ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻡ
ﻣﺜﻞ ﺍﺑﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ
ﺍﻣﺎ ﻫﺮﺟﺎ ﺭﻓﺘﻢ
ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ...
#رسول_یونان
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
در کاسه کنار تخت
دندان مصنوعی پدر خنده میکند
غیر از پدر،تمام اهل خانه می گریند...
دکتر! یعنی پدر...؟!
با اجازه بزرگترها...بعله!!
#اکبر_اکسیر
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
سنگینی شب، سنگینی پرسشهایی است که جوابی ندارند. وقتی بیماری، وقتی بیقراری، شب برای توست. از ظلمت آن راه به جایی نمیبری؛ میتوانی چراغی روشن کنی، میتوانی کتابی باز کنی، میتوانی مدام امواج رادیو را برای شنیدن صدایی آرامبخش عوض کنی، اما شب همچنان ادامه دارد و انتظار میکشد، در انتظار توست تا به سراغش بروی.
✍🏽 #سوزانا_تامارو
📕 دل به من بسپار
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
نه راهی به آب های آزاد دارد
نه طاقتی برای ماندن
نامش دریاچه است
غمش اقیانوس
(ماهی فروشان فریاد می زنند: دریا دریا)
تنش به زبان های زیادی زخمی است
و موج ها دیگر نمی دانند
درد را به چه زبانی بگویند
(ماهی فروشان فریاد می زنند: دریا)
می پرسم از نام کدام ماهی می تواند فهمید
دریا چند طوفان را پشت سر گذاشته است
چند بار در خودش غرق شده است
ماهی ها سکوت کرده اند
و مانند شورابیل
دست به دست می شوند میانِ آدم ها
(ماهی فروشان فریاد می زنند)
#مبین_اعرابی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
زندگی نمیکنیم
تنها
جنازهیمان را
هر غروب
از روی دوش خورشید
بر روی دوش ماه میاندازیم!
#صابر_حسینی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
با یک شکوفه، با تو
من آغاز میکنم
حماسهی بزرگ عشق را...
#خسرو_گلسرخی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
میگریزم
از خودم
از جهانی که گرگهایی از درونم را به جانم انداخته
از استمرار نبودنت در فعلهای ماضیام
و آیندهای که متقابل به تو نیست
میخندم
مثل درخت قبل از افتادن
و تا خود مرگ
جای تمام کابوسها
خودم را نشانه میروم
مرا ببخش اگر بوی مرگ
از دهانم تا واژههایم جریانی ابدی دارد
اگر تنها سرم
میان بازوان سرد زمین گرم میشود
من عادت کردهام
که جهان به هیچ کجای دغدغههایم رحم نخواهد کرد
و به این فکر میکنم
کسی که از دستهای خودش میرود
و به دستهای تو نمیرسد
چه فرقی میکند
کدام بیراهه
او را برای نیست شدن انتخاب کرده است.
#حسین_شفیع_زاده
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
سختیها و طوفانهای وخیمی که ریشههای فرو رفتهی انسان در خاک را با قوامتر میکند. درست مانند درختی که میداند، باید، باید زمستان را تاب بیاورد.
#معرفی_کتاب
📕 کتاب : دیروز
✍ اثر : #هاروکی_موراکامی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
۲۷ بهمن،به مناسبت زادروز #غزاله_علیزاده🌹
#تشریفات
#به_غزاله
گربهی تو کجا باید
گذاشته رفته باشد آخر؟ چه دور و بر ِ خودی! چه بگویم، دختر!
با چشم او که روز را بهشب
از خط به دایرهیی بردهست:
چار اتاق، سه با یک. خالی.
و جای اثاث،
که در اتاق ِ بعدی ِ بعدی هم نیست،
بوی زنبقْ تنگ میکند.
شاید از ورود ِ بد ِ ما باشد
که آن دوتا حلقهی نورانی ِ روی تاق
لرز برمیدارد،
و اوی تو، تُوی او ـــ
او که بگویی که یک ملافهی در باد بود و،
همانجور که وقت ِ جوانی،
ملافهی نامرتبیست.
بهاین سرازیری و سربالایی نگاه کنید،
رفقا! بادْ همین شکلیست ـــ
خواهرم، خواهرْ اَندرم، علف ِ اتاقهای من،
هیچ ِ بِنْت ِ هیچ
#بیژن_الهی
#مجله_تماشا/شماره ۲.۴ /۲۶ اسفند ۱۳۵۳
"تجربه شعر" - شعرهایی از سه دورهی دیروزین بیژن الهی
از «دورهی سیاه در سرایش پارسی(۵۰_۴۹)
#غزاله_علیزاده / #مجلهی_ادبی_گردون / شماره ۵۱ /۲۱ مهر ماه ۱۳۷۴ :
دوازده، سیزده ساله بودم، دنیا را نمیشناختم. کی دنیا را میشناسد؟ این تودهٔ بیشکل مدام در حال تغیر را که دور خودش میپیچد و از یک تاریکی میرود به طرف دیگر. در این فاصله، ما بیش و کم رؤیا میبافیم، فکر میکنیم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مایهٔ حیرتانگیز از حیوانیت در خود و دیگران را. ما نسلی بودیم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتیم. هیچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤیا، حیرت میکنم. تا این درجه وابستگی به مادیت، اگر هم نشانهٔ عقل معیشت باشد، باز حاکی از زوال است. ما واژههای مقدس داشتیم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زیبایی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت …
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
چنين كه به هم آغشتيم
تو كجا خواهي بود
وقتي كه نباشم؟!
#شمس_لنگرودی
از كتاب: شب نقاب عمومي است
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish
تیغی برهنه داشت
صدایت
فوّاره یی که یک سر و گردن
از دار ها بلندتر
می خواند
وقتی بلند خواند
که تیغه ی عتیق فرودآمد
آن گاه
گهواره های کهنه را
در گورهای تازه تکان دادی
و همزمان
پروانه را
از پیله اش
پراندی
تا ترمه های باران خورده را
بر شاخه ی گوزن بیاویزد
مشقم کن
وقتی که عشق را زیبا بنویسی
فرقی نمیکند که قلم
از ساقه های نیلوفر باشد
یا از پر کبوتر
#حسین_منزوى
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
نامت از صخرەی سنگها
با تیغەهای آفتاب
انعکاس
میپیچد
در سکوت سنگین کوهستان
و برفها
بهمنوار
آوار میشوند بە خلوت این بیزاری
کجایی ای ترانەی تازە
برگها مینوازند و تو میرقصی
قدمهایت را در این خزان
نگذار بە خش خش هق هقهای من
زیباترین نامی کە شنیدم
جهان از حسادت
آشوب شد.
چهقدر دلخوشیم بە یاوەهای هم
تو بباف من میپوشم...
#محمد_رئوف
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
`
دیگر
انگشتهای صدمه و سیلی
با تیغهای کهنه و کیفر چگونهاند ؟
این خون که رنگ را
از گونههای شب میپراند
« بالاتر از سیاهی » را
زین پس نمیپذیرد
دیگر
دست و دهان
انگشت و لب
و زخم و بوسه
با هم ، نبض مرا شماره میکنند
من
دیوانهای که تیغ بر انگشت میزند
و جای چار انگشتش را
بر گونهی حریف میبوسد
#حسین_منزوی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
بر فراز کوه
تکه ابری
با باری از آفتاب در حال غروب.
امروز هم
بی تو،
یعنی بی نیمی از دنیا گذشت
#ناظم_حکمت
ترجمه:
#احمد_پوری
📷 #حمید_رستمی
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish
این کوچه ها به کجا می رسند
این سینه ها چگونه این همه اندوه را
تاب می آورند
این خانه ها چگونه چنین خاموش اند
پچپچه ها
آکنده کافور و سدر
در خیابان ها
مردگان
به جست و جوی کسی می گردند.
نه
من هیچ کس را نمی شناسم
و اگر رخصت فرمایید
نامم را نیز
از یاد می برم،
فقط از شما تقاضا دارم
به جمله خلایق بسپارید
صبح که از خانه بیرون می آیند
همه را
برای همیشه
به خدا بسپارند.
#شمس_لنگرودی
کانال : #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
نه درختان کج روییدهاند
نه ساختمانها کج شدهاند
فقط تو زمین خوردهای
تو زمین خوردهای
و سرت گیج میرود...
مرگ را بپذیر!
نظم دنیا تو را کنار گذاشت!
#رسول_یونان
کانال : #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
جمعیت ابر
میراث این حنجره بود
که چشم برنداشتم از روح موسیقی ها
و هرچقدر سنگ بر شانه ی زمانه می گذاشتم
می آمد
با آن لحن آسمانی
و بهار های طویلی که می آورد با ملایمت
از خواب می پرم به ناگهان
پس کی عادت می کند مژگانم به این فواره های بلند
هرچقدر پای میکوبد انار چشم
سیر نمی شوم از این قلب
که روی پنجه های خویش می دود
اکنون ای حزن دریایی من
پرخاش کن
گوش منظره ها باتوست!
#سینا_فاتحی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
ماهی های شب عید
در روزهای کودکی
به من آموختند
نباید به روزهای عاشقی
دل بست!
سال هاست که عیدهایم را
در کنار یک ماهی جدید
آغاز می کنم!
اما هنوز هم
عاشق اولین ماهی قرمزم هستم...
#علیرضا_اسفندیاری
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
هر غروب
اشارتی ست به سپیده ای دیگر
اشتیاق در دلِ غنچه
حقیقتی ست بزرگ...!
#حسین_پیرتاج
«هر غروب»
کتابِ صدایی دیگر
چاپ ۱۳۷۶
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
انسانی که یک شیفت کار میکند
باید کسی کنارش باشد
که عصر ها به میز و صندلی اداره پشت کند
و به خانه برگردد
انسانی که دو شیفت کار می کند
باید کسی دوستش داشته باشد
عصر ها
چایی تازه بریزد و شعری عاشقانه بخواند
اما
از اینجا به بعد همه ی ما نگرانش می شویم
نگران انسانی که سه شیفت کار می کند
سه شیفت!
#امید_بیگدلی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
پنجره هر چند کوچک
تاریکی را شکسته است
نوری است
به آزادی چلچلهها
که سحرگاه
آواز بیداری سر میدهند
بر آبیترین آسمان فراز میگیرند
و در غروب سرخ شهر
در دو دستهی موازی
پشت به پنجرهی کوچک
به لانه باز میگردند ...
#فانوس_بهادروند
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
شاید لا به لای حرف هایمان
دختر و پسری بیست ساله وارد کتابفروشی شوند و رمانِ بربادرفته ی مارگارت میچل را بگیرند و با ذوق بروند
شاید با لبخند نگاهشان کنیم
شاید بغض گلویمان را بگیرد و ول نکند!
با تمام شدن آخرین قطعه ی موسیقی
بدون خداحافظی از مردِ میانسال
کتابفروشی را ترک کنیم
و زیر بارانی پراکنده و بادی پریشان
لا به لای شلوغیِ خیابان
در سکوت قدم بزنیم
و بدون گرفتن آدرس و شماره تلفن جدید مان
خداحافظی کنیم و برویم دنبال دنیای بی ذوق خود!
فقط میدانی
دردَش اینجاست؟
که در تمام این ساعات
سرِ یک میز حرف زده ایم
بدون اینکه در صدای هم غرق شویم
از یک کتاب شعر خوانده ایم
بدون اینکه در چشم هم زل بزنیم
زیر بارانِ پاییزی قدم زده ایم
بدون اینکه دست هم را بگیریم....
دردَش اینجاست
که دنیا خیلی کوچک است عزیزم...
خیلی!
#علی_سلطانی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
ای خاک، عروس ادبی ما را بپذیر.
ولی ای مرگ، لحظه ایی او را در آغوش آن درخت سر سبزمازندران، نگاه دار،
لحظه ایی او را نبر، تا با تو این سفارش آخرین را بگوییم که از میان ما چه کسی را با حلقه ی تنگت به تاراج برده ای...
#رضا_براهنی
#در_رثای_غزاله_علیزاده
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
تا آمدم بگویم دیوانه نیستم من
پنجاه بهار گذشت
اما مگر نمیبینید هالهای که شاعران میگویند
من هم فراز سر دارم
که این چنین از گریه به گریهی دیگر میغلتم
مگر نمیبینید چون آبهای آغاز خلقتم
که خواب رفته از یادم
و هرگاه نگاه کنم به نقش چهرهها و جملهای کوتاه
گریستن بیاغازم
مگر نمیبینید که هالهای نمیگذارد
چون دیگران بر هر چه نام خود بگذارم
و من که با ابرها بر این زمین نگاه کردهام
آن قدر که کوهها به سایهام به خواب روند
#هرمز_علیپور
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
صدایم را در ضبط صوت حبس کن
این آواز خراباتی
برای غروب تنهایی است
هنگام سرما و بادی
که چتر کافههای زیر پایت را میلرزاند
بامدادهای خاکستری
که پشت پنجرهات ژاله یخ میبندد
بشنو ، بشنو ، بشنو
تو را خوانده است
برای تو که نام تو ، اندام تو ، پیغام تو عشق است
آن وقت میتوانی
مثل سالهایی که همدیگر را نمیشناختید
از پلهها فرود آیی
قهوهای بنوشی
و کلمات ترانه را
با بخار شیرین دهانت
در هوا پرواز دهی .
#محمدعلی_سپانلو
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
مگر آدم چقدر میتواند درخت باشد!؟
برای تو که
اگر سیبی به شاخههایم ببندی
قطعاً آن را پس خواهی گرفت..
تو با من همان کار را میکنی
که زمستان میکند
وقتی تا زانو
در برفزاری فرورفتهام، که تویی!
اینبار
در کالبدی دیگر
اگر به تو بازگشتم
قطعاً پرنده خواهم شد
با اوّلین تکان
از تو خواهم پرید!
#ریحانه_جهانی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
بیایی آرام توی فکرم،
ریز ریز
از توی سرم
بیاورمت پایِ قندانِ روی میز
پشت به پنجره ی اتاق ؛
بریزیمت توی استکان چایم
مثل دانه های هل
مثل تکه های دارچین
مثل لیمو های امانی
که بمانی
بریزم و سربکشم تمام تو را
که مثل مزه ی خوبِ چایِ
عصر یک مرداد،
بمانی برای روزهایِ سردِ
بهمن ماه . . .
#حمید_جدیدی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
شیفت شب تمام شد
مانده بودیم
با جنازه اش باید چه کار کنیم
کسی باور نمیکرد به احترامش
باران گرفته است
ما را از بیمارستان
بیرون انداختند
تاقبرستان راه درازی داشتیم
با سیگار هایمان
راه میرفتیم
گریه میکردیم
راه می رفتیم
من دلیل کافی می آورم
می دانم باور نمی کنید اعتصابمان شکست
در قبرستان
وقتی سیگار هایمان تمام شد
مانده بودیم
روی سنگ قبر دوستمان چه بنویسیم.
#مرتضی_نجاتی
📘در خواب هایمان مردیم
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
چرا سلامت خودم را به بالای شعر ببرم؟
در محله ما
به جز تو
دختران دیگری هم زنده شده اند
و شاخه ای از شب
روی بند تاب می خورد
بند که می تابید دور پیراهنت
و دکمه ها را خفه می کرد
ماه را خفه می کرد
سر شاخه ها را خفه می کرد
گریه می کرد مادر
برای بند
با محکومیت آویزان در ظل آفتاب
شرور شده بود آب در خانه ما
وقتی لوله کشی شروع شد
و به زندان افتاد
پدر که محکومیت اش را گذرانده بود
از درون خودش بیرون آمد
و صدای آب را در آغوش گرفت
همه از آب خنک می ترسیدیم
بعد دیدم
پدرم به سمت
صدای آب می دوید
سقف از مادرم جدا شده بود
و هر چه تلاش کردیم
کاشی های آبی حوض بیدار نشدند ...!
#دره_گرند_کانیون
#ایمان_سیدی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
پشت پنجره نبودي
تا حس كني
روياهاي در هوا مانده ات
بادبادك هاي باد برده است
و ابرهاي پنبه اي پشت شيشه
يك روز
بر شانه ات خراب خواهد شد.
نمي داني
زن ها چطور
پشت پنجره مي ميرند
و خاطراتشان
در هوا پخش مي شود...
#ستاره_جوادزاده
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish