Telegram-канал caffetakroman2 - کافه تک رمان درخواست: Unsorted

کافه تک رمان درخواست

10 May 2025 19:15

خلاصه رمان های گمشده این هفته، لطفاً چک بفرمایید🌺🦋🏝
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd165

دختری به اسم آوا فکر میکنم یا همچین چیزی که باپدربزرگش زندگی میکرد چون پدرش بعد از فوت مادرش با زنی ازدواج میکنه که نقشه بالا کشیدن ارث پدربزرگ و خوردن سهم الارث دختر رو دارن. دختر عاشق میشه و ازدواج میکنه وکیل میشه و بعد از فوت پدربزرگش ارث رو از چنگ پدرش درمیاره
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd164

آنلاین تو تلگرام چندین و چندسال پیش میخوندم درباره‌ی زنی جسور و ماجراجوی ایرانی در دوره‌ پیش از اسلام. خیلی قشنگ بود اما گمش کردم
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd163

یه رمانی بود که مرده فکرکنم مافیا بود بعد زنش که فهمید مرده شغلش اینه فرار میکنه ولی شوهره پیداش میکنه و چندبار زنه میخواد فرار کنه و اینا ولی شوهره برای اینکه زنه فرار نکنه باهاش رابطه زوری برقرار میکنه که مثلا حامله بشه و دیگه فرار نکنه بعد فردای اونشب زنه باز فرار میکنه و میره یه جا دیگه بعد یه مدت مرده دوباره زنه رو پیدا میکنه و میخواد باهاش رابطه برقرار کنه که زنه الکی به شوهره میگه من حامله ام میدونست حامله نیست و الکی گفت شوهره هم برای اینکه مطمئن بشه این حامله ست اینو برد زیرزمین فکرکنم که یه زنه بود دکتر بود که مرده زنشو برد اینجا و زنه که میدونست حامله نیست و اگر بفهمن شوهره ممکنه اینو کتک بزنه برای همین به زنه دکتره گفت تو الکی به شوهرم بگو که حامله ام اول دکتره قبول نمیکنه ولی زنه بهش میگه هرچی بخوای بهت میدم طلاهام رو بهت میدم و اینا تا دکتره قبول کرد به شوهره بگه این حامله ست و..این رمان رو تو روبیکا گذاشته بودن
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd162

دختری هست که پدرش اهل قماره و مادر دختره پولدار بوده که مادر دختر فوت کرده و پدره سهم پول دختر داستان را میدزده و دختره مجبور میشه ازدواج کنه با پسری به نام امیرسام تا اینکه یه روز پدره میاد در خونه دختره و توهین میکنه و میره و امیرسام میگه اهل قمار هست و ناراحت نباش
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd161

دختری هست که پدر و نامادریش آدم های بد هستند و دختره فرار میکنه و ازدواج کنه با پسری به نام امیر سام و دختره یه داداش داره به نام فربد یا فرید که این دختر داداشش رو تو عروسی میبینه
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd160

یه رمان خوندم خیلی وقت پیش راجب دوتا خواهر بود که یکیشون ازدواج کرده بود بچه داشت شوهر خواهرش عاشق دختره میشه

•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd159
رمان اسم دختره مستانه بود واسم پسره ارش مستانه باباش سرایدار عمارت بقلی هست وآرش هم عمارت کناری هست آرش و مستانه هم دانشگاهی هستن
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd158
مادردختری بودن که مادره دخترش روازدست عموهاش فراری میده بعددختره توایستگاه اتوبوس چندتاپسرمزاحمش میشن بعد دو تا پسر دیگه میان کمک دختره بعددختره متوجه میشه آین دوتاپسرکه کمکش کردن دوتابازیگربودن