افاضات شخص شخیص جناب گاو در باب اقتصاد و فرهنگ (و شاید کمی سیاست) می توانید نظرات خود را به آدرس ایمیل jenabegav@gmail.com برایم بفرستید. با سپاس!
جاسوسان روسی!
میگوید: سیاستهای خارجی نظام آنقدر بیجهت و بیفایده در جهت منافع روسیه است و آنقدر این سیاستها به روشنی برای منافع ملی مضر است، که جای شکی باقی نمیگذارد که روسها تا بالاترین مقامات نظام نفود کردهاند و خیلی از مقامات سطح بالای کشور عامل روسهایند.
میگویم: ای کاش مساله به همین راحتی بود و ای کاش واقعاً مسؤلان مملکت جاسوس روسها بودند! ولی گمان نمیکنم اینگونه باشد.
میگوید: میدانم تو کلا نسبت به هر گونه نظریه توطئه بسیار بدبینی! ولی چگونه اعمال و رفتار اینها را توجیه میکنی؟! چگونه میشود اینقدر احمقانه رفتار کرد؟ چگونه میشود مرتب کارهایی کرد که کمتر از نوکری روسیه نیست، در حالی که نظام روسیه همواره هر روز اینها را در صحنه بینالمللی خوار و خفیف میکند و برایشان پشیزی قائل نیست؟
گفتم: به همان دلیل که بقیه کارهایشان! چرا هنوز گیر دادهاند به حجاب؟ چرا قیمتهای دستوری و اتخاذ تصمیماتی در حیطه اقتصاد که حتی کمونیستها را شگفتزده میکند؟ چرا تخریب هر روزه طبیعت شکننده ایران برای مقاصدی که حتی از لحاظ اقتصادی بیمعنایند و اصرار بر تداوم آنها؟ چرا اصرار بر پفیوزسالاری؟ .....
واقعیت تلختر از آن است که میپنداری! واقعیت موجود کشور حتی تلختر از آن است که اگر تمام حاکمان کشور جاسوس روسیه بودند!
و اگر روسیه هیچ احترامی برای ما قائل نیست، مگر تعجبی دارد؟ مگر حاکمان ما برایمان احترامی قائلند؟
@jenabegav
از سایت رسمی مقام رهبری.
نقل قول از ایشان: شوروی، در حالی که همه گونه تسلیحات و کمکی در اختیار عراق قرار میداد، به ایران حتی اجازهی عبور سیم خاردار را نمیداد!
در واقع تقریباً تمام سلاح عراق از بلوک کمونیستی (شرق) تهیه میشد. این مطلب را ببینید👇
/channel/jenabegav/861
@jenabegav
فروش اسلحه از سوی کشورهای مختلف به ایران و عراق در طی جنگ ۸ساله.
مطلب مربوطه را در پستِ بعدی ببینید!
@jenabegav
گزارشی از تصاحب شرکت دیجی کالا
https://www.bbc.com/persian/articles/ckg5zqdg97po
پاسخ به بعضی اشکالات راجع به بی فایدگی آموزش رسمی
پرسش:
«آیا از دید شما وجود دانشمندان علومنظری آدمهای بیمصرفی هستند و وجودشان هیچ فایدهای ندارد؟ درصورتی که جواب شما به این سوال بنده مثبت باشد، بهنظرم شما در مورد این قشر بیانصافی میکنید. چون پیشرفت علوم و به تبع اون پیشرفت بشریت به کمک این افراد حاصل شده.»
پاسخ:
۱-ابدا منظورم نبوده که عالمان علوم نظری بی فایده اند. عرض کردم که میزان تقاضای اصلی و واقعی علوم نظری و آموزش را باید بازار تعیین کند و نه برنامه ریز. دیدگاه ما با برنامه ریزی تفاوت دارد. مثلا برنامه ریزی مرکزی موجب مصرف بیش از حد شکر و آرد سفید شده ولی ما خواستار منع آن هم نیستیم. بازار آزاد نه تنها برای ریاضیات محض بلکه برای فلسفه و سایر سموم نیز تقاضا خواهد داشت. به خصوص در کشور عقل گرا و علم گرایی مثل ایران. البته در اقتصاد باز شکل این تقاضا دینامیک تر خواهد بود و اشکال متفاوتی به خود خواهد گرفت.
۲- «پیشرفت» هم همانند واژه «توسعه» است. این واژه ها اکثرا بار ایدئولوژیک دارند و فقط در یک ظرف خاص ممکن است معنای واقعی پیدا کنند. به جای این کلمات از«رونق» استفاده کنیم که همه می دانیم چه هست. رونق از علوم و دانشگاه ناشی نمی شود، گرچه در مواردی پیشرفت علمی و رونق اقتصادی با هم اتفاق می افتد. اما موارد خیلی زیادی در تاریخ وجود دارد که بی ارتباطی علوم نظری و رونق اقتصادی را نشان می دهد. علوم نظری در کشورهای کمونیستی نظیر ایران بسیار از حد تعادل بالاتر است. الان هم ایران در زمینه علوم نظری خیلی عقب نیست و در زمینه چیزهایی مثل فلسفه (تفلسف در همه جلوه هایش) احتمالا بالاترین رتبه را دارد و این هیچ تاثیری بر رونق کشور نداشته است. در مقابل خیلی کشورهای آفریقایی و آسیایی و عربی رشد اقتصادی بالایی دارند بدون کوچکترین زمینه علوم نظری. همین ترکیه که همواره از لحاظ علوم نظری از ایران عقب بوده و خواهد بود به لحاظ اقتصادی از ایران جلو افتاده است. «پیشرفت حاصل علم است» یک سوتفاهم مارکسیستی است که به مذاق ما ایرانی ها خوش می آید. در ایران مدرن علممحوری Scientism و عقل محوری rationalism به شدت حاکم است. یادآوری کنم که این نگرش ها به معنای علمی بودن وعقلانی بودن نیستند ، بلکه نگرش های اعتقادی و ایدئولوژیکی است و با ماتریالسم یا ماده گرایی نسبت دارد. ما برای رزق وروزی، اقتصاد، سیاست ، و حتی امور معنوی دنبال علم می رویم. در واقعیت امر علم هیچ کمکی به این امور نکرده و نمی کند. خودارضایی ذهنی کاربرد بسیار محدودی در عالم واقع دارد. این که همه چیز را منوط به علم کنیم یک ذهنی گرایی شدید و مالیخولیای جمعی ماست که آنهم حاصل آموزش زیادی است.
۳-حالا اگر از من نظر شخصی ام را بپرسید بنا بر تجربیات زندگی ام ، حتی در پیشرفته ترین تکنولوژی ها کاربرد علوم محض و تحصیلات رسمی عالی فوق العاده محدود است. فراموش نکنید که بعضی از چشم گیرترین مصنوعات و پروژه های تاریخ بدون استفاده قابل توجه از کامپیوتر به دست آمده که یعنی بدون محاسبات سنگین که یعنی با حدس و گمان و سعی و خطا و آزمایش. خیلی جاها کاربرد علم و ریاضیات حداکثر به ایجاد شهود کمک کرده است. همین الان هم کاربرد چیزی مثل معادلات دیفرانسیل (که کاربردی به نظر می رسد ) در تکنولوژی واقعی و عملی محدود است، بر خلاف مزخرفاتی که در دانشکده های مهندسی به خورد دانشجویان می دهند. تقریبا تمام کار با سعی و خطا و به خصوص تجربه و انباشت معلومات جلو می رود. برای همین تجارت و مراوده نقش بسیار مهم تری در پیشرفت تکنولوژیک دارند. ضمنا خیلی از جنبه های تکنولوژی و علوم تجربی حتی روی کاغذ هم نمی آید چه برسد به کتاب های درسی.
۴- اشکال حمایت دولت از علومنظری چیست؟ چه ایراد دارد بخش ناچیزی از بودجه دولت در موسسه ای صرف محققین فیزیک و ریاضیات نظری شود ؟ اشکالش آن است که زود سروکله بقیه مفتخورها از آخوند و کلاهی هم پیدا می شود. یکی بر اهمیت فلسفه دین تکیه می کند، آن یکی نان جامعه شناسی می خورد دیگری طب سنتی و یک چاچول باز دیگر برای «علوم» اقتصاد و مدیریت سینه خواهد زد.
۵-خودتان را درگیر «فایده اجتماعی» شغلتان نکنید. کنکاشی بی پاسخ است. حالا خواندن و تدریس چیزی مثل ریاضیات نظری نه از شما قهرمان نجات بخش فاضل دانشمند می سازد و نه بدتر از هزاران حقوق بگیران دیگر هستید. حداقل احتمالا ضرر عمده ای برای کسی ندارید.
چرا برای آموزش و «عدالت آموزشی» سینه نمیزنم؟ (ادامه)
خامسا، دسترسی عادلانه به منابع آموزشی با تکنولوژی جدید خیلی راحت و کمهزینه است. در واقع من در عمرم ندیدهام که نبود منابع آموزشی مانعی جدی برای افراد باانگیزه باشد. پرآوازهترین دانشمندان تاریخ چیزی جز قلم و کاغذ و کتابخانه دستشان نبوده. مساله فرهنگی است و همانطوری که گفته شد مساله مهمی هم نیست. بانکداران سوئیس و صنعتگران آلمان و زارعان آمریکا و سربازان روس هم زیاد مدرک ندارند.
سادسا، صحبت از عدالت آموزشی شد. این سهمیه بندیها و رانتهای آموزشی واقعا خجالتآور است. شاید در دو سه سال بعد از جنگ برای کمک به سربازان توجیهی داشت، ولی بعد از چهل سال امر خجالتآوری است. خیلی اگر جگرتان برای عدالت کباب است از حذف سهمیهها شروع کنید. البته چپیها عاشق سهمیهبندی و رانت هستند.
در ضمن میشود این واژه چرند «غیر انتفاعی» را بردارید و با «خصوصی» عوض کنید؟ نمیدانم این برنامهریزان چپی چه مرگشان است که این قدر با حقیقت دشمنی دارند. اینقدر واژهبازی و دروغ دائم چرا؟!
آزادی یعنی استبداد (۱/۲)
چرا شعار آزادی بیش از هر شعار سیاسی دیگر به ضد خود منتهی شده است؟ چرا مدعیان آزادی تقریبا همواره شارلاتان بودهاند؟ آیا شعار آزادی ذاتا دروغ و عقیم است؟
از انقلاب فرانسه تا انقلاب مشروطه ایران تا انقلاب روسیه تا انفجار باد در ۵۷، آزادیطلبان غالبا نه تنها شیادترین بازیگران سیاسی بودهاند، بلکه -و این پدیده شگفتی است- همواره ذاتا استبدادطلب بودهاند. اگر شخصی به شما گفت ۵۷ یا غائله مشروطه یا انقلاب فرانسه و روسیه و کوبا دنبال آزادی بودند، گوینده یا ناآگاه و خرفت است یا حقه باز. در واقع اگر آزادی را به هر معنای موجه تعبیر کنیم اهداف انقلابیون آشکارا محدودیت آزادی بود. مثلا آزادی به معنای آزادی بیان یا آزادی فعالیت اقتصادی یا رفع قوانین مزاحم و کاستن دخالت دولت. حتی یک نفر از انقلابیون دنبال چنین چیزها نبود.
کسی در ۵۷ جرات نمیکرد حتی با محترمانهترین روشها از سلطنت و حتی حقوق مالکیت و یا رابطه با آمریکا و آنچه «ارزشهای لیبرالی» مینامیدند و یا حتی اسلام سنتی خودمان و یا اصلاحات تدریجی دفاع کند. خونت ریخته و اموالت غصب میشد. کاملا برعکس، شاه به لحاظ تمام انواع آزادی از مخالفین خود جلوتر بود و به خصوص در سال آخر که بسیار مماشات و حتی سستی کرد. در غائله مشروطه هم مشروطهچیان چنان محیطی درست کردند که احدی جرات دفاع از شاه و عقلانیت سنتی نمیکرد. هم در انقلاب مشروطه و هم ۵۷ این شاه و دربار بود که دنبال تعامل ومذاکره و توافق بود. حالا به وضع آزادی مالکیت نمیپردازیم که توضیح واضحات است.
تاکید مجدد کنم: اگر شما انسان آزادیطلبی اصیل و کمعقدهای بودی، یعنی دوست داشتی دولت و ملت زیاد به شما نپیچند و در امنیت بتوانی زندگی مستقل داشته باشی، هرگز سراغ انقلابیون نمیرفتی. حالا اینکه در ایران آزادیخواه اصیل خیلی کم داریم و در عوض کلی عقده ای دزد تنگ نظر جاهل داریم، مطلب دیگری است.
اصولا هم ۵۷ و هم مشروطه در ذات خود ضد آزادی بودند. همانطور که سران ۵۷ از اسلامیستها و سوسیالیستها دنبال تحمیل نظم به جامعه بودند، مشروطه طلبی هم تحمیل یک نظام کاملا تقلیدی وتصنعی از بالا به پایین بود: جایگزینی روالهای سنتی و محلی با فرامین مجلس متشکل از رادیکالها و بابیها. آنهم به صورت دفعی و تحمیلی و با جدال طلبی و فتنه انگیزی و خشونت و پرخاشگری فراوان. این مطلب بیشتر در اینجا توضیح داده شده است.
حالا روشنفکران عاشق این هستند که وانمود کنند عوامل مشروطه و عوام کالانعام ۵۷ حکمای بزرگی بودند که میدانستند چه میگویند و راجع به مفهوم آزادی تدبری کرده بودند. اگر کسی ادعا کرد ستارخان دلال اسب و قاطر یا لرهای بختیاری مهاجم به تهران یا آخوند خراسانی یا تقی زاده یا هرکدام از بازیگران مشروطه و امثال کوچک خان و یا اوباش ۵۷ «آزادیطلب» بودهاند ، پاسختان فقط باید یک لبخند عاقل اندر سفیه باشد. حتی یک نمونه سراغ نداریم که این آزادیطلبان به مخالفان خود آزادی داده باشند و در خیلی موارد مخالفان خود را معدوم کردند. احدی جرات نداشت جلوی عرقخوری ستارخان و یا چپاول عشایر و یا حشمت و دستگاه آقایان مجتهد مشروطه خواه و غیره بایستد، و یا صدای اعتراض و انتقادی بلند کند. حبل المتین افسانههایی یکی از یکی جفنگ تر برای مخاطبین ساده وابله خود منتشر میکرد و کسی جرات سوال نداشت. فکر نمیکنم کسی مثل آخوند خراسانی در عمر خود یک صدای انتقادی هم شنیده باشد. آدمی مثل ستارخان چه میفهمید؟ آنچه میفهمید این بود که گروهی از هم شهریهایش با روحیه پرخاشگری و تهاجمی و سلطه جویی تبریزی در برابر شاه شر به پا کرده بودند و البته او هم به جمع شروران نعره کش پیوست، چنان که سنت تاریخ است. اصولا مگر الواطی مثل ستارخان و باقرخان نهایت آزادی را نداشتند که بخواهند دنبال آزادی باشند ؟ کسی حتی جلوی بدمستیهایشان را هم نمیگرفت. اصولا در غیاب ساواک و واواک و اداره جات مختلف و مالیاتهای متنوع و تورم و مدعیان برنامه ریزی و سایر جانوران بروکراتیک استبدادی در کارنبود. محمد علیشاه با آن تعداد قلیل حقوق بگیرهایش چجور استبدادی داشت؟ میزان آزادی آن موقع را شاهان فعلی ندارند. پس آزادی خواهی دیگر چه صیغه ای بود؟ هیچ. بلکه شعار آزادی غالبا بک رمز ضد رژیم حاکم است که باید ترجمه شود. در جریان انقلاب مشروطه و ۵۷ و انقلاب فرانسه و روسیه معنای «آزادی» این بود: دشنام و توهین به شاه و آزادی در اغتشاش. یک کلمه رمز بود برای شورش علیه سنت و نظم موجود و شاه (وفقط شاه). هیچ موقع صحبت از آزادی از سلطه نخبگان و رسانهها و نظام آموزشی و ایده فروشان و باد فروشان و دین فروشان و دولت مرکزی نمیشود. همیشه یک طرف خاص غش میکنند.
#شرقی_غربی
داور به مثابۀ معمارِ روشنفکرِ دیکتاتوریِ مدرنْ سازِ ایران دهه های ۱۳۰۰ و ۱۳۱۰ عمل میکرد. او کمی پس از کودتای ۱۲۹۹ - پس از یازده سال زندگی در اروپا و اخذ دکترای حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه ژنو - به ایران بازگشت. داور از ایدئولوژی فاشیستی ای که در اروپای آن سالها (به ویژه در ایتالیا و آلمان) رواج داشت، متأثر بود.
در سال ۱۳۰۲ داور نماینده مجلس شد، حزب رادیکال خود را تشکیل داد و دست به انتشار روزنامه ای تحت عنوان مرد آزاد زد. روزنامه داور مبلغ منسجم ترین ایدئولوژی ملی گرای آمرانه در دهۀ ۱۳۰۰ بود، مبتنی بر باوری جزم اندیشانه به جبر اقتصادی و تکنولوژیکی. داور با پذیرش فراخوان تقی زاده به اروپایی شدن تمام و کمال، از او نیز پیشتر رفت و (همچون نامه فرنگستان) اصرار داشت که ملت سازی مدرن از طریق سیاستهای پارلمانی و اصلاحات آموزشی و فرهنگی گام به گام حاصلی نخواهد داشت. او بر این باور بود که «تمدن غربی ریشه در مدارس، کتابخانه ها و دانشمندان ندارد. اینها شاخه ها و میوه های تمدن برترند، که در راه آهن ریشه دارد.» یا چنین استدلال میکرد که «تمدن معاصر مغرب زمین، حاصل انقلاب صنعتی است. اگر مایل باشیم به چنین تمدنی دست یابیم، باید نخست پیش شرط های آن را به رسمیت شناخته، بکوشیم آنها را تضمین کنیم.» این عمل تنها می توانست توسط «کسانی که مایل و قادر به تحمیل سیاستهای خود در جامعه، بی اعتنا به شرایط موجود» باشند، انجام پذیرد.
مرثیهای برای رودخانهای که زمانی جریان پرخروش حیات در خوزستان بود. مرثیهای بر کارون زیبا!
این مستند را قبلا معرفی کرده بودم، ولی الان دوباره مناسب دیدم که خود ویدئو را با حجم پایین اینجا پست کنم. همچنین میتوانید در آپارات آن را با کیفیت بهتر (و البته حجم بالاتر) ببینید و دانلود کنید (اینجا).
@jenabegav
مردم همه میجهنمیدند!
شعر معروف ایرجمیرزا در مورد تصویر زن زیبا بر سردر کاروانسرا و واکنش متعصبان مذهبی را که خاطرتان هست؟ آن داستان احتمالا هیچگاه در واقع اتفاق نیفتاده، ولی مشابهش همین چند روز پیش در تهران اتفاق افتاد!
داستان از آنجا آغاز شد که "مخبر صادقی" در توئیتر خبری هولناک را منتشر کرد: اینکه صاحب ساختمانی نمای ساختمان خود را صورتی کرده (عکسش اینجا!). در تهران با آن ساختمانهای بیدروپیکر، با آن رنگهای طوسی و خاکستری و با آن همه بتن و شیشه و ساختمانهای زشت، با آن همه نمای "رومی" و رنگهای سرد، یک نفر جرات کرده بود نمای ساختمانش را صورتی کند!
خلاصه، معماری و هنر و شهرسازی "به سرعت برق" داشت از دست میرفت که کارشناسان رسیدند! فتوا دادند که چنین چیزی خلاف تمام قواعد و مقررات شهرسازی و نما است و تجاوز به حریم آنهایی است که از آنجا میگذرند و چشمشان به چنین صحنهی وقیحی آلوده میشود! بعضی دیگر از مومنین هم دلیل از شهرهای فرانسه و دانمارک و سوئیس آوردند که مقررات سفت و سخت برای ساختمانها و نماها وجود دارد، و نتیجه گرفتند که در تهران هم، باید قوانین "متخصصین" و "کارشناسان" برای نماها اعمال شود تا یک وقت شهر تهران زشت نشود!
خلاصه که همان روشنفکران و ملیگرایانی که به زاکانی و طیف زاکانی لقب داعش میدهند، فوری برای جلوگیری از جهنمیدنِ تهرانیها دست به دامان شهرداری همان جناب زاکانی داعشی شدند. در مملکتی که برای کوچکترین کار اداری چند ماه باید صرف کنید، ظرف دو روز با استفاده از زور همان شهرداری زاکانی، مالک را مجبور به زدن داربست برای رفع آن تصویر وقیح کردند! ظرف دو روز! سریعتر از واکنش مومنان داستان ایرجمیرزا به نقاشی زن بر سردر کاروانسرا.
@jenabegav
سیاستمدار ایرانی در حین سفر به هند:
من ضمن بحث از مشترکات دو کشور، درباره ضرورت مبارزه با تبعیضات در روابط جهانی و مخصوصا حق وتو در سازمان ملل و صلح ناپذیری آمریکا و اسرائیل صحبت کردم و لزوم بیرون رفتن نیروهای نظامی بیگانه از اقیانوس هند را مطرح کردم.
من وضع ایران و انقلاب و دیدگاههای ایران را توضیح دادم و ایشان بیشتر در حاشیه صحبت میکرد و تلویحا سفر خود را به آمریکا توجیه میکرد.
تمرین دموکراسی
این روزها مصادف با روزهایی در مرداد ۱۳۳۲ است که رفراندوم انحلال مجلس توسط دولت مصدق اجرا شد. بحثها در مورد این رفراندوم و عواقب آن زیاد بوده است: اینکه آیا چنین رفراندومی قانونی بوده؟ اینکه آیا با جدا بودن صندوقهای "آری" و "نه" شرط مهم پنهان بودن رای مخدوش میشد و به این آیا ترتیب کل روند رفراندوم زیر سوال بود یا نه؟ اینکه آیا روند رفراندوم سالم بود؟ اینکه آیا این رفراندوم به دولت مصدق این حق را میداد که مجلس را تعطیل کند؟ اینکه آیا مصدق بعد از رفراندوم واقعا مجلس را منحل کرد (مدارک زیادی در دست هست که او انحلال مجلس را اعلام کرد)، یا انکه فقط از شاه درخواست انحلال داد؟ اینکه آیا مجلس با دستور او واقعا منحل شده بود و این به شاه قانوناً اجازه عزل خود مصدق را میداد یا نه؟.... و دهها پرسش دیگر که هر سال در سالروز حوادث ۲۸ مرداد مورد بحث و مداقه قرار میگیرد.
ولی کمتر کسی به یک عدد توجه میکند: عددِ ۹۹ ممیز ۹۴ (۹۹/۹۴) درصد رای مثبت در این رفراندوم! یعنی تقریباً صددرصد!
در تاریخ ایران کلاً ۵ همهپرسی با نتایجی مشابه داشتهایم:
➖رفراندوم اشاره شده در فوق توسط مصدق، با ۹۹/۹۴ درصد رای موافق.
➖رفراندوم انقلاب سفید شاه، با رای ۹۹/۹۴ درصد موافق.
➖رفراندوم جمهوری اسلامی با ۹۹/۳۱ درصد رای موافق.
➖رفراندوم قانون اساسی سال ۱۳۵۸ با ۹۹/۵۰ درصد رای موافق.
➖رفراندوم قانون اساسی سال ۱۳۶۸ با ۹۷/۵۰ درصد رای موافق.
شما لازم نیست هیچ چیز دیگری در مورد هر رفراندومی که چنین درصد بالایی از رای مثبت دارد بدانید! لازم نیست بدانید که پشت صحنه این رفراندومها چه میگذشته! همین اعداد به خودی خود نشان میدهند که این رفراندومها فقط برای عوامفریبی بودهاند. در هیچ رفراندوم واقعی در جاهایی که رفراندوم واقعاً معنا دارند (مثلا در رفراندومهایی که بسیار زیاد در سوئیس اتفاق میافتند)، شما چنین اعدادی نمییابید! فقط جایی که بخواهند به اسم "دموکراسی" کلاه شما را بردارند چنین اعدادی مییابید؛ خواه مصدق باشد، یا شاه، یا جمهوری!
@jenabegav
نمونهی بارز دیگر از بیشُمار حماقتهای ایدئولوژیک نظام در روابط خارجی:
/channel/anti_hypocrisy/445
ایران همیشه از میدان «ضرر» مطلق دیده اما از مذاکره و دیپلماسی «نفع» برده است
حداقل در دویست سال اخیر قشون ایران از هر نوعش در مقابل حریف، چه پرزور باشد و چه کمزور شکست خورده است. البته مقاومتِ قشون سنتیِ آن از ارتش مدرنِ ادعایی بیشتر بوده اما نتیجهٔ نهایی نبرد، شکست بوده است. ایران در طی دویست سال اخیر همیشه از طریق چانهزنیِ رجال کارآزموده، دیپلماسی و بطور کلی با ابزار مذاکره و سازش خود را حفظ، و منافع نسبیاش را تامین کرده است. از جنگ با روس و انگلیس گرفته تا جنگ جهانی اول و دوم و حتی جنگ با عراق همه توامان با ناکامی نظامی بوده است و آنچه سرآخر کشور را نجات داده، و صلح را مجدداً برقرار کرده، سازش و پیجویی منافع از طریق مذاکره و پذیرش روند سیاسی بوده است.Читать полностью…
پزشکیان را درست نمیشناختم و هنوز نمیشناسم (و واقعاً اخبار روز را خیلی دنبال نمیکنم)، ولی از زمانی که برای ریاستجمهوری مطرح شد، از چیزهایی که گهگاه از او میدیدم و میشنیدم به نظرم آمد که در بهترین حالت میتواند یک کارمند خوب باشد (و مسلماً نه یک سیاستمدار قابل)! حالا با انتخاب عارف، که نمونهی اعلای یک آدم کارمندمسلک است، به عنوان معاون اول، این حس من تایید شد.
کابینه بعدی، کابینه بوروکراتها، آن هم از نوع کارمندمسلک خواهد بود (و نه حتی بوروکراتهایی که بتوانند در همان سطح بوروکراتیک هم دو سه تا کار مثبت انجام دهند).
به نظرم جناح وحشی نظام که با جلو انداختن جلیلی حماقت کرد و انتخابات را باخت، این کابینهی کارمندمسلک را خواهد بلعید.
@jenabegav
دهه ۱۳۶۰
کسی که هنوز از "دوره طلایی دهه شصت" تعریف و تمجید میکند یا نوستالژی "فضای معنوی" آن دوره را دارد یا سیاستهای اقتصادی آن دهه را میستاید، از سه حالت زیر خارج نیست: یا شیادی است با تمایلات سادیستی، یا ابلهی است با تمایلات مازوخیستی، یا ترکیبی از این دو!
#بیتعارف
@jenabegav
سود و زیانِ #جنگ
گفته میشود که در طی هشت سال جنگ #عراق و #ایران، همهی دنیا به خصوص آمریکا و اروپا تمامقد پشت عراق ایستادند. گفته میشود که منتفع و برندهی اصلی این جنگ آمریکا و اروپا بودند، به خصوص کارخانههای تسلیحاتی آنها.
این دو عکس (این و این) آمار فروش اسلحه از سوی همهی کشورها به ایران و عراق در همهی سالهای جنگ ۸ساله است. بد نیست نگاهی به آنها بیندازیم. در زیر تمام اعداد به میلیون دلار (م.د.) است.
بزرگترین صادرکننده اسلحه به عراق و ایران در سالهای جنگ، اول #شوروی بود و سپس #چین.
شوروی به ایران: ۲۱۶ م.د
شوروی به عراق: ۱۵،۹۱۴ م.د. (یعنی ۷۳ برابرِ فروش به ایران!!)
چین به ایران: ۱۷۷۴ م.د.
چین به عراق: ۴۰۴۳ م.د. (دو و نیم برابر!).
در کل، اکثر قریب به اتفاق تسلیحات فروخته شده به عراق از بلوک شرق (کمونیستی) بوده. فقط فرانسه از بلوک غرب است که فروش اسلحهاش به عراق بسیار بالا و به ایران مقدار بسیار ناچیزی بوده (ایران: ۱۴۳ عراق: ۴۵۳۴). رئیسجمهورِ فرانسه در آن سالها چپیترین رئیسجمهور تاریخ فرانسه یعنی فرانسوا میتران بود.
از سوی دیگر، فروش اسلحه از آمریکا به هر دو کشور در آن سالها بسیار ناچیز بوده (حدود ۷۰ م.د. برای هرکدام). فروش اسلحه از طرف انگلیس نیز نسبتاً ناچیز بوده، ولی به ایران سه برابر فروش به عراق بوده است (ایران ۱۸۱ م.د.، عراق ۶۶ م.د.).
یک نکتهی جالب هم فروش اسلحه از طرف اسراییل به ایران است (۴۳ م.د.)، در حالی که اسراییل به عراق فروش اسلحه نداشته است. اسراییل خدمت حتی بزرگتری نیز به ایران کرد: با بمباران برنامهی اتمی عراق که در غرب آن کشور و دور از دسترسی موشکها و هواپیماهای ایران بود، عراق را از رسیدن به بمب اتمی بازداشت! اگر اسراییل اینحمله را نمیکرد سرنوشت جنگ و ایران احتمالاً سرنوشتی شوم برای ایران میداشت.
بنابراین از لحاظ فروش تسلیحات، برندهی اصلی جنگ ایران و عراق کشورهای کمونیستی و نیمهچپی بودند؛ کشورهای کاپیتالیستی ("استعماری"!!) بهرهی چندانی از این خوان یغما نبردند.
از جهت دیگری هم شوروی برندهی این جنگ بود: در آن سالها شوروی صادرکنندهی #نفت بود و آمریکا واردکنندهی نفت. افزایشِ قیمتِ نفت که درگیری بین ایران و عراق موجب شد در کل به سود شوروی و به ضرر اقتصاد آمریکا بود.
شاید این سؤال برایتان پیش آید که با وجودِ حجمِ عظیم فروش اسلحه به عراق (توسط بلوک شرق)، ایران چگونه توانست در مقابل عراق بایستد. جوابش را باید در سالهای قبل از انقلاب ۵۷ جُست: در ده سال قبل از انقلاب، خرید اسلحه توسط ایران ۳۰۱۴۶ میلیون دلار و تماماً از آمریکا و کشورهای بلوک غرب بود، و خرید عراق در آن سالها یک سومِ این مقدار و تقریباً به تمامی از شوروی بود. یعنی ایران در آستانهی جنگ تا بُن دندان مسلح به تسلیحات پیشرفتهتر و موثرتر آمریکایی بود! جالب این است که علیرغم گروگانگیریِ احمقانه (و جُبنآمیز) دیپلوماتهای آمریکایی توسط دانشجویان چپی در سال ۱۳۵۸، دولت ریگان در سالهای بعد فروش اسلحه به ایران را در سطح کوچکتر (و گویا با واسطهگری دلالهای اسراییلی) به طور پنهان ادامه داد، تا آنکه چپیهای افراطی داخل نظام جمهوری اسلامی (همان طیف سیدمهدی هاشمی قهدرجانی) با لو دادنِ داستان، ضربهی بزرگی به ایران (و نیز به دولت ریگان!) زدند.
مزیتِ دیگر ایران نسبت به عراق در آن سالها این بود که ایران کموبیش بدونِ مشکل توانست فروش نفتش را از طریق خلیج فارس ادامه دهد، در حالی که عراق نمیتوانست! قبل از جنگ صادرات نفت عراق بیش از سه ملیون بشکه در روز بود که در سالهای اول جنگ این به کمتر از ۲۵۰هزار بشکه رسید. عراق میبایستی نفت خود را با تانکر و از طریق اردن به کشتیهای نفتبر برساند، و بعداً از طریق خط لولهای که مجبور شد از ترکیه و عربستان بکشد. کمکهای مالی سعودی و کویت (تنها کشورهایی که کمک مالی میکردند) مرهم کوچکی برای عراق بود، ولی همان کمکها باید برای خرید اسلحه از بلوک شرق به کار میرفت! خوششانسی ایران آن بود که نه تنها فروش نفتش با مشکل زیادی روبهرو نشد، اسلحهی مورد نیازش هم قبل از انقلاب تهیه شده بود. وضعیت مالی ایران طوری بود که در همان بحبوحهی جنگ به گروههای کمونیستی و چپی اطراف دنیا کمک مالی میفرستاد تا با استکبار آمریکا بستیزند!
مسلماً چه آمریکا و چه شوروی و چه بقیه کشورها در تمام سالهای قبل و بعد از انقلاب در پی منافع خود بودند، و هیچکدام عاشق عراق یا ایران نبودند. فقط به نظر میرسد که در تمام این سالها خیلیها در ایران به جای منافع ملی به دنبال همان ایدئولوژیهای پوسیدهی چپی و "استعمار"ستیزانهی خود بودند و مشکلی با ویرانی ایران در جهت این ایدئولوژیها نداشتند.
@jenabegav
من و اسلامگرایان مبارز ایران…هم به «سیدقطب» و اندیشهٔ جنبشی و انقلابی او شدیداً علاقهمند بودیم و هم از قاتل او «جمال عبدالناصر» طرفداری میکردیم! من وقتی خبر اعدام سیدقطب را شنیدم، گریه کردم و هنگام خبر شنیدن درگذشت عبدالناصر هم گریستم!
فروش وزارتخانه!
گویا یک نفر یک طبقه از وزارت راه و شهرسازی را با ثبت در سامانه املاک و تطبیق کدملی و کدپستی، از طریق سایتهای فروش، آگهی کرده است!
فارغ از حجم طنز این مطلب و بحثهای باگ برنامه و فلان و بهمان، داستان این است که دانشمندان متوهم کنترلگر، که تصور میکنند باید تمام جوانب زندگی افراد را تجسس و کنترل کنند تا خطائی از کسی سر نزند (کاری که خود خدای متعال هم چنین نمیکند!)، فکر میکنند تمام دانش فقط نزد آنهاست و طرف مقابل بوق تشریف دارد! بنابراین، با طراحی یک سایت، به راحتی میتوان همه را رصد و کنترل کرد! غافل از اینکه، دست بالای دست بسیار است! هر زهری پادزهری دارد! اینگونه میشود که به همین سادگی، ساختمان وزارت راه و شهرسازی در سایتی که قرار بود کنترلگر تخلف در آگهیهای فیک باشد، به فروش گذاشته میشود!
سه نتیجه مهم:
۱- حضرات به هرچه باور دارید و ندارید، آنچه باید کنترل شود، قدرت کنترلگری و نفی آزادی و سلب حقوق عموم مردم توسط حاکمیت است نه برعکس! سامانههایی درست و منطبق بر اصول آزادی و عدالت هستند که کنترلکننده قدرت حاکمیت و بسط آزادی مردم باشد.
۲- حکم بر برائت است مگر عکسش ثابت شود! حق ندارید سلب آزادی کنید به بهانه پیشگیری از تخلف که آن هم نمیتوانید و چنین رودست میخورید! بلکه قواعد سختگیرانه قضایی بگذارید در صورت کشف تخلف اعمال شود.
۳- سامانههای کنترل مردم به بهانه پیشگیری از تخلف، تنها موجب آزار و هزینه برای عموم مردمی میشود که اصلا متخلف نیستند و در مقابل کمترین بازدارندگی در مقابل تخلف را هم ندارند چون متخلفان هم بلدند چگونه طراحان سامانه را به سخره بگیرند!
Http://t.me/maolad
این درست، ولی خیلی از این ردیفهای بودجه هم هست که از همان اول به قصد سیاسیکاری و رانتخواری ایجاد نشدند، بلکه به این دلیل که دو تا بوروکرات یا چهار تا استاد نخبه دانشگاه واقعاً فکر میکردند که به اینها نیاز است!
دفعه بعد که شنیدید که مثلاً استاد دانشگاهی به نام دکتر شریفی زارچی پیشنهاد سازمان ملی هوش مصنوعی را میدهد، به ده سال دیگر یا بیست سال دیگر فکر کنید که یک سازمان خواهیم داشت با تعدادی بوروکرات (شامل تعدادی استاد دانشگاه) و ردیف بودجه مربوطه، که کارشان این شده که بنشینند بخشنامه و قانون بنویسند برای استفاده از "هوش مصنوعی"!
@jenabegav
چرا برای آموزش و «عدالت آموزشی» سینه نمیزنم؟
نتایج کنکور لعنتی درآمده و دستهجات سینهزنی دلواپس در روزنامهها راه افتاده که: ای بیداد! سهم مدارس دولتی در رتبههای بالای کنکور و دانشگاههای برتر کم است.
باید واضح باشد که ما در خیل این سینهزنان و جگرسوختگان نیستیم. اما از آنجا که نسخه تجویزی چپیها طبق معمول وضع بیمار را بدتر خواهد کرد، نکاتی را مختصرا عرض میکنم:
اولا، بارها گفته شده: به علت حاکمیت اقتصاد دولتی و حقوقبگیری و مدرکگرایی، در فایده آموزش رسمی اغراق فراوان شده است. در یک اقتصاد سالم، قریب به اتفاق مشاغل دنیا (از مدیریت بانک گرفته تا تعمیر موتور جت تا ساخت اتومبیل تا سرمایه گذاری ) به چیزی ورای پنج کلاس سواد رسمی احتیاج ندارد و بقیهاش واقعاً تجربه و آموزش تجربی میطلبد. کل نظام آموزشی پست مدرن فقط به درد پرورش کارمند و نیز شستشوی مغزی و پرورش باد میخورد. در واقع مدرسه، چه حوزه مدرن و چه دانشگاه، چیزی نیست جز مزرعه پرورش باد، کنترل شده توسط متوهمان و یک حقهبازی هرمی با بودجه بیتالمال. میزان تقاضا برای مدرک و آموزش رسمی بسیار بیش از حد طبیعی است. آموزش بیش از حد، هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی مضر است و در این کانال مکررا به آن اشاره شده است. غالب مردم هم این را میدانند و به آموزش به عنوان فرصتی اجتماعی یعنی یک اتلاف وقت توافقی نگاه میکنند. سربازی اجباری که برداشته شود میزان داوطلبان کنکور از این هم کمتر میشود و پسران مشغول زندگی میشوند. دخترها یا برای شوهریابی یا برای فرار از شوهر و مسوولیت و یا برای چشم و همچشمی به دانشگاه میروند. یعنی خلاصه فایده واقعی و مستقیمی در «آموزش»های این سیرک آموزشی نیست. اگر نظام دولتی از بین میرفت اکثر این بساط علافستان یک شبه جمع میشد.
ثانیا، بد نیست عدالت آموزشی معنا شود. در جامعه اقشار و افرادی هستند که، خوب یا بد، بیشتر دنبال مدرسهاند. طبعا در این رقابت بیشتر گیرشان میآید. این بیعدالتی نیست. اقوام مختلفی در کشور داریم با ذهنیات وروحیات مختلف. مثلا اکثر لرها و یا افغانها و بلوچها و خیلی از اقوام حاشیه ای زیاد دنبال آموزش رسمی نیستند. آموزش رسمی ما با روحیات خیلی افراد سازگاری ندارد و برای یک زیر گروه جمعیتی خاص درست شده. ایرادی ندارد که گروههای مختلف نیازها و درخواستهای متفاوت داشته باشند. در یک اقتصاد زنده و سالم رقابتی فرصتهای فراوان و متنوعی برای امرار معاش مناسب و آموزش حین کار وجود دارد. در چنین نظامی مدارک اضافی بیشتر بار اضافه هستند تا مزیت. چنانچه اقتصادهای بازار دنبال مهارت یا انگیزه هستند نه مدرک.
ثالثا، بزرگترین منفعت مادی مدارس و دانشگاههای نخبه در سراسر جهان چیزی نیست جز شبکه ارتباطی. هاروارد و امآیتی و سایر موسسات شهیر پر است از افراد بیخاصیتِ خنگ یا شخصیتهای ناتوان و نفرت انگیز. فایده مدرک اینها همان اسم و ارتباط است. حالا اگر این مدارس را منفجر هم کنید یکجور کلاب و باشگاه دیگری به جایش پیدا میشود.
رابعا، اگر خیلی دنبال عدالت هستید با نظام نخبهمحوری و مدرکمحوری بحنگید. اتفاقا معمولا دلواپسان عدالت همانهایی هستند که بوروکراسی و بالطبع مدرک محوری را رواج میدهند. مثلا چرا مدرک پزشکی پولساز شده است؟ عالیترین آموزش تئوریک پزشکی و جراحی را میتوان در دو سال خلاصه کرد. بقیه اش تجربه و آموزش تجربی است. حالا چرا این دو سال تبدیل به شش سال و هشت سال میشود؟ چرا در جهان کمبود مصنوعی پزشک و دندانپزشک داریم؟ تازه این طبابت است که دانشی واقعی است ومن سراغ انواع مدارک جفنگ دیگر نمی روم.
عدالت و کارایی بیشتر میخواهید؟ کل نظام آموزشی را خصوصی کنید. یعنی دقیقا مخالف نسخه چپیها عمل کنید. وزارتخانههای مربوطه را منفجر و تبدیل به آبریزگاه عمومی کنید. به تمام آحاد کشور کوپن آموزشی مثلا هزار واحد آموزشی در طول عمر دهید که از بازار آزاد خریداری کنند: از ادبیات تا قرآن تا پرستاری تا خطاطی وآواز تا تعمیر گیربکس تا مکانیک کوانتومی تا گوسفندچرانی تا کار با دستگاه پرس و تکواندو و رقص. افراد هرچه خواستند و به هر مقدار که خواستند و در هر زمان که خواستند برای کلاس ثبت نام کنند. آن وقت یک توزیع عادلانه بودجه آموزشی خواهید داشت و یک آموزش کارا، موثر، منعطف، منصفانه و واقعی. به جای این خیل خمود و کسل و داغون مدرکیونِ کارمند، جمعیتی بانشاط و پرهنر خواهیم داشت. و البته تعداد زیادی استاد بیکارشده و مدرکیون شاکی و برنامهریزان علاف که در نبود آموزش برنامهریزی شده دولتی برای کالایشان هیچ خریداری وجود ندارد. در واقع امر وقتی اقتصاد آزاد حاکم شد و دولت گورش را گم کرد و زنجیرها باز شد احتیاجی به همان کوپنها هم نیست. مشکل اصلی این است که نخبگان برنامه ریز متوهم حریص پایشان را از روی گردن مردم بر نمی دارند.
ادامه در پست بعد!
نوع تفکر علیاکبر داور تفکری است که در تمام نظامهای صد سال گذشته در ایران به اشکال مختلف تفکری حاکم بوده است. این تفکری است که به دنبال "توسعه" (یا "ترقی" یا "پیشرفت") به نحوی آمرانه از فوق است و راه آن را هم در همیشه در ایجاد صنایع خاص از طرف دولت یا اشخاص و گروههای وابسته به حکومت میبیند (راهآهن، ذوبآهن، صنایع فولاد، پالایشگاه، پتروشیمی، کشت و صنعت نیشکر، خودروسازی.....). خیلی اوقات هم کار زیادی به محاسبات اقتصادی و بازدهی اقتصادی این صنایع ندارد، هزینهها و تخریبهای زیستمحیطی و هزینههایی که این پروژهها ممکن است به بخش حتی بزرگی از جامعه وارد کنند را نادیده میگیرد، و کل مساله را بیشتر به صورت داستانی "ناموسی" و ایدئولوژیک میبیند! یک روز راهآهن است که بناست بهشت موعود را بیاورد، یک روز ذوبآهن، یک روز پتروشیمی، و یک روز صنایع نانو!
تجارت و بازرگانی از این منظر خوار و خفیف در نظر گرفته میشود، و نیز کسبوکارهای کوچک و مستقل. در این نگاه، تجارت باید محدود شود، چون دشمن صنعت داخلی در نظر گرفته میشود. رهروان این نوع نگاهِ فراگیر، حتی اگر به مقتضای زمانه، وانمود به طرفداری از نوعی "آزادی اقتصادی" هم کنند، باز خواهان انواع رانتها و انحصارات (به قول خودشان "توجه") برای "بنگاههای بزرگ" هستند، یعنی بنگاههایی که یک سرشان به نوعی به دولت بند است. حتی عاقلترهای اینها (یا شاید صرفاً خوششانسترهای این جماعت!) برای هر امر اقتصادی کوچک و بزرگ برنامه دارند.
انحصار و آمرانه بودن این دیدگاه به اقتصاد ختم نمیشود و تمام شئون اجتماع را در برمیگیرد. اینها حتی به چیزهای مدرن، مانند آموزش مدرن، هم که میرسند همین نظرگاه را دارند. داور و دیگر روشنفکران اطراف رضاشاه با قدرت گرفتن او انواع و اقسام مدارس آزاد و خصوصی جدید، که با سرعت زیادی در سه دهه آخر قاجار رو به گسترش بود، را مجبور به یکسانسازی دولتی تحت لوای آموزش دولتی همگانی کردند. از آن همه تعدد و تکثر هیچ باقی نگذاشتند.
در ایران دولتها میآیند و میروند، ایدئولوژیها عوض میشوند، ولی آنچه می ماند و در ذهن اکثریت قریب به اتفاق مردم ریشه دوانده است، همین ایدئولوژی توسعه است!
ریشهی بسیاری از امراض امروز جامعه را بشناسید!
@jenabegav
الیگارشی
به جلیلی و دار و دستهاش (شامل پایداریچیها) اینجا خیلی بدوبیراه گفتم. ولی آنها هر چه قدر که وحشتناکند، لااقل یک خوبی دارند و آن این است که آدم میداند با چه جانورانی طرف است. انگار که نه تنها در گفتار، بلکه در قیافه تکبهتکشان یک تابلو نصب کردهاند که واضح نوشته: "خطر! من هم ابلهم، و شرافت زیادی هم ندارم! از من دوری کنید تا جانتان حفظ شود." (اگر فکر میکنید اغراق میکنم این کلیپ از دوره تبلیغات انتخابات را با پانویسهایش ببینید).
اما از طرف دیگر، الیگارشی آشکار و پنهانی که در سرتاسر کشور تمام کشور را قبضه کرده، فسادش و حماقتش و خباثتش آن قدر که باید و شاید دانسته شده نیست. این الیگارشی غیرمتمرکز است: نهادهای مختلف قدرت و اشخاص و گروههای ذینفع هر کدام هر کجا را توانستهاند در دست گرفتهاند و سعی در دوشیدن هر چه بیشتر دارند. اینها حتی با عوض شدن دولتها رنگ عوض میکنند. اگر لازم باشد مذهبی داغ میشوند و اگر لازم باشد روشنفکر سکولار.
اینها گاهی از دارودسته جلیلی به مراتب خطرناکترند، چون سالهاست که یاد گرفتهاند چگونه پشت عناوین "کارشناسی"، تکنوکراسی، "بوروکراسی موثر"، توسعه، و مانند آن پنهان شوند. اینها، در حالیکه هر کدامشان مشغول مصرف یک گوشه مملکتند، خیلی راحت از بین قشر تحصیلکرده (و به خصوص اساتید دانشگاه) برای منافع خود قوادهایی پیدا میکنند تا اعمال مخرب خود را توجیه کنند.
آقای قدکپور نمونههایی را در اینجا شمردند. اینها هیچگاه از گذشته درس نمیگیرند! پرآبترین استان کشور که خوزستان باشد را با انواع برنامههای "توسعه" تبدیل به یک زمین سوخته و یک ناکجاآباد آلوده کردهاند، ولی همچنان بر همان طبل میکوبند: مثلا همین چند روز پیش، نماینده مردم اهواز، کارون، باوی و حمیدیه در مجلس شورای اسلامی بر ضرورت اجرای طرح ۵۵۰ هزار هکتاری کشاورزی خوزستان تاکید کرد و گفت: "اجرای این طرح بزرگ کشاورزی خوزستان در برنامه هفتم توسعه کشور دیده شده است."
تمامی اساتید دانشگاه کشاورزی و محیط زیست و منابع طبیعی همه و همه و همه و همهشان، در تمام دانشگاههای کشور، میدانند که این چه پروژه خطرناکی است. ولی بعضیشان در شغل شریف قوادی برای صاحبان قدرت تشریف دارند (معمولا در لباس انجام "پروژههای پژوهشی" و برنامهریزی)، بعضی دیگرشان در حال تعریف و تمجید آن قوادها هستند (چون میدانند که ترفیع و پایه بعدیشان مرهون لطف آنها خواهد بود یا خودشان هم دوست دارند از همان زمره شوند)، و بقیه در سکوتی سنگین!
@jenabegav
ای کاش وقت میکردم و مفصل درباره کلاهبرداری بزرگ مدرن، تحت عنوان "کارشناس" و "متخصص"، مطلب مفصلی مینوشتم! "تخصص" را در خیلی چیزها و بسیاری مقولات رد نمیکنم (پزشکی، مهندسی سازهها، گرامر زبان آلمانی، برنامهنویسی در زبان پایتون ....)! بلکه منظورم شارلاتانیسم شایع و رایجی است که با عناوین تخصص و کارشناسی به خود مشروعیت میبخشد و مخالفین خود را منکوب میکند.
#پست_موقت
من خیلی کم وقایع سیاسی روز را دنبال میکنم، و اکثر بازیگران فعال سیاسی ایرانِ امروز را نمیشناسم. معمولا هم اگر اسم یکیشان را بشنوم و کنجکاو شوم، با جستجوی اسمش، اول از همه تصویرش میآید که اکثر اوقات چندشآور است و پشیمان میشوم. این است که خیلی هم حرفی برای ماجراهای سیاسی روز ندارم. پس این چیزی که اینجا در ادامه میگویم را حاصل دانشی عمیق و وسیع از بازیگران سیاسی ندانید!
بعد از دیدن واکنشها به وزیران پیشنهادی پزشکیان کنجکاو شدم و جستجویی در رزومه وزرای پیشنهادی کردم. اینها به نظرم آمد:
اولا، میدانیم که کابینه و دولت در ایران فقط یکی از قسمتهای قدرتند. قسمتی البته تأثیرگذار، ولی نه مشخصکننده راه کلی نظام. تجربهی دولتهای مختلف این را بارها نشان داده. این بار هم خیلی متفاوت نیست.
ثانیاً، انتخاب وزرا نشان میدهد که تقریبا همان راه دولت قبل را پیش رو داریم: نهادینه کردن هر چه تمامترِ الیگارشی داخلی (با همهی فسادش)، و تلاش برای بهتر کردن روابط خارجی در محدودهی بسیار باریک ایدئولوژی حاکم.
حالا دیگر اینکه مثلاً وزیر ارشاد چه خری است و وزیر رفاه چه جانوری و وزیر ورزش چه حیوانی، خیلی مهم نیست!
@jenabegav
چرا اسطورهسازی؟
ایران در تاریخ اسطورهای خود قهرمانان زیادی دارد. نیازمند قهرمانسازی مدرن نیست. نباید راه جمهوری شرور فرانسه را در این زمینه هم تکرار کنیم و در تاریخ معاصر به دنبال «دانتون» یا «ناپلئون» بگردیم. یا به دنبال «اسطوره» باشیم و از این طریق خود و ملت را ارضا کنیم. تاریخ معاصر ایران در روایت غالب خود، دارای یک هستهٔ سخت ایدئولوژیک است. وقایع تاریخی را از ظرف زمانی-مکانی خود بیرون آورده و بر اساس تصورات دلبخواهانه، یا حتی مهملات روشنفکری برای مخاطب بازگو میکند. مثلاً نادر را زیادی بزرگ میکند در حالیکه او در مجموع فرد ناموفقی بود. کشور را با مالیاتهای سنگین و لشکرکشیهای بیخود به فلاکت و نکبت انداخت. اخراج افاغنه یک بحث است و اقدامات بعدی او بحثی دیگر. در مورد امیرنظام هم همینطور. جناب محمدتقی خان فراهانی، دولتمردی برجسته بود اما ابدا سیاستهای عاقلانهای را در ایام صدارت خود پی نگرفت و حتی حمایت حداکثری شاه را از کف داد. امیرنظام تنها صدراعظمی است که قدرتی مافوق تصور از جانب ناصرالدینشاهِ جوان به او اعطا شد اما با سیاستهای بعضاً اشتباه و افراطی، و البته دسیسهٔ اطرافیان کارش به حمام فین کشید. رضاخان هم از همین سنخ است. ایران برای ثبات و ساخت چند پل و جاده و ساختمان نیازی به دیکتاتوری منوّر و بر هم زدن سلطنت مشروطه نداشت تا دورهای سیاه را تجربه کند و ایدئولوژی جدید برای توده بپزد. فردوسی حکیم را به شاعر آریایی تقلیل دهد، تاریخ باستان را مقابل اسلام برکشد و دولت را بر همه چیز مملکت مسلط نماید. همین را تا مصدق و آریامهر و انفجار نور ادامه دهید. میشد و ممکن بود که راه کمهزینهتری را پیمود اما نشد!Читать полностью…
این دیگر داستان ایدئولوژی و حماقت و بلاهت، و حتی شهوت و جنون کنترل نیست! این دیگر داستان تعصب دینی احمقانه هم نیست. بلکه این داستان تعدادی آدم سایکوپث و سگخو به تمام معناست که در میان جامعه از بیمارترین افراد انتخاب شدهاند تا مریضی مزمن روسای بیمار خود را ارضا کنند.
Читать полностью…سیدعبدالله انوار در اینجا از امنیتی که رضاشاه آورد صحبت میکند، و دو مورد را مثال میزند: نایب حسین کاشی، و جعفرقلیخان قهدریجانی.
داستان جعفرقلیخان که با دار و دستهاش اصفهان و دهات اطراف آن را ناامن کرده بود از دوره نوجوانی شنیده بودم. از پدرِ مادربزرگم، که خود آن دوره را دیده بود. میگفت که رضاشاه آمد و آن غائله را برچید. نیز، در منزل یکی از اقواممان، عکسهای قدیمی دستگیری و دار زدن جعفرقلیخان و یار نزدیکش علینقیچی بود، چرا که نیای آنها یکی از سردارانی بود که در دستگیری راهزنان حضور داشت. آن اقوام هم میگفتند که رضاشاه آن غائله را پایان داد.
ولی چه سید عبدالله انوار دانشمند و چه جدّ کمسواد من هر دو اشتباه میکردند! چه نایبحسین کاشی و چه جعفرقلیخان چند سال قبل از آنکه رضاشاه در سپهر سیاسی کشور پدیدار شود، توسط دولت وثوق از بین رفتند.
نمونه دیگر از بسیار مشهورات تاریخی اشتباه ادعای از بین بردن نهضت سوسیالیستی جنگل و میرزاکوچکخان توسط رضاشاه است. این نهضت قبل از رضاخان تقریبا نابود شده بود، و رضاخان در نقش سردار سپه (و نه حتی نخستوزیر) در چندماه اول قدرت گرفتنش فقط میخ نهایی را زد!
@jenabegav
شاه و سید
سید جمالالدین اسدآبادی شخصیتی منافق و فتنهجو بود. شواهد زیادی هست که او نمازش را نمیخواند، به وودکا علاقه داشت و کلاً وقعی به فرائض دینی نمینهاد. نوشتههای او زمانی که در فرانسه بود بوی الحاد (آتئیسم) میداد! به خصوص در یکی از مقالات به صراحت میگوید که ایده خدا به این خاطر توسط بشر اولیه اختراع شد که آن بشر علم به علل واقعی امور نداشت! اما همین شخص مبدع نظریه "اتحاد دنیای اسلام" و پدر اسلامگرایی مدرن بود! جامعه متحد اسلامی و تمدن اسلامی میخواست، ولی مسلمان بودن افراد آن جامعه بزرگ برایش مهم نبود. حتی اینکه آن تمدن چه شکلی هم داشته باشد برایش مهم نبود! فقط بایستی قوی باشد تا در مقابل استعمار انگلیس بایستد. دغدغه ذهنی او همواره "استعمار انگلیس" بود، تا جایی که برای مقابله با آن از همکاری با تزار و خدمت به روسیه ابایی نداشت (روسیهای که ضررش برای ایران صدبار از انگلیس بیشتر بود) . همه چیز، از اسلام و فراماسونری (که عضوش شد) و تشیع و تسنن و هر چیز دیگری، برایش وسیلهای بود برای این هدف!
شخصیتی داشت بسیار کاریزماتیک که اکثر افراد را بلافاصله عاشق خود میکرد (در زمانهای که وراجی باب نبود و وراجیها و شعارهای آدم دنیادیدهای مثل او جذابیت داشت). اما امروزه که گفتارش را که بخوانیم میبینیم که، اینگفتار که روزی "روشنگری" نام داشت همهاش باد است و گزافهگویی و وراجی (اغلب خندهدار)! روشنفکران آن زمان روابطشان با او معمولا بسیار خوب بود: از حاجیسیاح محلاتی تا ملکمخان تا آقاخان کرمانی (در زمانی که آقاخان کاملا ملحد شده بود). در میان پیروان و یاران نزدیکش جمعی از بابی-ازلیها بودند، و حتی در "حوزه اتحاد اسلام" که راه انداخت، اینها اعضای فعال بودند. بار اول که به ایران برگشت در خانه امینالضرب مهمان بود. تحصیلکردگان و روشنفکران و درباریان و مردم عادی به دیدار او میرفتند و همه محو کمالات این مرد پرکاریزما و سخنان بدیع او بودند. مستخدم امینالضرب در همان روزها عاشق و شیفته این مرد شد و تا آخر عمرش مرید او ماند و عاقبت سرش بر دار رفت! نامش میرزا رضای کرمانی بود که به تحریک سیدجمالالدین ناصرالدینشاه را به قتل رساند.
علمای سنتی معمولا رابطه گاه سرد و گاه گرمی با سیدجمالالدین داشتند. در میان بعضیشان که بیشتر به سیاست متمایل بودند طرفدارانی داشت. او، در میان عالمان دینی، مرد جاهطلب و قدرتطلبی چون آقانجفی اصفهانی را میستود و او را حتی به بیسمارک تشبیه کرد. سیدجمال بود که اول بار به میرزای شیرازی در مورد انحصار تنباکو نامه نوشت، و متعاقباً تلگرام میرزای شیرازی به ناصرالدینشاه در مورد داستان رژی و انحصار تنباکو دارای مطالبی است که به نظر میرسد ملهم از سیدجمال بوده است. سیدجمالالدین بعد از آن هم به استانبول رفت و مرتب سعی میکرد که سلطان عثمانی را به توطئه علیه شاه ایران ترغیب کند تا اتحاد دنیای اسلام زیر سلطه این سلطان تحقق یابد. در همان زمان نیز به علمای شیعه نامه مینوشت و آنها را بر ضد شاه تشجیع و ترغیب میکرد.
➖➖➖➖➖➖➖
سیدجمال به هر کشوری هم که میرفت سعی میکرد خود را به صاحبان قدرت نزدیک کند تا به کمک آنها برنامه سیاسی خود را پیش ببرد: چه در افغانستان، چه در مصر، در استانبول، حتی در روسیه. معمولاً هم هربار موفقیتهایی در ابتدا کسب میکرد، ولی خیلی زود مطرود یا مغضوب میشد. در ایران، در تنها ملاقاتی که با ناصرالدینشاه (سالها قبل از دشمن شدنش با شاه و داستان تنباکو) داشت به شاه پیشنهاد کرد که او را به خدمت بگیرد: "چون شمشیری برای نابودی دشمنان شاه"!
در میان همهی خیل عاشقان و شیفتگان سید، همه روشنفکران، سیاستمداران و دیگرانی که با او به گفتگو نشستند، همهی سلاطین و حاکمانی که او پیشنهاد خدمت به آنها کرد، فقط یک نفر بود که در همان ملاقات اول با او از او بسیار منزجر و متنفر شد: شخص ناصرالدینشاه! شاه در همان یک جلسه ملاقات با او، علیرغم اینکه سید به او پیشنهاد خدمتگذاری داد، بلافاصله تشخیص داد که با چه جرثومهی فسادی طرف است. ناصرالدینشاه دیگر هیچگاه نخواست که با سیدجمالالدین گفتگویی داشته باشد. در همین فقره (و فقرات دیگر نیز!) میبینیم که شاه از روشنفکران و بسیاری از سیاستمداران آن زمان لااقل یک پله باهوشتر بود.
➖➖➖➖➖➖➖
۱۴۰ سال بعد: ایرانیان از میراث قاجار تبری جستند و انواع و اقسام ایدههای روشنفکران را آزمودند، از ملیگرایی و سوسیالیسم و فاشیسم و مستبد مصلح و دولت متمرکز و اسلامگرایی و ..... حالا هم که همگی تحت لوای ایدههای جناب سیدجمالالدین اسدآبادی زندگی میکنیم.
@jenabegav
خارج از مواد صنعتی روانگردان، آیا چیزی هست که بتواند چون "فعال سیاسی بودن"، آن هم در شرایط امروزی ایران، روح و روان و ذهن یک جوان (با هر گرایش سیاسی) را ویران کند؟
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav