ghatremahalandish | Unsorted

Telegram-канал ghatremahalandish - قطره محال انديش ۲

1192

"چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش" #حافظ كانال اول : @rostami_hamid_54 لينك join: https://telegram.me/joinchat/BVyybjwpTpAocqvN6mcX9A ادمين : #حميد_رستمى

Subscribe to a channel

قطره محال انديش ۲

به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد
یادی از حسین پناهی
@filmemrooz_official

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

بوی اثاث‌کشی نمی‌گذارد
توی این خانه
بیش‌تر دوستت داشته باشم
و این‌که گاهی فراموش می‌کنم
تازه آمده‌ایم... یا باید برویم؟!...

انگار این قاب دونفره هم فهمیده
چند روزی بیش‌تر به دیوار نخواهد ماند
و باید میان روزنامه‌های مچاله
هراس شکستن را نفس بکشد!

در آخرین اثاث‌کشی
تیترهای سياهِ روزنامه
عکس عروسی را پیر کرده بود ـ

خنده‌های مهمانی روزهای خوب...
این‌جا همه چیز گم شده
و رو به هر چه برمی‌گردانم
جعبه‌های مقوایی پنهان‌شان می‌کند

به کارگرها گفته بودم
پله‌ها تنگ‌تر از آن است که بخواهند
بلندبلند بخندند
گفته بودم
ولي نیمی از تخت را
با ملافه‌های شب‌زده
گم کردند

حالا فقط نگرانم خانه‌ها بعدی‌ام
كه بوی اثاث‌کشی
سراغ چه چيز خواهد رفت...؟

#مرتضی_بخشایش

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

سالها و سالها
من غلام تو هستم
و گیسوان تو را می‌بافم
من پیر بودم
و غلام تو بودم
و کفنم ــ کفنم ــ آه ...
کفنم انبوهی از گیسوان تو بود
که من کفنم را می‌بافتم
اما حتی
تو زخم‌های مرا ندیدی
که من غلام تو هستم
و روی گیسوان تو می‌میرم
سالها و سالها
زخم‌های مرا شماره میکنی
بی که دشنه‌ات را از شانه‌ام برگیری.



#محمدرضا_فشاهی
📘«رایا و روز گل سرخ» ۱۳۴۹


کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

هرگز این گونه گرم نگرفته بودم
با آلبالوی روی شاخه
با روشنایی داخل ویترین
با رایحه ی گوجه فرنگی
با ابر
با پرنده

هرگز این گونه
گرم نگرفته بودم با زندگی!


#ادیب_جانسئور(ترکیه)
ترجمه #آیدین_روشن

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

آیا برکه
بن‌بست مرغابی‌هاست؟
و ناتوانی در غرق شدن
از سرزمین‌های زیرآب
از گورهای که می‌شد به ارث بگذارند
محروم‌شان نکرده؟

این را تو گفتی
تو که اندوه‌ات
را به ارث گذاشتی
تا قلبم چون نیزه‌ای
شبانه از فراز کارزارهای جهان بگذرد
و به سینه‌ام بازگردد


حالا بزرگ شده‌ام
و ترتیب فصل‌ها را آموخته‌ام
همان‌طور که گفتی
جوجه‌ گنجشک‌ها از آشیانه می‌افتند؛
ماهی‌های خشک کنار رود؛
برگ‌ها
رختخواب باد را پهن می‌کنند
بعد برف می‌بارد
ردپاها
رد میان‌بُر آدم‌هاست
که به دیدن هم شتافتند
و من به خوابی عمیق می‌روم
به عمق بهشت
که ببینم‌ات
فقط ببینم‌ات!



#بهزاد_عباسی_دشتکی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

داشتم دنبال زادگاهم می‌گشتم
ــ روی نقشه ــ
اما این شهر هم
مثل ابرهای خاکستری
در حال حرکت است
از شمال به جنوب
از طرفی به طرف دیگر
آن‌ها به هیچ شهری تعلق ندارند
از اتاق من، شبیهِ جغدند
اما از آن بالا، قرار است ببارند

ابرها حافظه‌ی خوبی ندارند
گاهی از دریا بلند می‌شوند
و گاهی یک‌باره ناپدید می‌شوند

بهار، آن‌ها را
به تکه‌های خوراکی تبدیل می‌کند
آن‌ها می‌بارند
نیروی همدیگر را قرض می‌گیرند
و دیگر چیزی ندارند
که به‌هم پس بدهند
برای همین، ناپدید می‌شوند
و دیگر، ابر نیستند

نمی‌دانم آن‌ها می‌خواهند
گل‌ها را رشد دهند
یا زن‌ها را در اواسط بهار، خیس کنند؟

به‌هرحال آن‌ها هم شغلی دارند
و کیسه‌هایی
برای دزدیدن شمش‌های طلا نیستند

آن‌ها صورتی دارند
و بعد، به صدا تبدیل می‌شوند
و در گودی زمین
با شکل‌شان کنار می‌آیند
و مسیر حرکتِ ابرهای آینده را
نشان می‌دهند

ابرها
مثل زادگاهِ من
دورند!


#اسماعیل_بختیاری
📘دره‌ی ماروس

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

يک آسمان یک دریا
پاریس‌؛ ۱۹۷۶-۱۹۷۵


یک پنجره
به رنگِ سبز یا آبی،
فرقی نمیکند
یک پنجره که چشم جهان‌و
روحِ آبهای جهان بودست
یک جفت چشمِ آبزی که نبضِ جهان‌‌و
قابِ آسمان بودست
یک شهر، یک جنگلِ معلق از خاکستر

یک آسمانِ برهنه، یک دریا
که سایه‌ها وُ رهگذارن و پرندگانِ کویری
در الژوردِ مُطهر و نابش
شنا مینمودند و
بر نمیگشتند.

نگاه کردی‌و یک آن شروع و پایان را دیدی
نگاه کردی‌و یکآن صدای ماشه‌های مرگ را نیوشیدی
نگاه کردی‌و تمامِ آبها وُ غزلها و باغها
درونِ خاکِ شور وُ تشنه فرو رفتند

یک آسمان، یک دریا
ژرفای الژوردِ آسمان و دریا
مرغان و پلکانِ آب و امواج
متبرک بادا چشمت
که چشم و روحِ جهان بودست
متبرک بادا نامت
که نام و نبضِ جهان بودست...
 



#محمدرضا_فشاهی
📘ملانکولیا: پل‌ها و رهروان مات و مینای آسمان
برگزیده‌ی شعرهای محمدرضا فشاهی از سال
۱۳۴۷ تا ۱۳۷۹. نشر کاروان؛ ۱۳۸۰

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

تنهایی هم
هنوز رنگِ بنفش داشت
می‌خواستند بر تنهاییِ من و تو
در شب و سکوت پرده‌های سیاه بکشند
من و تو آرام‌آرام
به ویرانی و وارستگی
خو گرفته بودیم
برای فراموشی غروب‌های
تهی از خورشید
هر روز باید به گورستان می‌رفتیم
برای آماده شدن روزهای سخت
برای زبانِ از یاد رفته
برای پوشیدنِ لباس‌های بی‌قواره
که در غیبتِ من و تو
دوخته بودند.

■شاعر: #احمدرضا_احمدی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

یک مرد آمده
لباسم کند
بپوشاند
کبریت بکشد
بی خطرم کند
آتش شود پنبه تنم را
جاوید شود بودای تبعیدی روحم

یک مرد آمده
سایه خودش را بیندازد روی سرم
سنگین
سنگین فکر کند این سر
مبادا سبک شود

یک مرد که پهن می شود روی بستر تنهایی ام
و می خواهد از وجود من حوا بیافریند
و من خلوت آدم او را پر از عشق کنم
که من تکثیر شوم
و در درونم عروسکی داشته باشم
معصوم و سربزیر
بلند شود
گیسهایش را ببافم
تا مرد بگوید
دختر من
عروسک من
و لبخند بزند

یک مرد آمده
مرا ببرد تا انتهای خیابان
تا ایستگاه
بوق ها به صدا در آیند
تا روزنامه ها عکس برگردان یک زوج کامل را خوب به یاد داشته باشند.

#رحیمه_میرزایی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

‍ اما صدای من
كوير را پريد.
می فرستمش در پی ی پژواكی
اين‌جا كه به جنگم
با جدارهای ريگ روان.

درد كه بيدارم
نگاه می دارد
چاهی كه به خاطرش
دفاع می كنم از عطش!


#سيروس_آتابای

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

از برج های دوقلو
بر فراز جهنم و باروت ننوشتم
از زانوی زور بر گلوی نفس
از ناموس خواهران ایزدی در جهاد نکاح
از فغان افغانستان بر سینه ی دیوار
کودکان معصوم بی منظور در یمن

ننوشتم از تعبیر آشفته ی هیروشیما
در بندر بیروت
ساز سوزناک سوریه
از دهان دره ی زخم
فرار خاورمیانه
از حدود ترخصِ رنج و آزادی
در غسالخانه ی سرگردانِ مدیترانه

ننوشتم هیچ ننوشتم
تنها از تو می نویسم
ای گربه ی سیاه بر لبه ی شیروانی
از جنگلی که 
تو شیرش بوده ای!


#حمید_تیموری_فرد
📘خزه بر دار قالی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

.

درخت‌ها، بازیگرانِ ماهری‌اند
آنقدر طبیعی جوانه می‌زنند
که نگاهت پشت تمام پنجره‌ها سبز می‌شود
و سفیدی موهایت را در هیچ آینه‌ای نمی‌بینی

لبخند می‌زنی و فراموش می‌کنی بهار،
فصل دخترانه‌ای‌ست
و شادترین رنگ‌هایش
با عبور از رگ‌های تو شیری می‌شود
لبخند می‌زنی
و فراموش می‌کنی لباس‌های چارده سالگی‌ات را
برای دخترت کنار گذاشته‌ای.

#لیلا_کردبچه


کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

با غنائمی از یادهای چشمی سبز
‌که در قلمروئی از عشق
‌امیرِ آئینه‌ها بود
‌و بر کاکل نگاهش،
                        ‌ ‌ستاره‌ای
     ‌  ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌  ‌میلِ نشستن داشت
‌حالا منم
‌که برجِ دلتنگی‌ام
‌غرامت دلباختگی است
‌و در عرصه‌ی نفسهایم
‌غمی چالاک
‌‌با پوستی از غروب
‌دویدن دارد.

‌ ‌حالا
        ‌منم
         ‌ ‌ ‌   ‌که پابه‌پای ستاره
           ‌   ‌   ‌سفر می‌کنم
             ‌        ‌از دل 
     ‌            ‌    ‌به دل
        ‌
که این نسیم‌های بی‌ریشه
        بر خواب رغبت‌هایم نمی‌وزد.


#هرمز_علی‌پور
📘مجله‌ی تماشا؛ شماره‌ی ۱۴۱

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

آری
آری
تا زمزمهٔ دلنشینِ هر سرودهٔ من
تو باشی
بگوی تا چه ها کـنم؟
بحکمِ چشمانِ قادرت
جان می‌برم به افلاک
و
تن می‌سپارم به خاک
هزار افسوس و هزاران دریغ
که اندازهٔ عـزت و
حدود مهرِ تو را
با واژگان هیچ فرهنگی
و هیچ زبان و گویشی
باز نمی‌توان گفت
فراتر از هر بیانی تو،
برتر از همهٔ احساس و ادارکِ من
به زعمِ جانم
و به قدرِ فهم و گمانم،
شاهکارِ بی بدیل آفریدگار عالمی
تو!
ای از تو لبالب
شعر و شعور من
ای گاهواره‌ام
ای گورِ من


#ابراهیم_منصفی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

تضرّع بر روان مرده



ای آن‌ که دیگر دلی در سینه‌ات نمی‌زند
به خانه‌ات بازگرد
نَفَحات سَحَر آغشته‌ی آتش و مُرّ
از زادگاه تو
پامفولیا
به ملکوت برمی‌شود
بهادُران و کاهنان
گرداگرد پیکر تو
باژ می‌گویند
الهگان پارناسوس
به چهر هزار آوا
پیرامون هیمه‌ی مقدس در پروازند
ـ خواهرت استخوان‌هایت را به هفت آب گلاب شسته ـ
تا تو ای روح
از بلاد مردگانه
به آنِ زندگان
شوی
و به تنِ اِرِ جنگجوی بازآیی

رگ‌هایت به تو باز داده شده
تا
یاخته‌های رفته
به رفتار آیند
بر سپر و تابوت تو
زندگانی زمینی‌ات
و آنچه آسمان به تو بخشیده بود
نقش گردیده
و بر هفت بندِ جامه‌ات
اوراد و عتیق
آونگ‌اند

دست‌هایت به تو باز داده شده
و خواهرت
در کنار تو ایستاده
تا اندام‌هات را
نگاهبانی کند

مَهَراس...
جنگ به پایان آمده
و هیچ‌یک از دشمنانت
این‌جا نیست

تو دیدگانت را برای دیدن
و گوش‌هایت را برای شنیدن
بازیافتی

آوای مرا نمی‌شنوی؟
منم
خواهر و همسر تو
که زمین
از سرشک دیدگانش
تر است

دهانت به تو باز داده شده
تا با ما از سرگشتگی‌هات
از رنج و شادی‌هات بسرایی

بیدار شو...
اِرِ آرمینوس
ای آن که دیگر دلی در سینه‌ات نمی‌زند
پاهایت به تو باز داده شده
با من از راه‌های رفته
سخن بگو

بیدار شو...
اِرِ آهن‌دل
در من بنگر
و
از زندگانی آن‌سوی گور
از راه‌های رفته سخن بگو
آواز دهانت به تو باز داده شده!


#شاپور_جورکش
(دومین بخش از نام دیگر دوزخ)

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

خوابها آبی
خوابها شعر
برگی از تقویم خوابها
در بیداری رنگیِ تیله‌ها
از سردیِ کاشی‌های کنار قالی
وقتی که شمد خوابها را
بروی حرف‌هایمان می‌کشیدیم
در شعر فشرده‌ی کاشی‌ها
در صدای ابری پاهای تابستانی
دلم میخواهد باد بیآید
وقتی که تیله‌های شیشه‌ای را
بروی چشم‌هایمان می‌گذاشتیم
و در ملکوت رنگها
بخواب میرفتیم
تیله‌های رنگی تابستانی
وقتی که در
بوی گچیِ اطاق‌های تابستانی
دستهایمان
فقط پوست دستهایمان
شعر کاشی‌های خنک تابستان را
نجوا میکرد ...



#شاهرخ_صفائی
📘«فصل بد» نشر ارژنگ؛ زمستان ۱۳۴۶


کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

انسان می تواند
هر چیزی را تکه تکه کند
جگر گوسفند
یا خاطرات کودکی را
و از به یاد آوردن شان پیر شود
چه خوب که می تواند بمیرد
یا به آرامی از کوهی بالا شود
به تماشای یک شهر
وقتی آنها که
آزارش می دادند
این بار به سخاوت
یکی یکی
چراغ ها را برایش روشن می کنند.

#عباس_رضایی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

چهره‌ها:
گرفته

رنگ‌ها:
سیاه

موجِ ماهی و صدف
زِ هر طرف.

سهمِ ما از آن میانه
-هیچ!.


#محمد_مالمیر
📘کتاب محمد مالمیر
به انتخاب #سیدحمید_شریف_نیا


کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

اگر بوزد این باد
و از این دست در عمقِ گیاه
توفان
بر پرده های ناشنوایی
کرهای مادر زاد هم
نُت ِ ِموسیقی می شود.
و تصویر ِ رقص های باستانی
می زند بیرون از قاب ِ دیرینه ی سنگ ها
حتا از اعماق ِ تاریک ترین غار.
جهان هرگز بی بال ِپرنده نبوده است
اگر چه
چشم های سر به زیر ما را
از سنگ کنده باشند.
آی مدارای گرم!
نکند چیزی چون دامن ِرنگین ِکولیان
در چشمه می تابد
که پای من
بر لبه ی تیز ترین تیغ
به رقص در آمده است
و دل
روی این تپه ی شقایق
چون شفق می تابد.
راه ها
هرگز بی ترنم نبوده اند
و گر نه ما کجا وُ
صدا ی ناز ِ‌بید وُ باد کجا وُ
و این پنجره
که از آسمان بزرگ تر است.


#نصرت_الله_مسعودی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

بیا سرهای مان را یک کاسه کنیم
خاطرات و خواب ها را
و شعرها را از نو و کهنه
چشم هایمان را یک کاسه کنیم
مناظر و چهره ها را
و رنگ ها را از گرم و سرد
دل مان اما ظرفی ندارد
بیا بر کف دست
دل هم را ببریم
در مشت باز...


بگذار این پیراهن
هوایی بخورد
و قالیباف ها در دلم بیدار شوند
بگذار تنهایی ام را جار بزنم
مثل نان خشک
مثل نمک
و دل ریش ریشم را
ناگهان
در دیگِ رنگ‌رزی فرو ببر!

#رضا_جمال_حاجیانی
📘ازلیات

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

می...
می‌خواستم بپوشمت
و خودم را یواشکی
از پشت پرده‌های پنبه و ابریشم
دید بزنم
مثل عینک سبز
که کویر ریگ‌جن را
بدل به جنگل گیسوم می‌کند...

#علیرضا_آدینه

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

در قفای ستاره ای سوزان
زخمی اگرم هست زخم توست؛
نشان کوچک دریایی
که پریان اش بر آب می گذرند.
نشان آن که سوختم
به دیدارت ای ستاره ی سبز
پریان سوگوار می بینم
با بال های سپید
نشانی اگر دارم از توست
که می خواستمت
و هیچ نیافتمت
به سال های دلم

#مجید_فروتن
📘 #صدای_دیگر

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

غمی هست
در حکایتِ آن لیوان
که رَد رُژی بر دهانه اش دارد
که به آن اشاره می کنند و
به چِندِش پس اش می دهند به پیشخدمت

مثل حکایتِ آن دخترِ لب شِکری
که کسی نمی خواهد
لب هایش را ببوسد

#راجر_مگاف
مترجم #محمدرضا_فرزاد

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@gatreh_e_mohalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

از پرسه زدن آغاز شد
خودم با خودم راه آمدم
مشتم را کوبیدم به صورتم و ساکت ماندم
مثل پرت شدن از برجی بلند
آنقدر که توانی نبود
حتا ،چرا...؟؟!!

جهان در سکوتی زخم خورده ادامه دارد
در نت های بم پیانو
در سرم چیزی شبیه شکلک است
تمسخر زندگی
با دست ها سرفه ها را پاک میکنم
و خون های خشکیده ترا نشانم میدهند

من اسکلت آویزان از سقف ام

آنقدر خواندمت که شکل دنده هایم شدم

ببین
جغد ها به شاخه هایم آمده اند
به چشم هایم زل میزنند
تا خوابم را ببرند

من نماد شکستن یک جنگل
خشک سالی ده
کور ماندن نور ام از دور

مرا از نحسی نامم دور کن
باطل کن طلسمم را
در آبی روان
در رحم زنی دیگر
جا بگذار

با خودم راه آمده ام
من ادامه ی منم
مرا پرت کن از برجی بلند
بدون چرا!

#محمد_بابایی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

ای گمرک بوشهر
مرا ببخش که قاچاقچی خوبی نیستم
مثل کولری ژاپنی که موتوری سنگاپوری داشته باشد
سرگردانم در خود و سرگردان چه دارد جز شعر
کاش از میان آن همه شعر
لب هایم را بر می داشتم و فرار می کردم
بعد با قلبی که نداشتم
زنی را از ته قلب می بوسیدم

#مصطفی_غضنفری
(موصو)

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

کدام پرنده
‏با بوی تن تو پرواز می‌کند
‏که باران را
این‌گونه
‏عاشقانه می‌نوشم؟



‏‌#بیژن_نجدی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

صداها نزدیک و نزدیکتر می شود
با لشگرِ بی شمارِ مژه هایت..‌.
توپ هایِ سنگينِ گونه هایت...
تانک ویرانگر بازوانت...
مسلسلِ آبشارِ گیسوانت...
فقط هیتلر نگاهت کم بود
تا به جهان کوچکم
رسما اعلام جنگ دهد

جنگی خونین تر از
غروبِ یک خورشیدِ تنها
و شیرین تر از
هر جنگ تن به تنی!

#حميد_رستمى

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

عشق
گریبانت را که گرفت
احتمال شاعر شدنت زیاد می شود
آن قدر که
هر بار از دلتنگی ات شعری می سرایی
بعد یواشکی
پنهانش می کنی
می پیچی اش لای کاغذی
و در آخر به اسم سیگار
دود اش می کنی
حالا چه کسی می داند
میان ِ این همه دود و سکوت
چقدر دوستت دارم پنهان شده است




#رویــــــــــــا_احمدیان
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

لابه‌لای کلماتم
پیامبری پنهان کرده‌ام
پیامبری که هزاران معجزه‌اش
اتاق را تنگ کرده
و دیگر جایی برای دراز کردن پاهایش نیست

بیایید
در این گرگ‌و‌میش هوا
این کلمات را به آتش بکشیم

باد که بگذرد
از میان دود و خاکستر
مردی برمی‌خیزد
که در پوست شفافش
شبکه‌ی سرخ رگ‌هایش پیداست
مردی که دست راستش دانایی
و دست دیگرش شبیه شما زندگی می‌کند

لابه‌لای کلماتم
پیامبری پنهان کرده‌ام
بیایید
این کلمات را به آتش بکشیم!

#رضا_یاوری
📘سارا

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

جهان چه کم رنگ است



جهان چه کم رنگ است
در سایه ی تو
هنگامی که زمین
با دانه های برنج درون خود رازی می‌گوید
و من
دندان های گوزنی را می‌شمارم
که چشم هایش به رنگ آتش است
به راستی
جهان چه کم رنگ است
هنگامی که سایه ات را
با سنجاق سری
به بوته های چای وصل می‌کنی
ونگاه اندوهگینت
برگونه ی تمام مردگان زمین
اشکی می فشاند
گوزن در افق دور می‌شود
و تو عطر چای به گیسوانت زده ای!



#کسرا_عنقایی
📘بر پلکان برج قدیمی
ص ۱۸ ، انتشارات شفا ،۱۳۷۰

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…
Subscribe to a channel