ketabkhanchannel | Unsorted

Telegram-канал ketabkhanchannel - کتابخوان

1152

📚 شبکه کتابخوان محلی است برای اشتراک کتاب‌نوشته‌ها کانال کتابخوان صوتی: 🎧 @KetabkhanAudio تماس با ما: 🆔 @KetabkhanContact Email: 📧 ketabkhanchannel@gmail.com

Subscribe to a channel

کتابخوان

«هیچ چیزی مخرب تر از حسادت نیست. این نیروی کوری است که قادر به انجام هرکاری ست؛ حتا قتل ! »
@ketabkhanchannel
چاه بابل؛ #رضا_قاسمی
نشر باران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

@ketabkhanchannel

Читать полностью…

کتابخوان

آنگاه پی‌بردم که، دست کم، من در سراسر این سال‌های دراز، طاعون ‌زده بوده‌ام و با وجود این با همه‌ی صمیمیتم گمان کرده‌ام که بر ضد طاعون می‌جنگم. دانستم که بطور غیرمستقیم٬ مرگ هزاران انسان را تأیید کرده‌ام و با تصویب اعمال و اصولی که ناگزیر این مرگ‌ها را به دنبال دارند، حتی سبب این مرگ‌ها شده‌ام.
@KetabKhanChannel
طاعون؛
#آلبر_کامو
مترجم: رضا سیدحسینی
نشر: نیلوفر
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

📌 #داستان_کوتاه
📜 دسته گل آبی
اثر #اکتاویو_پاز
@KetabkhanChannel

Читать полностью…

کتابخوان

«زن مثل سایه است. بیفتی دنبالش از تو دور می شود، و اگر راه خودت را بروی دنبالت می آید.»
@ketabkhanchannel
چاه بابل؛ #رضا_قاسمی
نشرباران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

@KetabkhanCHANNEL

Читать полностью…

کتابخوان

@ketabkhanchannel

Читать полностью…

کتابخوان

@ketabkhanchannel

Читать полностью…

کتابخوان

توماس توله گرگی را گرفت و می‌کوشید تربیتش کند، اما در این کار کمتر موفق بود، او می‌گفت: بیشتر به یک آدم شباهت دارد تا حیوان، دلش نمی‌خواهد رام شود و چیزی بیاموزد.
@KetabkhanCHANNEL
به خدای ناشناخته، #جان_اشتاین‌بک
To a God Unknown, John Steinbeck
#کتاب_نوشته #ادبیات_آمریکا

Читать полностью…

کتابخوان

حال كه ياد گرفته‌ایم
در هوا مانند یک پرنده پرواز كنیم
در دريا بسان یک ماهی شنا نمایيم
فقط یک چيز باقى می‌ماند:
این‌که بتوانیم
مثل یک انسان روی زمین زندگی كنیم
@ketabkhanchannel
#نقل_قول
#برناردشاو

Читать полностью…

کتابخوان

@ketabkhanchannel

Читать полностью…

کتابخوان

به خانه که آمدند. چند نامه‌ی تسلا‌‌آمیز رسیده بود. از میان آنها نامه مک ماهون به دلش نشست و آن را برای خسرو و عمه ترجمه کرد:

«گریه نکن خواهرم. در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت.»
«و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی!»
@ketabkhanchannel
سووشون؛ #سیمین_دانشور
نشر خوارزمی
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

هر مردی از مصاحبت زنی که در عقل و هوش با او برابر است خرسند و راضی نیست. مرد فقط زنی را دوست دارد که از او ضعیف‌تر باشد و زن فقط مردی را می‌خواهد که از او قویتر باشد. از اینجاست که اگر مزیت دختری در دانش و اندیشه او باشد نه در دل‌انگیزی طبیعی و زرنگی نیمه‌ آگاهش، در پیدا کردن شوهر چندان کامیاب نخواهد بود، زیرا به‌جایی قدم نهاده‌است که مردان از قرنها پیش برای خود قرق کرده‌اند. شصت درصد زنان دانشگاه بی‌شوهر می‌مانند. یک دختر زرنگ، تا خیلی دیر نشده‌است، باید برتری ذهنی خود را پنهان کند.
@KetabKhanChannel
لذات فلسفه؛
#ویل_دورانت
مترجم: عباس زریاب خوئی
نشر: علمی و فرهنگی
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

به باورِ دوستانتان یک پنجره بیافزایید...
کتابخوان، پنجره‌ای است به بلندای دانایی و به روشنایی بیداری.
چشم به نگاه شما دوخته‌ایم☺️
@ketabkhanchannel
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

زن هستی‌اش با زمان گره خورده آن ساعت درونی که نظم می‌دهد به چرخه‌ی زایمان، آن عقربه که در لحظه‌هایی مقرر می‌ایستد روی ساعت یائسگی، اینها همه پای زن را راه می‌برد روی زمین سخت واقعیت. هر روز که می‌ایستد برابر آیینه تا خطی بکشد به چشم یا سرخی بدهد به لب، تصویر روبه‌رو خیره‌اش می‌کند به ردپای زمان که ذره ذره چین می‌دهد به پوست. اما، مرد، پایش لب گور هم که باشد چشمش که بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را می‌بیند اما زانوان خمیده و عصای خود را نه؛ مگر وقتی واقعیت با بی‌رحمی تمام آوار شود روی سرش.

@ketabkhnchannel
چاه بابل؛ #رضا_قاسمی
نشر باران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

آسيابان: نه، ای بزرگواران، ای سرداران بلندجايگاه كه پا تا سر زره پوشيد! آنچه شما اينك می‌کنید نه دادگری است و نه چيزی ديگر. آنچه شما اينك می‌کنید يكسره بيداد است. گرچه خون آن مهمان نخوانده اینجا ريخت، اما گناهش ايچ بر من نيست. مرگ آن است كه او خود می‌خواست. نه، ای بزرگان رزم جامه پوشيده، آنچه شما با ما می‌کنید آن نيست كه ما سزاواريم.

سردار: اين رای ماست ای مرد، ای آسيابان؛ كه پنجه‌هایت تا آرنج خونين است! تو كشته خواهی شد، بی‌درنگ! اما نه به اين آسانی؛ تو به دار آويخته می‌شوی ـ هفت بندت جدا، استخوانت كوبيده، و كالبدت در آتش! همسرت به تنور افكنده می‌شود؛ و دخترت را پوست از كاه پر خواهد شد. چوب نبشته اين جنايت دهشتناک را بر دروازه‌ها خواهند آويخت، و نام آسيابان تا دنياست پليد خواهد ماند.

سرباز: چوب از كجا ببريم؟ اين دور و بر طناب به اندازه هست؟

زن: بی‌شرم مردمان كه شماييد. ما را می‌کشید يا غارت می‌کنید؟

سركرده: تيرهای سايبان را بكش؛ برای افراشتن دار نيك است. و اما طناب_

زن: آری شتاب كن، شتاب كن؛ مبادا كه ما جان به در بريم! مبادا كه داستان گريز خفت بار پادشاه از دهان ما گفته شود؛ و در گيهان بپراكند، و مردمان را بر آن شاه دلاور خنده گيرد. آری، زودتر باش!

@ketabkhanchannel
نمایشنامه مرگ یزدگرد؛ #بهرام_بیضایی
انتشارات روشنگران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

کلمات عوض نمی‌شوند، اما کتاب‌ها همیشه در حال تغییرند. عوالم مختلف پیوسته تغییر می‌کنند، افراد عوض می‌شوند، کتابی را در وقت مناسبی پیدا می‌کنند و آن جوابگوی چیزی است، نیازی، آرزویی.

@ketabkhnchannel
سه‌گانه نیویورک؛ #پل_استر
ترجمه شهرزاد لولاچی/خجسته کیهان
نشر کاج
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

#داستان_کوتاه
دسته گل آبی؛ #اکتاویو_پاز
مترجم: مریم خوزان
برگرفته از مجموعه‌ی از این زمان تا آن مکان
#ادبیات_مکزیک
@KetabkhanChannel

http://telegra.ph/داستان-کوتاه-دسته-گل-آبی-07-30

📌 برای مطالعه این داستان کوتاه روی عکس زیر کلیک کنید.

Читать полностью…

کتابخوان

مردم مرا به خنده می‌اندازند وقتی درباره فروتنی انیشتاین یا کسی مثل او صحبت می‌کنند. پاسخ من به آنها این است که وقتی مشهور باشی فروتنی برایت آسان است. یعنی آسان است که خود را فروتن نشان دهی.
@ketabkhanchannel
تونل؛ #ارنستو_ساباتو
ترجمه مصطفی رحیمی
نشر نیلوفر
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

زنده ماندن در زمستان‌های سخت، درخت را به رشد نیرومندتر می‌کشاند، دایره‌های درون درخت فشرده‌تر می‌شوند.
@KetabkhanCHANNEL
دیروز، #هاروکی_موراکامی
Yesterday, Haruki Murakami
#کتاب_نوشته #ادبیات_ژاپن

Читать полностью…

کتابخوان

دوست داشتنِ یه نفر مثل این میمونه که آدم به یه خونه اسباب کشی کنه. اولش عاشق همه چیزای جدید میشه و هر روز صبح از چیزای جدید شگفت زده میشه که یکهو مال خودش شده‌اند.... ولی بعدِ چند سال، نمای خونه خراب میشه، چوب هاش در هر گوشه کناری ترک میخورن و آدم کم کم عاشق خرابی‌های خونه میشه. آدم از همه سوراخ سنبه‌ها و چم و خمش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد شد باید چکار کنه که کلید تو قفل گیر نکنه، کدوم قطعه‌های کفپوش تاب میخوره وقتی پا روش میذاره و چجوری باید درِ کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همه‌ی اینا رازای کوچکی هستن که دقیقاً باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی
@KetabkhanCHANNEL
مردی به نام اوه؛
#فردریک_بکمن
ترجمه فرناز تیمورازف
نشر نون
#کتاب_ماه
https://telegram.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

#معرفی_کتاب

نمایشنامه مرگ یزدگرد؛ #بهرام_بیضایی
انتشارات روشنگران
@ketabkhanchannel

نمایشنامه‌ای درباره مرگ یزدگرد سوم و حمله اعراب به ایران.
نمایشنامه‌ای پرمعنا از تاریخ سرزمینت. سرزمینی ویران با پادشاهی نالایق، از آن شکوه و زرق و برق ساسانی بازمانده، موبدان دنیا را پر از خرافات مذهبی خود ساخته‌اند و پادشاه را تا مقام خدایی بالا برده‌اند تا زیر سایه قدرت او راحتتر بتوانند مردم را استثمار کنند.
در هنگامه انحطاط حکومتی چند صدساله، اعراب به ایران حمله می‌کنند...شاه می‌گریزد؛ و جسدش را در آسیابی می‌یابند.
این نمایشنامه از اینجا تازه آغاز می‌گردد. با گفتگوی جالب بین سه نفر که هربار نقشی بازی می‌کنند و با سرکرده های حکومت بر سر جان خویش سروکله می‌زنند. در چنین خرابه‌ای که فقط نامی از آسیاب دارد، دادگاهی نظامی برپا می‌شود و از زبان آنان کم کم به وضع گذشته و حال مردم پی می‌بریم.
مهمترین مسئله اینکه، دیگر برای مردم، حکومت ساسانی مشروعیتش را از دست داده و برایشان فرقی نمی‌کند که لشکر رُم حمله کند یا عرب؛ چون تسلیم خواهند شد.

«... پس یزدگرد به سوی مرو گریخت و به آسیایی درآمد. آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت...»

تاریخ!
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

من از مذهب شما می‌ترسم. من هرگز فراموش نمی‌کنم که کلیسای شما وقتی از تفتیش عقاید حمایت کرد و کوپرنیک را تبعید نمود و گالیله را خاموش کرد و برونو را زنده به تیر بسته سوزانید، بارها مانع پیشرفت دانش و آزادی فکر انسان گشت.
@KetabKhanChannel
لذات فلسفه؛
#ویل_دورانت
مترجم: عباس زریاب خوئی
نشر: علمی و فرهنگی
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

@KetabkhanCHANNEL

Читать полностью…

کتابخوان

به باورِ دوستانتان یک پنجره بیافزایید...
کتابخوان، پنجره‌ای است به بلندای دانایی و به روشنایی بیداری.
چشم به نگاه شما دوخته‌ایم☺️
@ketabkhanchannel
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

به گمان من، تمام زندگی آدم‌ها چیزی نیست مگر جریان مداوم دوری و نزدیکی به «چیزها» بسیاری از این «چیزها» هیچ نیست مگر خرت و پرت‌هایی که بی‌جهت خود را درگیرشان کرده‌ایم یا ما را درگیر خودشان کرده‌اند مهم شناخت آن چیز اصلی است که گوهر آدمی را تشکیل می‌دهد.

@ketabkhanchannel
چاه بابل، #رضا_قاسمی
نشر باران
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

وقتی جنگ شروع بشود، دیگر نمی‌توان به این آسانی جلویش را گرفت، شمشیر که کشیده شد باید خون بریزد. یکبار که طعمش را بچشی دیگر به‌دام افتاده‌ای. بخصوص با این خون چسبنده‌. این موضوع ربطی به تئوری یا منطق، یا حتی شخص من ندارد. این یک قاعده است، قاعده ای ناب و ساده.
@KetabKhanChannel
کافکا در کرانه؛
#هاروکی_موراکامی 
مترجم: مهدی غبرائی
نشر: نیلوفر
#کتاب_نوشته 
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

ایزومی ده سال از من کوچک‌تر بود. اولین بار که چشممان به هم افتاد، جرقه‌ای بین ما رد و بدل شد. نه از آن جور چیزها که اغلب اتفاق می‌افتد. بعد از آن دوبار همدیگر را دیدیم تا جزئیات طرحمان را مطرح کنیم. من به اداره‌اش رفتم و او به اداره‌ام آمد. دیدارمان همیشه کوتاه بود، کسان دیگری هم درگیر بودند و این دیدارها در اصل تجاری بود؛ اما طرحمان که تمام شد، تنهایی عمیقی سراپایم را فرا گرفت، انگار عنصری حیاتی از من ربوده شده باشد. سال‌ها بود چنین احساسی نداشتم. به نظرم او هم به همین حال افتاده بود.
یک هفته بعد، راجع به موضوع کوچکی به اداره‌ام زنگ زد و کمی با هم گپ زدیم. لطیفه‌ای گفتم و او خندید. پرسیدم: "میای بریم یه چیزی بنوشیم؟ "به بار کوچکی رفتیم و نوشیدیم. یادم نمی‌آید از چه حرف زدیم، اما هزارها موضوع داشتیم و می‌توانستیم تا ابد حرف بزنیم.
@ketabkhanchannel
گربه‌های آدم خوار؛ #هاروکی_موراکامی
ترجمه غزال رمضانی
نشر کهکشان نورد
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…

کتابخوان

@ketabkhanchannel

Читать полностью…

کتابخوان

«تاریخ آن قطعیتی است که از تلاقی نقایص حافظه و کمبود مستندات به وجود می‌آید.»
@ketabkhanchannel
حس یک پایان؛ #جولیان_بارنز
ترجمه محمد حکمت
نشر زریاب
#کتاب_نوشته
http://t.me/joinchat/BhNi3DwpGQvf89NhdoF2qQ

Читать полностью…
Subscribe to a channel