روانشناسی علمی_ آموزشی خود را تغییر دهید تا دنیایتان عوض شود.... ارتباط با ادمین👇👇👇👇👇👇 @KarGahKadeh_Admin آدرس اینستا👇👇👇👇👇👇 Inestagram.me/deh_Aramesh #معرفی_کارگاههای_روانشناسی👇👇👇 @KarGahKadeh
اضطراب واکنش بیمناک ما به جهانی است که بنا نیست ژرفترین نیازهای ما را برآورد؛ حاصل تحلیل اضطراب چشماندازی تراژیک از هستی است. اضطراب سیر پیشروی زندگی ما را از یک ناکامی واقعی به ناکامیهای فرضی دیگر رقم میزند، با به یاد آوردن تروماهای گذشته و فعال کردن ترسهای قدیمی در این فرآیند.
اضطراب همچون خودشناسی بر ما ظاهر میشود، زیرا از طریق تجربه اضطراب است که ما حضور تعارض و کشمکش را در روانمان تشخیص میدهیم و میفهمیم که ما در خانهای تکهتکه به سر میبریم نه در خانهای یکپارچه؛ میفهمیم که سرکوب در درونمان به کمین نشسته است؛ میفهمیم که در سرگذشتمان ناکامیهایی را از سر گذراندهایم که از تکرارشان در زندگیمان هراس داریم؛ و میفهمیم خطری آشنا و بااینحال دیرینه همواره زندگیمان را به شکلی پیشگویانه و رعبآور تهدید میکند.
اگر بتوانیم آن امنیت خیالی، امنیتی را که همچون خاطرهای تلخ به یاد میآوریم و جهان دیگر نمیتواند برایمان فراهمش کند، برای همیشه کنار بگذاریم، آنگاه دریافتهایم که چگونه از اضطرابهایمان در «خود»های در حال تکاملمان بهره بجوییم.
🪴
📣📣📣موسسه روانشناسی فردا برگزار میکند:
🔺️اولین دوره کارگاه طرحواره درمانی🔻
✅مدرس دوره:
دکتر حسن حمیدپور، دکتری تخصصی روانشناسی بالینی
⏰زمان:
(۲۴ ساعت)
پنجشنبه ۳ مهر - ۰۸:۰۰ تا ۱۷:۰۰
جمعه ۴ مهر - ۰۸:۰۰ تا ۱۷:۰۰
شنبه ۵ مهر - ۰۸:۰۰ تا ۱۴:۰۰
✅️ با ارائه گواهی معتبر‼
🌐لینک ثبت نام:
https://m0h.ir/4bhlea
📌کد تخفیف ۱۵ درصدی: Farda15
❗️برای ثبت نام حتما فیلترشکن رو خاموش و بعد لینک ثبت نام رو باز کنین. سپاس🌹
💸هزینه ثبت نام:
حضوری:
🔴 ۴،۸۰۰،۰۰۰ تومان
آنلاین:
🔴 ۴،۳۲۰،۰۰۰ تومان
(به صورت نقد و اقساط)
اطلاعات بیشتر:
09101708995
📢 سایر راههای ارتباطی و اطلاعرسانی:
تلگرام | اینستاگرام | سایت
✨✨✨✨✨
ره می سپاریم از تابستان به پاییز
🍂و اینک فصل رنگها
فصل عاشقی
🍂و فصل مهر و مهربانی
باهم
🍂دل به مهر میسپاریم...
امروز
با شفقت و مهربانی
اتفاقی خوب در زندگی همدیگر باشیم...
🌸 امروز ۱ مهر
#صبحتون_به_شادی
🌞
با شعلهٔ خورشيد
چه سازد نفسِ صبح ...
روشنتر از آنم
که توان کردخموشم ...
#صائب_تبریزی
🍂صبحی که بوی پائیز بده، خود پائیزه🍂
@ExistentialMeaningTherapistЧитать полностью…
آن زمان که این لحظه را به طور کامل پذیرا شوى و هنگامی که دیگر با «آنچه هست» جر و بحث نداشته باشی، وسواس فکر کردن کاهش می یابد و سکونی هوشمند جای آن را می گیرد. در این حالت به طور کامل آگاه هستی ، اما ذهن به هیچ عنوان برچسبی بر این لحظه نمی زند. این حالت عدم مقاومت درونی، در آگاهی نامشروط را که بی نهایت از ذهن بشر بزرگ تر است به روی تو می گشاید. آنگاه این شعور عظیم می تواند خود را از طریق تو ابراز نماید و هم از درون و هم از بیرون یاری ات کند. به همین دلیل است که اغلب با رها کردن مقاومت درونی، وضعیت بهبود می یابد.
#اکهارت_تله
🌸
زیستن خود هنری است و در حقیقت مهمترين و در عین حال مشکلترین و پیچیدهترین هنری است که انسان تجربه میکند. هدف این هنر انجام کار بهخصوصی نیست، بلکه هدف آن زندگی شایان تحسین و پرورش استعدادهای ذاتی است. در پهنه هنر زیستن انسان هم هنرمند است و هم محصول هنر، هم مجسمهساز است هم سنگ مرمر، هم پزشک است هم بیمار.
❤️
علت اینکه موسیقی غمگین برای برخی افراد جذاب است چیست؟
موسیقی غمگین نقشِ واسطِ هیجانی (بُعد محافظتکننده و بیانگر) را دارد؛ نه تسهیل رنج، بلکه فراهمکردنِ چارچوبی امن که در آن احساساتِ ناپیدا دیده، نامگذاری و پردازش میشوند.
1. همصدایی (resonance) و اعتباردهی هیجانی: وقتی موسیقی احساسات ناگفته را «به زبان میآورد»، شنونده تجربهاش را معتبر میبیند. این اعتبارگرایی داخلی (self-validation) فشارِ اضطرابِ ناشی از انکار یا سرکوب را کاهش میدهد و امکانِ تنظیم هیجانی بهتر را فراهم میسازد.
2. تنظیم هیجانی شبهاجتماعی: افراد از یک رابطهٔ نمادین با آثار هنری برای تنظیم احساسات استفاده میکنند؛ تجربهای شبیه داشتن یک همراه که بدون قضاوت «حس کردن» را تحمل میکند. این سازوکار به ویژه وقتی حمایت اجتماعی واقعی محدود است، کارآمد است.
3. نامگذاری و نمادپردازیِ احساسات (affect labeling & symbolization): موسیقی به کسانی که ممکن است در یافتن کلمات (آلکسیتیمیا یا کمبود واژگان هیجانی) مشکل دارند کمک میکند احساسات را به قالب نمادین تبدیل کنند؛ این خود مرحلهای عملی برای کاهش آشفتگی است.
4. معنابخشی و هویتروایتی: شنیدنِ اثراتی که «همان چیزی را گفتهاند که من حس میکنم» به بازسازی روایتِ شخصی کمک میکند؛ افراد میتوانند تجربهها را در چارچوبی معنادار قرار دهند و احساسِ پیوستگیِ هویتی را بازیابند.
5. امنیتِ عاطفی مقابل تنهاییِ تجربه: ریشهٔ مشکل، ترس از مواجههٔ تنها با غم است نه خود غم. موسیقی «حضورِ بدون مداخله» میسازد که مشابه نقش «پناهگاه هیجانی» در نظریههای دلبستگی است.
جمعبندی: موسیقی همچون آینه و همراهِ بیقضاوت عمل میکند؛ ابزاری که احساسات پنهان را شفاف میکند و امکانِ مواجههٔ امن و معنادار با غم را فراهم میآورد، به شرطی که بهعنوان مکملِ حمایت و نه جایگزین آن استفاده شود.
🌐
پرسید: فرق بین دوست و رفیق،
گفتم : دوست فقط یک آشناست، یک همکار، یک همکلاسی، حتی یک همسایه گاهی یک همسفر، شاید حتی یک همراه، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه مثلا،
دوستی یک آشناییست که با یک سلام شروع میشود گاهی خداحافظی نگفته تمام میشود.
یک اشتباه از دوست بیگانه می.سازد
اما رفاقت ریشه دارد به روز و ماه و سال نیست، گاهی در یک آن، یک لحظه ریشه میدواند، میرود تا مغز استخوانت، توی تمام جانت، دلت را قرص می کند رفیق به بودنش، به ماندنش، به رفاقتش،
دوباره پرسید :
فرقش،
گفتم : به هر کس نمیگویی رفیق،
رفیق یک جوری آرام جان است، قرار است، دنیا دنیا، دریا دریا هم که فاصله باشد از این قاره تا آن قاره رفیق رفیق میماند
که برای رفاقت نیازی به شباهت نیست👌🏻👌🏻👌🏻
👤مریم سمیع زادگان
در آداب صحبت
🍃 همصحبتی را دوست دارم، اما سخن گفتن با دوستانی که ویژگیهایی اینگونه دارند برایم دشوار و خستهکننده است:
۱. با ایشان حرف که میزنی احساس میکنی گوش نمیدهند یا اگر هم گوش میدهند آنچه خود میخواهند میشنوند و به همان پاسخ میدهند.
۲. سخنت را پیوسته قطع میکنند اما با اصرار به ادامهٔ سخن خود اجازهٔ قطع شدن سخنشان را مطلقا نمیدهند.
۳. علاقه دارند تنها در یک موضوع خاص سخن بگویند و بشنوند. حوزهٔ موضوعات مورد علاقهشان بشدت تنگ است.
۴. اصرار به قانع شدن یا قانع کردن دارند. تاب گذر از بحثی که در آن به توافق نظر نرسیده باشید را ندارند.
۵. تحمل رها کردن گوشیشان را در میانهٔ گفتگو ندارند.
۶. اگر در میان جمع سخن میگویند با نگاه پیوسته اصرار دارند که همگان سخن خود با بغلدستی را رها کنند و گوش جان به ایشان بسپارند.
۷. در میان جمع افسار سخن را رها نمیکنند و به دیگران فرصت سخن گفتن نمیدهند.
۸. طولانی و پیوسته سخن میگویند. سخن گفتنشان بسان سخنرانی است.
۹. واکنشهای از پیش تعیین شدهای را برای سخنان خود انتظار دارند.
۱۰. در جای خود از همنشینی در سکوت لذت نمیبرند.
خوابیدن برای فرار، نه استراحت!
تا حالا شده انقدر از زندگی خسته باشی که به خواب پناه ببری؟ نه چون بدنت خستهست، بلکه چون ذهنت دیگه نمیکشه. روانشناسها به این حالت «فرار از واقعیت» میگن.
وقتی زندگی زیادی سنگین میشه، تختخواب ما تبدیل به پناهگاه امن میشه. یه جای ساکت برای قایم شدن. اما این فقط یه راه فراره و متاسفانه مشکلات رو حل نمیکنه. احساساتی که پردازش نشدن، با خواب از بین نمیرن، بلکه عمیقتر میشن و توی خلق و خو و عادتهای ما ریشه میدوان.
چطور این چرخه رو بشکنیم؟
شناسایی احساسات: قبل از اینکه به خواب پناه ببری، لحظهای مکث کن و از خودت بپرس: «الان دقیقاً چه احساسی دارم؟» (غم، اضطراب، ناامیدی؟) نامگذاری احساسات اولین قدم برای کنترل اونهاست.
استراحت آگاهانه: اگر واقعاً خستهای، به جای خوابیدن برای فرار، سعی کن مدیتیشن، نفس عمیق یا حتی یه قدم زدن کوتاه رو امتحان کنی. به جای اینکه فرار کنی، آگاهانه به ذهنت استراحت بده.
یک قدم کوچک: میدونم که شروع کردن سخته. برای شکستن این الگو، فقط یک کار کوچیک رو شروع کن. مثلاً یک لیوان آب بخور، پنج دقیقه پنجره رو باز کن و هوا بخور، یا حتی فقط یه آهنگ گوش بده. هدف اینه که اون «حالت فریز» رو بشکنی.
به جای اینکه دوباره زیر پتو قایم بشی، از خودت بپرس: «این استراحت واقعیه یا دارم از احساساتم فرار میکنم؟
🌱
✨
اگر شما چای دوست داشته باشید و پارتنرتان قهوه،
شما با هم "فرق" دارید.
اما اگر شما اصرار کنید که باید او چای را بیشتر از قهوه دوست داشته باشه، شما با هم "اختلاف" دارید.
"فرقها" ریشه در تفاوتِ سرشتها دارند و راهحل، در پذیرش آنهاست
و "اختلافات" ریشه در تفاوتِ منش ها دارند و راهحل، در پختگی و اعتلای مهارتهاست...
#آلبرت_الیس
⭐
«وقتی دیگر نتوانیم شرایط بیرونی را تغییر دهیم، ناچار میشویم خود را تغییر دهیم.»
#ویکتور_فرانکل
انسان همیشه بر همه چیز کنترل ندارد، اما یک آزادی بنیادی در اختیار دارد: آزادی انتخاب نگرش خود در برابر رنجها. گاهی ما تمام تلاشمان را برای تغییر موقعیت میکنیم، اما نتیجهای حاصل نمیشود. در اینجاست که باید توجه خود را به درون برگردانیم:
میتوانیم نگرشمان را تغییر دهیم.
میتوانیم معنای تازهای برای رنج پیدا کنیم.
میتوانیم حتی در دل محدودیتها، آزادی درونی خود را حفظ کنیم.
خوشبختی همیشه به شرایط بیرونی وابسته نیست. حتی در سختترین لحظهها، ما میتوانیم انتخاب کنیم که چه معنایی به تجربه خود بدهیم.
☑️
✨
«مردم اغلب خوشبختی خود را نمیشناسند، اما خوشبختی دیگران همیشه جلو دیدگان آنهاست.»
#هنر_شفاف_اندیشیدن 📕
#رولف_دوبلی 🖊
ذهن ما تمایل دارد که ارزش چیزهایی را که در اختیار داریم نادیده بگیرد و به جای آن، به دستاوردها و موفقیتهای دیگران توجه کند. این نگاه میتواند باعث شود که همیشه احساس کمبود کنیم، در حالیکه زندگی ما در بسیاری جنبه ها به اندازه کافی خوب و کامل است.
⁉️ چرا این اتفاق میافتد؟
ذهن انسان از دیدگاه روانشناسی تمایل دارد به قضاوت و مقایسه بپردازد. وقتی ما خود را با دیگران مقایسه میکنیم، و شرایط خود و زندگیمان را قضاوت می کنیم ، احساس خوشبختی و رضایت ما کاهش مییابد، زیرا همیشه کسی وجود دارد که «بیشتر»، «بهتر» یا «موفقتر» است. این مقایسه مداوم میتواند منجر به اضطراب، استرس و نارضایتی شود.
❗️ راهکار مناسب برای مقابله با ابن مشکل چیست:
تمرکز بر داشتهها: هر روز چند دقیقه وقت بگذارید و چیزهایی را که دارید و برایتان ارزشمند هستند، بنویسید. این کار به شما کمک میکند تا ارزش زندگی خود را بیشتر درک کنید.
قدردانی از لحظه حال: خوشبختی اغلب در لحظههای ساده زندگی پنهان است؛ لحظهای آرام با یک فنجان چای، یک گفتگوی دلنشین، یا تماشای غروب خورشید میتواند شادی واقعی را به شما نشان دهد.
مقایسه معقول: اگر نیاز دارید خود را با دیگران مقایسه کنید، آن را با هدف یادگیری و رشد انجام دهید، نه برای قضاوت و سرزنش خود.
خوشبختی، چیزی بیرون از ما نیست؛ آن چیزی است که در درون ما، در نگرش و نگاه ما به زندگی، شکل میگیرد. با تغییر تمرکز از «داشتن» به «بودن»، میتوانیم رضایت و آرامش واقعی را تجربه کنیم.
☑️
✅ «وظیفهات را دریاب، نه آنچه دلخواه توست!»
صدایی که از پشت بوتهها به گوش کارل یونگ رسید و زندگیاش را متحول کرد
کارل یونگ در خاطراتش روایت میکند که روزی پشت بوتههای حیاط خانهشان در سوئیس پنهان شده بود. یونگِ نوجوان، که در آینده قرار بود پیشگام رواندرمانی شود.
شش ماه بود به بهانۀ غشهای ناگهانی و پیاپی از مدرسه فرار میکرد. این غشها ظاهراً ارتباطی به ترس شدیدش از کلاسهای ریاضی داشت.
تا چند ماه از این تعطیلی لذت میبرد: «آزاد بودم، میتوانستم ساعتها رؤیاپردازی کنم، هرجا دلم خواست بروم، چه جنگل، چه کنار آب، میتوانستم نقاشی کنم». اما اخیراً حس میکرد که با ماندن در خانه یکجورهایی از زندگی اجتناب میکند. «حس میکردم دارم از خودم میگریزم». از پشت بوتهها، صدای دوست پدرش را تشخیص داد: «حال پسرت چطور است؟».
پدر گفت «دکترها دیگر نمیدانند مشکلش چیست. میگویند ممکن است صرع باشد. اگر لاعلاج باشد، چه به روزش میآید؟ همان داروندار اندکم هم به باد رفت. حالا اگر پسرم نتواند کار کند و درآمد داشته باشد، چه به روزش میآید؟».
یونگ مینویسد «برق از سر من پرید. ناگهان با واقعیت روبهرو شدم. با خودم فکر کردم پس باید دستبهکار شوم!». یواشکی از آنجا دور شد و به اتاق پدر رفت، کتاب گرامر لاتین را برداشت و با تمرکزی بیسابقه شروع به مطالعه کرد. غشها بهمرور کمتر و کمتر و سرانجام محو شدند. گویی آن گفتوگوی تصادفی دارویی بود که پزشکان تجویز نکرده بودند.
یونگ در آن لحظه فهمید که ادامۀ تحصیل «وظیفۀ اصلی زندگی» اوست. شخصیتش در بوتۀ آزمایش بود و فهمید که اگر قرار است در این زندگی به جایی برسد، بهجای اجتناب از آن، وقتش رسیده دستبهکار شود.
وقتی بین فشارهای بیرونی و رؤیاهای خودتان مردد باشید، یا وقتی به هر دلیلی ندانید باید چه کار کنید، با سؤالی مهم روبهرو میشوید: وظیفهام در این مقطع از زندگی چیست؟ کاری نداشته باشید که خودتان چه میخواهید. دقت کنید که زندگی چه میخواهد.
#کارل_گوستاو_یونگ
💭 یه حقیقت ناب اینه که؛
یه گفتوگو درباره احساساتت نباید همیشه با دعوا تموم بشه. نباید با گسلایتینگ (دیوانهنمایی دیگری و تحریف واقعیت) همراه باشه. نباید هر بار تو رو با این فکر بذاره که «نکنه مشکل از منه!» و یه ارتباط سالم هیچوقت باعث نمیشه ارزش خودتو زیر سؤال ببری…
/channel/ExistentialMeaningTherapistЧитать полностью…
زندگی موسیقی گنجشک هاست
زندگی "باغ تماشای خداست"
زندگی یعنی همین پروازها
صبح ها
لبخندها
آوازها ...
صبح پاییزیتون بخیر 🍂
@ExistentialMeaningTherapistЧитать полностью…
✨✨
حالت ایدهآل این است که نفوذناپذیرتر باشیم. اگر مورد بیاعتنایی و بیتوجهی و تمسخر قرار گرفتیم یا تحسین شدیم، قرص و محکم بمانیم.
اگر کسی تعریف فریبندهای از ما کرد، بیجهت اغفال نشویم و اگر خودمان تحسین منصفانهای از خودمان کردیم و به ارزشمان پی بردیم، اشارۀ یک نفر دیگر به بیاهمیت بودن ما آسیبی به ما وارد نکند. ارزش خودمان را بدانیم.
#اضطراب_منزلت📕
#آلن_دوباتن🖊
نمیدانم اولین بار چه کسی در گوش ما خواند که باید همیشه برنده باشیم، در واقع به ما آموختند که با برنده شدن چیزهای زیادی را به دست میآوریم، مثل محبت، تحسین، توجه، احترام.
همین شد که ما از باختن ترسیدیم و به گمانم بازنده شدن ترسناک نیست، آنجا ترسناک میشود که ارادهی دوباره بلند شدن را از دست میدهیم و خودمان را سرزنش میکنیم. دروغ چرا صادقانه میگویم که من بیشتر باختهام تا برنده شوم و با هربار باختن چیزهایی را از دست دادهام آدمهایی را... حالا که سی و یک ساله هستم اما دیگر پذیرفتهام که این باختن حقیقت زندگیست، مثل مرگ که تلخ است اما واقعیت جهان است.
دیگر برایم مهم نیست که وقتی برنده میشوم کسی باشد که حلقهی گُلی به گردنم بیندازد و یا اگر ببازم، طردم کند. حالا میدانم که تنهای تنها باید با حقیقتِ برد و باخت کنار بیایم و برآیندش میشود زندگی من!
📚 اضطراب منزلت
👤 آلن دوباتن
🌹
✅قبولی در کنکور ارشد و کتری روانشناسی با روانآموز
✅کافیه برای قبولی فقط عضو روانآموز بشی
☑️/channel/+O5vrlf0eVxkSo0Yo
مشڪلات زندگے هر ڪسے
به اندازه ظرفیتشه، به اندازه تحملشه...
وقتی یڪے از درداش واست میگه،
نگو خوشے زده زیر دلش ...
نگو اگه زندگے فلانے رو داشت چے ڪار میڪرد. شاید اون درد یا اون مشڪل ڪوچیک باشه، اما امونشو بریده ڪه به زبون اومده !
وقتے یڪے از درداش واست میگه، نگو چے بگم والا ...
بگو: «میفهممت» درسته ڪه نمیفهمے ...
یعنی نمیتونے بفهمے دردے رو ڪه تجربه نڪردے ... ولے بگو میفهممت !
حداقل فڪر میڪنه تو هم اون درد رو داشتے و فقط خودش نیست ڪه اون رو تجربه ڪرده.
دلداری دادن ڪه هیچ ،
ڪاش حداقل یاد بگیریم
چطورے به درد دل دیگران گوش ڪنیم ...
نادرند مردانی که از زن نمیهراسند و فراتر از لذت جنسی، تحمل این پیوند متقابل اما مبهم، میان دو «تفاوت» مطلق را دارند: نوعی عشق روشنبینانه که «در سایه خود عشق» به وجود میآید، عشقی بزرگ، همان عشق تودههای احساساتی، که کولت این نویسنده درخشان به سخرهشان میگیرد. آنهایی که فکر میکنند به این نوع عشق دست یافتهاند، اغلب همراه با آن، تخیل زیر پا گذاشتن ممنوعیت زنا با محارم را، که شکلدهنده بشریت است، نیز تجربه میکنند؛ ژرژ باتای شاهد نیرومندی بر این ادعاست؛ شامل حال من اما نمیشود.
من عقده ادیپ پدرانه و مادرانهام را از راههای دیگر حل کردهام؛ راههایی که افراطشان کمتر از زنا با محارم نیست و تبعید و فعالیت فرهنگی از نمادهای آنند و پس از این انتخابها، انتخاب روانکاوی کار را تمام کرد و این راه را به انتها رساند: انتقال، روشنگری، تعالی. در نتیجه من از آن گروه زنانی هستم که مردان میخواهند با آنها ازدواج کنند. طبیعتا، امکانش نیست. یک بار ازدواج کردهام و برای همیشه. واقعیتی برگشتناپذیر.
ژولیا کریستوا از کتاب خودم را میسفرم
☑️
پذیرش یعنی چی؟
*پذیرش تو روانشناسی یعنی اینکه افکار و احساساتت رو همونطور که هستن ببینی، بدون اینکه باهاشون بجنگی یا انکارشون کنی.
یعنی بگی: «من دارم اضطراب رو تجربه میکنم» نه اینکه «نباید مضطرب باشم».
چطور به پذیرش برسیم؟
*آگاهی از لحظهی حال؛ نفس عمیق بکش و حالا رو ببین.
*اسم گذاشتن روی احساسات؛ فقط تماشا کن، قضاوت نکن.
+رها کردن کنترل افراطی؛ لازم نیست همهچی رو تغییر بدی.
*مهربونی با خودت؛ مثل یک دوست نزدیک با خودت رفتار کن.
*پذیرش یعنی به جای جنگیدن با درونت، یاد بگیری باهاش هممسیر بشی.
زندگی یعنی گرفتن و رها کردن…
یعنی یاد بگیریم به دست بیاریم،
اما مهمتر اینکه یاد بگیریم رها کنیم. 🌿
صبح بخیر
🎁
۹ سوالی که اگه تونستید راحت از هم بپرسید،
یعنی بینتون امنیت عاطفی هست :
1. وقتی ناراحتی، ترجیح میدی تنها باشی
یا کسی کنارت باشه؟
2. از چی بیشتر از همه تو رابطهمون
میترسی؟
3. فکر میکنی نقطهضعف من تو رابطه
چیه؟
4. تا حالا شده به تمومشدنمون فکر کنی؟
5. چی باعث میشه حس کنی
"دوستداشتنی" هستی؟
6. اگه یه چیزی تو من اذیتت کنه،
میتونی راحت بگی؟
7. وقتی حسادت میکنی، معمولا چی
پشتشه؟ ترس؟ ناامنی؟ تجربه قبلی؟
8. تصور میکنی تو رابطه ما "کی بیشتر
میده"؟
9. اگه یه روز من حالم خوب نباشه و نتونم
برات شریک خوبی باشم، کنارم میمونی؟
رابطهی امن، جای قایمکردن نیست، جای
آشکار شدنه.
✨
صبح زمانی مناسب است هم برای فعالیتِ ذهنی، هم بدنی،
زیرا صبح جوانیِ روز است: همه چیز شاداب، تازه و آسان است،
احساس نیرومندی میکنیم و همهٔ قابلیت هایمان کاملاً در دسترس هستند.
صبح را نباید با خواب طولانی یا مشغولیتها و گفتگوهای بی ارزش تلف کرد
بلکه باید به منزلهٔ جوهر زندگی به آن نگریست و آن را تا اندازهای مقدّس داشت...
هربار که از خواب بیدار میشویم و برمیخیزیم، تولدی کوچک است
و هر صبحِ پُرطراوت به منزلهٔ جوانیِ کوتاهی است.
#در_باب_حکمت_زندگی📕
#آرتور_شوپنهاور🖊
☑️
Make your day like this:
take a deep breath
Think positive throughout the day
give yourself love
help someone
Meditate for a few minutes
Be patient so that no one can upset you.
روزتو اینجوری بساز
نفس عمیق بکش
تمومِ روز مثبت فکر کن
به خودت عشق بده
به یکی کمک کن
چند دقیقه مدیتیشن کن
صبور باش جوری که هیچکس نتونه ناراحتت کنه.
🌐
اریک فروم، مسیر تکاملی عشق را از اوان کودکی پیجویی میکند، یعنی زمانی که فرد برای آنچه هست مورد عشق قرار میگیرد یا دقیقتر بگوییم به این دلیل که هست مورد عشق قرار میگیرد. بعدها، عامل جدیدی به زندگی انسان پا میگذارد: آگاهی از اینکه فرد عشق را با فعالیت خود پدید میآرود.
وقتی فرد بر خودمداری غلبه میکند، نیاز دیگری به اندازه نیاز خودش اهمیت مییابد، و کمکم مفهوم عشق از «مورد عشق بودن» به «عشق ورزیدن» تغییر میکند.
فروم «مورد عشق بودن» را با وابستگی یکی میداند که در آن تا زمانی که فرد کوچک، درمانده یا خوب بماند، با «مورد عشق بودن» پاداش میگیرد. در حالی که «عشق ورزیدن» وضعیتی قدرتمندانه و موثر است. «عشق کودکانه از این قانون پیروی میکند که «دوست دارم چون دوستم دارند.»
قانون عشق بالغانه این است: «دوستم دارند چون دوست دارم.» عشق رشدنیافته می گوید: «دوستت دارم چون به تو نیاز دارم.» عشق بالغانه میگوید: «به تو نیاز دارم چون دوستت دارم.»
☑️
🪴💛🪴💛
در میان سادهترین لحظات،
نیروی بینهایت زندگی نهفته است.
امروز را با ذهنی باز به تجربه
و قلبی گشوده یه مهربانی و شفقت
آغاز کن....
🌸 امروز ۱۳ شهریور
#صبحتون_به_شادی
دریافتهام که هر اندازه بتوانم در رابطهام اصیلتر باشم، آن رابطه مفیدتر خواهد بود. اصیل بودن به این معنی که نیاز دارم تا آنجا که ممکن است از احساسات واقعی خودم آگاه باشم؛ نه اینکه در ظاهر یک نگرش را بروز دهم و در درون خود، آگاهانه یا ناآگاهانه، حس دیگری داشته باشم.
اصیل بودن، همچنین به این معناست که بخواهم حسها و نگرشهایی را که در درونم وجود دارند، با کلمات و رفتارم، ابراز کنم و آشکار سازم.
تنها به این شیوه ارتباط میتواند واقعیت پیدا کند و به نظر میرسد که واقعی بودن، بهعنوان نخستین ویژگی یک رابطه، از اهمیت بالایی برخوردار است. فقط با آشکار ساختن واقعیت درونیم، دیگری هم میتواند در کشف و جستجوی واقعیت درونی خود، موفق شود. چنین دریافتهام که حتی وقتی دیدگاههای من، رضایتبخش نیستند یا فکر میکنم برای رابطه سودمند نیستند، باز هم واقعی بودنشان مهمتر است.
به عنوان شرط دوم، فکر میکنم که هر اندازه پذیرش و دوستداشتن من نسبت به این فرد بیشتر باشد، بهتر میتوانم رابطهای را بسازم که برای او نیز مفید باشد. منظورم از پذیرش، این است که دیگری را به گرمی مورد احترام و توجه قرار دهم؛ صرفا به عنوان یک شخص؛ مستقل از شرایط و وضعیت او. برایش به عنوان یک انسان، به شکل نامشروط ارزش قائل باشم؛ بدون هر قید و شرط دیگر.
این یعنی احترام و علاقه نسبت به او به عنوان یک فرد مستقل و میل به اینکه او هم، احساساتش را به همان سبکی که خود میخواهد، در اختیار داشته باشد و تجربه کند. یعنی احترام برای نگرشهای او در آن لحظه، بدون توجه به منفی یا مثبت بودن آنها؛ و بدون توجه به اینکه این دیدگاهها و نگرشها تا چه حد ممکن است با نگرشهایی که او در گذشته داشته، در تناقض باشد.
پذیرش نوسانات دیدگاهها و نگرش طرف مقابل، باعث میشود یک رابطه گرم و مطمئن را تجربه کند؛ اطمینان ناشی از دوستداشته شدن و تحسین شدن به عنوان یک فرد؛ چیزی که در یک رابطه. مفید، بسیار مهم است.
همچنین چنان به اهمیت ارتباط پیبردهام که شوق دائمی فهمیدن دیگری در من زنده میماند. پذیرش دیگری، تا زمانی که دیگری را نفهمیم و درک نکنیم، معنای چندانی ندارد. فهمیدن هم به این معنا که بکوشم احساسات دیگری را، حتی وقتی از نظر من بسیار وحشتناک، ضعیف، گذرا یا عجیب و شگفتآور میدانم، درک کنم.
این یعنی آنها را چنان ببینم که تو میبینی؛ و آن حسها و تو را بپذیرم. آنقدر که تو [آزادانه در حضور من] بتوانی پنهانترین زوایای تجربههای درونی خود را که مدفون و فراموش شدهاند، بیابی و کشف کنی. این آزادی در یک رابطه، شرط مهمی است. معنای این آزادی آن است که دیگری حس کند آزادانه میتواند در سطوح آگاه و ناخودآگاه، سفر خطرناک کشف درون خود را آغاز کند.
کارل راجرز از کتاب راه انسان شدن ترجمه متمم
✈️