🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌 #مشروطه_پادشاهی #ملی_گرایی #لیبرالیسم_محافظهکار #ایرانشهری
▪️تفاوت دموکراسی خالی با لیبرال دموکراسی🔅
آیا دموکراسی همان چیزی است که بنجامین فرانکلین در این جمله میگوید:
" دموکراسی یعنی رای گیری از دو گرگ و یک گوسفند برای آن که معلوم شود ناهار چه بخورند ".
بله!دموکراسی توده گرا و ژاکوبنی به خصوص نوع مستقیم غیر نماینده ای آن دقیقا همین «استبداد اکثریت»است.
که امروز دیگر به آن دموکراسی گفته نمیشود.نه تنها فرانکلین بلکه تمام بنیانگذاران ایالات متحده با آن دشمن هستند.
🗽دموکراسی ای که پدران بنیانگذار آمریکا پذیرا شدند و آنرا با اصلاح عمده ایی توام کردند مخالف دمووکراسی کلاسیک بود.آنان لیبرال دموکراسی را ابداع کردند و ارزشهای لیبرالی شامل آزادیهای اساسی و حقوق بشر را پیش شرط و از مبانی اصلی دموکراسی قرار دادند.شیفت پارادایم دموکراسی از مستقیم(یونان باستان) به نماینده محور و حزبی و شکل رومی هم از دیگر ثمرات این نگرش مدرن در دموکراسی جدید بود.
دموکراسی خالی تبدیل به«لیبرال دموکراسی»شد و در سنت غربی معاصر هر گاه دموکراسی و ارزشهای دموکرات مورد سنجش قرار میگیرد منظور لیبرال دموکراسی است.
دموکراسیِ تنها ؛بدون الزامات لیبرالی مساوی با یکی از اَشکال استبداد(اکثریتی)است.
پس فرانکلین در عین حال که خود یک لیبرال دموکرات بود.به درستی دموکراسی تنها و بی مرز روسویی را شَر می دانست.
✖️حتی آش این دموکراسی آنمقدار شور بود که خود روسو در اواخر عمر پذیرفت که دموکراسی مستقیم در همه جا قابل اجرا نیست!
🗽پدران بنیانگذار هم با احترام به لیبرال دموکراسی تنها دموکراسی توده ایی و استبداد اکثریتی را نفی میکنند.
دموکراسی در معنی کلاسیک آن مفاهیم گوناگونی دارد که از عناصر مختلفی تشکیل شده است که از جمله آن ها می توان به این موارد اشاره کرد: برابری حقوقی و سیاسی همه افراد، حاکمیت مردم، انتخابی بودم حکام، بوده که لیبرالیسم عناصری مثل تفکیک قوا، اصل حکومت اکثریت حزبی، مشارکت مستمر در جامعه و برکشیدن حقوق بشر و حاکمیت قانون سکولار،پراگماتیسم و نسبی گرایی و اصالت قراردادها فردگرایی شهروند محور لیبرالی و...بر آن افزوده
پس:
📗لیبرالیسم ؛خود مقدم بر دموکراسی و از مبانی الزامی و ذاتی دموکراسی مدرن است
=============
بنابراین در آن معنای کلاسیک(دموکراسی غیر مدرنِ استبداد اکثریت) اثری از مشروط و محدود بودن حکومت دیده نمی شود. به همین خاطر شاید با گذر زمان دموکراسی از معنای «حکومت اکثریت» به «حکومت قانون» تغییر معنا پیدا کرده است. «از دیدگاه متفکرانی که دموکراسی را مقید و مشروط به قانون می دانند، دموکراسی در معنای کلاسیک حاکمیت مردم (یا اکثریت) متمایل به نوعی توتالیتاریسم است.»
این محدود کردن قدرت، چه قدرت حاکم، چه قدرت اقلیت و چه قدرت اکثریت مردم، یکی از 📍نتایج حضور اندیشه لیبرالیسم در مفهوم دموکراسی است.
چرا که لیبرالیسم «به عنوان ایدئولوژی سیاسی، از حوزه جامعه مدنی در برابر اقتدار دولت و بنابراین از دولت مشروطه و مقید به قانون و آزادی های فردی و حقوق مدنی، به ویژه مالکیت خصوصی، دفاع کرده است»( لیبرالیسم و محافظه کاری)
لیبراسیون
@cafe_andishe95
❓آیا شما از آن دسته افرادی هستید که گمان دارید جهان امروز تیره و تارتر از جهان گذشته است و امروز نسبت به گذشته زندگی در جهان، ناعادلانهتر شده و فقر گسترش بیشتری پیدا کرده است؟
هانس رُزلینگ، پزشک، آماردان و استاد برجستهی سوئدی در حوزه سلامت عمومی که شهرتی جهانی دارد ۱۳پرسش ناظر به امر واقع و آمار مشخص، طرح میکند و این پرسشها را با دیگران در میان میگذارد.
عموم کسانی که این پرسشها با آنها مطرح میشود کسانی هستند که تحصیلات عالی دارند.
او حتا این پرسشها را در اجلاس داووس و با سران کشورها و نخبههای علمی مطرح میکند و کموبیش به یک نتیجه میرسد و آن این است که اگر این پرسشها را با شامپانزهها در میان بگذارد و آنها به صورت تصادفی به آن پاسخ بدهند، پاسخهای درست آنها از پاسخهای درست این نخبهها بیشتر خواهد بود و بعد نتیجه میگیرد که این مسئله به فقدان دانش انسانها ربطی ندارد چرا که نبود ِ دانش به پاسخهای تصادفی نادرست - یعنی پاسخ شامپانزهها- منجر میشود، نه پاسخهای بدتر از پاسخ تصادفی و رزلینگ نتیجه میگیرد که اساسا ما جهان را کژ میفهمیم و به صورت نظاممند در مورد جهان امروز اشتباه میکنیم.
البته رزلینگ میگوید که مردمان عادی به پرسشهای بیشتری پاسخ درست میدهند تا نخبهها.
پرسشهایی که رزلینگ با ما و به صورت مصداقی در میان میگذارد، سوالهایی است در مورد بهترشدن یا بدتر شدن وضعیت بهداشت، اقتصاد، فرهنگ، حوزه سلامت و … در ۵۰ سال گذشته جهان تا کنون.
او به درستی نتیجه میگیرد که عموم مردم جهان گمان دارند که وضعیت بهداشت و سلامت و اقتصاد و توسعه به مراتب روز به روز بدتر شده است.
رزلینگ سپس با اتکا به آمار جهانی و دادههای دیگر نشان میدهد که وضعیت جهان در این بیش از پنج دهه به مراتب و به شکل شگفتانگیزی از گذشته بهتر شده و رو- به- بهبودی است.
او به نگاه عموم مردم جهان که خلاف این گمان دارند یک نوع "جهاننگری فوق دراماتیک" نام میدهد.
رزلینگ در کتاب خواندنیاش با عنوان
Factfulness: Ten Reasons We're Wrong About the World--and Why Things Are Better Than You Think
به ۱۰ نوع غریزه، شامل غریزه شکاف، منفینگری، خط مستقیم، ترس، اندازه، تعمیم، سرنوشت، منظر واحد، سرزنش و فوریت میپردازد.
کتاب هانس رزلینگ با عنوان "واقعنگری: چرا جهان را کژ میفهمیم" با ترجمه علی کاظمیان و به وسیله نشر کرگردن منتشر شده است.
در مطلبی دیگر به این موضوع از منظر خودم -و نه نویسنده- خواهم پرداخت که چرا اسلامگراها و چپها علاقه دارند که نشان بدهند جهان روز-به-روز از هر نظر وضعیت بدتری پیدا کرده و میکند.
بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
▪️در حکومت های استبدادی که اساس آن مبنی بر ترس است مجازات ها نیز سخت است، اما در ممالک دموکراتیک قانون گذاران میکوشند جرائم را کمتر کیفر دهند و بیشتر از وقوع جرم جلوگیری میکنند. چون هدف از مجازات انتقام نیست بلکه اصلاح است.
🔅شارل دو مونتسکیو
فیلسوف لیبرال
@cafe_andishe95
🔺سید حسن تقی زاده-مشروطه خواه لیبرال روی ویلچر
@cafe_andishe95
📄کار و پیشه و پول
🗓گفتار ششم : هر کسی میتواند به اندازهی لیاقت و کوشش خود از زندگانی برخوردار شود. (تکهی 3)
📍یکی از مباحثی که در میانهی ما و دانشمندان سوسیالیستی است در این زمینه است که آنها بهتر دانستهاند در هر کشوری دولت کارها را بدست گیرد و مردم همه کارگر دولت باشند و برای او کار کنند و هرچه اینها تهیه میکنند و میسازند ، با دست دولت در میانشان تقسیم شود و به هر کسی سهمی برسد.
ولی ما میگوییم : این کار آزادی مردم را بیعلت از دستشان گرفتنست. آزادی مردم را گرفتنست در جایی که به آن نیاز نمیباشد. آن وقت این کار ضرر بزرگ دیگری نیز میتواند داشته باشد ، زیرا از استعدادها و نیروهای خدادادی مردم میتواند کم کند.
گذشته از اینها در آن حال دولت باید دستگاهی بزرگ برای تقسیم کارها و کسبها و گماشتن هر کسی به یک کاری و یا کسبی و نظارت به اندازهی کوشش هر کسی برپا کند و به یک دستگاه بزرگ دیگری برای تقسیم کالا و سهم دادن به مردم نیازمند باشد. در حالی که در آزادی کار به اینها نیاز نیست و چنانکه گفتیم تقسیم کالاها نیز از راه خرید و فروش انجام میگیرد.
چیزی که هست و همه میدانیم آنست که الان که در ایران و کشورهای دیگر کار و کسب آزاد است و تقسیم کالا از راه خرید و فروش انجام میگیرد ، عدالت در میان نیست. بلکه بیعدالتیهای بسیار آشکار در میانست. در همین تهران که مثال زدیم ما هر روز میبینیم فلان زحمتکش و کارگر که ده ساعت بیشتر رنج برده و نیروهای بدنی خود را به کار برده هنگام غروب با یک مَن نان در زیر بغل خود به خانه برمیگردد. در همان حال فلان «مدیر کل» که در همهی روز جز به کار کمی مشغول نبوده یا فلان تاجر که بیش از یک داد و ستد انجام نداده آسوده بخانهی خود برمیگردد و با زن و فرزندان بر سر سفرهی رنگین مینشینند. این یک نمونه از هزار جور بیعدالتیهایی است که در این جامعه در زمینهی برخورداری از داشتههای جهان و خوشیهای زندگانی در جریان است و ما آنها را میبینیم. در اروپا بیعدالتیهای بالاتر از این هست. رواج ماشین و احداث کارخانهها در آنجا پستی و بلندی را در میان ملتها هرچه بیشتر کرده.
همین بیعدالتیهاست که دانشمندان سوسیالیستی را به تکان آورده و به آن فکر (دربارهی دولتی بودن کارها و تقسیم کالاها را بدست دولت دادن) واداشته است. ولی ما میگوییم : بهتر است به این بیعدالتیهای زندگانی از راهش چاره کنیم تا نیاز به چنان کارهایی که آزادی مردم را گرفتن و بار دولت را بسیار سنگین کردنست نباشد.
✍🏼احمد کسروی
@cafe_andishe95
اختلالاتِ یک جامعه هیچگاه ترسناکتر از وقتی نیستند که به بهانهی «دین» طرحِ واقعیِ خود را پنهان کرده باشند.
📚دنی دیدرو-فیلسوف روشنگری
@cafe_andishe95
◾️پوپولیسم بایدنی و نفی شایسته سالاری◾️
📍در شایسته سالاری (Meritocracy)که اصل مهم اجتماعی در لیبرالیسم و از ارزشهای مهم سرمایه داری لیبرال استقرار بر حکم رانی به واسطۀ لیاقت و شایستگی است.در این بینش توسعه محور قرار بر این است تا عدالت اجتماعی از طریق میزان انعکاس توان و کوشش فرد در موقعیت اجتماعی و پاداشهای مادی قابل ردیابی باشد.بدین سان استعداد و پشتکار فرد فارغ از اینکه به کدام گروه دیتی،قومی،نژادی،فرهنگی،سیاسی،اقتصادی تعلق داشته باشید رهنمای میزان پاداش مادی و معنوی و جایگاه اجتماعی فرد است.
اینگونه است که تبعیض ها به حداقل می رسد و تنها ملاک انسانی شایستگی فرد برای احراز موقعیت و مزایا مورد لحاظ قرار می گیرد.این روش مزایای بیشماری دارد مثل اینکه تلاش و پشتکار بی ارج نمی ماند و برای بهبود جایگاه مادی و معنوی فرد تضمینهایی فراهم است که همین انگیزه بهبود و پیشرفت وی هم هست.
اما برخی چپهای اروپایی عموما و مشخصن بایدن که سیاستهایی ملهم از آنها را در دستور کار قرار داده متوجه این اصل مهم نیستند.
▪️این سیاست مبتنی بر تبعیضیست که قرار است تبعیض را نفی کند!
در واقع ماهیت متناقض و مضحک این رویکرد گواه اصلی غیر علمی بودن و پوپولیستی و عوامفریبی آن نیز هست.
🔎بطور مثال در یک گزینش از بین بهترین نخبه های هر رشته (که می توان برای هر یک معادل یک وزارت خانه و پست دولتی را در نظر گرفت)دیگر قرار نیست به جنسیت وابستگی فامیلی،رنگ ،گرایش جنسی ،دین وغیره توجهی شود و معیار تنها شایستگی برای تصدی یک پست است که مبنای علمی و ضد پوپولیستی دارد که با گزینش و بررسی سوابق تا حد زیادی قابل اندازه گیری است.در این رویکرد عقلانی چون معیار هیچ یک از ظواهر گفته شده نبوده پس بطور رندوم اتفاقاتی می افتاد که ممکن است مردم فریبان را خوش نیاید!مثلن اکثر آنها مردان سفید پوست باشند یا اکثرشان زنان باشند!قابل پیش بینی هم بوده است زیرا این گزینش شایسته سالار «کو جنس»،« کور نژاد»و« کور دین» و...بوده است.
حال فردی مبنای انتخاب خود را از شایستگی به نژادها و رنگ و تیره و فلان اقلیت جنسی معطوف میکند در واقع او دارد گفتمان تبعیض را جایگزین گفتمان شایسته سالاری میکند.این شیوه از منظر سفاهتبارش عوام فریب است و غیر علمی.
من قرار است یک زن سیاه یک زن نیمه سفید یک سرخپوست یک همجنسگرا یک کاتوالیک یک پروتستان و..را در کابینه خود قرار دهم.آیا این رویکرد ربطی به شایسته سالاری دارد؟یا نه کاملا در جهت تبعیض آمیز افرادی را گزینش کردم که صرف گرایش خاص و بعضا غیر انتخابی که فرد هیچ نقشی در انتخابش نداشته(مثل رنگ پوست)دست به تبعیض زده ام تا خود را تکثرگرا و طرفدار همه گروه ها نشان دهم و همه را با باج راضی نگه دارم؟
آیا رویکردی بدین سان فریبکارانه نسبتی با شایسته سالاری دارد؟
در شایسته سالاری تنها کافیست شما امکان رشد و ترقی را باز بگذارید و این تفاوت دارد با اینکه حتما با زور دولتی افرادی از همه گرایش ها را در سیستم خود بچپانید!
🔅این روش توهین به همگان و توههینی بزرگ به همان افرادیست که صرفا با توجه به رنگ پوستش درصدر گزینش قرار گرفته است.ای بسا آن فرد اگر همجنسگرا یا سیاه پوست نبود در سنجش با فرد دیگری که فاقد این ویژگی های ظاهری بود ،شانسی برای کسب موقعیت نداشته باشد.این روش ضد شایسته سالاری در بین برخی گروه های فمینیستی رادیکال هم جایگاه خاصی پیدا کرده و به نوعی گفتمان اروپایی عدالت محور تبدیل شده اما این گسترش چیزی از غلط و بی ارزش بودن آن نمی کاهد.
🔎تصور کنید برای هیئت علمی یک دانشگاه قرار بر انتخاب اعضا است.بدون توجه به نام افراد بر مبنای رزومه افراد 10 تن را انتخاب میکنید از قضا همگی مردان سفید پوست هستند!این دقیقن خود شایسته سالاریست.اما تبعیض طلبی مهوع فمینیستی رادیکال چه میگوید؟می گوید این بی عدالتی است و حتما باید درصدی( گاهی تا 50%)از زنان در این بین گزینش شوند تا عدالت برقرار شود.در حالی که میدانیم نمره گزینش هیچ زنی در حد افراد انتخاب شده نبوده پس با گزینش هر زن دو اتفاق نا مبارک می افتد:
1-انسانی ناشایست(اینجا زن ،میتوان برعکس هم تصور کرد)پستی را اشغال کرده که لیاقتش را ندارد.
2-اینکه فرد لایقی از گزینش شدن و کسب امتیازی که لیاقتش را داشته محروم شده(ظلم).
پس می بینیم که روش تبعیض آمیز بایدن در انتخاب افراد با گرایشهای مختلف و به آن افتخار کردن و جزو دستاوردهای خود هم قلمداد کردن،تا چه پایه عوامفریب و گول زننده است.
◾️پوشش پوپولیستی و مردم فریب این رویکرد ضد شایسته سالاری دربسته های شیک تکثر و متنوع و رنگارنگ شدن و ماکتی جعلی از پلورالیسم را به نمایش می گذارد و رسانه های دموکرات و چپ جریان اصلی این تباهی را به عنوان دستاورد بزرگ به عامه مردم می قبولانند و اما ماهیت ارتجاعی و تبعیض آن را کسی به نقد نمی نشیند!
@cafe_andishe95
✍حجت کلاشی
اتفاق فاجعه باری که در سال 57 افتاد این بود که حکومت ملی ما مورد هجوم امتگرایان قرار گرفت، یعنی انقلابی شد که این انقلاب مفهوم ضدملی امت را محور ایده و عمل خود قرار داده بود. در شکل گیری ایدئولوژی انقلاب 57 ایده امت به کمک جریان چپ فرمول بندی و سیاسی شد.
@cafe_andishe95
▪️انقلابی که جشن هنر شیراز را تعطیل کرد!
«ما در دفاع از خودمان و کارمان کوتاهی کردیم». این جملهایست که «فرخ غفاری» - هنرمند و هنرشناس برجسته ایرانی - در سالهای پس از انقلاب اسلامی درباره جشن هنر شیراز بر زبان میراند.
این جشن از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ به مدت ۱۱ دوره برگزار شد و هر تابستان، به مدت نزدیک به دو هفته ایران را تبدیل به یک مرکز هنری بزرگ میکرد. شهبانو فرح پهلوی کلید آغاز آن را زد و «رضا قطبی» - رییس سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران - و فرخ غفاری - معاون فرهنگی رضا قطبی - از جمله کسانی بودند که از همان آغاز طرح جشن هنر شیراز در برگزاری آن مدخلیت داشتند.
فرخ غفاری که مدیریت هنری جشن را برعهده داشت، بودجه برگزاری این جشن را اصلا «هنگفت» نمیداند و تاکید میکند بودجه سال اول این جشن هشتصد هزار تومان بود و در سال آخر - یعنی ۱۳۵۶ - به سه میلیون و یکصد هزار تومان رسید. به گفته او: «این ارقام را وقتی بعدها به دست اندرکاران جشنوارههای جهانی گفتم، هیچ کس باور نمیکرد. با همان بودجه اندک، ولی جشن هنر به عنوان یک جشنواره ایرانی به جهانیان شناسانده شد».
بخشی از مخالفان این جشن فعالان چپگرا و اسلامگرا بودند. مخالفت اسلامگرایان طبیعی و بدیهی بود. رویکرد منفی اسلامگرایان نسبت به موسیقی و رقص خود به اندازه کافی میتوانست دلیل اصلی مخالفت آنان با جشن هنر شیراز را فراهم کند؛ «سعید سلطانپور» - یکی از فعالان چپگرا - که پس از انقلاب ۵۷، توسط حکومت جمهوری اسلامی در شب عروسیاش اعدام شد، از جمله هنرمندان چپگرایی بود که با غلظت و شدتی تمام با جشن هنر شیراز مخالفت میورزید و آن را نمایش «شبه مدرنیستی» حکومت شاه و « تجلی خودپرستانۀ هنر فئودال – بورژوازی» معرفی میکرد.
با انقلاب ۵۷ جشن هنر شیراز نیز تعطیل شد.توانا
@cafe_andishe95
اليويو تورکو، صاحب منصب ارشد سکوریتات که در ۱۹۸۷ به غرب پناهنده شد، می گوید: «سازمان عظیمی را تصور کنید که مشغول پراکندن شایعه، ترس و وحشت است؛ جوی را تصور کنید که در آن، آدمهای معمولی احساس می کنند اگر مرتکب کوچکترین عملی شوند که مخالفت با چائوشسکو تلقی شود بلافاصله ناپدید خواهند شد. این نوعی وحشت روان شناختی بود که مردم رومانی را زمین گیر کرده بود... مهم ترین بخش در ارائه اطلاعات جعلی، پخش این شایعه توسط خود سکوریتات بود که از هر چهار رومانیایی حداقل یکی خبرچین سکوريتات است.»
📕چائوشسکو؛ ظهور و سقوط دیکتاتور سرخ
@cafe_andishe95
قوچانی به همراه کرباسچی و کروبی که در فساد و ظلم به ملت سرشناس هستند، به تازگی مجله ای منتشر میکند به نام آگاهی نو! تمام هدف این مجله مبارزه با پهلوی و مشروطه است. تیتر زده است«سلطنت علیه صنعت»!
اما همه میدانند که ایران در صنعت،هیچ دوره ای مانند دوران طلایی مشروطه به خود ندیده است.
ادامه👇
@cafe_andishe95
بنگلادش چطور به یکی از رو به رشدترین اقتصادهای جهان تبدیل شد؟
Читать полностью…سال گذشته در همین روز، اولین مورد مبتلا به ویروس کرونا در ایالات متحده و کره جنوبی شناسایی شد.
وضعیت کرونایی این 2 کشور پس از یک سال:
کره جنوبی: 73 هزار مبتلا و 1283 فوتی
آمریکا: 24 میلیون مبتلا و 401 هزار فوتی!
@cafe_andishe95
◽️«خودستایان» تکیه بر اریکهها زدهاند؛ کتاب «خدا» را چنان میخوانند که سود ایشان است. آنان که طیلسان «زُهد» پوشیدهاند؛ تکپیرهنان را پیرهن بر تن میدرند؛ آنان که «دستار» بر سر نهادهاند سر از گردن «خداترسان» میاندازند؛ و آنان که «آب» بر مردمان میبندند. مردمان را آب از لبهی «تیغ» میدهند. این نیست آنچه ما میگفتیم. اینان سپاه «آز» میآرایند و دیوار «غرور» میافرازند و کوشکهای «خودپرستی» میسازند و انبانشان را از «انباشتن» پایانی نیست.
«روز واقعه» بهرام بیضایی
@cafe_andishe95
☀️فروغی و چهل سال تلاش برای بازآفرینی هویت ایران مدرن☀️6و پایانی
معتمد بودن او نزد رضاشاه امری بود که به گفته تقیزاده، فروغی را از تمام شخصیتهای ایران متمایز میکرد. اینچنین ارسطووار دربرابر اسکندر، برای سالهای متمادی زیر گوش شاهی بیسواد و ناآشنا، اهمیت مدرنیته و بنیانهای فلسفی ضرورت تحول جامعه ایران را زمزمه کرد و بر او تأثیر مستقیم گذاشت.
در قریب ۲۵ سال فعالیت سیاسیاش در سمتهای گوناگون به کار گرفته شد و در کابینههای مختلف چرخید که ده سال آن ذیل حکومت رضا شاه بود. با نگاه تحولخواه متأثر از عصر روشنگری که او را عقیدهمند به تغییرات زیربنائی میساخت، هرکجا رفت منشأ اثر شد. در دبیرخانه مجلس تشکیل شده پس از مشروطیت، با استفاده از تسلط خود به نظام پارلمانی اروپا، آئیننامه نخستین مجلس ایران را نوشت. انجمن آثار ملی را تأسیس کرد، فرهنگستان زبان را پایه گذاشت، در دوره نخست وزیری در متقاعد کردن شاه به تشکیل دانشگاه تهران نقش حیاتی ایفا کرد و در اغلب طرحهای پیشبرد مدرنیسم در ایران دوره پهلوی اول ردی از او به چشم میخورد از جمله در مهمترین آنها یعنی استقرار نظامی قضائی نوین. نهضت مشروطیت، مشروعیت نظام قضائی جاری زمانه را (که در دست روحانیون قرار داشت) زیر سئوال برده بود گرچه نتوانسته بود آن را به تمامی فرو بریزد. طرح جایگزین آن و تأسیس عدالتخانه و حکمرانی قوانین حقوقی عرفی که آرمان مشروطهخواهان بود برقرار نشد، مگر سرانجام زمانی که علیاکبر داور ساختار دادگستری را از نو ریخت و محمدعلی فروغی قانون اصول محاکمات حقوقی را در وزارت عدلیه به تصویب و اجرا رساند. در سخنرانی در دانشکده حقوق در ۱۳۱۵ تعریف میکند که چگونه در اوایل کار، دادگاهها از ترس روحانیون جرئت نمیکردند عنوان صدور حکم به خود بدهند و رأی خود را «راپرت به مقام وزارت» عنوان میکردند. آرزوی فروغی برای کشور، همچنان که یکبار گفته بود، استقرار «قوه قضائیهای مقتدر و محترم» بود.
فروغی در طول قریب بیست سال حضور در صحنه حکومتهای ایران کارنامهای برجا گذاشته است که هر گزارش جامعی از عملکرد او بدون نقد ناقص خواهد ماند. در حالی که در دوره اول حکومت پهلوی نخست او نقش واسط حلقه روشنفکران و حکومت رضاشاهی را ایفا میکرد و پایهگذار اصلاحات عمیق اجتماعی و سیاسی میشد، قدرت گیری و به تبع استبداد رضاشاهی را نیز تقویت میساخت. این واقعیت که برای پیشبرد اصلاحات به بازوی حکومت مقتدر احتیاج داشت سبب شد تا در موارد متعدد چشم بر پایمال شدن آزادیها ببندد و اولویت برقراری حکومت قانون را به نفع استقرار نظم و مظاهر تجدد نادیده بگیرد.
تحکیم پایههای استبداد حکومت رضاشاهی که او در آن نقشی بیبدیل داشت، تیغی دولبه بود که دامن او و دو مغز متفکر دیگر مدرنسازی ایران در دوره پهلوی اول را نیز گرفت. گرچه در قیاس با علیاکبر داور که با حل کردن تریاک در چای و نوشیدن آن به زندگی خود خاتمه داد و تیمورتاش که در زندان قصر از پا درآمد؛ عزل و خانهنشینی محمدعلی فروغی کمترین کیفری بود که وی متحمل شد.
🔚
با مرگ او در شبانگاه ۵ آذر ۱۳۲۱، عصر روشنگری ایرانی یکی از چهرههای اصلیاش را از دست داد، با این حال میراثی که او برجا گذاشت سرتاسر سده چهاردهم شمسی را تحت تأثیر قرار داد. مداراگری او، صلحطلبیاش، رویاپرداز بودنش، حقوقمداریاش، باور عمیقش به حرکت تدریجی و تجددخواهیاش که با شناخت عمیق از فرهنگ ایران همراه بود در یکی از بحرانیترین دورههای تاریخی به کمک ایران آمد. اندیشههایی که او رواج داد، نهادهایی که تاسیس کرد و هویتی که برای شهروند ایرانی معاصر بازآفرید انقلابی بود که بنیانهای فرهنگ ایران را در عصر تلاطمهای حاصل از گذار به مدرنیته پی ریخت و تثبیت کرد. ۷۵ سال پس از مرگش، جملهای حسرتبار که خود او یک بار درباب قائممقام و امیرکبیر گفته بود میتواند زندگی و زمانهاش را خلاصه سازد: «سبحانالله! چه مردمانی بودند و چه خیالها در سر داشتند و چه پیش آمد و چه کسانی جای آنها را گرفتند».
پ.زارعی
@cafe_andishe95
🔘دو نوع ناسیونالیسم وجود دارد؛ یک نوع ناسیونالیسم که بر ایجاد دولت-ملت و هویت ملی در چارچوب مدرن کلمه ناظر است و نوع دیگر ناسیونالیسم رمانتیک است که در کنار آن پوپولیسم رشد میکند.
🔽چیزی که دکتر مصدق آن را نمایندگی میکرد، بیشتر از نوع دوم بود؛ یعنی یک نوع ناسیونالیسم رمانتیک توأم با پوپولیسم. او اعتقاد داشت همه مشکلات ایرانیها ناشی از خارجیهاست. گفتار غالب در نهضت ملیشدن و جریان سیاسی نفت، از این نوع بود. شما اگر نهضت ملی را بررسی کنید، میبینید گفتار سیاسیاش این است که ملت ایران همیشه در معرض توطئههای اجنبی قرار داشته و علت عقبماندگیکشور ما عمدتا همین مسئله بوده است؛ بنابراین ما باید خودکفا و مستقل شویم. گویا ما هیچگاه مستقل نبودهایم. گویا خودکفاشدن از نظر اقتصادی، چیز مطلوبی است و اینها درمان درد ماست. این گفتارها به نظر من از جنبه نظری نادرست و از جنبههای عملی ناممکن بود. همانطور که اشاره کردم، ایرانیها در آن زمان بههیچوجه توانایی مدیریت صنعت نفت را چه از لحاظ فنی و چه از نظر مدیریتی نداشتند و شعارهایی که مطرح میشد، غیرواقعبینانه بود. گفتار دکتر مصدق مبنی بر این تفکر که خارجیها مقصر اصلی همه عیبونقصهای ما هستند، در واقع رویکردی پوپولیستی؛ اما جذاب برای عامه مردم بود. دکتر مصدق گفتار سیاسیای را در کشور ما رواج داد که نتیجه آن از یکسو، اجنبیستیزی در سیاست خارجی و از سوی دیگر، اقتصاد دولتی در سیاست داخلی بود که هر دو به زیان مردم ایران تمام شد. به همین دلیل من مخالف آن تکریم و تجلیل از جریان ملیکردن صنعت نفت و جبهه ملی هستم.
🗞ملیشدن صنعت نفت در گفتوگوی موسی غنینژاد با شرق ۲۷ اسفند ۱۳۹۶
@cafe_andishe95
❓بهشتی به نام کوبا؟؟!
3 هفته پیش عده ای کمونیست وطنی، کلیپی سراسر دروغ و تحریف درباره وضعیت کوبا ساخته اند که حقیقتا باعث شرمندگی هر ایرانی است. اینکه چرا چپ ایرانی هیچگاه علاقه ندارد که به این سوال جواب دهد که چرا یکی از همان بی خانمان های آمریکایی(که در این کلیپ مستمسکی برای حمله به سرمایه داری آمریکا است) حاضر به مهاجرت به کوبا نشده اند ولی چند میلیون کوبایی با خانه مان(که در این کلیپ روی خانه دار بودن مردم کوبا مانور داده می شود) که از آن ها با نام "بالسِروس ها" یاد می شود، از 1959 تا الان حاضر شدند تا با به خطر
انداختن جانشان، این بهشت برین سوسیالیستی را ترک گویند. این عدم پاسخ نشانه ای است که این جماعت تبهکار وطنی هیچگاه علاقه ای ندارند تا مخاطب فارسی زبان را با حقیقت آشنا کنند. فقط امیدوارم وقتی رفقا پس از مدت ها در صف گرین کارت بودن و تلاش برای مهاجرت به جهنم سرمایه داری آمریکا به آن کشور رسیدند، این خزعبلات را پیش مهاجرین کوبایی نگویند، چون با شناختی که شخصا از بعضی از این انسان های شریف که رهایی خود را از شرّ سوسیالیسم به بهای خطری بزرگ به دست آورده اند دارم، آن ها اصلا روی خوشی به دوستداران سوسیالیسم نشان نمی دهند.
هرچند چپ ایرانی از هر دسته و گروهی تا همین امروز هم حاضر نشده کوچک ترین پاسخی درباب حمایت هایش از رژیم کمونیستی ویتنام، جنبش تبهکار ویت کنگ و قبول مسئولیت در قبال فجایع انسانی این کشور پس از سقوط سایگون بدهد. حتی تا همین امروز هم این حضرات چشم خود را بر روی فاجعه "مردم قایقی" که نسخه ویتنامی
"بالسروس" های کوبایی هستند می بندند و در مقابل فرار بیش از ۱ میلیون ویتنامی از میراث ویت کنگ های قهرمان به کشورهایی همچون مالزی، تایلند، سنگاپور و حتی آمریکا کاملا سکوت اختیار کرده اند و هیچ چیز به مخاطب فارسی زبان خود نمی گویند.
موج سنگین مهاجرت های مردم ویتنام از اواخر
دهه هفتاد میلادی شروع شده بود و نتیجه سیاست های رژیم کمونیستی بود. این موج فرار باعث شد یکی از بزرگترین و ایضا پرقربانی ترین امواج مهاجرت انسانی در تاریخ قرن بیستم رقم بخورد. غالب پناهجویان ویتنامی که این کشور را ترک می کردند با بدترین قایق ها دست به این اقدام می زدند و عده ای از آن ها در این میان یا غرق شدند یا اسیر دست دزدان دریایی منطقه افتاده و قتل عام گشتند. موج این پناهندگان به قدری زیاد شد که برای مثال کمپ های مخصوص مهاجران ویتنامی در مالزی( مانند پائولائو بایدونگ) پر شده بود و دولت مالزی برای اداره این کمپ ها به کمک های سازمان ملل وابسته بود. ایضا نیروهای چپ در ایران و جهان، پروگرسیوهای دانشگاهی و روشنفکران برج عاج نشین هیچ علاقه ای ندارند تا برای مخاطبان خود در ایران و جهان بگویند که یکی از بزرگترین عملیات های نجات و اسکان پناهندگان یک کشور خارجی که برای پناهندگان ویتنامی رقم خورد توسط دولت ایالات متحده و ناوهایش همچون USS Blue Ridge در آن سال ها انجام شد.
هیچگاه به شما نمی گویند که موج پناهندگان ویتنامی جذب شده توسط آمریکا به قدری زیاد بود که امروز در این کشور در شهر وست مینستر عملا یک سایگون کوچک وجود دارد که در آن این پناهندگان ویتنامی و فرزندانشان زندگی می کنند. همچنین این افراد هیچگاه علاقه ای هم ندارند تا به فاجعه بالسروس ها در آب های میان کوبا و آمریکا بپردازند. مهاجرانی که طبق آمار تا امروز چند هزار نفر از آن ها جان خود را در این مسیر از دست داده اند. این جماعت هیچگاه نیز علاقه ندارند تا جهانیان به فاجعه شلیک موشک های هوا به هوای جنگنده میگ 29 نیروی هوایی کوبا در 24 فوریه 1996 به دو هواپیمای مدل Cessna 337 Skymaster سازمان "بردارانی برای نجات" بپردازند. در این فاجعه غم انگیز آرماندو آلِخاندرو(45 ساله)، کارلوس کاستا(29 ساله)، ماریو مانوئل دِ لا پِنا( 24 ساله) و پابلو مورالس(29ساله) کشته شدند. سازمان "برادرانی برای نجات" یک موسسه کمک و نجات به پناهندگان کوبایی مستقر در شهر میامی است که توسط جمعی از مخالفین رژیم کمونیستی حاکم در می 1991 و با اوج گیری فرار کوبایی ها در سال های دهه 90 و اوج گرفتن بحران گرسنگی در این کشور پایه گذاری شده بود و این پروازها را برای یافتن و نجات پناهندگان کوبایی که روی آب ها سرگردان بودند انجام می داد. البته بعدها کاسترو هیچگاه مسئولیت این جنایت را به عهده نگرفت و حتی طبق گفته "گوستاوگارسیا مارتینز" که از زمره دوستان نزدیک فیدل بود و بعد ها خودش هم به آمریکا پناهنده شد، این فاجعه کاملا به دستور فیدل جهت تست واکنش نیروی هوایی آمریکا انجام شده بود. مارتینز در خاطراتش به یاد می آورد:(کاسترو پیش بینی کرده بود که اسکادران مستقر نیروی هوایی ایالات متحده در جزیره «کی وِست» کاری نخواهد کرد.) و متاسفانه این چنین نیز شد.✍️علی مصدقی
🔳وقتی رئیس مجلس سنا پول خرید چند کیلو برنج را ندارد!
این عکس را از آرش افشار گرفتهام. از میان عکسهایی که از تقیزاده دیدهام این را بیشتر دوست دارم. گذر زمان مرد استواری را که بیرسمیها و بدرگیهای سهمناک سیاست نتوانست از پای بیفکندش، به زمین زده و بر صندلی چرخدار نشانده. ولی با چه محبتی به مجتبی مینوی مینگرد. مینوی که برکشیده و پروردۀ او بود. مینوی چه حقگزارانه مرد پیر را نماز برده است. دیگر ستیهنده نیست. فروتن و مهربان و نرم است. ایرج افشار جوان را ببینید. چشمانش هم از تماشای بزرگانش چراغان است و میخندد. نمیدانم. شاید تقیزاده در دل میگفت میروم اما میدانم که بخشی از آرزوهای دیرینۀ من برای ایران را مینوی و افشار محقق خواهند کرد. مشعل را به دست آنان میسپارم.
الان در این نیمشبی در مصاحبۀ شاهرخ مسکوب با هوشنگ نهاوندی چیزی خواندم که آمدم و به این عکس خیره شدم. پدر هوشنگ نهاوندی میرزا علیاکبر تاجر، دوست دیرین و هممسلک سیاسی تقیزاده بود. مرد متموّلی هم بود. تقیزاده زمانی که رئیس مجلس سنا بود، برای گذران امور روزمرۀ زندگی از پدر نهاوندی مبالغی در حد چند صدتومان قرض میکرد. این عبارات را بخوانید:
«تقیزاده گاهی تلفن میکرد و به پدر من میگفت اگر ممکن باشد برای من یک کیسه برنج از بازار بخرید بعد پولش را حساب میکنم. با آن دقتی که مرحوم تقیزاده داشت که حتما این وجوه را به سرعت بپردازد دو هفته سه هفته چهار هفته که رئیس مجلس سنای ایران در پرداخت این وجوه تأخیر میکرد، معلوم بود واقعاً باید منتظر باشد که حقوق آخر ماهش را از مجلس سنا بگیرد»(تاریخ شفاهی هاروارد، نوار۳، ص۵).
میبینید! رئیس هفتاد هشتاد سالۀ مجلس سنا بعد از اینکه سالها وکیل و سفیر و والی و وزیر بود، برای خرید مایحتاج منزل باید قرض میکرد.
در کانالم نوشتهام که تقیزاده پیرانهسر برای مداوا مجبور شد کتابخانهاش را بفروشد. ساواک هم گواهی داده بود که او مکنتی ندارد. از نامههای تقیزاده به مینورسکی هم برمیآید که او برای مداوا چقدر در مضیقه بوده است. یک گواهی هم در این زمینه از نجف دریابندری نقل کنم. میدانیم مرام سیاسی دریابندری از تقیزاده جدا بوده است:
«به خانۀ تقیزاده رفتم. خانهاش یک خانۀ قدیمی کلنگی بود. اشیاء هم همه کهنه و فرسوده بود. معلوم بود این آدم اهل دنیا نیست. اگر میخواست لابد خیلی پول میتوانست دربیاورد. سمتهای مهم داشت. روزی که من به ملاقاتش رفتم چیزی به پایان عمرش باقی نمانده بود. توی ویلچر نشسته بود» (بخارا، ش۱۰۰، ص۳۷۰).
دریابندری گفته «تقیزاده را از نزدیک دیدم و فهمیدم او چه جور آدمی است» . او در مناقشۀ میان کسروی و تقیزاده حق را به تقیزاده داده است.
آهای آقای تقیزاده! ای نماد غربزدگی و خیانت و هزار چیز دیگر! ای کسی که دکتر مصدق میفرمود که«مثل تو شاید مادر روزگار کسی را نزاید که به بیگانه چنین خدمت کند»! با ما بگو کشورت را به چه فروخته بودی که آخر عمری برای خرید چند کیلو برنج و پرداخت خرج دوا و درمان درمانده میشدی؟
میلاد عظیمی
@cafe_andishe95
◾️اساتید(چپ) میگویند؛ بدترین نوع استثمار؛ استثمارِ کارگر بخاطر کسب و کارهای بزرگ است در حالیکه این اساتید نمیتوانند درک کنند که ویژگی مهم کسب و کار های بزرگ؛ تولید انبوه برای تامین نیاز توده ها و حتی خودِ کارگران است.
در روزهای اولیه نظام سرمایه داری شکاف زمانی میان پیدایش یک نوع آوری و دسترسی توده مردم وجود داشت در واقع یک نوآوری قبل از اینکه به یک نیاز همگانی تبدیل شود تصور و خیال یک اقلیت بود آنچه در ابتدا یک کالای لوکس به شمار میرفت بعد ها به کالای مصرفی مورد نیاز همگان تبدیل شد، در واقع تولیدات در مقیاس زیاد کسب و کارهای بزرگ این وقفه زمانی را کاهش داده و تاحدودی از میان برده است. نوآوری های مدرن تنها بر اساس روش های تولید انبوه میتوانند بطور سودآوری تولید شده و در نتیجه برای بسیاری افراد قابل دسترسی باشند
📚لودویگ فون میزس -اقتصاددان
@cafe_andishe95
رسانه هایی که از یک قاچاقچی زورگیر به نام جورج فلوید قهرمان ساختند در برابر این صحنه سکوت میکنند!
آمریکای بایدنی!
@cafe_andishe95
✍حجت کلاشی
اتفاق فاجعه باری که در سال 57 افتاد این بود که حکومت ملی ما مورد هجوم امتگرایان قرار گرفت، یعنی انقلابی شد که این انقلاب مفهوم ضدملی امت را محور ایده و عمل خود قرار داده بود. در شکل گیری ایدئولوژی انقلاب 57 ایده امت به کمک جریان چپ فرمول بندی و سیاسی شد.
در واقع حاصل همان ارتجاع سرخ و سیاهی که گفته میشود بود. هدف این انقلاب در وهله اول نابودی حکومت تاریخی و ملی ایران بود، به این خاطر که ایدئولوژی امتگرایان(انترناسیونال اسلامی) ساختار سیاسی خلافت را میخواست. ما وقتی از امت مسیح یا امت اسلام صحبت میکنیم نمی توانیم از ملتها اسم ببریم. دیگر دولت_ملت بی معنا میشود و اساسا هدف این ایدئولوژی ها نابودی دولت_ملت هاست. خلافت و امتگرایی اسلام سیاسی و جهان وطنی چپ ها در مقابل ساختار ملت ها و حکومت ها قرار دارد.
امتگرایان(جهان وطن های) 57 در وهه اول برای شکل گیری امت سعی در حذف ملت ایران
و دولت_ایران کردند. انقلاب 57 در ذات و اساس خود انقلابی با نظریه محوری امت و علیه حکومت و ملت ایران بود. بنابراین امروز باید یک جریان ضد انقلاب بر محور مشروطه و دفاع از دولت_ملت ایران شکل بگیرد تا بتواند متولی امر ملی ایران باشد. یعنی بتواند نقش دولت ملی ایران را ایفا کند.
باید بتواند توضیح بدهد که ایران اکنون دست امتگراها و جهان وطن ها است و همچنین باید بتواند در مرحله اول مصالح ملت ایران را حداقل بیان کند و جامعه ایران را آگاه سازد. بعد از آن باید بر پایه آن منافع ملی بایستند، مبارزه کند، به مردم ایران برای بازپس گرفتن و بازسازی حکومت ملی ایران کمک کند و حذف خلافت امتگرایان حاصل از اتحاد چپ و اسلام سیاسی را جزو محورهای اصلی ایده و عمل جریان ضد انقلاب قرار دهد. اما متاسفانه اپوزیسیون به جای اینکه متوجه بشود که باید برمبنای ساخت حکومت ملی ایران مبارزه کند، بر مبنای سکولاریسم و حقوق بشر مبارزه می کند. این مسئله بنیانی را متوجه نیستند که سکولاریسم آن چیزی است که در مشروطه وجود داشت. دولت ایران در دوره مشروطه سکولار بود. تحصیل حاصل که محال است. این اشخاص و گروه ها چطور فکر می کنند چیزی را که در مشروطه به دست آورده بودیم را باید دوباره اختراع کنند؟!
اینها که در مشروطه و دولت ملی ایران هست ما فقط باید به آن برگردیم. مسئله امروز ایران سکولاریسم و حقوق بشر نیست. حقوق بشر البته باید در آینده در حکومت ملی به عنوان یک مبنا قرار گیرد اما حقوق بشر نمیتواند مسئله اصلی و اساسی ما را حل بکند. حقوق بشر میتوانست مسئله فرانسه را حل کند که حل کرد. اما حقوق بشر هرگز نمی تواند معضل اساسی و تاریخی را حل کند. در سال 57 انقلاب مخوفی اتفاق افتاد و در نتیجه آن دیوان سالاری ایران صدمه دید به همین دلیل افرادی بر سر کار آمده اند که از دولت تاریخی ایران عزل نظر کرده اند.
نکته مهمی را بگویم؛ شما صفویه را نگاه بکنید. درون صفویه یک دیوانساری بسیار مهمی وجود دارد. در تکتک کتاب هایی که در دوره صفویه نوشته شده میتوانید فلسفه دولت ملی را پیدا کنید. یعنی دولت صفویه از طریق کاتب ها و دیوان سالاری رسمی اداری وصل بودند به حافظه ملی ایران،یعنی خودشان را در امتداد تاریخ ایران می فهمیدند. مثلا وقتی اسکندر بیگ ترکمان منشی در عالم آرای عباسی تاریخ صفویه را مینویسد علت پیدایش شاه اسماعیل را حفظ ایران و سرزمین فریدون میداند. بعد از صفویه هم می بینیم که آخرین وزیرانش شدند اولین وزیران افشاریه و زندیه و بعد از آن هم میراث دولت ملی و تاریخی ایران منتقل شد به قاجاریه. بعد از انقلاب مشروطه هم کادر اداری قاجار منتقل شد به دولت مشروطه و بعد هم در دوره پادشاهی پهلوی حیات حکومت و دیوان سالاری ملی ما ادامه پیدا کرد. اما متاسفانه در انقلاب 57 همه اینها از بین میرود و امتگرایان و جهان وطن ها تمام میراث ایران را زیر سوال میبرند و یک گسست تاریخی ایجاد میشود و فاجعه رخ میدهد.
#بازگشت_به_مشروطه
#بازگشت_از_کژراهه57
#پیمان_نوین
@cafe_andishe95
🗽انتخابات آمریکا و ما ؟
🇺🇸
ایالات متحده آمریکا، از هرمنظر، کشوری است به غایت قدرتمند.
✅ تولید ناخالص داخلی این کشور، برابر با 20/5 تریلیون دلار است.
✅ درآمد سرانه دراین کشور معادل 62869 دلار است.
✅ به تنهایی یک چهارم اقتصاد جهان را تشکیل می دهد.
✅ نفوذ اقتصادی آن98/3 از صد
✅نفوذ سیاسی آن 95/6 از صد
✅ امتیاز آن به لحاظ قدرت رهبری درجهان99/1 از صد
✅ میزان نفوذ فرهنگی آن درجهان 75/2 درصد است.
✅ سهم آمریکا از تولیدات هنری و سرگرمی جهان 86/2 درصد بازار
✅ کشوری است صد درصد مدرن و الگوی مُد جهان
✅ بزرگ ترین و پیچیده ترین استودیوهای فیلم سازی،دربازتولید فرهنگی و اجتماعی آن، نقشی بی بدیل دارند.
✅ می توان گفت ،هر ایالت آن ،خود یک کشور مستقل است.
✅ در سال 2019 ایالات متحده حدود 718.69 میلیارد دلار برای ارتش خود هزینه کرده است
✅ هم اینک بیش از 1000روزنامه درآن منتشر می شود.
✅ 230 میلیون آمریکایی، دسترسی آزاد و نامحدود به اینترنت دارند.
✅ بالغ بر بر 10000 ایستگاه رادیویی دارد که مستقیم صدای مردم آمریکا را منتشر می کنند.
✅ هر آمریکایی سالانه 106 ساعت مطالعه می کند
✅ فقط درسال گذشته، صنعت نشر این کشور بیش از 8 میلیارد دلار درآمد داشته است.
✅ طبق متمم اول قانون اساسی آمریکا، آزادی مذهب دراین کشور تضمین شده است.
✅ بیش از 50 درصد جمعیت آن، در مراسم کلیسا شرکت می کنند.
✅ تنوع نژادی و مذهبی این کشور ازهرلحاظ سرآمد است.
✅ بی سبب نیست که بسیاری از مردمان جهان که قربانی تبعیض های دینی،زبانی و نژادی بوده اند، این کشور را کماکان مهد آزادی بدانند.
✳️ این آمار تنها چند نمونه محدود و معدود از وضعیت اجتماعی پیچیده جامعه آمریکاست.
در تبیین مسائل سیاسی کشورها ،صدها متغیر دخیل است و بدون تخصص درهر حوزه، امکان فهم و تبیین درست مسائل آن جوامع تقریباً غیر ممکن می نماید.
🔆 بی جهت نیست که:
✅ بیش از 1830 اندیشکده در آمریکا فعال هستند ؛ که یک چهارم آنها در پایتخت، در واشنگتن دیسی مستقر است.
✅ اندیشکدههایی که از دهه 1980 تعدادشان دوبرابرشده است و مدام برتعداد شان افزوده می شود.
آمارهای فوق را، ازآن رو مورد اشاره قراردادم که در تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی آمریکا ،خضوع و فروتنی بیشتری ازخود نشان دهیم .
🇺🇸
جامعه آمریکا جامعه ای است: چندصدایی،
متکثر،
رادیکالدموکرات !
و آنچه در عرصه رسانهای اتفاق می افتد، تنها ، بازتابی از یک وضعیت بسیار پیچیده اجتماعی ،سیاسی،فرهنگی و اقتصادیای است، که ذهن های بسیط ،آن را بحران جلوه می دهند.
هیچ بحران عمیقی درکار نیست!
بنیانگذاران آمریکا ،نظیر:
جان آدامز،
بنجامین فرانکلین،
الکساندر همیلتون،
جان جی،
توماس جفرسون،
جیمز مدیسون و
جورج واشنگتن
برخلاف بنیانگذاران ما، از آن اندازه دوراندیشی و حزم برخوردار بودهاند که بدانند ،پایه های چه جامعهای را بنیاد می نهند
❎ حضراتی که دستی بر آتش دارید:
✅ شما نگران جامعه آمریکا و
#محلل❗️ آن نباشید؛
چرا که این سیستم، خودپالا و فوق هوشمند است !
و خود ،اشکالات سیستمی خود را ،مثل ماشین های پیشرفته، شناسایی می کند و در نهایت، آن را حل می کند.
✅ شما نگران آن استعاره (شبان-رمهای) باشید که دراین سده و هزاره ،هنوز کرامت و عزت انسانیمان را به سخره گرفته است.
✅ شما نگران جامعه خود باشید که درحال اضمحلال است.
جامعه ای
ازخودبیگانه،
ویران و
سر درگم،
که به جای کشف و احیای جوهر ذاتی خود، بخت خود را، به بخت آمریکا گره زده است.
✅ بی آن که مبناهای سیستماتیکش، اعم از بخش عظیمی از حاکمان و مردمان، از جوهر ذاتی آمریکا و فرهنگ آمریکایی، سهمی برده باشند.
دکترقربان عباسی
@cafe_andishe95
🖼تصویر شهبانو فرح را در کنار سالوادور دالی نقاش شهیر سورئالیسم در شیراز
@cafe_andishe95
✍سهیل حیدری
قوچانی به همراه کرباسچی و کروبی که در فساد و ظلم به ملت سرشناس هستند، به تازگی مجله ای منتشر میکند به نام آگاهی نو! تمام هدف این مجله مبارزه با پهلوی و مشروطه است. تیتر زده است«سلطنت علیه صنعت»!
اما همه میدانند که ایران در صنعت،هیچ دوره ای مانند دوران طلایی مشروطه به خود ندیده است.
گرچه نمیتوان سواد قوچانی را با گوبلز(وزیر هیتلر) مقایسه کرد اما در دروغ گویی، که به قول آرنت از مشخصه های حکومت توتالیتر است قطعا به پای نظریه پردازان توتالیتر میرسد.
طبق آمار و مستندات ایران بهترین دوره اقتصادی و صنعتی خود را در دوران مشروطه بلاخص محمدرضا شاه داشته است.
طی دهههای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ اندازه طبقه کارگر صنعتی همچنان افزایش یافت.
در سالهای ۱۳۳۵-۱۳۲۰، تعداد کارگران در کارگاههای بزرگ صنعتی (با ده کارگر یا بیشتر) از ۴۰۰۰۰ به ۷۰۰۰۰ نفر افزایش یافت.
در بیست سال پس از آن، صنعتیشدن شتاب بیشتری گرفت و تعداد کارگران صنعتی در کارگاههای بزرگ صنعتی بهطور چشمگیری از ۷۰۰۰۰ به ۴۰۰۰۰۰ نفر افزایش یافت.
در سال ۱۳۵۵، تقریباً ۱/۲۵ میلیون کارگر مزدبگیر در بخش تولید و فعالیتهای وابسته وجود داشت. از جمله ۷۵۰۰۰۰ نفر در صنعت، معدن و مشاغل وابسته و ۵۰۰۰۰۰ نفر در بخش ساختمان اشتغال داشتند.
در میان کارگران از لحاظ منزلت اجتماعی،امنیت شغلی و میزان دستمزد؛ کارگران شاغل در بیش از ۸۰۰ کارخانه بزرگ (با ۱۰۰ کارگر یا بیشتر) و در صنایع جدیدی همچون صنعت نفت، پتروشیمی، فولاد، ماشینسازی و تولید محصولات صنعتی برای جایگزینی واردات و حملونقل در رأس هرم طبقه کارگر قرار داشتند.اعضای این «اشرافیت کارگری» که تا سال ۵۵یک سوم نیروی کار را تشکیل میدادند، دستمزدی معادل پنج برابر دستمزد کارگران صنعتی دریافت میکردند.در سال ۵۵،دستمزد واقعی دو برابر سطح دستمزدها در سال۴۸بود و در سال ۵۷،قدرت خرید کارگران شاغل در کارخانههای بزرگ صنعتی، ۵۰٪ بیشتر از سال ۵۳بود. پس از تصمیم دولت در سال ۱۳۴۲مبنی بر اجازه تشکیل اتحادیههای کارگری زیر نظر وزارت کار تعداد آنها از ۱۶ اتحادیه در سال ۱۳۴۳به ۵۱٩ اتحادیه در سال ۱۳۵۱افزایش یافت.
📚منابع:
طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، احمد اشرف و علی بنوعزیزی، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، تهران، انتشارات نیلوفر، ۱۳٩۳، ص ۱۰۲-٩۸
توضیحات تکمیلی
@cafe_andishe95
👁🗨فاجعۀ نگرشِ زیبایی شناسانه به سیاست!◾️
▪️یکی از هولناکترین برخوردها با سیاست میتواند نگاهی باشد که هنرمند/سیاستمدار به افراد تحت حکومت خود مانند متریال بی حقوق بنگرد.
یعنی شخصیتی ضد دموکرات که به گفتۀ کانت فرد را در مقام انسانی بلوغ نیافته و نیازمند به قیم در نظر می گیرد که توان تشخیص مسیر درست از غلط را نداشته و باید از بالا چیزی بر او دیکته شود.
▪️▪️کارل اشمیت تئوریسین طرفدار نازیسم هم بیانی وحشتناک در بارۀ این نگاه دارد او معتقد است قدرت باید به طرزی غیر دموکراتیک در دست دولت مجتمع گردد تا سیاستمدار(پیشوا)در مقام هنرمند را قادر سازد همچنانکه سلیقه اش زشت از زیبا را در هنر تمیز میدهد در سیاست هم دشمن و دوست را تعیین کند و بر آن مبنا دست به عمل و حتی اعلام جنگ بزند!
▪️▪️▪️هیتلر،مائو ،لنین و استالین و دیگر جباران تاریخی نیز چنین نگرشی به سیاست داشتند.این نگرش «فردیتزدایی »در سیاست است که با نابودی فردیت و حق انتخاب سوژه مدرن او را تا سرحد متریال و مواد هنری فرو میکاهد.بلوغ و شخصیت انسانی مختار انتخابگر او را لگدمال میکند.با این مفروض که می تواند به مردم مثل موم هر شکلی دلش خواست بدهد موم هم حق اعراضی نخواهد داشت.
➖هنرمند/سیاستمدار در این نگرۀ منحط تنها به هدف نهایی خود نظر دارد که در کمونیسم ساختن «انسان طراز نوین» و در فاشیسم ساختن مردمی ذیل یک ملت قومی-فرهنگی و نژادی و سلطه جو در جهت اطاعت کامل فرد از دولت و هضم شدن تمام فردیتها در جمعگرایی این مکاتب ضد آزادی است.
ایده بنیادگرایی جدید را نیز باید به این دو مورد افزود.که هر سه در کنار هم هماوردان توتالیتاریسم(تمامیتخواهی) هستند.
🎨هنرمند از دید متریال و مواد خودش به موضوع نگاه نمیکند و شخصیتی برای مواد و مصالح قائل نیست؛رنگ تنها وسیله ایی بر بوم است که با آن میتوان نقاشی کرد؛برنز هم تنها فلزی است که با آن مجسمه ساخته می شود.
حال متریال من دور ریز و پِرتی هم دارد و اهمیتی هم ندارد قرار است هدف نهایی که اثری هنری باب میل من است تولید شود!دایرۀ قدرت سیاستمدار به مثابۀ هنرمند بسیار گسترده و بازتر از آن چیزیست که سیاستمدار باید ملزم به آن باشد.
سیاست بر خلاف هنر عرصه محدودیتهای فراوان است و خلاقیت بی مرزی که هنرمندان لحاظ میکنند برای امر سیاسی مثل سم مهلک است.دیگر اینجا جان و مال و آبرو و شرف و آزادی مردمان در خطر قرار گرفته و راه های آزمون پس داده برای توسعه و موفقیت هم هر سمت و سوی آزادانه ایی نمی تواند داشته باشد.
در ساختن انسان طراز نوین کمونیستی میتوان گولاک برپا کرد و بخش بد متریال(مردم)را به دور ریخت یا آشوویتسی ساخت و جمعیت ملت را بهبود بخشید چنانکه حزب کمونیست چین هم «بهبود کیفیت جمعیت» را با سرکوب و فشار بر اقلیت ایغور مسلمان می بیند.
اینگونه سیاستمدار مثل هنرمند از صفر شروع کرده حقوق بنیادین ملت را نابود و آن را به امت و توده و خلق تقلیل داده و شکل زیبا و درست اجتماع را طبق فرمودۀ خود و ایدئولوژی خود دوباره سازی می کند.هنرمند حتی می تواند بوم نقاشی خود را بسوزاند مجسمه ساز میتواند مجسمه اش را با پتک خرد کند اما آیا سیاستمدار نیز میتواند با مردم تحت حاکمیتش چنین برخوردی داشته باشد؟
🎨هنرمند لبۀ تیز چاقوی تحولخواهی در اجتماع محسوب می شود و دایرۀ امکانات بسیار گسترده تری در اختیار دارد و میتواند بدون مانع هر ناشدنی و حتی هر پلشتی و آرمانشهری را به حیطۀ تخیل هنری خود بیاورد.پس میتواند و باید هم از آزادی بیشتری برخوردار باشد که«سد سانسور»از همین منظر ضدهنری و ضد فرهنگی محسوب می شود.
این چیزی نیست که با سیاست قابل قیاس باشد که در آن اصول پذیرفته شده متعینی برای رشد و توسعه ملحوظ است و دایره امکانات اقتصادی سیاسی و منابع محدود و مشخص است.پس باید آزموده شده ترین و سنجیده ترین و مطابقترین روش با حقوق مردم در جهت منافع ملی و پاسداری از فردیت مورد نظر باشد.
▪️وجه خلاقیت و نوآوریِ بی مرز عالم هنر دقیقا ضد اتخاذ روش سیاسی معقول و مطلوب است.
🏛کوشش بزرگ پدران لیبرالیسم در تاریخ آزادی خواهی، افسار نهادن بر گردن«قدرت سرکش دولتی»و پخش و چرخش آن در قالب دموکراسی بوده است که در واقع پروژه ایی در جهت مخالف با برخورد زیبایی شناسانه با امر سیاسی بوده است.
قرار بوده است«جامعۀ مدنی» سدی محکم در برابر زیاده خواهی های هنرمندانۀ سیاسیون قرار دهد.
▪️مواجهۀ هنرمندانه با سیاست مبشر «سبعیت سیاسی» است آن سان که آشویتس و گولاک نابود کنندۀ عناصر نامطلوب(متریال نا مناسب)بوم نقاشی کمونیستها و فاشیستها بوده است.
لیبراسیون
@cafe_andishe95
📊با عدم فهم و به کارگیری مفاهیم توسعۀ سیاسی اقتصادی اجتماعی،با گذشت زمان شما حتی درجا هم نمیزنید.بلکه با رشد سریع رقبای ضعیفتر مدام در حال پسرفت به قهقرا هستید!
زمانی ژاپن اسلامی مد نظر بود زمانی مالزی زمانی چین و ترکیه و بعد کوبا و کره شمالی اسلامی اکنون غبطه خوردن به بنگلادش!
@cafe_andishe95
📄استالین زمانی به نویسندگان شوروی گفت "حقیقت را بنویسید." آیا منظورش واقعا حقیقت بود؟
نظریه پرداز نمونه شوروی می پرسد"حقیقت چیست؟" و سپس خودش توضیح می دهد ما به همه حقیقت نیاز نداریم،بلکه فقط به بخش های مفید آن نیاز داریم.
اما راستش را بخواهید دو حقیقت وجود دارد؛یکی حقیقت واقعی و دیگری حقیقت غیر واقعی.اردوگاه های تنبیهی استالین،غارت و چپاول دهقانان،زندگی های حقیر کارگران،آپارتمان های اشتراکی،صف های طویل جلوی فروشگاه ها ،الکلیسم فراگیر،نفرت از ایدئولوژی حاکم و...حقیقت واقعی(یا حقایق واقعی) هستند .اما کالخوزهای شکوفا،کارگرانی که فقط دغدغه اضافه تولید دارند،کار قهرمانانه در ابعاد توده ای،افزایش باورنکردنی سطح رفاه مردم ، پیشرفت های مشعشع علمی،فداکاری مردم برای تحقق آرمان های کمونیستی و....حقیقت غیرواقعی(یا حقایق غیرواقعی)هستند.
این یکی نیز می تواند خیلی اورولی به نظر بیاید ،اما این تحریف کلمات در واقع مدت ها قبل از این که جرج اورول بگوید"حقیقت دروغ است و دروغ حقیقت است" در کشور ما وجود داشته است.
و من اشتری اضافه کنم به صحبتهای جناب واینوویچ در کتاب شوروی ضد شوروی که:کلمه فسادپذیرترین چیز در ذیل نظام های دیکتاتوری است.
بیژن اشتری
@cafe_andishe95
▪️اقتدارگرایی یا تمامیت خواهی؟⬛️
📍باید میان اقتدارگرایی و تمامیت خواهی تفاوت قائل شد: رژیم های تمامیت خواه نفوذ در تمامی جنبه های زندگی انسانها، اعم از اقتصاد، اجتماع، دین، فرهنگ و خانواده را مجاز می دانند و چنین قدرتی را اعمال می کنند، ولی در اقتدارگرایی چنین نیست. در رژیم های تمامیت خواه یک حزب غالب با یک ایدئولوژی مشخص و انضباطی سفت و سخت نقش آفرینی می کند و با جهدی تمام به دنبال بسیج سیاسی اند، دستکاری فرایندهای سیاسی برای ایجاد مشارکت بالا در میان شهروندان به طور جدی دنبال می شود و البته کنترل شدیدی روی نامزدهای و سیاست های آنها وجود دارد.
اقتدارگرایی ولی بیشتر ذهنیت (منتالیتی) است تا ایدئولوژی، مشارکت سیاسی پایین است و از تکثرگرایی و رقابت میان سیاست ها و کنشگران سیاسی (از جمله رسانه ها) هم خبری نیست و البته کنترل محدودی روی جنبه های دیگر (اقتصاد، دین، فرهنگ و ...) وجود دارد و تلاش چندانی برای دستکاری آنها صورت نمی گیرد.
برای مقایسه بد نیست یادی از شیلی و کوبا کنیم، کوبا یک نمونه از رژیم های تمامیت خواه است، ولی شیلی دوران پینوشه را می تواند اقتدارگرا به حساب آورد، در یکی در کمتر از دو دهه انتقال به دموکراسی صورت گرفت و اقتصادی شکوفا باقی ماند که در آینده یحتمل چپ ها نابودش کنند، در دیگری بعد از چند دهه نکبت، همچنان امیدی به بهبود نیست! در میان بدی ها هم همه در یک سطح قرار ندارند، والله اعلم.
امیرحسین خالقی
@cafe_andishe95
دموکرات های امریکا از اپل برای حذف نکردن تلگرام از اپ استور شکایت کرده اند!
#دموکرات
#آزادی_بیان
@cafe_andishe95