آقا من سر این فیلم با بازی جواد عزتی و عباس جمشیدی فر، آی خندیدم ولی یک سوال بکنم: چرا دیگه غیر فیلم کمدی در سینمای ما فیلم تولید نمیشه؟ مردم چرا فقط دنبال کمدی اند؟ چی شد پس طعم گیلاس و هامون و متری شیش و نیم و اسب حیوان نجیبی است کاهانی؟
Читать полностью…امروز ۲۱ شهریور، زادروز هنرمند شهیر ایران زمین، استاد ممتاز خط نستعلیق و مبدع خط معلی، جناب حمید عجمی است که در سطح دنیا شهرت دارد اما در ایران زمین خیلیها از وجودش بی خبرند.
من افتخار داشته ام که بیش از پانزده سال در محضرشان درس مثنوی معنوی و فصوص الحکم خوانده ام
شما ظرف اين پنج دقيقه زيبايى خواهيد گريست
سال ٢٠١٥ بخش موسيقى BBC با ميزبانى گراهام نورتون يك مسابقه موسيقايى ترتيب داد (My Adele) كه علاقه مندان ادِل شبيه او لباس بپوشند و آرايش كنند و آواز بخوانند و زنان نميدانستند كه خود ادل با گريم متفاوت و اسم جِنى در مسابقه شركت كرده است. ببينيد و لذت ببريد
(هر بار با ديدن اين چند دقيقه گريه ام ميگيرد كه اين زن چقدر متواضع و عزيز است براى مردم)
@drshiri
کتاب « عبور از شب تاریک روح» بدرد کسانی میخورد که با سختیهای زندگی، فقدانها، ناامیدیها و … به فکر فرو میروند
✔️کسانیکه دچار بحران های روحی و جسمی در زندگی خود شده اند
✔️کسانیکه عواطف آتشین مثل خشم را تجربه کرده اند ✔️کسانیکه به دنبال معنای رنج های زندگی مثل فقدان و خیانت و بیماری و دست و پنجه نرم کردن با مرگ و ناامیدی های عمیق هستند
—
۴۴۲ صفحه- قطع رقعي-شومیز
ارسال پستی سفارشی داخل ایران
تا رسیدن کتاب،
۱-مقدمه زیبای توماس مور را انلاین بخوانید و
۲-سه درس گفتار دکترشیری را گوش کنید
۳- عضو کتابکده توانگری بشوید
۴- به چاپ جدید دوازده صفحه ایندکس اضافه شده
———-
قیمت کتاب و ارسال پیشتاز ۴۱۵ هزار تومان
https://tavangary.pub/dark-night-of-the-soul/
اگر لینک بالا مستقیما کار نکرد، آنرا در مرورگر گوشی (کروم یا سافاری) کپی کنید
✔️ جلسه اختصاصی برای دارندگان کتاب ساعت ۱۹ دوشنبه ۱۹ شهریور جلسه گفتگو درباره فصل دوم کتاب
در گوگل میت( فیلترشکن نمیخواهد)
کیانو ریوز امروز شصت ساله شد. شاید نمیدانستید که:
او در سه سالگی توسط پدرش رها شد.
رویاهای او برای اینکه یک بازیکن هاکی باشد بر اثر یک تصادف جدی از بین رفت.
دخترش در بدو تولد فوت کرد.
شریک زندگیاش در یک تصادف رانندگی درگذشت.
بهترین دوستش، ریور فینیکس، در اثر مصرف بیش از حد از دنیا رفت.
خواهرش در اوج کارش با سرطان خون مبارزه کرد، به همین دلیل او فیلمبرداری «ماتریکس» را به حالت تعلیق درآورد تا از او مراقبت کند.
در حین فیلمبرداری «خانه دریاچه»، او مکالمه دو دستیار لباس را شنید که یکی از آنها گریه میکرد چون «اگر ۲۰ هزار دلار نپردازد خانهاش را از دست میدهد»؛ در همان روز، کیانو مبلغ را به حساب بانکی او واریز کرد.
او تا کنون بیش از ۷۵ میلیون دلار از درآمدش را به خیریه اهدا کرده است.
او همچنین به کل تیم بدلکاری «ماتریکس» یک موتور سیکلت هارلیدیویدسن هدیه داد تا بتوانند از سواری با آن لذت ببرند.
این مرد با ثروتش میتوانست همه چیز بخرد اما در عوض هر روز که از جایش بلند میشود ظاهراً چیزی را انتخاب میکند که ابداً خریدنی نیست: «آدم خوبی بودن»...
منبع :
https://www.instagram.com/p/C_bUJu2qFiX/?igsh=eHVlbHFva2NlMnRs
۱)
از ختم مادر یکی از رفقام دارم میروم خونه، تو ترافیک فکر میکنم که واسه ختم ایشان وسط کارهات کوبیدی رفتی خیابان پیروزی ولی تو شانزده سال رفاقت بکبار نرفتی دیدن زنده ایشان یه استکان چایی بزنید دورهم با رفقا ؟
دوساله هر از گاهی میروم دیدن والدین رفقام و رفقام را ویش والدینم میارم، باور کنید بسیار تجربه قشنگیه، سه طرفه قشنگه
والدین رفیق، رفیق، ما
۲)
اگه دستمون میرسه والدینمان را ببریم هتلهای خوب که اگر سالم هستند کیفش را ببرند، بعدا خدای ناکرده ممکنه محبور بشویم پولهایی را که با دل خوش خرج نکردیم، با نگرانی خرج ای سی یو ها کنیم واسه همونها، نه؟
۳)
عکس هیچ. ربطی به کپشن نداشت ولی قصه داشت ، صبح از هجوم افکار مختلف مغزم خسته شده بود، رفتم بالاسر قهوه جوش و مجبور شدم قفلی بزنم رو قهوه ترک که سر نره… جواب داد😉
٩٩٪ مردم اين متن مهم را چون عكس ندارد، نميخوانند
۱)
میلیونها نفر آرزوی دیدنش را داشتند اما شانس دیدارش را نمییافتند، زمستان یازده سال قبل به كوهستانهاى عظيم نپال رفتم و به هر سختی که میشد به دیدار خصوصی اش راه یافتم، در یک خانه معمولی ولى با تشریفاتی خاص، نامش ساديگورا بود
۲)
وقتی آمد ، مردی به شدت نافذ را دیدم که کمتر از شصت سال به نظرم رسید، لباسی ساده پوشیده بود و ابهتش مرا گرفت طوریکه مطلقا ساکت شده بودم، گرم در آغوشم گرفت و فهمیدم چگونه میلیونها مرد و زن در جهان عاشقش شده اند وحسرت دیدارش را میکشند
۳)
فضا طوری عجیب بود که جریان فکرم مسدود شده بود، حس میکردم تمام درونم را میخواند و حتی سوالاتم را هم میداند، یک نوشیدنی با طعمی ساده ولی دلنشین برایمان آوردند، نگاهی بهم کرد و شروع به صحبت کرد و انگار گذشته و ادامه زندگیم را برایم بازگو کرد که بخشهاییش بدرد بقیه هم میخورد:
۴)
در تندباد ادامه عمرت، لنگری داری به نام عقل که چند علامت دارد
- مردم با دیدنت به خوبیهایت امید بورزند و از بدیهایت خیالشان راحت باشد
-از نیازمندیهای مردمان خسته نشو
-در جستجوی دانش بی حوصله نشو
-کار خوب کوچک مردمان را زیاد ببین و کار خوب بزرگ خودت را کوچک ببین
-دنبال گمنامی باش نه پرنامی
و هر کسی را دیدی بیندیش در قلبت که از تو پاک تر است
۵)
حرفش که تمام شد در آغوشم گرفت و رفت و من مستِ مست برگشتم به خودم و دیارم
٦)
همه واقعه بالا واقعى بود به جز بخش اولش كه نپال نبود و مرد نامش على بن موسى الرضا بود كه تمام عمرش درباره عقل به جهانيان ياد داد هر چند كه قرنها بعد متعصبينى از راه رسيدند كه خود را پيرو او جا زدند ، فقر عظيم مردمان را نميديدند اما تكه موى از چارقد بيرون زده را عجيب ميديدند…
٧)
امام رضا(ع) سادوگورو، حافظ، مولوى، وين داير، اكهارت تول و هر بزرگ معنوى در جايى به كار تو مى آيد كه سفر زندگيت را آغاز كرده باشى، ساده لوحان سفر ناكرده ، چون كودكان، درگير اسامى بزرگانند اما " به دريا رفتهِ گرفتار مصيبتهاى طوفان" دنبال لنگر است. دنبال فانوس دريابى است.
———
همسفر، راهت روشن
گاهی اوقات صلاح است که تنها بشوی
چون مقدر شده تکخال ورقها بشوی
گاهی اوقات قرار است که در پیله ی درد
نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشوی
گاهی انگار ضروری ست بگندی در خود
تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی
گاهی از حمله ی یک گربه ،قفس میشکند
تا تو پرواز کنی راهی صحرا بشوی
گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی
گاهی از چاه قرارست به زندان بروی
آخر قصه همآغوش زلیخا بشوی
من فقط دلنگرانم که خدا ناکرده
بهترین دوست! تو یکروز یهودا بشوی
فاضل نظری
*یهودا از حواریون مسیح بود که محل او را به دشمنان جحودش لو داد
تشکر از کلیپ حسن زرنگیان عزیز
بخشی از موسیقی متن فیلم مستند گنبد گیتی به آهنگسازی و نوازندگی مقداد شاه حسینی
True detectives -2024
ما اكثرا با فصل اول سريال “كاراگاهان حقيقى” شوكه شديم، مجبور بوديم به فلسفيدنهاى يك كارآگاه ميانسال باهوش و به پوچى رسيده با دقت گوش كنيم كه هم قاتل را پيدا كنيم هم معناى زندگى خودمان را گم نكنيم !
شوك دوم زمانى بود كه فصل دوم و سوم سريال، كلا داستانهايى ديگر با هنرپيشگانى تازه بود !
فصل چهارم در آلاسكا است، سرما و تاريكى و ترس همه جا با ماست بعلاوه تيتراژ حيرت آور و موسيقى bury a friend از بيلى آيليش
ما كه جودى فاستر را با " سكوت بره ها" به ذهن سپرده ايم، تحمل پيرى تعجب برانگيز او را در نقش اول اين سريال نداريم.
داستان فصل چهارم تفكربرانگيز بود
«تو یک کاری اوستا شو»
از اون یک دقیقه های زیبا
منبع : درس چله ( چهل قانون توانگری در دوران سخت)
یک درس دادم به اسم جله حاوی چهل قانون توانگری در روزهای سخت که خیلی خیلی بازخوردهای دلنشین داشت و واسه اینکه لذتش را ببرید از درس گفتارهاش براتون درسهای یک دقیقه ای گذاشته ام صفا کنید
چــــــله
“چهل قانون توانگری در دوران سخت”
✔️مناسب کیست ؟
کسانی که دنبال راهکارهای مطمئن در دوران نااطمینانی هستند
قوانین
✔️ارتباط با خود
✔️ارتباط با مردم
✔️ارتباط عاطفی
✔️قانون کار و مدیریت
✔️قانون ثروت
✔️قانون زندگی
✔️قانون معنویت
۲۵ درس گفتار
۴۱۴ دقیقه تدوین حرفه ای با اسلاید
✔️قیمت با تخفیف امروز ١١٠٠ به جای ۱.٩ میلیون تومان
https://tavangary.com/product/40rules/
اگر کودک ۴-۷ ساله دارید احتمالا سر این فیلم میخنده 😔 من و خانومم وسطهای فیلم منتظر سمندون هم بودیم یهو بیاد تو صحنه 😰
برای خودم حیرت آور بود چطور از دو نابغه طنز ( رضا عطاران و عباس جمشیدی فر) چنین کابوسی استخراج شده😔
دیگه به انتهای موجودی چاپ یازدهم کتاب شب تاریک روح نزدیک میشویم کتابی که به زیبایی عبور از دوران های سخت زندگی را شرح میدهد
کلی نکته هم دکترشیری به کتاب افزوده که خواننده ایرانی بیشتر کیف کند
۴۴۲ صفحه- دو رنگ- قطع رقعی
✔️قیمت کتاب+ ارسال پست پیشتاز ۴۱۵ هزار تومان
✔️سفارش انلاین (۲۴ ساعته)👇
https://tavangary.pub/dark-night-of-the-soul/
✔️سفارش تلفنی ( تا ساعت ۱۴ چهارشنبه)👇
02126876483
#گوش_نیوش جدید دکتر شیری
دندان عقل
موسیقی های تدوین در @Gooshnewsh تقدیمتان خواهد شد
@drshiri
خيلى اذيتم كرد تا اينكه دكترم گفت اين خيلى پوسيده بيا بكشيمش
ديروز كه كشيدش نه از زاويه اين عكس كه خيلى سالم و قبراقه، بلكه از يك زاويه ديگه نشونم داد كه پوك شده بود
درست مثل بعضى آدمها كه از تو ديگه پوسيده اند
به غمى طولانى كه ولش نميكنند
به كينه اى،
به غصه ای
عوارض نزدیکی به روسیه در قفقاز!
هر سیاست اشتباه سرانجام روزی آثار مخرب خود را ظاهر میکند. مثل آفتابی که زیر ابر نمیماند یا تخم گیاهی که سر از خاک بیرون میزند.
در سالهای گذشته بارها تأکید شد، سیاست بینالملل، صحنۀ نمایش سیاه و سفید نیست و بسته به "مورد" باید با کانونهای مختلف قدرت، نوع تعامل خود را انتخاب کرد. از همین رو، ایجاد عدم توازن بیسابقه در سیاست خارجی، مورد انتقاد شدید قرار گرفت اما یا به آن بیتوجهی شد و یا انگ "غربگدایی" به آن خورد!
اینک سیاست نزدیکی غیرعادی به روسیه عوارض خود را در قفقاز نشان میدهد. در قفقاز سیاست فرانسه و آمریکا به منافع ایران بسیار نزدیکتر شده است تا سیاست روسیه! ندیدن یا نادیده گرفتن این واقعیت، مصیبتزا خواهد شد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
شوک فرهنگی یک هلندی درایران
ما همیشه شوکهای فرهنگی خودمون رو در کشورهای دیگه میگیم ولی اینبار دنیس دوست داشت شوکهای خودش رو بعد از شش بار سفر به ایران بگه
چیزایی که دنیس گفت مثل مورد اول و دوم در هلتد اصلا نداریم ولی مورد سوم براش جالب بود چون حتی یکبار یک گزارش در همین مورد در تلویزیون هلند پخش شد
منبع :
Instagram.com/hanieh_holland
پاسخ به شبنم-٢٥ ساله
ثروت همه چيزى نيست كه بايد در ٢٥ سالگى بهش متمركز بشوى، دوستان، روابط خوب ساختن، سلامت، زيبايي، معناداشتن هم مهمند)
٢)
چند مقدمه نوشته ات، تو را به نتايج اشتباه رسانده است
- ذهن و تصاويرش مهم اند اما خيلى چيزهاى مهم ديگر هم هستند : تصميم گيرى، تمركز، رفقاى خوب، شانس، توان تحمل شكست و تنهايي
- همه پولدارها از خانواره هاى پولدار نيامده اند. ميليونها كارآفرين موفق داريم از خانواده هاى معمولى يا حتى فقير كه يك مهارتى را داشته اند، توسعه داده اند ( تحصلات، مهارت آموزى) وارد يك مجموعه كارى شده اند، تعهد و تمركز نشان داده اند و در سازمان رشدى عالى كرده اند يا خم و چم كار را آموخته اند، ريسك به موقع كرده اند و خوداشتغال شده اند و از پس سختيهاش برآمده اند و الان صاحب كسب و كارى عالى اند
- فرزندان بسيارى از خانواده هاى متمول هستند كه بى عرضه اند، مديريت مالى بلد نيستند و خانواده، موفقيتش را از طريق او پيش نميبرد و عملا طرد ميشود..
٣)
روياى خوب داشته باش و هزينه تحققش را بده با يادگيريهاى تازه،
دوستيهاى خوب بساز
اخلاق معاشرت بساز
تفريح بكن اما تعطيل نباش و فرصت سوزى نكن
مردم نگرانند که چه چیزهایی ندارند ولی باید ببینند در ازای چه چیزهایی که بهشان داده شده( استعداد، هوش، جغرافیا…) چه چیزهایی میتوانند بدست بیاورند؛
اسمش را بگذاریم تئوری کسر؛
داده های زندگی به ما میشه مخرج کسرمان و تلاشها و بدست آوردنها و از دست دادنهای ما میشه صورت کسرمان
برای خداوند حاصل کسر ما مهمه نه صورت کسرمان؛
تویی که در یکخانواده بزرگ شده ای مقایسه گر، بی محبت، زیادی سختگیر؛ همینکه عقده ای نباشی، طلبکار از عزیزانت یا همکارانت نباشی یعنی عالی هستی چون تو زخمهایت را به مردم نزده ای، دمت گرم
#من_بهتر
با دکتر محمدمهدی ربانی یک شب از لندن لایو رفتیم، اینجاهای لایو یک بغضی مرا فرا گرفت از این جنس که دلم میسوزد برای مردمی که چه الماسهایی دارند و در حسرت یاقوتهای بقیه عمر حرام میکنند
خدا نصیبتان نکنه😎
۱)
سهیلا شاگردم بود که لطف کرده بود با نامزدش مجید، اومدند دفترم برای دعوت به جشنشان . هم خودش هم داماد ، ازدواج دومشان بود. کلی هم تاکید کردند که باید بیایید که همه بدانند خوشبختی تازه ما مدیون شماست🥹
روز موعود، از کار اومدم خونه و به خانومم -که هفته های آخر بارداریش بود- گفتم بریم ؟ گفت حالش مناسب نیست،، زنگ زدم، رفیق بی کلک، مادرم که هیچوقت به پسرش نه نمیگه!
۲)
آدرس روی کارت سمت کامرانیه تهران بود و وقتی رسیدیم متوجه شدم تالار نیست بلکه یک خانه مخصوص این جشنهاست، تو مسیر حیاط تا محل بزن وبکوب با ملت سلام و علیک از رو احترام کردیم و تو تاریکی و رقص نور، یک جایی پیدا کردیم نشستیم.
۳)
یک چند دقیقه ای گذشت که عروس را اون وسط دیدم که اتفاقا من را هم دید ولی بروی خودش نیاورد، به خودم گفتم نفهم! چه توقعی داری تو این شلوغی آخه؟چند دقیقه بعد چش تو چش از جلوم رد شد ولی کلا دایورت شدم به شانه راست عروس خانم ! اتفاقا یه هوا هم تعجب کردم چقدر این میکاپ آرتیستها این عروس بیچاره را گریم میکنند که اینقدر قیافه دختره عوض میشه ! بعدش گفتم یک شبه دیگه؛ حتما خاطره میشه دیگه…
۴)
حواسم به مادرم هم بود که با مهمونهای دور و برش چنان کرم گرفته بود که انگار خاله عروسه، هر از گاهی هم به من اشاره ای میکرد و پامنبری هاش من را نگاه میکردند و من هم از سر احترام لبخندی زورکی و متواضعانه نثارشان میکردم🥹
۵)
واسه اینکه فضا عوض بشه رفتم تو سایر اتاقهای مجلس ویک جا یک عکس بزرگ عروس و داماد گذاشته بودند ملت بادگاری مینوشتند، جلوتر رفتم خشکم زد! دیدم عروس و داماد توعکس اصلا سهیلا ومجید نیستند که! سریع رفتم از مادرم خواستم کارت دعوت را از کیفش بهم بده که چشمتان روز بد نبیند، متوجه شدم مراسم کلا فردا بود نه امشب و ما اشتباه آمده ایم🥹 داشتم از ترس آبروم قالب تهی میکردم ؛ به مادرم قصه را زیرگوشی گفتم، در حالیکه لبخندش را روبه ملت حفظ میکرد بهم گفت اشکال نداره مادر، شام را بخوریم و بریم ! همین جواب مادرم ترومایی بهم وارد کرد که هنوز تراپی میروم براش😂 التماسش کردم بریم ولی مامانم تازه پامنبری هاش را پیدا کرده بود و گرم شده بود
۶)
بالاخره راضی شد بریم بیرون که تو مسیر خداحافظی، خانواده عروس و داماد اصرار که کجا تشریف میبرید و من لحظه به لحظه بیشتر چروک میخوردم ، وقتی رسیدیم به ماشینم دلم میخواست سجده شکر بجا بیارم که اگر خانومم با شیکم پا به ماه اومده بود، چه خاکی به سرممیکردم !
۷)
درس اخلاقی : غیر از آدرس، تاریخ روی کارت را ببین!
https://www.instagram.com/p/C_Si5AMC0RR/?igsh=aG5jaTdqeHFrM2J2
ارزشش را داشت؟😂
۱)
دهسال قبل یکی از فامیلهای همسر دعوتنامه فرستاده بود بریم نروژ ؛ یک خروار مدارک جور کرده بودیم و خیر سرم، مرتب گذاشته بودم تو این پوشه های چند قسمته که آفیسر سفارت بفهمه به چه خانواده مرتبی بناست ویزا بدهند!
۲)
روز مقرر رفتیم سفارت و راس ساعت من منتظر شدم اسممون را از لیست بخونند که نخوندند و من طلبکارانه پیش مسوول مربوطه رفتم ؛ اون اصرار که اسمتون تو پرینت ما نیست و منم معترض که این چه وضع سایتشونه که یهو از چک مجدد ای میل متوجه شدم که یک روز زود رفته ایم! خیلی سوسکی پیچیدیم و فرداش ته ریش را زدم و تیپ جدید زدم که مثلا یادشون نیاد
۳)
اون موقعها نمیدونم چرا واسه كنسرت موسيقى كلاسيك و وقت سفارت ، تیپ رسمی و کراوات و… میزدیم! منم یک کت شلوار نخی تابستونی آبی داشتم و با پیرهن سفید و کراوات سورمه ای پوشیدم دوباره رفتیم سفارت نروژ و از خرشانسی من، مسوول پذیرش مدارک ما تو اونهمه کارمند، همون دیروزیه بود که کلی بهش غر زده بودم😰. طرف مثل یک عنکبوت خشمگین که مگس به تورش گیر افتاده، فاتحانه نگاهی بهم انداخت و دونه دونه مدارک ازم خواست، منم مرتب بهش تحویل میدادم ولی هم هوا اون تو گرم بود و هم کمی اضطراب که نکنه چیزی جا انداخته باشم، هم بي قرارى پسر چندماهه مان، باعث شده بود شُر شر عرق بریزم ، كت را درآوردم ولى نصف پيراهنم خيس بود و ديدم ضايعه دوباره پوشيدمش، تو اون هيرى- ويرى چند تا هم از كپى ها افتاده بود زمين و دولا ميشدم برشون دارم كه خودش ورزش هوازى محسوب ميشد و عرق بيشتر ! كارمنده هم ول كن نبود و گير سه پيچ داده بود كه چرا بعضى مدارك كپى نداره و اصلش را آوردى و منم اصرار كه در سايت ننوشته ايد كپى و …
٤)
مدارك را بالاخره تحويل داديم ! خانم و پسر رفتند منزل مادرزن و منم رفتم سمت خونه؛ موقع طى كردنِ راه پله هاى ساختمون، حس كردم باد خنك به پشت زانوهام ميخوره كه كيف ميداد ولى عجيب بود برام چرا به بالا تنه ام نميخوره ولى دقت نكردم تا رسيدم توى خونه كه چشمتون روز بد نبينه !
شلوار نازنينم از پشت درز خشتك تا پشت زانوى چپ پاره شده بود! كى؟ همون موقع كه تو سفارت دولا شده بودم ! و در كل زمانيكه تو سفارت مشغول اره دادن و تيشه گرفتن با اون عنكبوت نر بودم خشتكم از بالا تا پايين دريده شده بوده و حتما سکوریتی از تو دوربينه كف كرده بودند كه اين اسكول كراواتى خشتك پاره ميخواد بياد نروژ چى كار؟
٥)
نروژ منهاى مقدمات اخذ ويزاش، كشور زيبا و خاصى بود🥹 و مديونيد هيچ فكر استهزاء آلود درباره شهروندان كراواتى مملكتتون كنيد😉
۶)
هنوز متنفرم از باد خنک تو پشت زانو😉