عاشقانه های کوتاه ارتباط با ادمین : @mob59 @Peymanlatifniya
تو را دوست می دارم...
نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته
و با خاطره ی قطارهای درگذر قیاس کنم
تو آخرین قطاری که ره می سپارد
شب و روز در رگ های دستانم
تو آخرین قطاری
من آخرین ایستگاه!
#نزار_قبانی
@arghavan59🥀
...
همچنان معتقدم بهش…
قوی ترین دارویی که برای یه انسان وجود داره یه انسان دیگه است.
#علی_ضیا
@arghavan59🥀
تنهایی،
گره از
تمام سبزه های شهر
باز میکنم
نکند کسی تو را
آرزو کند...
#پیمان_لطیف_نیا
#سیزده_به_در
@arghavan59
کنون که گردشِ ایام را ثباتی نیست
همان خوش است،
که در عشق بگذرد ایام...
#ملک_الشعرای_بهار
@arghavan59🥀
به خود پناهم ده
که در پناه تو
آواز رازها جاریست
و در کنار تو بوی بهار میآید
حمید_مصدق
.
خورشید را کنار می گذارم امروز
فقط به لب هایت زل می زنم
تو صبح بخیر هایت را تکرار کن
من جان بگیرم
#لیلا_صابری_منش
@arghavan59🥀
دلتنگیِ شب
از جایی آغاز میشود
که باور میکنی هیچ کس را نداری
برای همراهیِ بی خوابی هایت!
علی_سلطانی
🤞☝️
تورو دوست دارم مث عطر شکوفه های سیب
تورو دوست دارم عجیب تورو دوست دارم زیاد
@arghavan59🥀
روبهروی آفتابِ روى تو؛
ذرّهام ...
گردم ...
غبارم ...
هيچ ...
هيچ ...
قیصر_امینپور
.
بهار!
ای پیامبرِ شکفتن و رُستن
بیا
و به شاخه ها و ریشه های این زمین ِ غم زده
به عشق بوسه ای بزن ...
معصومه_صابر
آن سوی نقطهچینها
چه باغی!
چه انگور چلچراغی! چه نارنج تابانی!
آن سوی نقطهچینها
چه کوچهی عطرافشانی!
چه گلهایی که از دریچهها فرو میریزد!
آن سوی نقطهچینها
چه پرچینی، چه رودی!
چه قایقی بر امواج
پر از تلاطم عشق!
آن سوی نقطهچینها
چه پیراهنهایی دریده پرهیز!
آن سوی نقطهچینها
چه عطری!
#عمران_صلاحی
@arghavan59🥀
صدف ز دوری گوهر ، چمن ز رفتن گل ،
چنان به خاک برابر نشد که من بی تو
#صائب_تبریزی
@arghavan59🥀
.
باید همینجا بودی.
باید این بادِ بازیگوش اردیبهشت ،
آواره میشد بین موهات و گردنات
باید انگشتِ دستان بیقرار من،
به چیدنِ بوی برگهای چنار، به پوستِ صورتات
یورش میبرد...
باید برات از قصههای سرگردان مغزم میگفتم
و تو گوش میکردیام...
باید همینجا بودی ...
باید تنها نبودم...
این نسیم بازیگوش اردیبهشت ماه نبودنت را
بدجور زبان درازی میکند ...
#علی_سلطانی
@arghavan59🥀
شب با تمام تار و پودش
کنار تو زیباست
اوج زیبایی ماه 🌙
در زیبایی تو خلاصه می شود
سکوت شب میان خنده های تو ُپر آوازه می شود
نم بارانی که می زند
گونه ات را خیس می کند
آن نسیم ملایمی که ُزلف های تو را پریشان می کند
و عطر و بویی که میان آغوشت مرا بوجد می آورد
برای من شب تمام ماجراست
و تو نیز آغاز این ماجرایی
#مهدی_رستم_زاده
@arghavan59🥀
ما را نیز لبخندی خواهد بود
شاید در راه است
شاید لحظه ای یادش رفته
شاید...
شاید...
#محموددرویش
@argavan59🥀
.
در عصرهای جمعه
باید کسی باشد تا وقتی دلمان گرفت،
جای آنکه پای تلفن قربان صدقه ی دلمان برود،
خودش را برساند، دستمان را بگیرد
و به قدم زدنی دو نفره دعوتمان کند.
وَ آنقدر کنارمان بماند و پا به پایمان بیاید
و حرف بزند و از "روزهای تعطیل
همه چیز جز تو تعطیل است"
بگوید تا ما را بخنداند و حال دلمان را خوب کند.
آن یک نفر را اگر داشته باشیم ،
بدون تردید دلگیری عصرهای تیره ی جمعه
رنگ می بازد و جمعه های مهربان تری توی
تقویم هفته های زندگی داریم...
#رویا_فخاریان
@arghavan59🥀
.
فروردین است ؛
شکوفه ها از تقویم بیرون زده اند
باران ، شهر را آب و جارو کرده است
ذهنِ زمین پر شده از رویای سبز شدن
در و و پنجره را باز کنید
بهار برای دید و بازدید آمده است...!
#مینا_آقازاده
@arghavan59🥀
در عبور روزهای آخر اسفند
حس سبزی
حس سبزینه
مثل یک رفتار معمولی در آیینه
عشق هم شاید
اتفاقی ساده و عادی است
قیصر_امین_پور
صدای پای رفتن اسفند را می شنوم
صدای آمدنت را نه !
حتی ماهی های قرمز
به هوای تو
دریا را رها کرده اند...!
راستی کدام بهار
زیبایی چشمانت را دارد
یا عطر آغوشت را...؟
شنیده ای با یک گل
بهار نمی شود !؟
باور کن می شود
اگر تو بیایی.
بهنام_محبی_فر
انسان همواره به محبوب اش چیزهای زیادی را اهدا می کند؛
کلام
آسایش
احساس لذت ...
و تو ارزشمند ترین را از بین همه این ها به من هدیه کردی؛
فقدان ...
در فقدان یا می توان پوسید یا می توان به اوج زندگی دست یافت ...
کریستین_بوبن
بارانی که در آخرین روزهای اسفند میبارد،
از قافلهی ابرهای پاییز جا مانده است…
خوب اگر گوش کنی
حرفِ «مهر» را وسط کشیده...
علی سلطانی
از آن مهرِ جهان آرا نقاب از رخ بر افکندن
ز ما بی طاقتان، چون صبح پیراهن دریدن ها...
#حزین_لاهیجی
@arghavan59🥀
هیچ چراغ قرمزی به یاد نمی آورد
چند عبور را دیده است ،
باد
هیچ گاه به یاد نمی آورد
خواب چند درخت را آشفته کرده ،
هیچ ابری به یاد نمی آورد
چند دریا را باریده
و من
هیچ گاه به یاد نمی آورم
چقدر دوستت داشته ام...
#بهنام_محبی_فر
@arghavan59🥀
تمامِ شب
با تبری
بر اندوهِ من میکوفت،
خواب اما آمد و
سنگهای خونین را
با آب تیره پاک کرد.
دوباره امروز زندهام
دوباره تو را بر شانههای خویش
بلند میکنم
ای زندگی.
#پابلو_نرودا
@arghavan59🥀