در این کانال در تلخ و شیرین روزگار، همواره کنار شما هستیم و آموزشهایی برای انتخاب، ازدواج، سازگاری و بهبود زندگی شما ارائه میکنیم. استیره مولودی دکتری روانشناسی تخصصی جهت تعین وقت مشاوره👇 @Admiin140
یک چیزهایی هست که شما هیچ وقت نخواهید فهمید. چیزهای به ظاهر کم اهمیتی مثل اینکه چه کسی، در کدام تاریخ، توی تونلِ شماره چندِ کدام جاده با گوش دادن به چه موسیقیای یادتان کرده است ...
Читать полностью…زن ها
وقتی خوشحالن بیشتر خودشون در اینه می بینن
لاک ها و روژهای قرمزشان زودی تموم میشه
زیر لب آواز می خوانند
می خندند
می رقصند
و می گویند
اما
اما وقتی غم به سراغشان میآید،
دنیا صدایش را آهسته میکند.
آینهها بیمعنا میشوند،
نه چون زیبایی نیست،
بلکه چون دل، حوصلهی دیدن خود را ندارد.
رژها در کشو میمانند،
و لاکها منتظر دستانی که دیگر بیرمقاند.
و ساکت می شوند
خیلی ساکت...
استیره مولودی
موهای سپید ننشینید،
نیایید، بر سرِ جانان من
شما یادآور عبور خاموش فصلها هستید
یادآور آنچه با عشق آمد،
و با دستانِ زمان ربوده شد
نه از پیری میهراسم،
که آن وقاریست برآمده از تجربه
که آن لبخندِ تلخِ داناییست
اما شما،
سفیدیِ محض،
چون ردّ زمان بر تارهای زندگی
هراسام میدهید از ناپایداری،
از کوچ بیصدا، از خاموشیِ بیخبر
بر سرِ او ننشینید،
او نگاهش میخندد
او آغوشش گرمای زندگیست
او,اوست
بگذارید دیرتر بیایید،
خیلی دیرتر
(برای پدرم و موهای سفیدش)
استیره مولودی
تابستان 1404
امیدوارم وقتی
یک روزِ هزارساله را تحمل میکنی،
کسی باشد که آخرِ شب
شانهات را لمس کند
و بگوید طاقت آوردی،
تمام شد، حالا استراحت کن...!
غمگینم همچو
سایهای که در پی نوری میدود،
اما هرگز به آن نمیرسد
همچو قطرهای که دریا را در رؤیا دارد،
اما در خشکی جا مانده
همچو ساعتی که زمان را نمیفهمد،
ولی مجبور است بچرخد
یا درختی که بیبهار، برگهایش را از یاد برده
اندوه من،
از خاطراتی که با گذر زمان، نه محو میشوند و نه التیام میآورند
و
نه فراموش می شوند
سهشنبه ☀️🖤
چرا جنگ؟
در جهانی که بار دیگر آتش جنگ، اینبار با حمله اسرائیل و آمریکا به خاک ایران، شعلهور شده است، پرسش بنیادینی وجدان بشری را به چالش میکشد: چگونه است که انسانِ خردمند، آفریننده تمدن و هنر، هنوز چنین بیپروا به سوی خشونت، ویرانی و مرگ گام برمیدارد؟ چگونه است که رنجهای تاریخی، درسهای خونین جنگهای جهانی و ویرانیهای بیپایان خاورمیانه، هنوز نتوانستهاند آینهای تمامنما در برابر چشمان ما بگسترانند تا در آن تصویر دهشتناک خویش را بازشناسیم؟
خشونت، گرچه در تار و پود تاریخ بشر حضور داشته است، اما ابدی و محتوم نیست. روانشناسی نوین، با کاوشهای عمیق خود در تاریکترین زوایای روان انسان، بر آن است که پرده از سازوکارهای ذهنی، فرهنگی و اجتماعی خشونت بردارد؛ تا شاید از رهگذر شناخت، گامی بهسوی مهار و درمان آن برداشته شود. کتابهایی که در این مجموعه معرفی میشوند، نه تنها حاصل پژوهش روانشناسان بزرگ درباره ماهیت پرخاشگری، جنگ و شرارتاند، بلکه آینهایاند که به ما نشان میدهند چگونه انسانها به عاملان جنایت بدل میشوند و نیز چگونه میتوان از این سقوط جلوگیری کرد.
در هنگامهای که سایه جنگ بر سر میلیونها انسان افکنده شده است، راهی جز اتکا به عقلانیت باقی نمیماند. کتابهای زیر هر یک از منظری متفاوت، ما را به تأمل درباره این واقعیت بنیادین فرامیخوانند که یگانه گریز ما از چرخه بیپایان خشونت، نه در سلاح و سنگر، بلکه در تغییر ذهنیتها، در آموزش همدلی و در ارجنهادن به کرامت انسان است؛ هر انسان، صرفنظر از ملیت، زبان، دین یا عقیدهاش.
این مجموعه دعوتیست به بازاندیشی؛ فراخوانی برای آن که در میانه هیاهوی جنگ، تأمل برگزینیم و به پرسشهایی گوش بسپاریم که پاسخ آنها، شاید راه نجاتی باشد برای آیندهای انسانیتر.
• Freud, S. (1933). Why War
زیگموند فروید: «چرا جنگ؟»
در این نامهنگاری فلسفی/ روانشناختی میان زیگموند فروید و آلبرت انیشتین، فروید ریشه جنگ را در سائق مرگ (تاناتوس) میداند. وی میگوید جنگ بخشی از تعارض بنیادی میان غریزه مرگ و تمدن است و تنها راه مهار آن، تقویت نهادهای فرهنگی، حقوقی و عقلانی در جامعه است. این اثر از نخستین تلاشها برای تحلیل روانکاوانه پدیده جنگ است.
• Fromm, E. (1973). The Anatomy of Human Destructiveness
اریش فروم: کالبدشکافی ویرانگری انسانی
اریش فروم با نگاهی تلفیقی از روانکاوی، جامعهشناسی و فلسفه، دو نوع پرخاشگری را از هم متمایز میسازد: پرخاشگری دفاعی و پرخاشگری بدخواهانه. او دومی را ناشی از اختلال رشد شخصیت میداند. فروم بهویژه بر سازوکارهای روانیای چون سادیسم، نیاز به تسلط و بحران عشقورزی در انسان مدرن تأکید دارد. این کتاب نقدی فلسفی و روانکاوانه بر خشونت در تمدن غرب است.
• Bandura, A. (1973). Aggression: A Social Learning Analysis
آلبرت بندورا: «پرخاشگری: تحلیلی بر اساس یادگیری اجتماعی»
آلبرت بندورا در این کتاب، نظریه یادگیری اجتماعی را مبنای تحلیل پرخاشگری قرار میدهد. از نظر او، رفتار پرخاشگرانه نه ذاتی است و نه واکنشی آنی، بلکه از طریق مشاهده، تقلید و پاداشگیری از محیط اجتماعی یاد گرفته میشود. آزمایش مشهور «عروسک بوبو» از شواهد کلیدی این نظریه است. بندورا با این تحلیل، تأثیر الگوهای رسانهای و تربیتی را در یادگیری خشونت برجسته میسازد.
• Lifton, R. J. (1986). The Nazi Doctors: Medical Killing and the Psychology of Genocide
رابرت لیفتون: «پزشکان نازی: قتل پزشکی و روانشناسی نسلکشی»
رابرت لیفتون به بررسی روان پزشکانی میپردازد که در دوران نازیسم در پروژههای کشتار دستهجمعی مشارکت داشتند. وی مفهوم «دوپارهسازی روانی» را مطرح میکند؛ نوعی جداسازی نقش حرفهای از وجدان اخلاقی. این اثر به بررسی سازوکارهای روانی مشارکت در شر سازمانیافته میپردازد.
• Keen, S. (1986). Faces of the Enemy: Reflections of the Hostile Imagination
سام کیین: «چهرههای دشمن: تأملی بر خیالپردازی خصمانه»
سام کیین در این کتاب با تحلیل پوسترها، تبلیغات جنگی و تصاویر رسانهای، نشان میدهد که چگونه جوامع با تصویرسازیهای تحقیرآمیز و غیرانسانی، «دشمن» را خلق میکنند. این ساخت دشمن تخیلی، راه را برای جنگ و خشونت جمعی هموار میسازد. کتاب هشداری است درباره قدرت تخیل خصمانه در سیاست و فرهنگ.
جنگ پایان خواهد یافت
و باقى میماند
آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش است
و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است
و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمانشان نشستهاند
نمیدانم چه کسى وطن را فروخت
اما دیدم چه کسى
بهاى آن را پرداخت.
من بیدارم، تو راحت بخواب
فاطمه لطفی/روزنامهنگار
خواهر من تهران زندگی میکنه. در تهران فقط خانواده شوهرش هستن. از ما کسی نیست. همیشه خدا، از سال ۸۱ خودش را تهران غریبه دیده. همیشه میگه من اینجا تنهایی مجبورم گلیمم را از آب بیرون بکشم. خواهرم سه قلو داره و این بچهها را تک و تنها بزرگ کرده.
حالا از روز جمعه من از ساعت ۱۲ شب گوشی به دست میشینم تا ۵ صبح. همه کانالهای جنگ را چک میکنم. کی موشک زدند، کجا بمباران شد، فاصلهاش تا خونه خواهر من چقدره...
به دلایلی فعلا نمیتونه از تهران بیاد تبریز. اولا خودشون ماشین ندارند، دوما پدر شوهر و مادرشوهر را نمیشه تنها گذاشت.خیلی پیرند.
پس من هر شب تا صبح بیدارم. بیدارم برای دلداری. برای اینکه خواهرم بفهمه یک نفر به فکرشه و تنها نیست هرچند ۶۰۰ کیلومتر فاصله داره ازش.
یه جور قوت قلب.
بعضی شبها پیام میده من خوابیدم. براش مینویسم بخواب من بیدارم.
شاید براتون خندهدار باشه. خب من بیدارم که چه کنم براش اگر اتفاقی افتاد؟
بیدارم. فقط بفهمه بیدارم. انگار براش کافیه. مراقبم.
امروز خواهر زادهام پشت تلفن میگه خاله خونمون لرزید.
میگم نترس. نهایتش تا آخر هفته تموم میشه.
از کجا میدونم؟ نمیدونم. فقط امیدوارم همین الان تموم بشه.
من از روز جمعه گوشی به دست تا صبح میشینم که فقط یکی ۶۰۰ کیلومتر اونطرفتر بفهمه من بیدارم. حتما که کمک خواهم کرد.
چطوری را نمیدونم. ولی کمک خواهم کرد.
خواهرزادهام میگه پس اون ۸ سال چیکار کردید؟
گفتم میبینی حتی ۸ سال هم تموم میشه.
آره، همه چیز تموم میشه، رو سیاهی برای زغاله.
صفحه گوشی را نگاه میکنم. کانال جنگاوران خبر از دو تا انفجار میده.
دارم چک میکنم آیا صداش به خونه خواهرم میرسه؟ آیا خونه خواهرم میلرزه؟ آیا دل خواهرزادههام میلرزه؟
و دل بقیه بچهها؟
بالاخره تموم میشه. تموم شدن رسم روزگاره.
کانال پولیتیکس:
@KurdishPolitic
آنجایی که هیچ امیدی باقی نمانده
باید ابداعش کرد.
عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است.
در شرایط اضطراری:
1. پناهگیری فوری
- به نزدیکترین پناهگاه یا زیرزمین بروید.
- اگر دسترسی ندارید: به پایینترین طبقه ساختمان، راهپلههای بتنی، یا اتاقی بدون پنجره بروید.
- از پنجرهها، دیوارهای خارجی و شیشهها دور بمانید.
2. حفاظت از سر و بدن
- روی زمین دراز بکشید، سر خود را با دستان یا پتو بپوشانید.
- اگر کِسی کنارتان است (مخصوصاً کودکان) روی او خم شوید.
3. اخبار رسمی را دنبال کنید
- فقط به منابع معتبر گوش دهید:
- از شایعات در شبکههای اجتماعی پرهیز کنید.
4. کیف اضطراری آماده کنید (اگر زمان دارید)
- آب، داروهای ضروری، چراغ قوه، پاوربانک، پول نقد، شناسنامه.
5. پس از انفجار
- در پناهگاه بمانید تا اعلام پایان خطر از رسانههای رسمی.
- مراقب آوار، شیشههای شکسته و سیمهای برق باشید.
- به مصدومان کمک اولیه دهید (اگر آموزش دیدهاید).
منابع فوری:
- 🚨 اورژانس: ۱۱۵
- 🚒 آتشنشانی: ۱۲۵
- سازمان مدیریت بحران: ۰۲۱-۸۸۷۳۶۰۰۰
لازمه کسی بیاید
خیلی بچه گانه
آدم را ده تا دوست داشته باشه
کم،
ولی واقعی
ولی واقعی
گاهی در دل تاریکی فقط باید به حرکت ادامه داد...
Читать полностью…حسادت برای سطحهای پایینه،
سطح بالاها حمایت میکنن.
چو همرهم تو نباشی، سفر چه سود کند؟
مولانا
«این تو نیستی که سخن میگوئی و این فقط تبار تو نیست که در تو فریاد میکشد. زیرا همۀ نژادهای گوناگون بشری، سفید و زرد وسیاه، در تو فریاد میکشند و جاری میشوند.
خود را از نژاد نیز آزاد کن. بکوش تا در مساعی همۀ انسانیت سهیم شوی. بنگر انسان چگونه خود را از حیوان جدا کرده است. چگونه کوشیده است راست قامت بماند و فریادهای نامفهوم خود را موزون کند، آتش درونش را زنده نگه دارد و به مغزی که در جمجمه دارد غذا برساند.
بگذار لبریز از ترحم شوی نسبت به این موجودی که یک روز صبح، برهنه، بی دفاع، بدون دندانهای تیز و بدون شاخ، تنها با جرقه ای آتش که در مغز نرم او بود، خود را از میمون جدا ساخت.
او نمیداند از کجا آمده است و به کجا میرود. اما با عشق، رنج و خونریزی می خواهد بر زمین سلطه پیدا کند.
به انسانها نگاه کن و دل بسوزان. به خودت در میان آدمها نگاه کن و به حال خویش دل بسوزان. در غروب پر ابهام زندگی، کورمال کورمال، یکدیگر را لمس می کنیم، می پرسیم، گوش می دهیم و برای کمک فریاد می کشیم.
ما می دویم. می دانیم که به سوی مرگ می دویم. اما نمی توانیم بایستیم. ما فقط می دویم.»
ممنونم از همگیتون که بهم قوت قلب دادین 💐💐
Читать полностью…گاهی ترس است که ما را فلج می کند نه واقعیت
Читать полностью…بیخوابی به سراغم آمد دوباره...
در سکوت شب، وقتی که همه چیز در ظاهر خاموش است، ذهنم بیدارتر از همیشه سؤالاتی را تکرار میکند.
به نوع بودنم فکر میکردم؛ نه بودن صرف، بلکه آنگونه بودنی که بار معنا دارد، بودنی که رد پا میگذارد در دل لحظهها.
آیا بودنم انعکاسیست از جهان درونم یا بازتابی از نگاه دیگران؟
در روزهایی که مرز میان خود و نقشهایم گم شده، تلاش میکنم خود حقیقیام را در آینه تاریک زمان بشناسم.
گاهی بودنم چون نجوای نسیمیست در برگی افتاده، بیصدا اما پُر از جریان.
و گاهی چون سنگیست در دل رودخانه، ایستاده اما نه بیتأثیر از موجهای عبوری.
آیا معنای بودن در تأثیر است یا در پذیرش؟ در شدن است یا در بودن؟
شاید بیخوابی موهبتیست برای بازگشت به این پرسشهای بیپایان؛
شاید شب، فرصت دوبارهایست برای بازتعریف خودم،
در سکوتی که تنها شنوندهاش، خودم هستم
استیره مولودی
تابستان 1404
میترسم
میترسم یکی از همین شبها
پیام آخرم را فرستاده باشم
و نفهمیده باشم
که این، آخرین نجوای من بوده است
مثلاً نوشته باشم:
عزیزم..؟
رسیدی؟
بهتری؟
بیخبرم نزار..
و نرسیده باشم بگویم
دوستت دارم
دلتنگتم
و ناگهان اینترنت قطع شود
و من بی خبر بمانم ازت
و من بمانم
با پیامی نیمهکاره
با واژههایی که ناتمام افتادهاند
در یک کهکشان خاموش
و تو
هیچوقت ندانی
که پشت تمام این پیامهای ساده
عشقی بود
که خجالتی بود
عمیق بود
ساده بود
و اصیل
بسیار اصیل
تابستان 1404
استیره مولودی
این روزها عجیباند.
چون درون من دیگر مانند گذشته نمیگذرد.
سالها بود که با سرعت عبور میکردم—
نه از کنار خیابانها، که از کنار خودم.
اکنون اما
زمان چون قطرهای ایستاده بر نوک برگ،
منتظر نگاه من است.
فرصت هست،
و با آن، زمزمهی گزینهها:
بمانم؟
بروم؟
یا شاید یاد بگیرم در میانهی این دو زیستن را؟
زیرا «رفتن» همیشه کوچ از مکان نیست؛
گاه کوچ از ترسیست که در گوشهی ذهن آشیانه کرده.
و «ماندن» همیشه سکون نیست؛
گاه تعهدیست به ریشه دواندن در خاکِ اکنون.
عجیب نیست اگر نمیدانم کجا باید بروم؛
شاید زندگی، خود در همین «ندادنِ جواب» پنهان شده.
نه برای رسیدن، که برای لمس لحظهها.
نه برای قطعیت، که برای رقص با تردید.
بمان
و سبز بمان،
و امیدوار باش.
امیدوار و مؤمن به تابش نور از پسِ این تاریکی.
خورشید، خلاف وعده نمیکند هرگز،
و خداوند همیشه به موقع از راه میرسد.
نگرانی و هراس را از خودت دور کن و ایمان داشتهباش که درست میشود همه چیز.
ایمان داشتهباش به رسیدن بهارهای بعد از زمستان،
به طلوع خورشیدهای بعد از تاریکی،
و به آرامشهای بعد از طوفان.
ایمان داشتهباش.
که برای رسیدن به بکرترین مقصدها همیشه از دشوارترین مسیرها باید عبور کرد و میدانم که احتمالا اینروزها تو در سختی بسیاری و بار اندوه غلیظی روی شانههای مهربان تو سنگینی میکند و جهان در نگاه استیصالهای گاهگاه تو، مانند بنبستیست که در آن گیرافتادهای. اما میدانم قوی هستی. میدانم چیزی حریف امید و ارادهی آدمیزاد و قدرت آفرینندهی هستی نخواهد شد.
ادامه بده عزیز دلم که روزهای خوبِ تو هم میرسند و پرندهی شادی به درختانِ در انتظارِ بهار تو باز خواهد گشت.
زندگى هست،
مرگ هست،
و در اين بين ،
زيبايى و اندوه.
من خودِ معجزهام!
زندهماندنم،
دوام آوردنم،
کم نیاوردنم!
من حتی میخندم،
از این معجزه تر؟!!!
امیدوارم گاهی فرصتی هم برای خوشحال بودن داشته باشی؛
نه اینکه همیشه قوی باشی...
گر جملهٔ خلق قصد جان تو کنند
جان سپر جانت کنم☀️
وقتی هیجانی پدید میآید میتوانیم به وجودش اذعان کنیم، اقرار کنیم که بله هیجانی آمده است. بله غم، خشم، شادی، علاقه، نفرت، ترس، شرم یا خجالت آمده است. مرحله بعد این که در را برایش باز کنیم. اجازه بدهیم باشد. همانطور که هست. همانطور که در این لحظه در بدنمان اتفاق میافتد. بدون اینکه بخواهیم کنترل یا سرکوبش کنیم، بدون اینکه بخواهیم تغییرش دهیم. همچنین بدون اینکه به دنبال دلیل آمدن یا راه بیرون کردنش باشیم. کم کم با هیجانمان آشنا شویم، در حضورش راحت باشیم، جا و فضای کافی بدهیم که همراهمان باشد
✍🏻 دکتر مرتضی کشمیری
انسانهای همفرکانس با تو، تو رو به آرامش مطلق میرسونند
و انسانهایی که در مدار دیگری قرار دارند،
جز رنج، چیزی برای ارائه دادن به شما ندارند
زمان درست ، مکان درست :
دقیقا مثل حضور بعضی از آدما توی زندگیمون☀️
اندوه
نه برای رنج دادن،که برای یادآوری است؛
که تو زیستهای، جنگیدهای، و هنوز ایستادهای.