dorremanna | Unsorted

Telegram-канал dorremanna - بي آوازهای همیشه

84

اشعار

Subscribe to a channel

بي آوازهای همیشه

دختر برف
نترس از ارتفاع تمنای زمین
برای در آغوش کشیدن تو
هنگام طلوع دستانت
روی خیال من
جهان در انتظار بوسه توست
بر لب های داغ فصل
در این ظلمات یخ زده
گرمای آغوش تو ناجی دشت‌هاست
دختر برف
بیا و زاده شو در این کولاک
دیری است
در انتظار صدای قدم‌های عشق
چیزی فسرده میان سینه‌ی دیدار
پا بگذاری اگر روی نگاهم
آفتاب می‌آید
مهمان ثانیه‌های زخمی دلم می‌شود
درنگ نکن
متولد شو هر زمستان
روی نگاه انتظار....
۱۴۰۱/۱۰/۲۶
#محمدعلی_آقامیرزایی
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

تو به آسمان
لبخند زدی و برف
سپید و سترون
شهرم را تنگ
در میان گرفت
در آغوش سردش
صدای پای برهنه برف
روی ثانیه‌های دیدار
جایی میان انعکاس نور و روی تو
اندام سپیدت را
عشقباران کرد
فصل تو شکفت
با این سپید سرد
بانوی دلگرمی‌های من
در این روزهای آغشته
به برف و دلتنگی...
۱۴۰۱/۱۰/۰۳

#محمدعلی_آقامیرزایی
@dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

یلدا تویی لیلی
درازنای دلتنگی مجنون
شب چشمان تو را
وصله می کند
به حاشیه های دلواپسی
در کوچه های یاد تو
تمام بودن شاعر
گم می شود
در اشتیاق
یلدا گیسوی توست لیلی
که در هر خم طره اش
واژه های دلدادگی شاعری شوریده
حلق آویز تاب می خورد
برای شیدایی فرداها
یله بر یلدای یاد
به تماشا بنشین لیلی
سرانگشتان لطیف باران را
بر شانه های خاکی شهر خط خطی

@Dorremanna
#محمدعلی_آقاميرزايي

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

دردانه‌ی پاییز
بی اعتنایی به من
چون فصل زرد
و به زیبایی بی ترحمت...
نگاه کن
عشق لانه کرده است
بر دست‌های تکیده‌ی خاک
آفتاب را دعوت کن
به تاریکی شانه‌هام
مرا به مشتی عشق و ابر میهمان کن
به رد وحشی نگاهت
پاشیده روی پنجره
به حسرت نگاه من
ماسیده پشت پلک‌های انتظار
به رد سرخ لب‌های تو
روی کوچه‌های بی نهایت دلم
صدایم کن به مهر
در پیچ پیچ بودنم
بی نگاه تو
ماندنم در این سرا
وهم ممتد خیال توست...
سرابی است از زندگی
روی جاده‌های انتظار
1401/9/1

#محمدعلی_آقاميرزايي
@dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

دست‌هایت باد
نگاهت باران
تمنای زلال نوازش
بر انگشتان نازک احساس
بیتوته کرده است
کجایی تو
در استوای کدام سیاره ایستاده‌ای
که چشمان خواب‌زده‌ام
ولگرد کهکشان‌هاست
تبسمی میهمانم کن
تا ستاره‌ها را
در صدای تو
معنا کنم...
۱۴۰۱/۳/۱۵
#محمدعلی_آقاميرزايي
@dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

چکید صدایی
از لابه‌لای دریچه‌های گنگ
جایی کهنه
آن سوی خاطره‌ها
کلماتی وزید
بر دست‌های خالی شاعر
در ابتدای جملات تو خالی
کودکی جا ماند
در انتظار قصه‌های آبی مادر
ایستاده در آغاز روزنی به فصل
با پنجاه و سه بهار
در کوله بارش
مردد که بگذرد یا نه...
بگذار بگویمت
پسرک بی تاب طره‌های گیسوی مادر
از آستانه بهار که بگذری
پیر می‌شوی
سیزدهمین روز بهار
دوست داشتنی‌ترین قاتل توست
انگار...
۱۴۰۱/۱/۱۳
#محمدعلی_آقامیرزایی
/channel/Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

نگاهت طلیعه بهار
قدم بگذار
بر قلب تپنده اسفند
زمین از لمس تو
گرم می‌شود
برمی‌خیزد
از خواب بارانی دیدار
یک سبد لبخند بپاش
روی پنجره‌های خیس
سکوت تو
نغمه زایش
گوش بسپار به فصل پا به ماه
نسیم رویش هستی
تولد توست
در این روزهای بی‌قرار...
۱۴۰۰/۱۲/۶
#محمدعلی_آقاميرزايي
Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

‏فایل صوتی از طرف علی آقامیرزایی

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

دوباره مجنون می‌شوم
در پنجمین روز فصل سرد
در میلاد زخم‌های عزیز
عشق پر می‌کند
آسمان قلب شاعر را
طعم بوسه‌های تو
در این انجماد
داغی تابستان است
بوی بهار می‌دهد
گیسوان خیس زمستان
بر شانه‌های شهر
و میلاد تو
سرود باشکوه بودن است
هستی را به تو می‌بخشم
اما تو فقط
نگاه مهربانت را به دستانم بیاویز
و هر سال در طلوع زمستان
عاشقم شو...

#محمدعلی_آقاميرزايي
۱۴۰۰/۱۰/۵
@dorremana

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

غوغای پاییز را به خودت بگیر
سرفه‌های فصل شوریده
و مویه‌ی خیس ناودان را
این خیابان‌های نمناک منتظر
و قناری‌های شعر شاعر را
که سرود دیدار می‌خوانند
همه را به خودت بگیر
با شاخه لاغر دستانت
ابرها را خرمن کن
همه دلتنگی‌های شهر را
به خودت بگیر
پاییز از نگاه تو
رنگ عشق گرفته است
رد بارانی چشم‌های مرا
به خودت بگیر
۱۴۰۰/۹/۱
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

پاییز را ببین
تنهاتر از صدای تو
کنج خیابان نشسته است
آواز برگ‌های زرد
راز شیدایی فصل را
به افشا نشسته‌اند
لب بر لب جنون
بانوی خط خطی
خطی بکش سپید
بر التهاب نفس‌های پنجره
بی نوازش سرانگشتانِ داغِ تو
شب‌های سرد ماه
سرنوشت خاک را
آشفته می‌کند
با افسون قصه‌های تلخ
دستت را به خیال هماغوشی گره بزن
تا بگذریم بی پروا
از میان افسانه‌های ناتمام...
96/8/16
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

اما ماه آن بالا بود
همیشه
حتی وقتی درخت‌ها شیمی درمانی شدند 
و سرفه‌هاشان گوش خیابان را کر کرد
برگ‌ها آرام فرو چکیدند
روی خیال نمناک پاییز
زرد و تبدار شد فصل
از صدای خواهش یکریز بلوغ
و کوچه، تنگ از تمنای بودن
مدام اجتماع مردم گمشده را دنبال کرد
که مسخ شده دویدند تا ارتفاع باشکوه نان 
داغی حلوای نذری و قیمه‌ی تازه‌
برهنه پای بر سکوت تاریخ گذشتند
از شهری به شهر دیگر
قصه‌های قدیمی راه را باور نکردند
تنها به رسیدن زل زدند
زندگی‌ گم شد در بی خبری
تا من اینجا بمانم و به لبخندهای تو فکر کنم
که ماسیده بود روی گونه‌های مهربان پنجره
فاصله را کاشتم میان انگشت‌هایت
جایی دور بین خاطره‌ها
ماه همان ماه بود
اما خیابان بدون تو
دیگر مراد من نبود...
@dorremanna
#محمدعلی_آقاميرزايی

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

طعم بوسه های تو
پنهان بود
پشت ماسک دو لایه
و تمام تشنگی کویر
زبانه می کشید
در جان ناشکیب من
برای لمس لب های بهاری تو...
در من بپیچ
بی ترس از کرونا
ای جذبه تمام
بی شک عشق
ویروس ها را
زمین گیر می کند...
۱۴۰۰/۳/۱۷
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

شتاب کن
مسافر
شهر خاکستری بی تو
تابوت تنهایی هاست
شتاب کن
بیا
غروب در این شهر دیوانه
هروله های شوریده می کشد
بر شانه های درختان منتظر
با چشمانی به خون نشسته
انتظار را می بافد
رج به رج
با نخی به رنگ سرد حسرت...
ابریم من مسافر
لبریز از تردید ترد باران
پر از حماقت شایع این شهر بخیل
شاهدی گیج بر جنون جماعت خواب
شتاب کن
بیا مسافر
آسمان فریاد می‌کشد
عشق می بارد
بر رد گام های تو
و اشک می پاشد
بر این پنجره های پیر...
۱۴۰۰/۳/۴
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

سرخ گل آتش رنگ
در تو خم می شوم
و سقوط می کنم ناگاه
درون جاذبه آبی اندامت
ساعت ها و روزها
سرگردان در سیاه چاله پیکر تو...
کاش بیفکنی دستانت را
چون ریسمانی از عشق
در این شب بی پایان
برای لمس سرانگشتان گم شده ام
تنها با تمنای ترانه های تنت
این تنهایی بی انتها
چاره می شود
چراغ لب های تو
روشن می کند
تمام فردا های تاریک شاعر را
در این فصل خیس
با لکه هایی به رنگ وحشت و‌کرونا
۱۴۰۰/۲/۱۱
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

دست هایت
زمزمه بیداری
نگاهت خواهش برهنه خورشید
برای هم‌آغوشی
با پیکر چسبناک شب
جاده‌های قلب تو
غوطه ورند
در سردی و سکوت
خنده های تو
بوی باران و‌خاک
نجوا که می‌کنی
در گوش کویر
چیزی فرو می ریزد
میان دره‌های هوسناک تنم
بخند بانوی آسمان
خاتون زمستانی زمین
پژواک صدای تو
طعم بوسه گنجشک‌ها را دارد
در این واحه سپید
میان این همه قلب منجمد
هر روز متولد شو با آفتاب
تا آب شود یخ‌ها
در دشت سرد سینه‌ام
۱۴۰۱/۱۰/۴
#محمدعلی_آقامیرزایی
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

شعر یلدا: محمدعلی آقامیرزایی

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

برای مرتضی سرهنگی

با من سخن بگو مرتضی
حنجره دیدار
تشنه یاد توست
هزار رنگ پریشان
در انبان پاییز
اسیر بادهای سرد فصل
در انتظار رسیدن توست
به دوازدهمین پله آذر
سکوت نکن
نگاه نجیبت را بدوز
به شانه‌های زمین
که فردای ما را چون دسته گلی
در دست گرفته است
و آرام عشق می‌بارد
بر خاک نم‌زده
حرفی بزن
برایم از گذشته بگو
تا ماندگار شود صدا
روی دیوار ثانیه‌ها
تخم کلام بکار
روی خاک خاطره
۱۴۰۱/۹/۱۲
#محمدعلی_آقاميرزايي
@ dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

شهر را که تنها بگذاری
شعری نمی‌جوشد
از دل این چاه دلتنگی
فقط سبد سبد ستاره
سو سو می‌زند
در این شب بی ماهتاب
وقتی کنارم نیستی
معنای سفر تهی می‌شود
در دل این مرداب
تو نباشی
شهر جنگلی است
از سیمان و دلتنگی
کلمات شعر من
تاول می‌زنند
در دهان انتظار...
۱۴۰۱/۰۷/۱۴
#محمدعلی_آقاميرزايي
@dorremana

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

چشم که بر هم می گذاري
رویاهایم به خواب می روند
تو را به دست می گيرم
چون فانوسی
و بالا می روم
از پله های خواب...

#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

https://www.ibna.ir/fa/report/319165/%DB%8C%D8%AD%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%86-%D9%87%D8%A7-%D8%AA%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8-%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AA

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

🔴«یحیی» تجربه‌ای نو در ادبیات دفاع مقدس/ سردار رحیم‌صفوی را اینگونه دیده بودید؟

https://www.farsnews.ir/news/14001029000216/%DB%8C%D8%AD%DB%8C%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85%E2%80%8C%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%87

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

صدایی می‌وزد
روی نگاه خیابان
با نرمه‌های سرد برف
در ثانیه‌های ترد دیدار
دستانم را به خاک می‌سپارم
در برهوت تمنا
به انتظار
تا طلوع جوانه‌های امید
در این سترون سپید
لب‌های تو
ترانه بهار
بخند
تا به گریه افتند یخ‌ها
در کویر بی کسی
آشوب چشم‌های تو را می‌طلبم
هر لحظه
در این شوره زار هراس
نوازش انگشتان مهربانت
نسیم سبز زایش است
و ترانه بلبلان مست
بمان با من
تا گذر کنم آسان
از این زمستان بی پایان...
۱۴۰۰/۱۱/۲
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

عشق نمناک شد
از شوق ریسه‌هایی رنگی آذر
بر شاخه‌های فصل
دست‌های تشنه‌ام
یادها را می‌کاوند
تا حقیقت دوستی را
مرهمی باشند
در این روزگار رنج
گیسوی وصل
روی شانه‌های انتظار
و خرمن نجابت چشمانت
در انتظار طلوع دوازدهم
بیا غریبی نکن
امروز روز پاییزی میلاد است
روز چراغانی چشم‌های درخت
در بزم رنگ و برگ
خاطره‌های خوب دیروز
در انبان سخاوت توست
بگشا دستانت را
راوی روایت شکوه
جوانه‌های انتظار
دیری است تا شکوفه داده
بر مسیر تشنگی
۱۴۰۰/۹/۱۲
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

آمدی
از پشت پرچین پاییز
و قدم زدی
روی پله‌ی سوم فصل
غریو غریبانه میلاد را
بشنو
بر شاخه‌های هزار رنگ خزان
مرغی سرما زده
میان حنجره شاعر
شعر می‌بافد
تا بشکفد شکوفه‌های لبخند
بر پنجره‌ کوچه‌های بن‌بست
آغوش بگشا
با دستان باران
شهر را در میان بگیر...
ابر و زمزمه و باران
هدیه توست
به پنجره‌های تشنه دیدار
۱۴۰۰/۹/۱
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

لمست نمی‌کنم
از دل جهنم بازگشته‌ام
سرانگشتانم
لبریز عصیانی عبوس
پوست تو بهار لطیف نیاز
آواز طلب سر می‌دهد مدام
دست که بسایم
بر تابستان تنت
شاخه‌های سپید و نازک اندام تو
فرو می‌ریزند
از هرم خواهش تنم
پاییز می‌شوند از شرم
با لمس تو
خزان می‌نشیند
روی خیال بودنت
عاشقت شده‌ام
لمست نمی‌کنم...

سوم مهر ماه ۱۴۰۰
@Dorremanna
#محمدعلی_آقاميرزايي

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

وقتی میخندی
لبانت سیاه چاله ای است
که حرمت شاعریم را نگه نمی‌دارد
تنم تب می‌کند
پیچکی می‌شود
بی تاب تنیدن
بر مدار مدور اندام تو
گل سرخ احساس منی
بخند
این ستاره در حال مرگ
از کهکشان صدای تو
شعله می‌گیرد
از ممنوع ترین خواهش
برای لمس سرانگشتان بارانی ات
صدایم بزن و بخند
تا طعم بوسه گنجشک ها را
بر این پنجره کویری
نقاشی کنم...
۱۴۰۰/۴/۶
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

شعر می کارد
در دل این خاک سترون
بر مزار اندیشه های عمیق باستان
بر گورستانی از کتاب های ناخوانده
بذر شعر می پاشد
کلمه
به کلمه
تصویر
به تصویر
تا انجماد واژه ها را
چون خنجری بر چشم
بکوبد
و باز هم بکوبد
در این فسرده زار یأس
بر سرزمینی که تندیس های فرهنگی
در صندوق جلوه گری جادو
با قهقهه هایی
به رنگ سیر و الکل
عرق ریزان روح را
به تمسخر می نشینند
و تف می کنند
خنده های پلشت را
روی صورت مردم خندان
در این روزگار عسرت
در این مکاره حماقت
شعر می کارد
شاعر دیوانه...
۱۴۰۰/۳/۹
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

شبنم شرم
بر پیشانی خراسان بزرگ
پیرهن سیاه ایران هزارپاره
در لا به لای تاریخ
کفش خونی دخترکی
جا مانده روی وجدان ما
نام کوچک جهالت را معنی کن
برای خویشاوند انتحاری
فریب می وزد
روی خیال سرزمین من
نگاه کن برادر
خون دخترکان توست
خشک مانده
بر دستان سیاه خسته ات...
#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…

بي آوازهای همیشه

بهار پشت نگاه تو
بی ترس از کرونا
می آویزد با نسیم
نترس بیا میان بازوان فصل
پشت ماسک های دو لایه
اسیرند
بوسه های بهاری ات...
می درخشند
چشم های تو
از داغ دقایق بی وصل
در امتداد این آفتاب کم رمق...
با نگاهم همبستر شو
در این روزگار قحط بوسه و آغوش
نترس
صدایم را در بر بگیر
در این ثانیه های شور
آغشته به ماسک و الکل...
۱۴۰۰/۱/۱۹

#محمدعلی_آقاميرزايي
@Dorremanna

Читать полностью…
Subscribe to a channel