بزرگسالی هم مانند همه تغییرات سیاسی و تاریخی است که دیر یا زود مایه ناامیدی ما میشود.
@KetabkhanCHANNEL
حس یک پایان، #جولین_بارنز
The Sense of an Ending, Julian Barnes
#کتاب_نوشته #ادبیات_بریتانیا
در ایران هویت فرد را یکی نام اوست که میسازد، یکی همزادش، یکی حصاری از سنتها، مذهب، و عرفی بازمانده از روابط عشیرهای.
@ketabkhanchannel
چاه بابل؛ #رضا_قاسمی
نشر باران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
بعضی وقتها آدم نمیتواند به چشمهایش اعتماد کند. باید به احساساتش اعتماد کند. اگر میخواهی دیگران به تو اعتماد داشتهباشند باید تو هم به آنها اعتماد داشتهباشی. حتی در تاریکی مطلق. حتی وقتی داری میافتی. بسیاری از چیزها کشف شدهاست بجز چگونه زیستن.
@KetabKhanChannel
سهشنبهها با موری؛
#ميچ_آلبوم
مترجم: ماندانا قهرمانلو
نشر: قطره
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
چرا حکومت پیش از این که صدمهای ببیند، بانگ و فریاد برمیآرد، هیاهو به راه میاندازد و با اصلاحات مخالفت میورزد؟
چرا شهروندانش را تشویق نمیکند که برای کشف و نقد خطاهایش در آمادهباش همیشگی بسر برند، و چرا با آنان برخورد سزاوارتری نمیکند؟ چرا همیشه مسیح را به صلیب میکشد، کپرنیک و ولتر را از جامعه طرد میکند و واشنگتن و فرانکلین را شورشی نام مینهد؟
@KetabkhanCHANNEL
نافرمانی مدنی؛ #هنری_دیوید_ثورو
مترجم: غلامعلی کشانی
نشر قطره
#کتاب_نوشته
https://telegram.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
این کتمان عقیده و بازی کردن نقش چیزیست که قدیمیترین و حیرتانگیزترین نمونهاش را در تمدن اسلامی میبینیم و به آن «تقیه» میگویند. و هر مسلمانی مجاز است وقتی جانش در خطر است عقیدهاش را کتمان کند و برای فریب دشمن به مناسک او، هرچقدر هم که به نظرش یاوه باشد، عمل کند و اگر لازم بود در کتابها دست ببرد و تحریفشان بکند. اما آنچه مهم است جنبهی اخلاقیست که به تقیه میدهند: دشمنی را که به بازی گرفتهای ابلهی بیش نیست. با تقیه حیوان درندهای را خلع سلاح میکنی و این همه چه لذتی دارد.
@ketabkhanchannel
چاه بابل؛ #رضا_قاسمی
نشر باران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
«باید گفت و نوشت»
ما در خطر آنایم که اشتیاقمان برای آنچه هستیم از ما ربوده شود. بحران دوران ما این است که در تسلیم دردآلودی زندگی میکنیم به هر آنچه که اقتضای زمانه است. همهی آن دیگرانی که پیراهنهای یقهتنگ میپوشند ما را دستبسته و تسلیم با مخدرِ انتخابِ روزگارمان خریدهاند: "راحتطلبی". مشکل ما با بیشترِ واقعیتهای جاریمان آن است که با واقعیتهای پست و بلند دنیایی که در آن زندگی میکنیم، تماسی ندارند.
پس، دوست من از روی مبل راحتیات برخیز. از خانه بیرون بزن. وارد صحنهی زندگی شو. همهی اینها بیمعنی است اگر فقط حرفهای پرشور باشد. کلمات تو ارمغان آرامشبخشی نیست. خشم و هیاهو داشته باش. از تخیل آزادت فارغ از این بندها لذت ببر. هیچکس از آنچه ما بخواهیم بگوییم هراسی ندارد. چرا چنین است؟ زیرا که ما ارزش صدای خود را با امتیاز راحتطلبی تاخت زدیم و از ارج حرفمان کاستیم. قطبنمای ما جهت خود را گم کرده است. ما تسلیم این گرایش شدیم که خنثا باشیم. در فرهنگی زیست میکنیم که همه باید در نقشهای جای بگیریم، از یاد بردهایم که چطور گم شویم و روی هیچ نقشهای پیدا نباشیم. این زندگی که ما اختیار کردهایم آن «سادگی غایی» نیست و پاسخ تو نیز به پیرامون، از آن سادگی نشانی ندارد.
به یاد داشته باش که گفتن و نوشتن آن آزادی است که تو را در برابر قدرت گویا کند. درگیرییی از نوع بیخشونت است و نافرمانی مدنی. تو ناچاری بیرون از جامعه و فراسوی اجبارها و تحمیلها و خصومتورزیها و بیرحمیها و تهدیدها بایستی. هرجا که قدرت میخواهد تو را بپیراید و ساده کند، پیچیده باش. هر جا که خواست از تو کینهکشی کند پرهیز نکن آماده باش. آن جوهر شگفتِ نوشتن و گفتن تمامعیار در آن است که نبض زخمها را بسنجد بیآنکه آلودهی خشونت عملی شود. نوشتن و گفتن راهی است برای اذعان دردها بیآنکه بخواهد درد را بستاید یا آن را تحمل کند. نوشتن و گفتن به خیال درد راه میدهد و همزمان ما را وامیدارد تا بالغ شویم و با دیوهای خویشتن روبرو گردیم. ما حامل زخمهاییم اما آنها همیناند: زخم؛ و نه چیزی بیش.
ما باید این نکته را خوب درک کنیم که زبان، قدرت است فارغ از اینکه چهقدر قدرت تلاش کند ما را بیزبان کند. میخواهی دشمنانات را بشناسی؟ کتابهایشان را بخوان. نمایشهایشان را تماشا کن. شعرشان را بسنج. به قلب دشمن وارد شو.
اندوه آنچه میدانی بارها بهتر است از نادانستگی.
نبض دانستن از روبرو شدن با سایههای تودرتو و لایههای پیچدرپیچ جهان نیرو میگیرد. بنگر زبان و قلمات را به ستیز با که میچرخانی.
به پا خیز. روشن بدان که برای اینکه قهرمان گفتن و نوشتن باشی ممکن است ناگزیر باشی نقش دیوانگان را برعهده بگیری. نقش قهرمان ابلهانه به نظر میرسد اما بهترین قهرمانان اراده بر آن دارند که این نقش را هرطور هست بازی کنند. در برابر جنگ. در برابر آز. در برابر دیوارها. در برابر سادهسازی. در برابر ندانمکاری و بیمایگی. دیوانه است که باید حقیقت را بازگوید. حتا وقتی که گفتناش ناگوار و نامطلوب باشد. هیچ شرمی از گفتن حقیقت به خود راه نده. عقبنشینی نکن.
به گاو آرامی که در چمن سکوت میچرد تبدیل نشو.
بیرون از قدرت بایست. خطر کن و خطرناک باش. بگذار مردمان از زبان تو بیمناک باشند. به کسی اجازه نده تو را ریشخند کند. صدایات را از طرف آنها که صدایشان گم شده بلندتر کن. نگذار کوتهنظران تو را به موجودی بیفایده تبدیل کنند.
ارج بده بدبینان را. حتا ایشان را تحسین کن. چرا که به کار میآیند. از درگیر شدن عقب نشینی نکن. تو ناگزیری در باره ناگواریها و فقر و بیعدالتی و هزار عذاب دیگر روزمره سخن بگویی. تو ناگزیر هستی از زندگی سخن بگویی هر قدر هم تلخ و دردآور باشد. نوشتار و گفتار ما پرترهای زنده از خود ماست. یک جملهی خوب توان آن دارد که تکان دهد، اغوا کند و ما را از گیجی و منگی بیرون کشد. الماس باش و سخت. راه خود را بکوب و هموار ساز. آنچه را که همگان دیده اند زیر و رو کن. دنباله رو نباش و عظمت را تصویر کن. با بیرحمیها بستیز. سکوت را بشکن. آماده باش که خود را به خطر اندازی. بدرخش. خود را برای طرد شدن آماده کن. دشواریها را به آغوش بکش. سخت کار کن. هیاهوی تو هزینهای دارد. آمادهی پرداخت آن باش.
آیندهای را که از آن توست بخواه. وطنی را که از آن توست بخواه. نگذار که آنرا از تو بربایند. آن زبان را پیدا کن که شفابخش آن دردها باشد که میدانیم. تنها برای آن لذت ناب بنویس که نوشتن را برای آن برگزیدهایم. تغییر همیشه ممکن است. و سلسله امرهای ممکن هنوز و همچنان پایانناپذیر است. هرقدر که بخواهی بیشتر ببینی، بیشتر خواهی دید.
@ketabkhanchannel
#کالم_مک_کان
ترجمه: مهدی جامی
https://telegram.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
درود یکان یکان همراهان
آدینهتان به عشق
امیدوارم روز دلانگیزی داشته باشید
تیم کتابخوان همیشه منتظر نظرات، پیشنهادات و انتقادات شما بوده، هست و خواهد بود.
لطفا نظرات خودتان را از ما دریغ نکنید.
صمیمانه پذیرای نظرات شما خواهیم بود...
تیم کتابخوان
@ketabkhancontact
صبحها گاهی برای خودم عزاداری میکنم. به بدنم نگاه میکنم همانقدر که میتوانم دستها و انگشتهایم را تکان میدهم و به آنچه که از دست دادهام تأسف میخورم. بعد، برای مرگِ کند و دردناک خودم عزاداری میکنم. اگر لازم باشد گریه میکنم ولی بعد توجهم را به تمام چیزهای خوبی که هنوز در زندگیام هست جلب میکنم.
@KetabKhanChannel
سهشنبهها با موری؛
#ميچ_آلبوم
مترجم: ماندانا قهرمانلو
نشر: قطره
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
در این دنیا، بیش از ستارههای آسمان، مرشدنما و شیخنما هست. مرشد حقیقی آن است که تو را به دیدن درون خودت و کشف کردن زیباییهای باطنت رهنمون میشود. نه آن که به مریدپروری مشغول شود.
@KetabkhanCHANNEL
ملت عشق؛ #الیف_شافاک
ترجمه ارسلان فصیحی
انتشارات ققنوس
#کتاب_نوشته
https://telegram.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
اولین چیزی که یادم میآید مخفی بودن زیر چیزیست. زیر یک میز. من پایهی میز را میدیدم پای آدمها را و بخشی از رومیزی را که آویزان بود. آن زیر تاریک بود و من آن زیر بودن را دوست داشتم به گمانم در آلمان بودیم و من یک یا دو سال بیشتر نداشتم سال ۱۹۲۲.
من زیر میز حس خوبی داشتم و ظاهراً هیچکس از بودن من در آنجا خبر نداشت. نور روز تابیده بود بر روی فرش و پای آدمها.
من نور روز را دوست داشتم. پای آدمها چندان جالب نبود. نه چنانکه رومیزی آویزان، نه چنانکه پایه میز، نه چنانکه نور روز.
@KetabkhanChannel
ساندویچ ژامبون؛ #چارلز_بوکوفسکی
مترجم: علی امیرریاحی
نشر نگاه
👤 ارسالی از خانم زینب
https://telegram.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
مرگ مسئله عجیبی است. آدمها در کل عمرشان جوری زندگی میکنند که انگار مرگ اصلا وجود ندارد، در صورتی که بیشتر وقتها مهمترین دلیل زندگی است. بعضیها آنقدر زود متوجه حضور مرگ میشوند که با شور و هیجان بیشتر، با لجبازی یا با دیوانهبازی بیشتر زندگی میکنند. بعضیها باید حضور مداوم مرگ را حس کنند تا بفهمند نقطه مقابلش چیست. بعضیها آنقدر درگیرش هستند که حتی قبل از اینکه اجلشان سربرسد، توی اتاق انتظار نشستهاند. همیشه بزرگترین ترسمان از این است که مرگ سراغمان نیاید و در این دنیا تکوتنها بمانیم.
@KetabKhanChannel
مردی بنام اوه٬
#فردریک_بکمن
مترجم: فرناز تیمورازف
نشر: نون
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
عشق امکانی است که هرکس به دیگری میدهد تا پادشاهی کند؛ گیرم بر قلمرو یک نفر یا به تعبیر دیگر عشق انتخاب بردگیست.
@ketabkhanchannel
چاه بابل؛ #رضا_قاسمی
نشر باران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
مادر، بعدها در اشاره به دورانی که پدر در بیمارستان بود میگفت" وقتی ریموند مریض بود. لفظ "مریض" دیگر برایم معنایی متفاوت داشت.
@KetabkhanCHANNEL
خاطراتی از پدرم، #ریموند_کارور
Where He Was: Memories of my Father, Raymond Carver
#کتاب_نوشته #داستان_کوتاه #ادبیات_آمریکا
بوسههای تو
گنجشککان پرگوی باغند
و تنت
رازی است جاودانه
که در خلوتی عظیم با منش در میان میگذارند.
تن تو آهنگی است
و تن من کلمهای است
که در آن مینشیند
تا نغمهای در وجود آید:
سرودی که تداوم را میتپد.
در نگاهت همهٔ مهربانیهاست:
قاصدی که زندگی را خبر میدهد.
و در سکوتت همهٔ صداها
فریادی که بودن را
تجربه میکند.
@ketabkhanchannel
عاشقانهها؛ #احمد_شاملو
نشر هیرمند
#شعر_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
زمانی را به یاد میآورم که با هزاران آرزو، زندگی سادهای داشتم. اما آدمی نمیداند که طوفان از کدام سو میوزد، و کی و چگونه آشیانه اش را ویرانه خواهد ساخت. من در حال دست و پا زدن برای حفظ لانهام بودم که بالهایم را ساعقه زد. متوجه شدم که هر روز تنهاتر و بیچارهتر میشوم. هر روز آرزوها مثل شبنم بخار میشوند و چهرههایی که لبخند میزدند بیشتر و بیشتر محو میشوند و یا دندان نشان میدهند.
@ketabkhanchannel
ِاشغال؛ #بهرام_بیضایی
انتشارات روشنگران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
@ketabkhanchannel
درود همراهان
شبانگاهتان به لبخند
چند نفر از دوستانتان پیگیر کتابخوانی هستند؟
تا به امروز چند کتاب هدیه داده ایم؟ چند کتاب هدیه گرفته ایم؟
بیایید نور به هم هدیه دهیم...😊
کتابخوان پنجره ای رو به نور می گشاید...
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
مباحثه عقلی فقط بین کسانی امکان پذیر است که درباره اصول و مبادی با هم توافق داشته باشند.
@ketabkhanchannel
سیری انتقادی در فلسفه کارل پوپر
دکتر #رضا_داوری_اردکانی
نشر دانش
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
_ شما چه جور آدمی هستید؟ منظورم وقتی که ناامید میشوید؟ میدانید، بعضی هستند که از ناامیدیشان قدرت میگیرند و بعضی برعکس.
_ یعنی چه برعکس؟
_ بعضیها را ناامیدی به کلی از پا درمیآورد، ولی بعضی دیگر تازه خطرناک میشوند.
@ketabkhanchannel
فیلمنامه ِاشغال؛ #بهرام_بیضایی
انتشارات روشنگران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
عمر که بیعشق رفت، هیچ حسابش مگیر
آب حیاتست عشق، در دل و جانش پذیر
هرکو جز عاشقان، ماهیی بیآب دان
مرده و پژمرده است، گرچه بود او وزیر
عشق چو بگشاد رخت، سبز شود هر درخت
برگ جوان بردمد، هر نفس از شاخ پیر
هرکه شود صید عشق، کی شود او صید مرگ؟
چون سپرش مه بود، کی رسدش زخم تیر؟
@ketabkhanchannel
چشمه خورشید؛ #مولانا
نشر نمونه
#شعر_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
میگویند: این موسیقی بدعت است کفر است. دست بردارید آقایان! هنری که با عشق اجرا میشود چطور ممکن است کفر باشد. لابد میخواهند بگویند خدا موسیقی را، نه فقط موسیقی که با دهان و ساز اجرا میشود بلکه نوای عزیزی که تمام کاینات را دربرگرفته، به ما عطا کرده، بعد هم گوش دادن به آن را منع کرده؛ همینطور است؟ مگر نمیبینید کل طبیعت، هر لحظه و همه جا، به ذکر او مشغول است؟ هرچه در این کاینات هست با همان آهنگ اصلی حرکت میکند: تپش قلبمان، بال زدن پرنده در آسمان، بادی که در شبی طوفانی بر در میکوبد، جوشش چشمه کوهساران، کوبش آهنگر بر آهن، صداهایی که کودک در رحم مادر میشنود...همه و همه با نغمهای شکوهمند و واحد هم آواز است. موسیقی که درویشها هنگام چرخ زدن میشنوند حلقهای از حلقههای این زنجیر الهیست. همان طور که قطرهای آب اقیانوسها در خود دارد، سماع ما هم رازهای کاینات را در خود دارد.
@KetabkhanCHANNEL
ملت عشق؛ #الیف_شافاک
ترجمه ارسلان فصیحی
انتشارات ققنوس
#کتاب_نوشته
https://telegram.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
وقتی عشق برای بار اول خود را نشان میدهد، هیچ چیز با آن برابری نمیکند.
@ketabkhanchannel
حس یک پایان؛ #جولیان_بارنز
ترجمه محمد حکمت
نشر زریاب
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
زنها فقط دوست دارن ظاهرشون عجیب و مرموز باشه. وقتی از لباس های پوست ماری شون رد شدی، هر زنی که توی این دنیا متولد شده یه مرد قوی میخواد که او رو مثل یه کتاب بشناسه؛ که نه تنها عاشقش باشه بلکه حافظش باشه.
@ketabkhanchannel
برو دیدهبانی بگمار؛ #هارپر_لی
ترجمه شادی حامدیآزاد
نشر قطره
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
#معرفی_نویسنده
✨بمناسبت ۱۶ اوت زادروز #چارلز_بوکوفسکی
چارلز بوکوفسکی (زاده ۱۶ اوت ۱۹۲۰ - درگذشته ۹ مارس ۱۹۹۴) شاعر و داستاننویس آمریکایی است. نوشتههای بوکوفسکی به شدت تحت تأثیر فضای لس آنجلس، شهری که در آن زندگی میکرد قرار گرفت.
سبک نوشتاری ایجازگونه بوکوفسکی اغلب با همینگوی مقایسه میشود، موسیقی طبیعی و گوشنواز شعر، استفاده از کلام و زبان روزمره و شعریت دادن به لحظات وحشتناک زندگی شخصیاش که چیزی جدا ازاحساسات مبتذل و سانتیمانتالیسم رایج بود، او را نسبت به دیگر شاعران آن دوره متمایز میکند.
او در شعرهایش هم درست مثل قصههایش به شکل زندگینامه خودنوشت رفتار میکند و از بی پولی، روابط اجتماعی، زنستیزی و دیوانگیهایش میگوید.
او خشن و بیپروا مینویسد و هر چه را که فکر میکند بر زبان میآورد و از آن فراتر روی کاغذ جاودانهاش میکند.
بوکوفسکی با زندگی تعارف ندارد برایش پشیزی ارزش قائل نیست و شعارش در زندگی و مرگ این است: «سعی نکن.» به نظر او وقتی تمام عمر سعی کنی که کاری را انجام دهی دیگر خود آن کار را انجام ندادهای فقط سعی کردهای و بنابراین هیچ کاری نکردهای... برای همین هم خودش سعی نمیکند. مینویسد و زندگی میکند و کسالت داشتن کاری طاقتفرسا و تکراری در پستخانه را میپذیرد. اما سعی نمیکند تا بنویسد فقط خیلی ساده مینویسد و برای نوشتن هم همه فکرها و زندگیاش را روی کاغذ میآورد. برای همین هم شعرها و داستانهایش شلوغ، خشن و بیپروا هستند.
بوکوفسکی، هزاران شعر، صدها داستان کوتاه، و ۶ رمان، و بیش از پنجاه کتاب نوشته و به چاپ رساندهاست.
آثار مهم:
پُستخانه (۱۹۷۱) هزارپیشه (۱۹۷۵) زنها (۱۹۷۸) ساندویچ ژامبون (۱۹۸۲) موسیقی آب گرم هالیوود (۱۹۸۹) عامهپسند (۱۹۹۴)
@KetabKhanChannel
وقتی داری میمیری، متوجه میشوی که این حرف درست است. همهمان آغازی مشابه -تولد- و پایانی مشابه -مرگ- داریم، پس چهطور میتوانیم، متفاوت باشیم.
@KetabKhanChannel
سهشنبهها با موری
#ميچ_آلبوم
مترجم: ماندانا قهرمانلو
نشر: قطره
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
یا عاشق هستی یا نیستی. عشق تنها چیز در این دنیاست که دوپهلو نیست. مسلماً انواع مختلفی از عشق وجود دارند، ولی موضوع همیشه این است که هستی یا نیستی.
@ketabkhanchannel
برو دیدهبانی بگمار؛ #هارپر_لی
ترجمه شادی حامدیآزاد
نشر قطره
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
ادب صدق و ادب عدل بر هم منطبقاند، آدابی كه ما برای كشف صدق به كار میبریم درست همان آدابی است كه برای اجرای عدالت به كار میگیریم.
@ketabkhanchannel
ادب قدرت، ادب عدالت؛ #عبدالکریم_سروش
نشر صراط
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
گاهی فکر میکنم که هدف زندگی این است که با فرسودن ما، با اثبات این که هرقدر هم طول بکشد، زندگی آن چه قرار است باشد نخواهد بود، ما را با از دست دادن محتوم خود آشتی دهد.
@ketabkhanchannel
حس یک پایان؛ #جولیان_بارنز
ترجمه محمد حکمت
نشر زریاب
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ
وقتی نگرانم، به پناهگاهم میروم. هیچ نیازی به مسافرت ندارم. رفتن و پیوستن به قلمرو خاطرات ادبیام کفایت میکند. زیرا چه وسیله تفریحی شریفتر و چه همصحبتی سرگرم کنندهتر از ادبیات وجود دارد و چه هیجانی لذتبخشتر از هیجانی است که خواندن کتاب نصیب انسان میکند.
@KetabKhanChannel
ظرافت جوجه تیغی؛
#موریل_باربری
مترجم: مرتضی کلانتریان
نشر: کندوکاو
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ