❇️ همراه هم در باغ سبز اندیشه مولانا مدرس مثنوی از سال ۱۳۸۶ ،نویسنده کتاب های باغ سبز عشق ،غربت وجودی ،پیچیده در عاشقی... آیدی نویسنده و ادمین : @gharibianlavasani https://zil.ink/zahra.gharibian آیدی ثبت نام کلاس مثنوی و خودشناسی: @Zglwebsupport
🌳🌲🌳🌲
غزل ۴۶۳
#حضرت_عشق_مولانا
#دیوان_شمس
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست
گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست
بخت جوان یار ما دادن جان کار ما
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت
ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست
بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست
شعشعه این خیال زان رخ چون والضحاست
در دل ما درنگر هر دم شق قمر
کز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست
خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان
کی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خاست
بلک به دریا دریم جمله در او حاضریم
ور نه ز دریای دل موج پیاپی چراست
آمد موج الست کشتی قالب ببست
باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست
@baghesabzeshg
روز حافظ گرامی باد
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
غزل ۳۹۶ #دیوان_حضرت_حافظ
@baghesabzeshgh
در اینستاگرام همراه ما باشید
👇🌺👇
http://Instagram.com/gharibianlavasani
#ارزش_زندگی
✍️#زهراغریبیان_لواسانی
در خاطرات داستایفسکی ،نکته مهمی هست که مثل درخشش نور در تاریکی ،امید را به زندگی او تاباند .
«امروز ۲۲ دسامبر همه ما را به میدان اسمولنسکی بردند، آنجا حکم اعدام را برای ما خواندند. ما را به دستههای سهنفری تقسیم کرده بودند و به این ترتیب، من جزوِ دسته دوم بودم و بیش از یک لحظه به پایان زندگیام نمانده بود. برادرم، به تو فکر کردم. در آن لحظه آخر فقط تو در ذهنم بودی. آنوقت برای اولینبار دانستم که چهقدر دوستت دارم.
بالاخره طبل بازگشت زدند، آنها را که به تیرهای اعدام بسته بودند، سرجایشان برگرداندند و حکمی را برای ما خواندند مبنی بر اینکه اعلی حضرت امپراتور، زندگی ما را به ما بخشیدهاند.».
داستایفسکی بعد از رویاروی با مرگ بود که نگاهش به زندگی عمیق شد .
وقتی که انسان روی خط مرزی نیست شدن از هستی می ایستد و تا انتهای رنج می رود ، بعد همه چیز به یکباره تغییر می کند و ارزش زندگی برای او دو چندان می شود .
داستایفسکی نویسنده ای است که از این تجربه در نوشته هایش تاثیر می گیرد .
#داستایفسکی
#امید
@baghesabzeshg
https://gharibianlavasani.ir/
🌲🌳🌲🌳
این دانههای نازنین، محبوس مانده در زمین
درگوش یک باران خوش، موقوف یک باد صبا...
#کلیات_شمس
غزل ۱۸
#مولانا
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
ایمانِ بی نماز منفعت کُند
و نمازِ بی ایمان منفعت نکُند.
نماز در هر دینی نوع دیگرست
و ایمان به هیچ دینی مُتبدّل نگردد.
(تبدیل نمیشود)
فیه_ما_فیه مولانا
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
گزیده سخنرانی استاد کریم زمانی
✅
چرا مولانا را رومی گفتند
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲🌳
در تجربهٔ کامل زندگی هر چه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید.
«زندگیات را به کمال برسان و بهموقع بمیر.»
#نیچه
«برای مرگ چیزی جز قلعهای ویران به جا نگذار.»
ابدیّـت... ابدیّـت، «همین» لحظاتی است که سپری میشود.
زوربای_یونانی
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
غزل ۱۷۹۲ دیوان شمس
حضرت مولانا
این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این
خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این
این باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است این
سرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است این
آن جان جان افزاست این یا جنت المأواست این
ساقی خوب ماست این یا باده جانی است این
تنگ شکر را ماند این سودای سر را ماند این
آن سیمبر را ماند این شادی و آسانی است این
امروز مستیم ای پدر توبه شکستیم ای پدر
از قحط رستیم ای پدر امسال ارزانی است این
ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم
بردار بانگ زیر و بم کاین وقت سرخوانی است این
مست و پریشان توام موقوف فرمان توام
اسحاق قربان توام این عید قربانی است این
رستیم از خوف و رجا عشق از کجا شرم از کجا
ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این
گلهای سرخ و زرد بین آشوب و بردابرد بین
در قعر دریا گرد بین موسی عمرانی است این
هر جسم را جان می کند جان را خدادان می کند
داور سلیمان می کند یا حکم دیوانی است این
ای عشق قلماشیت گو از عیش و خوش باشیت گو
کس می نداند حرف تو گویی که سریانی است این
خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد
با گوی و چوگان می رسد سلطان میدانی است این
هر جا یکی گویی بود در حکم چوگان می دود
چون گوی شو بیدست و پا هنگام وحدانی است این
گویی شوی بیدست و پا چوگان او پایت شود
در پیش سلطان می دوی کاین سیر ربانی است این
آن آب بازآمد به جو بر سنگ زن اکنون سبو
سجده کن و چیزی مگو کاین بزم سلطانی است این
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
شاد آمدی ای مه رو
ای شادی جان شاد آ
تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا
#مولانا
@baghesabzeshgh
🚩🚩
✅✅کلاس شاهنامه
با شرح ابیات شاهنامه
و توضیح شخصیت واندیشه فردوسی
♦️♦️هر دوشنبه ساعت ۵-۴
🕓
دوستانی که مایل به شرکت در کلاس شاهنامه هستند برای هماهنگی ،لطفا با آیدی زیر یا از طریق سایت اقدام نمایند :
@gharibianlavasani
https://gharibianlavasani.ir/
🌳🌲🌳🌳
مردان خدا
فستیوال بزرگداشت مولانا
قونیه
#همایون_شجریان
#سهراب_پورناظری
@baghesabzeshgh
من ،مثنوی و مولانا
آب جیحون را اگر نتوان کشید
هم ز قدر تشنگی نتوان برید
گر شدی عطشان بحر معنوی
فرجهای کن در جزیرهٔ مثنوی
فرجه کن چندانک اندر هر نفس
مثنوی را معنوی بینی و بس
سالهاست که به لطف خداوند بر خوان پر گوهر مثنوی نشسته ام و از برکات آن، با دوستان عزیزی آشنا شدم که همراه و هم قدمم در این مسیر سبز بوده اند .
سال ۱۳۸۶ بود که به نظر محبت چندی از عزیزان ،تدریس در کلاس های مثنوی را شروع کردم وبه زودی در کتابخانه دکتر شهیدی که خانه استاد بود و جای انگشتانش و نوشته هایش هنوز بر روی کتاب های آن کتابخانه قدیمی نقش بسته است ،کلاس ها ادامه پیدا کرد
میدان ۵۸ نارمک بود و هر یک شنبه تشنگی های ما بود که در آن خانه با مثنوی و شرح آن ،عطش جان می شد
تابستان ها به حیاط زیبای خانه دکتر می آمدیم و از کنار فواره های روشن ،روح پرواز خود را آغاز می کرد
دوست عزیزی دکترای شیمی داشت. شاید بگویم یکی از صاف و خالص ترین آدم های روی زمین که هر وقت فرشته ای نوازشی بر بالهای روحش می نمود ،حتی در زمستان، عزم دیار خرقان می کرد. آن یکی پزشک بود و آن یکی ...
حیاط خانه دکتر جعفر شهیدی ،فرصتی بود برای زندگی ،در ساحت مثنوی معنوی .هر کس جرعه ای می نوشید و ذوق و حالی می یافت .
در آن خانه بود که تصمیم گرفتم داستان زندگی مولانا را بنویسم چون می دیدم نیاز به دانستن زندگی مولانا در کنار مطالعه مثنوی به فهم #مثنوی کمک می کند و کتاب باغ سبز عشق اینچنین نوشته شد .
پسرم ،نیک آیین ،طفل کوچکی بیش نبود و من شب ها بعد از خواباندن او ،به عشق تا به صبح بیدار می ماندم و می نوشتم .کار راحتی نبود باید تحقیق مهمی را کنار کتاب انجام می دادم که با داستان مطابقت داشته باشد و بعد ذهنم را در خلوت شبانه رها می کردم و قلم خود می نوشت و می نوشت .حال خوشی بود که حتی بی خوابی ها نیز نمی توانست مرا از میدان نوشتن ،شکسته زده بیرون بیندازد .
بعد از آن خانه یپر خاطره دکتر شهیدی ،در جاهای مختلف تدریس کردم
سال ۱۳۸۸ به خانه موزه دکتر معین آمدم
آنجا نیز خانه مرد بزرگی بود و سعادتی که در خانه ایشان مثنوی را زمزمه کنم
و #کلاس های حافظ شناسی ،منطق الطیر عطار ،ادیان جهان ،شاهنامه را برگزار کردم .
در این خانه اتفاق های زیبایی رقم خورد که هنوز با من است .دوستانی یافتم از جنس مهربانی که هنوز با من و همراه من در کلاس ها هستند .
حالا که در #کلاس_مثنوی سه شنبه ،به پانصدمین جلسه کلاس نزدیک می شویم ،می دانیم که عمری با هم بوده ایم در غم ها وشادی ها شریک هم بودیم اما از همه مهم تر ،مثنوی را کنار خود داشته ایم و #مولانا هرگز از زندگی ما جدا نشده است
از اردیبهشت سال ۱۳۹۹ پس از وقفه ای کوتاه با شدت گرفتن بیماری کرونا در تهران،کلاس ها را به صورت مجازی ادامه دادیم و سعادتی بزرگتر نصیب من شد دوستانی از شهرهای مختلف ایران و خارج از ایران به کلاس هایمان ملحق شدند ومثنوی و کلام مولانا برای هر کدام با لذتی همراه شده است
حالا ما جمع بزرگی هستیمکه بر سر سفره ای به وسعت حرف های بزرگ مولانا نشسته ایم
تجربه ای که در این سالها از مثنوی یافته ام این است که مهم ترین رویکرد مولانا در مثنوی ،خودشناسی است
ما نمی توانیم پروازهای رفیع مولانا را تجربه کنیم .عرفان محض مولانا برای قواره انسان امروزین ،جامه ای بزرگ است و باید مثنوی را برای انسان امروز ساده کنیم
مثنوی پر از نکته های روانشناسی و اخلاقی است که به انسان کمک می دهد خود را در میان بحبوبه های زندگی بیابد و بشناسد و رنج کمتری را پذیرا شود و چنین شد که کلاس خودشناسی را در کنار مثنوی آغاز کردم تا منظره های زیبای مثنوی را در وجود خودمان بیابیم
امروز خدا را شاکرم که به من این لطف را داشته است که با مثنوی ارزشمند حضرت جلال الدین محمد مولوی آشنا شدم و اگر عمری دوباره بیابم ،باز وقتم را برای شاگردی در مکتب مولانا خواهم گذاشت چون هنوز بسیار نکته ها را باید در مثنوی بیابم ،بیاموزم و بیاموزانم .
✍🏻#زهراغریبیان_لواسانی
اگر دوست دارید با مولانایی که در این سالها شناختم آشنا شوید خوشحال می شوم سری به وب سایت من بزنید
https://gharibianlavasani.ir/
🌳🌲🌳🌲
"الف" از بارگاه الهی بيرون جست
سِرّ حكمتِ او را او داند
آمد "ب" در پای الف افتاد گفت:
به چه آمدی؟ گفت:
من شرح تو دهم
يك نقطه
و آن مهر توست در جان دارم
همان معنی الفم،
سِرّ تجريد می گويم
#شمس_تبریزی
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲از درويشي خویش انديش
مرد به خانه گريخت. در را به روي خود بست و در کنجي نشست. طفلان، به عادت هر شب، گرد او جمع شدند.
سر از گريبان بيرون نياورد.
همسر آمد و گفت: اي مرد، تو را چه افتاده است؟
مرد سر از گريبان بيرون نياورد.
زن، نزديک شوي شد. آهسته در گوش مرد گفت: به خداي که هرگز تو را چنين زار و غمناک نديده بودم. بگو تو را چه پیش آمده است؟
صداي مرد را شنيد:
- رهايم کن.
زن گفت: تو نيز مرا از غم آزاد کن و راز دل بگو.
گفت: امشب به مسجد بودم. واعظ ميگفت: هر که خدا را تشبيه کند و نشسته بر عرش داند، جاي او دوزخ است. شب پيشين واعظي ديگر بر منبر بود. او ميگفت: هر کس كه نشستن خدا را بر عرش تأويل يا انكار کند، جاي او دوزخ است. اکنون ما کدام گيريم که دوزخی نباشیم؟ بر چه باشيم که مسلمان بمیریم؟ عاجز شديم!
زن گفت: اي مرد، هيچ عاجز مشو و سرگردان مباش و غم مخور. خدا اگر بر عرش است و اگر بيعرش است، اگر در جاي است و اگر بيجاي است، اگر سزاوار تشبیه است و اگر خواستار تنزیه است، هر چه هست نامش پرآوازه باد و دولتش پاينده! تو از درويشي خویش انديش که سفرهات بینان است و خانهات بیچراغ.
(از کتاب مقالات شمس تبریزی، با ویرایش و تلخیص)
رضا بابایی
@baghesabzeshgh
سرخوشان مست
آواز :#استاد_محمدرضا_شجریان
اشعار :حافظ
#به_مناسبت_روز_حافظ
✍#زهرا_غریبیان_لواسانی
حق این است که شعر حافظ برای نسل امروز ،همان اندازه خواندنی است که برای مردمان اعصار پیشین بوده .
حافظ حکیمی است که در اثر مطالعات انفسی به لایه های درون وجود انسان غواصی کرده و با تمام ابعاد وجودی انسان آشنا شده است .
آنجا که رندانه از تزویر صوفی شهر یاد می کند .
آنجا که زاهد را رسوا می سازد که از ترس دلبستن به آنچه حرام می داندو از دست دادن بهشت ،تمامی خوشی های جهان را برخود و دیگران حرام می کند
آنگاه که از منش ریاکارانة امیر مبارزالدین و امثال او دلتنگ است، به طعن و طنز آنها را زاهد خودبین و محتسب مینامد و فریاد میزند:
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دود آهیش در آیینة ادراک انداز
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانة تزویر و ریا بگشایند
آنگاه که تن به هیچ طریقِ پر از تزویر و ریا نمی دهد و مسیر عبور خود را با کمال آزادگی از کوچه رندان بر می گزیند ...
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
#ریا
#تزویر
#رند
#غزل_حافظ
https://gharibianlavasani.ir
@baghesabzeshg
🌲🌳🌲🌳
«یوجن داگا»
(پاییز)
باغ بی برگی
خندهاش خونیست اشکآمیز
جاودان بر اسب یالافشان زردش میچمد در آن
پادشاه فصلها، پائیز
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
انسانها معمولا، قدر لحظههای خوبشان را نمیدانند، تا زمانی که آن لحظهها
تبدیل به خاطره شوند..
کسی که حافظ را به زبان دیگری ترجمه میکند،
مثل این است که بلبلی را برای خاطر گوشتش کشته باشد،
آخر بلبل که گوشت ندارد همه اش نغمه است.
محمد_قاضی
@ClassicMusic3
@baghesabzeshgh
روزی زیبا با آواز اهورایی #استاد_شجریان
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
#حضرت_حافظ
🌲🌳🌲🌳
#دو_نکته_عملی_از_شمس_تبریزی:
✍#زهرا_غریبیان_لواسانی
🌹۱- انسان باید از لغزش های گذشته اش عبرت بگیرد تا پشیمان نشود
انسان خردمند هرگز پشیمان نمی شود و حسرت گذشته را ندارد.
🌹۲-انسان کامل و خردمند درگیر گذشته نیست چون از آن درس ها آموخته و مشغول آینده نیست چون کارها را به آینده حواله نمی دهد و از امروز نیز غافل نمی باشد.
زمان برای او یکسان است.
کتاب :شمس تبریزی کیست؟
#شمس_تبریزی
#مولانا
#اخلاق
#گذشته
#آینده
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
حافظ عزیز چه زیبا گفت :
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد🌹
@baghesabzeshgh
قطعهای از آثار آهنگساز ژاپنی، «شیگرو اومبایاشی».
این آهنگ، موسیقی متن فیلم «در حال و هوای عاشقی» است .
🌳🌲🌳🌲
دیروز
پرنده ای زخمی را
تیمار کردم
امروز
دستانم
بوی پرنده گرفته .
برای پرواز
به بال نیاز ندارم.
✍️#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir/
🌳🌲🌳🌲
فر یا فرّه نیرویی آسمانی است که انسان را یاری می کند
فر یا فرّه یا خُورَه یا خُورَنه نیرویی آسمانی است که در وجود هر انسانی به ودیعه گذاشته شده است تا او را در انجام اعمالی که با وظیفه و حرفه ی آدمی مطابقت دارد یاری کند. فرمانروایان، موبدان، آریاییها، زردشت و.. فرّه مخصوص به خود دارند. تا زمانی که فرّه ایزدی با فرمانروایان همراه باشد پیروزی با آنان یار است و به مجرد اینکه فرّه از آنان بگریزد، بخت از آنان روی می تابد. این فرّه نخست به هوشنگ پیشدادی پیوسته بوده است، از آن پس به طهمورث دیوبند و سپس به جمشید رسیده است. پس از گریز این فرّه، دیوان و ضحاک و افراسیاب در طی دوران تلاش میکنند که آن را به دست آورند. در مقابل، ایزدان نیز سعی بر این دارند که نگذارند فرّه به دست اهریمنان افتد. این فرّه به شاهان کیانی میرسد و به کی گشتاسب، حامی زردشت می پیوندد و در پایان جهان به سوشیانت یا سوشیانس خواهد پیوست.
دکتر ژاله آموزگار
اساطیر ایران
@baghesabzeshgh
✅✅✅✅✅
دوره های# مجازی کلاس های :
مثنوی معنوی
شاهنامه
مدرس :زهرا غریبیان لواسانی
نویسنده و مدرس دانشگاه
شاهنامه :دوشنبه ها :ساعت ۵-۴
مثنوی :شنبه ها ساعت ۴-۳
مثنوی :سه شنبه ها ساعت ۵-۴
مثنوی :یک شنبه ها ساعت ۴-۳
برای ثبت نام و شرکت در دوره ها ی آموزشی مجازی و همچنین اطلاع در خصوص نحوه برگزاری کلاس های مثنوی، حافظ، شاهنامه و خود شناسی همراه ما باشید
نشانی ما :
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
وب سایت :
https://gharibianlavasani.ir
🌠🌠🌠
برای خواندن مطالب بیشتر از نویسنده در سایت همراه باشید
👌🏻👌🏻👌🏻
منتظر نظرات سازنده شما عزیزان هستیم🙏🏻🌹
🌳🌲🌳🌳🌲
هفت شهر عشق
از دیدگاه شیخ فرید الدین عطار نیشابوری «هفت مرحله» برای سیر و سلوک عرفانی وجود دارد که عبارتند از:
1- طلب: سالک در این مرحله یکسره در جهد و جنب و جوش توأم با صبر و بصیرت یا بیداری و پایداری است و سالک هیچ آرامشی در این مرحله ندارد.
2- عشق: در این مرحله «عشق مدار» بوده و عقل حسابگر را رها می کند و با نیروی عشق که سوزنده، سازنده و گدازنده است و حرارت بخش و سوزآفرین همه مشکلات و آسیب های سیر و سلوک را تحمل می نماید و به پیش می رود.
3- معرفت: سالک در این مرحله در اثر مراقبت نفس و مواظبت بر طاعت الهی از جنبه خلقی و بشری خویش فانی گشته و در ذات سلطان ازل مستغرق می گردد و از تجلیات اسمائی بهره مند می گردد و به «ولایت معنوی» نائل می شود.
4- استغناء: در این مرحله سالک بر اثر رهایی از تعلقات و اعتباریات از وسائل مادی بی نیاز شده و از تجلیات صفاتی حضرت حق سبحانه بهره ور شود.
5- تجرید و توحید: در این مرحله سالک ما سوای الهی و کثرات عالم را مستهلک در ذات بی مثال الهی می بیند و آفتاب درخشنده حق را بر عالم و آدم و جهان پیدا و پنهان پرتو افکن می بیند.
6- حیرت: سالک در این مرحله، از خویشتن و ماسوای خود یعنی از عالَم آفاق و انفس غافل و بی خبر می گردد و نمی داند که باقی اند یا فانی؟ و قلب سالک محل بارقه های اسرار و رموز الهی و رازهای غیبی است و حقایق مرموز معنوی- بدون تصرف خیال-/ بر زبانش جاری می گردد.
یعنی چون انسان قوی و کاملی نشده است جَذبه ای، خَلسه ای، هَیمان شدیدی و حیرت شگفتی برایش روی آورد و مدتی از خود خبر ندارد تا چه رسد به بیرون از وجود خود و. . . .
7- فقر و فنا: در این مرحله سالک به مقام تجلی ذاتی حق (مقام ولایت) دست یافته و تنها «هستی مطلق» و «وجود ناب» را شهود می کند و به فنای مطلق می رسد. این مرحله «وحدت تام» الهی در فنای تام سالک به او روی می آورد.
آری سالک پس از پیمایش مراحل و وادی های پیشین به مقام «فنای فی اللَّه» می رسد. در مقام فنا که «دار القرار» و مقصد سیر و سلوک سائران و سالکان و عارفان است، سالک نه تنها غیر و «ماسوی اللَّه» را نفی می کند بلکه اصلًا آنها و حتی خود را نمی بیند تا آن را نفی کند؛ یعنی، نه خود را و نه توحید و فنای خود را نیز نمی بیند یا از فنای خود نیز فانی می شود و فقط «الله» و هویت مطلقه الهی را می بنید و با تمام وجود کلمه:
«لا اله الا هو» را می گوید. البته ممکن است حالت بقاء بعد از فنا و صحو بعد از محو نصیب سالک گردد و با دید وحدت، دوباره به کثرت برگردد.
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲🌳
غزل ۱۷۹۲
دیوان شمس حضرت مولانا
حسام الدین سراج
@baghesabzeshgh
👇🏻👇🏻👇🏻
🌳🌲🌳🌲
از خویشتن خویش برون آمدم
آن گونه که مار از پوست خود
آنگاه در خویشتن نگریستم.
دیدم که من اویم.
#بایزید_بسطامی
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲🌳🌲
مولانا و درد بودن
✍🏻#زهراغریبیان_لواسانی
نادر ابراهیمی می گفت :مهم این است که باور داشته باشیم که آمدهایم تاثیر بگذاریم و تغییر بدهیم؛
نیامدهایم که فقط باشیم و بودنی بدون شدن را تجربه کنیم.
مطلع شدن و آگاهی از این امر که آمده ایم در جهان نقشی ایفا کنیم مستلزم تحمل دردهایی است. مولانا از زایندگی درد بسیار سخن گفته است .مطمئنا وقتی می گوییم درد ،به دردهای روح اشاره داریم که می تواند راهبر انسان باشد خواه در زندگی و پیشرفت آن و چه در تقاضاهای روح .
#مولانا از دردی می گوید که فرد را به جستجوی حقیقت می کشاند،آرام و قرار را از او می گیرد یک نوع درد ملکوتی که طلب را در او ایجاد می کند و ناظر بر بخش اعلای زندگی اوست و موجب بالاتر رفتن او از حیطه نفسانیت می شود
مولانا در دیباچه مثنوی وقتی سخن از زبان #نی می گوید نه از درد جسمانی بلکه از فراقی حرف می زند که جانش را شرحه شرحه کرده است
قصه نی ،عبور انسان از دایره محدود خودیت اوست و راه جستن به بیکران هستی #خدا می باشد
عشق ،فرزند نوزاده این رویکرد است که در من و شما به بار می نشیند و آدمی به واقع برای رسیدن به این باروری ،به جهان آمده است
در داستان کودک حلوافروش و احمد خضرویه ،#مولانا طلب و خواست حقیقی را راهی برای باز شدن در ِجهان به سوی عالم غیب می داند.جهانی که تا به مراد خود نیندیشیده ای و تمام وجودت خواسته و درد نشده باشد ،خیال آشکار کردن معجزات خود را ندارد و چون به #طلب می رسی و فردیت خود را در خداوند گم می کنی صدای خطاب الهی را می شنوی که تو را به خود می خواند
گفت آن دینار اگر چه اندکست
لیک موقوف غریو کودکست
تا نگرید کودک حلوا فروش
بحر رحمت در نمیآید به جوش
ای برادر طفل طفل چشم تست
کام خود موقوف زاری دان درست
گر همیخواهی که آن خلعت رسد
پس بگریان طفل دیده بر جسد
مثنوی دفتر دوم
مولانا می گفت :«طفل یک روزه میداند که تا نگرید دایه به او شیر نمیدهد. دایه دایگان
یعنی حضرت حق هم بدون گریهی بندگان، به آنها شیر لطف خود را نمینوشاند»
درد در وجود آدمی ،موجب حرکت و رشد می شود و این درد بود که مریم را به کنار درخت خرما برد
در فیه مافیه مولانا از گستردگی درد ،چنین می گوید :
دَرد است که آدمی را رهبر است. در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوسِ و عشقِ آن کار در درون نخیزد، او قصدِ آن کار نکند و آن کار بیدرد او را میسَّر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نُجوم و غیره. تا مریم را دردِ زِه پیدا نشد، قصد آن درختِ بخت نکرد که: فَاَجَاءَهَا الْمَخَاضُ اِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ. او را آن درد به درخت آورد و درختِ خُشک، میوهدار شد. تَن همچو مریم است. و هر یکی عیسی داریم. اگر ما را درد پیدا شود، عیسیِ ما بزاید و اگر درد نباشد، عیسی هم از آن راهِ نهانی که آمد، باز به اصل خود پیوندد، اِلّا ما محروم مانیم و از او بیبهره.
درد معنوی برای آدمی است ودرد بی دردی بنا به فرمایش مولانا علاجش آتش است
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
🌳🌲🌳🌲
" رزق " ؛ آنی نیس که درسفره هست، آنی هست که از گلو پایین میرود! *
یکی از عرفاي مسیحی بیانش لطیف تر از این است. این عارف می گوید رزق آنی هم نیست که از گلو پایین می رود، آن لذتی است که از گلو پایین رفتن می بریم. تو اگر در حال خوردن چلو کباب هستی و ضمنا مضطرب و مشوش هم هستی، آن لقمه اي که از گلویت پایین می رود، رفته، اما هیچ چیز عایدت نمی شود. مهم آن لذتی است که عایدت می کند، آن رزقش است.
یادتان می آید آن داستنی که در " اغانی" ابوالفرج اصفهانی است، در آنجا می نویسد هارون الرشید در لباس مبدل با زنش رفته بود بیرون، بعد دید در اطراف حمامی در وضعی که بوهاي خیلی آزار دهنده و حرارت و آلودگی اش مشخص است، یک پیرمرد و پیرزنی نشسته اند و ظرف نانی گذاشته اند و نان خشک را در آن خرد کرده اند،بعد پیرزن نان را از آب در می آورد و می گذارد در دهان پیرمرد و پیرمرد هم لقمه ي نان را می گذارد در دهان پیرزن.
هیچ کدام غذاي خودشان را نمی خوردند، بعد هارون الرشید به زبیده گفت: آیا لذتی از این بالاتر دیده است؟
آن وقت زبیده یک بیت شعر گفت که: من هیچ لذتی بالاتر از این فکر نمی کنم که در هیچ قصري، سلطانی احساس کرده باشد، این رزقش بیشتر از آن است، یعنی زبیده و هارون هم وقتی با هم غذا می خورند هر کدام هزار غم و غصه ي دیگر دارند، این لقمه که از گلویشان پایین می رود آن لذت را نمی برند که این زن و شوهر از این نان خشک در آب خالی براي این که نرم بشود، می برند.
رزق آدم آن لذتی است که آدم می برد، ازاین لحاظ است که رزق را در عربی می گویند متاع، یعنی متعه ي شما است و تمتعی که می برید. متعه در عربی یعنی آن که عایدتان می شود وگرنه خود آن لقمه باز عاید من نمی شود، من اصلا از حشور لقمه در معده ام بی خبرم، آن که از هر لقمه عایدم می شود، آن لذت و کیفی است که عایدم می شود.
#استاد_ملکیان
@baghesabzeshgh
🌲🌳🌲🌳
برادران، از گناه آدمها نهراسید، آدمی را در گناهش نیز دوست بدارید، چه این شباهت به محبت خداوند، اوج محبت در زمین است.
همهی خلقت خداوند را دوست بدارید، هم کل آن را و هم هر دانهی ریگ را. هر برگ را دوست بدارید، هر پرتوی نور خدا را. حیوانات را دوست بدارید، گیاهان را دوست بدارید، هر چیز را دوست بدارید.
اگر هر چیز را دوست بدارید به راز خداوند در چیزها پی خواهید برد. همین که آن را دریافتید هر روز بیوقفه شروع خواهید کرد به درک بیشتر و بیشتر آن. و سرانجام شیفتهی همهی عالم خواهید شد با عشقی تمام و همگانی.
حیوانات را دوست بدارید: خداوند به آنها مقدمات فکر و شادی نیاشفته بخشید. آن را آشفته نسازید، آنها را عذاب ندهید، شادیشان را از آنان نگیرید…!
برادران_کارامازوف
#فئودور_داستایوفسکی
🌲🌳🌲🌳
@baghesabzeshgh
🌲🌳🌲🌲
همه مشكلاتي كه تجربه ميكنيد
فقط و فقط از درون خودتان نشات گرفته
و مقابل چشمانتان به شكل رويدادهايي بيروني ظاهر ميشوند.
هرگز مشكلي از جهان بيرون زندگي شما را تهديد نكرده و نخواهد كرد
🌲🌳🌲🌳
از نگاه مولانا ،شب ،زمان تاریکی و تنهایی نیست بلکه موقع وصل و پیوستن به لحظه های لبریز شدن از نور است و خداوند در لحظات شب ،تیره ترین و خوش طعم ترین حلوای خودش را در دیگ شب برای آنانی که در این لحظه ها بیدار می مانند آماده می کند
بی گاه شد بی گاه شد خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد
ساقی به سوی جام رو ای پاسبان بر بام رو
ای جان بی آرام رو کان یار خلوت خواه شد
اشکی که چشم افروختی صبری که خرمن سوختی
عقلی که راه آموختی در نیم شب گمراه شد
جان های باطن روشنان شب را به دل روشن کنان
هندوی شب نعره زنان کان ترک در خرگاه شد
شب از نظر مولانا زمانی است که چشمان جهانیان بسته است
پس من با حقیقت خودم روبرو می شوم و نیازی به ریا و تزویر در من باقی نمی ماند ودر سکوت که نمود حقیقی من است به دیدار سیمرغ وجود خویش نائل می شوم
شب ،خلوتی است برای روح ،چرا که تن از تمناهای خود فاصله گرفته و جان به اصل خویش بازگشته است
#زهرا_غریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
🔰🔰🔰کتاب صوتی باغ سبز عشق (داستان زندگی مولانا) را از طریق پلتفرمهای پادکستی ایرانی و بین المللی بشنوید :
https://gharibianlavasani.ir/2021/01/10/کتاب-باغ-سبز-عشق/