daar_vag | Unsorted

Telegram-канал daar_vag - داروگ

410

گرچه می گویند: می گریند روی ساحل نزدیک سوگواران در میان سوگواران. قاصد روزان ابری داروگ! کی می رسد باران؟ @mozafari_mehr

Subscribe to a channel

داروگ

نیمی از خواب را برایت خواهم گفت؛ نیم دیگر با تو.

Читать полностью…

داروگ

رفتیم...
دعا گفته و دشنام شنیده.

Читать полностью…

داروگ

دو خط بالاتر از انشاء قبلی که برای تو نوشته بودم شعری بود بی‌پر؛ حالا اما تنها آروزیم این است که ای کاش کلمات را قتل عام می‌کردم به وقت سرودن؛

Читать полностью…

داروگ

باید صد سال بگذرد تا خستگی از استخوان‌های نازکِ تو در امان بماند؛

Читать полностью…

داروگ

حالا جملاتِ تمام شده را با نقطه‌ای مهر و موم می‌کنم. همان که تو بودی؛ تو بدونِ آوایی از تاریکی.

Читать полностью…

داروگ

می‌گفت گاهی انگار توی دلم کمانچه می‌زنند، می‌گفت من موسیقی بلد نیستم، اما قشنگ می‌زنند، تلخ می‌زنند...

Читать полностью…

داروگ

همچون دالانی بلند،
تنها بودم...
پرندگان از من رفته بودند
شب با هجوم بی مروتش،
سخت تسخیرم کرده بود.
خواستم زنده بمانم
وفکر کردن به تو، تنها سلاحم بود!
تنها کمانم
تنها سنگم...


#پابلو_نرودا
@daar_vag

Читать полностью…

داروگ

حالا ساعت‌هاست که خورشید غروب کرده است

Читать полностью…

داروگ

من طرف تاریک دنیا ایستاده‌ام و دیدنت همچون نور که نه، خوشحالیِ دیدنِ نور در تاریکی‌ست؛ با آن شعاعِ بلندِ دست نخورده که تا من امتداد پیدا می‌کند و در تاریکی تنهایم نمی‌گذارد.

Читать полностью…

داروگ

اگر شب را چراغی باشد به انگشتِ تو روشن است.

Читать полностью…

داروگ

پشتِ پلکم
برایت خانه‌ای ساخته‌ام
بی پنجره
بی در
بی دیوار



در محضر درویش #ارسلان_کاوه
@daar_vag

Читать полностью…

داروگ

اگر شکافِ روی شانه‌ام باقی نمانده بود، حالا تو چطور نمایان می‌شدی؟

Читать полностью…

داروگ

از بهار تقویم می‌ماند.
از من
استخوان‌هایی که تو را دوست داشتند.


#الیاس_علوی

در محضر درویش #ارسلان_کاوه
@daar_vag

Читать полностью…

داروگ

در ماه گندم کاشته‌ام و نشسته‌ام تا فصل درو.
داس بیاورم یا مژه‌هایت را؟
با بلدرچین‌های خفته در گندم‌زار موهایت چه کنم؟
هیچ؛ چشم ببند؛ برایت نان خواهم پخت.

Читать полностью…

داروگ

اگر خواب را تماما زیسته بودم
حالا باید بیدار می‌شدم؛
دور از دست‌هایت
شعر نوشتن
سخت است؛
اما می‌دانم
طلوع و غروب
باران
ابر
بهار
در انعکاسِ چشم‌های تو
زندگی می‌کنند

Читать полностью…

داروگ

برای تو نه؛ برای تصویری که از تو ساخته بودم و می‌پرستیدمش، دلم تنگ شده است.

رقیه خدابنده اویلی

Читать полностью…

داروگ

"که شیوع کرده‌ای در رگ‌هایم"
دور از تک درختی که روزی کاشتیم نشسته‌ام؛ دور از شاخه‌ای؛ شاخه‌ای که من بودم؛ من بدونِ یکی از برگ‌ها؛ همان که...

Читать полностью…

داروگ

به غم مباش که ما را هنوز بر یادی......


#خاقانی

در محضر درویش #ارسلان_کاوه
@daar_vag

Читать полностью…

داروگ

اگر روز را بگردم خورشیدی پیدا نخواهم کرد؛ که این خود شاید گریزی باشد از تاریکیِ روز به انگشتانِ روشنِ تو؛ همان که تو بودی؛ تو بدونِ یکی از حفره‌ها؛ حفره که یعنی من.

Читать полностью…

داروگ

می‌دانم که حتما تو نان پخته‌ای؛ مگرنه این حس بویایی چیزی جز عطرِ کاج‌گونه‌ی انگشتانِ تو را نمی‌شناسد.

Читать полностью…

داروگ

و من هر کجا بدون تو باشم غریبه‌ام...


#مریم_قهرمانلو

Читать полностью…

داروگ

دور از نفست اگر آرامشی هست تنها در بسترِ خاک است؛ ای کاش آیینه‌ی چشمانت آسمانِ روز و شبم بود و اینطور شاید هرزمانی که دست دراز می‌کردم، آغوشت نزدیک بود.
حالا اما تو از بندِ به صف ایستاده‌ی سینه‌ام به من نزدیک‌تری. چند بند پایین‌تر از شانه. همانکه از توست، با تو و برای تو.

Читать полностью…

داروگ

همچون دالانی بلند تنها بودم و پرندگان همه از من رفته بودند...

Читать полностью…

داروگ

اگر دلتنگی باد بود، از بلندی‌های تو می‌وزید.

Читать полностью…

داروگ

استخوانی‌ست میانِ زخم

Читать полностью…

داروگ

در خاکِ سینه‌ام بذری‌ست؛ خسته از سال‌های خشکسالی؛ دستانِ تو باغبان بود.

Читать полностью…

داروگ

حالا شب است و این دالانِ بلند، تاریک؛
تنها سلاحم؟
تنها کمانم؟
تنها سنگم.

Читать полностью…

داروگ

پرنده‌ای که من بودم.
بدونِ یکی از بال‌ها؛

Читать полностью…

داروگ

خب چه می‌شود اگر زندگی اینجا طلوع کند و من برای تو نان بپزم؟

Читать полностью…

داروگ

هزاران بار اگر هزار قطره‌ی باران را جستجو کنم....

Читать полностью…
Subscribe to a channel