کانال کافهتکرمان: @CaffeeTakRoman گروه چتونقد کافهتکرمان: https://t.me/+lvQUKud7HVU1ZjNk کانال رمانهای آنلاین کافهتکرمان: @CaffeeTakOnline 💬ارتباط با ادمین: @aeriii1485
رمان منتهی به خیابان عشق
نویسنده: صدای بیصدا
ژانر: عاشقانه
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه:
_خانواده ی خوبی ان حاج خانم، من خیر بچه ی خودم رو میخوام.
_دلش رضا نیست حاجی.
_بچه است اون چه میفهمه چی به صلاحشه.
صداشون رو میشنیدم، صداشون برام صیقل کشیدن روی فلز زنگ زده بود. معمولا انگشت هام رو داخل گوشم میبردم و گوش نمیدادم اما الان مجبور بودم، چون داشتن به زور راهیم میکردن سمت زندگی ای که برای من نبود. جایی که اصلا برای من نبود، من بلدش نبودم و حتی نمیخواستم یاد بگیرمش.
_تا اومدن رستگار صبر کنیم.
حاح بابا شمشیر از رو بسته بود نمیخواست برای...
@CaffeTakRoman2
رمان باید عاشق شد
نویسنده: صدای بیصدا
ژانر: عاشقانه
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه:
پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت میکنن و باهم فرار میکنن. پگاه دچار افسردگی شدید میشه و با وارد شدن به محیط کار سعی میکند همه چیز را فراموش کند، و کم کم حس و احساسی نسبت به رئیسش که یک طراح لباس به نام هست ایجاد میشه اما هادی خیلی هم آدم چشم و گوش بسته ای نیست.
توی هتل وقتی در اتاق هادی را میزند، بعد از باز شدن هادی و یک مدل را داخل اتاق باهم میبیند...
@CaffeTakRoman2
رمان سکوت پرصدا
نویسنده: صدای بیصدا
ژانر: عاشقانه
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه:
دختری به اسم سارای که سه بچه به فرزند خوندگی قبول کرده و معلم زبان فرانسه هم هستش و تو آموزشگاه با گروهی از پسرها که برای یادگیری زبان فرانسه اومدن آشنا میشه و اینکه این پسرها فوتبالیست هستن و...
@CaffeTakRoman2
کتاب صوتی خیاط خانه ایران خانوم
نویسنده: مهناز سیدجواد جواهری
گوینده: پریسا ساعدی
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه:
از توی خیاطخانه، صدای یکنواخت و مقطع قروقر چرخ می آمد. صدای جر خوردن پارچه، صدای بالا و پایین رفتن طاقه های پارچه، صدای خش و خش بسته های نایلونی، صدای یک مشت حركت های عجول دستهایی که همه سرگرم بریدن، دوختن و بسته بندی لباس عروس بودند که بعد از دوخته شدن، این طرف و آن طرف، به چوب رختی ها ردیف می شد، تا سر فرصت، دست دوزی و اتوکشی شود. جز صدای متناوب چرخ، صدای رادیو و چهچه قناری نیز بود که گه گاه چون آبشاری به درون می ریخت. صدایی که انگار زاییده وهم بود. توی خیاط خانه چند نفر قاطی حرف می زدند، گاه بی جهت به هم می پریدند؛ اما خیلی زود ساکت می شدند و بیشتر به ایما و اشاره حرف می زدند.
ایران خانوم مالک خیاط خانه، تنها کسی بود که ساکت پشت میزش نشسته و ظاهرا سرگرم حساب و کتاب بود، اما باطنا در دلش غوغایی بود. بعد از سه روز مرخصی آمده بود. هرکس از در وارد می شد، می دید که طرف میز خم شده و سخت سرگرم کار است. با دقت چیزی را می نوشت و با چرتکه دو دوتا چهارتا می کرد.
@CaffeTakRoman2
📙خیاط خانه ایران خانوم ۳۱
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۲۹
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
@
📙خیاط خانه ایران خانوم ۲۷
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم۲۵
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
@
📙خیاط خانه ایران خانوم۲۳
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۲۱
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۱۹
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۱۷
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
@
📙خیاط خانه ایران خانوم ۱۵
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
@
📙خیاط خانه ایران خانوم ۱۳
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
✓ خلاصه رمانهای گمشده رو چک کنید👆، در صورت دونستن اسم رمان، به آیدی زیر پیام بدید و فقط اسم رمان رو به همراه کدش بگید.
🆔 @Nighck
✓ خلاصه هفتههای قبل پین شده، لطفا چک کنید.
❌ درخواست و خلاصه جدید جواب داده نمیشه❌
✓ تایم درخواست: شنبه تا پنجشنبه ساعت 10 تا 20
✓ تایم خلاصه: جمعهها 10 تا 20
@CaffeeTakRoman 📘☕️
@CaffeTakRoman2 📘☕️
رمان رویای ساحل آرامش
نویسنده: صدای بیصدا
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه:
"اوه پناه بر خدا! من هیچ وقت چیزی درباره ی عشق و این گونه
مزخرفات سرم نمی شود! در داستانهای رمانتیك معموال دخترها این
احساس را با خیره شدن و سرخ شدن و غش و ضعف كردن و الغر
شدن و رفتار كردن مثل احمق ها ، نشان مي دهند ، حاال 'مگ'
هیچكدام از این كارها را نمي كند. او مثل یك موجود عاقل خوب مي
بروک' حرف مي
خورد و خوب مي خوابد و موقعي هم كه درباره ي ' زنم ، مستقیم توي چشم من نگاه مي كند. و فقط وقتي الري درباره ي عشاق صحبت مي كند یک ذره رنگش سرخ ميشود. بنابراین من قدغن كرده ام كه دیگر از این جور شوخي ها نكند ، ولي اهمیتي به حرف من نمی دهد."
@CaffeTakRoman2
رمان روی خوش زندگی
نویسنده: صدای بیصدا
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه:
_دوغ رو بده من.
دست دراز کردم و پارچ را به سمتش گرفتم، توی لیوانش ریخت و یک سره سر کشید.
_بالاخره چیکار میکنی؟
_هیچی.
_یعنی چی هیچی؟
_یعنی همین هیچی، کی میری دانشگاه؟
_یساعت دیگه.
بلند شدم به اتاقش رفتم، کتابهایش پخش زمین بود، همه را روی میزش مرتب چیدم، تختش را مرتب کردم، لباسهایش را آویزان کردم، چشمم به پاکت سیگارش افتاد که مثلا قایم کرده بود. نفس عمیقی کشیدم، شاید هرکسی بود برمیداشت و نصیحتش هم میکرد اما من را چه به نصیحت.
@CaffeTakRoman2
📙خیاط خانه ایران خانوم ۳۲
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۳۰
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۲۸
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
@
📙خیاط خانه ایران خانوم ۲۶
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
@
📙خیاط خانه ایران خانوم ۲۴
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۲۲
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۲۰
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۱۸
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
@
📙خیاط خانه ایران خانوم ۱۶
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
📙خیاط خانه ایران خانوم ۱۴
✍مهناز سیدجواد جواهری
🎙پریسا ساعدی
🦌
نحوهی درخواست در کانال درخواست کافهتکرمان:
📌 برای درخواست رمان و کتاب، روی آیکون 💬 پایین صفحه بزنید و درخواستتون رو تایپ و ارسال کنید🩷
📌 جواب تمام درخواستها، ساعت ۲۰ به بعد در همین کانال قرار میگیره.
❗️ زمان درخواست، شنبه تا پنجشنبه از ساعت ۱۰ تا ۲۰ است.
❗️ تلگرامتون باید آپدیت باشه.
@CaffeeTakRoman 📘☕️
@CaffeTakRoman2
خلاصه رمان های گمشده این هفته، لطفاً چک بفرمایید💋
~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~
#bd199
سلام صبحتون بخیر ، دختری بود که ازدواج می کنه یه اتفاقی می یوفته همسرش فوت می کنه و بعد از مدتی اون به همسری برادرشوهرش در می یارن در حالی که نه خودش و نه برادر شوهره راضی نبودن و به اتفاقی می یوفته که همسر دومش یه نفر رو می کشه و زندان می یوفته ،
~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~
#bd198
یه رمانی بود همون اول رمان دختره با باباش خدا حافظی میکنه میخواد بره مهمونی تو راه دو نفر میبرندش یه خونه میگه که تو همسر منی درحالی که دختره حافظشو از دست داده بود اون شب شوهرش پیداش میکنه
~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~
#bd197
چند سال پیش یک رمان خواندم پلیس بودی
دختر به خاطر کار پدرش تحدید می شود
فرستادنش شهر دیگه تا درامان باشه
اونجا با پسری آشنا شد که نمی دونست پلیس
اسم دختر پریناز بود یک خواهر دوقلو هم داشت که بچه بودن گم شده بود
اسم پسر هم علی رضا بود
اسم پسر که پلیس بود یادم شده ولی علی رضا هم پلیس بود و بعد با خواهر پریناز ازدواج می کنه
~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~
#bd196
ی رمان بود اسمش رو فراموش کردم ی پسره خواهرش با دوستش قرار ازدواج داشتن خواهرش میمیره و اون بخاطر انتقام خواهر دوستش رو میزده بیهوش میکنه با خودش میبره خارج تو راه دختره لال میشه اونجا اذیتش میکنه بعد یک مدت دختره برمیگرده پیش داداش ....
~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~🌸~
#bd195
یه دختر بخاطر چک وسفته پدرش زن پسر شریک باباش میشه پسره خبر نداره بعد یه مدت میفهمه که ازدواجش با وجود علاقه زیادش به دختر بدون علاقه اون هست وشرطی تصمیم میگیره طلاق بده تو این گیر ودار برادرش،هم با خواهر دختره نامزده وطلاق اون باعث یه سری مسایل بین خواهر ونامزدش میشه
پدر دختر هم از طلاق دخترش خیلی ناراحت خانواده ها فکر میکنن طلاق بچه ها یه سوءتفاهم حل میشه ولی این ماجرا ادامه داره دختر بعد طلاق میفهمه بارداره ومتوجه میشه حکم طلاقش با برنامه بود بخاطر دل گیری پسره از دختر ..اسم دختر فکر کنم مهیا بود
دوباره رجوع کردن ولی با یه سری ماجرا ها