I’m nothing. A devoted believer in "The Future is Decentralized."
شرکت Spetz Inc.، فعال در زمینه فناوری و مالک پلتفرم هوش مصنوعی Spetz و شرکت بلاکچین Sonic Strategy، اعلام کرد که اولین مرحله از تأمین مالی خصوصی خود را با موفقیت به پایان رسانده است. در این مرحله، مبلغ ۷.۳۵ میلیون دلار از طریق فروش ۱۴.۷ میلیون واحد به قیمت هر واحد ۰.۵۰ دلار جذب شد. هر واحد شامل یک سهم عادی و نصف یک وارانت است که هر وارانت کامل به دارنده اجازه میدهد تا در مدت ۲۴ ماه، یک سهم اضافی به قیمت ۰.۷۵ دلار خریداری کند.
مدیرعامل Spetz:
ما از حمایت قوی سرمایهگذاران برجسته در این مرحله از تأمین مالی بسیار خرسندیم. این سرمایه به ما امکان میدهد تا توکنهای Sonic را خریداری کرده، زیرساختهای اعتبارسنجی را برای تأمین امنیت شبکه Sonic راهاندازی کنیم و در استراتژیهای DeFi درون این اکوسیستم سرمایهگذاری نماییم.
به زودی درباره دلایل فاندامنتالی انتخاب هر یک از موارد بالا مطالبی رو مینویسم چون فکر میکنم تو مقطعی از مارکت هستیم که فرصت مناسبیه برای ورود یا کاهش میانگین.
@cryptobyalireza
تنها چیزی که واقعاً کمیابه، چیزیه که طبیعت یا آزمایشگاه هم نتونه بسازه: الگوریتم.
این موضوع زمانی به خوبی درک خواهد شد که طلای مصنوعی مثل نقل و نبات و با صرفه اقتصادی تولید بشه که دور از دسترس نیست.
@cryptobyalireza
استیبلکوین USDC شرکت Circle به صورت رسمی و Native روی شبکه سونیک فعال شد. پیشتر از نسخههای بریج شده از دیگر شبکهها استفاده میشد.
@cryptobyalireza
خرید در کریپتو: هنر شکار یا دام تازهکارها؟
همه ما با یه جمله وارد این دنیا شدیم: «باید تو کف بخری و تو سقف بفروشی.» جمله قشنگیه، ولی در عمل چی؟ بیشتر آدمها دقیقاً برعکسش رو انجام میدن؛ از سقف میخرن و از کف با ضرر خارج میشن. چرا؟ چون خرید تو کریپتو یه کلیک نیست، یه مهارته. مهارتی که اگر درست یادش نگیری، خیلی راحت میشی طعمه بازاری که تنها قانونش نوسانه.
چرا خرید از تحلیل مهمتره؟
تحلیل تکنیکال؟ عالیه. آنچین؟ فوقالعاده. اما تا وقتی که خرید کردنت منطق نداشته باشه، تحلیل فقط یه سرگرمی گرونه. بازار کریپتو بهت یاد میده که پول تو خرید خوب ساخته میشه، نه تو فروش. پس بیا از شعار فاصله بگیریم و ببینیم چطور باید خرید کنیم که بعداً حسرت نخوریم.
اشتباه کلاسیک: خرید یکجا
بیشتر تازهکارها وقتی تصمیم میگیرن یه ارز بخرن، کل پولشون رو همون لحظه میریزن وسط. نتیجه؟ یه ساعت بعد، قیمت ۱۰ درصد پایینتره و یا گیر میکنی تو ضرر یا میری دنبال مارتینگل. این روش فقط وقتی جواب میده که یا نابغه باشی یا خوششانس؛ و هیچکدومش تضمینشده نیست.
۷ روش حرفهای برای خرید هوشمندانه
۱. روش DCA (میانگینگیری زمانی): خرید قطرهای ولی منظم مناسب هولدرهای بلندمدت
چی میگه؟ هر هفته یا ماه یه مبلغ ثابت بخرید. مثلاً هر هفته ۵۰ دلار بیتکوین. مهم نیست قیمت چنده، تو فقط ادامه میدی. این روش کمک میکنه که نوسان بازار رو به نفع خودت استفاده کنی.
نکته: این روش برای سرمایهگذاری بلندمدته و به درد نوسانگیری نمیخوره.
۲. روش Laddering (خرید پلکانی): بازی با سطوح قیمت
بهجای اینکه ۱۰۰۰ دلار رو یه جا بخری، تقسیمش کن:
۲۰٪ رو روی قیمت فعلی، ۳۰٪ وقتی ۱۰ درصد ریخت و ۵۰٪ وقتی ۲۰ درصد دیگه پایین اومد. اینطوری همیشه بخشی از سرمایهات تو بازیه ولی آمادهای که از افت قیمت هم استفاده کنی.
مثال: فرض کن اتریوم رو میخوای بخری. بخشی رو روی ۳۰۰۰ دلار میخری، بخش بعدی رو رو ۲۷۰۰ و باقی رو روی ۲۴۰۰ دلار.
۳. روش Grid Buying (شبکهای): تور پهن کن
یه بازه قیمتی مشخص کن (مثلاً ۲۵ تا ۳۰ هزار دلار) و سفارشهای خرید رو تو اون بازه بچین. هر بار که قیمت پایین میاد، یکی از سفارشهات اجرا میشه. این روش برای بازارهای نوسانی خیلی خوبه.
نکته: اگر بازار یهویی سقوط سنگین کنه و از بازهات خارج بشه، باید حواست به مدیریت ریسک باشه.
۴. روش Conditional Buying (خرید شرطی): منتظر نشونه باش
خرید رو منوط کن به شرایط خاص. مثلاً وقتی RSI زیر ۳۰ میره یا یه مقاومت کلیدی میشکنه. اینطوری فقط وقتی وارد میشی که بازار یه سیگنال برگشتی داده باشه.
مثال: بیتکوین تو منطقه ۲۵ هزار دلاری حمایت داره. شرط میذاری که فقط وقتی RSI زیر ۳۰ رفت و یه کندل برگشتی زد، خرید انجام بدی.
۵. روش Event-Based Buying (خرید رویدادی): روی خبر سوار شو
برخی اتفاقها میتونن محرک قیمت باشن (مثل هاوینگ بیتکوین یا لانچ شبکههای جدید). اگر سریع و دقیق باشی، میتونی از این فرصتها استفاده کنی. اما یه قانون مهم داره: همیشه یادت باشه «بازار انتظار رو میخره و خبر رو میفروشه».
مثال: قبل از هاوینگ بیتکوین خرید میکنی و نزدیک به رویداد از پوزیشن خارج میشی.
۶. روش Range Buying (خرید از محدودهها): جایی که همه میترسن
وقتی قیمت وارد یه محدوده حمایتی قوی میشه، اونجاست که باید جرأت خرید داشته باشی. مثلاً بیتکوین تو منطقه ۲۵-۲۸ هزار دلار بارها حمایت شده. ورود تو این محدودهها با استاپلاس منطقی میتونه خرید کمریسکی باشه.
نکته: اگر حمایت بشکنه، سریع خارج شو چون بازار رحم نمیکنه.
۷. روش News/FUD Buying (خرید از ترس کل بازار): نسخه حرفهایها
یه روش فوقالعاده پرریسک هم هست: خرید وقتی همه دارن میترسن. مثلاً وقتی خبر بدی میاد و بازار یهویی ۲۰-۳۰ درصد میریزه ولی بنیاد پروژه تغییر نکرده. اینجا فرصت شکاره، ولی اگر اشتباه تحلیل کنی، خودت شکار میشی.
روانشناسی خرید: بزرگترین دشمنت خودتی
هیچ چیزی بیشتر از احساسات خودت بهت ضربه نمیزنه. بازار ۱۰ درصد میره بالا، تو فکر میکنی جا موندی و عجولانه میخری؛ دقیقاً همون موقع بازار برمیگرده و داغت میکنه. قانون طلایی: هر وقت خیلی هیجانزدهای، احتمالاً بهترین کار اینه که فعلاً هیچ کاری نکنی.
جمعبندی: شکارچی یا طعمه؟
بازار همیشه فرصتهای جدید میده، اما فقط اونایی که صبر، منطق و مدیریت سرمایه دارن موفق میشن. خرید در کریپتو یه مهارته، نه یه شرطبندی.
یادت باشه: بزرگترین دشمن سرمایهگذار نه بازار، نه والها و نه حتی اخبار فیکه؛ بزرگترین دشمن همونیه که هر روز صبح تو آینه میبینی.
@cryptobyalireza
کریپتو یک بازی
Ultra High Risk, Ultra High Reward.
است.
ولی فقط برای کسایی که دوام میارن.
@cryptobyalireza
ترس در مارکت، حاصل نبود داده کافی در لحظه است؛ پیامد نگاه به روند بلندمدت از دریچهی کوتاهمدت. اما روند، بیاعتنا به آگاهی ما، ادامه مییابد.
@cryptobyalireza
سوال آخر:
در دنیای بدون زمان، چه نوع پولی «باقی» میمونه؟
وقتی زمان از معادلهی پول حذف میشه، وقتی معنی صبر عوض میشه، وقتی گذشته ملاک نیست و آینده معلوم نیست، تنها یک سؤال باقی میمونه:
کدوم پولها میتونن تو این جهان زنده بمونن؟
جواب ساده نیست. اما میتونیم از مسیر ویژگیهایی که با دنیای بدون زمان سازگار هستن، به تصویر پولهایی برسیم که میتونن «باقی» بمونن.
۱. پولِ پروتکلی
(Protocol-native Money)
پولی که خودش یه الگوریتم زندهست، نه فقط یک دارایی.
نه ارزش ذخیرهشدهی دیروز، نه وعدهی فردا؛ بلکه:
• ارزش زندهای که در هر لحظه بازتعریف میشه
• تابع شرایط آنی شبکه، عرضه/تقاضا، و رفتار مشارکتکنندهها
مثالها:
• توکنهای AMM مثل BAL, CRV, یا UNI که بسته به میزان مشارکت در governance یا liquidity پاداش میدن
• حتی stablecoinهایی مثل RAI یا GHO که نرخشون از رفتار بازار مشتق میشه، نه نرخ بهره رسمی
پولِ پروتکلی یعنی:
نه نیاز به بانک، نه نیاز به تاریخچه.
اگر الان مفیدی، پولت معتبره.
۲. پولِ مبتنی بر هویت و اعتبار
(Reputation/Identity-Backed Money)
وقتی زمان برای ساختن سابقه نیست،
پول باید از یه منبع دیگهی اعتماد تغذیه شه:
هویت و تعامل.
• اعتبار دیجیتال (reputation) جایگزین تاریخچه میشه
•تکنولوژیهایی مثل Soulbound tokens یا zk-credentials نشون میدن که «تو که هستی» حتی بدون فاشکردن جزئیات گذشته
• اعتماد بر مبنای کیفیته، نه مدتزمان حضور
اینجا پول یعنی:
من بهت پرداخت میکنم، چون شبکه به تو اعتماد داره.
نه چون حساب بانکیت قدیمیه یا تراز مالیت خوبه.
۳. پولِ لحظهای و واکنشپذیر
(Real-time Adaptive Money)
در جهانی بدون تقویم، پولی زنده میمونه که خودش با ریتم بازار نفس میکشه.
• ییلدها در لحظه تولید و توزیع میشن
• پاداشها وابسته به مشارکت زنده هستن، نه گذشتهی حساب تو
• حتی voting power در DAOها میتونه لحظهای تنظیم شه، نه براساس انباشت تاریخی
اینجا پول، یه کانال انتقال لحظهای ارزشه.
مثل یک API اقتصادی که هر لحظه input و outputش در جریانه.
بدون توقف. بدون انتظار. بدون وفاداری طولانیمدت.
۴. پولِ فراموشپذیر (Forgettable Money)
(Selective-memory or Privacy-preserving Money)
وقتی حافظهی دائمی به تهدید تبدیل میشه،
تنها پولی باقی میمونه که بتونه فراموش کنه.
• پولهایی با حافظهی موقت (expiry-based value)
• تراکنشهای بدون ردپا یا قابل حذف
• استفاده از stealth addresses و zk-SNARKs برای حذف “تاریخ” از معادله ارزش
اینجا پول مثل یه مکالمهست؛
انجام میدی، تموم میشه، ثبت نمیمونه.
چون «ثبت دائمی»، دیگه فضیلت نیست؛ ریسکه.
۵. پولهایی که حامل معنا هستن، نه فقط عدد
در غیاب زمان، تنها چیزی که میتونه انسجام ایجاد کنه، معناست.
پولهایی باقی میمونن که شبکهی معنایی دور خودشون دارن.
• Community tokens
که فراتر از سود، نشان تعلق هستن
• Governance tokens
که نشان اختیار و اثرگذاری هستن
• Social tokens
که به جای سوددهی، نشان مشارکت یا حمایتان
در دنیای سریع و فراموشکار، فقط پولی باقی میمونه که کسی بخواد بهش بچسبه.
نه چون میصرفه، چون بخشی از هویتش شده.
جمعبندی:
در دنیای بدون زمان،
پولهایی باقی میمونن که:
• پاسخگو به لحظه باشن
• نیازمند تاریخ و حافظه نباشن
• ریشه در هویت، اعتبار و معنا داشته باشن
• پروتکلمحور باشن، نه وعدهمحور
و از همه مهمتر:
پولهایی که نیاز به «صبر» برای معتبر بودن ندارن. بلکه خودشون، در لحظه، خودشونو ثابت میکنن چه ارزششون به نسبت سایر پولها بالا بره چه پایین.
@cryptobyalireza
زمانزدایی از پول (Desynchronization of Value and Time)
درک کلاسیک ما از پول همیشه به زمان وابسته بوده؛
اصلاً پول بدون زمان معنا نداشت.
• وقتی وام میگیری، به آینده متعهد میشی.
• وقتی سود میگیری، پاداش صبر در گذر زمانه.
• وقتی کار میکنی، حقوقت بابت واحد زمانی مشخصه.
• حتی تورم یعنی ارزش پول در طول زمان افت کرده.
اما حالا، با فناوریهایی که اقتصاد دیجیتال خلق کرده،
زمان داره از پول جدا میشه.
و این فقط یک تحول تکنولوژیک نیست.
یه تغییر عمیق در ماهیت ارزش و رفتار اقتصادی انسانه.
بخش اول: پول بدون انتظار
در سیستم سنتی مالی، “انتظار” یه ارزش بود.
هر چی بیشتر صبر میکردی، پولت بیشتر میشد.
اصل ماجرا روی مفهوم زمان میچرخید:
Time is money.
اما امروز؟
بیا Flash Loan رو ببین.
تو Aave یا سایر پلتفرمها، میتونی بدون هیچ وثیقهای، میلیونها دلار وام بگیری با این شرط ساده که در همون بلاک برگردونی.
زمان لازم نیست.
اعتماد لازم نیست.
فقط یک شرط ریاضی داخل بلاک.
یعنی:
«اگر بتونی تو کمتر از یک ثانیه پول رو بگیری، استفاده کنی، و پس بدی، مال توئه.»
پول، دیگه نه مبتنی بر گذشت زمانه، نه بر تعهد در آینده.
بلکه مبتنی است بر یک لحظهٔ قابل اثبات.
بخش دوم: بهره صفر، ریسک صفر زمانی؟
در دنیای سنتی، بهره بهخاطر گذر زمان تعریف میشه.
وقتی پول میدی و بعداً پس میگیری، انتظار داری چیزی بهت برگرده بابت این صبر.
ولی در DeFi:
• قرارداد هوشمند اجازه نمیده دیرتر از موعد پرداخت بشه.
• یا اتفاق میافته، یا اصلاً شکل نمیگیره.
ریسک زمانی صفره.
پس چرا بهره بدیم؟
در واقع، نرخ بهره، جای خودش رو به چیزی دیگه میده:
«نرخ استفاده از نقدینگی در لحظه.»
مثلاً در یک استخر لیکوئیدیتی، سودت وابستهست به فعالیت همین حالا.
نه به تعهد در هفته آینده.
در ساختارهای سنتی مالی، زمان همیشه منبع ریسک بود:
ریسک تأخیر، ریسک نکول، ریسک نوسان در گذر زمان.
اما حالا قراردادهای هوشمند میتونن ریسک رو در لحظه قفل کنن:
• یا اجرا میشن
• یا هرگز شکل نمیگیرن
If not now, never.
این یعنی زمان دیگه «متغیر بیرونی» نیست.
بخشی از قرارداد شده. قابل کنترل. قابل حذف.
بخش سوم: فروپاشی ابزارهای مالی سنتی
وقتی ارزش بدون زمان منتقل میشه،
بسیاری از سازوکارهای مالی سنتی بیمعنا میشن:
• اوراق قرضه؟ چرا وقتی میتونم در لحظه قرض بگیرم و پس بدم؟
• بیمههای عمر یا سرمایهگذاری بلندمدت؟ وقتی در یک بلاک میتونم پوزیشنم رو hedge کنم؟
• سپردههای بلندمدت؟ وقتی Yield Optimizerها هر ثانیه بهترش رو پیدا میکنن؟
ما وارد دنیایی شدیم که توش،
ثبات زمانی، دیگه مزیت نیست. یه ضعف سیستمیه.
بخش چهارم: زمانزدایی از اعتبار
در سیستمهای سنتی، اعتبار یعنی تاریخچه زمانمند:
«تو کی هستی، چقدر کار کردی، چقدر سابقه پرداخت خوب داری؟»
اما حالا با zk-credentialها،
میشه اعتبارتو بدون افشای تاریخچهت ثابت کنی.
یعنی:
• نه نیاز به لو دادن سابقهست
• نه نیاز به صبر برای ساختن یه امتیاز اعتباری
کافیه ثابت کنی:
«من کسی هستم که باید باشم، همین حالا. بدون گفتن اینکه قبلاً چی بودم.»
زمان، دیگه محور اعتماد نیست. ریاضی هست.
بخش پنجم: سرمایهگذاری بدون زمان؟
یه سؤال جدی:
سرمایهگذاری همیشه یعنی «قرار دادن پول امروز برای بازده در آینده».
ولی وقتی در DeFi میتونی:
• امروز سرمایهگذاری کنی
• امروز نقد کنی
• امروز دوباره سرمایهگذاری کنی
• و هر ثانیه مسیرتو تغییر بدی
دیگه تعریف سرمایهگذاری چیه؟
آیا فقط یه بازی آنی روی نرخ لحظهای نیست؟
پوزیشن بلندمدت در دنیای بدون زمان، یه تصمیم غیر بهینهست.
بخش ششم: پیامدهای عمیقتر روانی، فلسفی، اجتماعی
وقتی پول، زمان نمیخواد،
آیا انسان هنوز انگیزهای برای برنامهریزی داره؟
• آیندهنگری میمیره
• صبر بیمعنا میشه
• محاسبه سود و زیان جای خودش رو به محاسبهی «لحظهی بعد» میده
زمانزدایی از پول، یعنی زمانزدایی از رفتار اقتصادی.
و این، میتونه حتی مدل آموزش، کار، ازدواج، مصرف و سیاستگذاری مالی رو هم متحول کنه.
نتیجهگیری: پایان عصر زمانمحور؟
تا دیروز پول یعنی:
“چقدر داری؟” و “چه زمانی میخوای خرج کنی؟”
امروز پول یعنی:
“همین الان میتونی چه کاری بکنی؟”
در اقتصاد دیجیتال، پول از زمان جدا شده.
خلق ارزش، بدون تأخیر.
انتقال ارزش، بدون انتظار.
ارزشگذاری، بدون آینده.
@cryptobyalireza
۱. اطلاع (Information)
لایهای که دادهها، اخبار، گزارشها، فکتها و رویدادهای واقعی در اون وجود دارن.
این لایه همیشه فعاله، اما به تنهایی کافی نیست.
مثال: تسلا تولیدش رو بالا برده. اپل روی یک دیوایس موبایل کار میکنه. Azure داره رشد میکنه.
۲. توجه (Attention)
لایهای که بازار تصمیم میگیره چه چیزی در لحظه مهمه. این لایه بر اساس روایتهای غالب، احساسات، ترندها و نیاز جمعی شکل میگیره.
ویژگیها:
• با روایت میچرخه، نه با واقعیت
• بیشتر توسط رسانهها، فضای مجازی و ذهن جمعی هدایت میشه
مثال: در ۲۰۱۹ همه توجه روی جنگ تجاریه، پس رشد تسلا دیده نمیشه. یا در ۲۰۱۱ همه درباره طلا حرف میزنن، ولی ۳ سال بعدش کسی طلا رو حتی نگاه نمیکنه.
۳. واکنش (Market Reaction)
لایهای که قیمتگذاری واقعی در اون اتفاق میافته. اینجا بازاری که میدونست ولی بیتوجه بود، بالاخره واکنش نشون میده.
لحظهی کلیدی این مدل:
بازار وقتی واکنش نشون میده که چیزی از لایه “اطلاع” بهطور ناگهانی وارد “توجه جمعی” بشه.
فرصتها در فاصله بین دانستن و اهمیت دادن شکل میگیرن.
@cryptobyalireza
اینجا چندتا مثال خارج از کریپتو میزنم که دقیقاً همین الگو رو داشتن:
۱. سهام Apple پیش از معرفی آیفون (۲۰۰۵–۲۰۰۶)
• چه چیز از قبل مشخص بود؟
اپل از سال ۲۰۰۴ تیمی بزرگ رو روی «دستگاه ارتباطی قابل حمل» گذاشته بود. شایعاتش هم در والاستریت جورنال و رسانهها پخش بود.
• فراموشی چی بود؟
بازار فکر میکرد اپل یه شرکت موزیک و لپتاپه. موبایل؟ شوخییه. توجه کامل روی Nokia و RIM (بلکبری) بود.
• چه زمانی یادشون اومد؟
ژانویه ۲۰۰۷ — زمانی که آیفون رونمایی شد، ولی واقعاً همه اطلاعات قبلش موجود بود.
۲. پلتفرم Netflix (۲۰۱۰–۲۰۱۲)
• چه چیز از قبل معلوم بود؟
کمپانی Netflix داشت دیویدیها رو کنار میذاشت و وارد استریم میشد. حتی از سال ۲۰۰۷ سرویسش آنلاین بود.
• فراموشی چی بود؟
بازار هنوز اونو یه شرکت اجاره فیلم میدید. همه فکر میکردن Hulu و Amazon شکستش میدن.
• چه زمانی یادشون اومد؟
وقتی سریال House of Cards پخش شد (۲۰۱۳) و همه فهمیدن Netflix نهفقط توزیعکنندهست، بلکه خودش تولیدکنندهست.
۳. کمپانی Tesla پیش از رالی ۲۰۱۹–۲۰۲۰
• چه چیز از قبل مشخص بود؟
گیگافکتوریها، اتوپایلوت، افزایش تولید، درآمدهای پیوسته در حال رشد همه به صورت عمومی اعلام شده بود.
• فراموشی چی بود؟
بازار فقط روی بدهی، توییتهای ایلان، و احتمال ورشکستگی تمرکز کرده بود. اطلاعات فنی دیده نمیشد.
• چه زمانی یادشون اومد؟
در Q4 2019 وقتی تسلا سوددهی اعلام کرد، ناگهان همه چیز از نو “مهم” شد بدون اینکه چیز جدیدی واقعا اتفاق افتاده باشه.
۴. کمپانی Microsoft پیش از رالی بزرگ ۲۰۱۴ به بعد
• چه چیز از قبل معلوم بود؟
پروژه Azure سالها بود در حال رشد بود، Office 365 موفق شده بود، و Satya Nadella بهوضوح تمرکز رو روی سرویسهای ابری گذاشته بود.
• فراموشی چی بود؟
بازار همچنان مایکروسافت رو یک شرکت “ویندوزی” قدیمی میدید. گوگل و آمازون ستاره بودن.
• چه زمانی یادشون اومد؟
از حدود ۲۰۱۵ به بعد، وقتی آمارهای Azure ناگهان “مهم” شدن با اینکه قبلاً هم قابل مشاهده بودن.
۵. طلا (۲۰۲۰–۲۰۲۲)
• چه چیز از قبل مشخص بود؟
تورم در حال افزایش بود، بانکهای مرکزی پول چاپ میکردن، نرخ بهره واقعی منفی شده بود.
• فراموشی چی بود؟
بازار درگیر سهام تکنولوژی و سودهای سریعتر بود. طلا بهنظر دارایی کند و بیهیجان میرسید.
• چه زمانی یادشون اومد؟
وقتی CPI رسید به ۷–۸٪ و بازار تازه به یاد آورد «طلا برای چی اختراع شده بود».
همه این موارد یک نقطهی مشترک دارن:
داراییای که از مرکز توجه بازار خارج شده بود، اما بنیادش تغییری نکرده بود فقط بازار فراموشش کرده بود.
@cryptobyalireza
وقتی از زاویهی «الگوی فراموشی» به بازار نگاه کنیم، بهترین استراتژی نه صرفاً خرید در کف و فروش در سقفه، نه دنبالکردن خبرهای داغ.
بهترین استراتژی؟
حافظه داشتن، وقتی بقیه فراموش کردهاند.
فراموشکردن، وقتی بقیه بیش از حد مطمئن شدهاند.
یا به زبان کاربردیتر:
۱. یادداشتبرداری از نقاط بیتوجهی بازار
وقتی همه ساکتن، وقتی حرفی از پروژهای، داراییای، یا موضوعی نیست، اون لحظهها رو ثبت کن. چون توجه دوباره بهش، همون جاییه که «موج» شروع میشه.
بازار به چیزهایی پاداش میده که همه از یاد برده بودن، اما تو یادت مونده.
۲. پیشنویسهای تحلیلی بساز، نه واکنشی
بهجای اینکه به اخبار روز واکنش نشون بدی، تحلیلهایی برای سناریوهای آینده بنویس و بذار یه گوشه. وقتی بازار دوباره «یادش افتاد» اون چیزا مهمان، تو از قبل آمادهای.
۳. فراموش کن وقتی همه یادشونه
وقتی همه دارن دربارهی یه چیز حرف میزنن (مثلاً ETF، هاوینگ، پروژهی فلان)، یعنی قیمتها همون حرفا رو قبلاً قیمتگذاری کردن. اون موقع وقتشه تمرکزتو بذاری جای دیگه.
۴. یادآوری خلاف جهت جمع
گاهی فقط لازمه یه سوال ساده از خودت بپرسی:
اگه همه امروز دارن میخرن، چند ماه پیش که همه بیتفاوت بودن، چی از یاد رفته بود؟
در نهایت:
بازار، نه عقلانیت جمعیه، نه جنون جمعی. بیشتر شبیه یه ذهن جمعیه با حافظهی کوتاهمدت.
و کسی که حافظهش بلندمدته، همیشه یه قدم جلوتره.
@cryptobyalireza
بیشتر فعالین بازارهای مالی، معاملهگر نیستند. فقط دیگر تحمل ندارند.
کمتر کسی با رؤیای معاملهگری بزرگ میشود. کسی کودکیاش را با نمودار شمعی و مدیریت ریسک نگذرانده. ورود عموم مردم به بازارهای مالی، اغلب نتیجهی تصمیم آگاهانه نیست، بلکه واکنشیست به مجموعهای از تجربههای تلخ که نامشان را گذاشتهاند “واقعیت زندگی”.
وقتی نظامهای سنتی پیشرفت از کار میافتند، وقتی مدارک، مهارتها و حتی پشتکار دیگر کفایت نمیکنند، وقتی مسیرهای مشروعِ موفقیت مسدود میشوند، بازارهای پر ریسک تبدیل میشوند به دروازهی فرار. به آخرین سنگر باقیمانده برای بازیابی اختیار، و برای بسیاری، آخرین امید به موفقیت بدون اجازه.
اما ورود از سر ناامیدی، اغلب به جای نجات، منجر به تکرار همان ساختار شکست میشود، فقط اینبار در لباسی دیجیتال و نموداری.
در این مسیر، اشتباهات الگووارند:
ــ معامله با احساس، به جای منطق
ــ تلاش برای اثبات خویش، به جای ساختن مسیر
ــ فرار از شرایط قبلی، به جای بازنگری در ریشهها
معاملهگر واقعی، محصول انکار و اجبار نیست. او نتیجهی فهمیدن است، نه فرار کردن. میداند که بازار، نه نجات میدهد، نه نابود میکند. فقط بازتاب میدهد. و هرکه با ذهن ناپخته وارد شود، در آینهی بازار، شکست خود را با وضوح خواهد دید.
اینجاست که معاملهگر شدن، از یادگیری استراتژیها و ابزارها عبور میکند و به نقطهای میرسد که کمتر در کتابها نوشته شده:
رویارویی با انگیزهی ورود.
سؤال اصلی این نیست که «چه چیزی بخرم؟» یا «کجا بفروشم؟» بلکه این است: چرا اصلاً وارد شدم؟
تا این سؤال پاسخ داده نشود، هیچ تحلیلی معنا ندارد. هیچ سودی پایدار نیست. و هیچ باختی تصادفی نیست.
زیرا بازار، آخرین پناهگاه کسانیست که دیگر حاضر نیستند، منتظر فرصت بمانند. اما این پناهگاه، در نبود شناختِ خویش، به سادگی تبدیل میشود به میدان مین.
برای دوام آوردن، پیش از یادگیری تحلیل تکنیکال، پیش از درک اقتصاد کلان، باید یک سؤال پاسخ داده شود:
ورود به این مسیر، نتیجهی آگاهی بود،
یا صرفاً پایانِ طاقت؟
@cryptobyalireza
و یک نکته ظریف هم برای حرفهایها: به جز رقابتهای بین شبکهای، بین نهنگهای بزرگ یا حتی Nodeهای مهم هر شبکه هم رقابت بسیار بالایی حاکمه و از هر فرصتی برای لیکوئید کردن یا حتی تخریب هم استفاده میکنن.
@cryptobyalireza
آمازون بعد از ترکیدن حباب داتکام (2000-2002)
• در اوج حباب (اواخر 1999 تا اوایل 2000)، قیمت سهام Amazon به حدود 113 دلار رسیده بود.
• پس از ترکیدن حباب، در بازه سالهای 2000 تا 2002، قیمت سهامش تا 6 دلار سقوط کرد — یعنی تقریباً ۹۵٪ افت.
• ولی توی اون بازه، بیزینس Amazon متوقف نشد. تیم ساخت، رشد داد، زیرساخت درست کرد و از حبابسازها جدا شد.
و اونهایی که در قیمتهای 6 تا 10 دلار خریدن، در واقع سرمایهگذاری نکردن روی hype، بلکه روی ساختار و آینده آمازون در دنیای بعد از حباب سرمایهگذاری کردن.
تشبیه با CAKE
پروژه CAKE هم توی 2021 با hype بازار گاوی رشد کرد (تا حدود 40 دلار)،
بعد ریزش سنگین داشت (زیر ۲ دلار).
ولی تیمش برخلاف خیلی پروژههای مردهی DeFi،
بازنویسی کرد، زیرساخت ساخت، و داره روی تجربه واقعی کاربر و درآمد پایدار تمرکز میکنه.
تحلیل من:
از نظر من CAKE در نقطهای شبیه Amazon در سال 2002 ایستاده.
کمتر کسی دنبالش میره، ولی اونهایی که نگاه بلندمدت و ساختارمحور دارن، میدونن چی داره شکل میگیره.
@cryptobyalireza
هرکسی میتونه یه استخر نقدینگی راه بندازه. دو تا توکن میذاری، یه کارمزد تعریف میکنی، تمومه. اما سؤال اصلی اینه:
آیا کسی از مسیر تو رد میشه؟
دنیای امروز DeFi رو aggregatorها میچرخونن. کاربر بهشون میگه “۱۰ هزار USDC بده، WETH بگیر”، اونها هم میگردن ببینن کدوم مسیر، نه فقط کدوم استخر، بیشترین خروجی، کمترین اسلیپیج، و پایینترین گس رو میده.
رقابت بین استخرها، دیگه رقابت بر سر “وجود داشتن” نیست.
رقابت برای انتخاب شدنه.
چطوری انتخاب میشی؟
الگوریتمهای مسیریابی مثل یه مغز چندبعدی عمل میکنن:
• نرخ خروجی؟ بررسی میشه.
• اسلیپیج؟ دقیق محاسبه میشه.
• مصرف گس؟ با دادههای لحظهای شبکه وزندهی میشه.
• تعداد هاپ؟ سادهتر، بهتر.
• حتی گاهی وقتا اینکه اون استخر با خود aggregator “deal” داره یا نه هم مهمه.
اگه مسیرت گرونه، خروجیت کمتره، یا ساختارت پیچیدهست؟
حذف میشی.
و حالا داینامیک فی: جایی که بازی واقعاً شروع میشه
تا چند وقت پیش، استخرها یه عدد ثابت برای فی میذاشتن. ۰.۳٪ کلاسیک، یا نهایتاً یه گزینه ۰.۰۵٪ برای stable.
ولی حالا بعضیها دارن با داینامیک فی بازی میکنن. یعنی چی؟
یعنی:
• اگه بازار volatile شد، کارمزد میره بالا تا LPها ضرر نبینن
• اگه رقابت زیاد شد، فی خودبهخود میاد پایین تا مسیر جذاب بمونه
• اگه حجم تراکنش زیاد شد، تخفیف میگیری
• اگه flash loan خواستی، یه درصد ویژه میپردازی
و نکتهی کلیدی: Aggregator دقیقاً این رفتار رو میفهمه.
وقتی استخر باهوشتر از آدم میشه
پروتکلهای جدید دارن ساختارهایی ارائه میدن که فی به صورت زنده و با توجه به رفتار بازار تنظیم میشه. نتیجه؟
نهتنها خروجی بهتر برای کاربر، بلکه انگیزهی بیشتر برای انتخاب شدن در مسیر.
حتی پیشبینی میشه در آیندهای نهچندان دور، هوش مصنوعی بهجای LP یا Dev کار تعیین فی رو بکنه. کاری کنه که فی استخر تو دقیقاً همون لحظهای که باید، بهینه باشه. نه زیاد، نه کم.
جمعبندی: تو مسیر نیستی؟ پس وجود نداری.
دنیای امروز DeFi مثل بزرگراهه.
تو میتونی استخر بزنی، نقدینگی بیاری، حتی فارم راه بندازی. ولی اگه تو مسیر اگریگیتورها نباشی، عملاً داری تو یه جاده خاکی تنها میچرخی.
رقابت واقعی اینه که تو مسیر باشی.
و برای این، باید:
• فیت داینامیک باشه
• نرخ خروجیت جذاب باشه
• اسلیپیجت پایین باشه
• مصرف گست بهینه باشه
• و اگه بشه، یه UI خوب هم بسازی که خودت به aggregator تبدیل شی.
وگرنه؟
تو هم یکی از اون هزاران استخری میشی که فقط هست.
اما هیچوقت انتخاب نمیشه.
امیدوارم توسعهدهندههای پروژههای دیفای از این مطلب استفاده کافی ببرند.
@cryptobyalireza
پورتفوی فعلی من:
BNB
CAKE
S
FIVE
SNS
METIS
STG
EQUAL
SHADOW
LUMOS
@cryptobyalireza
منفیگرایی در جهان پرفروش است (و چطور ازش در امان بمانیم)
تا حالا شده یه تیتر منفی یا هشداردهنده رو ببینی و ناخودآگاه سریع روش کلیک کنی؟ مثلاً:
«بازار رمزارز در آستانه سقوط بزرگ!»
یا
«اگر این ۳ اشتباه رو بکنی، سرمایهات نابود میشه»
این چیزا فقط اتفاقی وایرال نمیشن. پشتش یه واقعیت روانی هست:
ترس، محرک قویتریه تا امید.
مغز ما طوری طراحی شده که به خطر سریعتر واکنش نشون بده. برای بقامون مفید بوده، ولی تو عصر الگوریتمها، این یه شمشیر دولبهست.
الان واقعاً داریم تو دنیایی زندگی میکنیم که نه حقیقت، بلکه توجه ارزشمنده.
و هیچچیزی مثل یه بحران مصنوعی، توجه نمیدزده.
ذات FUD (ترس، عدمقطعیت و شک) هم دقیقاً از همین جنس محتواست.
توی بازارهای مالی مخصوصاً دیفای، تا یه پروژه کمی افت کنه، یه لشگر تحلیلگر آخرالزمانی پیداشون میشه که میگن:
«این پروژه اسکم بود از اول!»
«بچّهها بیاین بیرون تا دیر نشده!»
«مارکت تمومه!»
ولی واقعیت؟
۹۰٪ این حرفا ربطی به دیتا نداره. یا از رو احساساته، یا با نیت خاص منتشر میشه.
حالا چیکار کنیم؟ چجوری تو این محیط آلوده به FUD، منطقی بمونیم؟
۱. منبع رو بشناس، نه فقط پیام رو
وقتی یه خبر دیدی، بپرس:
«کی اینو گفته؟ برای چی؟»
تحلیل ناشناس تلگرامی، با یه آدرس بدون اسم و عکس، که هیچی ازش نمیدونی، ارزش داره؟ یا فقط یه کپیپیست از شایعاته؟
۲. تحلیل کن، نه احساساتی شو
دیدی وقتی بازار قرمزه، حس میکنی باید سریع بفروشی؟
اون حس، صدای ترسه. ولی تصمیم منطقی یعنی:
• بررسی فاندامنتال پروژه
• وضعیت نقدینگی
• رویدادهای آینده
• اهداف سرمایهگذاری شخصی خودت
نه فقط نگاه به کندل قرمز.
۳. دادهمحور باش، نه جمعمحور
«همه دارن میفروشن» یعنی چی دقیقاً؟
اگه ۵۰۰ تا نهنگ دارن میخرن و ۲۰۰هزار نفر تازهکار دارن میفروشن، کدومش برات مهمتره؟
دادههای آنچین، TVL، تعداد والتهای فعال، قراردادهای لاکشده — اینا واقعیتن، نه فالوئرهای یه پیج توییتر.
۴. بیاحساس، ولی نه بیتفاوت
تو بازار باید احساستو کنترل کنی، نه اینکه خاموشش کنی. تفاوت هست بین خونسردی و بیتفاوتی.
مثلاً وقتی یه پروژه افت میکنه، نه باید سریع بفروشی، نه باید با تعصب بچسبی بهش. باید بررسی کنی. ساده و دقیق.
یادت باشه FUD یه ویروسه که با توجه تغذیه میشه.
هر وقت دیدی یه مطلب بیشتر داره میترسونه تا توضیح بده، یه قدم عقب برو. بررسی کن. منطق بیار وسط.
چون آخرش، نه اونی که بیشترین سر و صدا رو کرد، بلکه اونی که بهترین تصمیم رو گرفت، میبره.
اگه اهل دیفایی، اینو به یاد داشته باش:
بقا تو بازار، نه با هیجان، که با تحلیل ممکنه.
و تحلیلگر واقعی، کسیه که تو اوج ترس، هنوز دنبال دادهست، نه درام.
@cryptobyalireza
اما ریسک چیه؟
ریسک یعنی میزان پراکندگی نتایج ممکن حول یک مقدار مورد انتظار.
به عبارت دیگه، وقتی میگیم یه سرمایهگذاری ریسک داره، یعنی بازده اون سرمایهگذاری توی آینده ممکنه نوسان داشته باشه و دقیقاً معلوم نیست چقدر میشه.
فرمولیتر:
ریسک رو میتونیم با انحراف معیار (Standard Deviation) بازدهها اندازه بگیریم:
Risk = σ(Returns)
مثال ساده:
اگر انتظار داری یه استخر نقدینگی تو دیفای سالانه ۱۰٪ سود بده، ولی این عدد ممکنه بین ۵٪ تا ۲۰٪ نوسان داشته باشه، این بازه نشوندهندهی ریسکشه.
پس ریسک یعنی احتمال فاصله گرفتن نتیجه واقعی از نتیجه مورد انتظار — چه به سمت ضرر، چه به سمت سود بیشتر.
حالا که فهمیدیم ریسک یعنی پراکندگی نتایج ممکن حول مقدار مورد انتظار، میتونیم یه دستهبندی کلی از انواع ریسکها داشته باشیم، مخصوصاً تو دنیای مالی و دیفای:
۱. ریسک بازار (Market Risk):
ریسکی که ناشی از تغییرات قیمتها در بازارهاست. مثلاً اگه قیمت اتریوم بریزه، حتی اگه تو یه پروژه خوب باشی، ارزش سرمایهات میاد پایین.
۲. ریسک نقدینگی (Liquidity Risk):
ریسکی که وقتی میخوای داراییتو سریع بفروشی یا تبدیل کنی، ولی خریدار کافی نیست، یا قیمت خیلی لیز میخوره (slippage)، تجربه میکنی.
۳. ریسک قرارداد هوشمند (Smart Contract Risk):
مخصوص دیفای: اگه کد قرارداد هوشمند یه باگ داشته باشه یا هک بشه، پولت در خطره.
۴. ریسک سیستمی (Systemic Risk):
ریسکی که از کل سیستم میاد، مثل وقتی که کل بازار کریپتو دچار شوک میشه.
۵. ریسک نهادی (Counterparty Risk):
اگه با یه طرف معامله یا پروژهای کار میکنی و اون طرف ورشکست بشه یا فرار کنه، این ریسکه.
۶. ریسک حاکمیتی (Governance Risk):
ریسکی که از تغییرات تصمیمات مدیریتی یه پروتکل میاد. مثلاً DAO یه تصمیم جدید بگیره که به ضرر تو باشه.
۷. ریسک نوسان (Volatility Risk):
مخصوص استخرهای AMM: وقتی قیمت جفتارز تغییر زیادی کنه و تو دچار ضرر ناپایدار (impermanent loss) بشی.
یه نکته فنی مهم:
ریسک همیشه بد نیست.
بدون ریسک، سودی هم در کار نیست. ریسک در واقع قیمت فرصت کسب بازده بیشتره.
تو هر پروژه یا سرمایهگذاری، وظیفه ما اینه که ریسک رو اندازه بگیریم، بفهمیم از کجا میاد، و ببینیم ارزش پذیرفتنش رو داره یا نه.
@cryptobyalireza
High Risk, High Reward.
هر وقت این جمله رو شنیدی، این سؤال رو از خودت بپرس:
آیا میتونی شکست رو هم تحمل کنی؟
چون تو بازی High Risk، جایزه مال کساییه که بتونن باختن رو هم تو سیستمشون جا بدن. نه اونایی که میخوان با اولین برد، دنیا رو بگیرن.
یه جمله طلایی:
«ریسک بالا، فقط واسه کسی خوبه که اگه همه رو باخت، باز زنده بمونه.»
پس قبل از اینکه بری سمت یه فرصت «High Risk High Reward»، اول مطمئن شو کیش و مات شدن، آخر بازی تو نیست.
@cryptobyalireza
سونیک از اختصاص ۱ میلیون Origin Sonic (OS) که قیمتش معادل ۱ عدد S هست به هولدرهای برتر (۱۲۵ هولدر بزرگ) پروژههای برنده در Meme Mania خبر داده. اگر در جمع ۱۲۵ هولدر برتر این Memeها در شبکه سونیک بوده باشید این جایزه به کیف پولشما واریز شده.
@cryptobyalireza
چطور در دنیای بدون زمان، زنده بمونیم؟
نه برای بقا در بازار؛
برای بقا در ذهن، تصمیمگیری، معنا.
۱. چارچوب بساز، نه پیشبینی
در دنیای کلاسیک، میتونستی برنامه بریزی برای ماه آینده.
الان، حتی تا فردا معلوم نیست نرخ ییلد کجاست.
پس راهحل؟
پیشبینی نمیکنی، چارچوب میسازی.
یعنی چی؟
یعنی:
• تصمیماتت براساس قاعده باشه، نه موقعیت لحظهای
• مثلاً: «اگه APR زیر ۲۰٪ اومد، خارج میشم»
• نه: «الان که شده ۱۸٪، یه ذره دیگه میمونم شاید دوباره رفت بالا»
چارچوب، جایگزین تقویم میشه.
و بهجای سؤالاتی مثل «چه زمانی خارج شم؟»، باید بپرسی:
«در چه وضعیتی خارج شم؟»
۲. رفتار بلندمدت رو در معماری کوتاهمدت جاسازی کن
وقتی هیچچیز پایدار نیست، باید پایداری رو تزریق کنی.
چطوری؟
• با اتوماسیون تصمیمات (مثلاً با باتها یا اسکریپتها)
• با کامیتمنت خودخواسته (مثل قفل کردن توکن یا استفاده از vote escrow)
• با برنامههای حداقلی که اجراشون به لحظه وابسته نیست
مثل اینکه خودت رو مجبور کنی فقط با یه پلن وارد فارم بشی و تا شرایط X رخ نده خارج نشی.
ساده بگم:
«بلندمدت» دیگه زمان نیست.
بلندمدت یعنی: قابل شکستن نیست.
۳. گسستن از هیجان لحظه؛ اتصال به معنا
در دنیایی که همهچی سریعتر از ذهن تو حرکت میکنه، فقط یه چیز میتونه تو رو نگه داره:
معنا.
• چرا توی این پروژهای؟
• چرا توکن X رو نگه داشتی؟
• چرا هنوز تو این بازی هستی؟
اگه جوابت «چون الان سود میده» باشه، تو بردهی لحظهای.
ولی اگه جوابت یه روایت قوی باشه، اون موقع…
هر ثانیه نوسان تو رو تکون نمیده.
پولت باید ابزار یه معنا باشه، نه خودش معنا.
۴. تمرکز روی کیفیت داده، نه سرعت تصمیم
بازار شده مسابقهی چککردن درصد.
هر ثانیه یه عدد میپره بالا یا پایین، و همه منتظرن ببینن کی اول میفهمه.
ولی چیزی که آینده رو میسازه، نه داده بیشتر،
بلکه فیلتر بهتره.
یعنی چی؟
• از سیگنالهای خام فاصله بگیر
• با تأخیر تحلیل کن، اما دقیق
• گاهی نگاه کردن به روزانه، بهتر از ثانیهایه
تو دنیای بدون زمان،
خودت باید «زمان» بسازی؛ از طریق فاصلهگذاری و انتخاب.
۵. بازسازی مفهوم “صبر” در جهان بدون تقویم
باید بپذیری که صبر دیگه یه بازهی زمانی نیست.
صبر یعنی نپریدن، حتی وقتی همه دارن میپرن.
• صبر یعنی جا موندن آگاهانه
• صبر یعنی نگاه کردن به پروژهای که الان سود نمیده ولی آینده داره
• صبر یعنی وفاداری به مسیر، نه به عدد
صبر جدید، یه انتخاب فلسفیه. نه استراتژی مالی.
۶. بازی رو عوض کن: از تریدر به طراح
وقتی لحظهها قابل پیشبینی نیستن، بهترین راه اینه که خودت قوانین بازی رو بچینی.
• تبدیل شو به کسی که ابزار تولید میکنه برای نجات بقیه از لحظهزدگی
در دنیایی که بقیه اسیر لحظهن،
کسی برندس که «لحظه» رو قابل ساختن میکنه.
نتیجه:
دنیای بدون زمان،
جای آدمهایی نیست که دنبال تقویم و برنامهریزی هستن.
جای کساییه که در لحظه میمونن، اما برای فراتر از لحظه، میسازن.
وقتی هر کسی داره با ضرب خودش میدوه، تو همچنان با ریتمی که خودت ساختی قدم بزن.
ریتمی که شاید کند باشه، ولی مقصد داره. در جهانی که لحظه حکم میرونه، ثبات، نوعی نافرمانیست.
و ادامهدادن با ریتم خودت، مقاومتی بیصدا اما رادیکاله.
@cryptobyalireza
مثال برای درک بهتر مدل فراموشی بازار:
صرافیهای غیرمتمرکز (Dex)؛ زیرساختی که فراموش شده، نه متوقف | تحلیل یک سکوت فعال در بازار کریپتو
بازارها همیشه به اطلاعات تازه واکنش نشان نمیدهند.
خیلی وقتها، واکنشها دقیقاً زمانی رخ میدهند که بازار ناگهان چیزی را که همیشه میدانسته، دوباره “مهم” میبیند.
در دنیای دیفای، یکی از مصداقهای کامل این الگو در حال حاضر، صرافیهای غیرمتمرکز یا DEXها هستند.
لایه اول: اطلاع (Information)
«بازار همهچیز را میداند، اما نه همیشه به آن اهمیت میدهد.»
اکوسیستم DEXها در سالهای اخیر بهطور مداوم رشد کرده و پیچیدهتر شده است:
• پروتکل Uniswap v4؛ با قابلیت hooks، سفارشیسازی عمیق، و کارمزد داینامیک.
•پروتکل Curve v2 معماری استیبلسوآپ را از نو تعریف کرد.
•پروتکل Algebra v4 عملاً زیرساخت Uniswap v3 را از نظر قابلیتها و بازده ارتقاء داده.
•پروتکل PancakeSwap با نسخه ۳ روی چندین زنجیره فعال شده، و UX بسیار سادهتری از گذشته دارد و نسخه ۴ هم ببشتر شبیه یک اختراع است تا توسعه ساده.
•مواردی مثل Smart Routerها، Aggregatorهای مستقل، سواپهای Cross-Chain، توکنومیکهای dynamic bribes، استخرهای auto-compound و LP NFTها همه نشان از بلوغ زیرساخت دارند.
اینها اطلاعات فنی و اقتصادیای هستند که در دسترس همگاناند. اما…
لایه دوم: توجه (Selective Attention)
«بازار فقط وقتی اهمیت میدهد که چیزی با روایتی جذاب همزمان شود.»
با وجود این رشد ساختاری، بازار امروز توجهش جای دیگریست:
• روی memecoinها و ترندهای کوتاهمدت
• روی Layer 2هایی که وعده کارمزد پایینتر میدهند، حتی اگر خودشان از DEXها تغذیه میشوند
• یا روی ETF بیتکوین که صرفاً ورود پول سنتی به بازار کریپتو را نمایندگی میکند
صرافیهای غیرمتمرکز سالهاست از نظر تکنولوژیک جلو رفتهاند اما از نظر «روایت»، عقب ماندهاند.
مثل موتور جت فوقپیشرفتهای که در سکوت کار میکند، اما همه حواسها به نورافکن سلفی روی باند فرودگاه است.
حتی بسیاری از کاربران فعال بازار فقط دنبال ایناند که چی بخرم؟، نه اینکه کجا و چطور دارم میخرم؟
لایه سوم: واکنش (Reaction)
«بازار به یاد میآورد… و تازه همه چیز شروع میشود.»
چرا ممکن است بهزودی توجه به DEXها متوجه شود؟ چند دلیل بنیادی وجود دارد:
۱. فشار نظارتی بر صرافیهای متمرکز (CEX):
با افزایش نظارت SEC، فشارهای بینالمللی بر Binance، محدودیتهای برداشت، و تعطیلیهای مکرر CEXهای کوچک، کاربران بهتدریج درک میکنند که نقطهای برای «مالکیت واقعی دارایی» وجود ندارد — جز DEX.
۲. استقلال فنی و اقتصادی:
صرافیهای غیرمتمرکز نه فقط مکانی برای ترید، بلکه ساختارهایی برای درآمد غیرمتمرکز، حکمرانی، و سازوکار نقدینگی هستند.
در بحرانها، آنچه باقی میماند، زیرساخت غیرمتمرکز است، نه UI صرافی بزرگ.
۳. فورکهای تازه و پروتکلهای در حال رشد:
پلتفرمهایی مثل Trader Joe، Aerodrome، Algebra، THENA و دهها پروژه جدید، در حال توسعه نسل جدیدی از DEXها با پاداشدهی هوشمند و اقتصادهای بومیسازیشده هستند.
نتیجه تحلیلی: سکوت نشانهی مرگ نیست؛ گاهی نشانهی تمرکز است.
صرافیهای غیرمتمرکز به مرحلهای رسیدند که بازار همهچیز را دربارهشان میداند ولی دیگر از آنها هیجانزده نیست.
و این دقیقاً همان لحظهایست که سرمایهگذار هوشمند باید نگاه عمیقتری داشته باشد.
آنکه امروز در سکوت، پروتکلها، دادههای TVL، نوآوریها و مسیرهای سواپ را دنبال میکند،
فرداست که بازار بهظاهر «ناگهانی» از او پیروی خواهد کرد.
پیشنهاد عملی برای سرمایهگذار دقیق:
• بررسی دقیق پروتکلهایی که DEX را نه صرفاً بهعنوان صرافی، بلکه بهعنوان اکوسیستم کامل در نظر میگیرند.
• مشارکت در فارمهای توکنومیکمحور (با bribe، auto-compound و استیکینگ و…)
• دنبالکردن فورکهای غیرتقلیدی (با نوآوری در routing، fee-sharing و LP NFT)
• استفاده از DEX Aggregatorها برای شناسایی رشد پنهان مسیرها
• و در نهایت: سرمایهگذاری بلندمدت روی خود زیرساخت، نه فقط بر بستر hype
@cryptobyalireza
مدل سهلایهای «فراموشی بازار»: اطلاع، توجه، واکنش
@cryptobyalireza
فراموشی، سودآورتر از پیشبینی
حالا چند نمونه واقعی از تاریخ بازار کریپتو را مرور میکنیم که در آنها، داراییهایی به فراموشی سپرده شدند، بیتوجه ماندند، یا حتی مرده تلقی شدند و بعد ناگهان، با یادآوری جمعی، انفجاری شدند.
۱. اتریوم زیر ۱۰۰ دلار | مارس ۲۰۲۰
در سقوط بازار ناشی از کووید، توجه کامل روی بیتکوین و ترس از بحران مالی بود. اتریوم به زیر ۹۰ دلار سقوط کرد، و بسیاری از آن چشم پوشیدند.
چه چیزی از یاد رفته بود؟
• آغاز مسیر ETH 2.0
• رشد پنهانی پروژههای DeFi
• نقش کلیدی اتریوم در آیندهی اقتصاد غیرمتمرکز
نتیجه؟
از ۸۰ دلار به بیش از ۴۰۰۰ دلار در کمتر از یک سال.
۲. پروتکل AAVE (قبلاً LEND) | قبل از ریبرندینگ در ۲۰۲۰
پروژه LEND پروژهای فراموششده با حجم معاملاتی پایین بود. کسی آن را جدی نمیگرفت.
چه چیزی از یاد رفته بود؟
• تیمی قدرتمند با برنامههای شفاف
• پروتکلی کاملاً کاربردی با قابلیت وامدهی و وامگیری غیرمتمرکز
نتیجه؟
از ۰.۰۲ دلار به بیش از ۶۰۰ دلار در کمتر از یک سال. یک بازگشت تاریخی.
۳. پروژه BNB در زمستان ۲۰۱۸
بایننس کوین در دوران سرد بازار تقریباً از چشم افتاده بود. فقط یک توکن تخفیف در بایننس به حساب میآمد.
چه چیزی از یاد رفته بود؟
• توسعهی Binance Chain
• برنامهی لانچپد و عرضهی توکنهای جدید
• تمرکز عملیاتی بایننس روی جذب کاربر جدید
نتیجه؟
از ۴ دلار به بالای ۶۰۰ دلار. بازاری که «خوابش برده بود»، ناگهان بیدار شد.
۴. شبکهFantom (FTM) | اواخر ۲۰۲۰
بعد از هایپ اولیه در ۲۰۱۹، فانتوم تقریباً فراموش شده بود. اما در سکوت در حال توسعه DAG و زیرساختهای DeFi خودش بود.
چه چیزی از یاد رفته بود؟
• حضور Andre Cronje
• معماری فنی قدرتمند
• توسعهی سریع اکوسیستم
نتیجه؟
از ۰.۰۱ دلار به ۳.۴ دلار در کمتر از یک سال (340x)
۵. صرافی غیرمتمرکز PancakeSwap (CAKE) | اواخر ۲۰۲۰
در اوج دیفای روی اتریوم، کسی BSC و PancakeSwap را جدی نمیگرفت. فضای کارتونی و گیمیفای شدهاش در نظر خیلیها غیرحرفهای بود.
چه چیزی از یاد رفته بود؟
• هزینه پایین تراکنش در BSC
• رابط کاربری ساده و تجربه کاربری متفاوت
• برنامههای پاداشدهی تهاجمی
نتیجه؟
از ۰.۲ دلار به بیش از ۴۰ دلار. پلتفرمی که در سکوت، کاربران معمولی را جذب کرد.
۶. شبکه Solana (SOL) | اوایل ۲۰۲۱
در حالیکه توجه عمومی روی اتریوم و Polygon بود، سولانا هنوز ناشناخته و خارج از میدان توجه بود.
چه چیزی از یاد رفته بود؟
• شاخص TPS بالا و معماری خاص
• ورود پروژههایی مثل Serum و Raydium
• حمایت Alameda و FTX
نتیجه؟
از ۳ دلار به ۲۵۰ دلار. بازاری که ابتدا نادیدهاش گرفت، بعد در صف خرید ایستاد.
۷. پروتکل GMX | پایان ۲۰۲۱
در حالی که متاورس و NFT داغترین موضوعات بودند، GMX با Real Yield و سواپهای Perpetual بیسروصدا شروع شد.
چه چیزی از یاد رفته بود؟
• نیاز کاربران به پروتکلهای معاملات Perpetual غیرمتمرکز
• تجربه کاربری متمایز با no slippage
• مدل توزیع درآمد به هولدرها
نتیجه؟
از ۲۰ دلار به بیش از ۹۰ دلار در بازار خرسی.
۸. پروژه Harmony (ONE) | نیمهی اول ۲۰۲۱
پروژهای قدیمی با شاردینگ عملیاتی، اما فراموششده. بسیاری حتی فکر میکردند پروژه متوقف شده.
چه چیزی از یاد رفته بود؟
• شاردینگ واقعی و عملکرد پایدار
• توسعهی پلهای میانزنجیرهای
• لانچ DeFi و NFTهای بومی
نتیجه؟
از ۰.۰۰۴ دلار به بالای ۰.۳۵ دلار. بیشتر از ۸۰ برابر.
نتیجهگیری: حافظه، سرمایه است
در بازارهای مبتنی بر روایت، اطلاعات جدید همیشه پیروز نیستند. چیزی که فراموش شده، ولی هنوز پابرجاست، پتانسیل تبدیلشدن به مهمترین چیز فردا را دارد.
@cryptobyalireza
در هر چرخهای، دو گروه هستند:
کسانی که دنبال عدد میدوند،
و کسانی که به سکوتِ عدد گوش میسپارند.
دستهی اول با هیجان، صعودها را تبلیغ میکنند و با ترس، سقوطها را تفسیر.
دستهی دوم، اما چیزی زیر پوست قیمت میبینند:
الگوی فراموشی.
تغییر قیمتها معمولاً نه به خاطر «اتفاق تازه»، بلکه به خاطر «تغییر نگاه جمعی» به فراموش شدههاست.
بازار، حافظهایست که گاهی یادش میافتد چیزی را مهم بداند که مدتهاست جلوی چشمش بوده.
چیزی که امروز همه دربارهاش حرف میزنند، دیروز هم بود. فقط کسی یادش نبود.
و چیزی که امروز بیارزش شده، نه تغییر کرده، نه حذف شده؛ فقط از مرکز توجه خارج شده.
در واقع:
بازار، حافظهای جمعیست با اختلال توجه.
مانند نقاشیای در موزه که نورافکنش خاموش شده. تابلو همان است، فقط دیگر کسی مقابلش نمیایستد.
سه قاعدهی نانوشتهی بازار اینهاست:
۱. ارزش، نتیجهی توجه است، نه واقعیت.
۲. توجه، نتیجهی روایت است، نه تحلیل.
۳. روایت، نتیجهی نیاز جمعی برای کنترل است.
اما این کنترل، توهمی شیرین است.
تا زمانی که بازار، تصمیم بگیرد یادت بیاورد که تو مالک قیمت نیستی، بلکه فقط مهمان لحظهای از توجه جمعی هستی.
بازی همیشه همین است:
داستان همان است، فقط گاهی صحنه را عوض میکنند تا تماشاچی خیال کند اتفاق تازهای افتاده.
و ما؟
ما معمولاً به جای آنکه بفهمیم چه چیزی ارزش دارد، دنبال چیزی هستیم که «دیگران گفتهاند» ارزش دارد.
در نتیجه، بازار نه به دانایی ما، بلکه به میل ما به تملک واکنش نشان میدهد.
اما آنکه واقعاً میفهمد،
در تملک نمیماند.
او در مشاهده است.
در تطبیق.
در سکوت.
در عبور.
در جهانی که همهچیز عدد شده،
بزرگترین آزادی این است که گاهی به عدد، بیتفاوت باشی.
نه بیخیال.
بلکه آگاه.
پس اگر امروز چیزی ارزان است، یا دیروز گران بود، قبل از سؤال دربارهی قیمت، یک چیز را بپرس:
چه چیزی را فراموش کردهایم که حالا این عدد برایمان مهم شده؟
پاسخ این سؤال،
از هر تحلیلی ارزشمندتر است.
@cryptobyalireza
تئوری شوک دائم
در اقتصاد ایران، پدیدهای تکرارشونده اما کمتر تحلیلشده وجود دارد؛ چیزی که بیش از آنکه موضوع تحقیق علمی باشد، در ناخودآگاه جمعی مردم جا خوش کرده: کافیست شایعهای از تنش سیاسی، زمزمهای از جنگ، یا خبری مبهم از تحریمها منتشر شود تا بازار بلافاصله دچار تلاطم شود. دلار میکشد بالا، طلا جهش میکند، مردم هجوم میآورند، و چند روز بعد… هیچ اتفاقی نمیافتد. نه جنگی درمیگیرد، نه تحریمی اجرایی میشود، نه حادثهای رخ میدهد. اما التهاب میماند. این وضعیت را میتوان «تئوری شوک دائم» نامید.
شوک بدون انفجار
در بسیاری از کشورها، شوک اقتصادی یا سیاسی به نقطهی عطفی منتهی میشود: بحران اتفاق میافتد، بازار واکنش نشان میدهد، سپس فاز تطبیق آغاز میشود. اما در ایران، شوکها نه به نقطهی انفجار میرسند و نه فروکش میکنند. ما در وضعیت تعلیقی دائمی گرفتار شدهایم؛ همیشه «در آستانهی بحران»، اما هرگز «در دل بحران».
نتیجهاش؟ شکلگیری نوعی پارانویا در میان مردم، بهویژه سرمایهگذاران. بهجای تحلیل دادهها، به نشانهها و شایعات چنگ میزنند. بهجای استراتژی، واکنش لحظهای دارند. و بدتر از همه: بهجای اعتماد به مدلهای مالی، صرفاً به حس خطر تکیه میکنند.
تکرار یک سناریو آشنا
سناریو را همه میشناسیم: خبری از احتمال درگیری میآید، بازار بهسرعت واکنش نشان میدهد، رسانهها شروع به تحلیل میکنند، فضای مجازی پر میشود از هشدار، مردم دلار و سکه میخرند… و سپس، هیچچیز تغییر نمیکند. جز قیمتها که دیگر هرگز به عقب برنمیگردند. بازار، بدون وقوع هیچ رویداد واقعی، هزینهی یک شوک را پرداخت میکند.
در روانشناسی اقتصادی، این وضعیت مشابه «حالت دائم Fight or Flight» است؛ جایی که سیستم عصبی بدن همیشه در آمادهباش است، بیآنکه تهدید واقعی در کار باشد. نتیجه؟ فرسودگی ذهنی، بیثباتی رفتاری، و تصمیمگیریهای هیجانی.
از منظر اقتصاد رفتاری، این چرخه، باعث تسلط سیستم ۱ مغز (تصمیمگیری سریع و احساسی) میشود و نقش سیستم ۲ (تحلیل منطقی) را کمرنگ میکند. مردم در مواجهه با هر خبر، بهجای تحلیل، بلافاصله به خرید طلا و دلار روی میآورند.
نهادینهسازی بیثباتی
وقتی جامعهای دائماً در معرض شوک باشد، بیثباتی به امری بنیادین بدل میشود. در چنین شرایطی، دیگر وقوع بحران اهمیت ندارد؛ صرفاً وجود احتمال آن کافیست تا همهچیز را متزلزل کند.
تحریمهای چندلایه و پیچیده – بهویژه در سالهای اخیر – نهتنها اهداف اقتصادی دارند، بلکه به ابزاری برای مهندسی روانی بازار تبدیل شدهاند. بازار ایران به آزمایشگاهی بدل شده که در آن، با محرکهای روانی و رسانهای، واکنشهای جمعی سنجیده و هدایت میشود:
• خبری از «احتمال» تحریم میآید؛ هنوز چیزی اجرا نشده، اما بازار واکنش نشان میدهد.
• معافیتی کوچک اعلام میشود؛ دلار سقوط میکند، اما بلافاصله همهچیز به حالت قبل برمیگردد.
بهعبارتی، رسانههای جهانی در حال مدیریت ذهن جمعی اقتصاد ایراناند.
هدف اصلی کیست؟
هدف این بازی نه دولت است و نه تودهی مردم. بلکه طبقهی تحلیلمحور، مستقل و میانی جامعه است؛ همانهایی که اگر بمانند، میتوانند آینده را بسازند. اما با فشار مستمر، این طبقه:
• دچار فرسودگی روانی میشود
• سرمایهی اجتماعیاش را از دست میدهد
• بین مهاجرت و انزوا یکی را انتخاب میکند
• و در نهایت، میدان را به رانتجویان و رفتارهای کوتاهمدت میسپارد
راه نجات: درک بازی
خروج از چرخهی «شوک دائم»، نه با هیجان ممکن است و نه با انکار واقعیت. تنها راه، بازسازی تدریجی «توان تحلیل و تصمیمگیری مستقل» است؛ سلاحی که سالهاست از ما گرفته شده.
باید بپذیریم که:
• در زمین بازی طراحیشدهای قرار داریم
• ابزارهایی چون رسانه، نرخ ارز، شایعه و ترس، برای مدیریت ذهن ما بهکار گرفته شدهاند
• و تنها راه نجات، بازی نکردن با قواعد آنهاست
در دنیای شوک دائم، تیترها مانند گلولهاند؛ سریع، سطحی و مخرب. اما دادهها، سپر ما هستند. نخستین قدم نجات، کنار گذاشتن «زیستن با اخبار» و حرکت بهسوی تحلیل دادهمحور است. یعنی:
• دلار بالا رفته؟ حجم معاملاتش چقدر تغییر کرده؟
• طلا جهش زده؟ نسبتش با انس جهانی منطقی است؟
• بانک مرکزی نرخ بهره را تغییر داده؟ چه اثری بر بازار اوراق داشته؟
داده ببین. آمار بخوان. نمودار تحلیل کن. فقط با داده میتوان از شوکهای مصنوعی عبور کرد.
حرف آخر
شوکها از بیرون طراحی میشوند، در درون اجرا میشوند و بارشان بر دوش مردم میافتد. اما این چرخه، در نقطهای میشکند: وقتی جامعه «بازی» را درک کند. از آن لحظه به بعد، هر شوک دیگر یک تهدید نیست — بلکه یک سیگنال است، قابل تحلیل، قابل واکاوی، و بیاثر بر آنکه میفهمد.
@cryptobyalireza
بیش از ۲ سال از تاکید من روی Fantom یا Sonic فعلی بعد از هایپ سال ۲۰۲۱ میگذره. اگرچه به لحاظ قیمت نوسانات زیادی داشتیم در این مدت و هنوز انتظارات شخصی خودم برآورده نشده ولی الان شاهد هستیم که TVL این شبکه داره یکی پس از دیگری شبکههای مطرح رو فلیپ میکنه. خیلیها در کامیونیتی (مثلا!) فارسی همون موقع که ما تاکید میکردیم میگفتن Fantom شتکوین هست، اما از من به یادگار داشته باشید که اگر دیدین پروژههایی که روی Build کردن تمرکز دارن چه به دلیل Fud و چه به خاطر شرایط مارکت یا بازی نهنگها برای بیرون کردن دستهای ضعیف یا خارج کردن Moonboyها و حتی با قاطعیت میتونم بگم «چه برای بیرون کردن هولدرهای با یک ملیت خاص که شاید خیلی زود موفق به شناسایی یک فرصت شدند»، قیمتشون ریخت این رو یک فرصت بینظیر بدونید و اگر مبنای انتخابتون فنی بوده درگیر صحبتهای سطحی سوشال مدیا که عموما برای فالوور گرفتن هست نشید و صبور باشید تا وقتش برسه.
@cryptobyalireza
ارزشگذاری فعلی CAKE، شبیه بازار قبل از بازگشت آمازون در ۲۰۰۲ است
در زمان نگارش این مطلب:
• مارکت کپ CAKE حدود ۵۰۰ میلیون دلاره
• TVL در حال تثبیته و درآمد پروتکل شفافه
• و تیم توسعهدهنده از لحاظ اجرایی، ثابت کرده که مسیر زنده ماندن، انطباق و بازسازی رو بلده
سؤال مهم این نیست که CAKE کی دوباره 40 دلار میشه.
سؤال اینه که: آیا در مارکت بعدی، CAKE جزو ستونهای اصلی DeFi خواهد بود یا نه؟
با معماری v4، با توکنومیکس جدید، و با حضور جدی در چند زنجیره، پاسخ ما روشنه:
بله. و همین حالا وقت ورود هوشمندانه، ولی نه هیجانزده است.
قیمت: ۱.۸ دلار
@cryptobyalireza