♥️مجله هنری عشقولیسم ♥️ ورژن عاشقانه مثبت مجله هنری پونیسم😁 ماواس گسترش عشق وساختن دنیایی باحال خوب تلاش میکنیم🥰💪🏼 | تمامی حقوق این کانال متعلق به مجله هنری پونیسم است💚| کانال اولمون : @puniism
به هر فصلی غمی هر صفحه ای انبوه اندوهی
وطن جان خسته ام، پایان خوبِ داستانت کو؟ :)
@eshghuliism
- روزی با خیالی آرام زندگی را خواهیم گذراند:)🌱
#صبحتون_بخیر
@eshghuliisn
اسکار غمانگیزترین در عین حال زیباترین
دیالوگ قرن هم میتونه برسه
به #ژاک_دمی برای فیلم لولا :
"من هیچی از زندگی نمیخواستم،
تا اینکه دوباره دیدمت..."
@eshghuliism
گویند که هر تیره شبی را سحری هست
#صبحتون_بخیر
@eshghuliism
#تنگ_بلور
#مریم_دماوندی
#پارت_246
قدم به جلو برمیدارد و من روی دو زانو روی زمین می نشینم
-خونه اتو کثیف کردم ...
لب هایم به روی هم فشرده میشوند ...کنترل گریه ام برایم سخت است ..اشک هایم میریزد...
دستانم به میان شیر خشک های ریخته شده روی زمین فرو می رود و اوست که مچ دستانم را میگیرد
نگاهم بالا می آید و بی قرار لب میزنم
- ببخشید...
نمیدانم به خاطر کدام غلطی که کرده ام عذر خواسته ام تنها چیزی که خوب میدانم این است که من اگر هزار بار هم از او طلب بخشش کنم کم است ...
- گریه نکن ...
از تن صدای درمانده اش تمام وجودم درهم مچاله میشود و کاش میشد همینجا بمیرم ...
نگاهش عمیق و طولانیست ...دلگیر است و من طاقت زل زدن در آن چشمها را نداشتم ...
شدت اشک هایم که بیشتر میشود فشاری به مچ دستان یخ زده ام می آورد و بلندم میکند
به سمت سینک می کشاندم و شیر آب را به روی دستانم باز میکند
- زندگیتو خراب کردم ...
- بس کن ...
- گفتی بمیر ولی نمردم ...ترسیدم از مردن.
فکرِ صدا زدنِ تو
با نام خانوادگی من
دل ضعفه ای ست🤤
که خدا کند خوب نشود
علی سلطانی
💫@eshghuliism
میخواهمت آنقدر که اندازه ندانم...♥️🍓
#عاشقانه_طوری
#پروفایل
#ست_طوری
🌈@eshghuliism
انگار با تمامِ جهان
وصل میشوم
در لحظهای که میکِشَمَت
تنگ در بغل...♥️💫
روز جهانی بغل مبارک♥️🙃
@eshghuliism
صبح برایم جهانی تازه میسازد
زمان مقدس میشود
و ترانه ها سوار بر نسیم، می آیند و می روند
صبح دلبری میکند و
دلاوری میخواهد
چقدر حس صبح دیدن
در آغوش تو، معنا بخش است
و چقدر تو، زندگی را هر صبح معنی میکنی !
#صبحتون_عاشقانه ❤️
☀️@eshghuliism
عشق را
شب زندهداریها خوش است🌘
رنج را
اُمّیدواریها خوش است
خوبرویان را
نگاه ِدلنواز
عاشقان را
بیقراریها خوش است💙🙂
فریدون مشیری
💫@eshghuliism
Hiçbir tabela da yazmaz, mutluluğa kaç kilometre kaldığını...
Ama yine de yola çıkmak Gerek
رو هیچ تابلویی نمینویسه چند کیلومتر تا خوشبختی مونده...
اما بازم باید به راه افتاد🥰🤗
#عشقولیسم
@eshghuliism
یار زیبای من در کنج دلم فقط تو هستی.....☺️
#با_دلبر
@eshghuliism
صبح بخیرم را
در پرنیانی از شعر می پیچم
و با واژگانی كه "صبح"
زشوق بوسیدنت
در من طلوع می كنند
بسوی "تو" گسیل ميكنم بر
اسب سپید خیالی ام...
تو اگر مشتاقی پنجره را باز كن
اگرچه دورم باز همان حوالی ام ...
#علی_خدادادی
#صبحت_عالی
☀️ @eshghuliism
دوستت دارم جانم♥️
انقدر که اگر قلبم توان تفکر داشت
از تپیدن می ایستاد
با اینکه کنارم نیستی
اما همین نبودنت قشنگ تر از تمام بودن هاست
با این که لمس حضورت را کنارم ندارم
اما وجودت همیشه در وجودم حل شده
همیشه هر لحظه هر ثانیه
اصلا میدانی
چشمات
آخ چشمانت💛
اگر راست میگویی چشمانترا بگذار کنار دست خالی
به میدان بیا تا کلماتم بی لکنت فریاد بزنند چقدر عاشقت هستم💜
روزگار غریبیست
تو همانی هستی ک خدا خاکمان را از یک جا برداشته اما کنار همنگذاشته
خیالی نیست همانقدر که ایمان دارم به دوست داشتنت
همانقدر ایمان دارم که
صبح میشود این شب
باز میشود این در
و در آخر
دوست داشتن تو
شیرین ترین داستانِ این دنیای تلخ است💙🙂
💫@eshghuliism
رویای بی انتها فقط اغوشِ گرمِ مردونت🥰🍓♥️
#عاشقانه_طوری
#پروفایل
#ست_طوری
🌈@eshghuliism
جانِ شيرينِ منى
بلكه زِ جان شيرين تر...
♥️🌱😍
#با_دلبر
@eshghuliism
±چقدر «شب» فرق داره با روز...
نمیدونم چون پشتمون به خورشیده،یاچی.
انگار اضطراب روزا، شب که میشه
تبدیل میشه به دلتنگی، هول و ولای روز،
تو تاریکی میشه غم.
به قول یه بزرگواری، عشقت به من آموخت
«کیف اللیل یضخم احزان الغرباء»،
که چگونه «شب» اندوه غریبان را بزرگ
و صد چندان میکند🌃✨
@eshghuliism
#تنگ_بلور
#مریم_دماوندی
#پارت_248
قلبم مالامال درد بود ...تمام دنیا بر روی شانه هایم سنگینی میکرد و توان سر پا ایستادن نداشتم ...
میلرزیدم ...به وضح پیش چشمانش داشتم جان میدادم و او اما تنها با آن نگاه خشمگین و غم زده تماشایم میکرد.!
سینه ام از بی نفسی به تنگ آمده بود ...سلول هایم برای ذره ای اکسیژن تقلا میکردند و درست لحظه ای که حس میکردم قلب بی نوایم میل به از تپش ایستادن دارد صدای گریه ماهور جایی از حوالی پشت سرم به گوش میرسد...
ضربان کند شده قلبم بالا می رود ...دخترکم هق میزند و منی که کم مانده بود از پا بیفتم را به خودم می آورد.
نگاه سردرگمم را از چشمان مرد روبرویم میگیرم به عقب برمیگردم و ترانه در حالی که دخترکم را در آغوش دارد زمزمه میکند
- شیرشو درست نکردی؟
- بچه رو بده بهش خودت درست کن ...
لحن صدای خش گرفته و جدی مردانه اش در گوش هایم زنگ میزند و ترانه بی حرف جلو می آید.
ماهور را به سمتم میگیرد.
پلک میزنم ...دستانی که نمیدانستم قدرت نگه داشتن فرزندم دارند را پیش میکشم و او را به بغل میگیرم ..
ماهور که به آغوشم می آید انگار جانی دوباره میگیرم ...طفلکم را به آرامی تکان میدهم
نگاه سنگین مهراب را روی خودم احساس میکنم و همان که مردمک های چشمانم به سمتش می چرخد نگاه میگیرد و از آشپزخانه خارج میشود.
ترانه شیشه شیر دیگری پیدا میکند ...یک قمقمه استیل از یخچال بیرون میکشد.
شیشه شیر را از آب پر میکند ..چهار پیمانه شیر خشک میریزد و بلافاصله درب شیشه شیر را می بندد و در حالی که آن را تند تند تکان میدهد به سمتم می آید .
ماهور کمی آرام گرفته است ...ترانه شیشه شیر را به دهانش میدهد و او با هر دو دست کوچکش آن را می چسبد و نگهش میدارد.
- میخوای ببریش تو اتاق خودش؟
سر به تایید تکان میدهم و او ادامه میدهد
- بیا اتاقشو نشونت بدم ..
به دنبالش روانه میشوم ....میان راه درب باز مانده یک اتاق و مهرابی که درحال تن زدن پیراهن دیگریست را می بینم.
- اینجاست
با صدای ترانه نگاه میدزدم ...جلو می روم ...یک اتاق درست در چند قدمی و درکنار اتاق پدرش ...
ترانه درب اتاق را باز میکند و همانطور که خود را از سر راهم عقب میکشد می گوید
- چیزی احتیاج داشتی بهم بگو ..
سر به تایید تکان میدهم و اوست که فاصله میگیرد ...داخل اتاق میشوم و ترانه ای را می بینم که وارد آن اتاق مهراب شده و در را پشت سرش می بندد.
#تنگ_بلور
#مریم_دماوندی
#پارت_247
میان واگویه هایم کفری صدا میزند
- پناه ..
مردمک های دو دو زنم بالا می آید و او با لحنی جدی و مصمم ادامه میدهد
- من و تو تموم شدیم ، بسه ، کشش نده ، اون بچه منتظره یادت رفته واسه چی اینجایی؟
تمام شده بودیم.!؟
شنیدنش از زبان او سنگین بود ...دردناک بود و من تنها برای ماهورم اینجا بودم؟
شیر آب را می بندد ...قوطی شیر خشک دیگری از کابینت بیرون میکشد و روی میز میگذارد
- بیا شیرشو درست کن ...
کف پاهایم را به روی زمین میکشم و جلو می روم...
از پس نگاه تار شده ام دست لرزانم را پیش میکشم شیشه شیر را برمیدارم و اما هنوز آن را کامل میان مشت نگرفته ام که از دستم سر میخورد و پایین پاهایم روی زمین می افتد.
- تموم کن این نمایشو...
از تن صدای بلندش قلبم درون سینه می ایستد و سر جا خشک میشوم
- بی نقصه ...نمایش خوبیه ...اما نکن ...صبر و تحملمو محک نزن پناه ...اون بچه عروسک خیمه شب بازیت نیست...میخوای مادری کنی ...میخوای بذارم ببینیش دست بردار از این مسخره بازیات .!
لرزش بی امان دست هایم ...فشرده شدن آرواره هایم به روی هم بیشتر میشود و او ادامه میدهد
- بردار این نقاب مظلومی که به چهره ات زدی رو !
ماه من تو تمام جان منی...🌙
روشنایی شب های تارم
در کنار تو بودن
بهترین اتفاقیست که
معنای آرامش را میتوان یافت...♥️
#شب_بخیر_ماه_من
Ruhuna dokunan insanı bul. Konuştuğunda gözleri gülen ve seni olduğun gibi seven
آدمی رو پیدا کن که روحتو لمس کنه.وقتی حرف میزنه چشاش بخنده و تو رو همونطور که هستی دوس داشته باشه😇♥️
#عشقولیسم
@eshghuliism
بليت◗خَـندههايت◖
را كجا میفروشی؟!
بگو؛
تا◗مشـتَری◖
ثابت سانسهايت شوم
هرروز دست◗دل◖ را بگيرم
به◗تَماشـايت◖ بيايم
◗نگاهَت◖ كنم قند در ◗دلَـــم◖ آب كنی♥️
@eshghuliism
Nefesime nefes olup, bana hayat verdiğin için Teşekkür ederim
ازت ممنونم که نفسم شدی و بهم زندگی بخشیدی🥰
#با_دلبر
@eshghuliism
شب اگر
در آغوش تو باشم
چه خوب بخیر میشود
#شبت_بخیر❤️
💫 |@eshghuliism
یکی از قشنگی های دنیا خودتی♥️🍓
#عاشقانه_طوری
#پروفایل
#ست_طوری
🌈@eshghuliism
وآمدی،
کهبریزیبههم
''جهانمرا ...♡''
میشهباشیُباشیُباشیُهمیندیگِه
فقط❪ بـ ـاااااش ❫ ..♥️''
@eshghuliism
و شب 🌙✨
همان چشمانِ توست
که من در آن گُم میشوم
#شبت_به_زیبایی_چشمانش♥️
💫 |@eshghuliism
Kendime Not :
Bu yol seni ÖLDÜRÜR !
Gitme artık !
یادداشتی برا خودم
این راه تورو میکُشه!
دیگه نرو🖤
#عشقولیسم
@eshghuliism
دوستت دارم بے آنڪه بدانم چطور،
ڪجا ، یا چه وقت....؟!
چه آسان دوستت دارم،
بی هیچ غرور یا دشواری
تو را اینگونه دوست دارم 💜🌼 」
@eshghuliism