ارزو میکنم هیچوقت حروم نشید، حروم آدم اشتباه،مسیر اشتباه،رابطه اشتباه….
💬 lelnaz
Silverfox @Kafiha
بدون وقت قبلی ، معطلی در ترافیک و صرف هزینه اضافی آگاهی لازم و کاملی در رابطه با موارد حقوقی تون کسب کنید :
تنها با یک مشاوره تلفنی و عضویت در کانال تلگرام
🪩 @Avaieedalat1
📞 09153770723
پسر این پولدارا حتی مراسم ختمشون هم باکلاسه،
همه عینک دودی زدن مشکی پوشیدن یه گوشه ساکت به مهمونا خوشامد میگن و اروم عزاداری میکنن،
حالا ختمهای ما مردم دارن خاک میریزن عمههام همچنان داخل قبر دارن شیون میکنن
یکی از عمههامو همینجوری نتونستیم بیاریم بیرون با متوفی خاک کردیم.
💬 خلافکار
Silverfox @Kafiha
تو رفاقت با دوستام اینجوریم که «اگر تو نری منم نمیرم » ولی اونا اینحورین که « عه تو نمیای؟ کاش میومدی »
💬 mnmmdrzm
Silverfox @Kafiha
تنهایی اذیتم میکند.
خواستگاری سنتی عذابم میدهد.
از روابط امروزی وحشت دارم.
💬 miss_rhn
Silverfox @Kafiha
چیه این انسان
نشدنی ترین کیس های ممکنه رو میخواد! هرکی گیر یه کیس نشدنیه =))))
💬 idool
Silverfox @Kafiha
تراپیستا باید ارائه شغلشون مثل لولهکشا بود، ساعت ۸ شب زنگ میزدی میگفتی اقا نمیدونم باز چرا اینطوری شد. میومد تعمیر میکرد اجرتشو میگرفت میرفت.
💬 potanciel
Silverfox @Kafiha
هر دوستی و رابطهای از یهحدی اگه your enemy my enemy نداشته باشه نه مفت میارزه و نه واقعیه.
💬 margianfrd
Silverfox @Kafiha
گرایی به نیمه نهایی رسید
🔹 محمدعلی گرایی در وزن 82 کیلوگرم رقابتهای کشتی فرنگی قهرمانی جهان، با نتیجه 14 بر 6 مقابل تایزو یوشیدا از ژاپن به پیروزی رسید به مرحله نیمه نهایی راه یافت.
@kafiha
چه اهمیتی داره که بگی دوسَم داری ولی دائما کارایی رو انجام بدی که بهت گفتم اذیتم میکنن.
💬ꫀmꪖd
1991 @kafiha
🤼رنگرز بازهم ناجی شد؛
پوریا دادمرز در دومین مسابقه خود در وزن 55 کیلوگرم، برابر کشتیگیر ارمنستان با نتیجه 1-1 به دلیل امتیاز پایانی، نفسگیر پیروز شد و به نیمه نهایی صعود کرد.
در این مسابقه هم رنگرز چلنج کرد و 2 امتیاز مهم حریف را بهدلیل استفاده از پا منتفی کرد.
@kafiha
وقتی با یه گروه حرفه ایی کار میکنی!فقط به دوربین تا آخر فیلم توجه کنید👌
z@min @kafiha
تیپیکال دانشجو ها:
کلاس اول خوابش میاد
کلاس بعدی گرسنشه
کلاس بعدیش غذا خورده چرت میزنه
کلاس آخرم از صبح دانشگاه بوده خسته اس
💬 lolParmida
Silverfox @Kafiha
از رفتنت ناراحت نشدم،
از این ناراحت شدم که یجوری رفتی، انگار بی اهمیت ترین آدم زندگیت بودم.
💬 rsh7nd
Silverfox @Kafiha
پاییز هم اخلاقای عجیبی داره. برا خودت همینطوری نشستی یهو هوا تاریک میشه غم عالم میریزه تو دلت.
💬 potanciel
Silverfox @Kafiha
معیار فیفا برای توپ طلا
1.نمایش فردی و کاراکتر و فرد تاثیر گذار
2. عملکرد و دستاورد تیمی (باشگاهی و ملی)
3. شخصیت و بازی فیرپلی
تو گزینه ی ۱ و از لحاظ تاثیر گذاری تو تیم اگر رودری رو از سیتی حذف میکردیم قهرمان نمیشد،ولی اگر وینی رو حذف میکردیم برای رئال اتفاقی میفتاد؟ خیر
تو گزینه ی ۳ که وینیسیوس بخاطر رفتار های ناشایست و غیر اخلاقی پیاپی کاملا مردوده در مقابل رودری دارای کلاس رفتاری به مراتب بهتر از وینی هست
Sadjat
@kafiha
رومانو | رئال مراسم امشب رو تحریم کرد و هیچکس از این باشگاه به پاریس نمیره.
@Kafiha
پرسپولیس و الغرافه در ورزشگاه آلمکتوم دبی
⚽️ با اعلام باشگاه پرسپولیس، ورزشگاه آلمکتوم دبی، استادیوم خانگی تیم النصر امارات میزبان بازی پرسپولیس - الغرافه قطر شد.
@Kafiha
نمیدونم ولی به نظر میاد بزرگسالی اینطوریه که دیگه نمیتونی خیلی دوست خوبی برای دوستات باشی and that hurts.
💬 Arman
Silverfox @Kafiha
❤️🩹 برای یکباااار هم که شده با روانشناس صحبت کنید 🙏🙏
روانشناس متخصص میتونه مشکلاتی مانند مشکلات زناشویی، تربیت فرزند، افسردگی، ازدواج، استرس و اضطراب رو واسه همیشه حل کنه👌
📌 مرکز مشاوره روانشناسی تلفنی همکده با بیش از ۱۰۰۰ روانشناس برتر ایران به صورت شبانه روزی آمادگی حل مشکلات شما هستند 😍
📞برای ارتباط با مشاور متخصص و رزرو نوبت تلفنی از سراسر ایران، کافیست روی لینک زیر بزنید👇🏻👇🏻
https://hamkadeh.com/landings/JF1jh
https://hamkadeh.com/landings/JF1jh
https://hamkadeh.com/landings/JF1jh
نقشبرجستهی «انسان بالدار». این تنها و کهنترین نقشبرجستهی كاملِ بهجایمانده از نقوش پاسارگاد است. به باور علیرضا شاپور شهبازی این سنگنگاره آمیختهای از نمادهای مردم گوناگون زیر سلطه کوروش است که توجه به نگاهداری فرهنگ ملل تابع داشته. نقوش «انسان بالدار» از روی درگاههای اصلی کاخ سناخریب اقتباس شدهاند، لباس عیلامی بر تن دارد، تاج وی مصریالاصل است و شاخ قوچ آن هم یادآور عقیدهای ایرانی که قوچ نمادی از فر کیانی بوده که شاهان ایرانی همواره به تأیید آن نیاز داشتند. به گفته شهبازی اگر لازم باشد توجیهی آیینی برای این نقش بکنیم، باید آن را یک نگهبان جادویی کاخ بدانیم که بالهای او یادآور فرمانروایی او بر چهار گوشهٔ جهان است.
📸ناصر میزبانی
💬فلات ایران
1991 @kafiha
كالكشن بسيار لوكس و استثنايى پاييز و زمستان برند مارتيا
تمامى پارچه ها از كمپانى ايتاليايى لوروپيانا و الگوى برش و كيفيت دوخت فوق العاده
اينستاگرام مارتيا 👇👇
Instagram.com/martiabrand
ولی جدی بچهها تو همه روابط اجتماعی و عاطفیتون وقتی میبینید دارن بهتون آسیب میزنن و با گفتگو هم درست نمیشه مشکلاتتون، قطع رابطه کنید و کنار بکشید ب خاطر روحتون، جسمتون و روانتون و زندگی کوتاه ولی ارزشمندتون! نزارید برای بار بیست و نهم بهتون ثابت کنن و بعد با کلی تروما ترک کنید.
💬 moe
1991 @kafiha
@Kafiha
وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت، وقتی توی آشپزخانه غذا میپخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ میکرد و میخورد. من و خواهرم هم بعضی وقتها مچش را میگرفتیم و میگفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال میخوره.
و میخندیدیم. مادرم هم میخندید. خندههایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچههایی که درست وسط شلوغیهایشان گیر میافتند، چارهای جز خندیدن نداشت.
مادرم زن خانه بود (و هست)، زن خانواده بود، زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقتهایی هم که میآمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترلِ مادرانه بچههایش، سری به ما میزد، دست خالی نمیآمد، یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دستهایش بود، یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم.
وقتی پدرم از سر کار میآمد، میدوید جلوی در، دستهایش را که لابد از شستن ظرفها خیس بودند، با دستمالی پاک میکرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته میکرد. در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور میبافت و من و خواهرم مثل دو تا بچه گربه کنارش مینشستیم و با گلولههای کاموا بازی میکردیم.
مادرم نور آفتاب پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی مینشست که آفتابگیر باشد. موهای خرماییاش و پنجه پاهای بیرون زده از دامنش زیر آفتاب میدرخشیدند و دستهایش میلهای بافتنی را تند و تند با ریتمی ثابت تکان میداد.
مادرم نمونه کامل یک مادر بود (و هست). مادرم زن نبود، دختر نبود، دوست نبود، او فقط در یک کلمه میگنجید: "مادر".
یادم میآید همین اواخر وقتی پدرش مرد، تهران بودم. زود خودم را رساندم. رفته بود پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم. نه به خاطر پدربزرگ. به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سالها، از نقش مادری بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل پسرش و داشت گریه میکرد. و من به جز همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم... چیزی برای خود خودش.
مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمیخواست. تا مجبور نمیشد لباس نمیخرید. اهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف میگرفت همه وسایل خانه بودند. در تمام این سالها تنها لحظههایی که مال خود خودش بودند، همان وقتهایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ میکرد. سهم مادرم از تمام زندگی همین پرتقالهای نارنجی چهارقاچ شدهی خوش عطر یواشکی بود.
مادرم عادت داشت کارهای روزانهش را یادداشت کند
و من از سر شیطنت، سعی میکردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم
فقط برای اینکه در تنهاییاش او را بخندانم.
مثلا اگر در لیست تلفنهایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش مینوشتم: ناپلئون
میشد زنگ به دایی جان ناپلئون...
هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را میدیدیم میگفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم
یک روز شدیدا مریض بودم.
به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم: مُسكّن برای دردم.
کنارش مادر نوشته بود: دردت به جانم!
عجب دردی بود
جان مادر را گرفت و دیگر نخندیدم ...
👤 رضا میرکریمی و شادمهر راستین
📚 به همین سادگی
Scorpion @Kafiha