⭐️ #انشا با موضوع : #پاییز
وقتی به پاییز فکر میکنیم تصویری از رنگها، زیباییها و صحنههای شادی و دلنشین و گاهی اوقات هم دلگیر را میبینیم که به صورت فیلمی یک لحظه از جلوی چشمانمان میگذرد مانند رقص برگها در هوا که هر بار باد آنها را به آن طرف و این طرف میکشاند مانند درخت بیبرگ که لانهای خالی روی شاخهاش است مانند برکهای سرد و یخ زده ک خبری از صدای بلبل و قورباغه و بازیگوشی گربه سیاه بالای سر ماهیها تا پایان پاییز نیست بعضی ها میگویند پاییز میآید تا آن هارا مبتلا کند.
خیلی دلم میخواهد که بدانم چرا پاییز اینقدر میتواند تاثیر گذار باشد! شاید به خاطر روزهای بارانی که دارد یا هم اینکه به خاطر سکوت زیبایش باشد به نظر من اگر خوب به پاییز به اندیشیم به این نتیجه میرسیم که زیباترین فصل و پادشاه فصلها، پاییز است چون گاهی مانند بهار زیبا و آراسته و گاهی مانند زمستان ناآرام و طوفانی است.
به نظر من اگر پاییز توان سخن گفتن را داشت میتوانست شعرهای زیبا و عاشقانهای را بگوید
که انسان از گفتن آنها ناتوان باشد
من با دیدن این همه زیبایی از پاییز ،میتوانم به این پی ببرم که زیباترین نقاش دنیا خداوند است و با دیدن این زیباییها هیچوقت به بودن خداوند شک نمیکنم چون فقط اوست که میتوان خالق این همه زیبایی باشد.
به نام خداوند مهربان
📕📕✨#موضوع انشا:#خاطره
_:::___:::__::::_
ما قرار است روزهای بسیار زیادی را پشت سر بگذاریم گاهی در این روزها میخندیم جوری که فکر میکنیم دنیا در دستان ما است و هیچکس جلودار ما نیست و گاهی هم ناراحت و دلخور هستیم انگار که اصلاً وجود نداریم و مثل موجود نامرئی در حال زندگی کردن هستیم و حواس هیچکس به ما نیست
روزهای سخت خواهد گذشت همچنین روزهای شادمان که از خنده اشک از چشمهایمان میریخت میرود اما تنها چیز مهمی که در ذهنمان باقی میماند خاطرات آن روزها هستند
خاطره یعنی حس دوباره زندگی کردن روزهای گذشته
یعنی لبخندی ناخودآگاه
یعنی ناگهان اشک ریختن و آرام گریه کردن
یعنی گفتن کلمه یادش بخیر و چه زود گذشت
یعنی گفتن ای کاش دیگر هیچ موقع تکرار نشود یا حتی گفتن ای کاش زمان همان موقع متوقف شدن
انگار تمام حسهای الانمان و تجربههای تلخ و شیرین به خاطرههایمان برمیگردد
خاطراتی که حتی ممکن است با گفتن یک کلمه تو را مانند ماشین زمان به عقب برگرداند یا حتی دیدن عکسی به تو حسرت دوباره زندگی کردن در آن دوران را بدهد
خلاصه گاهی حسرت میشود بغل کردن عزیزانمان که الان به جای حضور گرمشان خاطراتشان در ذهنمان مانده است و تنها از آن ها یک عکس یادگاری در گوشهای از اتاقمان داریم
شاید گاهی با به یاد آوردن خاطرات قدیمی ما را به ذات اصلی خودمان برگرداند تا خودمان را فراموش نکنیم
یا شاید هم خاطرات تلنگری باشد که به عقب برگردیم و بسنجیم که چطور و با چه افرادی زندگی کردیم، خشنود زندگی کردیم یا فقط مجبور به ادامه دادن بودیم؟
خاطرات مزههای تلخ و شیرین زندگی را به ما یادآوری میکنند و میگویند من اینجا هستم تا اگر ناراحت بودی با فکر کردن به من بتوانم کمی حالت را بهتر کنم و اگر خوشحال بودی بتوانم خوشحالی تو را چند برابر کنم حال این به تو بستگی دارد که چه خاطراتی از خود ساختهای ودر ذهن و قلب خود به جای گذاشته ای..
#موضوع_درخواستی
📚 #مثل_نویسی در مورد : (فضول را بردن جهنم گفت هیزمش تره)
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
دریک جنگل بزرگ حیواناتی ب کنار هم ب خوبی و خوشی زندگی میکردن بین این حیوانات روباه تازه واردی بود ک ب کار همه سرک می کشید و فضولی میکرد..مدتی گذشت و حیوانات از این کار روباه ناراحت شدن چون روباه برای خود شیرینی رازهای هر کدام را پیش دیگری میگفت ..و باعث آزارشان میشد یک روز صبر حیوانات تمام کرد و برای شکایت پیش سلطان جنگل ینی شیر رفته بودند در ان روز هر کدام هر اتفاقات و مشکلاتی ک روباه برایشان پیش اورد برای شیرتعریف کردند..شیر ب حرف همه گوش کرد و گفت باید کاری کنیم ک روباه پی ب اشتباه خود ببرد و رفتار خود را عوض کند حیوانات در ان روز نقشه ای برای روباه کشیدند روز بعد فیلی ب طرف کلبه ک وسط جنگل بود رفت و کوزه ای را از در ان خانه برداشت و با خود اورد و طی اون مسیر طوری وانمود میکرد ک انگار کار مهمی انجام می دهند ک نمیخاهد دیگران از ان با خبر شوند روباه فضول ک تمام راه را با تعقیب فیل می پرداخت با این کار بشتر فضولی اش گل کرد فیل پس از پیمودن مسافتی ب درختی رسید و چاله ای کند و کوزه رو درون چااله مخفی کردو رو ان چاله را با خاک پوشاند و از انجا رفت حالا روباه فضول مانده بود و کوزه مخفی شده او کم کم نزدیک چاله شد و اون رو دوباره کند و کوزه رو در اورد و برای اینگه بداند چی در ان کوزه است دستش را در کوزه گذاشت اما چیزی نبود با خود فکر کرد امکان نداره چیزی نباشد چون رفتلر فیل مشکوک بود روباه این بتر سرش را داخل کوزه برد تا درون ان را ببیند انچه شد ک نباید می شد سر روباه درون کوزه گیر کرد و هر چه تلاش کرد نتوانست سرش را از درون کوزه خارج کند روباه در حالی ک این طرف و اون طرف میگشد و دنبال کمک بود ولی کسی نبود ب اون کمک کند و او در جهنم اعمال خویش گیر کرد
برداشت:فضولی رفتار ناپسند است و فرد فضول ب بدترین شکل مجازات میشود
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🛜 کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام ↓ :
🆔 @ensha_kade
/channel/notcoin_bot?start=rp_3529570
استارت کنین به صورت شانسی ۹۸ تا ۹۸۰ دلار برنده شین اموزش نقد کردن
هم بیایین پیوی خودم
به دو ادمین فعال و حرفه اي
در زمينه فارسي و نگارش توان نوشتن انشاء دستنويس و غير تكراري رو داشته باشه
ترجيحا فارغ التحصيل باشه كه از درس خوندن عقب نیفته
یا محصل باشه و بتونه کانال رو مدیریت کنه
حقوق پایه ماهی ۳میل تا ۵میل
يا به صورت درصدي
درصورت دارا بودن شرایط به ایدی زیر پیام بدین
T.me/stonaa
اشتراک نامحدود VPN هم اضافه شد.
🔻بسته نا محدود :
🔹 1 کاربر 1 ماه 100 هزار تومان
🔹 2 کاربر 1 ماه 130 هزار تومان
🔹 3 کاربر 1 ماه 200 هزار تومان
⚠️ این بسته ها شامل سرور های تونل (ایران) نمی باشند و امکان اتصال در اینترانت ملی ندارد.
❤️برای خرید پلن مورد نیازتون به ربات زیر مراجعه کنید
⌨️@Stonsa
⚡️تنها VPN فعال در شرایط فعلی با بالاترین سرعت⚡️
❎کاملا تضمینی و بدون قطعی❎
✅وصل شدن در شرایط ملی بودن✅
📱سیستم عامل های :android , ios ✅
جهت خرید روی لینک زیر کلیک کنید
https://wa.me/message/ERJMZZDOMYYHF1
انشا درمورد برو کار میکن مگو چیست کار
********************
پدربزرگ قبل از آنکه از این دنیا برود، نوه ۶ سالهاش را همیشه در آغوش میگرفت و این شعر سعدی، شاعر نامدار ایران را که درس زندگی صدها نسل بعد از خود داده است، میداد.
او در گوشهای نوهاش همیشه این شعر را زمزمه میکرد:
برو کار میکن مگو چیست کار / که سرمایه جاودانیست کار
نوه کوچک، دیگر اندکی بزرگ شده بود و به مدرسه میرفت و در یازدهمین سال زندگی نوهاش که دیگر آرامآرام نوجوان میشد از این دنیا رفت و نوه عزیز پدر بزرگ بر فراز آرامگاه او بهشدت گریست و ماهها بعد از فوت او عزادار بود.
یک روز پدر جوان، فرزند نوجوانش را در آغوش گرفت و گفت: پسرم! دیگر نباید در مرگ پدربزرگ سوگواری کنی اگه میخوای او را همیشه به یاد داشته باشی به تعمیرگاه من بیا یعنی تابستانها که کار یاد بگیری.
پسرک گفت: راست میگی بابا؟ مگه میشه؟!
پدر گفت: چرا نمیشه پسرم، اینجا حسابی کار یاد میگیری! مشتریها ماشینهاشونرو میآرن و تو همه چیرو درباره وسایل ماشین یاد میگیری و نحوه تعمیر آن را.
پسر نوجوان و زیرک یاد گفته پدر بزرگی که عاشقش بود افتاد و گفت: برو کار میکن مگو چیست کار!
از فردا پسر همراه دیگر شاگردهای تعمیرکار اتومبیل در تعمیرگاه بود. شاگردها پسر اوستا را خیلی خوب تحویل میگرفتند و همه چیز را به او یاد میدادند: ببین رضا جان، پنچری رو اینجوری میگیرن!
یکی دیگر میگفت: این کلاجه، این هم صفحه کلاج اگه خراب بشه!
سومی میگفت: وقتی میگن یه ماشین آب و روغن قاطی میکنه! یعنی این.
چهارمی: این باتری ماشینه، برق ماشین مال اونه.
و رضا فکر میکرد چقدر چیزهای جالبی در دنیا وجود دارد که گاهی بسیار بهتر از بازیهای رایانهای است. این یک ماشین واقعی است اما بازیهای پلیاستیشن و بازیهای دیگر خیالی!
هر روز صبح زود با پدرش به تعمیرگاه میرفت و در عالم خیال میدید که روح پدربزرگ نیز خوشحال و خندان همراه آنهاست و گاهی در کارها به او کمک میکند. حتی یکروز به شبح خیالی پدربزرگ گفت: باباجون وقتی ماشین ترمز میبره یعنی چی؟
پدر با خنده گفته بود: با کی حرف میزنی پسرم؟!!
رضا حرفی نزد و با روح پدربزرگ به گمان خودش حرف میزد.
یک روز، پدر با خوشحالی آمد و گفت: پسرم، اسمترو توی مدرسه تیزهوشان نوشتهام!
رضا خیلی خوشحال شد اما با حالتی غمگنانه گفت: بابایی! کارم رو خیلی دوست دارم.
پدر با خنده گفت: ای شیطون! یعنی میخوای مدرسه نری؟
رضا گفت: نه، درس رو هم دوست دارم اما کارم رو هم همینطور!
روبهروی تعمیرگاه، درختهای پاییزی برگهای خشک خود را فرو میریختند و نرمه بادی بوی پاییز را انگار در شهر میگسترد. روح پدربزرگ بر فراز سر تعمیرگاه پسرش باز هم نجوا میکرد:
برو کار میکن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانیست کار…
بلدی نیستی دآغش کنی بیا
اموزش شیطونی😹😈😈
#شب_خیس
https://t.me/joinchat/AAAAAEzhIS6KHwMRa-V1iQ
انشاءغیر تکراری فقط ۳۰ ت
(درگوگل و هیچ جایی دیگه ایی وجود نداره) تضمین نمرهی ^^ 19+ ^^
قبل از ۴ رزرو کنید
سفارش:
T.me/majruoh
#کرونا_نویسی
مقایسه ی کرونا با عشق
سلام راستش سن زیادی ندارم تا بدانم عشق چیست کرونا هم که خیلی اطلاعات دقیقی درباره اش ندارم اما می خواهم کمی بنویسم تا ذهنم کمی خالی شود.
کرونا بیماری جدیدی است یک ویروس به گفته خیلی ها خطرناک است اما من اینطور فکر نمیکنم هرچه باشد کرونا یک بیماری جسمی است و بعد از گذشت مدتی دارویی برای درمانش پیدا می شود اما عشق..
کرونا یک ویروس است درست مثل آنفولانزا یا سرماخوردگی باید بگویم آن دو ویروس هم برای اولین بار که ظاهر شدند عده زیادی را قربانی کردند تا با گذشت زمان بدن انسان در مقابلشان مقاوم شد و انسان موفق به پیدا کردن دارویی برای آن شد خب احتمالا این هم چنین می گذرد و افراد بسیار کمتر نسبت به یک جنگ قربانی می شوند پس جای نگرانی نیست اما از وقتی انسان وجود دارد عاشق ها از دوری معشوقشان دق کرده اند و تا انسان باشد اینگونه است.
عشق، نمی دانم چه از عشق بگویم عشق یک حس است که مثل کرونا است شاید بهتر است بگویم کرونا مثل عشق است هر دو در یک نگاه اتفاق می افتد هردو با یک دست دادن شاید هم تنها کشیدن یک نفس در یک اتاق.
وقتی مبتلا به کرونا هستی مردم از تو می ترسند از همه جدایی . درست مثل عشق است شروعی داشت که خودت هم نمی دانی کجا بود ؟کی بود اصلا چرایش معلوم نیست و این خود یک بدبختیست.
وقتی عاشق می شویی با هر لحظه دوری ذره ذره میمیری در درون فرو می ریزی و کسی خبر ندارد تا اینکه رنگ و رویت، اخلاقت، رفتارت و کل زندگیت تغییر می کند حالا تو یک مرده ی متحرک هستی تو دیگر حسی نداری و چند سال طول کشید تا این چنین شوی سرد و بی روح درست مثل یک تکه یخ.
از کرونا می گویم کمی از عشق بهتر است این مرگ تدریجی نیست، مخفی نیست و دیگر حتی جسمی بی روح از تو نمی ماند باید گفت که از عشق بسیار بهتر است درست است ممکن است افراد زیادی را مبتلا کنی اما همین که در حسرت نزدیک بودن به کسی نیستی خوب است.خوب است که مرگت عامل انسانی ندارد،خوب است آری بسیار خوب است که مرگت مدت زمان زیادی نمی برد.
درکل اگر بخواهم عشق را با کرونا مقایسه کنم ترجیح میدهم مرگم بر اثر کرونا باشد و با دردی به مراتب کمتر و در زمانی کمتر بمیرم.
مرداد
شاید داستان عاشقیست که قلبش
لبریز از حسرت شده است.
حسرت بارانِ نیامده...
قدم های زده نشده...
حسرت یک حالِ خوش
با قهقههای از ته دل...
هر چه می خواهد شاد باشد
قلبش از کودتای گذشته تیر می کشد
و ثانیه هایش همچون مرگ سپری میشوند.
قلبی که به دنبالِ
یک موسیقی آرامش بخش،
یک جای دنج
یک فنجان قهوه عصرانه
کنار دلبر است.
مردادی که در نیمه های تابستان کم آورده است
و پر از تردید رفتن است.
شبیه داستان دختری که
پاییز را نیامده در غروب های مردادش
به چشم خود میبیند اما زبانش قفل میشود تا واژه ای را بیاورد.
#زینب_قشقایی
تمام حرفهایم هیچ گونه مخاطب قلبی،عقلی ندارد. #صرفا جهت #اروم شدن #خودم مینویسم #نه چیز دیگه..!
Читать полностью…همه پسرا به شدت به یه دختر قوی نیاز دارن
اونقدر قوی که بتونه کنترلشون کنه!
اونقدر قوی که بخاطرش سیگار نکشن!
بخاطرش خوب زندگی کنن
بخاطرش پول پس انداز کنن
بخاطرش با کسی لاس نزنن
و کنارش خود خود واقعیشون باشن:)
من فقط میخوام وقتایی که دلم برای حرف زدن باهات تنگ میشه دنبال بهونه نگردم که بخوام باهات حرف بزنم
دلم میخواد هر وقت خواستم بهت زنگ بزنم و مدام پیش خودم نگم یه وقت مزاحمش نباشم
من دلم میخواد برای دیدنت لحظه شماری نکنم که یه مناسبتی پیش بیاد و یا با یه بهونه ای خودم رو سر راهت قرار بدم
من میخوام هر زمانی که دلم خواستت پیشم باشی
که حسرت شونه هات واسه اشکام به دلم نمونه
که حسرت نگات به لبام موقع خندیدنم به دلم نمونه
که حسرت انگشتات بین انگشتام اون موقع که تب کردن به دلم نمونه.
من نمیخوام واسه داشتنت
واسه بودنت
واسه دیدنت دنبال بهونه باشم.
من چیز زیادی از دنیا نمیخوام
فقط میخوام هر وقت چشم میچرخونم ببینمت
هر وقت صدات میکنم،بشنومت
من چیز زیادی نمیخوام جز اینکه تو هم من رو همینقدری بخوای که من میخوامت:)💛👊
تموم.
#عَليْ
#مَجروحْ
#دلنوشته
#قلب_بیشعور
#قلب_زبون_نفهم
سلام دوستان
ممنون که وقتتون رو دراختیار ما میذارید
هرگونه انشا درخواستی داشتید خوشحال میشم به ایدی زیر پیام بدید 💗😁 🙏
@pure_mahdiye
📕📗📙#موضوع انشا:#دوران_کودکی
________
کاش میشد زمان به عقب بازمیگشت، زمانی که با دوستان هم سن خود بدون اینکه هیچ صدمه ای بهم بزنیم یا عقده هایمان را بر سر خالی کنیم بازی میکردم
البته شاید بدون هیچ دلیلی باهم قهر می کردیم اما از قضا چون مهربان و دل نازک بوده ایم، دلمان طاقت نمی آورد و زود باهمدیگر بدون هیچ منتی آشتی می کردیم و مثل قبل باهم خوش میگذراندیم انگار که اصلا هیچ اتفاقی نیافتاده است.
درست برعکس دوران بزرگسالی تمام ظلم ها و بدی ها زود فراموش می شدند و هیچ کینه ای و انتقام گرفتنی یا حتی دل شکستنی هم درکار نبود، پس چرا اینقدر آرزوی بزرگ شدن می کردیم؟
مگر خوشی ها و دورهم بودنامون کمتر شده بود؟
مگر دوستی هایمان کمرنگ شده بود؟
مگر خوشحال و سرحال نبودیم؟
نکند آزادی امان را گرفته بودند که با بزرگ شدن میخواستیم آن را پس بگیریم؟
انگار جواب درستی ندارد و ما فقط میخواستیم هر آنچه از خدا آرزو می کردیم زود برآورده شود، شاید یکی از سادگی های بچگیمان بوده است که فکر می کردیم همه ی آرزوهایمان به صلاح ماست که به دنبال برآورده شدن آن ها بوده ایم
اما در آخر حسرت این را داریم که برای چند دقیقه به آن دوران شیرین سادگی کودکی خودمان برگردیم تا شاید کمی از سختی های دنیای آرزویمان را فراموش کنیم
رو لینک کلیک کنین و دکمه استارت رو بزنین
شات بدین ک استادت زدین از طرف منم معادل ۵۰ دلار یا تتر هدیه بگیرید-
"رابطه مجازی وقتی سخته که اگه.... طرف مقابلت برای یک روز آنلاین نشه نمیتونی بری جلوی درِ خونهشون و سراغشو بگیری، بری محله قدیمی دنبالش بگردی، جاهایی که پاتوقتون بود بری، خیابونایی که باهم قدم زدین و جاهایی که همیشه میرفتین و بگردی، برای دوستای دیگهای که داره پیغام بزاری.
اونقد باید استرس و فشار تحمل کنی که خودش برگرده:)"
🔻پلن های VPN
🔹 1 ماه 88 هزار تومان - 30 گیگ
🔹 3 ماه 180 هزار تومان - 90 گیگ
🔹 1 ماه 140 هزار تومان - 60 گیگ
🔹 3 ماه 300 هزار تومان - 180 گیگ
🔹 1 ماه 180 هزار تومان - 90 گیگ
🔹 3 ماه 440 هزار تومان - 270 گیگ
آدرس ربات:
🔰 @Stonsa
پروکسی 👋
فروش پراکسی تلگرام فعال شده و هم اکنون موجود است .
سیستم عامل های پشتیبانی شده 📱:
Android, Windows, MacOS, IOS
سرعت عالی🚀
وصل شدن در هر شرایطی🤝
بدون محدودیت حجمی⬇️
پلن ها
🔵1 کاربر 1 ماه 60 هزار تومان
🔵2 کاربر 1 ماه 80 هزار تومان
🔵3 کاربر 1 ماه 110 هزار تومان
با استفاده از پروکسی بدون نیاز به VPN می توانید به تلگرام وصل بشوید.
❤️برای خرید پلن مورد نیازتون به ايدي زیر مراجعه کنید
⌨️@Stonsa
لانگ دیستنس توصیف این جملهست
نه دستاشو گرفتم
نه بغلش کردم نه حتی بوسیدمش
من فقط از دور دوستش داشتم
#کرونا_نویسی
مقایسه ی کرونا با عشق
سلام راستش سن زیادی ندارم تا بدانم عشق چیست کرونا هم که خیلی اطلاعات دقیقی درباره اش ندارم اما می خواهم کمی بنویسم تا ذهنم کمی خالی شود.
کرونا بیماری جدیدی است یک ویروس به گفته خیلی ها خطرناک است اما من اینطور فکر نمیکنم هرچه باشد کرونا یک بیماری جسمی است و بعد از گذشت مدتی دارویی برای درمانش پیدا می شود اما عشق..
کرونا یک ویروس است درست مثل آنفولانزا یا سرماخوردگی باید بگویم آن دو ویروس هم برای اولین بار که ظاهر شدند عده زیادی را قربانی کردند تا با گذشت زمان بدن انسان در مقابلشان مقاوم شد و انسان موفق به پیدا کردن دارویی برای آن شد خب احتمالا این هم چنین می گذرد و افراد بسیار کمتر نسبت به یک جنگ قربانی می شوند پس جای نگرانی نیست اما از وقتی انسان وجود دارد عاشق ها از دوری معشوقشان دق کرده اند و تا انسان باشد اینگونه است.
عشق، نمی دانم چه از عشق بگویم عشق یک حس است که مثل کرونا است شاید بهتر است بگویم کرونا مثل عشق است هر دو در یک نگاه اتفاق می افتد هردو با یک دست دادن شاید هم تنها کشیدن یک نفس در یک اتاق.
وقتی مبتلا به کرونا هستی مردم از تو می ترسند از همه جدایی . درست مثل عشق است شروعی داشت که خودت هم نمی دانی کجا بود ؟کی بود اصلا چرایش معلوم نیست و این خود یک بدبختیست.
وقتی عاشق می شویی با هر لحظه دوری ذره ذره میمیری در درون فرو می ریزی و کسی خبر ندارد تا اینکه رنگ و رویت، اخلاقت، رفتارت و کل زندگیت تغییر می کند حالا تو یک مرده ی متحرک هستی تو دیگر حسی نداری و چند سال طول کشید تا این چنین شوی سرد و بی روح درست مثل یک تکه یخ.
از کرونا می گویم کمی از عشق بهتر است این مرگ تدریجی نیست، مخفی نیست و دیگر حتی جسمی بی روح از تو نمی ماند باید گفت که از عشق بسیار بهتر است درست است ممکن است افراد زیادی را مبتلا کنی اما همین که در حسرت نزدیک بودن به کسی نیستی خوب است.خوب است که مرگت عامل انسانی ندارد،خوب است آری بسیار خوب است که مرگت مدت زمان زیادی نمی برد.
درکل اگر بخواهم عشق را با کرونا مقایسه کنم ترجیح میدهم مرگم بر اثر کرونا باشد و با دردی به مراتب کمتر و در زمانی کمتر بمیرم.
#کرونا_نویسی
مقایسه ی کرونا با عشق
سلام راستش سن زیادی ندارم تا بدانم عشق چیست کرونا هم که خیلی اطلاعات دقیقی درباره اش ندارم اما می خواهم کمی بنویسم تا ذهنم کمی خالی شود.
کرونا بیماری جدیدی است یک ویروس به گفته خیلی ها خطرناک است اما من اینطور فکر نمیکنم هرچه باشد کرونا یک بیماری جسمی است و بعد از گذشت مدتی دارویی برای درمانش پیدا می شود اما عشق..
کرونا یک ویروس است درست مثل آنفولانزا یا سرماخوردگی باید بگویم آن دو ویروس هم برای اولین بار که ظاهر شدند عده زیادی را قربانی کردند تا با گذشت زمان بدن انسان در مقابلشان مقاوم شد و انسان موفق به پیدا کردن دارویی برای آن شد خب احتمالا این هم چنین می گذرد و افراد بسیار کمتر نسبت به یک جنگ قربانی می شوند پس جای نگرانی نیست اما از وقتی انسان وجود دارد عاشق ها از دوری معشوقشان دق کرده اند و تا انسان باشد اینگونه است.
عشق، نمی دانم چه از عشق بگویم عشق یک حس است که مثل کرونا است شاید بهتر است بگویم کرونا مثل عشق است هر دو در یک نگاه اتفاق می افتد هردو با یک دست دادن شاید هم تنها کشیدن یک نفس در یک اتاق.
وقتی مبتلا به کرونا هستی مردم از تو می ترسند از همه جدایی . درست مثل عشق است شروعی داشت که خودت هم نمی دانی کجا بود ؟کی بود اصلا چرایش معلوم نیست و این خود یک بدبختیست.
وقتی عاشق می شویی با هر لحظه دوری ذره ذره میمیری در درون فرو می ریزی و کسی خبر ندارد تا اینکه رنگ و رویت، اخلاقت، رفتارت و کل زندگیت تغییر می کند حالا تو یک مرده ی متحرک هستی تو دیگر حسی نداری و چند سال طول کشید تا این چنین شوی سرد و بی روح درست مثل یک تکه یخ.
از کرونا می گویم کمی از عشق بهتر است این مرگ تدریجی نیست، مخفی نیست و دیگر حتی جسمی بی روح از تو نمی ماند باید گفت که از عشق بسیار بهتر است درست است ممکن است افراد زیادی را مبتلا کنی اما همین که در حسرت نزدیک بودن به کسی نیستی خوب است.خوب است که مرگت عامل انسانی ندارد،خوب است آری بسیار خوب است که مرگت مدت زمان زیادی نمی برد.
درکل اگر بخواهم عشق را با کرونا مقایسه کنم ترجیح میدهم مرگم بر اثر کرونا باشد و با دردی به مراتب کمتر و در زمانی کمتر بمیرم.
♦️ موضوع 👈🏻 دو قدم مانده به بهار ♦️
💙 گوش کن صدای نفس های بهار میشنوی؟ زیبا ترین فصل خدا میاید،غم و اندوهت را به برگان درختان آویزان کن چند روز دیگر میریزند...
دلم میخواست بهار بودم پر از شکوفه ها ی یاس،میدوختم از شکوفه ها برای قامتت لباس ، اما چه فایده پاییزم،از غم و غصه لبریزم .بر روی گیسوان تو باران گریه می ریزم .
خواهر کوچک زمستان است و رخت سفررا پوشیده و آماده ی سفر میشود ،با هوهوهای آخر خود از زمین و آدم هایش خداحافظی میکند و دل زمین را برای رختی جدید آماده میسازد.
خواهر بزرگ خانواده بهار خانوم است بهار جان چند روز دیگر مهمان خانه های من و تو میشود.بهار تنها نیست و یه مسافر به نام عید دارد کم کم با هوهوهای خود و رختی به رنگ سبز پسته ای از راه میرسد و جامه ی زمین را عوض میکند.
بهار از راه میرسد و عید را در دل بازار رها میکند آخ که چه همهمه ای است.
این دعای سر تحویل من امسال بود از یزدان ،هر چه باقیست ز من دل خسته، در این یک لحظه..همه بر عمر تو افزوده شود تا که بمانی شادان ..
پیک شاداب بهار بی تو از راه رسید آخرین لحظه ی سال مثل هر لحظه ی سال یاد چشمان فریبنده ی تو با من بود .🌹
#کرونا_نویسی
مقایسه ی کرونا با عشق
سلام راستش سن زیادی ندارم تا بدانم عشق چیست کرونا هم که خیلی اطلاعات دقیقی درباره اش ندارم اما می خواهم کمی بنویسم تا ذهنم کمی خالی شود.
کرونا بیماری جدیدی است یک ویروس به گفته خیلی ها خطرناک است اما من اینطور فکر نمیکنم هرچه باشد کرونا یک بیماری جسمی است و بعد از گذشت مدتی دارویی برای درمانش پیدا می شود اما عشق..
کرونا یک ویروس است درست مثل آنفولانزا یا سرماخوردگی باید بگویم آن دو ویروس هم برای اولین بار که ظاهر شدند عده زیادی را قربانی کردند تا با گذشت زمان بدن انسان در مقابلشان مقاوم شد و انسان موفق به پیدا کردن دارویی برای آن شد خب احتمالا این هم چنین می گذرد و افراد بسیار کمتر نسبت به یک جنگ قربانی می شوند پس جای نگرانی نیست اما از وقتی انسان وجود دارد عاشق ها از دوری معشوقشان دق کرده اند و تا انسان باشد اینگونه است.
عشق، نمی دانم چه از عشق بگویم عشق یک حس است که مثل کرونا است شاید بهتر است بگویم کرونا مثل عشق است هر دو در یک نگاه اتفاق می افتد هردو با یک دست دادن شاید هم تنها کشیدن یک نفس در یک اتاق.
وقتی مبتلا به کرونا هستی مردم از تو می ترسند از همه جدایی . درست مثل عشق است شروعی داشت که خودت هم نمی دانی کجا بود ؟کی بود اصلا چرایش معلوم نیست و این خود یک بدبختیست.
وقتی عاشق می شویی با هر لحظه دوری ذره ذره میمیری در درون فرو می ریزی و کسی خبر ندارد تا اینکه رنگ و رویت، اخلاقت، رفتارت و کل زندگیت تغییر می کند حالا تو یک مرده ی متحرک هستی تو دیگر حسی نداری و چند سال طول کشید تا این چنین شوی سرد و بی روح درست مثل یک تکه یخ.
از کرونا می گویم کمی از عشق بهتر است این مرگ تدریجی نیست، مخفی نیست و دیگر حتی جسمی بی روح از تو نمی ماند باید گفت که از عشق بسیار بهتر است درست است ممکن است افراد زیادی را مبتلا کنی اما همین که در حسرت نزدیک بودن به کسی نیستی خوب است.خوب است که مرگت عامل انسانی ندارد،خوب است آری بسیار خوب است که مرگت مدت زمان زیادی نمی برد.
درکل اگر بخواهم عشق را با کرونا مقایسه کنم ترجیح میدهم مرگم بر اثر کرونا باشد و با دردی به مراتب کمتر و در زمانی کمتر بمیرم.
من هیچوقت تو رو اینطوری ندیده بودم
هیچوقت اینطوری عصبی ندیده بودمت
هیچوقت انقدر احساس کافی نبودن نکرده بودم
هیچ وقت انقد احساس نکرده بودم که نباید باشم
ولی ببین از شانس خوبته یا بد نمیدونم ولی من پیشتم
من همجوره کنارتم ، کافیه فقط صدام بزنی ، کافیه فقط وجودمو حس کنی ، کافیه فقط به خودت ایمان داشته باشی ...
اصن تو بیا بگیر منو بزن انقد بزن تا خسته شی ، انقد بزن تا خون منو غرق خودم کنه ، اما بهم قول بده بعدش آروم شی ، بعدش با تموم وجودت منو بغل کنی ، بهم قول بده بزاری اشکاتو پاک کنم .
- نامه ای به من .
امشب مثل هر سال توی همین روز
به رسم هر سال خخ بازم نشد !
دلم میخاست خودم ببرمت ی جایی
ی جایی پر از تنهایی سکوت و آرامش!
ی کیک کوچیکو ۱۸تا شمع !
چشماتو با ی پارچهی قرمز ببندم !
شمعارو روشن کنم برات با ی شمارش معکوس پنج چهار سه دو یک پارچه رو از چشمات می اوردی پایینو با ی اهنگ ملایمو قشنگ ! سوپرایزز میشیدی. !
اررروم شمعارو فوت میکنی منم ب چشمات زل میزنم ماهمو تماشا میکردم !
ولی حیف !
مثل هرسال. حتی نشد در آغوش بگیرمت!
ی اغوش طولانی ی شب رمانتیک !
منم رز آبی روبهت میدادم (خخخ کل شهرو گشتم ک پیداش کردمااا. ولی خب وللش
کاشکی نه ولش کن بیخیال ...
تولدت مبارك عمرم