و آب بود که میرفت
کوچه خلوت بود.
صدای قلب تو آری،
صدای قلب تو پاشید بر در و دیوار
و عطر سوختن اشک و عشق و شرم و شتاب
میان بندبند کهنهی دیوار آجری گُم شد.
فضای کوچهی میعاد
طنین خاطرهی ضربههای گام تو را
به ذهن منجمد سنگفرش امانت داد.
و آب بود که میرفت...
ثقیل میآید. چرا؟
که سنگ کوچهی بیانتظار اگر بودی
سخن روال دگر داشت.
به آب بوسه زدی
خنده در شکاف لبات آب گشت،
جاری گشت.
چه میتوانم گفت؟ ـ دوباره پرسیدم ـ
سکوت!
سکوت درمان نیست.
اگر نهفتن درد التیام واهی بود
لبان خستهی من قفل آهنین میشد.
و آب بود که میرفت...
باد میآمد.
شکوفهی لبخند
کنار جوی لبانات
خموش میپژمرد.
چه کوچه خلوت بود...
#نصرت_رحمانی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
نماز
باغ بود و دره- چشم انداز پر مهتاب.
ذاتها با سایههای خود هم اندازه .
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،
چشم من – بیدار و چشم عالمی در خواب.
نه صدایی جز صدای رازهای شب،
و آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها،
پاسداران حریم خفتگان باغ،
و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست)
خاستم از جا
سوی جو رفتم، چه می آمد
آب.
یا نه، چه میرفت؛ هم زانسان که حافظ گفت، عمر تو.
با گروهی شرم و بیخویشی وضو کردم.
مست بودم، مست سرنشناس، پانشناس، اما لحظه پاک و عزیزی بود.
برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک،
و نگاهم رفته تا بس دور.
شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده.
قبله گو هر سو که خواهی باش.
با تو دارد گفت وگو شوریده ی مستی .
- مستم ودانم که هستم من-
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟
زاد روز
#مهدی_اخوان_ثالث
#سه_کتاب
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
می توانم به عکسات نگاه کنم
وَ ظرافتِ تنات را
در آغوش بگیرم
در کادرِ ساکتِ تصویرت
زیر بال و پَرم را میگیری
بالا میروی
بالا میبَری
وَ پای نگرانیهایم را
از جاذبهی زمین جدا میکنی!
#سیدمحمد_مرکبیان
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
سلام جیران خالا
هیچ میدانستی سینه بند لیلا را متفقین بر بلندای دروازه گذاشتند؟
خالا جیران
دوباره موهای پوسیده ام را بباف
مرا نزد آینه ببر، و بخان
گوزلیم سن سن...
طوری آغوش واکُن
که غم از پهلوی چپم بریزد.
میدانستی پتویی که با آن
مادرم را خفه کردند بوی شیر میداد؟
پستانهایش
آمادهی دهان نوزادان یتیم بودند.
چرایش را من هم نمیدانم
روسها پدر را برهنه بر در میکده بستند
ودکا بر زخمهایش ریختند.
اسید بنوش ریحانه
حناق گرفتهای
لالاییات کودک مرده را
به گریه میاندازد.
#سهیل_نصرتی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
#هوشنگ_ابتهاج
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
گاهی بیمارستان
در خیابانی ست که
دکترش را اعدام کرده اند
خاطراتش را فیلم ...!
حالا کافه ها هنوز
خاکستر سیگارهایش را نشان می دهند!
کتابفروشی ها
کتاب کودتایش را ورق می زنند
نامش را درشت نشان می دهند
ایستگاه مترو
فاطمی را
با ته سیگارها و کافه ها و کتاب هایش
هر روز
به میدان اعدام می رساند
#سارا_اسماعیلی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
ساده نیست
پنحره را باز کنی و ببینی مردی خوابیده که از رگ هایش شکوفه
_ روییده
تلفن زنگ بخورد
و بوی کافور بزند زیر دماغت
ساده نیست
صبح بلند شوی و ببینی افق در هم گره خورده و پیچیده
و سنگی سفید میان آسمان و زمین است
دستت را دراز کنی و سنگ دور شود
دورِ دور
ساده نیست عزیز دل
ساده نیست
تلفن را برداری و کسی از آن سوی خط بگوید:
( عزیزم مرا آتش بزن )
#آیدا_عمیدی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
نه درختان کج روییدهاند
نه ساختمانها کج شدهاند
فقط تو زمین خوردهای
تو زمین خوردهای
و سرت گیج میرود...
مرگ را بپذیر!
نظم دنیا تو را کنار گذاشت!
#رسول_یونان
کانال : #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
جمعیت ابر
میراث این حنجره بود
که چشم برنداشتم از روح موسیقی ها
و هرچقدر سنگ بر شانه ی زمانه می گذاشتم
می آمد
با آن لحن آسمانی
و بهار های طویلی که می آورد با ملایمت
از خواب می پرم به ناگهان
پس کی عادت می کند مژگانم به این فواره های بلند
هرچقدر پای میکوبد انار چشم
سیر نمی شوم از این قلب
که روی پنجه های خویش می دود
اکنون ای حزن دریایی من
پرخاش کن
گوش منظره ها باتوست!
#سینا_فاتحی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
ماهی های شب عید
در روزهای کودکی
به من آموختند
نباید به روزهای عاشقی
دل بست!
سال هاست که عیدهایم را
در کنار یک ماهی جدید
آغاز می کنم!
اما هنوز هم
عاشق اولین ماهی قرمزم هستم...
#علیرضا_اسفندیاری
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
هر غروب
اشارتی ست به سپیده ای دیگر
اشتیاق در دلِ غنچه
حقیقتی ست بزرگ...!
#حسین_پیرتاج
«هر غروب»
کتابِ صدایی دیگر
چاپ ۱۳۷۶
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
انسانی که یک شیفت کار میکند
باید کسی کنارش باشد
که عصر ها به میز و صندلی اداره پشت کند
و به خانه برگردد
انسانی که دو شیفت کار می کند
باید کسی دوستش داشته باشد
عصر ها
چایی تازه بریزد و شعری عاشقانه بخواند
اما
از اینجا به بعد همه ی ما نگرانش می شویم
نگران انسانی که سه شیفت کار می کند
سه شیفت!
#امید_بیگدلی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
پنجره هر چند کوچک
تاریکی را شکسته است
نوری است
به آزادی چلچلهها
که سحرگاه
آواز بیداری سر میدهند
بر آبیترین آسمان فراز میگیرند
و در غروب سرخ شهر
در دو دستهی موازی
پشت به پنجرهی کوچک
به لانه باز میگردند ...
#فانوس_بهادروند
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
شاید لا به لای حرف هایمان
دختر و پسری بیست ساله وارد کتابفروشی شوند و رمانِ بربادرفته ی مارگارت میچل را بگیرند و با ذوق بروند
شاید با لبخند نگاهشان کنیم
شاید بغض گلویمان را بگیرد و ول نکند!
با تمام شدن آخرین قطعه ی موسیقی
بدون خداحافظی از مردِ میانسال
کتابفروشی را ترک کنیم
و زیر بارانی پراکنده و بادی پریشان
لا به لای شلوغیِ خیابان
در سکوت قدم بزنیم
و بدون گرفتن آدرس و شماره تلفن جدید مان
خداحافظی کنیم و برویم دنبال دنیای بی ذوق خود!
فقط میدانی
دردَش اینجاست؟
که در تمام این ساعات
سرِ یک میز حرف زده ایم
بدون اینکه در صدای هم غرق شویم
از یک کتاب شعر خوانده ایم
بدون اینکه در چشم هم زل بزنیم
زیر بارانِ پاییزی قدم زده ایم
بدون اینکه دست هم را بگیریم....
دردَش اینجاست
که دنیا خیلی کوچک است عزیزم...
خیلی!
#علی_سلطانی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
ای خاک، عروس ادبی ما را بپذیر.
ولی ای مرگ، لحظه ایی او را در آغوش آن درخت سر سبزمازندران، نگاه دار،
لحظه ایی او را نبر، تا با تو این سفارش آخرین را بگوییم که از میان ما چه کسی را با حلقه ی تنگت به تاراج برده ای...
#رضا_براهنی
#در_رثای_غزاله_علیزاده
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
هر واژهای
وقتی به گوش می رسد از جانب شما
موسیقی و ترانه و آهنگ میشود
هر نغمهای
از پیله چون درآید
پروانهای شکفته و خوشرنگ میشود
با چشمهایتان
جنگلها را گستردید
با دستهایتان
دریاها را آوردید
با آن که ما شما را
کم دیدهایم
اما برایتان دلمان تنگ میشود!
#عمران_صلاحی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
کوه ها عقده ی بلند خاک است
و آدمی اشکی لغزنده بر گونه های زمین
محبوب من
ما موجودات کوچکی هستیم
با دست هایی کوچک
پاهایی کوچک
ما فقط می توانیم حرف های بزرگ بزنیم
و همدیگر را
از پشت شیشه های آکواریوم
ببوسیم
#حکیم_علی_پور
شاعری از افغانستان
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
غصه زیاد است ،
ولی خوردنی نیست ...
غصه ها را نباید خورد ،
باید دور ریخت ...
باید با تمامِ بی توجهیِ جهان ، کلافه شان کرد ...
شاید از رو رفتند ...
به قولِ مادر بزرگم ؛
قحطی که نیست !!!
همیشه چیزهایِ بهتری برایِ خوردن پیدا می شود ...
چرا هوا نخوریم ؟!
چرا شاد نباشیم ؟!
وقتی قراراست با غصه خوردن ، هر روز پیرتر شویم ...
وقتی قرار است چیزی درست نشود !
بیخیالِ غصه ها ...
شال و کلاه کن ؛
خیابان ها منتظرند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
عکس : #حمید_رستمی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
چه سهمناك بود سيل حادثه
كه همچو اژدها دهان گشود
زمين و آسمان ز هم گسيخت
ستاره خوشه خوشه ريخت
و آفتاب
در كبود دره های آب غرق شد
هوا بد است
تو با كدام باد ميروی
چه ابر تيره ای گرفته سينه تو را
كه با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود
#هوشنگ_ابتهاج
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
مثل آینه بیتصویر
خالی خانه تنهایی
سایهی خاموش
در شب آینه میگرید
آه هرگز صد عکس
پر نخواهد کرد
جای یک زمزمه ساکت پا را بر فرش
این که همراه تو میگرید، آیینهست
تو همین چهره تنهایی
#هوشنگ_ابتهاج
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
تنها نقطههای رنگیِ این برج
از ابتدای ابرهای سهمگین رو به من آغاز شدند
گویا
بنفشیهای این کوهها
از آغاز صبح
با رنگهای نارنجیِ آسمان خورشید را بالا میبرد
آه که خاطرهای کوچک چه قدر غمانگیز میشود
گاه که شیشهای درخشان از پس ابرها نمایانست
و این من نخواهم بود
که چون کودکی از گلهای یاس پرواز میکنم
#فیروز_ناجی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻡ
ﻣﺜﻞ ﺍﺑﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ
ﺍﻣﺎ ﻫﺮﺟﺎ ﺭﻓﺘﻢ
ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ...
#رسول_یونان
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
در کاسه کنار تخت
دندان مصنوعی پدر خنده میکند
غیر از پدر،تمام اهل خانه می گریند...
دکتر! یعنی پدر...؟!
با اجازه بزرگترها...بعله!!
#اکبر_اکسیر
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
سنگینی شب، سنگینی پرسشهایی است که جوابی ندارند. وقتی بیماری، وقتی بیقراری، شب برای توست. از ظلمت آن راه به جایی نمیبری؛ میتوانی چراغی روشن کنی، میتوانی کتابی باز کنی، میتوانی مدام امواج رادیو را برای شنیدن صدایی آرامبخش عوض کنی، اما شب همچنان ادامه دارد و انتظار میکشد، در انتظار توست تا به سراغش بروی.
✍🏽 #سوزانا_تامارو
📕 دل به من بسپار
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
نه راهی به آب های آزاد دارد
نه طاقتی برای ماندن
نامش دریاچه است
غمش اقیانوس
(ماهی فروشان فریاد می زنند: دریا دریا)
تنش به زبان های زیادی زخمی است
و موج ها دیگر نمی دانند
درد را به چه زبانی بگویند
(ماهی فروشان فریاد می زنند: دریا)
می پرسم از نام کدام ماهی می تواند فهمید
دریا چند طوفان را پشت سر گذاشته است
چند بار در خودش غرق شده است
ماهی ها سکوت کرده اند
و مانند شورابیل
دست به دست می شوند میانِ آدم ها
(ماهی فروشان فریاد می زنند)
#مبین_اعرابی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
زندگی نمیکنیم
تنها
جنازهیمان را
هر غروب
از روی دوش خورشید
بر روی دوش ماه میاندازیم!
#صابر_حسینی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
با یک شکوفه، با تو
من آغاز میکنم
حماسهی بزرگ عشق را...
#خسرو_گلسرخی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
میگریزم
از خودم
از جهانی که گرگهایی از درونم را به جانم انداخته
از استمرار نبودنت در فعلهای ماضیام
و آیندهای که متقابل به تو نیست
میخندم
مثل درخت قبل از افتادن
و تا خود مرگ
جای تمام کابوسها
خودم را نشانه میروم
مرا ببخش اگر بوی مرگ
از دهانم تا واژههایم جریانی ابدی دارد
اگر تنها سرم
میان بازوان سرد زمین گرم میشود
من عادت کردهام
که جهان به هیچ کجای دغدغههایم رحم نخواهد کرد
و به این فکر میکنم
کسی که از دستهای خودش میرود
و به دستهای تو نمیرسد
چه فرقی میکند
کدام بیراهه
او را برای نیست شدن انتخاب کرده است.
#حسین_شفیع_زاده
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
سختیها و طوفانهای وخیمی که ریشههای فرو رفتهی انسان در خاک را با قوامتر میکند. درست مانند درختی که میداند، باید، باید زمستان را تاب بیاورد.
#معرفی_کتاب
📕 کتاب : دیروز
✍ اثر : #هاروکی_موراکامی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
۲۷ بهمن،به مناسبت زادروز #غزاله_علیزاده🌹
#تشریفات
#به_غزاله
گربهی تو کجا باید
گذاشته رفته باشد آخر؟ چه دور و بر ِ خودی! چه بگویم، دختر!
با چشم او که روز را بهشب
از خط به دایرهیی بردهست:
چار اتاق، سه با یک. خالی.
و جای اثاث،
که در اتاق ِ بعدی ِ بعدی هم نیست،
بوی زنبقْ تنگ میکند.
شاید از ورود ِ بد ِ ما باشد
که آن دوتا حلقهی نورانی ِ روی تاق
لرز برمیدارد،
و اوی تو، تُوی او ـــ
او که بگویی که یک ملافهی در باد بود و،
همانجور که وقت ِ جوانی،
ملافهی نامرتبیست.
بهاین سرازیری و سربالایی نگاه کنید،
رفقا! بادْ همین شکلیست ـــ
خواهرم، خواهرْ اَندرم، علف ِ اتاقهای من،
هیچ ِ بِنْت ِ هیچ
#بیژن_الهی
#مجله_تماشا/شماره ۲.۴ /۲۶ اسفند ۱۳۵۳
"تجربه شعر" - شعرهایی از سه دورهی دیروزین بیژن الهی
از «دورهی سیاه در سرایش پارسی(۵۰_۴۹)
#غزاله_علیزاده / #مجلهی_ادبی_گردون / شماره ۵۱ /۲۱ مهر ماه ۱۳۷۴ :
دوازده، سیزده ساله بودم، دنیا را نمیشناختم. کی دنیا را میشناسد؟ این تودهٔ بیشکل مدام در حال تغیر را که دور خودش میپیچد و از یک تاریکی میرود به طرف دیگر. در این فاصله، ما بیش و کم رؤیا میبافیم، فکر میکنیم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مایهٔ حیرتانگیز از حیوانیت در خود و دیگران را. ما نسلی بودیم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتیم. هیچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤیا، حیرت میکنم. تا این درجه وابستگی به مادیت، اگر هم نشانهٔ عقل معیشت باشد، باز حاکی از زوال است. ما واژههای مقدس داشتیم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زیبایی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت …
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish