i_d_network | Unsorted

Telegram-канал i_d_network - شبکه توسعه

52459

زیرنظر آقایان دکتر: علی سرزعیم (اقتصاددان)، مجتبی لشکربلوکی (استراتژیست)، امیر ناظمی(آینده پژوه) و محمد فاضلی (جامعه‌شناس) و محمدرضا اسلامی(استادپلی تکنیک کالیفرنیا) نام سابق: شبکه استراتژیست ادمین @Mm_135 http://t.me/itdmcbot?start=dr_lashkarbolouki

Subscribe to a channel

شبکه توسعه

🔳⭕️پیشنهاد غیرمتعارف: پنج دقیقه برای مرگ خودمان عزاداری کنیم!

مراسمی مذهبی در بخشی از هند برگزار می شود؛ تامیل نادو! این مراسم، یادواره فرزند شیوا خداوند هندوها است و 48 روز طول می کشد و شرکت کنندگان تمامی این روزها را روزه می گیرند و در این مدت اعمال سختی انجام می دهند از جمله فرو بردن نیزه در بدن! بعضی نیز چیزی در لپ، گونه یا زبان خود فرو می برند تا قادر به صحبت نباشند و آن را روزه سکوت می نامند!
این مطلب را که خواندم به فکر فرو رفتم. چرا این قدر مساله سکوت مهم بوده است که برخی از هندیان چنین مراسمی برپا می کنند و چرا آنقدر مهم است که به خود آسیب می زنند که نتوانند حرف بزنند و سکوت را برای خود اجباری می کنند؟ بدیهی است که آیین آنان با عقل جور در نمی آید. ولی درون هر چیزی – هر چند بسیار بد – عبرتی و پیامی نهفته است.

این روزها، روزهایی است که در خیابان که قدم می زنی، هیئت های مختلف را می بینی و شب ها صدای دسته ها و تکیه ها گوش می رسد. بسیاری از مردم سیاه بر تن کرده‌اند و مراسم مذهبی در جای جای شهرها دیده می شود. همه ما می‌دانیم که آیین های مذهبی و ملی، فصل مشترک و فرهنگ پیوند دهنده ماست. پیوند درون نسلی و پیوند بین نسلی (نسل ما و نسل های قبلی و بعدی) و هیچ کدام نباید تعطیل شوند. تعطیلی هر کدام از آنان یعنی گم شدن بخشی از هویت ما در تاریخ! هر دو نوع این آیین ها (چه ملی و چه مذهبی) دانشگاهی هستند که مرام حقیقت ورزی و آیین مهربانی را به بهترین و زیرپوستی ترین روش ممکن به جان و روان ما منتقل می کنند. اما بر ماست که اگر چیزی را بی مورد بر آن افزوده ایم، کم کنیم و اگر چیزی را متناسب با این عصر و زمانه باید به آن بیافزاییم، اضافه کنیم.

☑️⭕️تجویز راهبردی
در این راستا یک پیشنهاد قابل طرح است: گمشده عصر امروز، سکوت و خلوت است. از صبح که برمی‌خیزی، موبایلت را روشن می‌کنی و آخرین نوشته‌های تلگرامی و اینستاگرامی را چک می‌کنی. در طول روز هم رادیو، روزنامه، تلویزیون، ایمیل، اینترنت، شبکه‌های اجتماعی، تبلیغات محیطی (مانند بیلبوردها) و همچنین گفتگو با اطرافیان باعث می شود نه سکوتی بماند و نه خلوتی. باور نمی کنید! بگذارید تستی را مطرح کنم شجاعانه به آن پاسخ دهید: آخرین باری که نیم ساعت با خودتان خلوت کردید و عمیقا به خود، زندگی، آینده، خدا و هستی فکر کرده اید کی بوده است؟


حالا متوجه شدید که ما چقدر در «فقر سکوت» به سر می بریم؟ در گذشته ها، زندگی مردم همراه بوده با آرامش، سکوت، تنهایی و ... اما امروزه همه چیز عوض شده است.
مراسم مذهبی و ملی ما باید بخشی داشته باشند به نام سکوت و خلوت. بعد از عزاداری باید 5 دقیقه را به سکوت و خلوت تخصیص دهیم، چراغ ها را خاموش کنیم و آدم ها بعد از آنکه حس خوب معنوی را تجربه کردند؛ با خود خلوت کنند و از خود سه سوال بپرسند، سه سوال سخت:
1- با هر تعریفی که از انسان دارم، آیا به راستی من یک انسانم؟
2- چگونه می توانم این حس خوب معنوی را در خودم پایدار کنم و به خانواده ام و جامعه منتقل کنم؟ فایده خانواده ام و جامعه ام از این تجربه خوب چه می تواند باشد؟
3- آیا من فقط از نظر بیولوژیکی زنده ام؟ یا اینکه سالهاست مرده ام؟ و اگر پاسخ آخری مثبت بود چند دقیقه ای برای مرگ خود نیز عزاداری کنیم. در این زمینه هیچ سروده ای بهتر از این نمی توانم پیدا کنم: پس عزا بر خود کنید ای خفتگان! متاسفانه گاهی اوقات فردی در 35 سالگی میمیرد ولی در 75 سالگی خاکش می کنند.

جامعه ما نیازمند سکوت و خلوت است. این نیاز یک نیاز لوکس و با کلاس نیست. نیازی اصیل و سرنوشت ساز است و چه خوب است که بخشی از آیین های مشترک مان را به سکوت بگذرانیم. نه غوغا و هیاهو. همه با هم سکوت کنیم و به خودمان و به هم اجازه دهیم که سنگین ترین سوالات هستی فکر کنیم و وقتی مراسم یا آیینی را ترک می کنیم، فردی دیگر و انسانی دیگرگونه باشیم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️مسائل خودتان را داخل رختخواب و زیر دوش حل کنید!

معروف است که مخترع چرخ خیاطی به فکر ایجاد یک دستگاه خیاطی بود که بتواند سرعت و کیفیت دوخت را بالا ببرد. اما نمی توانست مساله اش را حل کند. تا این که یک شب خواب دید که چندین بومی وحشی با نیزه هایی محاصره اش کرده اند! وقتی از خواب بيدار شد متوجه شد که نوک نیزه هایی که در دست بومیان بود سرشان سوراخ داشت و همین جا بود که وی توانست مساله اش را حل کند. چرا که تا آن موقع ذهنیتش این بود که انتهای سوزن باید سوراخ داشته باشد و هر کار می کرد نمی توانست ماشین چرخ خیاطی را درست کند. اما با آنچه در خواب دیده بود، با قرار دادن سوراخ در نوک سوزن چرخ خیاطی کامل و به بازار عرضه شد.
نکته این است که گاهی شما زمان بسیار زیادی را صرف حمله مستقیم به یک مساله می‌کنید، درحالی‌که بعضی ایده‌های خلاقانه تنها زمانی پدیدار می‌شوند که خودتان را (بدون اینکه از مساله غافل باشید) در وضعیتی آرام و رها قرار دهید.
بر اساس مصاحبه با نوآوران و مدیران ارشد (مانند مدیر عامل خلاق پپسی) دریافته ایم که در بسیاری از مواقع نیز ایده‌های نو در حالی کشف می‌شود که نوآور در وضعیت تمدد اعصاب است و «تلاش» نمی‌کند مساله‌ای را حل کند. نوآوران همچنین ایده های جدید را در زمان‌هایی مانند پیاده روی، رانندگی، ماهیگیری، دوش گرفتن، تعطیلات یا حتی نیمه‌شب به دست می‌آورند. به عنوان مثال ایده‌ اولیه تأسیس یک شرکت زمانی الهام شد که خالق آن داشت با دلفین ها شنا میکرد.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
حل مسایل سخت و پیچیده منوط به وصل کردن امور مختلف به همدیگر است. مثلا شما باید اعتباری که نزد یک فرد دارید را با جلسه ای که فردا با یکی از نزدیکان وی دارید گره بزنید و این دو را به گزارشی که سه ماه قبل تهیه شده ارتباط دهید و در نهایت این را کنار محصولی قرار دهید که شش ماه بعد به بازار می آید. همه این ها را باید بگذارید کنار هم تا یک مساله حل شود. استاد دانشگاه هاروارد در کتاب ژنتیک نوآوری معتقد است که ما برای حل مسایل و نوآوری نیازمند تفکر پیوندی هستیم. یعنی پیوند دادن مسایل و موضوعات و ابعاد مختلف. وی مهارت تفکر پیوندی را یکی از کلیدی ترین مهارت ها برای حل مساله می داند.برای چنین کاری نیاز به تفکر پیوندی دارید برای تقویت مهارت پیوندی پنج سازوکار زیر پیشنهاد می شود:

1-یاد بگیرید با مسایل زندگی کنید. به این معنا که قرار نیست هر زمان هر مساله ای مطرح شد شما در عرض 15 دقیقه برای نسخه بپیچید. گاهی اوقات باید به خودتان و جهان فرصت دهید تا جواب مسایل از جایی که تصورش را نمی کنید سر بزند.

2-«جایگاه خلوت بهینه» خود را بیابید. هر کسی جایی دارد که می تواند الهام بگیرد. هر کسی باید جایی را پیدا کند که مغزش آهسته به جوش‌ و خروش بیاید. افراد موفق عموماً مکانها و زمانهای مناسب خود را برای خلق ایده های نو می شناسند.

3-«زمان بهینه خلاقیت» بعضی افراد بهترین ایده هایشان را صبح زود پیدا می‌کنند و برخی نیمه‌شب. زمان مناسب خودتان را پیدا کنید.

4-سعی کنید یک دفترچه یادداشت کوچک همراه خود داشته باشید یا ایده ها را بلافاصله در تلفن همراه یا لپ تاپ خود ذخیره کنید. ایده‌های جدید درست در زمان و مکانی که شما انتظارش را ندارید به سراغ شما می‌آیند.

5-پژوهشگران هاروراد دریافته‌اند که خواب پادزهر بستگی ذهن و محدودیت‌های فکری است. بنابراین اگر به یک چاله‌ فکری برخوردید، با اندکی خواب این چاله را پر کنید. خواب به‌طور میانگین 33 درصد شانس شما را برای مرتبط کردن چیزهای نامرتبط و رسیدن به ایده های بکر افزایش می دهد. اگر همه‌ی راه ها برای حل مشکلتان به شکست منتهی شدند، بروید بخوابید.

فرقی نمی کند که ما خانه دار باشیم یا یک مدیر ارشد نظام، همه ما هر روز باید مسایلی را حل کنیم از انتخاب مدرسه فرزندمان تا انتخاب استاندار، از ریزگردها تا مفسدان کلان اقتصادی. برای حل مسایل نیازمند تفکر پیوندی هستیم و سازوکارهای بالا می تواند به کیفیت تصمیمات ما کمک کند.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lshkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️سندروم توجه کور و گوریل نامریی

در یک آزمایش علمی، از افراد خواسته شد تا به تماشای بخش هایی از یک بازی بسکتبال بپردازند و تعداد پاس‌های رد و بدل شده بین بازیکنان را بشمارند. هر کسی توانست تعداد پاس ها را درست بشمارد، برنده است. آن‌ها از پس این کار به خوبی بر آمدند. از افراد پرسیده شد که آیا متوجه چیز عجیبی هم در فیلم شده اند و آن ها گفتند نه!

اما هدف از این آزمایش چیز دیگری بود. در لابه لای این بازی، فردی با لباس یک گوریل وارد زمین می‌شد، درست وسط زمین می‌ایستاد و به سینه اش می‌کوبید و از زمین خارج می‌شد. در حالی که دیدن چنین جانور غول پیکری وسط یک زمین بسکتبال به مراتب راحت تر از ندیدن او بود. اما آزمایش شوندگان به اندازه ای درگیر شمارش تعداد پاس‌ها بودند که حتی کوچک ترین بویی نبردند. این آزمایش با افراد مختلف بارها و بارها تکرار شد و نتایج همان بود!

دانشمندان دانشگاه کالیفرنیا دریافته اند زمانی که فردی شروع به جست‌وجوی هدفمند یک شی‌ء می‌کند، نواحی متعددی در مغز برای رهگیری شخص، حیوان یا شی گم‌شده بسیج می‌شوند. این بدین معناست که چنانچه فردی به دنبال کودک گمشده اش در یک جمع شلوغ است، نواحی مغز که معمولاً به تشخیص دیگر اشیا اختصاص داده می‌شوند و حتی نواحی که برای تفکر انتزاعی تنظیم شده‌اند، کانون توجه‌ را تغییر داده و به بخش جست‌وجو ملحق می‌شوند. بنابراین مغز به سرعت به یک یابنده کودک، تبدیل شده و منابع مورد استفاده‌اش برای سایر فعالیت‌های ذهنی را از امور دیگر فارغ و به این امر اختصاص می دهد. زمانی که تمرکز شدید ما روی چیزی باعث شود تا دید ما به هر آنچه در اطرافمان می گذرد محو شود، ما دچار «توجه کور» می شویم.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
در کتاب «مغز بودا: علم عصب شناسی کاربردی در شادکامی، عشق و خرد» می گوید توجه مغز را شکل می دهد. به عبارت دیگر آنچه ما به آن توجه داریم عملاً همان چیزی است که در بافت مغزمان شکل خواهد گرفت. بنابراین بسیار مهم است که چه سوالی را برای خود تعریف کنیم. اگر از خود سوال کنیم که چه ماشینی بخرم؟ آنگاه در طول روز همواره به ماشین هایی که از کنارمان می گذرند توجه می کنیم و به تابلو حراجی 80 درصدی که یک فرصت فوق العاده است بی توجه خواهیم بود. اما در هر صورت چاره ای نداریم، که در هر برهه ای از زندگی بر روی یک یا چند مساله محدود تمرکز کنیم. اما مشکل آنجاست که تمرکز باعث توجه کور می شود (یعنی ندیدن دیگر ابعاد و فرصت ها و ....) چه باید کرد؟

راهکار آنست که علاوه بر تمرکز بر سوالات راهبردی، زمینه را برای تنوع افکار، تجربیات، ایده ها و گزینه ها، انتقادها و کانال های اطلاعاتی فراهم کنیم. چهار تکنیک زیر کارساز است:

1- ﺻﺪاﻫﺎي ﺟﺪﻳﺪ: با اﻓﺮادي از ﮔﺮوه هاي ﻣﺘﻔﺎوت از طبقه اجتماعی-فرهنگی خودتان، با کارشناسانی غیر از رشته تخصصی خودتان و با افرادی با مذهب، پیشینه، سن و سال و تفکر متفاوت از خودتان گهگاهی گفتگو کنید.
2- ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎي ﺟﺪﻳﺪ: ممکن است اﻓﺮاد جدید و متفاوت پیدا نکنید، با همان دوستان قدیمی در ﻣﻮرد ﻣﺴایل ﺗﻜﺮاري ﺑﺎرﻫﺎ و ﺑﺎرﻫﺎ ﺑﺤﺚ نکنید. ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﻳﻲ در ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻛﺎﻣﻼً ﺑﻲ¬ﺧﺎﺻﻴﺖ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺷـﺪ. با افراد قدیمی، مسایل جدیدی را انتخاب کنید تا گفتگوهای جدیدی شکل بگیرد.
3- دورﻧﻤﺎﻫﺎي ﺟﺪﻳﺪ: برای خود اهداف جدید و متفاوت تعریف کنید. داشتن اهداف متفاوت باعث می شود در ﺟﺴﺘﺠﻮي راههای ﺟﺪﻳﺪي ﺑﺮاي ﻧﮕﺎه ﺑﻪ زندگی، خانواده، مردم، ﺑﺎزار، ﻣﺸﺘﺮي و روابط بین الملل، هدف ﻣﺘﻔـﺎوت تعریف کنید آنگاه خواهید دید همان خیابانی هر روز از آن رد می شدید آن خیابان نیست.
4- آزﻣﻮن هاي ﺟﺪﻳﺪ: آزﻣون هاي ﻛﻢ رﻳﺴﻚ و ﻛﻮﭼﻚ ﻗﺎدرﻧﺪ ﻛﻪ ﻳﺎدﮔﻴﺮي فردی/ﺳﺎزﻣﺎن/ملی را ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺒﺨﺸﻨﺪ و ﻣﺸﺨﺺ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰي اﺣﺘﻤـﺎﻻً درﺳﺖ ﻛﺎر ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و ﭼﻪ ﭼﻴﺰي اﺣﺘﻤﺎﻻً ﻧﻪ؟ و همچنین باعث می شوند که ما پدیده های جدید را تجربه کنیم و توجه ما از کوری به در آید.

تمام راهکارهای چهار گانه فوق هم در سطح زندگی شخصی کاربرد دارند و هم برای سازمان و کشور و همه در یک چیز مشترکند. می خواهند به ما بگویند که نمی توانیم همزمان به همه پدیده ها توجه کنیم. با صداها، گفتگوها، دورنما و آزمون های جدید بار دیگر و به گونه ای دیگر به دنیا نگاه می کنیم و درخواهیم یافت هر بار دنیا چیز دیگری است. همه ما در معرض توجه کور هستیم و شاید به همین خاطر باشد که خداوند با پرسشی تلخ به ما تلنگر زده است: در زمین و در وجود خودتان نکات و نشانه هایی است، آیا نمی بینید؟

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️شما را به دیدن این ۵ ثانیه فوق العاده دعوت می کنم؛
۵ ثانیه ای که به اندازه یک کارگاه آموزشی ۵ ساعته می تواند موثر باشد

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

⭕️نوشته زیر یعنی «ایران؛ دو ملت زیرسایه یک خدا» حاصل چالش فکری است که یکی از دوستانم برایم ایجاد کرد.
اگر نظری، ایده ای دارید یا می خواهید همراهی کنید، نظر خود را به این آدرس ارسال کنید:
@Sayeh_Yek_Khoda

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️افسانه جزیره سیرنس و پدیده تنزیل آینده

بنا بر اساطیر یونان سایرن ها دخترانی بودند بسیار زیبا که صدایی بس دل انگیز داشتند و ملوانان را با آوازهای احساس برانگیز خود طلسم کرده و به کام صخره‌های مرگ‌آوری که بر روی آن آواز میخواندند، میکشیدند. اما اودیسیوس، قهرمان افسانه‌ای یونان، توانست بدون هیچ خطری از جزیره آنان بگذرد! چگونه؟ آن را در ادامه خواهم گفت.

شاید ما فکر کنیم که این داستان نیز اسطوره ای و خیالین و نمادین است. اما ما هر روز در دام سایرن ها هستیم. وقتی ایدئال خود را تصویر می کنیم برای آخر هفته ورزش، رژیم میوه و کتاب های عمیق را در نظر می گیریم اما در برابر وسوسه های روزانه، در نهایت شکلات، سریال های تلویزیونی تکراری، بازی با موبایلمان را انتخاب می کنیم. دانشمندان به این پدیده یا این ويژگی انسانی می گویند تنزیل آینده. به عبارت دیگر ما در دام کوتاه نگری و لذت های آنی می افتیم. منافع فردا را فدای لذت امروز می کنیم. همین ويژگی باعث می شود به جای پس انداز برای فردا، امروز خرج کنیم و اهداف بلندمدت خود (قبول شدن در آزمون دکترا) را برای بدست آوردن خوشی زودگذر (دیدن مسابقات جام جهانی) به هم می‌ریزیم. متاسفانه برای آنچه اکنون می‌خواهیم از خواسته‌های آتی‌مان خرج می‌کنیم.

یک پژوهشگر نظر جالبی در این زمینه دارد: هر فرد طوری رفتار می کند که گویی دو نفر در درون آن وجود دارند: یکی از آن ها دستگاه تنفس سالم و زندگی طولانی را طلب می کند ولی دیگری به سیگار تمایل دارد. یکی بدنی خوش فرم و زیبا را می پسندد ولی دیگری خواستار غذاهای چرب و چاق کننده است.

دقت کنید که تنزیل آینده فقط برای زندگی شخصی نیست، متاسفانه این مساله گرییانگیر مدیران، سرمایه گذاران و مدیران ارشد کشورها نیز هست. مثلا ما با دو پروژه ملی روبرو هستیم. اولی کمتر از یک سال به نتیجه می رسد و 10 واحد منفعت عمومی یا سود اقتصادی دارد و دومی 3 سال طول می کشد و 50 واحد منفعت عمومی یا سود اقتصادی دارد. ما دوباره در دام سایرن ها می افتیم. عقل مان می گوید پروژه دومی را انتخاب کنیم اما آواز فریبنده سایرن ها باعث می شود که به کام مرگ لذت های آنی فرو رویم. به همین دلیل است که پروژه های زیرساختی همیشه فدای پروژه های زودبازده، عامه پسند و نمایشی می شوند. همین ويژگی تنزیل آینده چه خسارت های میلیاردی که وارد نکرده!؟

☑️⭕️تجویز راهبردی:
حالا برگردیم به اینکه چگونه اودیسه نجات یافت. سیرس (الهه‌ یونانی)، به اودیسه خبر داد که کشتی تو از جزیره‌ سیرنس خواهد گذشت که آواز خوش مقاومت‌ناپذیرش می‌تواند ملوانان را بفریبد تا بدان سو پارو بزنند و به صخره‌ها برخورد کنند. تو باید به خدمه‌ کشتی‌ات دستور دهی که گوش‌هایشان را با موم بپوشانند، بنابراین آنها آواز جزیره‌ سیرنس را نتوانند شنید، اما تو می‌توانی بی‌هیچ ترسی، آواز زیبای آنان را بشنوی، اگر به همکارانت دستور دهی که ترا به تیرک کشتی ببندند و به هیچ وجه تا گذشتن از خطر به فریادهایت برای آزادی توجه نکنند. پس دو راهکار اساسی پیش روی ماست:

گریز از مواجهه: اگر از وسوسه تلویزیون، شیرینی و شکلات، موبایل و بیهوده گردی در فضای مجازی می ترسیم، فضایی فراهم کنیم اصولا در مواجهه با آنان قرار نگیریم (موم در گوش).

ایجاد تعهد پیشینی برای عدم امکان پرداختن به خواسته های آنی: اودیسه با بستن خود به تیرک کشتی، خویشتن آتی‌اش را در برابر خویشتن فعلی‌اش حفظ کرد. به عنوان مثال ثبت نام در کلاس کنکور، اعلان عمومی سیاست ها به مردم، انجام بخشی از سرمایه گذاری همه این ها به نوعی ایجاد تعهد (بستن خود به تیرک کشتی) است برای نجات از وسوسه سایرن های دلفریب.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️پدیده خودسانسوری ناخودآگاه و سکوت بره ها!

حتماً برای ما پیش آمده که گاهی پیش از ورود به جمعی یا جلسه ای، تصمیمی گرفته و یا طرفدار یک نظر خاص هستیم. ولی وقتی وارد آن جمع یا جلسه شده و در فضای آن قرار می گیریم، بدون آن که اراده کنیم، ازآن تصمیم قبلی منصرف شده و گاهی تصمیمی صد درصد مخالف آن اتخاذ میکنیم.
این جلسه میتواند جلسه درون خانوادگی برای خرید یک خانه باشدیا جلسه انتخاب وزرا یا جلسه تصمیم گیری در مورد پروژه سرمایه گذاری یا جلسه تصمیم گیری در موردجنگ یاصلح با کشور همسایه.

اگر خاطرتان باشد در حالیکه رسانه های دموکرات، با قاطعیت پیروزی هیلاری کلینتون را پیشبینی می کردند. ترامپ همه را غافلگیر کرد. غافلگیری جمع دموکراتها و تغییر عقیده ما در جمع برخلاف تصمیم فردی، ریشه در پدیده ای دارد بنام گروه پنداری (Groupthink) مفهومی كه اولين بار به‌وسيله روانشناس اجتماعي «ايروينگ جانيز» در سال 1972 مورد استفاد قرار گرفت و به سرعت جهان گیر شد و کمتر از سه سال به صورت رسمی وارد واژه نامه های برتر جهان شد.
گروه پنداری حاصل موقعیتی است که در آن، افراد گروه تحت فشار ناخودآگاه گروه قرار می گیرند و آن چنان حس همدلی و وفاق در آنان ایجاد می شود که قدرت نقدکنندگی شان خاموش می شود. واقعیت های بدیهی را نادیده می گیرند و حتی مخالف تصمیم و نظر قبلی شان، تصمیم گیری می کنند! درچنین حالتی فرد در میان جمع هم چون یک برّه بدون اراده ای از خود، همان چیزی را تکرار می کند که گروه میخواهد و همانطور می اندیشد که گروه میگوید.
در این حالت، فرد«باور گروهی» یافته و به خود می قبولاند که آنچه گروه میگوید همان چیزیست که موردنظر اوست. ازکجا بدانیم درمعرض گروه پنداری هستیم؟ برخی نشانه های یک جمع گروه پندار را باهم مرورکنیم:

1- نادیده گرفتن اطلاعات مخالف و نقدگریزی: اعضا میکوشند تاچیزی از اخبار واطلاعات مخالف به گروه آنان راه نیابد. بعضی از اعضای گروه به طور جدّی، از ورود اطلاعات مخالف جلوگیری میکنند و اطلاعاتی را که جنبه موافق نظرات گروه دارد تقویت می کنند. بنابراین فضایی برای بررسی و نقد تصمیمات وجود ندارد.
2- توافق جمعی سریع و بی مخالفت: چون اعضای گروه غالباً به نفع یکدیگر صحبت می کنند همه از آغاز می دانند که برای توافق، گردهم آمده اند و سریع به تصمیم می رسند.
3-همدلی، انسجام، یکپارچگی. این ها واژه های محترمانه هستند برای خفه کردن صدای کسانی که اخبار مخالف، اطلاعات و نگاه متفاوت دارند. و اگر کسی دیدگاه مخالفی را مطرح کرد با چنین واکنشی روبرو خواهد شد:سخنان شما شبیه سخنان مخالفین است. شما با این کار تخم تفرقه می کارید. با مخالفت شما گروه تضعیف میشود و خودتان نیز به همراه گروه از میان میروید، پس در درستی مسیری که می رویم بیهوده تردید نکنید و به نظر گروه حرمت بگذارید و با هم یکدل و یکزبان شوید. که این منجر به خودسانسوری و سکوت بره ها میشود.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
برای اجتناب از گروه پنداری چه می توان کرد؟

1- هزینه های ارایه اطلاعات مخالف و دیدگاه های متفاوت را کاهش دهیم. گاهی اوقات افراد اخبار و اطلاعاتی متفاوت و دیدگاهی متضاد دارند اما از ارایه آن احساس ناراحتی می کنند. به همین خاطر برخی سازمان ها، مسیرهای متفاوتی را برای ارایه این نگاه ها فراهم می کنند. از جمله اینکه در جلسات می توانند نظرات خود را مکتوب کنند. استفاده از گروه افزارها، شبکه های اجتماعی درون سازمانی و .... همه و همه کمک می کند که جریان سالم و آزاد اطلاعات و دیدگاه ها در سازمان برقرار باشد.
2- جلسه را بدون بررسی و تصمیم را بدون مخالفت به پایان نبریم. نگذاریم جلسات فقط جمع شدن آدم ها برای امضا باشد. اگر در قبال تصمیمات حیاتی خانواده، سازمان یا کشورتان همه با هم یک نظر را داشتند یک جای کار ایراد دارد. حتی اگر دیدید همه موافقند. خودتان عامدانه تردید ایجاد کنید بگذارید فضا برای نقد و بررسی بیشتر باز شود.
3- افراد قدرتمند و بانفوذ باید از بیان دیدگاه خود در ابتدای جلسه خودداری کنند. چون راه نقد و بررسی آزاد بسته می شود.
4- استفاده از متخصص بیرونی بسیار راهگشاست.چراکه وی نه ارزشهای ما را دارد و نه در تعارفات ما گیر میکند. وی میتواند به راحتی مفروضات ما را زیر سوال ببرد و حتی میتواند عامدانه نقش مخالف رابازی کند.

خداوند به وضوح فرموده آدمیان را از گروه ها و نژادهای مختلف آفریده و وجود زبان و رنگ متفاوت را از نشانه های خود دانسته و ما را به تفکر دراین نشانه ها دعوت کرده است. تنوع آدمیان یک از نعمتهای بی نظیر الهی است. همین تنوع است که منجربه تفاوت و تضاد می شود و از دل همین تفاوتهاست که تصمیمات پخته، همه جانبه نگر و عاقلانه بیرون میزند. نعمت الهی تفاوت و تنوع را با پاسداشت «آزادی و گفتگوی فراگیر» به جای «جمع پنداری وسکوت بره ها» گرامی بداریم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️پنج درس مدیریتی از طبیب تورم تا مسعود کسب وکار ایران

تصمیم گرفته ام که بین 5 تا 8 درصد از زمانم را صرف معلمی کنم و بقیه را صرف امور اجرایی-مدیریتی. البته این پنج تا هشت درصد را نیز به دو قسمت تقسیم کرده ام. نیمی را در دانشگاه صنعتی شریف درس می دهم و نیمی را در کانال تلگرامی می نویسم. در طول مدتی که کانال را ایجاد کرده ام چیزی در مورد امور داخلی وزارت اقتصاد ننوشتم. یک علتش این بود که هر گونه نوشتنی ممکن بود به تعریف از وزارت سوء تعبیر شود اما امروز نقش معلمی ام باعث شد کمی از دو وزیر سابق و فعلی بنویسم. من با مدیران زیادی کار کردم و همچنین در جریان تغییرات مدیریتی (رفتن یک مدیر و آمدن یک مدیر) بوده ام. معمولا مدیران جدید با تغییرات شدید و بنیان افکنی شروع می کنند. هر نظام مدیریتی که قبلی ایجاد کرده، آن دیگری کنار می گذارد و عارش می آید که کار دیگری را ادامه دهد. اصلا تداوم کار مدیر قبلی بدین معناست که شما از خودتان حرفی ندارید. اما این بار چیز عجیبی رخ داد...

وزیر اقتصاد جدید و وزیر اقتصاد قبلی هر دو به من درس بزرگی دادند. زمانی که دکتر کرباسیان خواست بر صندلی داغ وزارت بنشیند نه تنها نظام مدیریت استراتژیک و نظام مدیریت پروژه ها که در زمان دکتر طیب نیا طراحی و مستقر شده بود را کنار نگذاشت بلکه تاکید موکد کرد که این کار باید تداوم بیابد و حتی تبدیل به یک اداره کل مستقل زیر نظر وزیر شود. او پا را فراتر از این گذاشت و در جلسه معارفه خود گفت: در زمان دکتر طیب نیا این نظام ایجاد شده است و ما می خواهیم آن را ادامه بدهیم. حالا ممکن است بگوییم این تعارفات در یک جمع عمومی است. اما او در جلسات خصوصی نیز چنین اراده ای را از خود نشان داده است و از همین رو بود که هفته اول استقرارش اسناد راهبردی تمام مراکز مسوولیت زیرنظر خود را ابلاغ کرد و حتی مدیران خود را موظف کرد که علاوه بر گزارش ماهانه به خود وزیر، شش ماهه نیز عملکرد خود را منتشر و افشا کنند.
و جالب تر اینکه دکتر طیب نیا ایجاد نظام مدیریت استراتژیک را از همان روز اول آغاز کرد. فکر می کنم هنوز وزیر نشده بود. سه نفر از همراهان خود را صدا کرد و به ما گفت: بنشینید و برای وزارت یک برنامه راهبردی منسجم تدوین کنید. و یک جمله گفت که هنوز در گوشم زنگ می زند: گفت اگر وزیر شوم آنقدر مسایل، مشکلات، چالش ها، حاشیه ها و تنش ها زیاد است که اگر برنامه نداشته باشیم، آن ها (چالش ها و حاشیه ها) ما را با خود خواهند برد. امروز که چهار سال از آن گفته می گذرد بارها و بارها این جمله را با خودم مرور می کنم و هر چقدر که کار اجرایی می کنم در سمت مدیر پروژه ها، هیات مدیره و .... بیشتر و بیشتر عمق این جمله را درک می کنم.

و در اثر همین انضباط برنامه ای و عمق نگاه وی بود که وزارت امور اقتصادی و دارایی با کسب بالاترین امتیاز در شاخص‌های عمومی و اختصاصی موفق به کسب رتبه برتر در بین تمام وزارتخانه‌ها، سازمان‌های مستقل و معاونت‌های زیر نظر نهاد ریاست جمهوری شد! در سه نظرسنجی متفاوت بین تیم اقتصادی با اختلاف زیاد، بالاترین رای را آورد. اقتصاد را منفی هفت تحویل گرفت، مثبت دوازده تحویل داد. این یعنی برنامه ریزی راهبردی در ایران جواب می دهد. گاهی اوقات میشد که می رفتیم پیش وزیر و شکایت می کردیم از عملکرد دور از انتظار، او همیشه با آرامش ما را به تداوم راهی که انتخاب کرده ایم دعوت می کرد. حتی گاهی از خود او انتقاد می کردیم اما حتی یک بار – تاکید می کنم حتی یک بار- واکنش منفی نشان نداد.

☑️⭕️درس هایی که از طیب نیا و کرباسیان آموختم را به صورت خلاصه صورت بندی می کنم:
1-اگر برنامه نداشته باشید، به اندک وزش بادی به این سو و آن سو کشیده خواهید شد.
2-برنامه جواب می دهد منتها صبوری می خواهد و تداوم. هر چه برنامه راهبردی تر، صبوری بیشتر و انضباطی پایدارتر.
3-کسانی که تحمل انتقاد از نزدیکان خود را ندارند، باید درد بیشتری را بابت اشتباهات بزرگ تر و انتقادهای بیرونی تحمل کنند.
4-تجربیات موفقی که از گذشتگان به ما رسیده است را باید شجاعانه ادامه دهیم و البته خلاقانه به مسیرهای نو هم فکر کنیم.
5-هفته اول بسیار مهم است. چه طیب نیا چه کرباسیان اراده خود را از روز و هفته اول نشان داده اند. اقدامات شما در هفته اول بزرگ ترین سیگنال به بدنه سازمان و ذینفعان است.

از صمیم قلبم آرزو می کنم خداوند به همه مدیران ما نگاه و انضباط راهبردی عطا فرماید که این مرز و بوم نیازمند نگاه هایی با افق بلند است.

با احترام؛ لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️پدیده ارتباط توهمی و استراتژی تفکیک ذهنی

چگونه مغزمان ما را فریب می دهد؟ یا بهتر است بگوییم چگونه دیگران مغز ما را فریب می دهند؟
تبلیغات تلویزیونی را نگاه می کنید. تبلیغ مایع دستشویی، ماکارونی، تن ماهی و یا یک اپلیکیشن موبایل است. خانواده ای را نشان می دهد یک پسر و یک دختر به همراه پدر و مادر. حالا به مختصات دقت کنید: تمام اعضای خانواده پنج ویژگی دارند: زیبا، خوش اندام، خوش پوش، خندان و با انرژی. خانه ای که در تبلیغ نشان می دهند روشن، زیبا، با طراحی مدرن و بزرگ. این ها هیچ ربطی به کیفیت و ارزندگی محصول ندارد. اما ذهن ما فریب می خورد. یک ارتباط بی مورد بین خوشحالی، خوش تیپی و خوش پوشی اعضای خانواده خیالی با کیفیت تن ماهی یا اپلیکیشن موبایل به ذهن ما تزریق می شود. همزمانی و هم مکانی این مولفه ها (خانه بزرگ و شیک و خانواده زیبا و آرمانی) با نشان دادن مایع دستشویی یا ماکارونی باعث می شود که یک «ارتباط توهمی» شکل بگیرد.

چرا؟ مغز ما ماشین ارتباط دهنده است. دوست دارد اشیا، موضوعات و ... را به هم ربط دهد و از آن داستان و روایت بسازد. بگذارید مثال دیگری بزنم:
به یک سایت خرید لباس مراجعه می کنید. لباسی را می بینید که یک مدل یا مانکن پوشیده است. لبخند، زیبایی، اندام برازنده مدل، باعث می شود که شما خرید کنید. اما آیا می دانید چه چیزی را دارید می خرید؟ مطمئنا شما لباس را نمی خرید بلکه دارید یک حس خوب خوش پوشی و برازندگی را می خرید. لباس را با پیک تحویل می گیرد. آن را می پوشید روبروی آیینه می روید و آن جاست که می فهمید. لباس آن قدرها که فکر می کردید زیبا نبود. به همین خاطر است که لباس هایی که بر تن یک مدل پوشانده می شود فروش بیشتری دارند تا لباس هایی که صرفا به تنهایی نشان داده می شوند. جالب اینجاست که ما بارها و بارها فریب می خوریم.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
اگر این توهم ارتباطی فقط در حد خرید لباس باشد، اشکالی ندارد. اما مشکل آنجا پیدا می شود که یک خانواده تمام پول خود را در یک موسسه مالی سپرده گذاری می کند به خاطر ارتباط توهمی شیک بودن شعب یا برخورد مناسب رییس شعبه یا شیک بودن کاتالوگ ها یا عظمت ساختمان موسسه! یا یک شرکت نیمی از منابع خود را بر روی یک پروژه سرمایه گذاری می کند به خاطر آبی بودن چشم پیشنهاددهندگان (کنایه از خارجی بودن) و به خاطر حرفه ای بودن اسلایدهای پاورپوینت و گزارشهای مربوطه. بارها در جلسات دیده ام که تعامل و ارایه حرفه ای، گزارش هایی که به صورت رنگی با کیفیت چاپ شده اند جایگزین کیفیت خود تصمیم (مثلا سرمایه گذاری در یک پروژه) شده اند. این توهم ارتباطی بسیار خطرناک است. سرنوشت یک خانواده، یک سازمان و یا یک کشور ممکن است به خاطر همین مساله به خطر بیفتد. چه می توان کرد؟
تنها راه چاره اش ورزش تفکیک ذهنی است. به عضلات برجسته ورزشکاران نگاه کنید. آن ها روز اول که اینگونه نبودند. با ورزش عضلات تقویت می شوند. ذهن نیز ورزش هایی دارد. تکرار و تمرین یک موضوع برای یک مدت خاص می تواند یک عضله ذهنی را در شما تقویت کند. برای مقابله با توهم ارتباطی باید با تفکیک ذهنی، ذهن خود ورزش داد و ورزیده کرد. چگونه؟

تا مدتی وقتی می خواهیم در مورد پدیده ها/پیشنهادها/گزینه ها تصمیم گیری کنیم یک سوال کوتاه را از خود بپرسیم: خود آن پدیده/پیشنهاد/گزینه ها فارغ از چیزهایی که به آن چسبیده اند چقدر می ارزد؟ اگر همین پیشنهاد را فرد دیگری به شیوه ای دیگری معرفی می کرد من انتخابش می کردم. بگذارید چند مثال بزنم:
1-اگر همین پیشنهاد سرمایه گذاری یا سپرده گذاری را یک جوان 20 ساله با شلوار خانگی معرفی می کرد بازهم آن را می پذیرفتم.
2-اگر همین ماکارونی را یک فرد زشت و غمگین معرفی می کرد، باز هم می خریدم؟
3-دست تان را روی صورت و سر مانکن بگذارید تا لبخندش را نبینید، باز هم آن لباس زیباست؟
نکته طلایی اینجاست در تفکیک ذهنی سعی می کنیم، اموری را که جزو اصلی پدیده/پیشنهاد/گزینه نیست را حذف کنیم تا آنچه باقی می ماند را به درستی ارزیابی کنیم. با تفکیک ذهنی، ارتباط توهمی را می شکنیم و هوشمندتر می شویم.


دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️استراتژی خود را به کلینیک ببرید!

این را تقریبا همه ما قبول داریم که هر فردی، هر سازمانی و هر کشوری برای موفقیت باید استراتژی داشته باشد. اما مشکل آنجا آغاز می شود که ما به اشتباه فکر می کنیم که استراتژی داریم اما در واقعیت نه! همانگونه که آدم ها گاهی مریض می شوند و می میرند استراتژی ها نیز ناخوش می شوند و جان می دهند.
در ادامه سه نشانه به شما معرفی می کنم که اگر در زندگی/سازمان/کشور وجود داشت، سیگنالی است که بیانگر مریضی یا مرگ استراتژی شماست.

نشانه واترلو: این نشانه ازآخرین جنگ ناپلئون که منجر به شکست وی شد برگرفته شده است. اگر شما چه به عنوان یک فرد چه به عنوان یک سازمان وچه در عرصه کشورداری فعالیت همزمان و سنگین در چندین جبهه متفاوت و در برابر رقبای متعدد دارید این نشانه خوبی نیست. هیچ فردی/سازمانی/کشوری نمی‌تواند همزمان در همه حوزه ها عملکرد مناسبی داشته باشد. اگر این چنین رفتار کنید، در همه چیز عملکرد ضعیفی خواهید داشت. به این می گویند همزمان دنبال دو خرگوش دویدن. هیچ کدام را نمی توانید به چنگ آورید. این موقعیت نشان دهنده آن است که شما نمی توانید دست به انتخاب بزنید و به بیماری «همه چیزخواهی» دچارید.

نشانه مشابهت: اگر شما هیچ مزیت متمایزکننده ای ندارید. این نشانه مرگ یا مریضی استراتژی شماست. نتایج یک پژوهش جهانی جالب نشان می دهد: 80 درصد از مدیران شرکت‌های بین‌المللی معتقد بوده‌اند که محصولات و خدمات عرضه‌شده توسط شرکت‌شان در بازار کاملاً متمایز است. با این حال، بررسی نظرات مصرف‌کنندگان همان کالاها حاکی از یک تفاوت چشم‌گیر است. تنها چیزی در حدود 8 درصد از مصرف‌کنندگان با وجود تمایز در این محصولات و خدمات موافق بوده‌اند! بنابراین دقت کنیم که در عرصه زندگی فردی، هدایت سازمانی و کشورداری واقعا متمایز هستیم؟ در غیر این صورت در دام بیماری «یکی شبیه همه» افتاده ایم.

نشانه عدم تنش خلاق: به احساسی که باعث می شود تلاش کنید تا فاصله وضعیت موجود و وضعیت مطلوب را طی کنید می گویند تنش خلاق (Creative Tension). اگر شما استراتژی دارید، استراتژی باید یک تنش و یا کشش خلاق ایجاد کند. باید هر روز که بلند می شوید احساس کنید که کاری باید انجام دهید. اگر صبح ها این احساس را ندارید، بدانید که استراتژی شما مرده است و بیماری «خواب آلودگی خرگوشی ناشی از نزدیک بودن اهداف» را تجربه می کنید.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
امروز از خود این سه سوال را بپرسید؟ و اگر جواب آن ها منفی بود و فهمیدید که استراتژی ندارید شوکه نشوید.

1- آیا من/سازمان من/کشور ما می خواهد همزمان به تعداد زیادی از اهداف برسد؟ آیا واقعا در حال دویدن همزمان دنبال چندین خرگوش هستیم؟

2-آیا من/سازمان من/کشور ما وجه تمایزی دارد؟ چرا دیگران ما را باید انتخاب کنند؟ چرا ما باید برنده شویم؟

3-آیا تنش خلاق را حس می کنیم؟ آیا حس می کنيم که باید جسورانه به برخی پیشنهادها نه بگویيم؟ و خلاقانه برخی راه های جدید را که تا کنون آزمایش نکرده ايم انتخاب کنيم؟

به سلامت استراتژی خود اهمیت بدهید و آن را گهگاهی به کلینیک ببرید.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️بیماری الکنیسم اجتماعی ما

بگذارید بروم سر اصل مطلب: در مدرسه کلی کتاب خواندیم، شعر حفظ کردیم، تست زدیم، املا نوشتیم، انشا نوشتیم، اما کسی یادمان نداد که گفتگو کنیم. ما با مساله فقر روبرو هستیم. رییس جمهور قول داده است که تا پایان دولت فقر مطلق را از بین ببرد. اما ما با فقر دیگری هم روبرو هستیم: فقر گفتگو. صادقانه باید اعتراف کرد ما قادر نیستیم انتظارات، احساسات، انتقادات مان را به زبانی آسان، صریح و موثر به دیگران منتقل کنیم. از این رو با جامعه ای مواجه هستیم که نمی تواند گفتگو کند. ما الکن شده ایم. نمی توانیم با یکدیگر گفت و گو کنیم. متاسفانه با پانتومیم هم نمی شود کار را پیش برد. ما حرف می زنیم اما گفتگو نمی کنیم. بگذارید سه مثال بزنم از بیماری اجتماعی الکنیسم:

1- اگر به گفته های مدیران ارشد و میانی در سازمان یا کشور دقت کنید. می بینید گاهی مدیران به جای اینکه مستقیم و در جلسات داخلی تفاهم کنند در تریبون ها با یکدیگر صحبت می کنند. یکی امروز حرفش را می زند و دیگری هفته بعد در جمعی یا جلسه ای دیگر به بهانه ای جواب او را می دهد. اختلاف نظر در موضوعات کلان مدیریتی-اقتصادی-اجتماعی به کف سازمان یا جامعه منتقل می شود، چرا؟ چون ما بلد نیستیم گفتگو کنیم.

2- اگر دیپلماتی در مجامع جهانی حرف های تند بزند و دیگر کشورها را خوار و خفیف کند، صفت شجاع به او می دهیم اما اگر سیاست مداری، همتایش را در آغوش بکشد و با او به گفتگو بنشیند، این یعنی ضعف. در ضمیر ناخودآگاه مونولوگ جسورانه به دیالوگ عزت مندانه ترجیح دارد. چرا؟ چون مستبد کوچک نهفته در همه ما گفتگو بلد نیست و هنوز فکر می کند گفتگو نمی تواند عزت مندانه و از سر قدرت باشد.

3- وقتی تصادفی در خیابان رخ می دهد یا وقتی با یکی از اعضای خانواده دچار مشکل می شویم، شروع می کنیم به بلندبلند فریاد زدن. در این حالت حرف می زنیم، اما گفتگو نمی کنیم.

حالا ممکن است بپرسید چرا گفتگو این قدر مهم است: یکی از دلایلش را می گویم. در جامعه هر مسئله‌ای از سه راه حل می‌شود: اولی گفتگوست. ولی اگر به نتیجه نرسیدیم دو راه بیشتر باقی نمی ماند دومین راه خشونت است یعنی یک نفر/نهاد باید به زور متوسل شود و راه سوم این است که ممکن است خشونت هزینه اش بالا باشد، باب گفتگو نیز بسته است پس تنها راه دروغ گویی برای فریبکاری است. در جامعه ای که باب گفتگو بسته شد، درهای خشونت و دروغ باز می شود. خوشبختانه باب گفتگو اکنون باز است آن را باز نگه داریم.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
هر چند این بیماری وجود دارد اما رو به بهبود هستیم. دو تجویز زیر برای خروج سریع تر از «فقر گفتگو» شاید مفید باشد:

با سه تکنیک هنر گفتگو را بیاموزیم:
برای گفتگو تکنیک های متعددی عنوان کرده اند اما به تجربه این سه را بسیار مفید یافته ام.
1- قضاوت خود را معلق کنیم و فعالانه گوش کنیم (یعنی در حین گوش دادن سعی نکنیم که دنبال جواب باشیم و باید یادبگیریم پیش فرض های خود را معلق کنیم. گفتگو با شنیدن آغاز می شود. در حالی که ما از گفتگو، گفتنش را بلدیم نه شنیدن.).
2- جسارت سه کلمه ای داشته باشیم! شجاعت فقط فریاد کشیدن نیست. گاهی تمام شجاعت در سه کلمه خلاصه می شود: من اشتباه کردم! تا چهل روز، هر روز به بهانه ای بگویید: من اشتباه کردم.
3- ساده (به دور از پیچیده گویی و قلنبه سلنبه گویی)، محترمانه (به دور از توهین و تحقیر و تهمت) و عقلایی (همراه با محاسبه و دلایل روشن و استدلال های مشخص) صحبت کنیم.

با دو منفعت گفتگو خو بگیریم:
بعد از انجام گفتگو یکی از این دو حالت رخ می دهد: یا به هم نزدیک می شویم یا نمی توانیم همدیگر را قانع کنیم. هر دو صورت ما برنده ایم. اگر همگرایی ما بیشتر شود یعنی به «توافق جمعی» رسیدیم و این یعنی می‌توانیم اقدام مشترک را آغاز کنیم. اما اگر نتوانستیم همدیگر را قانع کنیم، «تواضع جمعی‌مان» بیشتر می شود یعنی می‌فهمیم که استدلال ما آنقدر قوی نیست که بتوانیم طرف مقابل را همراه و قانع کنیم و نیازمند اطلاعات، مدارک، شواهد و یا قدرت استدلال بیشتر هستیم.

آنقدر گفتگو برای خداوند مهم است که بارها در کتب آسمانی، آداب گفتگو را گوشزد می کند. مثلا جایی آمده است به بندگانم بگویید سخنی بگویند که زیباترین سخنها باشد. چرا که اهریمن [به وسیله زشت گویی و تندگویی] میان شما اختلاف ایجاد می کند و آنقدر آرام و منطقی سخن گفتن برای خداوند مهم بوده که با تمثیلی به یاد ماندنی کار را تمام کرده است: از صدای بلند بپرهیزید و فریاد نزنید چرا که زشت‌ترین صداها، صدای خران است!

سخن پایانی: اگرمن گفتگو کردم و دیگری فقط حرف زد چه؟ پیشرفت جوامع مدیون آدم های غیرمتعارف است. اگر بخواهیم مانند دیگران باشیم هیچگاه از دور باطل فقر گفتگو بیرون نخواهیم رفت. به عنوان یک خط شکن گفتگو را آغاز کنیم!

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️تکنیک کا.گ.ب؛ پرتاب میان گرگها

معروف است پرتاب میان گرگ ها یکی از تکنیک هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور طراحی کرد؛
در این تکنیک هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و مبارزان سیاسی-اجتماعی و تعالی طلبان نبود؛ بلکه به شکلی غیرمستقیم و نامریی، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات، بن بست ها، یاس ها، نا امیدی ها بدبختی های شدید و پی در پی مالی، شخصی و شغلی، روحی و عاطفی و می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند ...

در چنان شرایطی، فرد مورد نظر آن قدر در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره می شد که دیگر کاری به کار حکومت، شعر، سیاست، فرهنگ، ادبیات، هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار می گرفت که نهایتاً یا دیوانه می شد، یا خودکشی می کرد، یا فرار می کرد، و یا افسرده، روان پریش و گوشه نشین می شد؛ به هر حال تبدیل به یک آدم بی کنش و بی اثر می شد.

در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند «گرگ ها»؛ گرگ هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از گرفتاری و ناامیدی و و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتاً او را محاصره خود گرفته و تکه پاره می کردند؛ تکنیک پرتاب میان گرگ ها بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آن را بکار گرفتند و همچنان با علاقه بسیار بکار می گیرند.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
وقتی ما با چنین تکنیکی آشنا می شویم فکر می کنیم که این تکنیک مختص آدم های ويژه، آزادی خواهان، مبارزان سیاسی-اجتماعی است. اما سخت در اشتباهیم. این تکنیکی است که ما خود به دست خودمان اجرا می کنیم و خودمان را میان گرگ ها پرتاب می کنیم.
چگونه می شود که میان گرگ ها پرتاب شویم، آن هم به دست خودمان؟ با هدف گذاری های متعدد و متضاد و غیرهوشمندانه.

بگذارید مثالی بزنم. یک زوج جوان را در نظر بگیرید، 28 و 24 ساله. به تازگی ازدواج کرده اند هر دو سر کار می روند، هر دو اضافه کاری هم می کنند. چرا که هدف گذاری کرده اند: ماشین فعلی شان را تبدیل کنند به دو ماشین خارجی با مدل بالا. هم خانه بخرند. هم دو دست مبلمان فوق العاده، یک مجموعه سینمای خانگی و ... کلی آرزوهای قشنگ.
اما مشکل اینجاست. به خاطر همین گرفتاری ها، آنقدر خسته، شتابزده، کلافه، نگران بابت بدهی ها و تغییرات قیمت ها هستند که 15 سال از زندگی شان می گذرد اما هیچ از زندگی نمی فهمند. بعد از 15 سال تبدیل شده اند به ماشین های تولید و مصرف پول. در این 15 سال نه فرصت کرده اند کنار هم بنشینند در آرامش چایی دارچینی بخورند و دو بیت از حافظ بخوانند. نه فرصت کرده اند بخشی از زندگی شان را صرف امور عام المنفعه و مردمی کنند و آن بخش از انسانیت شان را مجالی دهند برای شکوفا شدن. نه فراغتی برای خلوتی با خود و خدایشان.

این مساله فقط برای زندگی شخصی نیست. مدیران سازمان ها و مدیران ارشد کشورها نیز در معرض چنین خطای بزرگی هستند. مدیران ارشدی که سازمان و کشور خود را با انواع و اقسام مسایل پیش پا افتاده، غیرمهم، غیرراهبردی روبرو می کنند، عملا همکاران و شهروندان خود را میان گرگ ها پرتاب می کنند. بسیار مهم است که چه اهدافی را برمی گزینیم و چه زمان بندی ای برای آنان در نظر می گیریم. جستجوی همزمان اهداف متعدد و متضاد غیر مهم و غیرکلیدی چه در عرصه زندگی شخصی، چه در حوزه مدیریت سازمانی و چه در حیطه کشورداری، آدمی را در معرض گرگ های درنده قرار خواهد داد. توان ما محدود است، اهدافی راهبردی، شریف و محدود انتخاب کنیم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️تراژدی تردمیل خوشبختی

فرض کن روزی تلفن زنگ میزند. صدایی پرهیجان می گوید، مژدگانی بدهید، در بانکی که حساب باز کرده بودید، برنده جایزه چند میلیارد تومانی شده اید. چه احساسی خواهی داشت؟ و فکر می کنید این احساس چقدر دوام بیاورد؟ دقت کنید که جایزه شما چند میلیارد تومانی است.
احتمالا خواهید گفت از این به بعد میدانم چگونه زندگی کنم و تا آخر عمر شاد خواهم زیست. تقریبا همه ما به این سوال چنین پاسخی می دهیم اما این کاملا اشتباه است.

آیا برنده شدن در جوایز بانک ما را سال ها به شادترین انسان تبدیل می کند؟ دن گیلبرت، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد، نظرش منفی است. پژوهش های متعدد نشان می دهد اثر شادی چنین دستاوردهایی بعد از چند هفته از بین می رود. بنابراین، فرد چند وقت پس از دریافت جایزه به همان سطح رضایت از زندگی بازخواهد گشت.

به یک داستان واقعی توجه کنید: یکی مدیر ثروتمند تصمیم گرفت ویلای رویاهایش را بسازد! تعداد زیادی اتاق، استخر شاهانه، چشم اندازی رشک برانگیز، روف گاردن و ..... چند هفته اول با خوشحالی لبخند می زد. اما خیلی زود این شادی از بین رفت. بعد از شش ماه ناراحت تر نیز شد. چه اتفاقی رخ داد؟ او می گفت: دیگر ویلا،رویای او نبود. در را که بازمی کردم هیچ حسی نسبت به ویلا نداشتم راستش مانند آپارتمان تک اتاق خوابه دوران دانشجویی ام بود هیچ فرقی نمی کرد. بدتر این که باید روزی دو بار، هر بار یک ساعت مسیری پرترافیک و طولانی از خانه تا محل کار رفت و آمد می کرد. این یک داستان استثنایی و فقط برای یک نفر و یک مورد نیست. می توانید از این قضیه را در زندگی خود و دیگران جستجو کنید. بگذارید چند مثال دیگر بزنم:
1- تلاش می کنید که دکترا بگیرید. یک ماه بعد از دفاع پایان نامه تان و در زمانی که همه به شما می گویند خانم دکتر یا آقای دکتر، احساس می کنید شادمانی ويژه ای ندارید.
2- سه سال منتظر می مانید تا رییس اداره تان بازنشست شود. شما جزو کاندیداها هستید، دل تان مانند سیر و سرکه می جوشد که شما به عنوان کاندیدا انتخاب شوید. چنین نیز می شود. سپس در یک کش و قوس، رییس اداره تان می شوید. ماه عسل شغل جدید که تمام می شود، به همان سطح از رضایت سابق باز می گردید.
3- میثم درویشان پور طی یک رقابت طولانی و فشرده، قهرمان خنداننده شو شد و از شوق به گریه افتاد، سه ماه بعد از او در مورد رضایت خاطرش از زندگی بپرسید.

افرادی که در ثروت شان یا شغلشان تغییر یا پیشرفتی می کنند از نظر میزان خوشحالی بعد از حدود سه ماه دوباره به همان حالت اولیه برمیگردند. علم این اثر را تردمیل خوشبختی می نامد؛ یعنی ما سخت تلاش میکنیم، می دویم و میتوانیم چیزهای بیشتر و بهتری را بخریم، ولی این موارد در حال حاضر ما را خوشحال ترنمی کنند (کتاب هنر شفاف اندیشیدن).

☑️⭕️تجویز راهبردی:
اگر واقعا تراژدی تردمیل خوشبختی صحت داشته باشد، پس این همه تلاش ما بی فایده است؟ اینکه در جستجوی تحصیلات بالاتر، خانه بزرگ تر، ماشین بهتر هستیم تاثیری در رضایت ما ندارد؟ به دو تجویز زیر دقت کنید:

1- جستجوی همین اهداف کوچک و بزرگ است که باعث می شود ما به تکاپو بیفتیم و در مسیر این تلاش است که انسان، ساخته می شود، یاد می گیرد و رشد می کند. اگر به این نکته توجه داشته باشیم، آنگاه خواهیم دانست که از چیزهای مادی مانند ماشین، خانه، پست، مدرک، انتظار شادمانی پایدار و بلندمدت نداشته باشیم. هر کدام از این ها بهانه ای است برای پویایی و برای «شدن» و نه «بودن» و «داشتن».

2- اگر اهداف خود را به درستی انتخاب کنید، سطح رضایت شما بالاتر خواهد رفت. اهداف شما اگر در منطقه طلایی شما باشد (نقطه همپوشانی علاقه مندی تان، توانمندی تان و ارزشمندی آن) آنگاه دستیابی به اهداف، سطح رضایت شما را بالاتر خواهد برد. کسی را تصور کنید که ارایه بهترین غذاهای سالم به قشر متوسط و کم درآمد جامعه را هدف خود قرار داده است چون در منطقه طلایی اوست، او هر روز که یک مشتری بیشتر پیدا می کند، یک غذای بیشتر توزیع می کند، لذت می برد و خوشی و خوبی را باهم درک می کند.
به همین خاطر است که خداوند فرموده شادمانی های نزدیک (جهان دیدنی و ملموسی که آن را دنیا می نامیم) در برابر شادمانی های دیگر (کمی دورتر و نادیدنی که آن را آخرت می نامیم) متاع و منفعتی ناچیز است. انتخاب کنیم: اهداف نزدیک (دنیای دیدنی و ملموس)، شادمانی ناپایدار و اهدافی عمیق و شریف، شادمانی پایدار تولید می کنند. خوشبختی را روی تردمیل جستجو نکنیم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️آینده: آرایش همسرتان و لباس خودتان را در خانه انتخاب کنید.

وارد اتاق خوابمان می شویم. عینک واقعیت مجازی را به چشم گذاشته، کمد لباس هایمان را باز می کنیم. بله، چندین پیراهن جدید در کمد مشاهده می شود. این را فروشگاهی که از آن خرید می کنیم به عنوان نمونه برایمان گذاشته است. یکی که برایمان جذاب تر است را برداشته و به تن می کنیم. خب حالا می رویم جلوی آینه! بد نیست، اما بهتر است آن یکی که رنگ سرمه ای دارد را هم امتحان کنم. بله، این یکی بهتر است. همین را می خواهم. چند ساعت بعد، زنگ در را می زنند و پیراهن را تحویل می گیریم! هزینه هم از طریق نرم افزار کارپرداز مالی به صورت آنلاین و تقسیط شده و در زمان های مناسب پرداخت خواهد شد.
چند وقتی است می خواهید یک مبل راحتی به اتاق نشیمنمان اضافه کنید. شاید امروز فرصت خوبی باشد. با گوشی موبایل تان وارد اپلیکشین مربوطه می شوید. هفت هشت مدل مبل راحتی دارد. خب، حالا یکی یکی انتخاب کرده و گوشی تان را مقابل آنجایی که می خواهید مبل را قرار دهید می گیرید. یکی اش خیلی خوب است، خیلی به بقیه وسایل تان می خورد. فقط رنگش شاید بهتر باشد تغییر کند. بله، قرمزش بیشتر به وسایل می خورد. عالی شد و فردا روی مبل راحتی تان نشسته اید و کتاب می خوانید!

خیلی تخیلی است، نه؟ اصلا! این ها آینده دور نیستند. آینده نزدیکمان هستند و همین الان نیز بعضی از شرکت های دنیا در حال تست چنین نحوه فروشی هستند. برای مثال شرکت سوئدی ایکیا که به مبلمان خانگی مشهور است، چند سالی است که اپلیکیشنی درست کرده است و دقیقا همان کار چند خط بالا را انجام می دهد. می توانید لوازم خانگی جدیدتان را بصورت مجازی در خانه خودتان ببینید و تصمیم بگیرید که می خواهید یا خیر؟ جالب است که تا پیش از این، یکی از مهمترین ابزارهای تبلیغاتی شرکت ایکیا، کاتالوگ های تبلیغاتی چاپی محصولاتش بود. سالی حدود 210 میلیون نسخه به بیش از 60 زبان دنیا (این بیشترین تعداد نسخه چاپی از یک آگهی در دنیا است)! اما اکنون روش جدیدی را برگزیده است. روشی که هم به نفع خودش است هم به نفع مشتریان، هم کارمندان و هم طبیعت و محیط زیست.

یا فروشگاه های مشهور سفورا (Sephora) که عمدتا لوازم آرایش می فروشند، به کمک ابزارهای واقعیت مجاری، اپلیکیشنی درست کرده اند که خانم ها می توانند لوازم آرایش موردنظر خود را روی صورت خود تصور کرده و اگر رضایت بخش بود، سفارش دهند! مردان نیز می توانند در انتخاب آرایش همسرشان مشارکت کنند.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
گذشته نشان داده است که آینده بسیار مهم است. ما در سال های پیش چه تک تک افراد، چه سازمان هایمان و چه دولت مردان مان از تحولات جهانی عقب ماندیم و عقب ماندند. اما جای امیدواری هست. با هر موج جدید نوآوری که رخ می دهد می شود یک رشد جهشی داشت. موج های قبلی را که از دست دادیم. بعدی ها را دریابیم.
یکی از مهم ترین موانع نوآوری، عادت کردن به روال جاریست. مثلا اگر الان بخواهیم صحبت از سرمایه گذاری کنیم، سرمایه گذاری در دارایی های فیزیکی و واقعی مانند ساختمان، فروشگاه، ماشین آلات و .... به ذهن مان می آید. اما سرمایه گذاری بر واقعیت مجازی خیلی برای مان فانتزی به نظر می آید. اما فراموش نکنیم که آمازون، مایکروسافت، ای بی، شرکت های ثروتمند جهانی بیش از دارایی فیزیکی بر دارایی های غیرفیزیکی استوارند. مشکل ما در ایران این است که سرمایه گذاری بیش از حد بر دارایی های فیزیکی، ایران را به «گورستان املاک و تجهیزات» تبدیل کرده است؛ گورستانی سراسر عبرت!

یکی از اصول تفکر استراتژیک شناخت «منفعت های ناقص» است. منفعت ناقص یعنی اینکه بخشی از عوامل بروز منفعت ظهور پیدا کرده اما هنوز به خاطر عدم تکمیل دیگر عوامل، آن منافع به صورت بالقوه باقی مانده اند و بالفعل نشده اند. مثال اینکه اکنون خیلی ها به اینترنت دسترسی دارند. خیلی ها هم گوشی هوشمند دارند. کلی هم راننده در سطح شهر هستند. کلی هم مسافر وجود دارد که لزوما دسترسی به تاکسی تلفنی ندارد، جمع این ها می شود منفعت ناقص. حالا اگر من یک سیستم طراحی کنم که این راننده ها و مسافرین را به صورت الکترونیکی به هم متصل کند می شود اسنپ تا تپسی. می شود تبدیل منفعت ناقص به منفعت بالفعل. برای به کار گیری تکنیک منفعت ناقص هم اکنون به آینده فکر کنیم و سه سوال از خود بپرسیم:
1- روند تغییرات آینده به چه سمتی است؟
2- چه منافع ناقصی پیش روی ماست؟ (عوامل موجود اما ناقص)
3- چه عواملی را باید تامین کرد که این منفعت ناقص به منفعت بالفعل تبدیل شود؟ (عوامل مفقود)

نوشته مشترک مهندس شامخی، دکتر لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️سندروم «عطش کاذب برای دریافت اطلاعات»

فرض کنید بیماری به پزشکی مراجعه می کند و پزشک پس از معاینه می گوید به احتمال هشتاد درصد، بیماری A را داری؛ اما ممکن است بیماری B یا C هم باشد البته ها! نشانه های اندکی از آن ها نیز به علائمت تشابه دارد! یک آزمایش گران قیمتی وجود دارد که اگر آن را بدهی، معلوم می شود که آیا بیماری B یا C را داری، البته این آزمایش کمکی به تشخیص و اطمینان از بیماری A نمی کند! درمان این بیماری ها نیز با یکدیگر متفاوت است و به یکدیگر کمکی نمی کنند. نظرت چیست؟ آزمایش را بنویسم یا نه؟ به نظر شما بهتر است بیمار چه کار کند؟ آزمایش گران قیمت را بدهد یا خیر؟

پژوهش مشابهی در سال 1988 انجام شده است که می گوید هشتاد درصد افراد می گویند بهتر است این بیمار، آزمایش را بدهد هر چند خیلی گران باشد و بی فایده! چرا؟ خطای شناختی به نام خطای اطلاعات (Information Bias) وجود دارد که علت این انتخاب است. این خطا می گوید هر چه اطلاعات بیشتر، بهتر، هر چند ممکن است این اطلاعات کاملا بی ربط بوده و به تصمیم ما کمکی نکند.

داشتن اطلاعات بیشتر به طور کلی امر مثبتی است اما از آنجا که همه ما منابع محدودی داریم، طبیعتا بهتر است آن ها را برای رسیدن به اهدافمان خرج کنیم. شاید یکی از ریشه های این خطا، انفجار اطلاعات باشد. انبوهی از اطلاعات هر روز تولید می شود و این باعث می شود که در معرض انواع اطلاعات قرار بگیریم و فکر کنیم که برای تصمیم گیری باید به همه آن ها اشراف داشته باشیم.

یکی دیگر از دلایل شاید نداشتن اهداف روشن و مشخص باشد. مدیری که نداند مساله اش دقیقا چیست، همکارانش را دنبال نخود سیاه می فرستد! کارمندانش اطلاعاتی می آورند که تاثیری روی تصمیم گیری و پاسخ به پرسش اصلی ندارد. یا مثلا وقتی لیست خرید مشخص و نوشته شده ای نداریم و وارد یک فروشگاه هایپرمارکت بسیار بزرگ می شویم، اطلاعات بسیار زیادی در مورد چیزهایی که اصلا به دنبالش نبودیم بدست می آوریم. همه جای آن پر است از علائم حراج و تخفیف و قیمت های استثنایی! طبیعتا بسیار وسوسه انگیز است و نتیجه اش می شود اینکه با کیسه های خرید اضافی که نیازی به آن ها نداشتیم و جیبمان را خالی کرده اند، از فروشگاه خارج می شویم!

☑️⭕️تجویز راهبردی:
چه می شود کرد؟ متاسفانه مبارزه با این خطا کار دشواری است. چرا که به عقیده اغلب افراد هر چه اطلاعات بیشتر، تصمیم گیری بهتر! به همین خاطر است که زیاد شنیده می شود: حالا آن گزارش را هم بفرست شاید کمک کند! شاید این چند پیشنهاد کمک کند:

1- تیپ شخصیتی خود را بشناسید. برخی از افراد ذاتا شهودی تصمیم می گیرند و برخی مبتنی بر واقعیات و اعداد و ارقام. حالا افراد دسته دوم (غیرشهودی ها)، خود به دو دسته تقسیم می شوند: آن هایی که زیاد تردید می کنند و خیلی سخت تصمیم گیری می کنند، آن هایی که راحت تر تصمیم گیری می کنند، اگر از دسته کسانی هستید که مبتنی بر واقعیات تصمیم گیری می کنید و سخت به تصمیم می رسید، بدانید که عطش شما برای دریافت اطلاعات نه برای تصمیم گیری بهتر که ناشی از تیپ شخصیتی شماست و ریشه روانشناسانه دارد.

2- پرسش و مساله اصلی خود را شفاف کنید. اگر مساله شما روشن باشد، آنگاه می توانید بفهمید که چه اطلاعاتی واقعا شما را به تصمیم بهتر می رساند و چه اطلاعاتی صرفا ناشی از سندروم عطش کاذب است.

3- یک مرز نخود سیاه تعریف کنید. در زمان جمع آوری اطلاعات هر از چندگاهی از خود بپرسیم آیا از این جا به بعد دارم دنبال نخود سیاه می گردم (اطلاعات به ظاهر مربوط اما بی فایده و بی تاثیر بر کیفیت تصمیم). فراموش نکنیم جمع آوری اطلاعات برای یک تصمیم گیری امری الزامی است. اما از زمانی به بعد دیگر فایده اقتصادی ندارد یعنی منافعش کمتر از هزینه هایش می شود.

نکته آخر اینکه قبول کنیم دنیا هیچگاه خالی از عدم قطعیت و ناشناخته ها نیست. هیچ کس نمی تواند به قطعیت صد در صد برسد. خداوند توصیه کرده است که بعد از جمع آوری اطلاعات از طریق اخذ مشورت از دیگران و رسیدن به جمع بندی (تصمیم گیری) به او توکل و نتیجه کار به او سپرده شود . ترکیبی زیبا از «خرد شخصی و جمعی» از یک سو و «اتکا به قدرتی برتر» از دیگر سو.


نوشته مشترک وحید شامخی و مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️ به این می گویند فرهنگ سازی!
یک ایده خلاقانه و انسانی که می تواند الگو و فراگیر شود.
این ایده به ذهن من نرسید، حیف شد!
اما تصمیم گرفتم در نشر آن بکوشم و در خوبی آن شریک شوم.

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️این روزها
کسی در درونم فریاد می زند:
بودن یا نبودن
مساله این نیست
مساله چگونه بودن است
و چگونه رفتن!
گاهی با رفتن است که بودن معنا پیدا می کند و جاودانه می شود

محرم تان آسمانی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️داستان های موفقیت دروغین

شاید نام وارن بافت را شنیده باشید. بزرگ ترین، معروف ترین و موفق ترین سرمایه گذار تاریخ. وی اکنون بدون آن که چیزی تولید کند (نه کالایی و نه نرم افزاری) ونه کارخانه ای بزند همراه با بیل گیتس جزو سه نفر ثروتمند دنیاست. همه به او لقب نابغه و باهوش می دهند. فرض ما این است که که وی یک استعداد فوق العاده داشته که از همان روز اول دست به هر چی می زده طلا می شده و بعد از دانشگاه آمده وارد بازار کار شده و خیلی سریع به موفقیت رسیده است.
اما نکته اینجاست که وی در این راه استخوان خرد کرده است. به بخشی از واقعیت های زندگی او دقت کنید:

پنج ساله بود که اولین کسب و کار خود یعنی فروش آدامس به رهگذران در دکه جلوی خانه شان را آغاز کرد.
سپس دکه دیگری جلوی خانه یکی از دوستان برای فروش لیموناد زد چون متوجه شد که آنجا رفت و آمد بیشتری صورت می گیرد
در شش سالگی بسته های شش تایی نوشابه را از مغازه به قیمت ۲۵ سنت می خرید و هر بطری را به قیمت ۵ سنت در درب منازل می فروخت.در حالي كه كودكان هم سن و سال او بر روي چمن لي لي و بولينگ بازي مي‌كردند.
او اولین سهام خود را در یازده سالگی خریداری کرد.

در ۱۳ سالگی به اداره مالیات به دلیل گرفتن مالیات ۳۵ دلاری برای دوچرخه‌اش، اعتراض كرد و سرانجام موفق شد مالیات ۳۵ دلاری دوچرخه‌اش را حذف كند.

در۱۴ سالگی بافت روزنامه فروشی می کرد. بعدها تصمیم گرفت همزمان با فروش روزنامه اشتراک مجلات نیز به آن­ها بفروشد. از دیگر فعالیت های تجاری او، جمع آوری توپهای گلف گم شده و فروش آنها بود.

او در ۱۷ سالگی مالک نیمی از يک اتوميل رولزرويس بود که خود از آن استفاده نمی کرد و ۳۵ دلار در روز آن را اجاره می داد.

بافت به تجربه عملی خود را محدود نکرد و در دانشگاه در رشته ای مرتبط و با تمرکز بر دروس سرمایه گذاری تحصیل کرد. بعد از دوره‌ فارغ التحصيلي هم تصميم گرفت تا براي یک شرکت به صورت رايگان كار كند، ولي بن نپذيرفت. او بعد از رد شدن پيشنهاد كار توسط گراهام، در وال استريت به عنوان دلال سهام مشغول به كار شد. او با استفاده از در آمد كم اين دوران ، پمپ بنزين سينكلاير را خريد؛ اما چنان كه انتظار مي‌رفت، پمپ بنزين بازدهي نداشت. بافت به خانه‌اش در اوماها برگشت و در بنگاه پدرش مشغول به كار شد.

به گفته خودش او بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینه سرمایه گذاری و تجارت خواند (تقریبا هر کتابی که آن زمان چاپ شده بود و پیدا می شد).

تمام این کارها و تجربیات و درآمدها در برابر درآمد افسانه ای وی در شرکت سرمایه گذاری اش تقریبا هیچ بود. اصلا این درآمدها با آن سودآوری قابل مقایسه نبود. او بعدها به عنوان یکی از بزرگترین ثروتمندان و نیکوکاران جهان ثبت شد.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
1- داستان های موفقیت را به صورت کامل بخوانید. عموما داستان های موفقیت فقط به بخش انتهایی موفقیت متمرکز هستند. و فقط از موفقیت های پی در پی می کنند. و صحبت از نبوغ و استعداد می کنند اما اگر داستان را به صورت کامل بخوانیم متوجه می شویم که نبوغ در طول زمان ساخته می شود و استعداد در تندباد حادثه کشف می شود و موفقیت پس از بارها تلاش و شکست پدید می آید.
دقت کنید که نیمی از واقعیت زشت تر از تمامی یک دروغ است. اگر شما داستان موفقیت آدم ها را بخوانید اما فقط بخشی از آن را بخوانید بیشتر از آن که الهام بخش و کمک کننده، گمراه کننده است.

2- آنکه می خواهد یک روزه ثروتمند شود یک ساله به دار آویخته خواهد شد. به داستان های موفقیت یک شبه و یک روزه اعتماد نکنید. پشت موفقیت های یک روزه، سال ها تلاش و مطالعه، زحمت، سعی و خطا و ... است که ما آن را نمی بینیم. بهترین کار این است که خود را غرق کنید. غرق در تجربه ورزی، مطالعه، مشاهده، تمرین، تکرار، سعی و خطا. زندگی وارن بافت نشان می دهد که انواع و اقسام تجربیات و مطالعات مختلف در طول زمان یک فرد جمع می شود و به ناگاه ....

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️ایران؛ دو ملت زیرسایه یک خدا

سال ها پیش بعد از انتخابات آمریکا، سرمقاله ای در یکی از روزنامه های معتبر آمریکا چاپ شد به نام دو ملت زیر سایه خدا. مضمون آن نوشته این بود که انگار دو طیف کاملا متفاوت، دو ملت با دو ریشه کاملا متفاوت در آمریکا زندگی می کنند. دو ملتی که گاه حرف یکدیگر را متوجه نمی شوند. ظاهرا ما نیز در ایران با چنین پدیده ای روبرو هستیم. شکافی عمیق در جامعه ما در حال شکل گیری است. شاید کسی رویش نشود آن را علنی کند و به آن بپردازد. اما بگذارید صادقانه با مسایل راهبردی جامعه مان روبرو شویم:
این شکاف باعث شده دو ملت زیرسایه یک خدا شکل بگیرند. شکافی که هر ساله گسترده تر و عمیق تر می شود و نگرانی آنجاست که خشونت های کلامی امروزی در بلندمدت به خشونت های فیزیکی تبدیل شود.

هر ساله با نزدیکی ایام محرم شاهد چالشی بین دو بخش جامعه هستیم. بخشی معتقدند هزینه هایی که برای محرم انجام می شود، بیهوده و بهتر است که این هزینه ها صرف امور نیکوکارانه و عام المنفعه گردد و گاهی آنان که در این راه هزینه می کنند را به بی خردی، سطحی نگری و قدیمی بودن متهم می کنند. و بالعکس کسانی که زمان و سرمایه خود را صرف این امور می کنند، طرف مقابل را به حذف سنت هایی همچون نوروز، یلدا و یا حتی تعطیلی موزه ها و نگارخانه ها دعوت می کنند و می گویند هزینه های چنین مراسمی را صرف امور خیریه کنید و طرف مقابل را گاهی بی دین، بی ریشه و غرب زده قلمداد می کنند. آیا می شود این چالش را حل کرد؟ به نظرم می شود!

فکر می کنم همه ما بر دو باور مشترکیم:
1) تداوم جامعه در گرو حفظ فرهنگ مشترک از جمله آیین و رسوم آن جامعه است وگرنه ممکن است نسل بعدی هیچ چیز مشترکی با نسل قبلی خود نداشته باشد. حذف هر قطعه از این پازل می تواند آینده فرهنگی فرزندان ما را به خطر بیندازد و آنان را به نسلی بی هویت تبدیل کند و مشکلاتی از جمله تضاد، تعرض و خشونت را تسهیل کند.
2) عقلانیت حکم می کند، برای هر مساله ای هزینه-فایده کنیم. بدین معنا که از خود بپرسیم مجموع منافعی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم از یک اقدام/آیین/مراسم به ما و جامعه ما می رسد در برابر مجموع هزینه های آن چه میزان است؟ آنگاه درخواهیم یافت صرف هزینه ها چه برای مراسم ملی چه مذهبی درست است یا نادرست؟

☑️⭕️تجویز راهبردی:
مبتنی بر دو باور مشترک فوق، برای حل چنین چالشی 5 پیشنهاد مشخص ارایه می شود؛
1- آیین های ملی و مذهبی را بستری قرار دهیم برای بازسازی جامعه مان و گسترش نیکوکاری. فرض کنیم هزینه یک آیین ملی یا مذهبی می شود: 20 میلیون تومان اما اگر در انتهای این مراسم حس خیرخواهی و خوبی در حاضران برانگیخته شد و 1 میلیارد تومان صرف امور عام المنفعه شد فکر نمی کنید که این دیگر هزینه نیست، بلکه یک سرمایه گذاری است؟ بگذارید اعتراف کنم من واقعا نمی فهمم این چه عیدی است (چه عید نوروز چه اعیاد مذهبی) که تو خوشحال باشی اما دو کوچه پایین تر به خاطر فقر دست به تن فروشی بزنند؟ معتقدم جامعه باید قبل و بعد محرم، قبل و بعد یلدا تفاوت داشته باشد. وگرنه چه فایده ای دارند؟ اگر در محرم و نیمه شعبان مردم نیکوکارتر و مهربان تر شوند و در نوروز و یلدا سخاوتمندتر و شادتر، جامعه ما آبادتر خواهد بود.

2- اگر به درستی طراحی کنیم، مراسم و آیین ها می توانند کارگاه های «آموزش مهارت های زندگی متعالی» باشند. انصافا باید اعتراف کنم مطالبی که من در این آیین ها آموختم در طول دوران تحصیل 24 ساله ام در مدرسه و دانشگاه نیاموخته ام. مرام حقیقت ورزی، آیین جوانمردی و طریق یتیم نوازی را هم از شب های قدر و هم از شاهنامه خوانی های شب های یلدا می توان آموخت.

3- نمی شود جامعه ای دم از گفتگوی تمدن ها بزند اما در داخل مرزهای خودش از گفتگو و تعامل عقیم و علیل باشد. مذهبی ها آغوش خود را کمی بازتر کنند تا همه ما بتوانیم از لذات معنوی برخوردار شویم و همین طور تمام دیگر اقشار و گرایش های فکری.

4- شجاع باشیم و آنچه بیهوده (غیرعقلایی) بر مراسم و آیین ها افزوده ایم را حذف کنیم. برگردیم به آیین های ساده اما عمیق. آیین هایی که خدا، خوبی و خیر را در ما زنده می کنند. همیشهٔ تاریخ، غلبه ظاهر بر محتوا (فرمالیسم) گریبان گیر آیین های تاریخی بوده است. گذر و سفر باید کرد به عمق زیبای آیین ها.

5- خودم و شما را دعوت میکنم به گفتگو در خصوص این موضوع و به چیزی بیشتر از تحمل اعتقادات مقابل. ما زیر سایه یک خدا هستیم به چیزی بیشتر از تحمل نیاز داریم؛ تعامل و هم افزایی. یاد بگیریم که اکنون که با هم زندگی می کنیم، از هم یاد بگیریم، با هم رشد کنیم و با هم شادکامی بیشتری را تجربه کنیم.

دکتر مجتبی لشکر بلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️درجه رشد و توسعه یافتگی شما کدام است؟

1: فهم: دیگران را درک می کنم
2: تفاهم: توانایی تحمل تفاوت‌ها را دارم
3-هم افزایی: از تفاوت ها بهره برداری مثبت می کنم

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️كاش میمردم و دوباره زنده میشدم ومیدیدم هیچ كس دور خانه اش دیوارنكشیده است:فروغ فرخزاد
تا جلوگیری از تکرار فاجعه هایی شبیه به میانمار فقط یک دیوار فاصله داریم

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️متاسفانه چشم ها، فایده ای ندارند



وقتی ذهن شما کور باشد. آخرین باری که ذهن تان را به بینایی سنج نشان دادید چه زمانی بود؟
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️اگر میدانیدچه کاری میخواهیدانجام دهید شمابرنامه دارید
اگر انتخاب کرده اید چه کاری راانجام ندهید شمااستراتژی دارید
اگر هردو رامیدانید،شما یک برنامه راهبردی دارید

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️درست وقتى كرم ابريشم فكر كرد كه زندگيش تموم شده، شروع به پرواز كرد.
جمله بالا ارزش حداقل سه بار خواندن را دارد.

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️ساده ترین قانون دنیا از دیدگاه ادیسون

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️اگر دقیقا تو مانند من فکر کنی و هیچ اختلافی بین ما نباشد
معلوم می شود که یکی از ما اضافه است یا من یا تو
زیبایی دنیا به همین متفاوت بودن هاست.


شبکه استراتزیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️شما به دیدن آینده دعوت می شوید.
تکنولوژی های امروز حاصل یک تخیل خلاقانه و جسورانه دیروز بوده است.
تخیل جسورانه امروز شما برای فردا چیست؟

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️اهداف شبیه ماهی اند
اگریک ماهی کوچک بخواهید
قسمت های کم عمق کافیست
امااگر ماهی بزرگ بخواهید
بایدعمق بیشتری راتجربه کنید

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️ استفاده خلاقانه شرکت آمازون از تکنولوژی برای خلق فروشگاه های نسل آینده. بردار و برون بیرون. خود به خود حساب میشه.

برگرفته از کانال مدیریت و روانشناسی
@Management_Psychology

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️تصميم درست اگر خيلي دير گرفته شود، غلط از آب در مي آيد
با رعایت مساله زمان، از تصمیمات درست مان حفاظت کنیم.

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…
Subscribe to a channel