coding_504 | Unsorted

Telegram-канал coding_504 - 🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

124834

ما به شما کمک میکنیم تا سریعتر زبان انگلیسی را بیاموزید. مدرس:استادیکتا @YektaEnglishTeacher مکالمه/گرامر/TOEFL/EPT/504/IELTS دوره های آموزشی ما👈 @en_courses ادمین👈🏻 @O2021 نظرات و نتایج 👈 @coding_comments آدرس اینستا👈 Instagram.com/coding_504

Subscribe to a channel

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

159. #Violent:ˈvaɪələnt
Acting or done with strong, rough force
خشن، خشونت آمیز

a. Carefully, very carefully, we approached the violent man.
با احتیاط، خیلی با احتیاط به آن مرد خشن نزدیک شدیم.
b. Violent behavior is prohibited on school grounds.
رفتار خشونت آمیز در محوطه ی مدرسه ممنوع است.
c. Vernon had a tendency to be violent when someone angered him.
هر وقت کسی «ورنون» را عصبانی می کرد به خشونت گرایش پیدا می کرد.
❄️ @coding_504 ❄️

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

🌺آهنگ بسیار زیبای هتل کالیفورنیا 🌺
حتما دانلود کنید .این آهنگ یک داستان کوتاه است میتونه شما رو در یادگیری زبان کمک کنه



🎶 ⏯ @coding_504 🎶

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

 The Pet Shop
فروشگاه حیوانات خانگی
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح پیش متوسط Pre-Intermediate)

Cody and his sister April decide they want a dog. They head down to the local pet store and have a look around.
کودی و خواهرش آپریل تصمیم می گیرند که یک سگ داشته باشند. آنها به سمت مغازه فروش حیوانات خانگی می روند تا نگاهی به آنجا بیندازند.

It is a very small pet store that doesn’t have many animals.
 مغازه فروش حیوانات خانگی بسیار کوچک است و حیوانات بسیاری ندارد. 

The owner of the shop is a nice old man named Mr. Smith. He walks over and greets Cody and April.
صاحب مغازه پیرمرد مهربانی به اسم آقای اسمیت است. او به سمت شان می رود و به کودی و آپریل سلام می کند. 

“How can I help you?” he asks.
 او می پرسد:« چه کمکی می توانم به شما بکنم؟»

“We would like to buy a dog,” April responds.
آپریل جواب می دهد:« ما می خواهیم یک سگ بخریم.» 

“Ah, well, we are not a big pet shop,” Mr. Smith tells her. “So we only have two dogs to choose from.”
 آقای اسمیت به او می گوید:« آه، خب، ما مغازه حیوانات خانگی بزرگی نداریم. برای همین برای انتخاب کردن دو نوع سگ بیشتر نداریم.»

They ask Mr. Smith to show them the dogs.
 آنها از آقای اسمیت خواستند تا سگ ها را بهشان نشان دهد.

Mr. Smith leads them to the back of store where the two dogs are. One of them is a very big bulldog named Buster. The other is a very tiny chihuahua named Teacup.
آقای اسمیت آنها را به بخش پشتی مغازه یعنی جایی که سگ ها آنجا بودند، راهنمایی می کند. یکی از آنها یک سگ بولدارگ بزرگ به اسم باستر است. دیگری یک سگ چی واوای ریزه میزه به اسم تیکاپ است.

April wants Teacup. Cody wants Buster. They walk outside to discuss.
 آپریل تیکاپ را می خواهد. کودی باستر را می خواهد. آنها بیرون می روند تا با هم بحث کنند.
 
They can’t agree on a dog. April suggests they race home for it. The winner of the race chooses the dog.
آنها نمی توانند بر سر انتخاب سگ به توافق برسند. آپریل پیشنهاد می دهد که برای تعیین برنده تا خانه مسابقه دهند. برنده ی مسابقه سگ را انتخاب می کند.

Cody agrees, then tells April her shoelace is untied. When April looks down, he runs off and gets a head start.
کودی موافقت می کند، بعدش به آپریل می گوید که بند کفش هایش باز است. وقتی آپریل به پایین نگاه می کند، کودی شروع می کند به دویدن و جلو می زند. 

Cody runs as hard as he can. He really wants that bulldog. He looks back. April is so far behind he can’t even see her.
کودی تا آنجا که می تواند سریع می دود. او واقعا آن بولداگ را می خواهد. او به عقب نگاه می کند. آپریل انقدر عقب افتاده که کودی حتی نمی تواند او ببیند.
 
Cody finally gets home. He is tired but he is happy. He knows he is the winner.
کودی بالاخره به خانه می رسد. او خسته است اما خوشحال است. او می داند که برنده شده است. 

April arrives a few minutes after Cody. She congratulates him. They return to the pet store to purchase Buster the bulldog.
آپریل چند دقیقه بعد از کودی می رسد. او به کودی تبریک می گوید. آنها به مغازه فروش حیوانات خانگی بر می گردند تا باستر سگ بولداگ را بخرند. 

However, when they arrive they only see Teacup the chihuahua.
اما، وقتی می رسند تنها تیکاپ سگ چی واوا را می بینند.
 
Mr. Smith gives the details. He explains that a few minutes after April and Cody leave, two boys walk in and buy the bulldog.
آقای اسمیت جزئیات قضیه را به آنها می گوید. او توضیح می دهد که چند دقیقه بعد از اینکه آپریل و کودی رفتند، دوپسر می آیند به مغازه و بولداگ را می خرند. 

Cody looks at April, and she holds back a smile. Cody sighs. He turns back to Mr. Smith.
 کودی به آپریل نگاه می کند و آپریل به او لبخندی تحویل می دهد. کودی آه می کشد. او رویش را سمت آقای اسمیت می کند.

“Sometimes you win the race, but not the prize!” Cody smiles sadly. “We’ll take the chihuahua, please.”
کودی با ناراحتی لبخند می زند و می گوید:« برخی اوقات مسابقه را می بری اما جایزه را نمی بری! به ما لطفا سگ چی واوا را بدهید لطفا.”

#Short_story_15
🐩🐈🐕 @coding_504 🐶🐱

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

Lost and Found
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح پیش متوسط Pre-Intermediate)

Donna and her husband John go to the beach every Saturday in the summer. Today is no exception. Donna packs a picnic lunch. She packs the beach umbrella and sun lotion.
دانا و شوهرش جان تابستان ها هر شنبه به لب دریا می روند. امروز هم استثنا نیست. دانا برای پیک نیک ناهار آماده می کند. او چتر ساحلی و لوسیون ضد آفتاب را بر می دارد.

She cannot find their beach towels. Donna always loses things. The towels are not in the laundry basket or dryer. They are not in the closet, either. She finally looks in her beach bag. She sees the towels folded in the bottom. Of course, the beach towels are exactly where they should be.
او نمیتواند حوله های ساحلی شان را پیدا کند. دانا همیشه چیزها را گم می کند. حوله ها در سبد رخت ها یا در خشک کن نیست. آنها در کمد هم نیستند. او در نهایت به کیف ساحلی اش نگاه می کند. او ته کیف حوله های تا شده را می بیند. البته، حوله ها دقیقا آن جایی هستند که باید باشند.

Donna puts on her swimsuit and floppy sun hat. She is almost ready. She just needs her sunglasses. She thinks they are on the table by the door. Or maybe they are in the bathroom. They could also be in her purse. Donna sighs.
دانا لباس شنایش را می پوشد و کلاه آفتابی شل اش را روی سر می گذارد. او تقریبا آماده است. او فقط به عینک آفتابی اش نیاز دارد. او فکر می کند آن روی میز کنار در هست. یا شاید در دستشویی است. می تواند در کیف دستی اش هم باشد. دانا آه می کشد.

John puts the picnic basket, umbrella, and beach bag in the car.  He checks his fishing poles and equipment. He places them in the car beside the picnic basket.. Daisy, their dog, jumps in the backseat. She loves the beach! John is ready to leave. Where is Donna? She knows he likes to arrive at the beach before the crowds.
جان سبد پیک نیک، چتر، و کیف ساحلی را در ماشین می گذارد. او قلاب و تجهیزات ماهیگیری اش را چک می کند. او آنها را در ماشین کنار سبد پیک نیک می گذارد. سگ شان دیزی می پرد روی صندلی عقب. او عاشق ساحل است! جان آماده ی رفتن است. دانا کجاست؟ دانا می داند که او دوست دارد قبل از جمعیت به ساحل برسد.

John groans and shakes his head. Donna is always late!
جان غرغری کرد و سرش را تکان داد. دانا همیشه دیر می کند!

Donna searches for her sunglasses. She cannot find them, and she knows John is waiting. He hates when she is late! She grabs her purse and locks the door.
دانا دنبال عینک آفتابی اش می گردد. او نمی تواند آن را پیدا کند و میداند که جان منتظر است. جان خیلی بدش می آید وقتی او دیر می کند! او کیف دستی اش را می قاپد و در را قفل می کند.

“You are late,” John says as Donna gets in the car. Donna tells John that she could not find her sunglasses.
وقتی دانا دارد سوار ماشین می شود جان می گوید:« دیر کردی.» دانا به جان گفت که نتوانست عینک آفتابی اش را پیدا کند.

John looks at her and laughs! He flips down the sun visor so Donna can see herself in the mirror. Donna looks in the mirror and laughs too. Her sunglasses are on top of her head. They were there the whole time!
جان به او نگاه می کند و می خندد! او آفتاب گیر را پایین داد تا دانا بتواند خود را در آینده ببیند. دانا به آینه نگاه می کند و او هم می خندد. عینک آفتابی اش بالای سرش است. آن تمام مدت روی سرش بود!

“It is always in the last place that you look,” Donna giggles!
دانا با خنده گفت:« اشیای گم شده همیشه در آخرین جایی است که دنبالشان می گردی.»

#Short_story_16
🌞 @coding_504 🌊

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

🏀 @coding_504 🏀

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

The Best Practice Ever
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح پیش متوسط Pre-Intermediate)

Shannon loves basketball. She loves everything about basketball. Shannon always looks forward to basketball practice. She enjoys the workout. She enjoys the competition. She enjoys the time with her teammates.
شانون عاشق بسکتبال است. او همه چیز راجع به بسکتبال را دوست دارد. شانون همیشه چشم انتظار تمرین بسکتبال است. او عاشق تمرین کردن است. او از رقابت کردن لذت می برد. او از وقتگذرانی با هم تیمی هایش لذت می برد.


Coach always starts practice the same way. They run ten laps around the gym and then stretch out. They then practice shots. (Shannon usually sinks most of hers!)
مربی همیشه تمرین را یک مدل شروع می کند. آنها ده بار دور سالن ورزشی می دوند و بعد تمرین کششی انجام می دهند. بعد شروع به تمرین پرتاب می کنند. (شانون همیشه بیشتر پرتاب هایش را به درون سبد می اندازد!)

Then the coach introduces new drills. Then they practice the plays they use in games.
بعد مربی تمرین های جدیدی به آنها یاد می دهد. بعد آنها تکنیک هایی که در بازی ها استفاده می کنند تمرین می کنند.

Shannon concentrates and does her best. She works hard, and her teammates appreciate her for it. She always has a positive attitude and encourages her teammates to work harder and do their best.
شانون تمرکز می کند و بهترینش را ارائه می دهد. او سخت تلاش می کند و هم تیمی هایش قدردان تلاش هایش هستند. او همیشه نگاه مثبتی دارد و هم تیمی هایش را تشویق می کند تا سخت تلاش کنند و بهترین شان را ارائه دهند.

But today, Shannon twists her ankle and falls down. She cries out in pain, which is unusual for Shannon. She rarely cries. Everyone rushes over to see if she is okay.
اما امروز، شانون مچ پایش پیچ می خورد و زمین می خورد. او از درد فریاد می زند، کاری که از شانون بعدی به نظر میرسید. او به ندرت گریه می کند. همه با عجله به سمتش می روند تا ببینند حالش خوب است یا نه.

One of her teammates runs to get ice for her ankle. (Ice helps with the swelling.) The others help her off the court and she sits down to rest.
یکی از هم تیمی هایش می دود تا برای مچ پایش یخ بیاورد. (یخ به خوابیدن ورم کمک می کند.) بقیه کمک می کنند و او را از زمین بازی خارج می کنند و می نشانند تا استراحت کند.

The coach asks Shannon if she is okay. She says, “I am fine. Ankles heal.”
مربی از شانون می پرسد حالش خوب است یا نه. او می گوید:« من خوبم. مچ پا خوب می شود.»

The coach shakes her head. “Shannon,” she says, “As usual, I am impressed with your attitude and team spirit. In honor of Shannon, we should all go get ice cream!”
مربی سرش را تکان می دهد و می گوید:« شانون، طبق معمول من تحت تاثیر دید مثبت و روحیه ی تیمی تو هستم. به افتخار شانون، همگی برویم و بستنی بخوریم!»


So, the whole team climbs aboard the school bus and the coach takes them all out for ice cream.
پس تمام تیم سوار اتوبوس مدرسه می شوند و مربی آنها را برای بستنی خوردن بیرون می برد.

As she licks her mint chocolate chip ice cream cone, Shannon says, “Today, I love basketball practice more than ever!”
شانون همانطور که دارد بستنی قیفی نعنایی با تکه شکلاتی اش را می خورد می گوید:« امروز من بیشتر از هر روز دیگر تمرین بسکتبال را دوست دارم!»

#Short_story_17
🏀 @coding_504 🏀

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

📺 ماجرای پدر جویی 😂😂😂

قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English

🌐 لینک تمام صفحات ما در شبکه های اجتماعی

برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی  در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 @O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

#unruly
بی قانون، تخس، سرکش، نافرمان

کدینگ: آن رالی چون که روش بی قانونی رو پیش گرفته بود از دور مسابقه ها خارج شد.
❄️ @coding_504 ❄️

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

🔊حتما گوش کنید

برای تهیه پکیج جامع آموزش تلگرامی لغات انگلیسی 504 به روش کدینگ عدد ۱ را برای ادمین ارسال کنید
👇👇🏿👇🏼
🆔 t.me/O2021

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

📺 قسمت دوم سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part5

🎞 Hector goes shopping 5⃣

🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English


برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @coding_504 | @extra_en

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.

سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:

۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ

🗣 @coding_504 🗣

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

📺 قسمت دوم سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part4

🎞 Hector goes shopping
4⃣

🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English


برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @extra_en

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

The lump of gold
تکه ی طلا
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح پیش متوسط Pre-Intermediate)

Paul was a very rich man, but he never spent any of his money.
He was scared that someone would steal it.
He pretended to be poor and wore dirty old clothes.
People laughed at him, but he didn’t care.
He only cared about his money.
پاول مرد بسیار ثروتمندی بود اما هیچ وقت از پولهایش خرج نمی کرد.
او می ترسید که کسی آن را بدزدد.
وانمود می کرد فقیر است و لباسهای کثیف و کهنه می پوشید.
مردم به او می خندیدند ولی او اهمیتی نمی داد.
او فقط به پولهایش اهمیت می داد.

One day, he bought a big lump of gold.
He hid it in a hole by a tree.
Every night, he went to the hole to look at his treasure.
He sat and he looked.
‘No one will ever find my gold!’ he said.
روزی یک تکه بزرگ طلا خرید.
آن را در چاله ای نزدیک یک درخت مخفی کرد.
هر شب کنار چاله می رفت تا به گنجش نگاه کند.
می نشست و نگاه می کرد.
می گفت: «هیچکس نمی تونه طلای منو پیدا کنه!»

But one night, a thief saw Paul looking at his gold.
And when Paul went home, the thief picked up the lump of gold, slipped it into his bag and ran away!
اما یک شب دزدی پاول را هنگام نگاه به طلایش دید.
و وقتی پاول به خانه رفت دزد تکه ی طلا را برداشت، آن را درون کیسه اش انداخت و فرار کرد!

The next day, Paul went to look at his gold, but it wasn’t there.
It had disappeared!
Paul cried and cried!
He cried so loud that a wise old man heard him.
He came to help.
Paul told him the sad tale of the stolen lump of gold.
روز بعد، پاول رفت تا طلایش را نگاه کند اما طلا آنجا نبود.
ناپدید شده بود!
پاول شروع به داد و بیداد و گریه و زاری کرد!
صدایش آنقدر بلند بود که پیرمرد دانایی آن را شنید.
او برای کمک آمد.
پاول ماجرای غم انگیز تکه طلای به سرقت رفته را برایش تعریف کرد.

‘Don’t worry,’ he said.
‘Get a big stone and put it in the hole by the tree.’
او گفت: «نگران نباش.»
«سنگ بزرگی بیار و توی چاله ی نزدیک درخت بذار.»

‘What?’ said Paul.
‘Why?’
پاول گفت: «چی؟»
«چرا؟»

‘What did you do with your lump of gold?’
«با تیکه طلات چیکار می کردی؟»

‘I sat and looked at it every day,’ said Paul.
پاول گفت: «هر روز میشستم و نیگاش می کردم.»

‘Exactly,’ said the wise old man.
‘You can do exactly the same with a stone.’
پیرمرد دانا گفت: «دقیقا».
«می تونی دقیقا همین کارو با یه سنگ هم بکنی.»

Paul listened, thought for a moment and then said, ‘Yes, you’re right. I’ve been very silly. I don’t need a lump of gold to be happy!’
پاول گوش داد و کمی فکر کرد و بعد گفت: «آره راست میگی. چقدر نادون بودم. من واسه خوشحال بودن نیازی به تیکه طلا ندارم که!»

#Short_story_19
✨ @coding_504 💫

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.

سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:

۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ

🗣 @coding_504 🗣

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

📺 قسمت دوم سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part2

🎞 Hector goes shopping 2⃣

🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English


برای تهیه ی مجموعه کامل سریالهای ما با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 55 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @extra_en

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

💠 لذت درک آهنگهای انگلیسی را با ما تجربه کنید👌
🎶
⏸▶️ @coding_504

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.

سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:

۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ

@coding_504

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.

سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:

۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ

@coding_504

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

📺 قسمت سوم سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part2

🎞 Hector has a date

🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English


برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @extra_en

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.

سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:

۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ

@coding_504

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

هر دردی تو زندگی یه درس بهت میده،
و هر درسی باعث تغییر آدم میشه.


Join 👉 @Coding_504 | @OfficialEnglishTwitter

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

📺 قسمت سوم سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part1

🎞 Hector has a date

🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English


برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @extra_en

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

157. #Unruly: ənˈruːli
Hard to rule or control; lawless
نافرمان، غیرقانونی، شرور، سرکش

a. Unruly behavior is prohibited at the pool.
رفتار غیر قانونی در استخر ممنوع است.
b. When he persisted in acting unruly, Ralph was fired from his job.
«رالف» وقتی بر نافرمانی اصرار ورزید، از کارش اخراج شد.
c. His unruly actions were a menace to those who were trying to work.
اعمال خلاف کارانه ی او برای کسانی که سعی داشتند کار کنند تهدیدی بود.
❄️ @coding_504 ❄️

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

لیست کلمات #درس14 کتاب 504
❄️1)Unruly عنان گسیخته ، سرکش
❄️2)Rival رقیب
❄️3)Violent خشن
❄️4)Brutal وحشیانه
❄️5)Opponent حریف ، رقیب
❄️6)Brawl کتک کاری
❄️7)Duplicate کپی کردن
❄️8)Vicious وحشی ، وحشیانه
❄️9)Whirling چرخش ، چرخیدن
❄️10)Underdog آدم بازنده ، توسری خور
❄️11)Thrust حمله کردن
❄️12)Bewildered سردرگم کردن

❄️ @coding_504 ❄️

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

A Secret Talent

#داستان_کوتاه_انگلیسی

#Short_story_18
🚙 @coding_504 🚙

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

A Secret Talent
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح پیش متوسط Pre-Intermediate)

Eve is excited to go to her first Dylan Wyman concert in New York. Dylan Wyman is Eve’s favorite singer. In fact, Eve tells her mother Jeannine, Dylan Wyman is her favorite person!
ایو به خاطر رفتن به اولین کنسرت “دیلن وایمن” در نیویورک هیجانزده است. دیلن وایمن خواننده ی مورد علاقه ی ایو است. راستش، ایو به مادرش جینین می گوید که دیلن وایمن فرد مورد علاقه اش است!

When they are about halfway to New York, Jeannine hears a weird noise. “Oh no,” she says, realizing that they have a flat tire.
وقتی آنها تا نیمه راه نیویورک آمدند جینین صدای عجیبی شنید. او وقتی متوجه شد که لاستیک شان پنچر شده است گفت:«اوه نه.»

There isn’t much room on the side of the road, but Jeannine pulls the car over and climbs out. Sure enough, their right rear tire is completely flat.
جای زیادی کنار جاده وجود ندارد اما جینین ماشین را کنار جاده نگه می دارد و از ماشین بیرون می آید. همانطور که انتظار می رفت لاستیک عقب سمت راست کامل پنچر شده بود.

Jeanine opens the trunk to get the jack and the spare tire. Traffic continues to whiz by at seventy miles per hour.
جینین صندوق عقب را باز می کند تا جک و لاستیک یدک را بیاورد. ماشین های دیگر با سرعت هفتاد مایل بر ساعت از کنارشان با سرعت عبور می کنند.

“Mom, are we going to die?” Eve asks. She is really scared.
ایو می پرسد:« مامان، ما قرار است بمیریم؟» او واقعا ترسیده است.

“Don’t worry honey, I’ll be quick,” Jeannine says as she starts to jack up the car.
جینین همانطور که شروع می کند بالا بردن ماشین با جک می گوید:« نگران نباش عزیزم، سریع انجامش میدهم.»

“Wow Mom, how do you know how to do this?” Eve is shocked at her mother’s secret talent.
« وای مامان، چطور یاد گرفتی این کار را بکنی؟» ایو از استعداد پنهان مادرش شوکه شده است.

Then Jeannine takes off the flat tire.
بعد جینین لاستیک پنچر شده را در می آورد.

“Wow Mom, how do you know how to do that?” Eve asks in wonder.
ایو با تعجب پرسید:« وای مامان، آن کار را چطور یاد گرفتی انجام دهی؟»

Jeannine just laughs. Then she puts the spare tire on. Eve says, “Mom, who are you?”
جینین فقط می خندد. بعدش لاستیک یدک را نصب می کند. ایو می گوید:« مامان، تو دیگر که هستی؟»

The entire tire change takes only 10 minutes. They both climb back into the car and Jeannine says, “I’m so sorry honey, but we can’t drive all the way to Albany on this spare tire. We’re going to have to stop and buy a new tire. We might be late for your concert.”
تمام پروسه عوض کردن لاستیک تنها ده دقیقه طول می کشد. آنها هر دو بر می گردند به ماشین و جینین می گوید:« متاسفم عزیزم ولی ما نمی توانیم تمام راه تا آلبانی را با این لاستیک یدک برانیم. ما باید توقف کنیم و یک لاستیک جدید بخریم. ممکن است دیر به کنسرت برسیم.»

“That’s okay, Mom,” Eve says, “You’re my favorite person now!”
ایو می گوید:« اشکالی ندارد مامان، تو الان فرد مورد علاقه من هستی!»

#Short_story_18
🚘 @coding_504 🚙

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.

سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:

۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ

🗣 @coding_504 🗣

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

📺 قسمت دوم سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part3

🎞 Hector goes shopping 3⃣


🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English


برای تهیه ی مجموعه کامل سریالهای ما با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 55 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @extra_en

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

The magic paintbrush
قلم موی سحرآمیز
#داستان_کوتاه_انگلیسی

Rose loved drawing. She was very poor and didn’t have pens or pencils.
She drew pictures in the sand with sticks.
رز عاشق نقاشی بود. او خیلی فقیر بود و هیچ خودکار و مدادی نداشت.
او با چوب روی ماسه نقاشی می کشید.

One day, an old woman saw Rose and said, ‘Hello! Here’s a paintbrush and some paper for you.’
‘Thank you!’ smiled Rose.
She was so happy.
‘Hmmm, what can I paint?’ she thought.
She looked around and saw a duck on the pond.
روزی از روزها پیرزنی رز را دید و گفت: «سلام! بیا این قلم مو و کاغذها رو بگیر. مال تو.»
رز با لبخندی گفت: «خیلی ممنون!»
رز خیلی خوشحال بود.
با خود فکر کرد: «بذار ببینم، چی بکشم؟»
اطراف را نگاه کرد و اردکی را در برکه دید.

'I know! I’ll paint a duck!’
So she did. Suddenly, the duck flew off the paper and onto the pond.
‘Wow!’ she said. ‘A magic paintbrush!’
«فهمیدم! یه اردک می کشم!»
همین کار را کرد. ناگهان اردک از کاغذ به بیرون پرید و به سمت برکه پرواز کرد.
او گفت: «وای! این قلم مو سحرآمیزه!»

Rose was a very kind girl and she painted pictures for everyone in her village.
She painted a cow for the farmer, pencils for the teacher and toys for all the children.
رز دختر خیلی مهربانی بود و برای همه­ی اهالی روستایش نقاشی کشید.
او برای کشاورز گاوی نقاشی کرد و برای معلم مداد و برای همه بچه ها اسباب بازی کشید.

The king heard about the magic paintbrush and sent a soldier to find Rose.
‘Come with me,’ said the soldier. ‘The king wants you to paint some money for him.’
‘But he’s already rich,’ said Rose.
‘I only paint to help poor people.’
But the nasty soldier took Rose to the king.
پادشاه از قلم موی سحرآمیز با خبر شد و سربازی فرستاد تا رز را پیدا کند.
سرباز گفت: «با من بیا. پادشاه می خواد براش مقداری پول نقاشی کنی.»
رز گفت: «ولی اون که ثروتمنده.»
«من فقط واسه آدمای فقیر نقاشی می کشم.»
اما سرباز بدجنس رز را پیش پادشاه برد.

Paint me a tree with lots of money on it,’ he shouted.
Rose was brave and said, ‘No!’
So the king sent her to prison.
But Rose painted a key for the door and a horse to help her escape.
او داد زد: «برای من درختی بکش که رو شاخه هاش پر از پول باشه.»
رز شجاع بود و گفت: «نه!»
به همین خاطر پادشاه او را زندانی کرد.
اما رز یک کلید برای باز کردن در و یک اسب برای فرار کردن از آنجا نقاشی کرد.

The king chased after her.
So she painted a big hole, and splat!
The king fell in.
پاشاه او را تعقیب کرد.
رز هم چاله بزرگی کشید و تالاپ!
پادشاه در چاله افتاد

Today, Rose only uses her magic paintbrush to help people who really, really need help.
حالا رز فقط از قلم موی سحرآمیز برای کمک به آدمهایی استفاده می کند که خیلی خیلی به کمک نیاز دارند.

#Short_story_20
🖌 @coding_504 🎨

Читать полностью…

🎓 coding 504 | کدینگ ۵۰۴ 🎓

💠 ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید.

💠 سپس استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی کنید.

Читать полностью…
Subscribe to a channel