faghatsheroghazal | Unsorted

Telegram-канал faghatsheroghazal - ✏فقط شعر و غزل 📋

8867

زیباترین اشعار عاشقانه شاعران ایران را در این کانال بیابید... بیش از ۸ هزار نفر از هواداران ترانه __ غزل و شاعران مطرح کشور عضو این کانال هستند... #فقط_شعر_و_غزل faghatsheroghazal@ ارتباط با گردآورنده و مدیر کانال: @saeidrajabpour Admin:

Subscribe to a channel

✏فقط شعر و غزل 📋

 چنان طنین صدای تو برده از هوشم
که از صدای خود آزرده می شود گوشم

من از هراس شبیخون روزگار خبیث
لباس جنگ به هنگام خواب می پوشم

چون آفتاب به هر ذره ای نظر دارم
به روی هیچ کسی بسته نیست آغوشم

تو در دل منی و دیگران نمی دانند
تو آتشی و من آتشفشان خاموشم

غبار آینه ی چشم های مست توام
تو چشم بسته ای و کرده ای فراموشم

#سجاد_سامانی  
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

به دریا می‌رساند ردپایت این شمالی را
که ما کُشتیم در دم موج‌های خوش‌خیالی را

افق را بال زد مرغابیِ تردید تو، بی‌شک
شکاری می‌کند سگ ـ بوسه‌های خال‌خالی را

دهانی تلخ و صبحی سرد و چشمی بی‌حیا داری
ز من پنهان کن آن لبخندهای لااُبالی را

بدوش از سینه‌ام شیر غزل را، خوب می‌دانم
که شاعر در چرایش می‌چرد گل‌های قالی را

زلیخا را به زندان می‌برم در این غزل تا او
بداند حکمت آن خواب را، آن خشک­سالی را!

#حسین_شیردل
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

حس و حال همه‌ی ثانیه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه‌ی فرضیه ها ریخت به هم!

روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم

در کنار تو قدم می زدم و دور و برم
چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم

روضه خوان خواست که از غصه‌ی ما یاد کند
سینه ها پاره شد و مرثیه ها ریخت به هم

پای عشق تو برادر کُشی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم

بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیه ها ریخت به هم

من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟!

#امید_صباغ_نو
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

ای عشقِ افسونگر بگو از من چه می خواهی؟
دلشوره ای؛دردی؛عذابی؛حسرتی؛آهی

خیری ندیدم از تو بس کن؛راحتم بگذار
با هر غمت از عمرِ من یک عمر می کاهی

با من نمی سازی خودم فهمیده ام این را
تا کی دلم را خوش کنم با وعده ای واهی؟

تنها تَرَکهای بیابان خوب می فهمند
تشویشِ تلخی را که دارد چشم در راهی

گهگاه هم سیلابِ ویرانگر شود باران
شبنم ندارد تابِ خورشیدِ سحرگاهی

در سینه ام داری فقط زخمِ عمیقت را
چون عکس مهتابی که افتادست در چاهی

دریای موّاجی که آرامی نمی گیری
باید میانِ تُنگِ تَنگش سر کند ماهی

با اینهمه رنج و عذاب ای عشق شیرینی
صد درد را درمان کند دیدار کوتاهی

#علی_دشتی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

پس ڪوچه های قلب مرا جستجو نڪرد
اما مرا به عمق درونم ڪشید و رفت

یڪ آسمان ستاره ی آتش ڪَرفته را
بر التهاب سرد قرونم ڪشید و رفت

من در سڪوت و بغض و شڪایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

تا از خیال ڪَنڪَ رهایی رها شوم
بانڪَی به ڪَوش خواب سڪونم ڪشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه ڪَونم ڪشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن ڪَذر ڪنم
رنجی به قدر ڪوچ ڪنونم ڪشید و رفت

دیڪَر اسیر آن من بیڪَانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم ڪشید و رفت

#افشین_یداللهی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

شب،خسته،شمع آشفته و پروانه دلتنگ است
احساس باران روی شیشـــه ناهماهنگ است

جنگل ندارد طـــرحی از نیلــــوفــــرانِ دشت
خـورشید روی شاخه های باغ، بی رنگ است

دریـــا و توفــــان‌هایِ ناهنـــــگام واین یعنی
بر صخره،شوق مـــوج دلگیر و بدآهنگ است

هر شب میان شعلـــه های اشـک می‌سوزم
خاکستــــرم از آتش بسیـــار این جنگ است

جامانده در تاریخــــم و پــــژواک دلتنگـــی
این دردهای بیصدای سینه، «دلونگ» است

دنیا چه بامن کــــرد!؟ این را خوب می‌دانی
قدری کنارم عاشقی کن ، وقتمان تنگ است

#فاطمه_رنجبر
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

شمال و کلبه یِ چوبی لبِ آبی، تصور کن
به دورش جنگلِ سرسبز و جذابی، تصور کن

به آب افتاده تصویرِ درخت و ابرِ وارونه
چنان عکسِ نشسته در دلِ قابی، تصور کن

کمی آن سوتر از پرچین، صدایِ کبک و بلدرچین
درختی، شاخه ای و رقصِ سنجابی، تصور کن

اجاقی چاقِ هیزمهایِ باران خورده یِ جنگل
به رویِ شعله ها ماهیِ قلابی، تصور کن

ببند آرام پلکت را و دستت را بده دستم
خودت را در شبِ زیبایِ مهتابی تصور کن

چه حالی می‌دهد با نغمه یِ ما گُل کند کم کم
شبِ سنتوریِ رقصان به مضرابی، تصور کن

شناور بر پرند و پرنیانِ گُل، دو شیداییم
دو عاشق پیشه چون قوهایِ تالابی، تصور کن

به نجوا سر به گوش ات عاشقانه باز می‌خوانم
فروغی شاملویی یا که سهرابی، تصور کن

رها از زندگیِ شهری و آسوده دل داریم
چه پایان هفته یِ پرشور و شادابی، تصور کن

در این حال و هوا بودن تهِ خوشبختیِ محض است
خودت را در فضایِ این‌چنین نابی تصور کن

غزل گاهی همین رویایِ ناب است و تمامش را
نه بیش از این، فقط اندازه یِ خوابی تصور کن

#شهراد_میدری
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

رفتی و از رفتنت. با من هـوا هم گریه ڪرد
شهرخالی شد دلِ این ڪوچه ها هم گریه ڪرد

حرف های هیچڪس، دردِ مرا تسڪین نشد
از قفـای رفتنت ، حتی خدا هم گـریـه ڪرد

تا همه گل های شادی در دلـم پژمرده شد
هم صدا با گریه ام حتی صدا هم گریه ڪرد

گـریـه هایم صورتِ سهـراب را دلگیـر ڪرد
بۍتو عڪسِ قیصرو سهراب باهم گریه ڪرد

غصه آمد حالتم را دیـد و قـدری خنده زد!
شعر چون تو بر منِ ماتم نوا هم گریه ڪرد!

وای مـن بنگر چه سان، آواره و درمانده ام
بینـواییِ مـرا دیـد و گـدا هم گـریـه ڪرد!

ای دریغ از من ، دریغ از تو ، دریغ از زندگی
رفتی و این شاعـرِ درد آشنـا هم گریه ڪرد

#فردوس_اعظم
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

حالم بد است مثل عقابی که پیر شد
یا کفتری که زخمیِ پروازِ تیر شد

ابری قرار بود از اینجا گذر کند
پیمان شکست باد و نصیبم کویر شد

تا آهِ آخرین نفس، آهو امید داشت
وقتی به چنگِ تیز پلنگی اسیر شد

رودم، که در تقابل با رسم آبشار
در عینِ سربلندی خود، سربه‌زیر شد

بازیچه‌ی قمار و غرور و شراب و شعر
عاشق که شد به حکم دلش گوشه‌گیر شد

مردی که دل به وسعت رؤیا سپرده بود
با طعنه‌ای به نام حقیقت حقیر شد

ماهی نمیر! باش که دریا بیاورم...
دریا کجاست؟ تُنگ بیاور که دیر شد

#پوریا_شیرانی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم، بس که زیبا می شوی گاهی

حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است
که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی

به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را
ز ناچاریست گر همصحبت ما می شوی گاهی

دلت پاک است اما با تمام سادگی هایت
به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی

تو را از سرخی سیب غزل هایم گریزی نیست
تو هم مانند آدم زود اغوا می شوی گاهی

#مهدی_عابدی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

می شود یک شب بیایی کودتا برپا کنی؟
تو رضاخانی شوی... بعدش کمی غوغا کنی؟

روسری بردارم از سر، با تمام اهل دین
بر سر کشف حجاب من، کمی دعوا کنی؟

فتح آغوش مرا اسلام اگر مانع شود
دین و آئین خودت را یک شبه بودا کنی؟

می شود در مجلس چشمان من بنشینی و
پشت دیوار غزل شور و نوا برپا کنی؟

آنقدر طوفانی و مواج می گردم اگر
بوسه های شرجی ات را راهی دریا کنی

می شود یک لحظه شاعر باشم و دیوانه ات
واای اگر با شاعر دیوانه ات، بد تا کنی!!

#ارس_آرامی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

ماه در چشمت به رقص آمد غـزل را باب کرد
اینچنین شد عاشـقی آمد مــرا بی خواب کرد

مـن کویرم با تـــو امـا تشـنه هرگز نیسـتم
با لبانـت مـی شود یک دشـت را سیراب کرد

دسـت بر اندام شــعرم می کشیــدی بارها
دست هایت عشق را در ذهن شعرم قاب کرد

با تو غـم خوردن عزیـزم آخر دیوانگی سـت
با تـو باید سـنگ در دریـای غـم پـرتاب کرد

نوش دارویم تویـی از پیـش من هـرگز نرو
دور گشتن ها ندیدی که چه با سهـراب کرد

باز در بـاران شــعرم خودنـمایی مــی کنی
عشـوه ها و خنده هایت قنـد دل را آب کرد

#ناصر_صادقی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

من آن تنهاترین مرد اسیر باد و  بارانم
همان مست خرابی که از  این دنیا گریزانم

خیال بوسه های تو شناور می کند من را ؛
به روی موج آغوشت از این حالِ چو طوفانم

میان کوچه های شهر  دنبال تو می گردم
برای دیدنت سرگشته ی صدها خیابانم

چه زیبا میشود باشی ولی افسوس ، تنهایم؛
منی که پای تو ماندم چو شمعی رو به پایانم

من آن برنوی تنهایم جدا ماندم از آغوشت
عروس بختیاری ، با تو خوبم ، بی تو ویرانم

شکارم میکنی آسان ، تو با آن تیر چشمانت
به چشمت صد قسم بانو ، که من در حصر مژگانم

پناهِ شانه های تو ، برایم چون دماوند است
بیا ای کوه آرامش به سوی لمس دستانم

من از البرز افتادم به سوی جُلگه های عشق
امانم ده دِنای من ، مسیرم را نمی دانم

تو با گلپونه های وحشیِ هر دشت همراهی
مرا با خرمنی از سبزِ دامانت بپوشانم

لبت لبریز بوسیدن شبت در گیر آرامش
تو ای بانوی زیبا رو  ، بیا امشب به دامانم

لچک با باد می‌رقصد و می لرزد همه دنیا
به رقص آور جهانی را مرا در خود بمیرانم

لباس شعر های من ! ، نشان ایل قشقایی!
لباس تازه ای تن کن به دور خود بپیچانم

#مهرداد_آرا
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

سرگذشت لاله ها را باید از طوفان بپرسی،
وانگهی از سرنوشت خاک بی گلدان بپرسی

حال ما را در شب برگشتن از رگبار آبان
باید از گنجشک‌های مانده در باران بپرسی

های مقتل خوان صحرا! اینک این تو اینک این ما!
کاش چیزی هم از اندوه عزاداران بپرسی

های مرد سامری! گوساله ما را فرض کردی؟
باید اول نان دهی، آنوقت از ایمان بپرسی!

جای پای گرگ را دیدی ولی باور نکردی
ابلها مردا همینت مانده از چوپان بپرسی!

ابلها مردا سرت بر شانه سنگینی نکرده
آنچه از رعیت نپرسیدی، مباد از خان بپرسی!

سر به زیر انداختن کاری ندارد مرد مومن
جراتش را داری از سرهای آویزان بپرسی؟

دنده مان نرم است چندان، چشممان کور است چندین
حال ما را باید از آغا محمدخان بپرسی

با مترسک گفتم: اصلا با کلاغان کار داری؟
خنده‌ای زد گفت: باید از زمین داران بپرسی

گفته بودی کیستی شاعر؟ کجای داستانی؟
راستش را باید از آقای زندانبان بپرسی

خلق نه،مردم نه، انسان معاصر نه، پس
از این باید از تنهایی ارواح سرگردان  بپرسی

#احسان_افشاری
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

سخت است که معتادِ نگاهۍشده باشی
دیـوانـه ی چشمانِ سیـاهی شده باشی

اینکـه پسـرِ رعیتِ دِه بـاشی و آن وقت
دلداده ی تک دخترِ شاهـی شده باشـی

در پیچ و خمِ عشق به سختی به در آیی
از چـالـه،، ولـی راهیِ چاهی شده باشی

از دور تـو را محکـم و چـون کـوه ببینند
در خویـش شبیـهِ پَـرِ کاهی شده باشی

مانندِ دلیرۍکه به دستش سِپری نیست
بـازیچـه ی دستـانِ سپاهی شده باشی

یـک عُمــر بجنـگـی و در آخـر نتـوانی
تـا نـامـزدِ آن کـه بخواهی، شده باشی

سخت است کـه ماهِ تـو، سراغِ تو نیاید
آنگاه که در حوضچـه ماهی شده باشی

#کنعان_محمدی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

او رفت اما عطری از گیسوی او باقیست
ته استکانی از می مینوی  او باقیست

دامن به دست باد داد و گفت بادا باد
شعری به یاد دیده ی آهوی او باقیست

هر چند خالی جام مینای من از او شد
رویای وصل چهره ی دلجوی او باقیست

بر روی احساس لطیف کوچه‌ی باران
گرمای آغوش و شمیم بوی او باقیست

او نیست اما من پرم از خاطرات او
دیوانه ای در کوچه های کوی او باقیست

او رفت و دل ماند و نگاه خیره بر کوچه
احساس لبریز از  رخ جادوی او باقیست

#مجتبی_رجبی_راوندی
#فطرت
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم
پای تو مانده ام آنقدر که ویران بشوم

منم و شهر حسودان ، منم و این همه بغض
بغلم کن که در آغوش تو پنهان بشوم

ابرم و بر تن تنهایی خود می بارم
دوست دارم که بر اندام تو باران بشوم

باش و بی رحم تر از ارتش نازی ها باش
تا در اشغال تو یک عمر لهستان بشوم

من دیوانه به امید تو عاشق شده ام
تو بلد باش مرا تا کمی آسان بشوم

من خودم را بلدم، غیر جنون راهی نیست!
کمکم کن که در آغوش تو درمان بشوم

عهد بستم که کنار تو به پایان برسم
من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم

#علی_صفری
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

نخفته‌ ایم که شب بگذرد، سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس بال و پر بزند

نخفته‌ایم که تا صبح شاعرانه‌ی ما
ز ره رسیده و همراه عشق، در بزند

نسیم، بوی تو را می‌برد به همره خود
که با غرور، به گل های باغ سر بزند

شب از تب تو و من سوخت، وصلمان آبی
مگر بر آتشِ تن‌های شعله ور بزند

تمام روز که دور از توأم چه خواهم کرد
هوای بستر و بالینم ار به سر بزند ؟

چو در کنار منی کفر نعمت است ای دوست
دو دیده ام مژه بر هم، دمی اگر بزند!

بپوش پنجره را ای برهنه! می‌ترسم
که چشم شور ستاره تو را نظر بزند!

غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم
که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند

#حسین_منزوی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

به سرم یاد تو افتاد و دلم ریخت به هم
همه، تکرار تو کردم، همه ام ریخت به هم

من و یاد تو به هم صحبتی هم مشغول 
خانه را همهمه صحبت هم ریخت به هم

به عطشناک ترین حالت صحبت با تو
آن قَدَر گفتم و گفتم که حَرَم ریخت به هم

تو که هستی که به هر شکل تجسّم کردم
دست بردم که به اندیشه رِسَم؛ ریخت به هم

ز غمت هر چه نوشتیم مرکّب پس داد
جوهر و آه من و اشک قلم ریخت به هم

چو ردیفی تو که در مصرع پایان غزل
آمدی، شعر من و شاعری ام ریخت به هم

#رزیتا_نعمتی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

ایّام بهار است و خزان رو به گذار است
بلبل به تماشای گل و رقصِ نگار است

در شهر ولی خوب نظر کردم و دیدم
انگار نه انگار که عید است و بهار است

وقتی که نباشد به سرت شور و امیدی
دل بی خبر از سوز گل و ساز هَزار است

پاییز و بهاران همه تکرار و همه نحس
آن را که به بدبختیِ ایّام دچار است

آن شخص که محتاج به یک لقمه ی نان است
با عید و بهار و چمن و غنچه چه کار است؟

از رقص هَزار و غزل و شعر چه داند
آن را که مصائب نه یکی، بلکه هِزار است


گر کفر نباشد به خدا فاش بگویم
عدلِ تو کجا شامل این شهر و دیار است؟

یک عدّه چنان غرقِ خوشی اند و تنَعّم
باقی همه از مغز درآورده دمار است

ما را چه به نوروز اگر که پدری باز
شرمنده ی فرزند و سرافکنده و زار است


آن روز بود  عید که همسایه یِ ما هم
چون ما شکمش سیر و رخَش مثل انار است

این پند شنو عمر گرانمایه دو روز است
خوابیدن و خوردن نه در این عمر، شمار است

نوروز زمانیست که در خویش بمیری
باقی همه حرف و سخن و شعر و شعار است

از خاک سیه چون گل نوروز به پا خیز
آن روی، سپید است که بر خلق قرار است


#جواد_امیرحسینی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

به رغم عاشقی، از غم کناره می‌گیرم
برای آمدنت... استخاره می‌گیرم

به شوق روی تو هر شب، درون رویایم
به جای هدیه برایت ستاره می‌گیرم!

دلم گرفته، گمانم وصال ممکن نیست
ببین که بی‌تو جنونی دوباره می‌گیرم

که واژه واژه‌ی هر بیت این غزل‌ها را
برایت از دلِ تنگم عصاره می‌گیرم

برای اینکه بگویم "غزل" فروشی نیست
خودم برای خودم جشنواره می‌گیرم!

تو رفته‌ایّ و پس از این، به رسم هر ساله
برای عاشقی‌ام... یادواره می‌گیرم

#محسن_نظری
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

مثل باران باش حتی روی دریا هم ببار
بر کویر و جنگل و بر دشت و صحرا هم ببار

با نگاه مهربانت باغ را سیراب کن
بر خس و خاشاک ، بر گلهای زیبا هم ببار

باغ را سیراب کردی دشتها را هم ببین
بر سر اینها که باریدی بر آنها هم ببار

بر فراز جنگل انبوه باریدم اگر
بر سد این تک درخت خشک تنها هم ببار

از شمال دائما شرجی بیا سوی کویر
تو که باریدی در آنجا خوب اینجا هم ببار

دائم از بالا به پایین آب نازل می‌شود
مثل یک فواره حتی رو به بالا هم ببار

تو که از دیروز تا امروز را باریده ای
لطف کن بر مردمان نسل فردا هم ببار

چشمه چشمم ببین از اشک جاری می‌شود
سالها باریده ای ای اشک حالاهم ببار

چهره ی آیینه را هم از غبار غم بشوی
بر همه باریده ای ای ابر بر ما هم ببار

#مهدی_شریفی_شادفر
#آئینه
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

نه فقط ساده به دستان تو تسليم شدم
كه به تاريخِ پس و پيش تو تقسيم شدم

دلِ من قبل تو كه اين همه محروم نبود
انقلابی شد و من يك شبه تحريم شدم

لحظه‌ی ديدنِ تـو فاتحه ام را خواندم
چون دچـار سرطــانِ دلِ بدخيم  شدم

بعدِ تو روزِ خوشم جن شد و من بسم الله
تا ابد جمعه ترين جمعه‌ی تقويم شدم

كمی فاصله ها شاخص نزديكی نيست
مـن كنارت به موازاتِ تو ترسـيم شدم

وسطِ  زندگی ات گاف بعيدی بـودم
كه نفهميده، خودم جمع شدم... جيم شدم

دستٰ بی حوصله ات قيچی و من ريش كه نه
بمب بی ساعتِ بی طاقتِ پر سيم شدم

جاي آن نيمه‌ی پر، در ته ليوان خالی!
نيمه‌ی گمشده ام كامل و من نيم شدم

#عرفان_پاکزاد
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

باز هم تسبيح بسم الله را گم كرده ام
شمس من كِى مى رسد من راه را گم كرده ام

طره از پيشانى ات بردار اى بالا بلند
در شبِ يلدا مسير ماه را گم كرده ام

در ميان مردمان دنبال آدم گشته ام
در ميانِ كوهِ سوزن كاه را گم كرده ام

زندگى بى عشق شطرنجى ست در خورد شكست
در صف مشتى پياده شاه را گم كرده ام

خواستم با عقل راه خويش را پيدا كنم
حال مى بينم كه حتى چاه را گم كرده ام

زندگى آن قدر هم در هم نبود و من فقط
سرنخ اين رشته ى كوتاه را گم كرده ام

#عليرضا_بديع
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

تاری از موی سرت کم بشود می میرم
آه! گیسوی تو درهم بشود می میرم

قلب من از تپش قلب تو جان می گیرد
آه! قلب تو پر از غم بشود می میرم

من که از عالم و آدم به نگاه تو خوشم
سهم چشمان تو ماتم بشود می میرم

مثل آن شعله که از بارش باران مرده ست
اشک چشم تو دمادم بشود می میرم

وقت بیماری و بی‌تابی من دست کسی
جای دستان تو مرهم بشود می میرم

جان من بسته به هر تار سر موی تو است
تاری از موی سرت کم بشود می میرم

#میثم_علیزاده
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

تو آبادی و من متروکه، میخواهی   خرابم کن
بسوزانم ولی تحقیر نه ،در عشق آبم کن

نگاه نافذت را دوست دارم منتها از جمع
نگاه خیره را بردار  بانو کم عذابم کن

دهان مردم دیوانه را هم می توان بستن
تو با من باش اما بین آنها "هی" خطابم کن!

صدای خنده ات لالایی محض است می دانی!؟
فقط با من فقط بامن  بخند و غرق خوابم کن

شنیدم با تمام شهر میگردی و گفتی نه
قبولت دارم اما جای انکارش  مجابم کن

#محمد_جواد_منوچهری
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

من دست خالی چشم هایت لشکری مست است
شهری به یک شیشه، گلاب قمصری مست است

می دانم آغوشت فقط تصویری از رویاست
گاهی خماری؛  با لبی بر ساغری مست است

آتش پرست معبد زرتشتی ات هستم
پروانه، تا از  شعله های آذری مست است

یک لحظه، دیدارت مرا یک عمر عاشق کرد
مردابی از رقص گل نیلوفر ی مست است

درمن گمانم الکل چشمت ،   زده بالا
در، شهر نیشابور ما غارتگری مست است

دست از هدایت، کردنم بردار ، پیغمبر
ایمان من در دستهای کافری مست است

یک بار ، راهت، در مسیر مسجد افتاد و
از بعد آن هر شیخ، برهرمنبری مست است

در مستی از چشمان تو ترس گناهی نیست
در این شب میخانه، هرپیغمبری مست است

امشب، غزل ،مست است و من ،مست و قلم، هم مست
شعر توباشد، خط به خط هر دفتری مست است


#احمدمهدوی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

چندیست که دلگیر شده حال و هوایم
درد است که افتاده در آهنگ صدایم

من دور شدم از خودم و از تو و از عشق
در بند هـــــزار دوزخ از سمت خدایم...

هرشب به فراق تو،در اندوه تو، بیدار...
هردم بدود بغض جهان پای به پایم

تو یک نفری...یک نفری...یک نفر اما
این یک نفر اندازه ی دنیاست برایم...

این قدر نگو رفتن تو دست خودت نیست!
اینقدر نخـــــواه گریه ام را بسُرایــــــم

برگرد و به این مُرده ی دیوانه بگو کیست...
این سایه ی محبوس که زنده ست به جایم

گر باز نمی گردی بده آدرست را...
تا حدِّاقل من به سراغ تو بیایم...

#خدیجه_نصیری
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

به یاد آن کسى که چشم هایش برده جانم را
تفال میزنم هر شب مَفٰاتیحُ الجَنانَم را

من آن آموزگارم که سوال از عشق میپرسم
ولیکن خود نمیدانم جواب امتحانم را

کمى از درد ها را با بُتم گفتم مرا پس زد
دریغا که خدایم هم نمى فهمد زبانم را

به قدرى در میان مردم خوشبخت بدنامم
که شادى لحظه اى حتى نمى گیرد نشانم را

تو دریایى و من یک کشتى بى رونقِ کُهنه
که هى بازیچه میگیرى غرورم ، بادبانم را

شبیه قاصدک هاى رها در دشت می‌دانم
لبت بر باد خواهد داد روزى دودمانم را

دلم مى خواهد از یک راز کهنه پرده بردارم
امان از دست وجدانم که مى بندد دهانم

#سید_تقی_سیدی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

✏فقط شعر و غزل 📋

دست بر زانو نهادم بلکه برخیزم، نشد
خواستم آبی به جام تشنگی ریزم، نشد

تا ببینند این حریفان، چهره و بالای من
گفتم از یک ریسمان خود را بیاویزم، نشد

رفتم از هر گوشه‌ای طنزی فراهم کرده‌ام
تا به زهر زندگی‌، شکّر  بیامیزم، نشد

مهر و کین و کفر و دین را خاک کردم در دلم
شاید از جنگ و جدل‌هاشان بپرهیزم، نشد

رنگ‌های خوش زدم بر بوم نقاشی خود
با امید آن که شوقی در تو انگیزم، نشد

خانه خالی شد دمادم از نفس‌های جوان
خواستم با قصه‌های خود درآمیزم، نشد

برگرفتم آینه تا گفتگو با او کنم
یا که با تنهایی‌ام این بار بستیزم، نشد

ایستادم، سستی پایم مرا بر جا نشاند
خنده بر لب گفتمش آرام‌تر خیزم، نشد

دیو در دیوار دیدم شاید از دل‌خستگی
گفتم ای همراه بایستش فرو ریزم، وَ شد

شد سرانجام آنچه می‌انگاشتم ناممکنش
باده ریزم، شور انگیزم، ز جا خیزم، وَ شد.»

#شهنام_دادگر
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۸۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…
Subscribe to a channel