jenabegav | Unsorted

Telegram-канал jenabegav - جناب گاو

13534

افاضات شخص شخیص جناب گاو در باب اقتصاد و فرهنگ (و شاید کمی سیاست) می توانید نظرات خود را به آدرس ایمیل jenabegav@gmail.com برایم بفرستید. با سپاس!

Subscribe to a channel

جناب گاو

نه طالبان نه کره شمالی نه استالین نه معاویه نه داعش چنین حجمی از فریب و ریاکاری و بی تعهدی را نمی توانستند در خود جای دهند. تنها ایران است با ویژگی های خاص نژادی و جمعیتی اش که قابلیت چنین نمایشی از مارمولک بازی را دارد. هر ایرانی نسبت به خود وظیفه دارد که این مارمولک درون را کشف و آشکار کند و نسبت به تمام تجرید ها و تصعید ها (ایده ها، بادها و بخارها) در هر لباس (فقیه ، دکتر، درویش، فیلسوف) بدبین و محتاط و زاهد باشد.

Читать полностью…

جناب گاو

👆 جمله آقای خامنه‌ای!

این را ببینید:
/channel/translate52arabic/4528

Читать полностью…

جناب گاو

.

👁‍🗨 «گفته بودند باید بینی این وزیر راه قلدر را به خاک بمالیم که خب توانستند و مالیدند!»



🔹 اردی‌بهشت سال ۸۳ (۲۱ سال پیش؛ دوره ریاست جمهوری خاتمی و وزارت احمد خرم در وزارت راه) قرار شده بود فرودگاه امام خمینی افتتاح شود ولی در روز افتتاح سپاه در روند برگزاری برنامه و فرود هواپیماها اخلال ایجاد کرد.
ماه بعد مجلس جدید (هفتم) آغاز به کار کرد و در اولین ماه‌های فعالیت‌های خود احمد خرم را استیضاح و عزل کرد و به وزیر بعدی پیشنهادی خاتمی هم رای نداد.
در جلسه استیضاح که به ریاست غلامعلی حدادعادل برگزار شد، وی مانع اظهارات احمد خرم درباره این فرودگاه شد.

دولت اصلاحات زمین‌گیر شده بود، نتوانسته بود از عهده قول‌هایی که داده بود برآید؛ حتی در حد افتتاح یک فرودگاه!
سال بعد احمدی‌نژاد بر صدر نشست.



🔹 خرم بعدها در توضیح رخدادهای اردیبهشت آن سال گفت:



🔸 نخستین مسئله ما با بخشی از نهاد بزرگی بود که برای ما چالش درست می‌کرد [سپاه]. آنها از من خواسته بودند "دوهزار هکتار" از زمین‌های فرودگاه را رایگان در اختیارشان بگذارم که در آن پایگاه هوایی تاسیس کنند. من با این درخواست مخالفت کردم ... ما اصلا حق نداشتیم پایگاه نظامی در این فرودگاه راه‌اندازی کنیم.

🔸توسط من شرکت در مناقصه‌ها محدود شده بود. برای من کار سپردن به بخش خصوصی واقعی، طبق سیاست‌های جمهوری اسلامی اولویت داشت. به آنها گفته بودم که در شرایط مساوی در یک مناقصه، کار را به بخش خصوصی واقعی می‌سپارم نه شما. دو ماه در فرودگاه کار کردم تا بتوانم با همه موانع بجنگم.

🔸 چند روز قبل اعلام کرده بودند به دلیل مشکلات امنیتی نباید فرودگاه افتتاح شود. حرف آن‌ها هم مربوط به شرکت ترکیه‌ای تاو بود.

🔸خلاف‌های زیادی علیه من گفتند. در آن سال به رئیس‌جمهور و رهبری نامه نوشتند و گفت شرکت ترکیه‌ای "تاو" وابسته به صهیونیسم است. وزیر اطلاعات و همه کشور بسیج شدند و استعلام گرفتند دیدند این ادعا کذب است.

🔸 صبح روز افتتاح فرودگاه هواپیمای اماراتی آمد. آقایان که احساس خطر کرده بودند، باند فرودگاه را با لندکروز و ... مسدود کرده بودند. هواپیمای اماراتی دو-سه دور در آسمان فرودگاه زد اما نتوانست بنشیند. من خودم در برج مراقبت فرودگاه بودم. رفتم خواهش و تمنا کردم. گفتم آبروی ملی‌مان می‌رود. آنقدر گفتم تا راضی شدند. باند را تخلیه کردند و هواپیما نشست. حالا هواپیما می‌خواست به سمت پارکینگ برود و راهش را از جلو بسته بودند. دوباره به التماس افتادیم. گفتیم هواپیما اماراتی است. آبروی‌مان در سطح بین‌المللی می‌رود. بعد از نیم‌ساعت خواهش و تمنا راه ورود به پارکینگ باز شد. ماجرا اینجا تمام نشد. بعد از این عده‌ای به در خروجی هواپیما چسبیدند و نگذاشتند مسافران پیاده شوند. و دوباره این من بودم و بیست‌دقیقه دیگر خواهش و تمنا.

🔸 در همان پرواز وزیر فرهنگ عمان هم حضور داشت. با ایشان برخورد بسیار بدی صورت گرفت به طوری که از دستشویی فرودگاه ایشان را بیرون کشیدند و به یک اتاق بردند. بعد از ماجرا من ده دقیقه از ایشان عذرخواهی می‌کردم.

🔸قرار بود هواپیمای جمهوری اسلامی از دبی به تهران بیاید. هواپیما به فرودگاه که رسید یک فانتوم و یک میگ ۲۹ بالای سر این هواپیما رفتند. من در برج مراقبت بودم. خلبان با من تماس گرفت و گفت جنگنده‌ها به من اعلام کردند اگر سی‌ثانیه دیگر به پرواز ادامه دهی، شلیک می‌کنیم. چه کنم؟ به خلبان گفتم برود اصفهان و در فرودگاه آنجا فرود بیاید. دو هواپیمای نظامی هم تا اصفهان این هواپیما را اسکورت کردند.

🔸نمایندگان مجلس آن زمان تصمیم گرفته بودند روبه‌روی دولت، بایستند. برایشان قابل پذیرش نبود که پروژه‌ای در این سطح اهمیت در دولت اصلاحات به ثمر بنشیند. در رأس این‌ها آقایان کوچک‌زاده، نادران، زاکانی و توکلی قرار داشتند و گفته بودند باید بینی این وزیر راه قلدر را به خاک بمالیم که خب توانستند و مالیدند!

🔸 ماجرای فرودگاه را پیش آوردند و فرماندهی بستن فرودگاه را به‌عهده عده‌ای گذاشتند که از آنها اسمی نخواهم آورد. بعد که به هدف‌شان رسیدند فرودگاه دوباره راه افتاد و من هم خانه‌نشین شدم. پرونده‌ای برایم تشکیل دادند با پنجاه تهمت و جرم و افترا. بعد از چهار ماه بررسی به مرحوم هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضاییه گفتند چیز دندان‌گیری در پرونده خرم نبود.


منابع: + و ++

💊 @mmoeeni1

Читать полностью…

جناب گاو

مرزهای نفاق و ریا را جابجا کردیم!

Читать полностью…

جناب گاو

ترجمه به فارسی:

«درست است که تا حالا چندین بار دیده‌ایم که گنده‌گوزی ایدئولوژیکِ ما راه به جایی نمی‌برد و فقط سرمایه مملکت و عمر نسل‌ها را تباه می‌کند، و اگر چه این دفعه هم معلوم شد مثل دفعه‌های قبل است، ولی کماکان قصد داریم که همین روال را ادامه دهیم و باز عمر و سرمایه مردم را به بیضتین خود بگیریم. امیدوارم دوستان دیگر هم در این به بیضه گرفتن مردم و مملکت در جهت گنده‌گوزی ایدئولوژیک با ما همراه باشند و‌ جا نزنند. اگر هم لازم شد که در مقابل وجدان‌تان عذری بیاورید کاری ندارد: از دین و ائمه هر جور خواستید خرج کنید!»

همانطور که قبلا گفتیم اکر کسی کاملاً عنقلاب۵۷ را استفراغ نکرد اصلاً به او اعتماد نکنید، حتی اگر کلی حرف خوشگل زد و حتی اگر نظام او را زندان انداخت. خواه اصلاح‌طلب، خواه عدالتخواه، خواه هر حرام‌لقمه دیگر!

Читать полностью…

جناب گاو

مؤسس حوزه قم و انگلیس


درباره شناخت عداوت انگلستان با مسلمانان جا دارد به خاطره‌ای دیگر اشاره کنیم. سید محسن صدرالاشراف در سال ۱۳۰۷ ه.ش می‌نویسد: «خدمت حاج شیخ عبدالکریم رسیدم. از اوضاع وقت به طوری گریه کرد که مثل باران اشک می‌بارید و گفت: انگلیسی‌ها حلقوم اسلام و مسلمین را گرفته‌اند و تا آن را خفه نکنند دست‌بردار نیستند.»


📚خاطرات صدرالاشراف / ص ۲۹۳

#حائری_یزدی #پان_اسلامیسم #مدرسه_قم #انگلوفوبیا


هیچ جای دنیا حتی در مستعمرات سابق انگلیس هم برای انگلیسی‌ها اینقدر قدرت و هوش و ذکاوت قایل نیستند که فکر کنند هر چه در دویست سال گذشته در کشورشان اتفاق افتاده زیر سر انگلیسی‌ها بوده است. هیچگاه انگلیس مقدر و مدبر عالم نبوده است. علت اینکه تحصیلکرده و بیسواد ایرانی دست به دست هم درباره توطئه قدرت‌ها برای ایران هذیان می‌گویند، یک نوع خود کم‌بینی عمومی در برابر دولت بود. جامعه عقب مانده ایران خیلی دیر با مفهوم دولت مواجه شد و اولین برخورد، که قرار بود زمینه‌ساز آشنایی با مدرنیته باشد، خیلی خشن پیش رفت، و این یک ترس درونی را در دل مردم کاشت. مسئله این نبود که از دولت شوروی و دولت انگلیس می‌ترسیدند. مسئله این بود که شوروی و انگلیس، سایز خیلی بزرگ‌تر دولتی بودند که به طور ناخودآگاه، یا خوداگاه، از آن می‌ترسیدند. این فلاکت فکری ضربه‌گیر خوبی هم برای ذهنیت بزدلانه بود. چون وقتی همه کارها از قبل توسط دولت‌های قدرتمند برنامه‌ریزی شده باشد، راحت‌تر می‌شود بی‌عملی و نظاره‌گری را توجیه کرد. نسل پنجاه و هفتی به خوبی با همین ترفند از زیر بار مسئولیت خود در رفت. با اینکه با دغدغه نجات اسلام در خیابان‌ها سنگر چیده بود و با اسلحه دزدیده شده از پادگان‌ها نگهبانی می‌داد، بعدها گفت ما کاره‌ای نبودیم کار جیمی کارتر بود!

@Imamiya_identity

Читать полностью…

جناب گاو

از شیخ معمار تا دانشکده‌های معماری

کاربر توئیتر، آقای مفید، در مورد کارهای منتسب به شیخ بهایی رشته توئیتی زده و توضیح داده که تمام کارهای معماری که به او‌ نسبت داده شده اشتباه است. به طور خلاصه، شیخ بهایی هیچگاه ادعایی در این باب نداشته، و در زندگی‌نامه‌هایی که به فاصله کمی از مرگش نوشته شده، هیچ اشاره‌ای به معمار بودنش و چیزهای مشابهی که بعداً به او‌نسبت داده شده وجود ندارد. منارجنبان دو سه قرن قبل از او ساخته شده، قدمت کاریزهای اصفهان و طومارهای تقسیم آب به خیلی قدیم‌تر از شیخ و حتی بنابر بعضی اسناد به ساسانیان می‌رسد، گرمابه «شیخ بهایی» سال‌ها بعد از مرگ او ساخته شده ( و مضافاً آنکه چیز فوق‌العاده‌ای نسبت به گرمابه‌های دیگر ندارد و داستان گرم شدن با یک شمع و یا گاز فاضلاب کلاً افسانه است)، و معمارهای مساجد بزرگ میدان نقش جهان کاملاً شناخته شده‌اند.

شیخ بهایی، این شیخ شاعر و ادیب که تمایلات صوفیانه و گاه زاهدانه داشت و نیز اهل مدارا و مسامحه بود، عالمی بود که در زمان خود در اصفهان بسیار محبوب بود. بعد از مرگش کم‌کم و به صورتی خودجوش به یک اسطوره تبدیل شد و اصفهانی‌ها هر چیز قدیمی و جالب توجهی را به او نسبت دادند. اسطوره‌ای بی‌ضرر، اگر نبود آنکه اخیراً حکومت خواست از او «آخوند همه‌چیزدان» بسازد. البته مردم عادی تا حد زیادی قسمت «آخوند» بودن شیخ را فراموش کرده بودند! و البته طبق معمول، آپوزیسیون هم برای آنکه از مزخرف‌بافی جلوی نظام کم نیاورد ترهاتی چون «مافیای جبل‌عامل» را مطرح کرد.

شیخ بهایی به عنوان یک معمار اسطوره ساخته مردم است، ولی شیخ بهایی واقعی وجوه قابل تحسین زیادی داشت (و بیهوده نبود که در میان مردم چنان محبوبیت یافت).
➖➖➖➖
علم (یا فن یا هنر) معماری هیچگاه و در هیچ یک از تمدن‌های بشری پیش از دوران جدید، علمی «آکادمیک» نبوده است که آن را مثلاً در حوزه یا مدرسه بیاموزند. بلکه علمی بوده که در طی کار عملی از استاد معمار به شاگرد انتقال می‌یافته. البته این انتقال فقط انتقال یک سری فنون مهندسی نبوده (مثل آنچه شاگرد مکانیک در گاراژ می‌آموزد!)، بلکه معمولاً واجد ابعاد عمیق هنری و زیبایی‌شناسی و آشنایی با هنرهای دیگر (مانند خطاطی یا نقاشی) و نیز سلوک‌های معنوی بوده است. صنف معمار، چه در جهان اسلام و چه در مسیحیت و چه در شرق دور، معمولاً حامل امور معنوی و رازآموزانه بودند و بسیاری اوقات به حلقه‌های معنوی چون تصوف تعلق یا گرایش داشتند.

علم «آکادمیک» معماری چیز جدیدی است! گزاف نیست اگر بگوییم که این دانشگاهی شدن معماری (و بریده شدن آن از سنت معماری و کارآموزی) نقش زیادی در سترون شدن و زشت شدن معماری مدرن داشته است. اگر دانشگاه‌ها تقدس بیهوده خود را نداشتند و بنا بود بر اساس خروجی‌هایشان ارزیابی شوند، دانشکده‌های معماری باید همگی تعطیل می‌شدند!

Читать полностью…

جناب گاو

تبریک به خانواده حجت الاسلام ‌والمسلمین جوادی به مناسبت حل یک معمای ریاضی در علم اقتصاد

در وضعیتی که نرخ بهره منفی است، دسترسی به وام و اعتبار یعنی دسترسی به پول مفت. چون با پول مفت اگر حتی منوکسید کربن بخری می توانی سود کنی. بر این اساس دانشمندان ثابت کرده اند که در چنین شرایطی حتی میمون های باغ وحش نیز به سودآوری دست پیدا خواهند کرد. منتهی یک مساله ریاضی مطرح بوده که چه میزان اتلاف و غارت می تواند یک موسسه اعتباری با پول مفت را ورشکست کند؟

خوشبختانه حجت الاسلام امین جوادی و‌ پسران با تکنیک آزمون و خطا این معما را حل کردند و معلوم شد پاسخ درست ۸۸.۸۸ درصد می باشد. ایشان موسس و مدیر و سهامدار موسسه اعتباری ملل هستند. ۸۸ درصد وام ها را به شرکت پسر جوانشان بخشیدند که قابل وصول نیست. جناب جوادی دارای مدرک دکتری فقه و اصول بوده و در مصاحبه ها و تحلیل های فقهی-عرفانی- مالی خود از کند شدن پخش پول و کم لطفی بانک مرکزی (تلاش برای کنترل تورم) شکایت می کنند.

اگر مملکت صاحاب داشت الان باید جنازه های خانواده جوادی و مدیران بانک مرکزی که به ایشان مجوز دادند بالای دار باشد. اما احتمالا به زودی بانک مرکزی دستور ادغام این موسسه را در یکی از بانک ها می دهد و کل طلب های مردم و سهامداران با استقراض از بانک مرکزی حل و فصل شده و البته چند درصدی هم تورم کشور بالا خواهد رفت. این هدیه ملت ایران به خانواده محترم جوادی مشابه جوایز مشابهی است که در سال‌های قبل به نوابغ پرداخت شد.

این هم شمه ای از گزارش های مرتبط:
———
«با انحلال سه مؤسسه اعتباری کاسپین، توسعه و نور در سال گذشته، حالا تنها مؤسسه فعال در شبکه بانکی، مؤسسه اعتباری ملل است. این مؤسسه در سال ۱۳۶۶ با نام صندوق قرض الحسنه عسکریه فعالیت خود را آغاز کرد و در اوایل دهه نود با نام ملل فعالیتش را توسعه داد.

طبق بررسی سید حسین جوادی پسر سید امین جوادی مدیرعامل موسسه ملل و عضو هیئت مدیره بیمه تعاون به عنوان مدیرعامل یکی از شرکت‌های فرعی موسسه ملل به نام گسترش عمران ملل فعالیت دارد. همچنین در ۱۰ شرکت دیگر مشغول به فعالیت است. این مساله نشان می دهد که موسسه ملل یا کمبود مدیریت دارد که این چنین وارد زیان سنگین و ناترازی شده است، یا اینکه خانواده جوادی نتوانسته اند عملکرد خوبی در این موسسه داشته باشند. چراکه در حال حاضر نه تنها مدیریت این موسسه را در اختیار دارند بلکه بر فعالیت زیر مجموعه های بانک نیز سایه انداخته اند

———-
زیان موسسه ملل بیش از ۱۳ برابر سرمایه ثبت شده است و با توجه به کفایت سرمایه منفی ۱۱.۳۲ درصدی، ملل وضعیت بحرانی دارد و در صورت تداوم این رویه، تنها موسسه اعتباری شبکه بانکی، منحل یا ادغام خواهد شد.
——
——-
روابط مدیریتی نزدیک میان موسسه ملل و گروه توسعه اقتصاد ملل نیز بر این ماجرا سایه انداخته است. سید امین جوادی، مدیرعامل موسسه اعتباری ملل، در عین حال ریاست هیات مدیره گروه توسعه اقتصاد ملل را برعهده دارد و پیمان قربانی، قائم مقام مدیرعامل موسسه ملل، نائب رئیس هیات مدیره این گروه اقتصادی است.

—————

گزارش فارس؛ تازه‌ترین آمار منتشر شده از تسهیلات اشخاص مرتبط با بانک‌ها نشان می‌دهد که مؤسسه مالی و اعتباری ملل بیش از ۳۲.۴ هزار میلیارد تومان به اشخاص مرتبط خود وام داده است که از این میزان ۸.۶ هزار میلیارد تومان معوق شده و به بانک بازنگشته است.

—— طبق آمار منتشر شده بانک مرکزی از تسهیلات کلان غیرجاری، تسهیلات کلان معوق این مؤسسه اعتباری به مدیر عاملی سید امین جوادی ۹.۹ هزار میلیارد تومان است که نشان می‌دهد ۸۸.۸ درصد تسهیلات کلان معوق شده مربوط به شرکت‌های زیر مجموعه بانک است.
——-

Читать полностью…

جناب گاو

یک ملاک عالی برای سنجش دوره‌های تاریخی وضع هنرها و کیفیت معماری است که مانند شاهدی است بر وضع اقتصاد و روح و علم و روابط جامعه. مثلا شاهکارهای معماری دوره ایلخانی نشاندهنده شکوفایی هنر و باطل‌کننده کلیشه‌های مبتذل تاریخ ناسیونالیستی است.

راجع به معماری قاجار، همین بس که اگر آن معماری حفظ و نگهداری می‌شد، چه بسا ایران رقیب ایتالیا در زمینه جلب جهانگرد می‌شد و درآمدی ده‌ها برابر درآمد نفتی پیدا می‌کرد. احتیاجی هم به نابودکردن طبیعت یا نزاع دائم سیاسی بر سر پول نفت نبود. البته مساله را به اقتصاد تقلیل می‌دهیم که مطلب واضح باشد وگرنه زندگی در سایه زیباترین معماری جهان به اقتصاد ختم نمی‌شود و کل روحیه و کل هویت و زندگی را در بر می‌گیرد.

Читать полностью…

جناب گاو

🌀سفر به عصر قَجَر بر بال عکس‌های آلبومخانه کاخ گلستان

باورش سخت است که این عکس‌ها متعلق به میدان توپخانه تهران باشد. تحولات یک قرن گذشته، این میدان را چنان زیر و زبر کرده که به سختی می‌توان شمایل آن در عصر قاجار را تصور کرد. اکنون اما، به لطف عکس‌های تازه منتشرشده آلبومخانه کاخ گلستان می‌توانیم میدان توپخانه و ارگ شاهی و کاخ گلستان را در زیباترین شکل خود ببینیم.

در برنامه تهران‌گردی «تصویر نادیده ارگ شاهی»، که جمعه این هفته پنجم اردیبهشت‌ماه برگزار می‌شود، برخی از این عکس‌ها را در دست می‌گیریم و به عصر قاجار سفر می‌کنیم.

🔺آگاهی بیشتر و ثبت‌نام👈/channel/Mashghetarikh/4112

@mashghetarikh

Читать полностью…

جناب گاو

با دف و نی، دوش آن مرد عرب،
وه! چه خوش می‌گفت، از روی طرب،

ایهاالقوم الذی فی‌المدرسه،
کلکم حصلتموها وسوسه،

ذکر کم ان کان فی غیر الحبیب،
مالکم فی‌النشاة الاخری نصیب،

فاغسلوا یا قوم عن لوح الفؤاد،
کل علم لیس ینجی فی‌المعاد،

ساقیا! یک جرعه از روی کرم،
بر بهائی ریز، از جام قدم،

تا کند شق، پرده ی پندار را،
هم به چشم یار بیند یار را.

📚مثنوی نان و حلوا، بخش ۵

🕌 یادروز شیخ بهایی و زیبایی خانهٔ تاریخی‌اش نمودی از مطابقت ذهن و دنیای عین است.

Читать полностью…

جناب گاو

آپولوجیا قجرتاری(Apologia Qajartarii)!
بخش ۱

خلاف جریان جامعه رفتن شهامت و شجاعت بسیار زیادی می‌طلبد. افلاطون حق داشت که جامعه را بزرگترین مستبد بخواند.

بنابراین برای ما جماعت «قجرتارین» عجیب نیست که در معرض انواع و اقسام انتقادات و حتی توهین‌ها و فحش‌ها و تهمت‌ها باشیم. معمولاً هم برایمان نیت‌خوانی می‌شود. مانند کورش کبیر و اینشتین و شریعتی که هر روز در آن دنیا اینترنت را چک می‌کنند تا ببینند چه سخن تازه و بدیعی از آنها نقل قول شده، ما قجرتارین‌ها در همین دنیا هر روز چک می‌کنیم ببینیم چه نیت جدیدی پشت حمایت شنیع‌مان از قاجار نهفته است!

حالا، از شوخی بگذریم، معمولاً ما متهم می‌شویم که نگاهی اسطوره‌ای و رمانتیک به دوره قاجار داریم. در اینجا می‌خواهم در این باره، یعنی نگاه اسطوره‌ای، رمانتیک و نوستالژیک به آن دوره و به خصوص به شخص ناصرالدین‌شاه (آن شاهی که برای بسیاری تبدیل به منفورترین چهره تاریخی شده است) بنویسم.

در اینجا فقط از این جهت به مسأله می‌پردازم و فعلاً به ابعاد دیگر کار ندارم: به اینکه دوران قاجار آن دوران تاریکی که ترسیم کرده‌اند نیست، به اینکه بسیاری از مصائب آن دوران (مانند بیماری‌ها) منحصر به ایران نبود و بلکه شرایطی جهانی بود، به اینکه دوران قاجار چه بالیدن‌های فرهنگی و علمی و اقتصادی وسیعی داشت، به سیاست خارجی بسیار معقول‌شان (که بعد از آنها فقط در زمان محمدرضاشاه تکرار شد)، به اینکه تا چه حد تاریخ‌نویسی درباره این دوران مغرضانه و از دیدگاهی کاملاً خصمانه بوده،... اینها مواردی است که کم‌وبیش درباره‌اش صحبت کرده‌ایم و هنوز حرف‌های زیادی هست که فرصت دیگری می‌طلبد.

و اما در مورد اسطوره‌سازی!

۱- اسطوره‌ای در شرق!
در میانه قرن نوزده، در کشوری در جایی که غربی‌ها آن را اورینت (شرق) می‌نامند، پادشاهی بود که توانست در میان دوران استعمار کشورهای غربی کشورش را مستقل نگاه دارد. این شاه که تا حد زیادی دیندار و سنتی بود و مدتی طولانی نیز سلطنت کرد، زن‌های عقدی و صیغه‌ای فراوان داشت (شاید حدود صد تا)، زبان‌های اروپایی بلد بود، به دانش جدید غربی علاقه داشت و در دوران حکومتش، کشورش شاهد حرکتی آرام به سوی تجدد بود. با من باشید تا در انتها به شما بگویم این پادشاه که بود!

۲- شاهی که اسطوره نبود!

از ناصرالدین شاه به هیچ وجه نمی‌شود «اسطوره» ساخت! خیلی از اسطوره‌های معاصر ما معمولاً ترکیبی از درجات مختلفی از ریاکاری و خودبزرگ‌بینی و عوام‌فریبی بودند. مرحوم ناصرالدین‌شاه هیچکدام از اینها نبود. از تصویر کاریکاتوری که از او در ذهن‌هایمان جا افتاده دور شوید و او را دوباره از خلال خاطرات خودش و افراد نزدیکش بشناسید. شاه نه بلد بود برای مستضعفین ناله کند، نه مرتب «ایران، ایران» می‌کرد، و نه تصویر یک ناجی بزرگ از خودش داشت. این نبود که شاه نسبت به کشورش و مردمش بی‌تفاوت باشد، بلکه برعکس! ولی از اهتمامش به مسائل مختلف هیچگاه برای خود فضیلت و برتری نتراشید. در خاطراتش از اشاره به امور کشورداری و نیز مسائل نظری سیاسی می‌پرهیزد (و به همین علت خاطراتش در نزد بسیاری از تاریخ‌پژوهان ارج و قرب زیادی ندارد)، و مثلاً حتی جاهایی که ساعت‌های متمادی را صرف بررسی شکواییه و دادرسی کرده را فقط با یک اشاره کوتاه رد می‌شود. یک سیاستمدار مدرن برای چنین چیزی بیست ساعت فیلم و صد من صفحات روزنامه اختصاص می‌داد!

۳-ناصرالدین‌شاه، استاد ذن!

مریدی در طریقت بودایی ذن از استادش پرسید که آیا او‌ کراماتی هم دارد! جواب داد: «البته که دارم! آنگاه که گرسنه‌ام غذا می‌خورم، تشنه که شوم آب می‌نوشم، چون خسته شوم می‌خوابم....» کرامات ناصرالدین‌شاه نیز دقیقاً از همین نوع بود: انسانی بود به شدت «نرمال». نه قهرمان بود و نه داعیه قهرمانی داشت.  بلکه برعکس، کاملاً از محدودیت‌های خودش (و‌کشورش) آگاه بود. برخلاف تصویر رایج و تصویرسازی‌های کاذب، اطرافیانش نه چندان تملق‌گو بودند و نه خود شاه خیلی به تملق‌گویی‌ها و چاپلوسی‌ها وقعی می‌نهاد. زمانی نقاشی قشنگی کشیده بود، ولی وقتی آن را به درباریان نشان داد، همه بالاتفاق منکر آن شدند که خود شاه توانسته باشد آن را بکشد (چه قدر تملق‌گو!). در خاطراتش نوشت: «به درک که باور نکردند. خودمان می‌دانیم که خودمان کشیده‌ایم!» شاه خودشیفته نیز نبود. معمولاً فقط جاهایی از خودش تعریف می‌کند که در شکار یا در مشق توپخانه توانسته از دور به هدف بزند! خیلی جاها خجالتی می‌شد و حتی با این که تقصیری هم نداشت احساس شرم می‌کرد. با همه اینها، هوش سرشار و نیز طنز زیرپوستی‌اش را می‌شود جا در جا در خاطراتش دید. توصیف‌هایش از مکان‌های مختلف جالب و قضاوت‌هایش در مورد افراد معمولاً خیلی درست است. مثلاً با اولین برخورد، شخصیت نیمه‌خُل پادشاه و ولیعهد بلژیک دستش می‌آید و آن را به نحوی بامزه تعریف می‌کند.

ادامه دارد (در اینجا)

@qajarnameh

Читать полностью…

جناب گاو

آیا شعار حمایت از اقتصاد باز (آزاد) خطری دارد؟

بله، مانند هر شعار و حرف درست دیگر ممکن است مورد سوءاستفاده قدرت‌طلبان واقع شود: یعنی کسانی که واقعا به آزادی معتقد نیستند و به استثمار‌ و انحصار علاقه کامل دارند. این‌ها فقط علاقه و عادت به دوشیدن دارند و اقتصاد و جامعه را گاو شیرده خود فرض می‌کنند و هیچ احترامی برای همنوع خود قائل نیستند، و سوای حفظ قدرت و پرکردن جیب هیچ تعهدی ندارند. این‌ها برای این که گاو شیرده رمقی پیدا کند ممکن است شعار باز کردن اقتصاد و آزاد کردن آن سر دهند و مقداری از زنجیرهای ابلهانه بوروکر‌اتیک را رها کنند. یا برای این که بالا کشیدن پول ملت راحت‌تر شود ممکن است «خصوصی‌سازی» کنند. اما هرگز زنجیرهای اصلی مانند «پول ملی» و بانک مرکزی و نهادها و مدارس و دانشگاه‌ها اموال غصبی و بودجه‌ها و ذهنیت دولت‌محوری و ایدئولوژی‌ها و تاریخ‌سازی دروغین را رها نخواهند کرد. ضمنا به محض این که دوباره جیب‌ها پر شد به اصل خود باز خواهند گشت و تازیانه را محکم‌تر می‌زنند تا کنترل خود را از دست ندهند. این اتفاق مکرر افتاده است. در روسیه و در ایران و در بعضی کشورهای لاتین و آسیایی. ماهیت افراد بسیار مهم‌تر از شعارهای آنان است. در ایران اقشار وابسته به هیات‌های موتلفه اسلامی و طیفی از تکنوکرات‌های دولتخور شعار اقتصاد باز سر داده‌اند بدون کوچکترین تعهد قلبی به آزادی از دولت و حکومت.

تا رابطه مردم با حکومت در چارچوب حقوق مسلم مالکیت تعریف نشود، هر شعاری چیزی نیست جز خیمه‌شب‌بازی و دسیسه. در جایی مثل انگلستان به جای حقوق کذایی بشر و ارزش‌های مسیحی و عدالت اجتماعی و غیره، حقوق سفت و سخت و نقض ناشدنی مالکیت بنای روابط اجتماعی بود. ما در ایران فقط در زمان قاجار به این الگو تا حدی نزدیک شدیم.

Читать полностью…

جناب گاو

رمان‌ها در ادبیات مدرن پر از وراجی‌ها و روده‌درازی‌های بی‌پایان‌اند. پس بیهوده نیست که خیلی‌ها که عادت به اینگونه ادبیات دارند، زبان موجز سعدی را ارج زیادی نمی‌نهند.

سعدی استاد ایجاز در عین فصاحت است. برای مثال، نگاه کنید چگونه در چند جمله کوتاه تصویری تابلومانند از پیادگان حاج و مقایسه آنان با پیاده عاج ( شطرنج) به دست می‌دهد:

سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم!
کجاوه‌نشینی را شنیدم که با عدیل خود می‌گفت: «یاللعجب! پیادهٔ عاج چو عرصه شطرنج به سر می‌برد فرزین می‌شود، یعنی بِه از آن می‌گردد که بود، و پیادگان حاج بادیه به سر بردند و بٓتٓر شدند!»

از من بگوی حاجی مردم‌گزای را/
کاو پوستین خلق به آزار می‌درد:

حاجی تو نیستی، شتر است از برای آنک/
بیچاره خار می‌خورد و بار می‌برد!

به مناسبت اول اردیبهشت، روز نگاهبان زبان فارسی، #سعدی شیرین‌سخن.

Читать полностью…

جناب گاو

خودپردازهای بانکی بیش از دویست هزار تومان پول نقد به شما نمی‌دهند. معادل حدود دو دلار! الان ده سالی هست که این محدودیت دویست هزار تومان که سر جایش مانده، مگر دو هفته‌ای در ایام نوروز اخیر که با لطف فراوان آن را به سیصدهزار تومان افزایش دادند و بعد از تعطیلات آن را کم کردند.

برای اینکه ببینید حکومت نسبت به شهروندانش چه قدر بی‌اعتماد است و چه قدر آن‌ها را بی‌ارزش می‌شمارد، همین یک نکته کافی است! البته شواهد این مسئله بیشمار است: اینکه در تعیین اسم رسمی مکان‌های شهری (میدان توپخانه، خیابان وزرا، ....)، هیچ کاری به آنچه مردم به کار می‌برند ندارند؛ در اینکه خود را محق می‌دانند هر خبری را بخواهند سانسور کنند؛ در فیلترینگ‌های حکومتی؛ و در هزار توهینی که هر روز به مردم می‌شود.

علیرغم شعارهایشان، حکومت و مسؤولان از بالا تا پایین مطلقاً و ابداً هیچ گونه احترامی برای مردم، برای من و شما مردم عادی، قائل نیستند.

Читать полностью…

جناب گاو

جالب‌ترین پارادوکس تاریخ: جمهوری شخصی عارفان و مجتهدین و دلواپسان

انفجاری در بندرعباس ظاهرا به علت قصور اتفاق افتاده است. می‌دانید چرا اینقدر طول می‌کشد تا اسم شرکت‌های دخیل اعلام شود؟

جواب واضح است: چون تمام اجزاء مافیا، یعنی همان «خودی‌ها» و‌«خواص»، باید اوکی بدهند و ‌‌راضی باشند. چون تمام اجزا مافیا در مصونیت کامل هستند. هیچ کاری برای جمهوری اسلامی به سختی توبیخ و اخراج یکی از اعضا و وابستگان نیست. دقیقا مثل مافیا و سوگند وفاداری آن: «اگر با مایی، پای تو می‌ایستیم!» برای این حکومت، همه امور شخصی است! این حکومت جالب‌ترین پارادوکس و تضاد تاریخ را در خود دارد: به رغم اقیانوسی از ادعاهای ملی، خلقی، اخوانی، عنترناسیونالیستی، ناسیونالیستی، اسلامی، عرفانی ، فقهی، فلسفی و غیره، این حکومت در ذات خود شخصی‌ترین حکومت دنیاست و به هیچ سطحی از تجرید دست نیافته. تجرید در ابن جا یعنی مستقل از شخص و روان بودن، اصول مستقل غیرشخصی داشتن.

آیا ممکن است بگویید فرعون و داریوش و اسکندر و هیتلر بیشتر گنده‌گویی کردند؟ هرگز! شواهد جلوی چشم ماست. کجا هیتلر و استالین با این حرص تمام ساحت‌ها را تصاحب کردند؟ استالین کجا کلاس اخلاق گذاشت؟ هیتلر چند تا فیلسوف را استخدام کرد؟ تیمور کجا ادعای نیابت پیغامبری و معصومیت داشت؟
آیا ممکن است ادعا کرد که حکومت فرعون و چنگیز و نادرشاه و حتی رضاخان بیشتر شخصی بود؟ هرگز!درست است که این حکومت‌ها استبدادی بودند، ولی در نهایت تسلیم اصولی بیش از شخص و قبیله بودند. اصولی طبیعی و عقلی مثلا مجازات فرد بی‌لیاقت و تحمل نکردن آشوب اداری. اگر چنین نبود هرگز حکومتشان اقبال نمی‌داشت ‌و در هم می‌شکست. هیچ حکومت کهن شخصی نبوده است. اگر هم شاهی پیدا می‌شد و‌ از اصول ضمنی سلطنت سر می‌پیچید، ظرف یکی دو سال خودِ اجزای حکومت تاب نمی‌آوردند و‌طرف سر به نیست می‌شد.

خیلی نکته جالبی است. در طول تاریخ بشر حکومتی مانند جمهوری گنده‌گوزی نکرده، و هرگز اینقدر شخصی نبوده! تنها بشر است که می‌تواند تضادی چنین عظیم را حمل کند.

Читать полностью…

جناب گاو

اسرائیل زد؟

برادر یا خواهر ارزشی که داری زمزمه می‌کنی که فاجعه بندرعباس کار اسرائیل بود! عقل نداری؟ نمی‌دانی این حرف یعنی چه؟ البته عقل که نداری، پس بگذار من به تو بگویم یعنی چه! این یعنی که می‌پذیری که آنجا یک هدف نظامی (مثلاً چیزی مربوط به سوخت موشک) در کار بوده. خوب، این بیشتر از آنکه اعلام جرمی علیه اسرائیل باشد، اعلام جرم علیه ارگان‌های نظامی ایران است. یعنی اینکه آنها را متهم می‌کنی به بی‌مبالاتی کامل و بی‌تفاوتی وحشتناک نسبت به جان و‌ مال مردم ایران! اگر اسرائیل هدف نظامی را، حتی وسط یک مجموعه غیرنظامی، زده باشد، این چیزی نیست که خلاف مقررات جنگ بین دولت‌های متخاصم باشد! ولی اینکه ارگان‌های نظامی چنین بی‌قید باشند، این حتی از داستان زدن هواپیمای اوکراینی هزار بار بدتر است. زدن آن هواپیما (و نه البته دروغ‌های بعد از آن) را شاید بتوان با نسبت دادن به ندانم‌کاری و عدم آشنایی با چنان شرایطی تا حدی توجیه کرد، ولی چنین خبطی که شما دارید ارگان‌های نظامی را به آن متهم می‌کنید فقط می‌تواند حاصل رذالت باشد!

حواستان هست چه می‌گویید؟ یا شاید هم اصلاً برنامه‌تان همین است؟!

Читать полностью…

جناب گاو

البته عادت زشت و مخرب خودارضایی ذهنی فقط مخصوص برادران ارزشی نیست!

Читать полностью…

جناب گاو

درد بی‌درمان!

وطن‌فروش واقعی امروزه کسی است که وطنش و مردمش را قربانی خودارضایی‌های ذهنی خود می‌کند.

Читать полностью…

جناب گاو

همدردی

«ما با مردم بندرعباس همدردیم!» خیر! شما همدرد نیستید. تعارفات را کنار بگذاریم! شما احساس غم از غم‌شان می‌کنید، شما شاید برای خون دادن به صف‌های طویل سازمان انتقال خون رفتید، چیزهایی که بسیار عالی و انسانی و شرافتمندانه است. ولی شما «همدرد» نیستید.

من و شما انسانیم. برای ما (و برای هر انسانی)، انسان‌هایی که بیرون از حیطه تجربه رو در رو و مستقیم‌مان بوده‌اند و هستند، اینها برایمان ملموس نیستند. برای ما کشتگان بندرعباس یک آمار است(مگر آنکه مثلاً آنجا کار کرده باشیم یا کسی را بشناسیم...). خانواده آن کارگری که در هوای داغ آنجا زیر آفتاب کار می‌کرد و الان کشته شده، تا سال‌ها عزادار خواهد بود. ما از این فاجعه متاثریم، ولی ما فردا یادمان خواهد رفت. نه اینکه این رذیلتی در ما باشد یا بخواهم انتقادی از این بابت کنم! خیر! ما انسانیم و محدودیت‌های انسانی داریم. همین!

پس هموطن گرامی! لطفاً از حماسه‌سازی از این فاجعه یا از واکنش شریف هموطنان نسبت به آن دست بردار. این فاجعه فقط باید به ما یادآوری کند که چگونه سیستم تصمیم‌گیری متمرکز، آن هم توسط مسؤولین غیرمسؤول ما و همراه شده با شلختگی و باندبازی و سگ‌سلیقگی معمول در این حکومت، فاجعه می‌آفریند. یادآوری کند که برای ایدئولوژی جان من و شما مهم نیست. امروز در بندرعباس قربانی گرفت، شاید فردا قربانی آن من و شما باشیم!

Читать полностью…

جناب گاو

از شاهزادگان محلی تا سیاستمداران مستعجل: چرا مالزی ایستاد و ایران فروریخت؟

فرایند شکل‌گیری نظم های کارامد اجتماعی، آنگونه که فردریش هایک تأکید کرده‌ است برآمده از تکوین تدریجی نهادهای خودجوش و بازمانده از آزمون تاریخی است، نه محصول طراحی آگاهانه مهندسان و نخبگان سیاسی. سلطنت‌های ایالتی مالزی و ساختار اربابی-عشایری ایران پیش از مشروطه، نمونه‌هایی از این نظم‌های دیرپا هستند. در تحلیل نظری این نظم های سنتی با پراکندگی قدرت، مهار اقتدار دولت مرکزی و تقویت مدیریت بلندمدت منابع، به پایداری اجتماعی یاری می رسانند.

در مالزی معاصر، سلطانان ایالاتی چون سلطان جوهور، کلانتان و ترنگانو همچنان به‌عنوان نهادهایی زنده و فعال ایفای نقش می‌کنند. این سلطنت‌های محلی، با ریشه در سنت اسلامی-عرفی، نه تنها حافظان مشروعیت اجتماعی هستند، بلکه همچنان مانند سدی در برابر نوسانات کوتاه‌مدت سیاست حزبی عمل می‌کنند. به تعبیر هاپه، این شاهزادگان محلی به‌عنوان «مالکان سنتی» با داشتن افقی بلند مدت و دفاع از منافع بلندمدت جوامع خود، اجازه نمی‌دهند تصمیم‌گیری‌های فرصت‌طلبانه جاری در ساختار دموکراسی، افق تاریخی و توسعه جامعه را نابود کند. همین استمرار نهادی، امکان داده تا مالزی مدرنیزاسیون را بدون فروپاشی نظم سنتی و با تطبیق تدریجی، و در هماهنگی با تحلیل هایکی از نظم های خودانگیخته و خودجوش به پیش ببرد.

در ایران، برعکس، با حذف شتابزده اربابان محلی و سران قبایل پس از مشروطه، ساختارهای پراکنده قدرت که نقشی حیاتی در مهار اقتدار مرکزی و در مدیریت کارای بلندمدت دارایی‌ها داشتند، از میان رفت. این اربابان و عشایر، نه تنها به‌مثابه سپرهای طبیعی در برابر تمرکز عمل می‌کردند، بلکه با مالکیت پایدار خود بر زمین‌ها و منابع، ناگزیر به رفتار مسئولانه و بلندمدت در قبال جامعه محلی بودند. حذف آنان و جایگزینی‌شان با دیوان‌سالاران مستعجل و سیاستمداران بی‌ریشه، همان فرآیندی بود که هاپه در نقد دموکراسی‌های توده‌ای تشریح کرده است: زوال افق زمانی بلندمدت، گسترش فرصت‌طلبی، و تخریب تدریجی نظم‌های تاریخی در ساختار دموکراسی.

در نتیجه، ایران به جامعه‌ای بدل شد که تصمیم‌گیری در آن توسط نیروهایی صورت می‌گرفت که افق زمانی‌شان کوتاه، انگیزه‌هایشان فرصت‌طلبانه، و پیوندشان با سنت‌های اجتماعی سست بود. این در حالی بود که مالزی، با اتکا بر سلطنت‌های محلی خود، توانست پیوستگی تاریخی، ثبات سیاسی و ظرفیت تطبیق با تغییرات جهانی را حفظ کند.

تجربه‌ی متفاوت این دو کشور، به روشنی نشان می‌دهد که حذف نظم‌های خودجوش به نام نوسازی، برخلاف انتظار، نه تنها به آزادی و پیشرفت نمی‌انجامد، بلکه همان‌گونه که هایک و هاپه هشدار داده‌اند، به تمرکز قدرت، فساد ساختاری و بی‌ثباتی مزمن می‌انجامد.

مسیرهای واگرای این دو کشور نتیجه‌ای روشن داشت: مالزی با اتکای مستمر به سلطنت‌های ایالتی خود به ثبات سیاسی، انسجام اجتماعی و مدرنیزاسیون تدریجی دست یافت؛ در حالی که ایران، با فروپاشی نهادهای دیرینه‌ی خویش، گرفتار تمرکز قدرت، فساد گسترده و بی‌ثباتی شد؛ تحقق همان هشدارهایی که هایک درباره‌ی مهندسی اجتماعی و هاپه درباره‌ی پیامدهای دموکراسی‌های بدون لنگر نهادی مطرح کرده‌اند.

Читать полностью…

جناب گاو

مقایسه تطبیقی جمهوری‌های سوسیالیستی عرب و اتحاد جماهیر شوروی، در برابر دموکراسی‌های اروپایی بر اساس نظریه هانس هرمان هاپه:

نوع ساختار سیاسی و منشأ آن:
شوروی و جمهوری‌های عربی: هر دو مبتنی بر انقلاب ایدئولوژیک علیه نظم سنتی (مذهب، سلطنت، مالکیت اشرافی و فقه مالکیت محور) هستند. در هر دو، ساختار جمهوری حاصل نوعی کودتا یا انقلاب مدرن‌گرایانه است که در آن نخبگان جدید (نظامی، حزبی یا روشنفکری) با توسل به دولت مطلقه سعی در بازسازی جامعه دارند.
دموکراسی‌های اروپایی: حاصل فرایندهای تدریجی تاریخی هستند که از نظام‌های سلطنتی محدود (مانند انگلستان، هلند و دانمارک) به سمت دموکراسی مشروطه، لیبرال دموکراسی و در اخر سوسیال دموکراسی حرکت کردند.
از دید هاپه، این روند منجر به کاهش موانع بر سر راه گسترش قدرت دولت شده است، از این رو به تدریج حاکمیت دولت بر زندگی مردم افزایش می یابد.

مالکیت و اقتصاد:
شوروی و جمهوری‌های عربی: مالکیت عمومی ابزار تولید(‌شوروی)، تمرکز شدید بر ملی‌سازی( جمهوری های عربی) ، کنترل قیمت‌ها و برنامه‌ریزی متمرکز.
هاپه عمومی سازی منابع تولید را نابودی نظم بازار و فروپاشی سیستم انگیزشی برای حفظ و توسعه منابع و تولید می‌داند. در هر دو، مالکیت از مردم گرفته و به دولت منتقل شده، بدون اینکه هیچ مکانیزم اصلاح‌پذیری در کار باشد.
اروپای دموکراتیک: مالکیت خصوصی هنوز باقی است، ولی با مالیات‌های بالا، مقررات پیچیده و رفاه‌گرایی گسترده تضعیف شده است.
در تحلیل هاپه، این دموکراسی ها نه با فروپاشی ناگهانی، بلکه با کاهش بهره‌وری، بدهی مزمن و فساد فزاینده در شکل بانک داری نوین روبرو هستند. در سیستم دموکراسی، سرمایه خواری به جای سرمایه اندوزی رواج پیدا می کند زیرا در ذهنیت حاکمان دموکرات، افق برنامه ریزی کوتاه مدت حاکم است که منجر به غارت و حیف و میل شدید منابع می شود.

نظم حقوقی و مشروعیت:
شوروی و جمهوری‌های عربی: قانون ابزاری برای کنترل است نه نظم. حقوق تابع قدرت است. حقوق افراد وابسته به وفاداری سیاسی است. در واقع قانون، افراد را اموال و برده دولت به صورت عمومی می کند که از برده داری خصوصی بسیار زیان بارتر است.
دموکراسی‌های اروپایی: حقوق مالکیت فردی متداوم در معرض تجاوز قوانین مصوب پارلمانی قرار می گیرد. ثبات حقوقی و قانونی به طور نظام مند مخدوش است با این حال این کشورها هنوز تا حدی به سنت‌های حقوقی دیرپای (مثل حقوق رم، حقوق عرفی، یا سنت‌های مسیحی) وفادارند. در نتیجه، هرچند روند انحطاط در جریان است، ولی فروپاشی ناگهانی کمتر محتمل است.

سرنوشت تاریخی:
شوروی و جمهوری‌های عربی: به علت مالکیت عمومی ابزار و منابع تولید، شدت تمرکزگرایی، فساد ساختاری، سیاسی و اقتصادی، دچار فروپاشی سریع شدند (شوروی در ۱۹۹۱، عراق و لیبی پس از جنگ، سوریه درگیر جنگ داخلی).
اروپای دموکراتیک: در حال تجربه نوعی انحطاط تمدنی کند است که در نگاه هاپه بیشتر از جنس "زوال نرم" است تا "سقوط سخت".

جمع‌بندی: می توان تحلیل هاپه از فروپاشی شوروی و نظام های کمونیستی را برای فروپاشی جمهوری‌های سوسیالیستی عرب بکار برد: دولت‌گرایی ایدئولوژیک + نفی سنت + حذف مالکیت خصوصی = فروپاشی اجتناب‌ناپذیر.
در حالی‌که دموکراسی‌های اروپایی از دید او قربانی روندی کندتر، ولی ریشه‌دارتر از اضمحلال درونی هستند که خود را در قالب بحران‌های مالی، مهاجرتی، فرهنگی و فروپاشی نظم اجتماعی نشان می‌دهند.

Читать полностью…

جناب گاو

https://x.com/mrmofid/status/1782482663862935975

Читать полностью…

جناب گاو

شاید باورتون نشه ولی اینجا یه حموم عمومی بوده.
حمام چهار فصل، اراک

Читать полностью…

جناب گاو

از موقع فروریزیی که، نه تنها برای طبیعتِ سلسله‌مراتبیِ جامعه، بلکه برای تقریباً تمام صورت‌های سنتی رخ داده، انسانِ آگاهانه‌محافظه‌کار انگاری که در یک خلاء ایستاده است. او در جهانی تنها ایستاده که، با تمام بردگی تارش، لافِ آزادی می‌زند، و با تمام یکشکلی تباه‌کننده‌اش، لافِ فراوانی می‌زند. در گوشش همواره داد می‌زنند که انسانیت دارد پیوسته صعود می‌کند و طبیعت انسانی، بعد از میلیون‌ها سال پیشرفت، اکنون تبدیلی قطعی یافته که به واسطه آن به پیروزی نهاییش بر ماده خواهد رسید. انسانِ آگاهانه‌محافظه‌کار در میان اشخاصِ آشکارا مست تنها ایستاده، و در میان مردمانی که در خواب راه می‌روند و رویاهایشان را به جای واقعیت می‌گیرند تنها بیدار است. از فهمش و از تجربه‌اش نیک می‌داند که انسان، علیرغم شهوتش برای چیزهای نو، اساساً تغییری نکرده، حالا خوب یا بد! می‌داند که سئوالات اساسی زندگی انسانی همان‌اند که همیشه بوده‌اند و جوابهایش هم همیشه شناخته شده بوده‌اند، و تا آنجایی که این‌جواب‌ها بتوانند در کلام درآیند، از نسلی به نسل بعد منتقل شده‌اند! انسانِ آگاهانه‌محافظه‌کار نگران این میراث است.

تیتوس بورکهارت
مقاله "محافظه‌کاری چیست؟"

Читать полностью…

جناب گاو

آپولوجیا قجرتاری!
بخش۲

۴- چه کارها که نکرد!
قبلاً این را گفتیم، و باز تکرار می‌کنیم: آن‌چه ما در ناصرالدین‌شاه می‌پسندیم دقیقاً این بود که او تا حد بسیار زیادی پادشاهی به سبک «قدیمی» بود (اگر بگوییم «سنتی»، بعضی دوستان ممکن است رعشه بگیرند!). به شکار و زنان زیبا علاقه داشت و اگرچه در مورد امور مختلف کشور و وضع مردم و اوضاع باران و کشاورزی واقعاً دل‌مشغولی داشت، ولی دنبال ایده‌فروشان و تمرکز قدرت و برنامه‌ریزی متمرکز نیفتاد. تهمت استبداد مطلقه هم کمتر از همه به او‌ می‌چسبد! در تمام سلطنتش سعی کرد که نیروهای تجددخواه و محافظه‌کار را در تعادل نگاه دارد. به نظر می‌رسید که به طور شهودی از خطر هجوم یکباره ایده‌های مدرن کاملاً آگاه بود، ولی احتمالاً  فاقد کلمات و عباراتی بود که بتواند فلسفه خاص محافظه‌کاری را با آنها بیان کند (حتی امروز هم بعد از ۲۰۰ سال تجربه، برای متفکران ما چنین چیزی مشکل است).

۵- اسطوره‌های ما!

اگر ناصرالدین‌شاه و قاجار نه اسطوره‌اند و نه قابل تبدیل به اسطوره، در عوضش اسطوره‌های دیگر در تاریخ معاصر کم نداریم:
نادرشاه
امیرکبیر،
مشروطه،
➖رضاشاه و راه‌آهن و ارتش و چکمه‌اش،
➖محمدرضاشاه و تمدن بزرگش،
➖مصدق و ملی شدن نفت،
➖خمینی و انقلابش.
به اضافه تعداد زیادی خُرده‌اسطوره، چون قائم‌مقام و سیدجمال و شریعتی و ملکم‌خان و شاملو... آنچه بسیاری را می‌آزارد در واقع این است که ما مشغول واکاوی درباره این اسطوره‌ها و بیرون کشیدن اسکلت‌ها از درون کمدهای تاریخ هستیم!

۶- «سنت» روشنفکری

قسمت بسیار سخت کار ما آن است که در ۱۵۰ سال گذشته، جریانات فکری که زمانی سیدجمال‌الدین اسدآبادی و بابی‌ها و روشنفکرانی چون ملکم‌خان و طالبوف و آخوندوف و آقاخان کرمانی علمدارش بودند، به تدریج تبدیل به ذهنیات همه جامعه شدند. این تفکرات به مرور توانستند تمام سدهای جلویشان و نهادهای سنتی مانع‌شان را با نفوذ و یا با تخریب بردارند: آخوندهایمان بابی و بعداً روشنفکر و انقلابی شدند، شاهزاده‌هایمان کمونیست شدند، شاه‌مان سوسیالیست و انقلابی درآمد، بعد هم موج عظیمی از ریاکاری و  تظاهر و واژه‌بازی و پندارفروشی جامعه را بلعید، جهان‌بینی جامعه دچار یک تحول اساسی شد…

حالا هر قدر که بیاییم و با شاهد و مدرک نشان دهیم که آن روشنفکران خیلی مواقع خودشان نمی‌دانستند چه می‌خواهند، هر چقدر استدلال بیاوریم که اینها مشغول واردات بعضاً بدترین ایده‌های مخرب (چون سوسیالیسم و فاشیسم) بودند، هر چقدر که نشان دهیم که چگونه تلاش همین‌ها بود که به ایجاد آخوند سیاسی و قدرت یافتن بلامنازع آخوند انجامید (و نه فقط در جریان انقلاب۵۷)، .... هرچقدر که استدلال و شاهد بیاوریم، باز نمی‌توانیم بر آنچه اسلوب فکری کل جامعه (در میان تقریبا تمام گروه‌ها) شده فائق آییم. ما در میان هیچ یک از گروه‌های سیاسی موجود (حتی در میان خیلی از لیبرترین‌ها یا در میان بازماندگان قاجار) متحدی نداریم! حتی تاریخ‌دانان بسیار منصفی چون عباس امانت (که بسیار وامدار او در مورد تاریخ قاجاریم)، همین ذهنیت غالب روشنفکری را دارند. یا مثال دیگرش را در پادکست بسیار خوب «ماجرای مشروطه» توسط امیر خادم می‌توان دید که از لحاظ پژوهش تاریخی و رجوع به منابع دست اول بسیار عالی است، ولی وقتی که پای ارزشگذاری در کار می‌آید در همان چارچوب و پارادایم غالب جامعه است.

۷- سنت در مقابل مدرنیته؟

در اینجا حرف سر تقابل سنت و مدرنیته نیست. ناصرالدین شاه یا شاهان قبل و بعد از او مشکلی با تکنولوژی جدید و علوم جدید نداشتند و اتفاقا به دنبال اینها بودند. آنها حتی مشکل زیادی هم با خود مفاهیم سیاسی جدید مثل مجلس شورا نداشتند. ناصرالدین شاه شاهی سنتی بود، ولی «سنت‌گرا» به هر معنایی  که امروز از آن منظور می‌شود نبود. حتی اتحاد محمدعلی‌شاه با شیخ فضل‌الله هم یک یارکِشی سیاسی بود و نه یک اتحاد ایدئولوژیک! تجدد سرنوشت محتوم ایران بود. سوال این بود که از چه راهی: راهی شبیه انگلیس یا مراکش و مبتنی بر محافظه‌کاری، یا راهی چون فرانسه و روسیه و مبتنی بر انقلابی‌گری و ویرانگری!
➖➖➖➖
ممکن است بپرسید که «آیا ملت ایران مانند هر ملت دیگری به اسطوره نیاز ندارد؟». جواب‌مان این است که: اسطوره به خودی خود مشکلی ندارد تا وقتی که محمل انواع و اقسام ایدئولوژی‌های مخرب نشود.

این ما را می‌رساند به سوال‌مان در اولین بند این نوشته (اسطوره‌ای در شرق). شخصیت مورد نظر مونکوت، شاه سیام (تایلند) در اواسط قرن نوزده بود که در تایلند نوعی اسطوره و پدر تایلند نوین به شمار می‌رود. او که سال‌هایی یک راهب بودایی بود، بعد از مرگ برادرش به پادشاهی رسید، زنان زیادی اختیار کرد (سوگلی‌اش دختر برادرش بود که از او ولیعهد بعدی متولد شد)، و سال‌ها در میانه قرن ۱۹ کشورش را مستقل نگاه داشت. شخصیتی که خیلی بیشتر به ناصرالدین‌شاه می‌خورد تا هر یک از اسطوره‌های جدید ما.

بخش۱
@qajarnameh

Читать полностью…

جناب گاو


چرا برخی کشورهای خاورمیانه دچار انحطاط شدند و برخی نه؟
فرضیه مرکزی
: ریشه انحطاط نه در "سنت" بلکه در "انقطاع از سنت" است؛ به‌ویژه سنت حقوقی و فقهی مالکیت محور که در تجربه کشورهای باثبات خلیج فارس ادامه یافت و در کشورهای گرفتار روشنفکری مدرن و دولت‌گرایی گسسته شد.
۱. تفکیک دو مسیر تاریخی:
مسیر انقطاعی
: ایران، عراق، مصر، سوریه، افغانستان
👈تجربه دولت‌سازی مدرن با تکیه بر روشنفکرانی که سنت فقهی را ارتجاعی، بازدارنده و نامشروع قلمداد کردند.
👈تلاش برای جایگزینی نظم فقهی-عرفی با نظم حقوقی مدرن دولت‌محور.
👈حذف تدریجی نهادهای واسط بین فرد و دولت: بازار، فقه، اصناف، نهادهای سنتی اعتماد عمومی.
👈غلبه گفتمان‌های توطئه‌محور، ضد بازار، ضد تجارت، و توجیه‌کننده دولت اقتدارگرا.
مسیر تداومی: امارات، قطر، کویت، عمان، عربستان (تا حدی)
👈حفظ نسبی ساختارهای سنتی مانند شریعت فقهی در امور خانوادگی، ارث، قراردادها، تجارت.
👈هم‌زیستی هوشمندانه با نهادهای مدرن بدون طرد یا بی‌اعتباری کامل سنت.
👈حفظ شأن فقها، قبایل، بازار، و سنت‌های محلی به‌عنوان منابع مشروعیت حقوقی.
شکل‌گیری نوعی دولت‌سازی محافظه‌کارانه نه ایدئولوژیک.
۲. سنت فقهی مالکیت محور در مقابل روشنفکری دولت‌گرا
فقه مالکیت محور
:
👈بر اصل رضایت، قرارداد، آزادی تصرف و مالکیت خصوصی تأکید دارد.
👈تحول آن مبتنی بر رقابت میان فقهای اعلم بوده است (نظام داوری خودجوش).
👈بازرگانان و نهادهای بازار نقش میانجی در تفسیر و اجرای فقه داشتند.
روشنفکری دولت‌گرا:
👈ضد بازار، ضد سنت، گاه ضد دین، اغلب تحت تأثیر الگوهای انقلاب فرانسه یا سوسیالیسم.
👈بر دخالت دولت در توزیع عدالت، نوسازی فرهنگی، حذف فقه از عرصه عمومی اصرار داشت.
🤛نتیجه: حذف تدریجی نهادهای خودتنظیم‌گر و واگذاری همه امور به دولت متمرکز.
 

Читать полностью…

جناب گاو

اگر دیدید اقتصاددانان «ارزشی» یا بقیه برادران «ارزشی» طرفدار اقتصاد آزاد شدند، حتی یک لحظه هم فکر نکنید که اینها به خاطر احترام به حقوق مالکیت (یا به خاطر شرع و مذهب، با به خاطر آزادی، یا به خاطر رفاه مردمان) است که چنین شده‌اند. خیر! فهمیده‌اند که قدرت اقتصادی یک کشور در گرو مقداری آزادی اقتصادی است. اینها در حقیقت دنبال دولت قوی‌ترند و دولت قوی‌تر اقتصاد قوی‌تر می‌طلبد، و اقتصاد قوی‌تر آزادی اقتصادی در درجاتی را نیاز دارد!

همین نکته در مورد بسیاری دیگر از روشنفکران (از جمله خیلی ملی‌گراها) که اکنون طرفدار آزادی اقتصادی‌اند صادق است. دم خروس‌شان در «ولی» و «اما»های آنها خودش را نشان می‌دهد.

آخر کار، آنچه که برای همه اینها اصل است پرستش دولت است: دیروز در لوای سوسیالیسم، امروز در لوای «اقتصاد آزاد، اما...»!

Читать полностью…

جناب گاو

ایدئولوگ‌ها معمولاً بسیار منافق و ریاکارند. نمونه‌اش همین جناب برنی ساندرز که در جریان تور سخنرانی‌هایش بر علیه «الیگارشی» در طی فقط یک ماه ۲۲۱هزار دلار خرج پروازهایش با جت خصوصی شده است.

Читать полностью…

جناب گاو

آیا به دولت باهوش‌تری احتیاج داریم؟

تکنوکرات‌ها (که فکر می‌کنند خیلی باهوش‌اند) خیلی دوست دارند بگویند که دولت باید دست آدم‌های باهوش باشد. منظورشان هم مدرک آکادمیک است. اگر بپرسی مشکل ما چیست، بلافاصله از کم‌هوشی بعضی دولتمردان داد سخن می‌گویند.

اولاً، مفهوم عقل و خرد ربطی به هوش آکادمیک ندارد و مکرر گفته‌ایم که رابطه هوش آکادمیک با عقل سیاسی مسلماً و تحقیقاً منفی است.

ثانیاً، کسانی که از هوش دولت صحبت می‌کنند، عشق کنترل دارند و معمولاً در عمل مخرب‌اند. دولتی که نخواهد جامعه را کنترل کند به «هوش» یا «پرکاری » احتیاج ندارد.

ثالثاً، دولت جمهوری اسلامی از لحاظ هوش ابزاری کمبود ندارد. اگر کمبود داشت، نمی‌توانست پنجاه سال مردم را اسیر خود کند! این هم گزارش بی‌بی‌سی که نشان می‌دهد وقتی پای کنترل مردم و تجاوز به حریم خصوصی ملت پیش می‌آید خیلی هم باهوشند و کارا!

Читать полностью…
Subscribe to a channel