اهدای کتاب اهدای کلمه است. کلمات نور هستند، باعث میشوند زندگی را بهتر ببینیم. ارتباط با ادمین @fara1358h @zarnegar503 زبان انگلیسی 👇 @Ladybug_English ❤️ تاریخ تاسیس کانال❤️ 26, March, 2016 کتابخانه صوتی👇 @book_tips_audio
🍃🌺🍃
هدف از زندگی فقط شاد بودن نیست، بلکه مفید بودن، شرافتمند بودن، دلسوز و غمخوار بودن است. تفاوت دارد كه فقط زندگی کرده ای
یا خیلی خوب زندگی کرده ای.
#رالف_امرسون
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#فلک قسمت پایانی
وکیل برافروختهتر به سمت قاضی دیگر برگشت و گفت: "بنده از سخن شما تعجب میکنم. چطور مطالبه یک حق شرعی، قانونی و وجدانی بیپایه و اساس است؟ چرا باید فردی بیجهت حاصل دهها سال تلاش و کار سالمش بی آنکه تقصیری داشته و یا وارد معامله پرخطری گشته باشد نابود شود و دادگستری ساکت از کنار این ستم روشن بگذرد؟".
رئیس شعبه مداخله کرد: "خیلی خوب، کافی است. حرفهایتان را نوشتهاید و اینجا تکرار کردید. بیشتر از این وقت ما را نگیرید". معنی این سخن اخراج محترمانه بود. وکیل بیرون آمد. احساس میکرد که دُمش روی کولش است. ناراحت نبود چون آن چه باید کرده بود.
کمتر از یک ماه بعد رأی ابلاغ شد. رأی نخستین بیکم و کاست تأیید شده بود. دادگاه تجدیدنظر حتی نخواسته بود برای تایید رأی استدلالی دست و پا کند. دیگر وکیل کاری نداشت. جنگ او پایان یافته بود. جنگی که از اول امید چندانی به موفقیت او نبود. از دفتر با پیرمرد تماس گرفت: "آقا! کار من با شما تمام شد. رأی یک ساعت قبل از دادگاه تجدیدنظر ابلاغ شد. همان رأی اول است، چیز جدیدی ندارد. من نتوانستم کاری برای شما انجام دهم و متاسفم. اگر خواستید کپی رأی را داشته باشید، فردا شب دفتر هستم".
از آن طرف خط تلفن پیرمرد به تلخی و آرامی گفت: "حداقل تشکر میکنم که بیجهت امید واهی به من ندادید". وکیل گوشی را گذاشت و به مجسمه فرشته عدالت که روی میزش قرار داده بود، خیره شد. چشم مجسمه با پارچهای بسته شده بود: "از موقعی که این تندیس را خریدم چشمانش بسته بود. چرا؟ چشمش را بر روی چه بسته؟ ظلم یا عدالت دریغ شده؟".
چشمانش را از مجسمه برگرفت و خودش را روی صندلی رها کرد. به بالا نگاه کرد. به نظرش رسید که سقف اتاق خیلی پایین آمده. اتاق برای او کوچک شده بود.
پایان
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
شاهکار #ونگوگ
روی لینک ضربه بزنید، سپس انگشت خود را در هر نقطه از نقّاشی، و در هر جهت، بالا، پایین، چپ، راست، حرکت بدهید تا شگفتزده شوید.👇👇
https://static.kuula.io/share/79QMS
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سخنی در مورد دوستی:
دوست شما پاسخ نیازهای شماست
او کشتزار شماست که در آن با عشق می کارید و با سپاسگزاری درو می کنید.
بگذارید که دوستی شما هدفی جز عمق دادن به روحتان نداشته باشد
#پیامبر
#جبران_خلیل_جبران
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_هشتم (در آداب صحبت)
🍃آداب ۵۵
✨ دوستی را که به عمری فراچنگ آرند، نشايد که به يک دم بيازارند.
🔸سنگی به چند سال شود لعلپارهای
🔹زنهار تا به يک نَفَسش نشکنی به سنگ
@book_tips 🐞
🟥 لیست برترین کانال های تلگرام 🟥
👁 چشم سوم 🎺 شعر،دلنوشته
🧠 روانشناسی تراپی 🧿 متافیزیک
🧘♀مدیتیشن 🗓ریاضیات
🧘♀ مراقب 🧩 فلسفه منطق
🎲 تاثیر کارما 👩⚕ درمان
💎 قانون جذب 📖 ادبیات
🎸 موسیقی 🔊 فن بیان
📘 کتاب مقاله 🩺 طب نوین
🧨🔹 همه کانالها توصیه میشود 🔹🧨
1403/10/23
جهت هماهنگی در لیست و رزرو تبلیغات 👇👇
@HHo_bb
جمهوری خود مختار یاقوتستان ترک زبان در قطب شمال در منطقه سیبری
اطلاعات جالبی در این باره ببینید و بشنوید.
در اینجا هم جامعه ای متشکل از افراد با نظاماجتماعی رایج وجود دارد اما سبک زندگی با روشی که ما اغلب می دانیم و زیسته ایم تفاوت ماهوی دارد .
@book_tips 🐞
«در هوایت بی قرارم»
#شهرام_ناظری
#با_هم_بشنویم
@book_tips 🐞🎶
📕📗📘
🍃📚هفتاد و چهارمین کتاب 📚🍃
🔴درود بر همراهان عزیز مطالعه گروهی
✅ ضمن تشکر از مشارکت شما عزیزان در نظر سنجی ؛ کتاب #مردی_که_می_خندد از #ویکتور_هوگو جهت مطالعه این دوره انتخاب شد
کتاب منتخب دی و بهمن :
کتاب : #مردی_که_می_خندد
نویسنده: #ویکتور_هوگو
ترجمه : #جواد_محیی
تاریخ شروع : 《۱۴۰۳/۱۰/۲۶》
تاریخ پایان : 《۱۴۰۳/۱۱/۲۹》
@book_tips🐞📚
📕📗📘📙📕📗📘📙
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_هشتم (در آداب صحبت)
🍃آداب ۵۳
✨ جوهر اگر در خَلاب افتد همچنان نفيس است و غبار اگر به فلک رسد همان خسيس. استعداد بی تربيت دريغ است و تربيتِ نامستعد ضايع. خاكستر نسبی عالی دارد كه آتش جوهر عِلويست وليكن چون بنفس خود هنری ندارد با خاک برابر است و قيمت شكر نه از نی است كه آن خود خاصيت وی است.
🔸چو كنعان را طبيعت بی هنر بود
🔹پيمبر زادگی قدرش نيفزود
🔸هنر بنمای اگر داری نه گوهر
🔹گل از خارست و ابراهيم از آزر
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
🔴 چرا فروید مرگ اندیشی را بیماری روانی میداند؟
🔹فروید نخستین کسی بود که به صورت جدی مضمون مرگ را وارد روانشناسی کرد، اگرچه او خود، نگاه سلبی به مرگ داشت و معتقد بود که مرگ اندیشه ها، به دلیل بیماری روانی است که مرگ اندیشند و کسی که سلامت روانی دارد مرگ اندیش نخواهد بود –برعکس روانشناسانی که بعد از فروید آمدند و معتقد بودند که مرگ اندیشی نشانه ی سلامت روانی است- اما فروید برای اعتقاد خود دو دلیل داشت:
🔹اول: فروید معتقد بود که اندیشیدن درباره ی چیزی که تجربه اش نمی کنیم، معنا ندارد. اپیکور نخستین کسی بود که گفته بود ما مرگ را تجربه نمی کنیم و تا زمانی که در حال زیستنیم مرگ نیست و وقتی مرگ هست، زیستنی وجود نخواهد داشت و بنابراین موجود زنده ای نیست که مرگ را تجربه کند. ما آدمیان درد و رنج را تجربه میدکنیم چون درد و رنج در هنگام زیستنمان وجود دارد، اما مرگ را تجربه نمی کنیم چون وقتی مرده باشیم دیگر آگاهی و ذهن نداریم که مرگ را تجربه کنیم. ماجرای همان حکایت مولوی است از پشه ای که از دست باد به سلیمان شکایت برد و گفت که هرکجا هستم باد مرا پرتاب می کند و از دست باد امان ندارم. سلیمان هم در جوابش گفت قاضی عادل باید سخن شاکی و شاکی عنه را بشنود تا بتواند قضاوت کند. پشه گفت مشکل این است که من و باد اصلا نمی توانیم یکجا قرار بگیریم. داستان پشه و باد مثل داستان آدمی و مرگ است. تا آدمی هست مرگ نیست و وقتی مرگ هست دیگر آدمی نیست که آن را تجربه کند. آیا می شود به چیزی که نمی توان تجربه کرد فکر کرد؟ آیا وقتی ما به ثروت صد تریلیون دلاری نمیرسیم آیا درست است که به زمانی بیندیشیم که چنین ثروتی را خواهم داشت یا چنین اندیشه ای نشانه ی عدم سلامت روانی است؟
🔹دوم. دلیل دیگر فروید برای این ادعا که مرگ اندیشان سلامت روان ندارند کمی پیچیده است. فروید معتقد است چیزی که برای آن «زبان» وجود نداشته باشد هیچ وقت نسبت به آن آگاهی پیدا نمی شود. معتقد بود که وقتی ما تعبیر زبانی یک موضوع را به کار میبریم باید بتوانیم چیزی را در ذهنمان احضار کنیم. اما وقتی واژه ی مرگ را می شنویم چیزی درباره ی مرگ خودمان در ذهن ما احضار نمیشود. با شنیدن مرگ، مرگ همسایه به ذهن شما می آید نه مرگ خودتان. بنابراین فروید معتقد بود تعبیر زبانی «مرگِ من» تعبیر بی معنایی است و هیچ وقت آدمی نمی تواند درباره ی آن تصوری داشته باشد. فروید می گفت چیزی که در مرحله ی خودآگاه تصوری از آن نداریم هیچ وقت به ناخودآگاه ما هم نمی تواند راه پیدا کند، چون هرچیزی که بخواهد به ناخودآگاه راه پیدا کند حتما باید در خودآگاه حضور قبلی داشته باشد.
🔹فروید به این دو دلیل معتقد بود که مرگ اندیشی امری بیمارگونه است. اما چرا به رغم این، انسانها این مقدار مرگ اندیش اند؟ فروید میگفت مرگ اندیشی صورت مبدل یک ترس دیگر است. معتقد بود ترس دیگری وجود دارد و روان درمانگر باید ترس دیگر فرد را کشف کند و وقتی آن ترس را کشف کند دیگر ترس از مرگ و اندیشیدن به مرگ در آدمی از بین میرود.
🔹فروید برای آن ترس دیگر دو تعبیر به کار می برد (که یکی از آنها را باید کاملا فرویدی باشید تا بپذیرید و دیگری را می توانید فرویدی نباشید اما بپذیرید).او می گفت انسانها ترس از اختگی و عقیم شدگی دارند و از آن به ترس از مرگ تعبیر می کنند - این تعبیر را من که فرویدی نیستم نمی توانم بپذیرم.
🔹 تعبیر دوم فروید هم این بود که می گفت هر انسانی که ترس از مرگ و یا مرگ اندیشی دارد، در واقع ترس از عدم امنیت دارد یا به عدم امنیت می اندیشد و من به عنوان رواندرمانگرِ روانکاو باید بفهمم که فرد از چه چیزی احساس ناامنی میکند. اگر چیزی که به فرد احساس عدم امنیت می دهد برای او مکشوف شد، احساس عدم امنیت از بین می رود و وقتی احساس عدم امنیت از بین رفت دیگر آن فرد نه مرگ اندیشی دارد و نه مرگ هراسی. از این نظر فروید معتقد است که فرد مرگ اندیش و مرگ هراس سلامت روانی ندارد. آن طور که ارنست جونز زندگی نامه نویس فروید گفته، همیشه وقتی فروید با یک انسان مرگ اندیش و مرگ هراس روبه رو می شد بلافاصله سراغ این مسئله می رفت که بفهمد آن فرد از چه چیزی احساس عدم امنیت می کند. اما نکته ی جالب این است که به شهادت زندگینامه نویس فروید او در پانزده سال آخر عمر خود، مرگ اندیش شده بود و مدام اندیشه ی مرگ در ذهنش خلجان می کرد.
#اضطراب_مرگ
#مصطفی_ملکیان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستان_کوتاه
#فلک قسمت نهم
شکایت آقای ناصریان در دادسرا به جایی نرسید و من یکی از هفتخان را رد کردم، ولی میدانستم که گره مشکلات من در دادگستری به این آسانی باز شدنی نیست. قیمت ملک و ساختمان مرتب گرون میشد و آتش ناصریان هم برای تصاحب خونه پیرهزنی که دیگه از او در گور تاریک جز چند تکه استخوان بیگوشت و پیه چیزی برجای نمانده بود، مدام زیادتر میشد.
بکی دو ماه بعد منشی وکیلم زنگ زد که برم دفتر و رفتم. وکیل قیافه گرفتهای داشت. گفت که شکایت علیه خانوم اعتباری تو دادسرا رد شده و میخواد به رأی اعتراض کنه. یک رأی یک صفحهای هم داد دستم که با نگرونی و سرعت خوندم. دادسرا گفته بود که خانوم اعتباری به خاطر این که گمان میکرده دختر اون مادر بوده سوءنیت نداشته. همون حرفی که وکیل اولی بهم زد و گفت شکایت از فروشنده بیفایدهس.
پول خیلی زیادی داده بودم که دود شد و رفت به آسمون. وکیل که ناراحتی من رو دید، شروع به رجز خوندن کرد: "به دادگاه شکایت میکنم و پدر همشون رو در میآرم و بازپرس بیسواد بوده" و از این حرفا. دیدم راهی اومدم که برگشت نداره. باید تا آخرش برم.
وکیل سرجاش نشست و گفت: "به محض این که حقالوکاله مرحله دوم رو واریز کردید لایحه اعتراض را تهیه و ارسال میکنم". باز پول میخواست. گفتم که چقدر باید بدهم؟ بی آنکه به من نگاه کند یک رقم گندهای انداخت. بلند شدم. دیدم که بی آنکه شانسی داشته باشم میخواد مرا از بار سنگینی پول در جیب و کیفم خلاص کند. گفتم نه! وقتی خود شما امید چندانی ندارید چرا من باید داشته باشم؟ من ضرر زیادی دادهام و ضرر بزرگتر دیر یا زود خودش رو نشون میده، بنابراین من رو از این هزینه بیفایده معاف کنید. قبول دارم که حرف مفت زدن هم مفتی نیست، ولی جوری میگفتید که مشتری میشدم. خواست چیزی بگه و شاید حتی رقم را پایین بیاره که بلند شدم و بیخداحافظی در رو به هم زدم و اومدم بیرون...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_پنجم (در عشق و جوانی)
🍃حکایت ۱۶
✨ ياد دارم كه در ايام جوانی گذر داشتم به كويی و نظر با رویی. در تَموزی كه حَرورش دهان بخوشانيدی و سَمومش مغز استخوان بجوشانيدی از ضعف بشريت تاب آفتاب هجير نياوردم و التجا به سايه ديواری كردم مترقب كه كسی حر تموز از من به برد آبی فرونشاند كه همی ناگاه از ظلمت دهليز خانه ای روشنی بتافت يعنی جمالی كه زبان فصاحت از بيان صباحت او عاجز آيد چنانكه در شب تاری صبح برآيد يا آب حيات از ظلمت بدر آيد قدحی برفاب بر دست و شكر در آن ريخته و به عرق برآميخته.
ندانم به گلابش مطيب كرده بود يا قطره ای چند از گل رويش در آن چكيده. فی الجمله شراب از دست نگارينش برگرفتم و بخوردم و عمر از سر گرفتم.
🔸ظَمَأٌ بِقَلبی لا یَکادُ یُسیغُهُ
🔹رَشفُ الزُّلالِ وَ لَو شَرِبتُ بُحوراً
🔸خرم آن فرخنده طالع را كه چشم
🔹بر چنين روى اوفتد هر بامداد
🔸مست می بيدار گردد نيم شب
🔹مست ساقى روز محشر بامداد
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#کلام_پروردگار
الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ
کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، پاکترین (زندگی) را دارند و بازگشتی نیکو خواهند داشت.
رعد - ۲۹
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
- هرگز فکر نکن که خدا پاسخ دعاهای تو را نمیدهد.
هر کلمهای که برای او نجوا کنی، آن را بر قلب خودش حک میکند، و روزی
به تو پاسخ خواهد داد.
- برای پیشرفت معنوی
تمرکز ضروری است.
- دائم در درون
با او حرف بزن؛
آنوقت او نمیتواند
از تو دور بماند.
#پاراماهانسا_یوگاناندا
@book_tips 🐞
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ بیست و سومین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
✍ #ویکتور_هوگو
🔁 #جواد_محیی
#تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳
سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
🗓 امروز شانزدهم بهمن ماه
🗒 صفحات کتاب : ۳۱۰ تا ۳۲۵
📁صفحات فایل الکترونیکی : ۲۵۲ تا ۲۶۴
دانلود فایل pdf
🔻🔻🔻
/channel/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_پنجم (در عشق و جوانی)
🍃حکایت ۱۵
✨ يكی را زنی صاحب جمال جوان درگذشت و مادر زن فرتوت بعلت كابين در خانه متمكن بماند و مرد از محاورت او بجان رنجيدی و از مجاورت او چاره نديدی تا گروهی آشنايان به پرسيدن آمدندش. يكی گفتا چگونه ای در مفارقت يار عزيز گفت ناديدن زن بر من چنان دشخوار نيست كه ديدن مادر زن.
🔸گل به تاراج رفت و خار بماند
🔹گنج برداشتند و مار بماند
🔸ديده بر تارک سَنان ديدن
🔹خوشتر از روى دشمنان ديدن
🔸واجب است از هزار دوست بريد
🔹تا يكى دشمنت نبايد ديد
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره آل عمران آیه 102 :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
ترجمه :
ای کسانی که ایمان آوردهاید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید! (باید گوهر ایمان را تا پایان عمر، حفظ کنید!)
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستان_کوتاه
#فلک قسمت یازدهم
"خوب! بریم سر اصل مطلب؛ دعوی آقای ناصریان به کجا رسید". وکیل بود که دوباره در پاکت سیگار دنبال یک نخ سفید دیگر میگشت. چیزی پیدا نکرد، همه را دود کرده بود. پاکت را در دستانش فشرد، مچاله کرد و انداخت درون سطل زباله زیر میزش. حالا در قسمت حساس ماجرای رفته بر مردی که داستانش غم شیرینی را به جان وکیل نشانده بود، سیگاری نداشت تا در پناه دود آن با آرامش بیشتری گوش فرا دهد.
پیرمرد گفت: "تا اون روز پنج سال از زمانی که خونه رو خریده بودم گذشته بود. سال ۷۶ بود. برا این خوب یادم مونده که توش انتخابات سَر و صداداری برگزار شد. رفتیم دادگاه. با اینکه خانم اعتباری یعنی با من تو یک جبهه بود و داییش علیه من و اون علیه هر دوی ما دادخواست داده بود ولی من فروشنده رو عامل بدبختی خودم میدونستم. من باور نمیکردم که اون زن اینقد ساده باشه که به تک فرزند بودن خودش مشکوک نشده باشه. میدونید! من عکس به اصطلاح پدر و مادر این خانوم را تو خونهاش دیدم. هیچ شباهتی به هم نداشتند. خانوم اعتباری هنوز به چهل سال نرسیده، ولی پدرش ده سال پیش مرده و مادرش هم مرز هشتاد رو رد کرده بود. اینکه سه چهار ماه بعد از مرگ مادرش فوری و باعجله خونه رو فروخته یک نشونه دیگهاس که از ماجرا مطلع بوده و همه این آه و نالهها ظاهری و ساختگی است".
قاضی مو سفید کرده بود. به کارش وارد نشون میداد. نمیذاشت حرف زیادی زده بشه. به خصوص وکلا که به نظرم اول خدا زبون رو آفرید و بعد وکیل رو خلق کرد. هر کی نون رو یک جوری در میآره؛ ببخشید! من جلوی شما نباید اینطور حرف بزنم ولی بعضی از همکارای شما نون زبونشون رو میخورند. خلاصه که وکیل آقای ناصریان با ارائه گواهی حصر وراثت خیلی تاکید میکرد که تنها وارث موکلش است و خانم اعتباری هیچ حقی به میراث مادرش نداره. چقدر عجیب بود: دختری که سالها تو اون خونه سر سفره اون مرد و زن بزرگ شده، مثل یک بیگانه به حساب میاومد. من نمیدونم که تو این خون چیه که همه چیز اعتبارش رو از این مایع قرمز رنگ میگیره. چون خون یک آدم بینام و نشانی تو رگهای اون خانوم بود، میخواستند مثل تفاله بندازندش دور. مثل اینکه اعتباری گذشتهای نداره؛ یک آدم زیر بوته، یک موجود اضافی؛ شاید اگه روشون میشد میگفتند پول خورد و خوراک و لباسی هم که خورده و پوشیده باید پس بده. لعنت به این دنیا، تف به این مال دنیا که هر چی سر بشر میآد از این حرص و طمعه. اون بدبخت شده بود بیریشه، بینسب، طفیلی، تفاله، بیپدر و مادر...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_هشتم (در آداب صحبت)
🍃آداب ۵۴
✨ مُشک آن است که ببويد نه آنکه عطار بگويد. دانا چو طبلهی عطار است، خاموش و هنرنُمای و نادان چو طبلِ غازی، بلندآواز و ميانتُهی.
🔸عالِم اندر ميانِ جاهل را
🔹مثلی گفتهاند صدّيقان
🔸شاهدی در ميانِ کوران است
🔹مُصحِفی در سرای زنديقان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
ﻗﺮﻥ ۱۳ ﻃﺎﻋﻮﻥ ﺷﺎﯾﻊ ﺷﺪ، ﮐﻠﯿﺴﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺩﺍﻧﺴﺖ، ۱۲ﻫﺰﺍﺭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺍﺭﯾﺎ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺳﺒﻮﺭﮒ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻧﺪ. ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻃﺎﻋﻮﻥ ﮐﺸﺖ.
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻗﺮﻥ ۱۶ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺗﯽ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺷﺪ. ﭘﺎﭖ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﺳﺘﺎﺧﯿﺰ ﻗﻄﻌﺎﺕ ﺑﺪﻥ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻨﺪ! ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﭘﺎﭖ ﻣﺮﺩﻧﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺟﺰﺍﯼ ﺑﺪﻧﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﺳﺘﺎﺧﯿﺰ ﮔﻢ ﻧﺸﻮﺩ!
ﻗﺮﻥ ۱۷ ﺍﺩﻋﺎ ﺷﺪ ﻟﻤﺲ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﻗﺪﯾﺲ ﺩﺭ ﻓﻠﻮﺭﺍﻧﺲ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻔﺎ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺯﯾﺴﺖﺷﻨﺎﺳﯽ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﮐﺸﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﺑﺰ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻬﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺷﻔﺎ ﻣﯽﺩﺍﺩ!
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ نه ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﺁﻳﻨﺪ و ﻧﻪ ﺍﺣﻤﻖ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺳﻂ آﻣﻮﺯﺵ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ، ﺍﺣﻤﻖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ! ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﻯ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻮﺭﮐﻮﺭﺍﻧﻪ ﺍﺯ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻯ ﻏﻠﻂ ﺍﺳﺖ...
#ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ_ﺭﺍﺳﻞ
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستان_کوتاه
#فلک قسمت دهم
وکیل که تا آن موقع به حرفهای شنیدنی مرد سالخورده گوش داده بود شروع به شمارش سیگارهایی کرد که کشیده بود. یک و دو و سه و چهار... زیاد بود. دو برابر سهمیه مجاز. میدانست که امشب بگو مگوی مفصلی با زنش خواهد داشت. خودش هم تعجب میکرد که این قدر بیخیال شده است. باز یک نخ دیگر از پاکت قرمز رنگ در آورد و آتش زد و به لبانش نزدیک کرد: "خوب! این از دعوای کیفری. چه بر سر دعوای حقوقی آمد؟ مهم اینه".
طرف که در این فاصله فرصتی یافته بود و با لیوان یک بار مصرف گلویش را با آب نه چندان خنک درون پارچ روی میز تازه کرده بود، مثل نوار ضبط صوت به صدا در آمد: "با محکوم شدن خانم اعتباری یا حتی زندان رفتن او چه دردی از من درمون میشد؟ من فقط میخواستم از این تارهای عنکبوتی که داشت هر روز بیشتر و بیشتر دور سرنوشت من قلاب میشد فرار کنم. دیگه اعتماد به وکیل جماعت نداشتم. ببخشید! من نباید جلوی شما این حرف رو بزنم. البته شما رو هم که درست نمیشناسم ولی دفتر خیلی از وکلا که رفتم توجه اولشون روی مبلغ دعوا بود. وقتی پزشکا برای علاج مریض سکه زیر میزی میگیرند حرجی به شغل شما که پایه و اساسش مرافعه آدماست، نیست".
وکیل خندید و گفت: "معلومه که دل پر دردی از وکلا دارید. وکیل جماعت هم تافته جدا بافته نیستند. باید دید که چه بر سر جامعه و ارزشهای آن آمده که همه برای تصاحب پول بیشتر به تاخت میروند".
پیرمرد مثل این که توجهی به حرف وکیل نکرد، چون فوری گفت: "کدوم ارزش؟ مگه ارزشی هم باقی مونده؟ صد رحمت به راهزنا که سابق مردم رو سر گردنهها لخت میکردند. باز خوبیش این بود که حرفای قشنگ و صد تا یک غاز تحویل طرف نمیدادند. من تو دادگاه هیچ شانسی نداشتم؛ چه کیفری چه حقوقی. خودم، پولم و اعصابمو علاف یک مشت حرف بیفایده کرده بودم. تو دادگاه حقوقی، هم آقای ناصریان و خانم اعتباری هر دو وکیل داشتند و فقط من بودم که تنها شرکت کرده بودم. تنها که نبودم، زنم همراهیم میکرد. آخه ناسلومتی اون هم مالک سه دانگ خونه بود. سعی میکردم اون بیچاره را تا حد ممکن از این آتیش دور کنم. سالهاست که مبتلا به دیابته. دکتر گفته استرس براش مثل سم میمونه. ولی اون روز خیلی اصرار کرد که بیاد. گفتم شرطش اینه که چیزی نگه و فقط گوش کنه. میدونید! چیزی که خیلی اذیتم میکرد این بود که هی مدام قیمت خونه و زمین بالا میرفت و من پیش خودم میگفتم که اگه معامله را باطل کنند و پولی را که دادم بگذارن کف دستم، تکلیف من چیه؟ این فکر مثل خوره من رو از درون میخورد و خالی میکرد. من چندان آدم مذهبی نیستم. همون اعتقادی که از بچگی از پدر و مادر و جامعه گرفتم رو حفظ کردم. اما به خدا و اینکه هر دست که بدیم همون رو خدا بهمون پس میده معتقدم. میدونم که هیچ کاری تو این دنیا بیحکمت نیست و گاهی هر کاری کنی حریف چرخ فلک نمیشی و تقدیر ناساز پشت ما رو به خاک میماله..."
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره طه آیه 8 :
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ
ترجمه :
او خداوندی است که معبودی جز او نیست؛ و نامهای نیکوتر از آن اوست!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🌼دوستان خوبم🌼
نظرسنجی ساعت ۲۲ امشب قفل میشود . در فرصت باقی مانده کتاب مورد نظرتون را برای مطالعه این دوره انتخاب کنید .
سپاسگزارم ❤️💚