daastaanak | Unsorted

Telegram-канал daastaanak - داستانک

3271

‎ ღداسٺانڪღ قصہ‌ها براے بیدارکردڹ ما نوشٺہ شدند اما ما یڪ عمر براے خوابیدڹ از آڹ‌ها اسٺفادہ کردیم. @daastaanak موضوع کانال:داستانک،بریده کتاب،شعر و متن ادبی،فیلم کوتاه،موسیقی فاخر و... https://t.me/+HxUqg_4m0A4xOTE0

Subscribe to a channel

داستانک

تلنگر

توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی

یکی گفت : بلند بگو
گفتم : یک کلمه سه حرفیه
ازهمه چیز برتر است؟
حاجی گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال

گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر" است.
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
ديگری خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلندگفت: وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف  لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور

و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت : !!

"  خدا  " ...

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.

پرنده‌ها دیرشان نمی‌شود.
هیچ سگی ساعتش را نگاه نمی‌کند.
گوزن‌ها دلواپس فراموش‌کردن تولدها نیستند
فقط انسان زمان را اندازه می‌گیرد
فقط انسان ساعت را اعلام می‌کند
و به همین دلیل فقط انسان از ترسی فلج‌کننده رنج می‌برد که هیچ موجود دیگری تحمل نمی‌کند؛
ترسِ تمام‌شدن وقت ...


_ارباب زمان
#میچ_آلبوم


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

آینه‌ی جان شده، چهره‌ی تابان تو
هر دو یکی بوده‌ایم، جان من و جان تو

ماه تمام درست، خانه‌ی دل آن توست
عقل که او خواجه بود، بنده و دربان تو

#مولانا
_دیوان شمس


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

قدرت بد!


کتابی است به نام "قدرت بدی"، نوشته‌ی روی اف بامیستر و جان تیرنی که با استفاده از مثال‌ها و داستان‌های واقعی، نشون می‌ده که چطور یک تجربه منفی می‌تونه تاثیر بسیار بزرگتری نسبت به تجربیات مثبت بر روی ما داشته باشه.

در یه تحقیقی از زن و شوهرهایی که چندسال باهم بودن دعوت میکنن بیان یه پرسشنامه پر کنن. بهشون میگن طی پر کردن پرسشنامه حق ندارن با هم هم حرف بزنن و باید پشت به هم روی صندلی بشینن و یه پرسش نامه یکسان رو پر کنن.
غافل از اینکه محتوای پرسشنامه ها با هم فرق داشت ولی زن و شوهرها فکر می کردن یکسانه.
توی یه پرسشنامه از یکی پرسیده بودن ویژگیهای ناخوشایند در همسرشون رو بنویسید (دو مورد)، تو اون یکی پرسشنامه پرسیده بودن که حداقل ۲۵ مورد از لوازم خانگی که در منزل دارید رو لیست کنید! میتونید حدس بزنید چی شد؟ اون فردی که قرار بود فقط یکی دوتا خصیصه منفی بنویسه زود کارش تموم میشد و باید در سکوت کامل صدای نوشتن همسرش که پشت سر هم داره خصایص منفی از همسرش قطار میکنه رو تحمل کنه، غافل
از اینکه طرف داره اسامی لوازم خانگی مینویسه!
در واقع محققها سعی داشتن یه فضای منفی مصنوعی ایجاد کنن تا ببین کدوم آدمها بیشتر از همه تحت تاثیر این فضای منفی قرار میگیرن؟
یافته ها نشون داد که اونی که در گذشته سابقه افسردگی داشته این گروه از شرکت کننده ها بیشتر از بقیه با صدای نوشتن همسرشون ترسیده بودن، احساس طرد شدن و تنها شدن در آینده رو تجربه کرده بودن و برای همسرشون قیافه گرفته بودن. یعنی دیدن این آدمها سریع تر فاز منفی رو میگیرن و واکنش نشون میدن و افرادی که اساسا امن تر بودن، خیالشون راحت بود که چیز مهمی نیست.
منظور اینه که اگه هر روز از صبح تا شب سراسر خوبی باشی، زور اون لحظه ای که از کنترل خارج میشی و هر چی از دهنت بیرون میاد و میگی (که چند ثانیه هم بیشتر طول نمی کشه) خیلی بیشتره.
یه جمله یا کلمه منفی تاثیرش بیشتر از هزارتا قربون صدقه ست.
پس مواظب باشیم اگه حس خوب نمیدیم، لااقل حس بد به هم ندیم.


#دکتر_روح‌الله_کریمی‌خویگانی


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

اگر خورشید بر یک حال بودی
شعاعِ او به یک منوال بودی

ندانستی کسی کین پرتو اوست
نبودی هیچ فرق از مغز تا پوست

جهان جمله فروغِ نورِ حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان

چو نورِ حق ندارد نقل و تحویل
نیابد ذاتِ او تغییر و تبدیل . . .

#شیخ_محمود_شبستری


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

لاله‌ای با نرگس پژمرده گفت
بین که ما رخساره چون افروختیم

گفت ما نیز آن متاع بی بٓدل
شب خریدیم و سحر بفروختیم

آسمان، روزی بیاموزد ترا
نکته‌هائی را که ما آموختیم

خُرمی کردیم وقت خُرمی
چون زمان سوختن شد، سوختیم

تا سفر کردیم بر ملک وجود
توشهٔ پژمردگی اندوختیم

درزی ایام زان ره می‌شکافت
آنچه را زین راه، ما می‌دوختیم



دیوان #پروین_اعتصامی🍃
پیشگفتار استاد ملک‌الشعرا بهار
🪷🪷

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.
            جهان یادگارست و ما رفتنی
           به گیتی نماند به جز مردمی

          به نام نکو گر بمیرم رواست
        مرا نام باید، که تن مرگ راست

                     #فردوسی🕊🍃

              


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.


کاش می‌توانستم دردِتان را دوا کنم
همین دردِ دور بودن‌ها
دیر دیدن‌ها
دیگر ندیدن‌ها
همین که جسم‌ِمان بهاران است و جان‌ِمان پاییز . . .


_محمدصالح علاء


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

از مردم افتاده مدد جوی که این قوم
با بی‌پرو‌بالی پر و بال دگرانند

صائب نظر عاقبت‌اندیشی اگر هست
بی برگ‌ونوایان جهان خوش‌ثمرانند


#صائبـــــ

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

بس‌که از اندیشهٔ روی خیالم پرگل است
شیشهٔ دل گر بیفشارم، گلاب آید برون

#طالب_آملی

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

تو میای در نظرم . . .

Читать полностью…

داستانک

چاوشی عزیز🕊❤️🎼

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.


جمعی که نظربسته گذشتند ازین باغ

انصاف توان داد که از دیده‌ورانند


#صائب


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.

پیرمردی
که فقط ٨ تار مو روی سرش داشت،
به آرایشگاه رفت،😳😁

آرایشگر با عصبانیت پرسید:
موهایتان را کوتاه کنم یا بشمارم؟

پیرمرد لبخند زد و گفت:
رنگشان کن😊😌

زندگی یعنی لذت‌بردن از  هر آنچه داری😍👍


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.

قلب، مهمانخانه نيست که آدم‌‌ها بيايند،
دو سه ساعت يا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند.
قلب، لانه‌‌ی گنجشک نيست که در بهار ساخته بشود، و در پاييز باد آن را با خودش ببرد.
قلب، راستش نمی‌دانم چيست، اما اين را می‌دانم که فقط جای آدم‌های خيلی خوب است.


نادر ابراهیمی

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست

#ابتهاج

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

آدم‌های عوضی چرا جذابند؟!


پروفسور دونالد داتن و آرتور آرن اساتید بنام دانشگاه British Columbia کانادا در سال ۱۹۷۴ یک پژوهش جالب انجام دادن. 
این پژوهش بر روی دو تا پل صورت گرفت. یکی از این پلها بسیار مرتفع و لرزان بود و یجورایی «حس ناامنی» رو به رهگذران انتقال می داد.
پل دوم یک پل بسیار امن و محکم بود که برروی یک رودخانه کوچک و با ارتفاع کم نصب شده بود. در انتهای این پل یک مصاحبه کننده "بسیار جذاب" وجود داشت که هرکسی از پل رد می شد رو صدا می زد و ازش خواهش می کرد که در پر کردن یک سری پرسشنامه بهش کمک کنه.
در ظاهر اینجا آزمایش تموم می شد اما در واقع آزمایش هنوز شروع هم نشده بود بعد از اینکه رهگذر اطلاعاتی که مصاحبه کننده لازم داشت رو ارائه می داد فرد مصاحبه کننده بهش می گفت برای اینکه از نتایج این آزمون آگاه بشی می تونی شماره من رو داشته باشی و باهام در تماس باشی...
نتایج آزمایش شگفت‌انگیز بود! در انتهای هر دو پل مصاحبه کننده یکسانی وجود داشت.
اما اون گروهی که از پل" ناامن و خطرناک" گذشته بودن به احتمال بسیار بالاتری نسبت به گروهی که از پل امن گذشته بودن، شماره مصاحبه کننده جذاب رو می گرفتن و چند روز آینده باهاش تماس می گرفتن.
خیلی از افراد این گروه حتی اعلام می کردن عاشق اون فرد شدن و حاضرن باهاش وارد رابطه بشن.
محاله بتونید حدس بزنید دلیل این ماجرا چی بود؟
افرادی که از پل ناامن رد شده بودن، تپش قلب بالاتری رو تجربه کرده بودن، بیشتر عرق کرده بودن و نفس نفس می زدن و مغز اونها ناخوداگاه این نشانه های بدنی رو به عاشق شدن و جذاب بودن طرف مقابل نسبت می داد!! و در نتیجه بیشتر احتمال داشت به فرد مصاحبه کننده زنگ بزنن و ازش درخواست دوستی کنن!
حالا متوجه می شید چرا شما همیشه عاشق «آدمهای عوضی» می شید؟ آدمهای عوضی استاد بازی کردن با احساسات شما و ناامن کردن شما هستند! این آدمها چون پیش بینی ناپذیر هستن شما را در اوج نامنی نگه می دارن... اونها یک روز میگن بدون شما نمی تونن زنده بمونن و شما بهترین آدمی هستید که سرراهشون قرار گرفتید اما درست روز بعد جواب تماسهای شما رو نمیدن و یا میگن من هرچی فکر میکنم آماده یک رابطه جدی نیستم و یا مدام قرارهاشون با شما رو کنسل می کنن.
اونها دائما شما رو در رابطه ناامن و اضطراب قرار می دن و شما این را نشانه جذاب بودن آنها تلقی می کنید.
همانطور که بارها گفته ام جذابیت عشق به «ابهام» است و شوربختانه آدم های عوضی پر از ابهامند! برای همین برای شما جذاب می شوند و شما برای آدم جذاب تندتند دلتون تنگ میشه. شما به ندای قلبتون گوش می کنید و چشم بر عقلتون می بندید و بیچاره می‌شوید.


#دکتر_روح‌الله_کریمی‌خویگانی


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.

نمود وهمی از هستی جدا کن
نه ای بیگانه خود را آشنا کن

وصال حق ز خلقیت جدایی است
ز خود بیگانه گشتن آشنایی است

چو ممکن گرد امکان بر فشاند
به جز واجب دگر چیزی نماند

وجود هر دو عالم چون خیال است
که در وقت بقا، عین زوال است

نه مخلوق است آن کاو گشت واصل
نگوید این سخن را مرد کامل



_گلشن راز
#شیخ_محمود_شبستری


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک




تنها چیزی که ممکن است الان حالم را بهتر کند این‌ست که به خانه برگشته باشم از آخرین روز مدرسه قبل از عید بوی فرش شسته ‌شده‌ی نمناک بیاید.
مامان برای من لباس‌های عید خریده باشد،
کفش‌هایم آنقدر نو باشند که بتوانم از جعبه دربیاورم و روی فرش بپوشمش.
پیک‌نوروزی را از کوله‌پشتی‌ام دربیاورم و با ذوق ورق بزنم.
بعد کنار تنگ ماهی قرمز دراز بکشم و در حالی که ماهی‌ها را نگاه می‌کنم به عیدی‌هایی که خواهم گرفت فکر کنم.
....آه ای آرزوی بزرگِ دل‌های کوچک!
ننه هم یک شماره و ردیف نباشد توی بهشت‌زهرا؛ زنده باشد. لباس‌هایش گل‌گلی باشد. نشسته باشد روی تشکچه‌اش. کمد چوبیِ کرم‌رنگش بوی صابون بدهد.
تلویزیون چهارده اینچمان را روشن کنم و این آهنگ پخش شود که «بهار آمد و شمشادها جوان شده‌اند...» و آنقدر بچه باشم که نفهمم اینجایش که می‌گوید «دوباره آینه‌ها با تو مهربان شده‌اند» یعنی چه؟

آنقدر بچه باشم که ندانم در زندگی روزهایی هست که آینه‌ها هم با تو نامهربان می‌شوند،،،

#حميد‌_باقرلو

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

خود را به خدا بسپار . . .
چون وادیِ عشق است او . . .


#بهمن_میزانی

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

حکایتی از خسرو و شیرین نظامی

یکی از عبرت‌انگیزترین بخش‌های منظومهٔ خسرو و شیرین، ابیات پایانی حکایت «عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز» است.
داستان از این قرار است که پرویز به قصد شکار، به صحرا بیرون می‌رود و به دهی خرّم می‌رسد. در آن هنگام:

ملک‌زاده در آن دِه خانه‌ای خواست
ز سرمستی در او مجلس بیاراست


سپس به میگساری دست می‌گشاید و سماع ارغنون آغاز می‌کند. در این میان، اسبش به کشتزار دهقان آسیب می‌زند و غلامی از غلامانش، غوره‌زار را غارت می‌کند.

سحرگاهان این بی‌رسمی‌ها و بیدادگری‌ها را به هرمز گزارش می‌دهند و می‌گویند:

گر این بیگانه‌ای کردی نه فرزند
ببردی خان و مانش را خداوند


هرمز بلافاصله دستور می‌دهد تا اسبش را پی کنند* و غلامش را به صاحب غوره‌زار بخشند و رخت و تختش را به صاحبِ خانه دهند و نوازنده را تنبیه کنند.

سپس نظامی سراید:

سیاست بین که می‌کردند ازین پیش
نه با بیگانه، با دردانهٔ خویش

کجا آن عدل و آن انصاف سازی؟
که با فرزند از ایشان رفت بازی

کنون گر خونِ صد مسکین بریزند
ز بندِ یک قراضه** برنخیزند

جهان ز آتش‌پرستی شد چنان گرم
که بادا زین مسلمانی تو را شرم

مسلمانیم ما، او گبر نام است
گر آن گبری، مسلمانی کدام است؟!


                                       ***
*پی‌کردن: قطع کردن دست و پای اسب.
** قراضه: زر و سیم، پول اندک.



✍دکترسلمان‌ساکت
۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳



C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

چه کسی می‌داند
شاید اولین بار قرن‌ها پیش
حوالی بهار
زنی که زندگی‌اش را دوست داشت
در خانه‌اش شروع به رقصیدن کرد
آنچنان سرمست که
گردی از زندگی برخاست
و بعدها چون رقصیدن مذمت شده‌بود
گفتند: خانه‌تکانی

#لیلا_مومنی

Читать полностью…

داستانک

گل‌فروشی هم عالمی داره😍

به قول بیدل:
رنگ‌ها دارد دکان گل‌فروش . . .


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

ماییم و هوای رویِ شاهنشاهی
در آب حیاتِ عشقِ او چون ماهی

بیگاه شده‌ست روز ما را، صبح است
فریاد از این ولوله‌ی بیگاهی!

#مولانا
رباعی

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

قطعه "‌بهارا " 🎼🍃💚

با صدای #سالار_عقیلی

🎼🍃


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.

من ندانستم از اول که تو بی‌مهر و وفایی
عهدنابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آن نه خال‌ست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سرّی‌ست خدایی

پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینهٔ کوچک ننمایی

حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی

عشق و درویشی و انگشت‌نمایی و ملامت
همه سهل‌ست تحمل نکنم بار جدایی

روز صحرا و سماع‌ست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی

سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که در بند تو خوشتر که رهایی

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دوهوایی
 

#حضرت_سعدی

C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

دویرم(دخترم)
#لری
#شهریار_کریمی🎶🎵

تقدیم به اونایی که دختر دارند😍😌


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.


غیر از گهرِ عشق که پاینده و باقی است

باقی همه چون موج ز دریا گذرانند


#صائب


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

#داستان
داستان‌های شیرین هزار و یک شب


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…

داستانک

.


سکوت، انتهای محبت به کسی است که از او خشمی در خویشتن داریم امّا توان از دست دادنش را نداریم.



_هستی
#رولو_می


C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎
     ღداسٺانڪღ
      @daastaanak
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─

Читать полностью…
Subscribe to a channel