أشهد أن الحب مثل الموت
يأتي حين لا ننتظر الحبّ،
فلا تنتظريني...
گواهی میدهم که عشقْ مثل ِ مرگ است
زمانی میآید که چشم انتظارش نیستیم؛
چشم انتظارم نباش...
#محمود_درویش
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish
انّی وُلدت
لکی أحبّک...
زاده شدم
تا تو را دوست بدارم...
#محمود_درویش
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
وقتی که ابر نمی بارد
وقتی دل سیاه و صبورش
یک لحظه فکر چشمه و پل نیست
بیهود رعد
بیهوده برق
بیهوده هرولۀ گنجشک
در سعی نارون و بید
بیهوده برق چشم گربه در شب تاریک ماکیان
بیهوده شعر
بیهوده شاعری
بیهوده این کلمات چیده شده در کنارهم
بیهوده شادمانی
بیهوده غم
بیهوده عمر قلم ها
که در به سیاهی کشاندن کاغذ گذشت
بیهوده دل که شبستان درد بود
و هی
مدام
– بیهوده –
از عشق می سرود
بیهوده حس ناتوانی سگ ها در شاپرک شدن
یا شرمساری ماهی ها
در تنگ تنگ سفرۀ نوروزی
وقتی که ابر نمی بارد
بیهوده آفتاب
بیهوده آب
بیهوده انتظار قطار
در ایستگاه آخر دنیا.
#پیام_شمس_الدینی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
حتما نامش را شنيده ايد
نقاش نام آوری
كه گوشِ بريده ی خويش را
پيشكشِ پري تن فروشی كرد
كه جز وحشت
هيچ واژه ای را به ياد نياورد.
هي ونگوگ
عاقبت اين كار چه شد؟
هيچ...
تو غمگين و خسته
به خانه آمدی
و او...
چشم به راهِ يك مشتری.
#شعر_تجربه
#چارلز_بوكوفسكی
کانال : #قطره_محال_اندیش
@gharibmanouchehri94
انگشتِ اشارهاش که از آسمان میگذرد
اجازه میگیرد
از او میپرسد:
غروب، جز برای غمگین کردن
به چه درد میخورد؟
- همین!
پرسشی که پاسخ است
تا ابد زنده میماند
پس رهایش کن، بگذار برود!
دیوانه است او
که گفته بود میرود
اما رفت
و گفته بود میماند
اما ماند
و گفته بود میخندد
اما خندید.
دیوانه است او
که رفتن و ماندن و خندیدن را بیخیال شده
به کندنِ معنیِ «اما» فکر میکند!
#گروس_عبدالملکیان
کانال : #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
قطاری که تو را با خود برد
چه چیز را با خود بر میگرداند
تعادل دنیا
گاهی فقط به مویی بند است
لوکوموتیوران تو
کاش این را میدانست
#حافظ_موسوی
#زادروز
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
کیلومترها رانندگی کرده ام که
راه بروم
صدایِ گنجشکهایِ پس از باران را تقطیع میکنم
مکثها و تأکیدهاشان را به خاطر می سپارم
امّا تو آن خوابی
که هیچوقت به یاد نیاورده ام
قدم به قدم
راههایِ نرفته را میسنجم
نور
سوزن سوزنی ست
که از میانِ برگها میگذرد.
#احمد_رضا_قایخلو
از کتاب: ترانه ی پنهان
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
«اگر می دانستم»
آسمانِ زرد
و ماهِ سیاه
اگر می دانستم کدام پیراهنت را بر تن داری
اگر می دانستم در کجای جهان نشسته ای
آسمان و صدای من
دیگر هم رنگ نبودند
#یانیس_ریتسوس
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish
به شب تکیه داده ام
و با صدای تو فکر می کنم
شب همیشه با من صمیمی است
کنار من چهار زانو می نشیند
و با مدادرنگی های کودکی ام
ماه را خط خطی می کند.
راستی
چشمانت چه رنگی بود؟
می خواهم جهان را به رنگ چشمانت کنم
و بعد بلند شوم
حرف حرف نامت را شماره بگیرم و اشغال کنم!
دوست ندارم کسی به جز من صدایت کند
من آدم حسود بد بی ادبم!
چه فرقی می کند؟
تو که دوستم نداری!
#چیستا_یثربی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
هر واژهای
وقتی به گوش می رسد از جانب شما
موسیقی و ترانه و آهنگ میشود
هر نغمهای
از پیله چون درآید
پروانهای شکفته و خوشرنگ میشود
با چشمهایتان
جنگلها را گستردید
با دستهایتان
دریاها را آوردید
با آن که ما شما را
کم دیدهایم
اما برایتان دلمان تنگ میشود!
#عمران_صلاحی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
کوه ها عقده ی بلند خاک است
و آدمی اشکی لغزنده بر گونه های زمین
محبوب من
ما موجودات کوچکی هستیم
با دست هایی کوچک
پاهایی کوچک
ما فقط می توانیم حرف های بزرگ بزنیم
و همدیگر را
از پشت شیشه های آکواریوم
ببوسیم
#حکیم_علی_پور
شاعری از افغانستان
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
غصه زیاد است ،
ولی خوردنی نیست ...
غصه ها را نباید خورد ،
باید دور ریخت ...
باید با تمامِ بی توجهیِ جهان ، کلافه شان کرد ...
شاید از رو رفتند ...
به قولِ مادر بزرگم ؛
قحطی که نیست !!!
همیشه چیزهایِ بهتری برایِ خوردن پیدا می شود ...
چرا هوا نخوریم ؟!
چرا شاد نباشیم ؟!
وقتی قراراست با غصه خوردن ، هر روز پیرتر شویم ...
وقتی قرار است چیزی درست نشود !
بیخیالِ غصه ها ...
شال و کلاه کن ؛
خیابان ها منتظرند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
عکس : #حمید_رستمی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
چه سهمناك بود سيل حادثه
كه همچو اژدها دهان گشود
زمين و آسمان ز هم گسيخت
ستاره خوشه خوشه ريخت
و آفتاب
در كبود دره های آب غرق شد
هوا بد است
تو با كدام باد ميروی
چه ابر تيره ای گرفته سينه تو را
كه با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود
#هوشنگ_ابتهاج
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
مثل آینه بیتصویر
خالی خانه تنهایی
سایهی خاموش
در شب آینه میگرید
آه هرگز صد عکس
پر نخواهد کرد
جای یک زمزمه ساکت پا را بر فرش
این که همراه تو میگرید، آیینهست
تو همین چهره تنهایی
#هوشنگ_ابتهاج
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
تنها نقطههای رنگیِ این برج
از ابتدای ابرهای سهمگین رو به من آغاز شدند
گویا
بنفشیهای این کوهها
از آغاز صبح
با رنگهای نارنجیِ آسمان خورشید را بالا میبرد
آه که خاطرهای کوچک چه قدر غمانگیز میشود
گاه که شیشهای درخشان از پس ابرها نمایانست
و این من نخواهم بود
که چون کودکی از گلهای یاس پرواز میکنم
#فیروز_ناجی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
عاشقی بد اقبالم
بخواب تا رویایت را ادامه دهم
بخواب تا فراموشت کنم
بخواب تا جایگاهم را در ابتدای گندم
در سرآغاز کشتزار و آغاز زمین از یاد ببرم
بخواب تا بدانم بیش از آنچه دوستت دارم دوستت می دارم
بخواب تا در میان بیشۀ انبوهی از لطیف ترین موها
بر تن آواز کبوتر گام بگذارم
بخواب تا بدانم در کدامین نمک می میرم
ودر کدامین عسل برانگیخته خواهم شد
بخواب تا دستانم را شماره کنم
تا آسمانها و شکل گیاهان را در تو بشمارم
بخواب تا گذرگاهی برای روحم حفر کنم
روحی که از سخنم گریخته و بر زانوانت فرو افتاده است
بخواب تا بر من بگریی.
#محمود_درویش
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish
گلوی این روزهایم ورم کرده
جای پای دنیا
روی خرخرهی روزهایم نقش بسته
نقشی به شکل یک بغض
تا همیشهی شب ...
شب قاتلیست
که راست راست
میان تمام کوچه هایی که خاطره داریم
راه میرود و بغض میسازد
کاش کسی می آمد
و این شب را میکشت
شبی که مقتول هایش نفس میکشند
و هرشب فریادهایشان را اشک میریزند...
#مسلم_علادی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
۵۰ سال
در بیشه ای پناه گرفتم
با سرخ پوستِ چاقی
دوست شده بودم
که نام عجیبی داشت
روزها
دعوا می کردیم
و شب ها
چپق صلح می کشیدیم
از چشم های تو برایش گفتم
زبانم را نمی فهمید
اما سرش را تکان می داد
و می گریست.
#حامد_ابراهیم_پور
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
باید به فکر تنهایی خودم باشم.
دست خودم را میگیرم و
از خانه بیرون میزنیم.
در پارک،
به جز درخت،
هیچکس نیست!
روی تمام نیمکتهای خالی مینشینیم،
تا پارک،
از تنهایی رنج نبرد!
دلم گرفته،
یاد تنهایی اتاق خودمان میافتم،
و از خودم خواهش میکنم،
به خانه باز گردد...
#محمدعلی_بهمنی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
تمام این مسافرخانه
از عطر دستهای تو
پر خواهد شد
دهان اگر باز کند
این چمدان ...
#حافظ_موسوی
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish
بیش از آنچه فکر کنی تاریکم
و هر چه به پاهایم نگاه می کنم
چیزی نمی بینم...
برایم آفتابگردانی پست کن
همراه با کمی بوته های یاس
و اطلسی البته!
من تاریکم عزیزم
گوشت و پوست و استخوانم
با پاییز عجین شده است
و نور و عطر و رنگ از آن توست!
به پستچی ها اعتماد کن
و با گل هایی که گفتم
کمی از زیبایی ات را درون پاکت بریز!
#حمید_جدیدی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
«پنج شنبه ۱۴ اسفند، ساعت ۱۱ صبح من عاشق شدم. هوا ابری بود و همه بارانهای عالم سر من میریخت. گفتن از آن روزی که عاشق شدم چه خوب است. مثل اینکه روی زخمی را بخارانی، نه بیشتر. عشق مثل دامنی گر گرفته است، به هر طرف که میدوی شعلهورتر میگردی.
چیزی به ظهر نمانده بود، تا ده شمردم و عاشق شدم، عالم توفانی شد... پنجره را باز کردم و ناگهان عاشق شدم.
پدر و مادرم هم بیدار بودند، چنان که گفتگوی ایشان را میشنیدم، گفتگوی والدینم مناجات بود. پدرم میفرمودند: «خانم! پسرمان به سلامتی عاشق شده است» و مادرم آهسته آهسته به نجوا میگفتند: «اسپند دود میکنم، عشق در خانه ما شگون دارد.» بعد سر میچرخانیدند رو به آسمان و میگفتند: «خدایا! بار الها! همه بچههای این سرزمین عاشق باشند. صدقه سر آنها، بچههای من هم عاشق باشند».
#محمد_صالح_علا
کانال : #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
حتی تمام ابرهای جهان را به تن کنم
باز ردایی به دوشم میافکنند
تا برهنه نباشم
اینجا نیمهی تاریک ماه است
دستی که سیلی میزند
نمیداند
گاهی ماهی تُنگ
عاشق نهنگ میشود
بیهوده سرم داد میکشند
نمیدانند
دیگر ماهی شدهام
و رودخانهات از من گذشته است...
#گراناز_موسوی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
و آب بود که میرفت
کوچه خلوت بود.
صدای قلب تو آری،
صدای قلب تو پاشید بر در و دیوار
و عطر سوختن اشک و عشق و شرم و شتاب
میان بندبند کهنهی دیوار آجری گُم شد.
فضای کوچهی میعاد
طنین خاطرهی ضربههای گام تو را
به ذهن منجمد سنگفرش امانت داد.
و آب بود که میرفت...
ثقیل میآید. چرا؟
که سنگ کوچهی بیانتظار اگر بودی
سخن روال دگر داشت.
به آب بوسه زدی
خنده در شکاف لبات آب گشت،
جاری گشت.
چه میتوانم گفت؟ ـ دوباره پرسیدم ـ
سکوت!
سکوت درمان نیست.
اگر نهفتن درد التیام واهی بود
لبان خستهی من قفل آهنین میشد.
و آب بود که میرفت...
باد میآمد.
شکوفهی لبخند
کنار جوی لبانات
خموش میپژمرد.
چه کوچه خلوت بود...
#نصرت_رحمانی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
نماز
باغ بود و دره- چشم انداز پر مهتاب.
ذاتها با سایههای خود هم اندازه .
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،
چشم من – بیدار و چشم عالمی در خواب.
نه صدایی جز صدای رازهای شب،
و آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها،
پاسداران حریم خفتگان باغ،
و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست)
خاستم از جا
سوی جو رفتم، چه می آمد
آب.
یا نه، چه میرفت؛ هم زانسان که حافظ گفت، عمر تو.
با گروهی شرم و بیخویشی وضو کردم.
مست بودم، مست سرنشناس، پانشناس، اما لحظه پاک و عزیزی بود.
برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک،
و نگاهم رفته تا بس دور.
شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده.
قبله گو هر سو که خواهی باش.
با تو دارد گفت وگو شوریده ی مستی .
- مستم ودانم که هستم من-
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟
زاد روز
#مهدی_اخوان_ثالث
#سه_کتاب
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
می توانم به عکسات نگاه کنم
وَ ظرافتِ تنات را
در آغوش بگیرم
در کادرِ ساکتِ تصویرت
زیر بال و پَرم را میگیری
بالا میروی
بالا میبَری
وَ پای نگرانیهایم را
از جاذبهی زمین جدا میکنی!
#سیدمحمد_مرکبیان
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
سلام جیران خالا
هیچ میدانستی سینه بند لیلا را متفقین بر بلندای دروازه گذاشتند؟
خالا جیران
دوباره موهای پوسیده ام را بباف
مرا نزد آینه ببر، و بخان
گوزلیم سن سن...
طوری آغوش واکُن
که غم از پهلوی چپم بریزد.
میدانستی پتویی که با آن
مادرم را خفه کردند بوی شیر میداد؟
پستانهایش
آمادهی دهان نوزادان یتیم بودند.
چرایش را من هم نمیدانم
روسها پدر را برهنه بر در میکده بستند
ودکا بر زخمهایش ریختند.
اسید بنوش ریحانه
حناق گرفتهای
لالاییات کودک مرده را
به گریه میاندازد.
#سهیل_نصرتی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
#هوشنگ_ابتهاج
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
گاهی بیمارستان
در خیابانی ست که
دکترش را اعدام کرده اند
خاطراتش را فیلم ...!
حالا کافه ها هنوز
خاکستر سیگارهایش را نشان می دهند!
کتابفروشی ها
کتاب کودتایش را ورق می زنند
نامش را درشت نشان می دهند
ایستگاه مترو
فاطمی را
با ته سیگارها و کافه ها و کتاب هایش
هر روز
به میدان اعدام می رساند
#سارا_اسماعیلی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
ساده نیست
پنحره را باز کنی و ببینی مردی خوابیده که از رگ هایش شکوفه
_ روییده
تلفن زنگ بخورد
و بوی کافور بزند زیر دماغت
ساده نیست
صبح بلند شوی و ببینی افق در هم گره خورده و پیچیده
و سنگی سفید میان آسمان و زمین است
دستت را دراز کنی و سنگ دور شود
دورِ دور
ساده نیست عزیز دل
ساده نیست
تلفن را برداری و کسی از آن سوی خط بگوید:
( عزیزم مرا آتش بزن )
#آیدا_عمیدی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish