حیف موهای بلندت که کوتاه کردی
حیف که در کار خدا باز دخالت شده است
نوشته محمد بلیدی
31,320 لایک
منتشر شده در صفحهی dellbraneh
شما میتونید مصرع اول رو با موسیقی و وزن بخوانید؟؟؟!!! خیر چون وزن نداره. محتوا که مزخرف محض. فقط کافیه در نگاه اول فریب کلمات را نخورید و فکر کنید که کوتاه کردن مو مگر دخالت در کار خداست؟؟؟؟!!!!! [] @bivazni
هنرشناس باشید. به شعر بد آلرژی داشته باشید. شعرمانندهای زرد، بیمحتوا و با وزن موسیقی خراب، گاهی بیشتر پسند میشه. دلیلش اینه که هنرشناسها در اقلیت اند. این جریان به اصالت شعر فارسی لطمه میزنه. میراث گرانبهایی که قدرش رو نمیدونیم.
Читать полностью…....
چیزی کم دارد
این ساحل شنی
چیزی شبیه تو
محض تماشای دریا بمان
اگر بروی
هرگز نخواهیم فهمید
کدام رد پا
می رسد به تو...
#شیما_اسلام_پناه
instagram.com/shima.esl70
فقط یک اشاره از تقدیر و چند کلمه ممکن است آغازگر یک رابطه باشد، و فقط یک اشاره از تقدیر و چند کلمه ممکن است یک رابطه را پایان دهد. پیش از آن، هیچ و پس از آن هیچ.
#آنتوان_لورین [] @bivazni
اگرچه دل به كسى داد، جان ماست هنوز
به جان او كه دلم بر سَر وفاست هنوز...
#سعدی [] @bivazni
...
پیراهنی گمگشته ام
بر سر راه تو.
اگر به آغوشم بیایی
به راه تو می آیم
ای بادهای بادبانهای پر هراس
#شیما_اسلام_پناه
instagram.com/shima.esl70
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
#هاتف_اصفهانی [] @bivazni
امشب چند دست بازی کردیم. سؤالات ادبیات و اطلاعات عمومی. و خوش گذشت. شبهای دیگر هم خواهیم داشت به شرط حیات.
ماچ از راه دور😘
ﺗﻦ ﺗﻮ
ﭼﻮﻥ ﺑﺮﻑ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻦ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ
ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﯿﻢ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻮ ﺁﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ
ﻣﻦ ﺧﺎﻣﻮﺵ ...
#ﻣﺠﯿﺪ_ﭘﺮﻭﺍﺯﯼ [] @Bivazni
بینمان،
همیشه فاصله بود..
گاهی یک آدم
یک دیوار
یک خیابان_
یا گردی یک میز...
روبروی تو می نشستم
و هر بار که خود را گم می کردم
راه پیدا می شد
تنها با نگاه
در ستارگانِ چشم تو،
تا تو از رفتن گفتی
لیوانی مقابلم افتاد
و تمام محتویات درون معده اش را
روی میز ریخت
آب های روان
روی خشکی هایی
که هر لحظه ممکن بود
ناپدید شوند..
آن لحظه دیدم.....
تو
آن سر دنیا نشسته ای
و من
این سر
و بزرگی زمینی میان ماست
که به عذاب قوم نوح
دچارست..
#شیما_اسلام_پناه
instagram.com/shima.esl70
به هجران کرده بودم خو
که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم
ز نو دیوانه گردیدم
#محتشم_کاشانی [] @bivazni
به درون می کشمت..
مِهی می شوی بر سر قله هایم
که اسب های وحشی را
رام می کند
و صورت برگها را
خیس..
سنگینی ای روی قلبم،
و چشمهایی که دیگر
جز تو
نمی بینند
تو را بیرون می دهم
جوری که انگار
سوار بر قطار می شوی
برای رفتن به دوردست
اما بعد
پُک
پشت پُکی دیگر
و هر بار
چیزی عظیم تر از خودت
جا می گذاری در من
و شاید...
ذره ذره مردن
همین باشد!!
#شیما_اسلام_پناه
instagram.com/shima.esl70
چند نمونه شعرنما (که شعر نیست و فقط نمای شعر را داراست) براتون میگذارم. تعداد لایکش در فضای مجازی رو هم میگم
Читать полностью…
گفتم: اگر ازدواج کردیم دیگر جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولرآبی و بخاری و اجاره نامه و ......وشغل دوم و شغل سوم و دویدن دنبال یک لقمه نان از کله ی سحر تا بوق سگ فکر کنم.
وتو به جای عشق باید به دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نق و نوق بچه و اتو کشی و ..... باشی.
بیشتر از حالا پیش همیم ولی کمتر از حالا همدیگر رو میبینیم .نمی توانیم ببینیم،فرصت حرف زدن با هم نداریم میان زندگی دست و پا می زنیم،غرق میشویم .......
عشق از یادمان می رود و گرسنگی جایش را میگیرد.
#مصطفی_مستور [] @bivazni
...
.
برف امسال
روی پلک های من نشسته است..
و از یک تنهایی بدون پسوند
از حرارت پایدار یک رنج
آب می شوند...
رودهایی از من جاری ست
که در دوردست ها
به هم می رسند..
دریا،
تنهایی هزار رودست
که به تو هجوم می آورند.......
#شیما_اسلام_پناه
instagram.com/shima.esl70
طنین صدای من باش
که از من جدا می شود، اما
به هر مانعی برمی خورَد
بازمی گردد به خودم
#شیما_اسلام_پناه
instagram.com/shima.esl70
من میرفتم
میرفتم تا در پايانِ خودم فرو افتم
ناگهان،
تو از بيراههی لحظهها
ميان دو تاريكی
به من پيوستی...
#سهراب_سپهری [] @bivazni
مدام بروی و برگردی....
در این مسافت طولانی
نمی دانم
چه چیز گم کرده اند موج ها....
#شیما_اسلام_پناه
instagram.com/shima.esl70
بازم از دست میبرد نگهی
نگهی چون شراب، مستیبخش
چه نگاهی که همچو بوی گلاب
میشود در مشامِ جانم پخش
آه پیمانهای دگر، که هنوز
میگدازد ز تشنگی جگرم
چه شرابی تو؟ وه چه شورانگیز
سرکشیدم تو را و تشنه ترم ...
#هوشنگ_ابتهاج [] @bivazni
می خواهد
همه چیزم را بگیرد...
پس پیش از مرگ
انگشتانم را
جا می گذارم روی پیانو
تا گاهی
صدای لکنت دوستت دارم هایش را
بشنوی...
و پریشانی ام را
می دهم به بید
که بی هوای تو
گیر افتاده است
میان دیوارهایی بلند
این چشم ها
می رسند به پنجره ی اتاقت،
که می دانم هر صبح
پرده اش را کنار می کشی
و یک روز
به سنگینی نگاه من
عادت خواهی کرد
قلبم را می اندازم
درون تنگ بی ماهی
که اشک های دلتنگیش را
در خودش ریخته است
و تو شاید
خرده هایی از خاطراتمان را
برایش بریزی..
می خواهم وعده ی سبکی باشم
برای تابوت
پس باید خستگی هایم را
که نمی توانم به تنهایی
درشان بیاورم
آویزان کنم به چوب لباسی
کاش
به کمکم بیایی..
من از مردن نه
از مرگ احساسم به تو
می ترسم..
#شیما_اسلام_پناه
instagram.com/shima.esl70
عشقِ تو
زغال سنگ است
و من لوکوموتیوی که یک کوهستان را در پیشِ رو دارد.
دوستم داشته باش
دوستم داشته باش
وگرنه از کار میافتم...
#بابک_زمانی [] @bivazni
در پاریس دوستت خواهم داشت
در بارانِ بیامانِ لندن
در هُرمِ شرجیِ بارسلون
میان کوچههای سنگیِ پراگ
در خیابانهای خلوت بروکسل
در تنگانگ چایخانههای کوچک استانبول
بر پیادهروهای ساحلی لیون.
دوستت خواهم داشت
در شمال
دوستت خواهم داشت
در جنوب
دوستت خواهم داشت
در شرق
در غرب
دوستت خواهم داشت
در روز
در شب
در صبحگاهان
دوستت خواهم داشت
به وقت تشنگی
به وقت گرسنگی
به گاهِ خستگی
دوستت خواهم داشت
در آسودگی
در تنگنا
در فقر
در غنا
دوستت خواهم داشت
در خواب
در بیداری
در روشنا
در تاریکی
دوستت خواهم داشت
به وقت قهقهه
به وقت گریه
به وقت بغض
دوستت خواهم داشت
در سکوت
در کلام
در صلح
در جنگ
دوستت خواهم داشت
در رفتن
در آمدن
در بودن
در نبودن
دوستم بدار
ساده
آرام
بیحرف
در زندگی
در مرگ . . .
#بابک_زمانی [] @bivazni