ghatremahalandish | Unsorted

Telegram-канал ghatremahalandish - قطره محال انديش ۲

1192

"چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش" #حافظ كانال اول : @rostami_hamid_54 لينك join: https://telegram.me/joinchat/BVyybjwpTpAocqvN6mcX9A ادمين : #حميد_رستمى

Subscribe to a channel

قطره محال انديش ۲

نگاه کن
‌ ‌که چگونه با آوازی سنگین‌‌ ‌دره‌ای می‌شوم
‌ ‌‌که چگونه معیارهای کوچک
‌ ‌کششِ نفسهایم‌ ‌را اندازه می‌گیرد‌
‌ ‌‌که چگونه در غلظتِ غروب می‌رهم
‌ ‌‌که چگونه در کاسه‌های گلین بودنم را
‌‌ ‌میچشم ‌و چگونه تنم باشتاب هستیش‌
‌ ‌آشنا می‌شود
نگاه کن
‌ ‌که این دشت بر ستیزِ کدام دریا می‌سوزد
‌ ‌و کدام خلوص اندک آتشی
‌ ‌‌پوست‌هامان را می‌سوزاند.

‌ ‌هر صبح
‌ ‌هر ظهر
‌ ‌هر عصر
‌ ‌من از این زمزمه‌ی تنگ و دراز می‌گذرم
‌ ‌و قرن‌ها در انجمادِ سایه‌ها
‌ ‌‌مرا می‌پرسند
‌‌ ‌گوئی هیچکس نیست
‌ ‌که در قدم‌هایم تبرک خویشتن را بیابد
‌ ‌و جدا از لحظه‌های چشم‌هایمان
‌ ‌بر سایه‌ی دیوارها
‌ ‌احساسِ خستگیش را بخشکاند
‌ ‌نگاه کن
‌ ‌که چگونه ابری در لانه‌ی کلاغی
‌خلوت کرده است.


#محمدرضا_اصلانی
📘شب‌های نیمکتی، روزهای باد،‌ نشر تهران،چاپ اول،۱۳۴۴

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

بیا که میرود
این شهر رو به ویرانی ...
بیا که
صاف شود این هـوای بارانی!

#قیصر_امین‌پور

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

سرگردانی



سال‌ها حرف را در دهانت خواباندی
که حالا
سکوتی سنگین میان‌مان ورز آمده
کم است که وردنه‌ی چوبی
ضخامت اندوه را پهن کرده و
گل‌های کاغذدیواری در خواب
گریه می‌کنند؟!

پرده‌ها را بیدار می‌کنم
قهوه‌جوش از دستم می‌افتد و
غر می‌شود امروز

عزیزم فکر می‌کنی
کپک نان
که از کنارم بلند می‌شود
همان مِه صبحگاهی‌ست؟!
سرگردانی مرگ را در هوا نمی‌بینی؟!

هنوز یادم هست
وقتی حرف‌هایت را با چنگال نقره‌ای
در دهانم می‌گذاشتی

چه‌قدر از آن دستمال پارچه‌ای ترسیده بودم
که درو‌غ‌هایت را پاک می‌کرد

آیا می‌شود لحظه‌های لک‌شده را در آب خیساند
و
گفت همه‌چیز تمام شد؟!

تو رفتی و من
آن شب را در هاونگ کوبیدم
آن‌قدر که باورهایم در اطرافم ریخت و
مورچه‌ها
تلخی بی‌پایانی را با خود به خانه بردند

#عادله_رفایی
📘نارنجیِ تند،نشر چشمه،۱۳۹۸

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

رنگ‌هایی را دیده‌ام
که در برابر دست‌هایم سوختند
و هیچ نگفتم
تا عماراتی روشن از میان صداها گذشت.


چراغ‌ها از باریکه‌ی تب می‌رسیدند ناله‌کنان
و بر اندام و صحبت شب کشیده می‌شدند

چگونه خواهی رفت؟
تو آن دو گناه را چگونه خواهی برد؟
حال که رویای خیس خورده‌ام
از دشت رو به رو گذاری دارد آرام
بدان‌گونه که دیده‌اند صداهای زمین بر آب می‌گذرند.



#مجید_فروتن
📘ایکارها ترانه می‌خوانند،انتشارات افراز،چاپ اول

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

موقع خندیدن
دهان باد کج شد
و جهان
از دریچه‌ی کوچک یک دوربین گریخت
همه‌چیز
شوخی احمقانه‌ای بود
حتی مرگ عکاس
حتی نقاشی‌های ونگوگ
حالا
از جیب‌های تنگ این جنگ
بیرون آمده‌ام
و برای بقا
تکه‌های ریز فشنگ را می‌جوم
دست‌هایم
عطر خوب مرگ را می‌دهد
حالا عکاس دیگری آمده است
می‌گوید دوباره بخند
بگذار برای هزارمین بار
این دریا
به خیانت ساحل پی ببرد!


#مسیحا_مقدسی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

ای غریزه‌ی پچ‌پچه
چنان به تشریح چشم افتاده‌ای
که شن به باد.

-پلک می‌بندم و گیسوی شبانه‌ات
بور می‌شود در مژه‌ام.

من
اما
مُصِرِّ خویشم.

زخم
غواص دعاست
به رنگ‌ها که در هم می‌روند.

هوا، که میل به آوا بگیرد
از آرام- آرام گردنت
اوراد پریشانی بر ابتدای باد
پاشیده می‌شود
نای شکیب
بر هر رونده بی‌مزار.

آوازهای سوگ
غریب میان سینه‌ها می‌ماند
و هر قلبِ شیفته نامِ خویش
کلامِ ناخوان می‌خواند.

صدا
از دشت که بگیری
خنک می‌کند
پرستویی پا در سینه‌ات
بی‌که بداند گورش کجاست!

#بهنود_بهادری
📘مد مژه،ناشر: گوشه،چاپ اول ۱۳۹۴

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

کدام چشمه سرشار از کنار تو رفت
کدام بوی نوازش
به بستر تو شکفت
کدام لاله در اطراف رود،
خانه گرفت
چگونه خرمن گل، شهد در سرود تو ریخت
در این کرانه که جز باغ‌های بی‌آواز
در این کرانه که جز خاک تشنه باران
در این کرانه که جز ذهن یأس
چیزی نیست.
صفای آینه آب
در غبار لجن
شیار شاخه متروک دشت
بی‌فرجام
غروب زرد مداوم به عمق گندمزار

کنار پنجره آیا
کدام وسعت باد
به امتداد سرود بهار تو پیچید؟
کنار پنجره آیا
کدام چشمه نوش
چنین زلال به شهد شراب تو آمیخت؟
مگر به شاخه تاریک باغ
سبزه نشست؟
مگر دوباره پرستو
به آشیان برگشت؟
سرشک ابر مگر بر جبین صحرا ریخت؟
تو از دیار کجایی
که در ترانه‌ی تو
صفای باغ به گلگشت ارغوان پیوست.
تو از سرای چه‌ای؟
ای که در سراچه تو
هزار خوشه پروین در آسمان پیداست
مگر به خواب تو جاری‌ست آبشار فصول؟

من و تو زاده یک بوم و آشنای قدیم
کنار پنجره‌هامان نشسته
رودررو
تراست خنده به لب از شکوه آب
که نیست
مراست گریه به دیده به سوگ فصل که هست
میان پنجره‌هامان حدیث فاصله‌هاست.


#سیروس_نیرو
📘بهار از پنجره، نشر اندیشه، ۱۳۵۶

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

وقتی که زخم شانه‌ی لیلی
بر کتف ماه بود
مثل پرنده‌های قدیمی بودی
زیرا که گل
             کنار تو می‌روید
من در کنار نام تو بودم
                              که ناگهان
آواز عشق تو بر می‌خاست .
وقتی به شهر ؛
                 عشق نمی‌آمد
آیا شراب‌های زمینی
مثل شعار سرخ؛ قدیمی شد ؟...​
وقتی به شهر ؛
                 عشق نمی‌آمد .
ناموس گل
              بنام تو
                  می‌روید
 
من در کنار نام تو بودم
                               که ناگهان
آواز عشق تو 
                   بر می‌خواست
و زخم، زخم شانه‌ی لیلی
بر کتف ماه بود.



#محمدرضا_فشاهی
📘«رایا و روز گل سرخ» ۱۳۴۹

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

در طرح‌های خاکستری
و نارنجیِ روتختی
زن بی‌سری را می‌بینم
با پیراهنی بلند
تکیه‌کرده به تکّه‌چوبی،
چشم‌هایش را به پرنده‌های مهاجر داده
گونه‌هایش را به آرواره‌های سگی گرسنه،
و دهانش را به کبوترهای چاهی
که آواز بخوانند در قنات‌های قدیمی

زن،
بی‌صدا منتشر می‌شود در زمستان

یاد درناها می‌افتم
و یاد کوه‌های یخ در سرزمین‌های شمالی

بوی خاک‌ارّۀ نم‌دیده می‌دهد روحم
بعد از تراشیدنِ مجسّمه‌ای در هیئت نور

نوزاد من
ماه روشنی را قطره‌قطره می‌نوشد

صبح،
وقتی‌که می‌خندد
ستارۀ دنباله‌دار از دهانش بیرون می‌آید.




#نرگس_برهمند
📘آمبرولا؛ خواهرگل‌های جهان ،مؤسسۀ‌ انتشارات نگاه،چاپ دوم ۱۳۹۹

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

https://filmemrooz.com/6060/

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

منبع : مجله #فیلم_امروز شماره ۴۴ آبان ماه سال ۱۴۰۳

نقدی بر فیلم زودپز ساخته رامبد جوان

#حمید_رستمی

بخش دوم

یا جایی که سیروس در بیرون از مکانیکی در حال کتک خوردن است و شاهین از ترس در گوشه ای پنهان شده و هر چقدر تلاش می کند نمی تواند خود را برای کمک به رفیقش راضی کند تا اینکه چشمش به عکس #بهروز_وثوقی بر دیوار مکانیکی می افتد غیرتش به جوش می آید و عزم خود را جزم کرده و در حالی که موسیقی #قیصر را می شنویم برای کمک به رفیقش می شتابد، هر چند که با اولین ضربه داخل چال سرویس می افتد یا آنجا که خبر فارغ شدن همسرش را می شنود و شادمانه بر ترک موتوری می نشیند ، آهنگ تیتراژ برنامه "آقای حکایتی" پخش می شود و آواز "قصه موش زرنگ" و "قصه گل قشنگ" کات می شود به آژیر اعلام وضعیت قرمز! هرچند که در این مورد یک عدم تطابق تاریخی رخ داده و آقای حکایتی بعد از جنگ و اوایل دهه ۷۰ از برنامه کودک شبکه اول پخش می شد مگر اینکه نویسنده و کارگردان قصد پیشگویی داشته باشند.
نکته ای که در مورد پخش #سریال_اوشین از تلویزیون و ارجاع های زیادی که در دیالوگها به آن داده می شود و سيروس درجه اهمیت هر اتفاقی را منوط به پخش خبر آن در اخبار سراسری قبل از سریال اوشین می کند در حالی که اوشین یکی دو سال قبل تر از کانال دو پخش می شد و اصلا کانال دو قبل از سریال ها پخش اخبار نداشت و اخبار شبکه دو در ساعت ده و نیم در انتهای برنامه های شبکه پخش می شد. هر چند که پخش اوشین در سالهای قبل چنان بر ادبیات جامعه تاثیر گذاشته بود که هنوز هم که هنوز است پس از ۴۰ سال فروشگاه‌های تاناکورا در اکثر شهرها شعبه دارد و محل فروش لباسهای دست دوم به این نام معروف است.
#رامبد_جوان برای بازسازی خیابانهای شلوغ تهران به خصوص بعد از حملات موشکی سال ۶۶ و طراحی صحنه و لباس، کار مشکلی داشته و توانسته علاوه بر حفظ لحن طنزآمیز فیلم با نفس اتفاق تلخ موشک باران هم شوخی کند و تنها سکانس جدی و متاثر کننده فیلم صحنه اصابت موشک به زایشگاه است. در بقیه اوقات توانسته در کنار نشان دادن تخریبها و تلفات موشک، لحظات خوشی هم برای مخاطب خلق کند. مثل سکانسی که گرد سفید بعد از اصابت موشک همه جا را فرا گرفته و همه گمان می کنند که بمب شیمیایی زده شده و شاهین و سیروس سرفه کنان برای فرار از مهلکه تلاش می کنند و در ادامه دچار مشکل تنفسی شده و حتی آرام آرام در حال جان باختن و دیدن نور سفید بر آسمان و شمردن فرشته ها هستند که یک دفعه خبر می آید که محل مورد اصابت نانوایی بوده و آردهای انبار شده در کوچه و خیابان به هوا رفته است!
کارگردان برای بازسازی باورپذیر آن روزها از رنگهای خاکستری و تصاویر فلو استفاده کرده تا دستش برای تمرکز روی شخصیتهای اصلی قصه باز باشد و در کنار آن تلاش نیروهای امدادگر مردمی که برای اطلاع از وضعیت جمع شده اند و اتومبیل های قدیمی پارک شده یا در حال حرکت در کوچه و خیابان را با گشاده دستی تمام به بیننده ارائه می کند و تنها نکته ازار دهنده قضیه دوربین صدا و سیما و برخورد دم دستی با نوع ربایش و مواجهه با آن است و اینکه با ضبط صدا و تصویر دو باجناق در سر بزنگاه، باعث رو شدن دستشان شده و مسیر داستان را عوض می کند.

کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻

@hamid_rostami_1354

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

https://filmemrooz.com/6049/

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

مصدق آن‌قدر مصدع اوقات لندنی‌ها شد
تا نفت را ملی کرد
ما با صادراتش
شیر خشک وارد می‌کنیم
تا گاوهای‌مان
استراحت کنند

آقای مصدق
از شما سپاسگزاریم
که یک روز به تعطیلات کشور اضافه کردید!

#علیرضا_لبش

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

بگذارید سه نقطه باشم
و یک شهروند پر استعاره
در جزیره ی تاریک و روشن شما

مختصر تمدن ام
غلام قمر بود
میرزا
یکی به آسمان زد
دیگری به جنگل
و حافظه ام اهرام ثلاله

آدم مگر گناه تو چه بود
که یک عمر
هواشناسی هوای زمین ات را
ابری و سیاه  اعلام  کرد..
حالا با بقیه کاری نداریم
که روی پای چپ لغزیدند
از جبروت
به جبر رسیدند
و از تسبیح به خون سیاوش
فقط حالا
بیا کتاب هایمان را به باد ندهیم
و بی اجازه پرنده ها
شاعر نشویم
که از این راه
به فردوسی نمی رسیم...

#فریبا_نادعلی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

تو پیش از برادرانت
گریه را شناختی
و هر روز ساعتی در خلوت
با چشم‌هایت تمرین می‌کردی
پیش از آن‌که مادر نماز صبح را بخواند
گل‌ها را به عطرشان صدا می‌زدی
و باغ را بزرگ‌تر می‌کردی
و با دقت از لبخند آدم‌ها عبور می‌کردی

تو دیده بودی که برنج‌کاران
باران را خوشه‌خوشه می‌کاشتند
و خواستی
چشم‌هایت را در آسمان بکاری

من و تو
سوره‌ای را میان لب‌های‌مان تقسیم کردیم
و هر دو به آن حلوای نذری انگشت زدیم

عجیب بود
که فقط دهان تو شیرین شد
و باد نام تو را پرسید و رفت...



#سید_رسول_پیره
📘تسکین، نشر چشمه، چاپ اول،۱۳۹۵

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

https://filmemrooz.com/6122/

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

مسافران آدم‌های خاکستری بودند
و من خودم نبودم
ندیدمشان
فکرم داشت بال می‌زد سمتِ بهاری که زیر کلاهش بی‌قرار راه می‌رفت
هواپیما از سطرهای عجیبی گذشت
و نشست کسی با پیراهن آبی و کفش‌های سفید
شبیه من
و دست‌هایم یک دفعه لک زد
به بوی گل و خورشید و رودخانه

(من در سطرهای آینده برای شاعری که با چشم‌هایش سماع نخل‌ها را می‌شد دید، کوزه‌ای سفالی و چند شاخه گل سوری قرار است ببرم)


نکند به زمان دیگری آمده‌ام؟
باران چرا جلو نمی‌آید؟
این همه چشم و تو نیستی؟
این همه سلام و تلفن و خبر
و از تو خبری نیست؟

سرم را انداختم پایین
و تویِ خودم به شاعر نگاه کردم
این عکس‌ها را من کِی گرفته بودم؟ ابرهای خاکستری
سطر را کجا می‌برند؟

این‌همه چشم و تو نیستی؟
کسی مرا از خواب بیدار نمی‌کند
نکند مرده‌ام؟


#شیدا_محمدی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

رو به دریا
رو به جنوب
رو به تنهاییِ تمام زمین
نشسته بود بوتیمار
که قطره قطره
در من فرو ریخت و
صحنه سیاه شد

حالا بوی نفت می‌آید
از چشم‌های سیاه من
بال‌هایم را پهن کرده‌ام
در پیاده‌روی تجریش
و رفتگری نیمه شب را
تا آخرین ستارگان جارو می‌کند

بعد خم می‌شود سیگاری را
که درد کشیده است بر می‌دارد
پُک می‌زند
و به سوختن ستاره‌ای نگاه می‌کند
که سوختن تمام چیز‌هاست!



#نیلوفر_آبها
📘تو در من شعر بودی، نه بر کاغذها ،نشر مروارید،۱۴۰۲

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

من که سفر‌ها ساکن سینه‌ام بود،
بی‌هیچ سابقه‌ای از سفر ــ
کارهایی کرده‌ام یکبار وکارهای نکرده‌ام هزار بار
خود را چندی می‌پنداشتم از امتناع ِ آنچه دیگران جسته‌اند پروار می‌شدـ
علف بیهوده‌ای که سال می‌زند
مثل درختی در حلقه‌های فصل ـــ
عبور می‌کنم و سیر می‌شوم

دست‌های درهاون کوبیده را
در جهات تو پراکنده می‌کنم
بردارهای متنافر را ـ
ویگانگی تو کفاف نجاتم نخواهد بود
حتا اگر بیاید‌و باشد ـ زمان سنگ‌ها را بخار کند
سنگ‌هایی که پرچین مزرعه‌های کوهستانی‌اند

خرگوشی که در جاده دوانده‌ای ظاهر می‌شود
شاهد اینکه رویاها تهی‌ترین هوا را داشته‌اند

مسئله ای ست پوست
سایه‌ای بر سراب انداخته
از خوابِ دشتی پریده که چشم‌های بی‌جمجمه‌ام ـ
به هر فصل آن یک‌جور باریده بود


بهار
سخاوتِ ناخن‌هاش
روزهای‌ جهان را هاشور می‌زند

تاریخ مرا که باور می‌کند؟

خراشِ ظریف ترقوه ــ
استوای هوش
خاطره‌ی مخفی.

#حسین_خلیلی
📘طبیعت محو،انتشارات:مانیها‌هنر

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

دست‌ها


باید تمامش کرد
چیزی نمانده آفتاب کنار بخزد
و نخ‌هایِ نور کوتاه‌تر شود
شب نزدیک می‌شود
وقتی نمانده است
دست‌ها را باید تمام، کرد
پیش از آن که پلاسیده شود نور
و باد، آدمی‌ را، خشک در هوا بپراکند
وقتی تنها همین دست‌ها باقی است
این دست‌ها که از میانش فقط باد می‌گذرد
و حسرت‌ها بر آن گره‌ای کور می‌شود
این دست‌ها که نقشِ خاموشِ خاطره بر آن
خطوطِ زبانِ گمشده‌ای است...
تا هنوز نخ‌هایِ نور، کم نیامده اند
و نیامده‌اند از راه،
سایه‌هایِ بلند،
باید نورْبفتِ دستم را تمام کنم
تا بر آن به خواب بروم
در گوشۀ شبی کنارِ جهان...


#نازنین_نظام‌_شهیدی
📘 #اما_من_معاصر_باد‌ها_هستم
مجموعه اشعار سال‌های ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

#محبوب_من!
این زنبیلی است که من در صف گذاشته‌ام.
اگر این صف به‌ترتیب حروف الفباییِ نام عاشق‌هاست، اسم من عباس کیارستمی است.
اگر به‌ترتیب ورود به این دنیاست، من حضرت آدم‌ام.
اگر به‌ترتیب آن‌هاست که مقتول گشته‌اند، من هابیل‌ام.
اگر به‌ترتیب قد است، من برج بابِل‌ام.
اگر به‌ترتیب داستان است، من گیل‌گمش‌ام.
اگر به‌ترتیب عاشقان است، من فرهاداَم.
اگر به‌ترتیب مظلومیت است، من یوسف‌ام.
اگر به ترتیب غزل است، «صلاح کار کجا و من خراب کجا»یم.
اگر به‌بلندی راه است، من راه ابریشم‌ام.
اگر به‌‌بلندی دیوار است، دیوار چین‌ام... آن‌که سر صف ایستاده منم.



#محمد_صالح‌علاء

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

هكذا نجلسُ
متقابلين
أصابعنا متشابكة
وقلوبنا تهيئ حقائبها للسفر!

به این شکل روبروی هم می نشینیم:
انگشتانمان به هم گره خورده است
و قلب هایمان اما
کوله بار سفر را آماده می کند!

#عدنان_الصائغ
ترجمه: #الهام_صالحی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

آخر چگونه نروید
گل از سمِ آهو ؟

گفتم : به او بگویید
تو آمدی که بروید گل
شبانه ماه بتابد
در خانه مرغ
مرغِ حق
حق گوید

دستی به سوی تبسم رها شد وُ نیلوفری شکفت
تو آمدی ، تو
آخر چگونه نروید
گل از سمِ آهو!


#شاپور_بنیاد

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

https://filmemrooz.com/6080/

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

https://filmemrooz.com/4056/

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

منبع : مجله #فیلم_امروز شماره ۴۴ آبان ماه سال ۱۴۰۳

نقدی بر فیلم زودپز ( #رامبد_جوان )

یک تخته و دو پخمه!

✍ #حمید_رستمی

بخش اول

بعد از ساخت سریال وضعیت سفید ( #حمید_نعمت_الله ) بیشتر کارگردانان برای تجدید خاطرات خود هم که شده از فضای نوستالژیک دهه ۱۳۶۰ برای نشان دادن توانایی های فنی و هنری خود استفاده می کنند که برخی از این تجربه ها در حوزه تاریخ نگاری با لحنی جدی ست، همچون ماجرای نیمروز ( #محمدحسین_مهدویان ) و برخی هم مثل نهنگ عنبر ( #سامان_مقدم ) با پس زمینه یی از آن دوران و نشانه هایش ، روایت داستانی تخیلی در فضایی شوخ و شنگ به قصد نشان دادن تفاوت مناسبات آدمها و سبک زندگی و سلایق جامعه را در دستور کار قرار می دهد. "زودپز" از همه این تجربه ها استفاده کرده اما راه خود را می رود و دنیای خودش را بنا می کند که در آن حتی با موشکباران هم بشود شوخی کرد. فیلمی پرزحمت با لوکیشنهای عموماً خارجی و دو بازی درخشان از محسن تنابنده و نوید محمدزاده که اولی با خلق شخصیتی جدید از دامادی که شغل درست و حسابی ندارد و حتی بعد از مرگ زنش هم در خانه پدرزن زندگی می کند و عاشق تیم #استقلال و #جعفر_مختاریفر و #عبدالعلی_چنگیز و رفتن به امجدیه برای تماشای فوتبال است و کمتر نشانی از تجربه های کمیک قبلی را با خود دارد و برای رسیدن به نقش سیروس قالبهای پیشین را کنار گذاشته و شباهتی به #نقی_معمولی (پایتخت) ندارد و دومی هم در نخستین تجربه طنزش سنگ تمام می گذارد و در جان بخشیدن به یک باجناق محافظه کار و داماد سرخانه ای که آویزان پدر زن شده و دائم در کار تایید گفته های اطرافیان برای خودشیرینی ست و در حالیکه علاقه یی به زنش ندارد اما صبح تا شب قربان صدقه اش می رود تا موقعیت اش از دست نرود. محمدزاده نقشی پر جنب و جوش و پر حرف را بر عهده دارد که هم در طنز کلامی با نوع خاص حرف زدن و گاه در میانه جمله عوض کردن ماهیت آن تبحر خاصی از خود نشان می دهد و هم با آمادگی بدنی ویژگی های جدیدی از هنر بازیگری اش را به نمایش می گذارد.
البته حضور تنابنده در تیم نویسندگان و استانداردی که در این زمینه برای خود قائل است فیلمنامه را چند پله بالاتر از کمدیهای رایج این روزهای سینمایی ایران قرار می دهد و همچنان مباحث مورد علاقه تنابنده را با خود دارد از زندگی اشتراکی چند خانواده زیر یک سقف و پسرکی که تازه ختنه شده تا مانور زیاد بر روی مواد مخدر و استعمال تریاک که حالا یواش یواش به جزئیات کار وارد می شود تعدادی از دیالوگها را بعد از کام گرفتن و بدون بیرون دادن دود ادا می کردند.
زودپز با نگاهی به بن مایه اصلی فیلم کفشهای میرزا نوروز ( #محمد_متوسلانی ۱۳۶۴ ) و تلاش شخصیت اصلی برای رها شدن از شر کفشهایش ساخته شده و جنازه ای که روی دست شاهین و سیروس مانده و هر چقدر تلاش می کنند از شرش خلاص شوند چند دقیقه بعد برگشت خورده و دوباره وبال گردنشان می شود و البته ادای دین به سینما به همین مشابهت بن مایه خلاصه نمی شود و در جای جای فیلم هم از کفشهای میرزا نوروز حرف به میان می آید و هم از فیلمهای دیگر!
سکانس آغاز که صحنه ضبط رقص و آواز فیلم "شعله" در بیابانهای اطراف تهران است، به دستگیری گروه و انتقالشان به کمیته می انجامد. آنها در دفاع از کار خود تلاششان برای شاد کردن مردم به عنوان نوع دیگری از مشارکت در جنگ نام می برند و از بروسلی رزمی کار به عنوان رزمنده یاد می کنند و اینکه سینمای هند همواره علیه استبداد و ظلم است و در ادامه برادران کمیته ای هم جزو دوستداران شعله در می آیند و هر کدام در جلد یک از شخصیتهای شعله رفته و آن را بازسازی می کنند. یا آنجا که شاهین آینده خود و بچه های توراهی اش را در جلوی سینما "شهر قصه" و در نوبت خرید بلیط برای دیدن فیلم #شهر_موشها تصور می کند.

بقیه در بخش دوم

کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻

@hamid_rostami_1354

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

‏من با تمامِ مردمِ عالم کاری نداشتم
‏مردم برای من تویی
‏آن جنگلِ "تو" است
‏در این زمینِ زیبای بیگانه
‏امروز بوسه‌های تو یادم آمد
‏امروز از تخت سینه‌ام
‏دستی
‏دریچه‌ی مخفی‌ای را آهسته باز کرد
‏در من تو را بیدار کردند
‏ای کاش در من همیشه تو را بیدار می‌کردند

#رضا_براهنی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

تکه ابری شکل دستمال حریر باد برده
درختی خمیده
چون دوره‌گرد قوزی محله ما
ملافه‌ای روی بند
پرچم تسلیم در باد
وناگهان بادبادکی رنگین
در آسمان.

#قدسی_قاضی

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

https://filmemrooz.com/6029/

Читать полностью…

قطره محال انديش ۲

این دهلیز چپم
این دهلیز راستم
و خونی که گرم می‌دود
همه‌چیز از قلب آدمی شروع می‌شود

[مردی با چشمان زنی از پا در می‌آید
زنی دیوانه‌ی عشقی‌ست]

کاش می‌توانستم تنها آفتاب باشم
و رشته‌های نور را میان خانه‌ها و باغچه‌ها تقسیم کنم
اما قلبم برای تپیدن بهانه‌های بیشتری دارد
پاییز می‌رسد و رنگ پریدگی درخت‌ها واقعیت دارد
کاش شاعر آفریده نشده بودم
و از کنار کوهی که ساکت و سنگین نشسته،
آبشاری که از بلندای خود بر زمین می‌افتد،
و اناری که خون دل می‌خورد،
ساده می‌گذشتم
اما این رود دائمی که در سینه دارم
هیچ‌گاه از سیر کردن دهان یک خاطره
کوتاه نمی‌آید
راه می‌افتم
در خودم جریان می‌یابم

به خاک برمیگردم
ریشه‌ی درخت‌ها را در برمی‌گیرم
بهار که می‌آید
شاید انار یا سیبی باشم
در دست تو
که کارد بر پوستم می‌گذاری
و بخش‌هایی از من
دهانت را شیرین می‌کند!

#آیت‌_نامداری

کانال: #قطره_محال_اندیش🔻

@ghatremahalandish

Читать полностью…
Subscribe to a channel