🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌 #مشروطه_پادشاهی #ملی_گرایی #لیبرالیسم_محافظهکار #ایرانشهری
📽کوئنتین تارانتینو کارگردان مطرح آمریکایی
🗽از لزوم مقابله با ایدئولوژی در هنر می گوید
این روزها ایدئولوژی بر هنر سلطه دارد
@cafe_andishe95
🔦کارکرد فرهنگی فلسفه دست یابی به حقیقت نیست، بلکه آشکار کردن «روح حقیقت است؛ بدین معنا که هرگز نگذاریم اشتیاق به کنجکاوی در ذهن ما فروکش کند هرگز از پرسشگری بازنایستیم؛ حتی در مورد مسائلی که بدیهی و قطعی به نظر می آیند، همواره درایت ظاهراً تام و تمام «عقل سلیم انسانی» را به چالش بطلبیم همیشه فرض را بر این بگذاریم که ممکن است «صورت دیگری» از آنچه ما مسلّم و قطعی میپنداریم وجود داشته باشد و هرگز فراموش نکنیم که هنوز پرسشهایی یافت میشوند که فراسوی افق دید منطقی دانش قرار دارند و با این حال اهمیتی تعیین کننده برای ادامه حیات و بقای نوع بشر دارند.
🪙فیلسوفان نه بذر میکارند و نه چیزی درو میکنند، آنان صرفاً زمین را شخم میزنند فیلسوفان حقیقت را کشف نمیکنند ولی ما به آنان نیاز داریم تا ذهن را زنده و قوه فهم را فعال نگه دارند و در مواجهه با پرسشهای ما پاسخهای امکان پذیر متفاوتی را با ما در میان بگذارند.
لشک کولاکوفسکی
@cafe_andishe95
🎨گفتارهای شاهنامه ای از زبان دکتر میرجلال الدین کزازی
@cafe_andishe95
🗽هنگامی که بنجامین وست در حال کار بر روی نقاشی مشهور خود از «مرگ ژنرال وولف» در سال 1770 بود، از سوی آرچبیشاپ دراموند و سر جاشوا رینولدز مورد بازدید قرار گرفت. آنها به وست هشدار دادند که به تصویر کشیدن صحنهی مرگ وولف نپردازد، مگر اینکه « به جای لباس مدرنی که در جنگ استفاده میشود، لباس کلاسیک دوران باستان را به عنوان نماد برترین عظمت ذات موضوع برگزیند » و وست هم چنین جوابی داد:
🎨«رویدادی که قرار است به یادش پرداخته شود در تاریخ 13 سپتامبر 1758 [در واقع 1759] در منطقهای از جهان اتفاق افتاده که یونانیان و رومیان به آن نا آشنا بودند و در دورهای از زمان که نه چنین ملتهایی وجود داشتند و نه قهرمانانی در لباس آنان. موضوعی که من باید نمایان کنم، فتح یک ایالت بزرگ از آمریکاست توسط نیروهای بریتانیایی.... اگر به جای واقعیات این رویداد، افسانههای کلاسیک را به تصویر بکشم، چگونه میتوانم توسط نسلهای آینده درک شوم!»
در دریافت وست، ملیگرایی انحصاراً متعلق به دوران باستان نیست، و فداکاری قهرمانانه برای کشور به همان اندازه یک پدیده مدرن است که به دوران باستان تعلق دارد.
📙ناسیونالیسم و مدرنیسم
@cafe_andishe95
مسیری به سوی پیمان کوروش
نسخه کامل سخنرانی در تورنتو به میزبانی سازمان تَفسیک (با قابلیت انتخاب زیرنویس فارسی در تنظیمات یوتیوب)
https://youtu.be/o8Cm8n7C_W8
متن کامل سخنرانی
@OfficialRezaPahlavi
🎥🗽 اولین رییسجمهور امریکا، جرج واشینگتن
🇺🇸
ژنرال ملیگرا بر این باور بود که برای حفظ کشور به یک دولت فدرال قویتر نیاز است. در سال ۱۷۸۹، واشنگتن با استقبال گسترده به عنوان نخستین رئیسجمهور ایالات متحده انتخاب شد. او به درستی به عنوان "پدر کشور" شناخته میشود.
@cafe_andishe95
📽 باز هم ماجرای سینما و تخصص
برخی اهالی سینما از اینکه افرادی که در امرِ فیلم دانشِ تخصصی ندارند، در این مورد اظهار نظری کنند برآشفته میشوند. اختصاصی به فیلم هم ندارد. یکبار طراح جلد یکی از کتابهایم در واکنش به اظهار نظر منفی من، به ناشر گفته بود: «مگر ایشان به تخصص اعتقادی ندارد؟!»
البته که دارم؛ ولی آخر، تخصص و تأییدِ تخصص هم مثل عشق است که آسان نمود اول.
با تخصص دو جور رابطه وجود دارد. یکی رابطهٔ خود اهالی آن تخصص با یکدیگر و دیگری رابطهٔ عامهٔ مردم با آن، که البته چیزی یا چیز چندانی از آن تخصص نمیدانند.
رابطهٔ اول بر اساس فهم فنی و پیچیده و متکی به عمری درک و دانش است و اساساً به میان مردم نمیآید؛ که فیزیک باشد یا اقتصاد یا نقاشی، آن قسم از ماجرا که به دقایق و ظرائف و مبانی و محاسبات و در یک کلام به مباحث فنی بازمیگردد، از دست عامه، حتی فرهیختگانِ در آن زمینهٔ نامتخصص، بهدور است. معمولاً هم کسی انگیزهای ندارد در این موارد خود را قاطی بحثی کند که صلاحیتی در آن ندارد.
ولی، ولی افتاد مشکلها. عامیترین افراد در خصوص تخصصیترین امور، از نظر تأثیری که بر زندگی آنها میگذارد، اظهار نظر میکنند و حق هم دارند؛ حق دارند نه به این معنا که لزوماً درست میگویند، به این معنا که کسی نمیتواند به آنها بگوید چون تخصص نداری حرف نزن.
بگذارید مثال بزنیم تا موضوع روشن شود. از مواردی چون هواپیما، موبایل، یا نجوم، تخصصیتر داریم؟ فرض کنید من بخواهم راجع به هواپیمای ایرباس ای ۳۸۰ یا سری اس گوشی سامسونگ یا تلسکوپ جیمز وب اظهار نظر کنم. از الفبای آیرودینامیک و هوافضا و موتور جت بیاطلاعم. چه نظری میتوانم داشته باشم؟ البته هیچ.
اما این پایان ماجرا نیست. من حق دارم بگویم مثلاً ای ۳۸۰ به دلیل زیادی مسافر، تشریفات پروازش معطلی دارد و من ترجیح میدهم استفاده نکنم. یا بگویم به دلیل محدودیتهای فرودگاهی یا عدم امکان پروازهای کوتاه و متوسط، برای بسیاری از خطوط هوایی صرفه ندارد؛ و مواردی از این دست. آیا میشود چنین اظهارنظرهایی را با استناد به اینکه در هواپیما تخصص نداری منع کرد؟
پیشرفتهترین گوشی اگر منِ کاربر را به هر دلیلی راضی نکند، اینکه من از نرمافزار و سختافزار سرم نمیشود مانع اظهار نظرم نیست. همانطور که به عنوان یک شهروند مالیاتدهنده کسی میتواند پرسش کند که بودجهٔ جیمزوب با توجه به نتایجش برای مردم، آیا ترجیح موجهی بوده است یا نه.
کدامیک از ما راجع به برندگان نوبل فیزیک یا شیمی اظهار نظر میکنیم؟ و کدامیک از ما راجع به نوبل صلح اظهار نظر نمیکنیم؟ نوبل ادبیات هم جایگاهی میان این دو دارد. یک دلیل آن البته این است که درجهٔ سختی تخصصها متفاوت است؛ ولی شاید علت اصلی این است که نوبل صلح و تاحدی نوبل ادبیات بیشتر ممکن است بر زندگی ما اثر بگذارد.
بیاییم سر سینما. سینما انتهای طیف هنر است. طیفی که سر دیگرش شعر یا نقاشی است که به جهات متعدد سادهتر است. سینما نه فقط ترکیبی از چند هنر، بلکه ترکیب هنر و صنعت است؛ و تازه، پای سیاست و ایدئولوژی و چیزهایی از این دست هم در آن بازتر است.
این از یک سو تخصصی بودن آن را جدیتر و پیچیدهتر میکند، و از سوی دیگر زندگی انسانها را بیشتر از خود متأثر میکند و به حجم بیشتری از اظهار نظرهای غیرمتخصصان فضا میدهد. دوربین و صدا و دکوپاژ و موسیقی و جلوههای ویژه را میتوان به متخصص سپرد، با سناریو چه کنیم؟ سناریویی که گاه روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه و سیاست در آن رگههای برجستهای دارد. از قضا در خیلی از این موارد، من متخصصترم تا شما. بهعبارتی شما پا در کفش ما کردهاید.
فقط کافی است اختلاف متدیک کن و اسکار را ببینیم تا متوجه شویم که چیزی بیش از تخصص در کار است. وانگهی، اگر جشنوارهای بر اساس نکات فنی و تخصصی جایزه میدهد، برای چه برد تبلیغاتی آن باید همه را در بر گیرد؟ اگر قرار است سینما صرفاً امری تخصصی باشد، به من چه که چه کسی جایزهٔ نخل با شیر یا خرس را برده است؟ بگذارید بین خود اهل سینما و مجلات تخصصیشان دست به دست شود.
هر فرهیختهای میتواند راجع به میزان تطابق یک فیلم با واقعیت و میزان راستنماییاش اظهار نظر کند؛ و نیز راجع به بایستگی و شایستگی آن از منظر فرهنگی و تأثیرات مثبت یا منفی یک فیلم بر شناخت دنیا از یک جامعه و ... از همهٔ اینها هم که بگذریم، جشنوارهها و جایزهها بهشدت خط و ربطی و سیاسی و اغلب متأثر از جریان روشنفکری چپ نو است. از این حیث، هم رسوا کردن آن در تخصص ما است.
@mardihamorteza
🔮خرافه عبارت است از تمایل به اعتماد بیشتر به آنچه فراطبیعی قلمداد می شود چیزی که می تواند با قوانین طبیعت تبیین شود؛ خواه در مسائل فیزیکی خواه در مسائل اخلاقی، از این رو این پرسش می تواند مطرح شود: آیا ایمان به کتاب به مثابه ی باورتجربی باید راهنمای آموزگار در نظر گرفته شود، یا اخلاق به عنوان باور عقلانی و دینی محض؟
به عبارت دیگر، آیا آموزه از سوی خداست چون در کتاب مقدس است، یا در کتاب مقدس است چون از سوی خداست؟ گزاره ی اول به وضوح ناسازگار است، زیرا ما را ملزم میکند تامرجعیتِ الوهیِ کتاب را به منظور اثبات الوهیت آموزه اش مفروض بگیریم. بنابراین تنها گزاره ی دوم قابل قبول است، هرچند این گزاره نیز به هیچ وجه برهان پذیر نیست.
🔍دانشی در باب امور فراطبیعی وجود ندارد
یک مثال در این باره از این قرار است. پیروان ایمان موسوی-موعودباورانه امیدهایشان را، که مبتنی بر عهد خدا با ابراهیم بود، پس از مرگ مسیح کاملا بر باد رفته دیدند (ما امید داشتیم که او اسرائیل را نجات دهد)؛ چرا که کتاب مقدس آن ها رستگاری را تنها به فرزندان ابراهيم وعده داده بود. اینک از قضایک بار وقتی پیروان در عید پنجاهه عید گلریزان گرد هم آمده بودند، یکی از آنها، به سبک فن تفسیر موشکافانه ی یهودی این ایده ی فرح بخش به ذهن اش خطور کرد که کافرکیشان (یونانیان و رومیان) نیز اگر به قربانی ابراهیم، که آماده بود تنها پسرش را به خدا پیشکش کند (به عنوان نماد قربانی ای از جانب خود منجی جهان)، اعتقاد داشتند، می توانستند مشمول این عهد شوند؛ چرا که آن گاه آنان فرزندان ابراهیم در ایمان می بودند (ابتدا مشروط به ختنه، اما بعدتر حتی بدون أن شرط). شگفت آور نیست که این کشف، که در گردهمایی عظیم مردم، چنان دورنمای وسیعی را گشود، با شادمانی عظیم مورد پذیرش قرار گرفت، چنان که گویی کار مستقیم روح القدس بوده است، و در نتیجه معجزه تلقی شد و در تاریخ حواریون کتاب ثبت شد. اما دین ما را ملزم نمی کند که این را به عنوان حقیقت باور کنیم، باید این را به عقل طبیعی انسان تحمیل کنیم. در نتیجه، اگر کلیسایی به ما فرمان دهد که به چنین جزمی، به عنوان لازمه ی رستگاری، باور داشته باشیم، و ما نیز از سر ترس اطاعت کنیم باورِ ما خرافه است.
📚کانت
📖نزاع دانشکده ها، ص ۱۲۶
@cafe_andishe95
نشانه ای که کار بازوبندهای نازی را میکند
/channel/book_archives
👑رضاشاه و ساختن هویت ایرانی با جشن بزرگ ادبی🔴⬜️🟢
ویدئو🎥
@cafe_andishe95
🏛لیبرالهای کلاسیک دولتمندان موسس دولت لیبرال📝
❌یکی از دروغهای رایج بازارپرستان و برخی لیبرترینهای ایرانی این است که ما لیبرالهای کلاسیک واقعی هستیم و ضد هرگونه دولت هستیم! لیبرالیسم هم با دولت ضدیت دارد و جمع نشدنی است...!
🔺اینان ایده های دروغین و خودفریبانه هستند.
لیبرالهای کلاسیک خودشان نظریه پردازان دولت لیبرال هستند و نویسندهی مهمترین کتابهای تاریخ بشر در زمینه دولت نیز هستند. اصولا بدون دولت لیبرال امکان استقرار لیبرالیسم وجود ندارد، از قضا دولت لیبرال جز ضروری ترین بخش تفکرشان نیز هست دو تن از بزرگترین قله های لیبرال کلاسیک:
🗽جان لاک
جان لاک (۱۶۳۲ - ۱۷۰۴ )همانند هابز هوادار دولت-کشور زورمدار است. لکن لزوم تعادل قوا به مثابه تضمین عدالت و حسن اجرای قدرت دولت را نیز پیش میکشد. قوانین باید به گونه ای وضع شوند تا شرایط ممتاز و متمایزی برای برخی از افراد جامعه، به زبان سایر افراد به وجود نیاید آزادی، افراد فرع بر اطاعت آنان از قوانین است. دولت علاوه بر قوی بودن باید خردمند نیز باشد یعنی در عین این که می تواند خطاکاران و کج رفتاران را گوش مالی دهد، بین ارزشهای افراد، تمایز قائل می شود. اندیشه لاک در جهت تفکیک قوا و حمایت از آزادی و حقوق افراد، یکی از سرچشمه های مهم دولت لیبرال را تشکیل میدهد.
🗽 شارل دو منتسکیو
منتسکیو (۱۶۸۹ - ۱۷۵۵) نیز یکی از فحول نظریه سازان آمپیریست به شمار می آید که در تعقیب اندیشه های لاک به بیان نظریه مشهور تفکیک قوای خود به عنوان ضمانت کننده بهترین طرز عملکرد دولت کشور پرداخت. منتسکیو در کتاب روح القوانین خود کوشیده است تا از طبیعت اشیاء و احوال پدیده دولت کشور را به عنوان امر لازمی که از سرشت واقعی امور سرچشمه میگیرد توجیه و تبیین کند و بر اساس تجربه و تعقل، آن را در زیر ذره بین ذهن نقاد خود قرار دهد.
📚📖حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ابوالفضل قاضی(شریعت پناهی)
@cafe_andishe95
📜آوارگی مردم ایران در دوره ی قاجار📜
🏰مردم شیراز و کردستان و کرمانشاهان همه در هند و عراق عرب متفرق اند اهالی آذربایجان همه در قفقاز و استانبول و آناطولی به سر میبرند اهالی مازندران و استراباد در بنادر روسیه دیگر چه مانده است؟ هرگز یک نفر کرمانی به استانبول نمی آمد این روزها در کوچه و بازار زیاده از شصت هفتاد نفر کرمانی و یزدی میبینم
📚منبع: نامه های تبعید میرزا آقاخان کرمانیUnitediranic
@cafe_andishe95
🗽«آیا در میان ما فضیلتی وجود ندارد؟ اگر وجود نداشته باشد، ما در وضعیت اسفباری هستیم. هیچ مانع نظری، هیچ شکلی از حکومت نمیتواند ما را ایمن کند. فرض آزادی یا خوشبختی بدون هیچ فضیلتی در مردم، یک ایده واهی است.
اگر فضیلت و هوش کافی در جامعه وجود داشته باشد، در انتخاب این مردان اعمال خواهد شد. به طوری که ما به فضیلت آنها وابسته نباشیم یا به حاکمان خود اعتماد نکنیم، بلکه به مردمی که قرار است آنها را انتخاب کنند، اعتماد کنیم.»
✉️ جیمز مدیسون، سخنرانی در کنوانسیون تصویب ویرجینیا، ۲۰ ژوئن ۱۷۸۸.
@cafe_andishe95
🪙فلسفه پاسخ به پرسش هایی هست که کودکان مطرح میکنند
سِر آیزایا برلین-فیلسوف لیبرال
@cafe_andishe95
✨🗽«فضیلت عمومی نمیتواند در یک ملت بدون فضیلت خصوصی وجود داشته باشد، و فضیلت عمومی تنها پایه و اساس جمهوریها است. باید اشتیاق مثبتی برای خیر عمومی، منافع عمومی، افتخار، قدرت و جلال در ذهن مردم وجود داشته باشد،
در غیر این صورت هیچ دولت جمهوری و هیچ آزادی واقعی نمیتواند وجود داشته باشد:
و این اشتیاق عمومی باید برتر از همه اشتیاقهای خصوصی باشد.»
🗽جان آدامز (از پدران بنیانگذار آمریکا)به مرسی وارن، ۱۷۷۶.
@cafe_andishe95
🗽✝️جان سامرویل (۱۹۹۸) و شش مفهوم سکولاریزاسیون
سکولاریزاسیون فرایندی است که در آن جامعه از یک هویت دربست دینی به رابطهای جداتر دست پیدا میکند. همچنین اصطلاحی است که به باور کلی در مورد تاریخ میدهند؛ بدین صورت که آن را پیشرفت جوامع به سمت مدرنیته و کم شدن وابستگی به دین میدانند، درحالی که دین جایگاه خود را به عنوان تنها مرجع اصلی از دست میدهد
1️⃣-وقتی در مورد ساختار بزرگ اجتماع سخن میگوییم، این واژه به مفهوم جدایش و تخصصی شدن هرچه بیشتر جنبههای گوناگونی چون اجتماع، اقتصاد، سیاست، حقوق و اخلاقیات میباشد.
2️⃣زمانی که سخن بر سر سازمان است، سکولاریزاسیون به معنی تغییر یک سازمان دینی به سازمان سکولار است. برای نمونه دانشگاه هاروارد از یک مؤسسه دینی تبدیل به یک سازمان سکولار شد.
3️⃣در فعالیتها، منظور از سکولاریزاسیون، تغییر یافتن فعالیتها از نوع دینی به سکولار در سازمانها است. برای نمونه دگرگونی خدمات اجتماعی از زیر سلطه کلیسا به دولت.
4️⃣زمانی که سخن بر سر ذهنیت است، سکولاریزاسیون به معنای تغییر اولویتها از دورتر به نزدیکتر است. برای نمونه افراد در غرب بیشتر رفتار خود را به این جهان و تأثیرات آن بر پیرامونشان متمرکز میکنند تا پس از مرگ. این یک کاهش در دین شخصی و حرکتی به سوی زندگانی سکولار است.
5️⃣زمانی که صحبت از جمعیت میشود، منظور از سکولاریزاسیون زوال میزان مذهبی بودن شخص در مقابل سکولاریزاسیون در چهار مورد پیشین است. از این نظر این مفهوم با شماره ۱ در بالا تفاوت دارد، زیرا بیشتر به مفهوم زوال دینی است تا دگردیسی اجتماعی.
6️⃣زمانی که گفتگو بر سر دین است، سکولاریزاسیون تنها در مفهوم کلی دربارهٔ دین صحبت میکند. برای نمونه وقتی صحبت از مسیحیت میشود باید معلوم شود که منظور کدام فرقه مسیحیت است
@cafe_andishe95
👁🗨 ژان ژاک روسو در بخش هایی از آثارش به تفکیک و تمایز قوا پرداخته است
✖️اما با نگرشی رمانتیک و غیر عقلی و ناکارمد و جمعگرا:
مثلا در کتاب سوم, فصل ششم (قراداد اجتماعی) می گوید: (خوب نیست که واضع و اجرا کننده قانون یکی باشد و هیئت مردم, توجه خود را از دیدهای کلی بگرداند و به سوی موضوعات اختصاصی معطوف سازد.) از نظر روسو, هیئت مردم,همان قوه مقننه و بنا به تعبیری همان حاکم است. وی معتقد است که قوه مقننه باید فقط در حد کلیات و عمومیات اظهار نظر و اتخاذ تصمیم نماید و برداشت های وی مربوط به امور عمومی باشد, در حالی که قوه مجریه, در زمینه مسائل اختصاصی تصمیم می گیرد و عمل می کند. لذا دستگاه واضع قانون را باید از دستگاه اجرا کننده آن جدا دانست.
🔻در نگاه نخست, چنین به نظر می رسد که او نیز همانند منتسکیو هوادار تفکیک قواست و می خواهد که قوای مقننه و مجریه به صورت افقی از هم جدا باشند. اما واقعیت این است که نوع ترکیب قوا از دیدگاه روسو چیزی ورای تفکیک کلاسیک قواست. زیرا به ملاحظه اصولی که بدان پای بند است, حاصل کلام او نتیجه دیگری خواهد داد.
وی حاکمیت را از آن مردم می داند و گمان دارد که از راه هیئت مردم به سایر ارگان های حکومتی انتقال می یابد. اعمال قوه مقننه, جز با آرای همه مردم امکان پذیر نیست و موضوعا باید در سطح قواعد کلی و عمومی تحقق یابد. قوه مجریه یا (حکومت) در واقع عامل اجرایی قوه مقننه است و کارهایش از لحاظ موضوعی به اعمال ویژه ای باز می گردد. پس تفکیک این دو قوه, امری درست و طبیعی است, لکن نه به شکل (افقی), بلکه به صورت (عمودی) آن. به بیان دیگر, روسو به هیچ وجه, به استقلال قوه مجریه از مقننه نمی اندیشد, زیرا آن را مباشر و عامل قوه حاکم می داند. قوه مقننه نیز در ذهن وی همانا تجسم حاکمیت مردم است. پس مردم می توانند بر اعمال قوه مجریه نظارت کنند, بر عملکردهای آن مهار بزنند و هرگاه که لازم بدانند آن را از کار بر کنار سازند.
در باب قوه قضاییه, روسو نه به اعمال آن توسط مقننه معتقد است و نه قوه مجریه. قضات از حیث مرتبه و حیثیت اجتماعی, در ردیف سایر دارندگان حاکمیت قرار دارند و در غیاب (هیئت مردم) مانند کارگزاران مجریه باید عمل کنند. پس دلیلی نمی بیند که امر قضا زیر نظارت یا به تصدی مسئولان اجرایی انجام شود. روسو, در (نامه هایی از کوهستان) می نویسد: (دو چیز با هم مانعة الجمعند: اداره امور دولت (قوه مجریه) و اجرای عدالت (قوه قضاییه) درباره اموال, زندگی و شرافت شهروندان.)
البته در همین جا باید خاطر نشان شود که در صورت پیروی از شیوه تفکر روسو و هوادارانش, دیگر نمی توان به تفکیک قوا به معنای کلاسیک آن اندیشید, بلکه باید به نوعی (سلسله مراتب قوا) یا (تفکیک عمودی) آن معتقد بود که فی حد ذاته با تفکر اساسی منتسکیو که هوادار تفکیک و به خصوص توازن قواست, مباینت آشکاری دارد...
porseman
@cafe_andishe95
🔒بلاد اسلام، اروپا و مسئله توسعه نیافتگی☪️
اسلام در تاریخ خود، در ابتدا هزار سال بر جهان مسیحیت چیره بود، از دست رفتن اسپانیا و پرتغال در دورترین نقطه حاشیه غربی آن، تاثیری بر قلب سرزمین های نداشت و با پیش روی مسلمانان در مرکز اروپا به خوبی جبران شد، ارتش عثمانی در 1683 پشت دروازه های شهر وین اردو زد، پیش از آن نیز در قرن هفدهم، دریازنان بربر شمال آفریقا حتی به سواحل بریتانیا دستبرد میزدند، ولی به تدریج تا اوایل سده نوزدهم با افزایش قدرت اروپا، قدرت اسلام آشکارا روبه کاهش گذاشت، مسلمانان هدف کشورگشایی و استعمار قرار گرفتند، و کم کم از خود پرسیدند کار از کجا عیب کرده؟ تا پیش از آن، اگر موفقیت را به معنی کامیابی در این دنیا بگیریم، اسلام همواره موفق بود، بر خلاف بنیاد گذار مسیحیت که مصلوب شد و پیروان قلیل او پس از قرن ها تحمل آزار و اذیت تازه توانستند ببینند که دینشان آیین رسمی امپراتوری روم شده است،
🔍پیامبر اسلام در زمان حیات خویش به تاسیس دولت همت گذاشت و در مقام فرمانروا به اخذ مالیات و اجرای عدالت و قانونگذاری و فرماندهی لشکریان و اعلان جنگ و انعقاد صلح اقدام میکرد.
مسلمانان تحصیل کرده، اندوهگین از مشاهده توانمندی نوظهور رقیبان غربی، می پرسیدند: کارهای درست آنان چه بوده، و ما چه کار کردیم که درست نبوده، یا اصلا کاری میبایست بکنیم که نکردیم؟ در صدر این فهرست، حکومت انتخابی و قانون اساسی بود، در چند کشور غربی در قرن نوزدهم مجالسی مرکب از نمایندگان منتخب مردم تشکیل شده، و دموکراسی به معنای رایج امروزی رفته رفته پا گرفت، بسیاری از مسلمانان به این گمان رسیدند که راز ثروت و قدرت همین جا و در همین شیوه عمل بسیار بیگانه غربی است و بنابر این، امیدوار شدند که با قوانین اساسی و تاسیس مجالس منتخب قانونگذاری در جهان اسلام، دوباره میان تمدن ها توازن و تعادل برقرار سازند.
📌ولی خوی کردن به این فکر آسان نبود، نخستین مسلمانانی که به غرب سفر کردند، بیشتر آنچه را که دیدند نپسندیدند، قدیم ترین وصف مفصل انگلستان به قلم یکی از مسافران مسلمان، گزارش جذاب یک ترک ایرانی مقیم لکهنو [در هند] به نام میرزا ابوطالب خان است که بین سال های 1798 و 1803 [1213 تا 1218 ه.ق] در انگلستان بوده است، او جلسه های مجلس عوام را به چشم دیده بود و اظهار نظر هایش بسیار جالب است، مینویسد: اعضای هیات دولت و نمایندگان مخالف روبه روی یکدیگر در تالار مینشینند و این منظره مرا به یاد انبوه طوطیانی می اندازد که در هندوستان بر درختان می نشینند و غوغا به راه می اندازند، وقتی میرزا ابوطالب خان از هدف آن جلسه های پر هیاهو آگاه میشود سخت یکه میخورد و به خوانندگانش توضیح میدهد که انگلیسی ها قانون الهی را نپذیرفته اند و بنا بر این، بناچار به این تدبیر متوسل شده اند که بر طبق تجارب قضاوتشان و مقتضیات زمان، خود برای خود قانون بگذارند.
📔 لوئیس، برنارد. (1996). نظری تاریخی به اسلام و دموکراسی لیبرال، [مندرج در] فلسفه جامعه و سیاست، گزیده نوشته و ترجمه فولادوند، عزت الله.
@cafe_andishe95
📹 آیا لیبرالیسم تهدیدی برای ایرانشهری است؟
▫️لیبرالیسم به چه معناست و آیا با اندیشه ایرانشهری در تضاد است؟
▫️به گزارش اکوایران، موسی غنینژاد، اقتصاددان، به تحلیل این موضوع پرداخته است.
▫️غنینژاد توضیح میدهد که لیبرالیسم به معنای احترام به حاکمیت قانون، حقوق مالکیت و آزادیهای فردی است.
▫️او بیان می کند که اگر به بررسی مفاهیم جدید و قدیم ایرانشهر بپردازیم، درمییابیم که هر دو مفهوم آزادی و حاکمیت قانون در این چارچوب وجود دارد.
▫️در عین حال، برخی افراد در ایران که به عنوان "طرفداران مکتب اتریش" شناخته میشوند، نسبت به مفهوم ایران حساسیت زیادی دارند و تصور میکنند که این موارد ارتباطی با اندیشه اتریشی ندارند و در تضاد با آن هستند.
▫️غنینژاد بر این نکته تاکید میکند که این برداشت کاملاً نادرست است.
اکو ایران
@cafe_andishe95
📜 مهمترین منبع تنبّه و تعلّم ما تاریخ کشورماست.
تخطئه یا مسخ تاریخ که بایگانی گذشته است، نه هنر است و نه افتخار.
📚📖 سخنها را بشنویم، محمدعلی اسلامی ندوشن
@cafe_andishe95
💸كانت نسبت به فایده گرا ها خط سیر بهتری برای اخلاق بازار ترسیم کرده است. در جایی که فایده گرایی نتایج سودمند رفتار بازار را نقطه شروع خود در نظر می گیرد. کانت بلادرنگ از مفهوم «کارگزار» که برای تضمین این نتایج ضروری است. سخن گفت،بازار، اساساً چارچوبی از مالکیت، قرارداد، حقوق و وظایف مرتبط با آن را پیش فرض می گیرد.
💰مالکیت، شامل حقوق ویژه ای_ از جمله حق استفاده کردن، حق محروم کردن و فروختن در ارتباط با یک شیء می باشد. این به مجموعه ای از وظایف مرتبط با هم، برای احترام به این حقوق که بر عهدهٔ همه افراد دیگر است. اشاره دارد. ورود به یک قرارداد انتقال این حقوق به دیگری را شامل میشود. از این رو چون این انتقال درآینده قرار است صورت بگیرد، شامل تعهد به انجام چیزی در آینده نیز می شود. حال اگر افراد منطقاً به اندازه ای به فکر خود بودند که تئوری بازار نیز میگوید که آن ها این چنین اند. آن ها صرفاً به این چنین تمهدانی پایبند خواهند بود که منطبق با اصرار بر منافع شخصی عقلانی باشد. برای چنین افرادی، عمل ورود به یک قرارداد با نیت انجام آن فقط به خاطر این است که به آن متعهد است. به ویژه در آن مواردی که این ورود تبدیل به تضاد با منافع شخصی شود. عمل احترام گذاشتن به مالکیت دیگری، به خاطر اینکه مالکیت آن شخص است. نمی توان وجود داشته باشد. به بیان دیگر، هیچ عمل مبتنی بر وظیفهٔ شخصی به سبب اینکه آن وظیفه شخصی است. نمی تواند وجود نداشته باشند. در این صورت مفهوم وظیفه و مفهوم الزام دربارهٔ یک حق نیز هیچ کابردی نخواهد داشت.بنابراین آنچه جامعه تجاری نیازمند است. افرادی است که قادرند وظیفه خود را انجام دهند چرا که آن وظیفه آنها است. به عنوان مثال به رسمیت شناختن مالکیت دیگری و ورود به قراردادها با نیت حفظ آن ها، چنین افرادی باید آزاد از تعین بخشی کامل از سوی منافع شخصی شان باشند و آزادانه به آنچه که اخلاق نیازمند است عمل کنند. این نبوغ کانت بود که اخلاقی را صورت بندی کرد که در آن مفاهیم مورد نیاز، یعنی «آزادی» و «وظیفه» در مرکز نقلش قرار دارند.
کانت اظهار داشت که اخلاق دربارهٔ وظیفه است. به عنوان مثال اخلاق در مورد آنچه افراد باید انجام دهند است. در مورد هر چیزی که برانگیزانندهٔ نفع شخصی آنها است. به این ترتیب، وجود افرادی که در هر دو حالت بالا آزاد باشند. لازم است. شاید حساسیت بیش از حد نسبت به دوگانگی، در شناسایی آزادی و وظیفه، سبب شده نظریه پردازان بعدی در سنت کانتی تمرکز خود را بیشتر بر روی مفهوم «حق» معطوف کنند.
اخلاق و مدرنیته، ص۸۶_ ۸۷
راس پُل
@cafe_andishe95
📔خلاصه تصویری کتاب "پادشکنندگی" اثر "نسیم طالب"
📒نسیم طالب با تکیه بر تجربیات خود در این کتاب توضیح می دهد که منظور از سختی کشیدن و کسب تجربه و مفاهیمی از این دست که در فرهنگ ما هم زیاد ستوده شده و مورد توجه بوده چیست و چگونه می تواند منجر به رشد و توسعه فردی شود.
@cafe_andishe95
آنچه پرینازایزدیار بر سر گذاشت، حجاب نبود،تکهپارچهای بیمعنا که معنا دارد. نه برای پوشاندن مو، بلکه برای پوشاندن آنچه نظام از زن طلب میکند: حذفشدگی. این تکه سیاه، نه ارادهی شخصیست، نه پوشش اختیاری،بلکه رمز عبور از مرزیست که بر شانهی زنان، ساطور قانون نهاده.
ما با حجاب طرف نیستیم، با نشانه طرف هستیم. نشانهای که دقیقاً کار همان بازوبندهای نازی را میکند: اتصال ایدئولوژی به تن. جایی که بدن زن، میدان جنگ ایدئولوژیک میشود،جایی که پارچهای کوچک، باید کد اطاعت را به سیستم برساند.
این تصویر، تصویر یک بازیگر نیست؛ تصویر یک گروگان است که با لبخند دیپلماتیک، سند زندهبودنش را امضا میکند. رژیمها وقتی به قدرت زبان ایمان ندارند، به قدرت نمادها پناه میبرند. و آنگاه حجاب، از انتخاب زنانه، بدل میشود به پرچم حکومت.
زیر هر انتخاب، تاریخی از اجبار، ترس، و سازگاری نهفته است.ما آدمها برای زنده ماندن، کارهایی میکنیم که در نهایت خود زندهماندهمان را از درون میسوزانند. ما همه، در شکلهایی دیگر، این پارچههای سیاه را بر تن کشیدهایم: لبخندهایی که از وحشت میزنیم، نقشهایی که بازی میکنیم، باورهایی که وانمود میکنیم بهشان ایمان داریم.
به این میگویند سازش برای بقا. ما، بهخصوص در فرهنگهایی سرشار از تهدید و طرد، خیلی زود یاد میگیریم که باید بخشی از خودمان را پنهان کنیم تا در سیستم بمانیم. اما این بقا، مجانی نیست. بدن میماند، اما روان، هر بار، لایهای از خودش را از دست میدهد.
وقتی فرد نتواند در جهان بیرون خود را صادقانه ابراز کند، برای حفظ انسجام روانی، به دفاعهایی پناه میبرد که ظاهر او را از درونش جدا میکنند. در نتیجه، «خود» به دو نیمه تقسیم میشود:یکی که مینمایاند، یکی که پنهان میکند.
ما با حجاب، با سکوت، با سازگاری اجباری، سعی میکنیم زنده بمانیم؛ اما بهتدریج دچار شکاف در تجربهی خویشتن میشویم. دیگر نمیدانیم کدام لبخند واقعی بود، کدام بله از سر میل بود و کدام از سر ترس. و آنگاه، نه تنها از جامعه، که از خودمان هم بیگانه میشویم.
سازوکار بقا، اگر مزمن شود، به مرگ روان میانجامد.
برای ماندن، خود را حذف میکنیم.
و جامعهای که پر از آدمهای زندهمانده اما خاموش است، زنده نمیماند.
انتخاب ها همیشه ساده نیستند،شاید این فقط راهی بود برای ماندن، نه نشانی از باور
/channel/book_archives
📡این صحبتها دربارۀ ابراهیم گلستان واقعاً تکاندهندهست... کسی که به فرزند خودش مهری نداره، چطور ممکنه به هموطن و کشور خودش مهری داشته باشه؟!
خداوند این مملکت را از دروغ و خشکسالی و روشنفکر چپ در امان نگه دارد ــ البته سومی از دو تای اول مهمتره؛ چون پیامدهای روشنفکر چپ از پیامدهای دروغ و خشکسالی خیلی بیشتره.
مهدی تدینی
@cafe_andishe95
🎚بیژن فرهودی به نقل از خاطرات اسدالله علم: «شاه از خارجیها رهنمون نمیگرفت بلکه بالعکس شاه، گاه به کشورهای خارجی رهنمون میداد.»
🎙دکتر علینقی عالیخانی، وزیر و اقتصاددان مؤثر و خوشنام عصر پهلوی: «شاه به تحقیق مردی بود ملّی و بهشدت تعصب ایرانی داشت. در این مورد من هیچگونه تردیدی ندارم و تمام کسانی که از نزدیک با او آشنایی دارند، این حرف من را تأیید میکنند.»
@cafe_andishe95
🎥تفاوت رضاشاه و ناصرالدین شاه از زبان میلانی
@cafe_andishe95
🔅آیزایا برلین قهرمان عصر ما
⚜️فیلسوفی منصف
پروفسور برلین با شور و شوق به عقاید و تأثیر آن بر رفتار افراد و جوامع معتقد است گرچه در عین حال، چون یک عملگرای سرسخت، از شکاف معمولاً گشوده بین عقاید و کلماتی که در پی بیان آنند و بين کلمات و کرداری که حاکی از به عمل گذاشتنشان است خبر دارد.
📗 کتابهایش به رغم تراکم اندیشه هایی که در آن مطرح شده، هرگز انتزاعی نمی نماید - مثلاً برعکس کار میشل فوکو یا کتابهای اخیر رولان بارت - یا نتیجه مهارت نظری و لفاظی که در برخی لحظات رابطه اش با واقعیت قطع میشود نیست.
◻️ به جای آن عمیقاً در تجربه مشترک انسانها ریشه دارد مجموعه مقالات متفکران روس دیوار نگاره ای حماسی از شرایط روشنفکری و سیاسی روسیه قرن نوزدهم است، اما شخصیتهای برجسته آن نه افراد بلکه عقایدند
از نویسندگانی که در چند سال اخیر آثارشان را خوانده ام، آیزایا برلین بیش از همه رویم اثر گذاشته است. عقاید فلسفی، تاریخی و سیاسی او روشنگر و آموزنده به نظر میرسد. با اینحال حس میکنم هرچند که شاید یکی از انگشت شمار آدمهای زمان ما باشد که زندگی را به طرزی چنین تأثیر گذار دیده است ـ زندگی فرد در جامعه زندگی جوامع در زمان خود تأثیر عقاید و تجارب روزمره - یک بعد کامل انسان در منظرش پدیدار میشود یا به طرزی نهانی ظاهر میشود
بُعدی که ژرژ باتای بهتر از همه توضیح داده است. این بعد جهان غیر عقلانی است که در زیر عقل و خرد نهفته و گاه کورش میکند یا آن را میکشد؛ جهان ضمیر ناآگاه که به شیوه هایی غالباً اثبات ناشدنی و کشف آن مشکل است، خودآگاه را اشباع و هدایت میکند و گاه برده میسازد؛ جهان آن غرایز بی نام و نشان که به شیوه هایی نامنتظر ناگهان پدیدار می شود تا با عقاید رقابت کند و اغلب چون شکلی از عمل جایشان را بگیرد، و حتی می تواند آنچه را این عقاید ساخته ویران سازد. هیچ چیز نمی توانست مانند این برداشت دلگیر آشفته بیمارگون و آتشناک باتای از منظر ناب، متین، هماهنگ، روشن و سلامت که آیزایا برلین از انسان به دست میدهد، باشد.
✍🏼ماریو بارگاس یوسا
@cafe_andishe95
🎥 سال 1348 و فضانوردان آپولو 11 در ایران
در آبان ماه 1348 هواپیمای اختصاصی رئیس جمهور آمریکا حامل نیل آرمسترانگ، ادوین آلدرین و مایکل کالینز در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشست و فاتحان ماه با محمدرضا شاه دیدار کردند.
نیل آرمسترانگ اولین فضانوردی بود که بر سطح ماه قدم گذاشت.
و ادوین آلدرین هم دومین فردی بود که پس از ارمسترانگ پا به سطح کره ماه گذاشت
آپولو ۱۱ در سال ۱۹۶۹ بر روی کره ماه فرود آمد
📩گذرگاه تاریخ
@cafe_andishe95
🚫یکی از رایجترین کلیشههای سیاست خارجی جمهوری اسلامی، بهویژه در میان مدافعان انرژی هستهای یا حتی حامیان ساخت بمب، این جمله است:
«اگر مثل لیبی باشیم، مثل لیبی سقوط میکنیم.»
پشت این ادعا، یک تصویر کاریکاتوری نشسته: معمر قذافی برنامه هستهایاش را کنار گذاشت، به غرب اعتماد کرد، و سرانجام در خون خودش غلتید. نتیجهای که القا میشود؟ کشور نباید از برنامه هستهای، چه نظامی و چه صلحآمیز، عقبنشینی کند.
اما این استدلال، نه تنها سادهانگارانه و تحریفشده است، بلکه عمداً چشم بر واقعیت تاریخی بسته:
🗽سقوط قذافی هیچ ربطی به اورانیوم و سانتریفیوژ نداشت؛ آنچه باعث نابودی رژیم او شد، سرکوب خونین داخلی، تغییرات در توازن قدرت منطقهای و در نهایت مداخله ناتو بود.
واقعیت این است که لیبی، نه برنامهی هستهای پیشرفتهای داشت و نه حتی به آستانهی غنیسازی رسیده بود. آنچه قذافی در سال ۲۰۰۳ واگذار کرد، بیشتر مجموعهای از تجهیزات ناکارآمد، اسناد ناقص و رویای نیمهکارهای بود که هرگز به مرحله تهدید واقعی نرسید. هیچ تأسیسات غنیسازیای در کار نبود، و چیزی که تحویل داده شد بیشتر شبیه یک ویترین شکستخورده بود تا یک برنامه تسلیحاتی مخفی.
در مقابل، قذافی امتیازاتی اقتصادی، دیپلماتیک و حتی امنیتی دریافت کرد: تحریمها برداشته شد، سرمایهگذاری غربی سرازیر شد و در صحنه بینالمللی، لیبی از کشوری منفور به شریک مورد علاقهی آمریکا و اروپا در شمال آفریقا بدل شد. به مدت هشت سال، قذافی نه تنها تهدید نشد، بلکه با فرش قرمز در پایتختهای اروپایی استقبال شد. حتی در همکاریهای اطلاعاتی با غرب نقش فعالی داشت.
▪️پس چرا سقوط کرد؟ چون در سال ۲۰۱۱، با آغاز اعتراضات مردمی، قذافی به جای گفتوگو و اصلاح، به خشونت عریان روی آورد. او شهروندان خودش را با تانک و هواپیما هدف قرار داد، و همینجا بود که مداخله نظامی ناتو، با استناد به دکترین «مسئولیت برای حمایت»، مشروعیت پیدا کرد. اگر قذافی به جای تداوم استبداد، به صدای مردم گوش میداد، نه تنها سقوط نمیکرد، بلکه شاید هنوز هم بر سر قدرت باقی بود.
تکرار افسانهی «لیبی، سلاح را داد و نابود شد» تنها بهکار توجیه انسداد سیاسی در داخل میآید. حکومت ایران با استفاده از این تصویر جعلی، میکوشد هر گونه گفتمان صلح، توافق و تعامل با جهان را به معنای خیانت به امنیت ملی جلوه دهد. اما تجربه لیبی نه درسی درباره قدرت نظامی، بلکه هشداری درباره قدرتزدگی کور، سرکوب داخلی و ناتوانی در اصلاح است.
آنچه قذافی را نابود کرد، نه فقدان بمب، بلکه فقدان مشروعیت بود. نه واگذاری اورانیوم، بلکه ناتوانی در واگذاری قدرت. نه اعتماد به غرب، بلکه بیاعتمادی به مردم خودش. لیبی سقوط کرد چون قذافی دیگر نمیخواست بشنود، نمیتوانست عقبنشینی کند و در نهایت، جز سرکوب، هیچ افقی برای حکومت نمیدید.
آصفی
@cafe_andishe95
☀️محمدعلی فروغی: «یکی از شاگردان پرسید: چرا باید برای ایران فداکاری کنیم؟
گفتم: ایران، خانه ماست. اگر این خانه ویران شود، هیچکس برای ما سرپناهی نمیسازد. هرچه داریم، از علم و هنر تا ناموس و شرف، به این خاک بسته است. فداکاری برای وطن، فداکاری برای خودمان است.»
@cafe_andishe95