bukharamag | Unsorted

Telegram-канал bukharamag - Bukharamag

16627

Subscribe to a channel

Bukharamag

ثریا رستمی

دلنوشته‌ای برای استاد دهباشی عزیز


برای تو می‌نویسم
برای تو که در جغرافیای مشترکی، همسایه‌ایم.
برای تو که اولین بار بذر میهن‌دوستی در نشست‌های بخارایت در من جوانه زد و آنقدر در وجودم ریشه دواند که خواستم چون تو در کوچه‌های بخارا گم شوم تا نه‌تنها وطن که خود را بیابم.
برای تو که هر زمان خسته از رنج دشواری زیست در این سرزمین مرا به انزوا می‌کشاند پایداری تو در دوست داشتن بی‌قید و شرط ایران، مرا به ادامۀ راه و تلاش دوچندان دلگرم می‌کند.
برای تو که هروقت در هر محفلی نام تو را می‌برم، حضورت را با فرستادن پیامی در همان لحظه به من گوشزد می‌کنی.
برای تو که پیام‌های ایران‌دوستی نیمه‌شب و سحرگاهت حتی اگر خواب را بر من حرام می‌کند، شادی رنج ایرانی بودن را بر من حلال می‌کند.
برای تو که هروقت در کلاس‌های درسم از زیبایی معماری و تاریخ خانۀ وارطان می‌گویم با ذوق به درب سفید روبروی این خانه اشاره می‌کنم تا بدانند که همسایۀ چه آفتابی است.
برای تویی که بودنت برای منی که تنها ساکن آپارتمانی خلوت در این شب‌ها و روزهای جنگی‌ام، مشق و تمرین وطن‌دوستی است.
برای تو می‌نویسم علی جان دهباشی عزیز، دیدنت هر لحظه، هر روز حتی در قاب گوشی‌ام در میان کتاب‌هایت در دلکده‌ای که منزل و دفتر کار توست اما مأمن روح و روان من است، به من امید رسیدن آسایش و آرامشی در این سرزمین بی‌قرار می‌دهد که سال‌هاست چشم‌انتظارش هستم. چه خوب شد که در ایران زاده شدی تا اول فروردین هر سال قند در دلم آب شود به این که هم‌وطن تو‌ام. بمان برای ایران و ایرانی چون دماوند چون خلیج فارس.

۱ تیرماه ۱۴۰۴ ـ ساعت ۳:۵۳ بامداد وقتی که صدای پدافند هوایی تهران بی‌وقفه به گوش می‌رسد.

Читать полностью…

Bukharamag

محسن آزموده

دم مردم گرم


من می‌ترسیدم، مادرم نگران بود، پدرم و فاطمه، همسرم، اما می‌گفتند باید برگردیم. بابا می‌گفت خون ما كه از خون مردم رنگین‌تر نیست، باید به خانه‌مان برگردیم. فاطمه می‌گفت ما باید به سر كار برویم، روزنامه در می‌آید، همكاران در دنیای اقتصاد كار می‌كنند. نباید آنها را تنها بگذارم. از مادر پرسیدم نظر تو چیست؟ گفت: بریم پسرم، نگرانی من شما هستید، ما كه عمرمان را كرده‌ایم، ما جنگ دیده‌ایم، انقلاب دیده‌ایم، خون داده‌ایم. هیچگاه پیكر عباس، برادر بیست ساله‌اش را از جزیره مجنون باز نگرداند، قطعه‌ای از قلبش آنجاست.  برگشتیم. در جاده نگران بنزین بودم، نگران جاده. جاده‌ها خلوت بود، پمپ بنزین‌ها خالی. به متصدی بنزین گفتم: ببخشید كارتم تموم شده، میشه بنزین بزنم؟ گفت من كارت بهت میدم، بزن عزیزم، نگران نباش. همه مهربان شده‌اند. همكاری می‌كنند. كاری به سودجویان و فرصت‌طلبان ندارم، آنها همه جا هستند. اما اكثریت مردم با یكدیگر هم‌بسته و متحدند، از جنگ ناراحتند و به هموطنان خود خدمت می‌كنند. در خانه‌هایشان را باز می‌كنند و از مهمان‌هایی كه به هر دلیل تاب تحمل صداهای پدافند سربازان ایران و ویزویز موذی پهپادها و انفجار حمله‌های وحشتناك متجاوزین را ندارند، میزبانی می‌كنند و به آنها پناه می‌دهند. گواه می‌خواهید؟ برادرم با خانواده همسرش. صاحبخانه‌ای در حوالی فیروزكوه به آنها گفته تا هر وقت خواستید اینجا بمانید، متعلق به خودتان است. هر كمكی خواستید بگویید. در همین چند روز ده‌ها نفر از دوستانم از جای‌جای كشور تماس گرفته‌اند و پیشنهاد داده‌اند، پیش آنها برویم، از گرگان، كرمانشاه، كاشان، مشهد، قوچان، دامغان، كرمان و.... آفرین به این مردم. همیشه در لحظه‌های بحرانی نشان داده‌اند كه پشت هم هستند و از هیچ یاری و كمكی دریغ نمی‌كنند.
به تهران كه رسیدیم، مشاهدات خلاف آن چیزی بود كه در شبكه‌ها و رسانه‌های غیر ایرانی می‌گفتند، كه می‌گفتند سوت و كور است و همه رفته‌اند. البته خلوت بود، طبیعی است، عصر جمعه بود. همیشه بعد از ظهر جمعه و گرما خلوت است. اما عصر كه بیرون زدیم، دیدیم زندگی جریان دارد. ماشین‌ها در خیابان‌ها هستند. فاطمه گفت یكسر به آقای دهباشی بزنیم. در خانه كه بودیم، به او زنگ زده بود و برای روزنامه پیام ما یادداشتی گرفته بود. دوباره زنگ زد و گفت اجازه داریم بیاییم دیدنتون؟ آقای دهباشی گفت بیایید. رفتیم. از همان راهروی پر گل و كبوتر همیشگی عبور كردیم. علی دهباشی همان جای همیشگی نشسته بود، در میان انبوه كتاب‌ها و مجلات. تلفنش یك لحظه قطع نمی‌شد. آقای افتخاری برایمان قهوه درست كرد. آقای دهباشی از نگرانی‌هایش می‌گفت، از تاریخ ایران و از اینكه وضعیت این روزها‌ خیلی او را مشوش كرده. صدایش بغض داشت و یك جا دیگر طاقت نیاورد. با این همه زود به حال قبلی برگشت. گفت باید كار كرد، باید از ایران دفاع كرد. آقای افتخاری گفت كه زیر نظر آقای دهباشی مشغول تهیه شماره بعدی بخارا است و احتمالا تا دو هفته دیگر منتشر می‌شود، با پرونده مفصلی برای استاد فقید محمد جواد مشكور نویسنده آثاری چون تاریخ ایران زمین و ایران در عهد باستان.  دنبال یك شیرینی‌فروشی بودیم تا برای تولد دوستم كیك بگیریم. شیرینی‌فروشی ماهور حوالی خیابان میرزای شیرازی باز بود. مرد شیرینی‌فروش خیلی مهربان بود. كیك را حساب كردیم. به تحریریه هم‌میهن رفتیم، آنجا هم شلوغ بود. دوستان و همكاران هم بودند. از اضطراب روزهای اول در چهره‌ها و حرف‌ها رد كمرنگی باقی بود. بیشتر اما امید بود و امید. تولد امیر را جشن گرفتیم، عكس گرفتیم. لبخند از روی لب‌ها محو نمی‌شد.  شب به خانه آقای میرفتاح دایی امیر رفتیم. هنرمند نقاش و گرافیست داشت كار می‌كرد. داشت از روی چهره شهیدان این چند روز كلیشه درست می‌كرد، تا طرح صورتشان را روی دیوارهای شهر كار كند. تا همه بدانند كه آنها زنده‌اند و حضور دارند، در كنار ما. می‌خواست طرح نتانیاهو و ترامپ را هم روی ویرانه‌های جنگ منقش كند، تا فراموش نشود كه این ویرانی‌ها و خرابی‌ها كار كیست.
آنجا باز برای امیر جشن تولد كوچكی گرفتیم، در حد مقدورات این شب‌ها و روزها. مجید شویدپلو با تن ماهی درست كرده بود و در اتاقی نیمه تاریك خوردیم. خوشمزه‌ترین غذایی كه در این یك هفته خورده بودم.

Читать полностью…

Bukharamag

نورعلی نورزاد

دعای تاجیکان برای ایران



فشردم در دل تنگم غم پهناورت، ایران
سراپا درد و آهم از شب دردآورت، ایران

دوماهه کودکِ شیرین‌نگاه و خنده‌روی تو
شود قربانی بمب عدوِی خودسرت، ایران

جهان گویا تماشا می‌کند فِلم هَلیوودی
خدای آسمان باشد انیس و یاورت، ایران

به پهبادان اگرچه حمله دارد دیو و اهریمن
مشو نومید، کاینک می‌رسد زالِ زرت، ایران

غرورت را شکستن حمله‌ی دشمن بنتواند
ز‌پاافـتاده خواهم دیو را پیشِ دَرَت، ایران

تو تنها نیستی، ای وارث ساسان و سامانی
هزاران رُستمان داری در آغوش و برت، ایران

دعا و نامه‌های ما ز جیحون سوی تو آید
که چون سیمرغ افزاید همه بال و پرت، ایران


این غزل را امروز دوست ارجمندم آقای نورعلی نورزاد از شهر خجند تاجیکستان برای ما فرستاده‌اند. - محمود فتوحی رودمعجنی



نقل از کانال: کاروند پارسی/ محمود فتوحی رودمعجنی

Читать полностью…

Bukharamag

سپیده
شعر: سایه
آهنگ: محمدرضا لطفی
خواننده: محمدرضا شجریان
اجرای گروه شیدا
تاریخ اولین اجرا: آذرماه ۱۳۵۸

Читать полностью…

Bukharamag

علی‌اکبر زین‌العابدین

Читать полностью…

Bukharamag

احمد محیط ‌ط‌باطبایی

جایگاه دهباشی کجاست

در یک سال اخیر بر اثر بیماری کرونا بسیاری از افراد فرهیخته و برجسته ما در حوزه‌های فرهنگ، هنر، سیاست و علوم مختلف از دنیا رفته‌اند که هر‌یک در حوزه خود و جامعه امروزی ما تأثیرگذار بوده‌اند. برای هر‌کدام باید متأثر باشیم که چنین افراد ارزشمندی را از دست دادیم؛ اما اخیرا با شنیدن خبر بستری‌شدن آقای دهباشی در بیمارستان به این فکر و اندیشه فرو رفته‌ام که دهباشی به کدام گروه فرهنگی، هنری، سیاسی و اجتماعی ما تعلق دارد و جایگاه او در فرهنگ معاصر ما کجاست؟ پاسخ این است که همه گروه‌ها، افراد و همه کسانی که در این سال‌ها در حوزه‌های خود به فعالیت پرداخته‌اند، کار آنها توسط دهباشی دیده شده است. ما کلمه‌ای داریم به اسم «مظلوم» که از «ظلمت» می‌آید و ظلمت یعنی تاریکی و کسی که بتواند تاریکی را از پدیده‌ای بردارد، درواقع مظلوم‌بودن آن پدیده را از بین برده است. دهباشی در سال‌های گذشته با کاری که انجام می‌داد، افرادی را که به شکلی مظلوم بودند و دیده نمی‌شدند، معرفی می‌کرد یا کارهایی را که چندان مخاطب نداشت و افراد و گروه‌هایی که در سطح اجتماع دیده نمی‌شدند، تبدیل به جامعه‌ای دیده‌شده و معرِف کرد و آنها را از نکره‌بودن و دیده نشدن درآورد. به‌همین‌دلیل جایگاه دهباشی جایگاهی بسیار رفیع‌تر از افرادی است که تا به امروز اسم برده‌ایم و می‌شناسیم؛ زیرا دهباشی درواقع متعلق به همه حوزه‌هایی است که ما به آنها توجه کرده و در اینجا ذکر می‌کنیم. وقتی به برنامه‌های دهباشی می‌نگریم و به‌نوعی در آنها دقت می‌کنیم، می‌بینیم شب‌های بخارا و مجله بخارا و سایر مواردی که دهباشی توانسته از آن طریق زاویه‌های فرهنگ ایرانی را به ما و دیگران بشناساند، چنان وسیع است که شاید در کمتر حوزه‌ای دیده‌ایم؛ چنان‌که آن را باید در یک سطح ملی و جامع بررسی کرد. از «کبوتران کشورمان» که در شب کبوتر به آنها پرداخت، تا کولی‌هایی که جایگاهی ندارند و بی‌خانمان هستند، دهباشی تنها کسی بود که به آنها پرداخت او بود تا ما با این جامعه‌ای که 16 قرن در ایران است، آشنا شویم. حتی گرو‌ه‌های ورزشی در شب امجدیه و سایر مواردی که هر‌کدام یک دانشمند، یک نویسنده و یک فرهیخته و حتی اگر خارجی بودند ولی به فرهنگ ایران توجه کرده بودند، پرداخته و آنها را در معرض دید و درک جامعه ایرانی قرار داده است.

به‌ دلیل همه این فعالیت‌هاست که امروز که شنیدیم جناب دهباشی در بستر بیماری قرار گرفته، در واقع همه آن افرادی که از آنها گفتیم، از آن بی‌خانمان‌ها تا شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی و ورزشکاران و... امروز ناراحت هستند و دست دعا برمی‌دارند که دهباشی را دوباره سالم و در عرصه فرهنگ و هنر پویا ببینند. و با کار خود بتواند وظیفه‌ای را که برعهده دولت و گروه‌های عمومی است، انجام دهد. امید که ما هم در کنار او بتوانیم همچنان و به طور دائم، پویا و موفق، بخش‌های مختلف فرهنگی کشور خویش را معرفی کنیم.
علی دهباشی از زمانی که مجله کلک را دایر کرد و حتی قبل از آن، در حوزه فرهنگ ما شناخته شد. در سال‌های بعد او مجله بخارا و شب‌های بخارا را تأسیس کرد و به دنبال آن حوزه‌های تخصصی که موارد خاص مثل معماری یا امورات دیگر را شامل می‌شد تنظیم و تهیه کرد و به هر آنچه در سر داشت، عمل کرد.
دهباشی در اصل توانست مجله‌ای را منتشر کند که امروز در حوزه خود منحصر‌به‌فرد است.
روزگاری در دهه 40 یا دهه‌های دیگر شاهد انتشار مجله‌های بسیاری در حوزه‌های تاریخ و تمدن و فرهنگ و... بودیم؛ اما امروزه فقط «بخارا» است که به فرهنگ ایران در شکل سنتی آن می‌پردازد و در عرصه جهانی همه ایران‌شناسان و دیگران را از رویدادهای مختلف آشنا و مطلع می‌کند. به این مواردی که در سال‌های اخیر به شکل یک ویژگی در‌آمده‌اند، مجله‌های علمی- پژوهشی و سایر مواردی را که متعلق به دانشگاه‌ها و جاهای گوناگون هستند و در واقع مطلب را در یک حوزه اختصاصی و برای گروهی متخصص قرار می‌دهد، باید اضافه کرد.
علی دهباشی در مجله بخارا و شب‌های بخارا بین جامعه متخصص، موارد خاص و جامعه عمومی و مردم ارتباط برقرار کرد و از سوی دیگر گاهی موارد عمومی مانند امجدیه را به اطلاع گروه‌های اختصاصی و افراد صاحب علم و دانش در‌می‌آورد. این پل میان گروه‌های مختلف اجتماعی در فرهنگ ما از موارد خاصی بود که دهباشی انجام داد. امروز برای علی دهباشی دعا می‌کنم و امیدوارم که هرچه زودتر سلامتی‌اش را به دست بیاورد و در کنار ما باشد. حتی شبی برای کووید 19 برگزار کنیم و تأثیرات آن و پسا‌کرونا را بتوانیم در حوزه شب‌های بخارا با یکدیگر بررسی کرده و بسنجیم و به یک نتیجه‌گیری علمی در این زمینه برسیم.

Читать полностью…

Bukharamag

میلاد عظیمی

برای علی دهباشی

احسان یارشاطر به خرد و انصاف و اعتدال نامبردار بود. در داوری غرض نداشت. وقتی می‌خواست کارنامه کسی را ارزیابی کند، حسنات و سیئات او را پیش چشم می‌آورد و با توجه به امکانات و مقدورات، معدل کارنامه هر کس را می‌سنجید. اوضاع زمانه را نیز مدّ نظر داشت. یارشاطر کارهای بزرگ و مهم کرده بود و دشواری کار را می‌دانست.

درباره دهباشی خوب و بد بسیار گفته شده است. فهرست بالابلندی از نام بزرگان فرهنگ ایران می‌توان ترتیب داد که علی دهباشی را خادم فرهنگ ملی ایران می‌دانند.

احسان یارشاطر هم درباره دهباشی و بخارا و شبهای بخارا ابراز نظر کرده است. دهباشی بنا به ملاحظات معلوم نه برای یارشاطر و ایرانیکا شبی برگزار کرد و نه ویژه‌نامه برای یارشاطر منتشر کرد. حتما یارشاطر هم انتقادهایی به برخی کارهای دهباشی داشت اما در داوری خود معدل کارنامه او را در نظر گرفته است. جایگاه کلی او را به عقیده خود نشان داده است.

«علی دهباشی هم یک مثال خوب دیگر است که به نظر من باید مجسمه‌اش را، مثل مجسمه ایرج افشار، از طلا ریخت و حفظ کرد. دهباشی هم هوش ذاتی و درک طبیعی دارد و می‌داند تا کجا می‌تواند پیش رود که هم بخارا ادامه پیدا کند، هم شب‌های بزرگ‌داشت اهل اندیشه و قلم برگزار شود، و هم ارزش‌ها حفظ شود. این کار دشواری‌ست. خیلی دشوارتر از این که کسی به دولت ناسزا بگوید یا بایستد و بگوید حق با من است و شما نمی‌فهمید و بعد برود زندان یا کشته شود» (احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، لوس‌آنجلس، ۲۰۱۶،ص).

دهباشی عزیزم نظر یارشاطر را نوشتم تا بخوانی. تا روحیه و قوت بگیری و روزهای دشواری که در پیش داری را به سلامت بگذرانی. به یادت می‌آورم سخنان زرین‌کوب،موحد، مهدوی‌دامغانی‌، ایرج افشار، مهرداد بهار، سیدحسینی، شفیعی، باطنی، آشتیانی، شایگان، باستانی، ستوده، عدل، شرف، مسکوب، صنعتی، شجریان، بیضایی، دولت‌آبادی، انجوی، ریاحی، فاضل‌‌‌، دانشور، گلستان، سایه، خالقی‌مطلق و ده‌ها شخصیت فرهنگی برجسته را که قدرت را دانسته‌اند. به یادت می‌آورم که در تاجیکستان و هند و افغانستان چه مهربانانه از تو استقبال شد. یادت هست در شبهای بخارا در به قول افشار «ولایات»، مردم برایت چه می‌کردند؟

فقط به این دلنوازی‌ها فکر کن آقای دهباشی و جان بگیر و بر کرونا پیروز شو. زودتر خوب شو. خدا را چه دیدی. شاید در سال و قرن جدید به آرزویت رسیدی؛ شاید پول‌دار شدی و توانستی از پس هزینه پست برآیی و تعداد زیادتری بخارا برای اهل فرهنگ افغانستان و تاجیکستان بفرستی. قوی باش آقای دهباشی.

Читать полностью…

Bukharamag

دکتر بابک زمانی

فرهنگ در بستر

وقتی نیمه‌شب خبر رسید کرونا به «علی دهباشی» رسیده و او اکنون بستری است، ناگهان گمان کردم بخشی از فرهنگ کشور روی تخت بستری است. تازه از بخارای نوروز خلاص شده بود؛ اما بخارای بعد، هزار‌و‌یک شب‌هایی که تاریخ و فرهنگ را می‌کاوند، پیگیری و توجه به بزرگان و هنرمندانی که تنها معدود افرادی نظیر او پیگیر مشکلات‌شان هستند و... بسیاری کارهای فرهنگی دیگر که دهه‌هاست او را به خود مشغول کرده‌اند، همچنان ادامه دارند. بی‌تردید روی تخت بیمارستان و با نفس‌هایی که بیش‌از‌پیش -از آسم قدیمی- به شماره افتاده‌اند، هم همچنان پیگیر این‌همه کارهایی است که تنها خودش باید پیگیری کند. بخارا بی‌تردید مهم‌ترین ‌و ‌دیرپاترین و منظم‌ترین رسانه در تاریخ فرهنگی دهه‌های اخیر است که جز با روحیه پرتلاش، مداراگر و ازخودگذشته «دهباشی» مقدور نمی‌شد؛ اما او بسیار فراتر از سردبیر یک مجله ادبی بوده است. او ‌نگهبان فداکار و بی‌مزد و منت تاریخ فرهنگ ایران است؛ تاریخی که جز با به‌یاد‌آوردن مکرر -آنچه در بحث حافظه rehearsal می‌خوانند- رو به نابودی خواهد رفت. به‌علاوه وقتی در دهه‌های اخیر تن و وجود بزرگان فرهنگی کشور در انزوا رو به زوال می‌رفت، او‌ نه‌تنها آنها را به یاد می‌آورد؛ بلکه آنچه در توان داشت، در کمک به ایشان فروگذار نمی‌کرد. وقتی شنیده بود منشی یک ‌درمانگاه دولتی شلوغ بارها نام «فریدون آدمیت» را با چه لحنی برای حضور در اتاق معاینه با صدای بلند می‌خواند و‌ تا «دهباشی» برسد، او توان حرکت‌کردن نداشته است، آشوبی در وجودش برخاسته بود و با لحنی می‌گفت که آن آشوب به شنونده هم سرایت کند. وقتی برای گزارش کار درمان فرهیخته دیگری که در احتضار بود، پیش من آمد، متوجه شدم بخارا مؤسسه‌ای عریض و ‌طویل اما یک‌نفره است. او یکجا تنها خبرنگار، در برخی موارد حتی تنها عکاس، تنها سردبیر و‌ لابد تنها مصحح این مؤسسه بزرگ بود. کسی که می‌گویند نزدیک‌ترین متعلقاتش را هم فدای انتشار منظم بخارا کرد. «دهباشی» در همه عکس‌ها و روایت‌ها از سال‌های بسیار دور در کنار بسیاری بزرگان فرهنگ و ادب کشور حضور دارد. از همه روایت می‌کند، با همه مصاحبه می‌کند و همه را بزرگ می‌دارد؛ اما کمتر راجع به خود او‌ نوشته‌اند. بحران کرونا بسیاری از چهره‌های ورزشی و هنری را در زیر نورافکن توجه عمومی قرار داد. «دهباشی» نیازمند هیچ نورافکن و ‌میکروفونی نیست. این فرهنگ کشور است که نیازمند مؤسسه‌ای به نام «علی دهباشی» است.
همه ما آرزومند سلامتی و ‌موفقیت او در این پیکار بی امان هستیم

Читать полностью…

Bukharamag

گزارش و متن کامل سخنرانی های ارایه شده در " شب آندره ژید و ایران " در سایت مجله بخارا قابل دسترسی است : http://bukharamag.com/1399.12.25725.html

Читать полностью…

Bukharamag

سخنرانی جواد فرید در شب «آندره ژید و ایران»

شب «آندره ژید و ایران»‌ در نشانی‌های زیر پخش می‌شود:
Telegram.me/bukharamag
Instagram.com/bukharamag
www.bukharamag.com
facebook.com/bukharamagzine
aparat.com/bukharamag

Читать полностью…

Bukharamag

سخنرانی دکتر حامد فولادوند در شب «آندره ژید و ایران»

شب «آندره ژید و ایران»‌ در نشانی‌های زیر پخش می‌شود:
Telegram.me/bukharamag
Instagram.com/bukharamag
www.bukharamag.com
facebook.com/bukharamagzine
aparat.com/bukharamag

Читать полностью…

Bukharamag

سخنرانی علی دهباشی در شب «آندره ژید و ایران»

شب «آندره ژید و ایران»‌ در نشانی‌های زیر پخش می‌شود:
Telegram.me/bukharamag
Instagram.com/bukharamag
www.bukharamag.com
facebook.com/bukharamagzine
aparat.com/bukharamag

Читать полностью…

Bukharamag

مروری بر شب‌های بخارا با موضوع ادبیات و فرهنگ فرانسه.
شب «آندره ژید و ایران»‌ امروز ساعت پنج بعدازظهر در نشانی‌های زیر پخش می‌شود:
Telegram.me/bukharamag
Instagram.com/bukharamag
www.bukharamag.com
facebook.com/bukharamagzine
aparat.com/bukharamag

Читать полностью…

Bukharamag

صبح جمعه‌های بخارا

نخستین نشست از سلسله جلسات صبح جمعه‌های بخارا با رعایت کامل پروتکل‌های بهداشتی در فضای باز «کافه فلسفه» با همکاری نشر نگارستان اندیشه، در ساعت ده صبح جمعه یکم اسفند ۱۳۹۹ برگزار می‌شود.
موضوع این جلسه، رونمایی و بحث دربارۀ کتاب «کوهنوردی و فلسفه» از مجموعۀ «فلسفه برای همه» است که با ترجمۀ محمدمهدی فلاح توسط نشر نگارستان اندیشه در ۴۱۲ صفحه منتشر شده است. این کتاب خواندنی شامل چهار بخش و هر بخش چند فصل است. از جمله موضوعات خواندنی و جذاب کتاب می‌توان به موضوعات: کوه‌نوردی و تصور رواقی از آزادی، مخاطره و پاداش؛ آیا کوه‌نوردی ارزشش را دارد؟، ذن و هنر کوه‌نوردی و ده‌ها موضوع دیگر اشاره کرد.
در نشست صبح جمعه‌های بخارا استاد داود محمدی‌فر که از پیشکسوتان کوه‌نوردی و صاحب چندین کتاب مرجع دربارۀ کوه‌نوردی و اردشیر منصوری و مهدی فلاح سخنرانی خواهند کرد.

کافه فلسفه، خیابان نوفل لوشاتو، تقاطع آراکلیان، شمارۀ ۸۷ (جمعه یکم اسفند ساعت ده صبح).

Читать полностью…

Bukharamag

روزنامه اعتماد، دوشنبه بیست و هفتم بهمن‌ماه ۱۳۹۹، بخش ویژه‌ای را به سردبیر مجله بخارا اختصاص داد، شامل گفتگوی محسن آزموده و یاداشت‌ها و خاطراتی از: محمدرضا شجریان، همایون خرم، بهاءالدین خرمشاهی، مهرداد اسکویی، اسماعیل کهرم، جلال خالقی مطلق، محمدرضا باطنی، احمد طالبی‌نژاد، عبدالحسین آذرنگ، احمد جلیلی، سرگه بارسقیان و عظیم طهماسبی.
یادداشت استاد عبدالحسین آذرنگ را با عنوان «از شگردهای سردبیری» با هم می‌خوانیم:

Читать полностью…

Bukharamag

صبح با همسرم به روزنامه رفتیم. می‌شد به اعتماد رفت، اما تصمیم گرفتم همراه او باشم. به دنیای اقتصاد آمدم. دوستان و همكارها بودند. دیدنشان امیدواركننده بود. مطالب خبرگزاری را گذاشتم. یادداشتم در صفحه اول روزنامه منتشر شده بود. یادداشت را همان روز اول رفتن نوشته بودم. احتمالا بسیاری فكر می‌كنند تهران نیستم. مهم تیتر یادداشت است: ما ایران را دوست داریم. برای نشان دادن خرابی ماشین و تعیین خسارت به اداره بیمه رفتم. آنجا هم دایر بود و مراجعین كم نبودند. گیرم به شلوغی روزهای عادی نبود، اما متصدیان و كارمندان بسیار مهربان بودند و با روی خوش و نه با عصبانیت و استرس، كار مراجعان را راه می‌انداختند. كار من را هم خیلی تند و سریع راه انداختند. اینها بخش كوچكی از تجربیات و مشاهدات و دیده‌ها و شنیده‌های من از زندگی در ایران امروز است، از تهران امروز. بله، مردم ناراحت هستند، نگران هستند، عصبانی هستند، اما امیدشان را از دست نداده‌اند و پشت هم را خالی نكرده‌اند و نمی‌كنند. انصافا دم مردم گرم.

نقل از روزنامه اعتماد ـ یکشنبه اول تیرماه ۱۴۰۴

Читать полностью…

Bukharamag

دلنوشته‌ای به علی دهباشی عزیز

روزهای ابتدای تجاوز اهریمنی چون دولت اسرائیل و ابهامی که در آینده سرزمینم و مردمم وجود داشت آنچنان باری بود بر دل و روحم و بغضی در گلویم که گویی هیچ نهایتی نیست بر اندوه مدامی که سایه انداخته بر سرزمینم.
تماشای مردمم که شادی و زندگی حق کوچکشان است و اکنون خود را دور می‌دیدند از این کمترین حق زیستن بر این پیکره خاکی زیبا، سخت و دردناک بود.
روزهایی گذشت، مردم درهای خانه و دلشان به روی هم باز شد، دستانشان به گرفتن دستی دیگر دراز شد، گوشی‌های تلفنشان واسطه‌ای شد تا صدایی از دور به صدایی برسد و آرام کند دلی را که منتظر بود و بیقرار.
اینجا سرزمین مهر است و هر آن کسی که قصد کرده پا بگذارد بر آن مقهور آن مهر گشته و باز همان مهر از دل همه آن تاریکی جوانه زد و اکنون مبهوت این همه مهرورزی‌ام.
مبهوت این همه عشق به سرزمین و مردمم‌ام و آن را یکپارچه‌تر از همیشه می‌بینم.
آنجا سرزمین خورشید است و مهر، سرزمین شیرمردان است و زنانی که مادرگونه از آن محافظت می‌کنند.
در آن سرزمین همیشه مهر پیروز بوده و هر آن اهریمنی که پای در آن نهاده در گذر زمان مقهور همان مهرورزی شده.
مردم سرزمینم، بیشتر از هر زمانی به عضوی از خانواده شما بودن افتخار می‌کنم و همه تلاشم بر این خواهد بود که نماینده‌ای شایسته باشم برای وطنم، برای ایرانم.
باشد که باشی و باشیم و برای سرزمینمان قدم برداریم.

محمد تاجران
شنبه سی و یکم خرداد
سائوپائولو برزیل

Читать полностью…

Bukharamag

ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پرخون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دل‌ها پرخون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است، وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد
راه ما، راه حق، راه بهروزی است
اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه
در همه جهان خوش باد
یادگار خون عاشقان، ای بهار
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد

Читать полностью…

Bukharamag

نامه‌ای به علی دهباشی؛ از ایرانی که زخم دارد، اما ایستاده است

سیدمحمد طباطبایی، روزنامه‌نگار و نویسنده، خطاب به علی دهباشی، مدیر مجلۀ «بخارا»، دربارة ایران‌دوستی نوشت.


آقای دهباشی عزیز این نامه را در شرایطی برایتان می‌نویسم که چند روزی است همدیگر را ندیده‌ایم و گفت‌وگوهای‌مان به تماس‌های تلفنی محدود شده است. این نامه را در شرایطی می‌نویسم که شهر و کشورمان، تهران و ایران‌مان، زیر بمب و موشک است و هر ساعت خبری می‌رسد که فلان‌جا را زده‌اند، و به تلافی ما هم فلان نقطه کشورشان را زده‌ایم.
می‌بینید؟ این‌بار هم مثل همیشه ما آغازگر جنگ نبوده‌ایم. ما هیچ‌وقت در تاریخ، شروع‌کننده‌ی جنگ نبوده‌ایم و همواره از خودمان دفاع کرده‌ایم؛ این‌بار هم آن‌ها شروع کردند.
آقای دهباشی، از ایران عزیز می‌نویسم؛ که زخم دارد، اما ایستاده است. از ایران عزیزی که وقتی نامش می‌آید اشک می‌نشیند گوشه چشم شما. از ایران عزیزی که وقتی اسمش می‌آید بغض راه گلویم را می‌بندد. از ایران عزیزی که مادر من است.
می‌دانم که این روزها در تهران هستید. نشسته‌اید توی همان خانه و دفتر «بخارا» که برایتان همچون جان است، و چشم امید فرهنگ نیز به آن دوخته. مگر می‌شود شما را از بخارا، از تهران، جدا کرد؟ نشسته‌اید میان کتاب‌ها و کار می‌کنید، استوار.
یادتان هست؟ چند روز پیش که با هم حرف زدیم، شما گفتید با فلانی، که مسئول است و صاحب رأی و دارای اختیار برای تصمیم‌گیری، تماس بگیرم و بگویم چرا برنامه‌های فرهنگی را تعطیل می‌کنید؟ چرا شهر را تعطیل می‌کنید؟ گفتید بگو که از مسیر فرهنگ هم می‌شود و باید ایستادگی کرد.
و من گفتم همه این‌ها را بارها گفته‌ام، اما کسی نمی‌شنود. کسی نمی‌شنود که سالن تئاتر صدنفره باید بسته شود، اما تجمع چندصدهزارنفری تبلیغ و برگزار می‌شود. آن روز اما، اوضاع این‌قدر ملتهب نبود؛ مردم هنوز بین ماندن و رفتن دودل نبودند.
می‌دانم حالا در بخارا نشسته‌اید، روبه‌روی عکس ایرج افشار. شاید آهسته به او می‌گویید: «می‌بینی استاد؟ به ایران حمله کرده‌اند… حرام‌زاده‌ها.»
و لابد از کسانی می‌گویید که به خاطر تقابل با ساختار حاکمیت، حاضرند ایران حراج شود و ویران.
اینجاست که حسابی عصبانی شده‌اید؛ هیچ‌کس اندازه آن‌هایی که ایران را به هر دلیلی وجه‌المعامله می‌کنند، نمی‌تواند شما را عصبانی کند.
بعد نگاه‌تان می‌افتد به عکس قدیمی‌تان کنار استادان منوچهر ستوده، ایرج افشار و باستانی پاریزی و شفیعی کدکنی؛ عکسی که ستون‌های فرهنگ ایران در آن ایستاده‌اند. اشک، آرام از گوشه چشمتان می‌لغزد و بر صورت‌تان می‌نشیند و دیگر هیچ نمی‌گویید.

تلفنم زنگ می‌خورد. نامتان می‌آید روی صفحه‌نمایش تلفن. چه نامی بگذارم بر این هم‌زمانی عجیب؟ درست زمانی که برای شما، و خطاب به شما، می‌نویسم، تماس می‌گیرید.
پیش از سلام و هر احوال‌پرسی می‌گویید: «با فلانی (همان آدم قبلی) تماس بگیر و بگو الان وقت آن است که از بلندگوهای شهر، موسیقی‌های حماسی و ملی و میهنی پخش شود. الان وقت پخش ایران، ای سرای امید سایه و شجریان است. بگو حالا که صداوسیما را زده‌اند، این موسیقی را از بلندگوهای مساجد پخش کنند.»
و من ناگهان خاطره سایه از زندان را به یاد می‌آورم؛ همان روزی که ایران، ای سرای امید با صدای شجریان از بلندگوی همان زندانی پخش شد که سایه در آن زندانی بود و و فکر می‌کنم به اینکه صداوسیما چگونه ما را از شنیدن آن ترانه محروم کرد؛ از شنیدن ایران، ای سرای امید سایه و شجریان.

آقای دهباشی عزیز
می‌دانم این روزها، چقدر بیشتر از روزهای دیگر دل‌نگران ایران هستید و خوب می‌دانم که هیچ راهی را جز کار برای ایران نمی‌شناسید. جنگ و حمله چگونه می‌تواند شما را که حتی از تخت مراقبت‌های ویژه، خود را به شب بخارا رساندید، از حرکت بازدارد؟ اصلاً مگر چیزی هست که شما را از کار برای ایران باز دارد؟ نه، هیچ‌چیز!
عشق شما به ایران، چنان عمیق است که میان شما، جدایی نیست. حالا، دشمن با موشک و هواپیما و پهپاد و رجزخوانی می‌خواهند به ایران زخم بزنند. دروغ چرا؟ من فکر می‌کنم همین حالا هم، ایران‌خانم ما کم زخم نخورده؛ از خودی و غیرخودی، از داخلی و خارجی. راستش نمی‌دانم از من چه کار برمی‌آید برای ایران، جز نوشتن.
نمی‌دانم.
اما در برابر شما، که همیشه ایران‌دوستی را به ما آموخته‌اید و گفته‌اید باید برای ایران کار کرد، با سری برافراشته، سینه‌ای ستبر، و صدایی بلند می‌گویم: کار برای ایران، وظیفه است.

و آقای دهباشی عزیز،
من حاضرم جانم را فدای ایران کنم.


نقل از ایبنا، بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۴

Читать полностью…

Bukharamag

یا رب به حقِ صحبتِ «شبهای بخارا»
بفرست «سلامت» علی دهباشی را

بشنو‌ ز لبِ قافلهٔ دانش و فرهنگ
در وِردِ سحر، زمزمهٔ «به باشی» را

احمدجلالی، دهم اسفند ۱۳۹۹

Читать полностью…

Bukharamag

یادداشتی از شهزاده سمرقندی، شاعر، داستان‌نویس و وبلاگ‌نویس تاجیک‌

Читать полностью…

Bukharamag

دهباشی و بخارا
با آرزوی شفا و پیروزی آقای دهباشی بر کرونا این مهمان ناخوانده روی کره زمین!

علی دهباشی را می‌توان آینه فرهنگ ایران‌زمین در چهل سال اخیر دانست، پاسداشت اهالی فرهنگ آنان که نسل جوان امروز و دیروز بخوبی ایشان را نمی‌شناختند توسط آقای دهباشی آثار قلمی و چهره‌شان نزد همگان با رخ و زبان همسانانشان در آینه فرهنگ نشان داده می‌شد.
در میان اندیشمندان و فرهنگ‌دوستان اعم از زن و مرد بزرگداشتی سال گذشته برگزار شد که در مورد شخص نبود بل در مورد انجمنی بود آنهم انجمنی از زنان، آری بزرگداشت انجمن زنان پژوهشگر تاریخ در بیستمین سال تأسیس گواهی از حمایت آقای دهباشی از نهادهای فرهنگی زنان بود .
کوچکترین مقالات انجمن با نام خاتون بخارا زنی مدبر و پادشاه در ناحیه بخارا در مجله بخارا چاپ شده بود و یا مقالات پراکنده دیگر اما آشنا بودن آقای دهباشی با انجمن و حمایت ایشان در بهمن ۹۸ غنیمتی فرهنگی بسیار بود.
انجمن زنان پژوهشگر تاریخ از خداوند متعال آرزوی شفا و بهبودی آقای دهباشی که گامهای بلندی در پاسداشت و حمایت از بزرگان فرهنگ کشور داشته‌اند دارد و به ایشان می‌گوییم:
آقای دهباشی فرهنگ ایران در این چهار دهه به شما مدیون است خواهش می‌کنیم هر چه زودتر پرتوان پشت میز بخارا قرار گیرید. فرهنگ ایران به قلم شما نیازمند است .
تنتان به ناز طبیبان نیاز مباد
پاینده باشید

انجمن زنان پژوهشگر تاریخ
اسفند ۹۹

Читать полностью…

Bukharamag

*دهمین مراسم گرامی‌داشت علامه دهخدا*
نمایش در اینستاگرام دهخدا:
https://www.instagram.com/p/CLfOW54hkSX/?igshid=vfe2tt55ozd8

نمایش در وبگاه مؤسسهٔ لغت‌نامهٔ دهخدا:
https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/news/14996

Читать полностью…

Bukharamag

سخنرانی گلنار گلناریان در شب «آندره ژید و ایران»

شب «آندره ژید و ایران»‌ در نشانی‌های زیر پخش می‌شود:
Telegram.me/bukharamag
Instagram.com/bukharamag
www.bukharamag.com
facebook.com/bukharamagzine
aparat.com/bukharamag

Читать полностью…

Bukharamag

سخنرانی دکتر محمد زیار در شب «آندره ژید و ایران»

شب «آندره ژید و ایران»‌ در نشانی‌های زیر پخش می‌شود:
Telegram.me/bukharamag
Instagram.com/bukharamag
www.bukharamag.com
facebook.com/bukharamagzine
aparat.com/bukharamag

Читать полностью…

Bukharamag

سخنرانی آقای فیلیپ تیبو (سفیر فرانسه در تهران) در شب «آندره ژید و ایران»

شب «آندره ژید و ایران»‌ در نشانی‌های زیر پخش می‌شود:
Telegram.me/bukharamag
Instagram.com/bukharamag
www.bukharamag.com
facebook.com/bukharamagzine
aparat.com/bukharamag

Читать полностью…

Bukharamag

مروری بر آثار آندره ژید

شب «آندره ژید و ایران»‌ امروز ساعت پنج بعدازظهر در نشانی‌های زیر پخش می‌شود:
Telegram.me/bukharamag
Instagram.com/bukharamag
www.bukharamag.com
facebook.com/bukharamagzine
aparat.com/bukharamag

Читать полностью…

Bukharamag

شب آندره ژید و ایران

به مناسبت هفتادمین سالگرد درگذشت آندره ژید، ششصد و یکمین شب از شب‌های بخارا به «آندره ژید و ایران» اختصاص یافته است. این جلسه با همکاری بخش فرهنگی سفارت فرانسه، در ساعت پنج بعدازظهر جمعه یکم اسفندماه 1399 (نوزدهم فوریه 2021) به صورت مجازی برگزار می‌شود.
در بین نویسندگان فرانسوی که متأثر از ادبیات فارسی بودند، آندره ژید جایگاه خاصی دارد. کتاب مشهور «مائده‌های زمینی» دارای نشانه‌های بسیاری از این تأثیر است.
در شب «آندره ژید و ایران» ابتدا فیلیپ تیبو (سفیر فرانسه در تهران) سخنرانی خواهد کرد. سپس دکتر حامد فولادوند و دکتر محمد زیار به تأثیرپذیری آندره ژید از ادبیات فارسی بویژه رباعیات خیام می‌پردازند. سرانجام جواد فرید و گلنار گلناریان درباره چند اثر دیگر از آندره ژید به بحث می‌پردازند.
شب «آندره ژید و ایران» در نشانی‌های زیر پخش می‌شود:
Telegram.me/bukharamag
Instagram.com/bukharamag
www.bukharamag.com
facebook.com/bukharamagzine
aparat.com/bukharamag

Читать полностью…

Bukharamag

عبدالحسین آذرنگ
از شگردهای سردبیری

رمز موفقیت علی دهباشی در انتشار مداوم و پیگیرانه نشریه‎های فرهنگی و با همكاری عده‎ای پرشمار از اهل قلم در چیست؟ رواست كه استادان روزنامه‎نگاری و تاریخ‌نگاران مطبوعات به این پرسش پاسخ بدهند، نه من كه روزنامه ‏نگار نیستم، پژوهشگر ساده‎ای هستم كه از اواسط عمر مجله كلك و سپس از آغاز انتشار دوماهنامه بخارا تاكنون، با این دو نشریه كه سردبیری‌اش با علی دهباشی بوده است، همكاری قلمی داشته‎ام. بارها و بارها كسانی به من مراجعه كرده و توقعاتی از دهباشی را در میان گذاشته و خواسته‎اند پادرمیانی و انتظارات آنها را برآورده كنم. از زبان من كه این پاسخ را می‎شنیدند «‎سال‎های سال است نه دهباشی را دیده‎ام و نه حتی با او گفت‌وگوی تلفنی داشته‏ ام»، با حیرت و ناباوری و بدون استثنا حتی یك مورد، مطلبی به این مضمون گفته‎اند: «ولی اسم تو در همه شماره‌ها هست، چه طور ممكن است دوست نزدیك او نباشی؟» من هم پاسخ ثابتی را با این واژه‌ها، تكرار كرده‎ام: « كسانی مانند من هم هستند كه با نشریه همكاری می‌كنند، نه با صاحب نشریه.»
شماری این پاسخ را نپذیرفته‌اند، یا شاید باور نكرده‎اند، یا پنداشته‎اند كه می‎خواهم طفره بروم، از زیر بار شانه خالی كنم و شفیع آنها نباشم، اما عین حقیقت را، دست‎كم از دید خودم، گفته‌ام. اگر شما اهل تحلیل‎های روانشناختی باشید، می‏توانید از این‌گونه برخوردها و پرسش و پاسخ‎ها شناختی از روحیات و منش افراد را به دست آورید. خواهید دید كه شماری حاضر نیستند از پیش‎داوری‏های‌شان دست بكشند. حاضر نیستند به پاسخ شما خوب گوش بدهند و بكوشند آن را درك كنند. حاضر نیستند از كلیشه‎های ذهنی و از هنجارهای رایج دور شوند. اگر تلاش كنید كه مفهوم «مرگ مولف» را باز كنید، دامنه معنایی آن را توضیح بدهید و بخواهید كه آثار را از پدیدآورندگان‌شان، یا كلك و بخارا را از سردبیر‏ش، جدا كنند، سعی‎تان به جایی نمی‏رسد كه نمی‎رسد. این بلیه آیا روزی از مردم، از جامعه روشنفكری، از نخبگان فكری ما دور خواهد شد یا نه، پرسشی است كه شاید شما هم مانند من آرزو كنید كه روزی پاسخ آن آری باشد.
مدتی پیش دوستی این خبر را به من داد: «در مجلس بزرگداشت ... علی دهباشی هم سخنرانی كرد و ضمن گفته‎هایش جمله بسیار محبت‎آمیزی درباره یكی از نوشته‎های تو گفت». بعد رو كرد به من و پرسید: «مثل اینكه شما خیلی با هم دوستید؟»
گمان می‎كنم یكی از دلایل موفقیت علی دهباشی در سردبیری نشریه را می‌توان از همین جمله آن دوست دریافت. دهباشی این توان را به تجربه و به یاری شم حرفه‎ای خود كسب كرده است كه حساب كار و همكاری را از دوستی و دوست‎بازی جدا كند. شاید دهباشی خیلی‎ها را دوست نداشته باشد، یا نخواهد با آنها مناسبات دوستانه برقرار كند، اما در و پنجره نشریه‎اش را به روی همكاری با آنها نبسته است. او این هوش و دورنگری حرفه‎ای را دارد كه آخر كار آنچه برجا و به یادگار می‏ماند، نشریه پرباری است با همكاری طیف گسترده‎ای از هم‌قلمان و همكاران و به‌رغم دیدگاه‎ها، نگرش‎ها، سلیقه‎ها و سلوك‎ها و همه ویژگی‎های شخصی‎شان. امیدوارم جمله زیر حمل بر تعریف و تعارف، یا بیانی خلاف مكنون واقعی‎ام تلقی نشود: «شاید این دهباشی است كه می‎تواند امثال ما را تحمل كند، نه ما».
یكی از درس‎هایی كه از استاد بزرگوارم شادروان ایرج افشار آموختم و هرگز آن را از یاد نخواهم برد، برای شما نقل می‌كنم. خیال می‌كنم عصاره زندگی استاد ایرج افشار را بتوان در دو چیز خلاصه كرد: «ایران‎شناسی» و «اطلاع‎رسانی فرهنگی به همگان، به‌ویژه فارسی‌زبانان و فارسی‌دانان ایران‎پژوه». طی سال‌هایی كه از نزدیك شاهد بودم، متوجه شدم استاد افشار به سمت هر كسی كه در آن دو حوزه فعالیت می‌كرد، فروتنانه می‎رفت، بدون آنكه با عقیده و سلیقه او كاری داشته باشد. شمار فراوانی ـ نمی‌دانم چقدرـ از هر سنخی كه به این دو حوزه دلبستگی داشتند، با او همكار، دوست و آشنا شدند، یا در مراوده و مكاتبه و تماس مستقیم و غیرمستقیم قرار گرفتند. او نقطه كانونی دایره‎ای بود كه نمی‎خواست كسی كه با كارهایش در این دایره قرار می‎گیرد، یا می‌تواند قرار بگیرد، از این دایره بیرون بماند. این منش و روش استاد ایرج افشار می‎تواند برای هركسی كه به رشد و توسعه فرهنگی، علمی و پژوهشی به ‎راستی علاقه‎مند است، الگو باشد. شاید علی دهباشی هم با این ویژگی كم مانند استاد افشار به ‏خوبی آشنا باشد. در هر حال و هر چه هست، آرزو می‌كنم او با تداوم انتشار بخارا و دیگر تكاپوهای فرهنگی‎اش در راه پیشرفت و اعتلای فرهنگ ما تا توان دارد بكوشد. تا او به این كوشش ادامه می‌دهد، من و امثال من نه با شخص او كه با تقلای درخور ستایش‎اش همراه خواهیم بود، چه ما را خوش بدارد و چه ندارد.

مهر 1399

Читать полностью…

Bukharamag

هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
از بن جان

این شعر برای نخستین بار در شماره نوروزی مجله بخارا (فروردین - اردیبهشت ۱۴۰۰) منتشر شده است.

Читать полностью…
Subscribe to a channel