اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید.
شمارهی ۹۰ اندیشهپویا بایادداشتها، مقالات و گفتوگوهای خواندنی همین روزها منتشر میشود. شما میتوانید نسخهی خودتان از اندیشه پویا را از همین لحظه و با ارسال پستیِ رایگان پیشخرید کنید. برای پیشخرید اندیشه پویا کافی است مبلغ ۱۴۰ هزارتومان به شماره کارت بانکی ۵۸۵۹۴۷۱۰۱۰۲۶۹۷۱۴ (بانک خاورمیانه/براتاله صمدیراد)واریز کنید و تصویر فیش واریزی را برای ما ارسال کنید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️کتابچهی ضمیمهی اندیشهپویای ۸۹ .
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️گفتوگو با علی مصفا دربارهی فیلم «نبودن». منتشر شده در اندیشه پویا ۸۹
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️جستار بلندی به قلم ابراهیم سلطانی دربارهی مهاجر و مهاجرت. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️گفتوگوی اندیشه پویا با محمود سریعالقلم. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️مقالهی «سیاستِ غذا و غذایی شدن فضاهای شهری» به قلم عباس کاظمی. متن کامل را در اندیشه پویا ۸۹ بخوانید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️نوشتاری به قلم جعفر مدرس صادقی. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
باشگاه روزنامهنگاران ایران بهمناسبت فرا رسیدن سال نو و نوروز باستانی ایرانیان، بیست سئوال از برخی روزنامهنگاران پرسیده است.
آقای رضا خجسته رحیمی روزنامهنگار و سردبیر مجلهی اندیشه پویا در پاسخ به این سئوال که آیا در امر روزنامهنگاری فلسفهی خاصی را دنبال میکنید میگوید: خلاف جریان باش، نترس و فکر روشن را جایگزین روشنفکری کن.
پاسخهای رضا خجسته رحیمی، به ۲۰ سئوال باشگاه روزنامهنگاران را در پست بعدی بخوانید.
@JournalistsClub1
✍️کتابچهی نوروزی اندیشهپویای ۸۹ (ویژهی نوروز ۱۴۰۳)
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️کتابچهی نوروزی اندیشهپویای ۸۹ (ویژهی نوروز ۱۴۰۳)
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️جستاری به قلم محسن آزرم دربارهی شاهرخ مسکوب. اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید.
شمارهی ۹۰ اندیشهپویا بایادداشتها، مقالات و گفتوگوهای خواندنی همین روزها منتشر میشود. شما میتوانید نسخهی خودتان از اندیشه پویا را از همین لحظه و با ارسال پستیِ رایگان پیشخرید کنید. برای پیشخرید اندیشه پویا کافی است مبلغ ۱۴۰ هزارتومان به شماره کارت بانکی ۵۸۵۹۴۷۱۰۱۰۲۶۹۷۱۴ (بانک خاورمیانه/براتاله صمدیراد)واریز کنید و تصویر فیش واریزی را برای ما ارسال کنید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍افسانهی آغاز جهان و بینیِ کلئوپاترا📍
بهراستی که چه آسان، کسانی طعمهی توهمِ «اجتنابناپذیریِ گذشته» میشوند. گذشته غیرقابل برگشت است و برای همین هم برای ما بدیهی و گریزناپذیر است. مشکل بتوان گذشته را زمانی که هنوز گذشته نبود، تصور کرد. اگر دکارت و نیوتون و روسو و نیچه در دوران کودکیشان میمردند، فرهنگ اروپاییای وجود نمیداشت. و به دلیل آنکه آنها همگی تاحدی بخشی از موجودیتِ ما هستند، فرضِ عدمِ وجودشان همانقدر برای ما غیرقابل تصور است، که عدمِ وجودِ خودمان. هیچکس بدون تضاد با خود، نمیتواند عدمِ خود را تصور کند. ما از تصورِ خود، به مثابه پدیداری معدوم عاجزیم، و میخواهیم این «باور» را خِردپسند نشان دهیم که گذشته ــگذشتهای که میشناسیم و ما را به آنچه هستیم تبدیل کردهــ همواره و به همین شکل، حتمیالوقوع بوده است. باوری را برمیگیریم که بخت و اقبال را منکر است و از پذیرش اینکه همهچیز «میتوانست متفاوت باشد»، میگریزد. و به همین دلیل است که میکوشیم روندها و ضربآهنگها و نظمونَسَقها را در تاریخ فلسفه کشف کنیم و همینجاست که بهطرز مشابهی این مدعا را گویا و معنیدار مییابیم که هر فیلسوفی، «پیشآهنگِ» فیلسوفی دیگر است. گویی، میتوان حسِ زندگیِ انسان را، از منظر غایتشناسانه، با چیزی تعیین کرد که هنوز در راه است؛ و انگار که فرهنگ یک عصر منتظر ظهور کسیست که قرار است به قله برسد: به همان نقطهی اوجی که در نهایت در نابغهای تجسم یابد: جایی که یکی با صدایی رسا اعلام میکند: «بالاخره، دکارت ظهور کرد.» اما حقیقت آن است که فرهنگها بهاینطریق رشد نمیکنند. کتاب اجتماع علیه غیر یهودیانِ آکویناس، بالقوه، در متافیزیکِ ارسطو نخفته بود و بالفعل شدنش را انتظار نمیکشید. آثار مارکس حضوری پنهانی، در پدیدارشناسیِ هگل نداشت. و فلوطین، نه در میان مکتوبات افلاطون، کمین کرده بود که روزی سربرآورد، و نه در لابهلای نوشتههای خود، جنین ناپیدایِ ابنمیمون را حمل میکرد که روزگاری پای در دنیا بنهد. ساختار زمان متقارن نیست، هیچکس هم پیشآهنگ نیست، هر چند همهی ما مقلد هستیم.
✍️از متن مقالهای به قلم لشک کولاکوفسکی که با ترجمهی جلال توکلیان در کتابچه ی ضمیمهی اندیشه پویا ۸۹ منتشر شده است.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍اوضاع که عادی نیست
- فیلم «نبودن» اجازهی اکران عمومی پیدا نکرد و در نهایت در فیلیمو به نمایش درآمد. فیلیمو هم تبلیغی روی فیلمتان نکرد. خودتان هم برای تبلیغ فیلم کار چندانی نکردید. چرا؟
+راستش من این بخش را اصلاً بلد نیستم. من در درجهی اول، فیلم را برای خودم میسازم، در درجهی بعد برای دوستان و آشنایانم. برای همین هم سعی میکنم کدهایی در فیلم بگذارم که آنها متوجهاش بشوند. البته این اعتراف خوبی نیست و مخصوصاً وقتی میخواهید با سرمایهگذار صحبت کنید، نباید این را بگویید. حتماً خیلی دوست دارم تماشاگران و همهی مردم فیلم مرا ببینند. اما بلد نیستم باید برای این کار چه کنم. فیلیمو هم اصلاً برای فیلم من تبلیغی نکرد. انگار اصلاً عمد داشت که فیلم را تبلیغ نکند. از آنها پرسیدم که چرا تبلیغ نمیکنید؟ گفتند سیاستمان این است که فقط برای سریالهایمان تبلیغ میکنیم. اما واقعیت را نمیگفتند، چون برای فیلمهای دیگر، تبلیغ میکردند. سرم منت گذاشتند که چون شما بودید، این فیلم را پخش کردیم وگرنه فیلمی نبود که بخواهیم پخشش کنیم. ظاهراً از نگاه فیلیمو اگر روی این فیلم تبلیغ میکردند و میگفتند کارگردانش علی مصفاست، بیننده سراغش نمیرفت.
-اما در همان پلتفرم، سریالی نمایش داده میشود که شما در آن بازی کردهاید.
+آن هم به خاطر سروش صحت بود. فیلیمو کارشناسانی دارد که خیلیهایشان دوستان خودم هم هستند. آنها سعی میکنند استانداردسازی کنند و بگویند این سناریو مطابق این ملاک و معیار و متر برای شما کار میکند و آن دیگری کار نمیکند.
-و فیلم شما با این سیاستگذاریها جور نیست؟
+نه. معتقدند برای کارهای کمدی باید تبلیغ کنند، نه کار من.
-زمانی هم که فیلم شما اجازهی اکران عمومی نگرفت، نشنیدیم اعتراضی بکنید. چرا؟
+به نظرم این اعتراض در شرایط پارسال و امروز که ما داریم، لوسبازی است. مگر آنهایی که هزینههای باورنکردنی دادند، اعتراضشان به جایی رسیده؟ در این شرایط خجالت میکشیدم برای فیلمم آه و ناله کنم. شاید اگر وضعیت عادی بود اعتراض علنی هم میکردم. اما اوضاع که عادی نیست. البته که در شرایط عادی هم صدای من به جایی نمیرسد.
-این فیلم قابلیتش را دارد که مثلاً در دانشگاهها نمایش داده شود.
+نه، شدنی نیست. این پیشنهاد هم بود که فیلم در دانشگاه با حضور خودم اکران شود. اما اگر آنجا بروم حرفی میزنم و دردسر درست میشود.
✍️از متن گفتوگو با علی مصفا دربارهی فیلم «نبودن». منتشر شده در اندیشه پویا ۸۹
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍رنگِ تعلق
مهاجر چمدان میبندد، به فرودگاه میرود، و برای سالها از اینجا به آنجا اسبابکشی میکند. اسبابکشیهای او، از جمله نخستین اسبابکشی او از وطن به کشوری دیگر، فقط بهجعبهسپردن همهچیز، جابهجاکردن جعبههای پراکنده، پشت سر گذاشتنِ خانهای خالی، و از چارچوبِ پنجرههای خانهای نو به حیاط نگریستن نیست. اسبابکشیهای او فقط ازدستدادن یک خانه، چند همسایه، یک شهر نیست. اسبابکشی، برای او، نابودشدنِ ناگاه و ناگزیر نظمها و نسبتهای آشناست. آشناییزدایی از جهان است. و یک روز میرسد که او به درکِ این حقیقتِ سرشار از بصیرت نائل میشود که او «خانه»اش را از دست نداده، «امکانِ برساختنِ خانهای نو» در جهانی نو را از دست داده. اسبابکشی، برای او پایانِ خانه و آغاز شکلِ جذاب و دردناکی از بیخانمانیست. اسبابکشی همیشه باردارِ یک امید هم هست: خانهای که روزگاری به دیگری تعلق داشت، امروز من را انتظار میکشد. اما مهاجر برای سالها (همیشه؟) در جهانِ جدیدش یک غریبه، یک بیگانه، یک «دیگری»ست. این غریبگی، این احاطه شدن با چهرهها، هنجارها، رفتارها، مناسبات، سلایق، طعمها، و بوهای ناآشنا روندِ تعلق به مکانی تازه را برای سالها (همیشه؟) به تعلیق درمیآورد. من سال ها در شهر سیراکیوز زندگی میکردم. هر بار به شهری دیگر سفر میکردم و به دلیلی میخواستم بگویم «وقتی به خانه (که آن سالها در سیراکیوز بود) برگشتیم...»، میگفتم: «وقتی به تهران برگشتیم...». خانه، پس از سالها زیستن در شهری که کوچکترین شباهتی به تهران نداشت، برای من همچنان تهران بود. به این اشتباه میخندیدیم، اما از لابهلای امواجِ کمدامنهی خندههامان، پرسشی بزرگ، مثل یک هیولای دریایی کوچک، سر بر میآورد: «چرا اینجا خانه نمیشود؟» و گاه هیولایی کمی بزرگتر: «چرا من بیخانهام؟» و گاه هیولایی بسیار بزرگتر: «آن مکانی که خانهی من بود، اساساً خانهی من نبود؛ من توهم درخانهبودن داشتم؛ حالا درمییابم که آن هنجارها، رفتارها، مناسبات که در خانهی من جریان داشت، دیگر برای من آشنا و خواستنی نیست.» اینجاست که مفهومِ «خانه» از پایبست ویران میشود. این همان چیزیست که بعضی محققان، آن را بیخانمانیِ وجودی خواندهاند: من دیگر به هیچ کجا تعلق ندارم. مهاجر همان کولیِ کوچکی است که «زیر چرخ کبود ز هرچه رنگِ تعلق پذیرد آزاد است». آزاد است اما نوستالژیِ خانهای که (برای همیشه؟) از دست رفته، دست از سرِ سنگینِ او برنمیدارد.
✍️از متن جستار بلندی به قلم ابراهیم سلطانی دربارهی مهاجر و مهاجرت. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍حکمرانی ناموفق ما📍
+این روزها ایدههای ناسیونالیستی و ایرانشهری زیاد مطرح میشود، و به نظر میرسد که خریدار دارد؛ اما شما معتقدید که ما ایرانیان ناسیونالیست نیستیم؟
-ایران برای بسیاری جایی برای خوب زندگی کردن است. حکمرانی هم در تاریخ طولانی ایران عموماً فرصتی برای خوب زندگی کردن بوده است. بله، ما بزرگترین مشاهیرادبی جهان را داریم. سعدی و حافظ و فردوسی و سهروردی و مولانا داریم. بله، ایرانیان در کارآفرینی، علم، معماری، پزشکی، مهندسی و هنر خیلی زحمت کشیدهاند و کارهای بزرگی با مقیاس جهانی هم انجام دادهاند اما ما در حکمرانی موفق نبودهایم. در نهایت حکمرانی به فرهنگ عمومی و نحوهی مناسبات اجتماعی آحاد یک ملت و انعکاس آن در الیتسازی برمیگردد. امیدوارم افراد ناراحت نشوند، تحول به بلوغ فکری و رفتاری نیاز دارد. حکمرانیِ ما تخصصمحور نبوده است. چون فرهنگ عمومی ما بیشتر بر ارادت و اطاعت استوار بوده تا همچون دنیای جدید بر اساس توانایی و دانش و تخصص. ما وزیر خارجهای داشتیم که نمیدانست ایران چند همسایه دارد چون مبنای انتخاب او همراه و مطیع بودن او بوده و نه تخصص او. این جامعه، تخصصی نیست. میپرسید چرا تخصصی نشدهایم؟ چرا به آن بلوغ فکری نرسیدهایم؟ یک دلیل علمی دارد که شناخت عرفی جهانی است. چون سرمایهداری به معنای سیستم، تخصص، هرم و تشکیلات، تولید کالا و خدمات، زندگی ثانیهای، تفکیک مدیریت از مالکیت، شفافیت تصمیمسازی اقتصادی، نقش حداقلی دولت در اقتصاد، و از همه مهمتر اصل تعیینکنندهی رقابت وارد ایران نشده است. بخش عمدهی به اصطلاح بخش خصوصی در ایران در دِل حکومت ایجاد شده، بقا داشته و رشد کرده است. به این می گویند: سرمایهداری اَنگلی. میپرسید راهحل چیست؟ باید منتظر بمانیم که تئوریهایمان را اصلاح کنیم و بفهمیم مبنای اقتصاد، کار با جهان است. باید قدری از غرور خود بکاهیم. از جهان بیاموزیم و از راههای طیشده الگوبرداری کنیم. عمل و سخن ما بهشدت مبهم است و این ضدتوسعه است. راستگو نبودن ضدتوسعه است. با انتقاد عمیقاً مشکل داریم؛ چه فردی و چه عمومی. فقط باید تمجید کنیم. منِ نوعی که از فرهنگ عمومی انتقاد میکنم گفته میشود این خودزنی است. از اقتصاد و سیاست خارجی انتقاد میشود القاب دیگر می گذارند. عمدهی این فضا در ناخوداگاه ما است.
✍️از متن گفتوگو با محمود سریعالقلم. متن کامل را در اندیشه پویا ۸۹ بخوانید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍غذا، اشتهای اجتماعی و ایدئولوژی📍
تهران هرچه بیشتر فضاهای خود را با خوردن گره می زند. در سالهای اخیر در ۱۷۶ مرکز خرید و مالهای شهر تهران فود کورت بازگشایی شده است. خوردنیشدن فضاهای شهری و گسترش وسیع رستورانها، کافهها و فود کورتها و خیابانهای غذا، این پرسش را به میان میکشد که اولاً پیامدهای چنین گسترشی در قلمروهای عمومی شهر چه میتواند باشد؟ و ثانیاً، چنین شکلی از گسترش جای چه اشکالی از گردهمایی مردم را پر میکند؟ و آیا در نقش جبرانیاش نوعی پنهانسازی عناصر عادی زندگی روزمره نهفته نیست؟ غذا خوردن جای چه چیزهایی را میتواند بگیرد؟ با مثالی، روشنتر به این پرسش میتوان پاسخ داد. در طرح اولیهی پل طبیعت قرار بود فضای سبز اندکی هم باشد که افراد بتوانند استراحت کنند و دراز بکشند و از آن طریق فضای شهر را ببینند، اما آنچه در عمل رخ داد این بود که طبقهای از آن را به رستورانهای مختلف و کافی شاپها اختصاص دادند. اما مگر بین لم دادن روی زمین و دراز کشیدن با نشستن چه فرقی وجود دارد؟ درزا کشیدن دو زوج یا دوست میتواند جنبوجوشی بیافریند که وقتی قدم میزنند رخ نمیدهد. اما اگر جایی پر از رستوران باشد، چینش ابزارهای مادی مانند میز و صندلی و غذا، رفتارهای حولِ خوردن در حجم جمعیت انبوهی که به تنهایی برای خوردن آمدهاند، فضایی راکد از حرکت ایجاد میکند. در عین خوردن باید بنشینیم و آداب رفتاری محافظهکارانهای را رعایت کنیم، اما وقتی فضایی عمومی در اختیار داریم که کنشی از قبل تعریفشده بر ما تحمیل نمیشود، امکان فعالیتهای زیادی برای مصرفکنندهی فضا باقی میماند. میتوان دراز کشید، لم داد، بازی کرد و بسیاری کارهای دیگر. به جای آنکه موقعیتی آزادانهتر توسط فضا در اختیار گذاشته شود، فضاهای غذاییشدهی شهری، رویدادهای پیشبینیناپذیر را از شهر دور میسازند و بهجایش فعالیتهای پیشبینیشده را پیشِ روی قرار میدهند. نقش محافظهکارانهی غذا و موقعیت ایدئولوژیک آن وقتی آشکار میشود که به جای راه رفتن، قدم زدن یا چرخ زدن در فضا، از شما میخواهند که بنشینید و به جای فعال بودن صرفاً تماشاگر باشید. کنشهای فرهنگی بیشماری که حول فضای عمومی میتوانست رخ دهد از طریق فعالیت صرفِ خوردن، به کنشی اقتصادی و پیشبینیشده محدود میشود.
✍️از متن مقالهی «سیاستِ غذا و غذایی شدن فضاهای شهری» به قلم عباس کاظمی. متن کامل را در اندیشه پویا ۸۹ بخوانید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
آقابزرگ علوی رمان موسوم به «روایت» را بر اساس زندگیِ باقر مؤمنی و آنچه باقر مؤمنی از شرح احوالات خودش برای او تعریف کرده بود نوشت. باقر مؤمنی میگوید در سال 1347 به برلین رفته است و چند روزی مهمان آقابزرگ بوده است و آقابزرگ توی این چند روزه او را «بر سر ِتاس نشاند» و ضبط صوت را روشن کرد و همهی حرفهای او را ضبط کرد. رمان «روایت» که اولین نسخهی پاکنویس شدهاش ده سال بعد از زیر دست نویسنده بیرون آمد، محصول همین حرفها بوده است…روشن کردن ضبط صوت و ضبط کردن شرح احوالات مهمانها ترفندی بود برای راه انداختن موتور نوشتن که آقابزرگ از چند سالی بعد از مهاجرتش در پیش گرفت.
آقابزرگ در اولین سفری که بعد از بیست و شش سال دوری از وطن به تهران رفت (فروردین 1358)، دستنوشتهی «روایت» را با خودش برد و رسیده و نرسیده آن را داد به قهرمان داستان ــیعنی به خودِ باقر مؤمنیــ تا یک ناشر برای آن پیدا کند. باقر مؤمنی بلافاصله یک ناشر برای آن پیدا کرد و مقدمات چاپ داشت فراهم میشد که آقابزرگ اعلام کرد که از چاپ کردن آن صرف نظر کرده است. توی همان چند روز اولی که در تهران بود، دستنوشتهاش را داده بود به چند نفر از رفقا خوانده بودند و یکی دوتا از اظهار نظرها یک تردیدهایی به دل او انداخته بود و به این نتیجه رسیده بود که لازم است یک دستکاریهایی در متن کتاب صورت بدهد. یکی از اظهار نظرها این بود که در این رمان حق مطلب را ادا نکردهای و از روی خیلی چیزها «پریدهای» و این رمان باید تبدیل بشود به «سه جلد». این را سیاوش کسرایی گفته بود. شاید سیاوش کسرایی نمونهی ایدهآلی مثل دُن آرام شولوخوف را در نظر داشته است و توی این فکر بوده است که یکی از رفقا باید یک همتی به خرج بدهد و یک کتابی در همان حد و اندازه بنویسد که با آن نمونه قابل مقایسه باشد. اما باقر مؤمنی که اولین خوانندهی این رمان بود، هیچ مسئلهای با این رمان نداشت و معتقد بود که «این کتاب با همهی ایراداتی که به آن وارد است به همین شکل موجود هم قابل انتشار است.»... آقابزرگ با وجود اصرار باقر مؤمنی که اشتیاق فراوانی داشت کتاب به همان صورتی که بود چاپ شود، دستنوشتهاش را از او پس گرفت و با خودش به برلین برد.
✍️از متن نوشتاری به قلم جعفر مدرس صادقی. متن کامل در اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
پاسخهای رضا خجسته رحیمی به ۲۰ سئوال باشگاه روزنامهنگاران ایران:
خودتان را در یک جمله توصیف کنید؟
روزنامهنگار نارضا، اول از خودش.
از چه روزنامهنگاری بیشترین تاثیر را گرفتهاید و دقیقا چه تاثیری؟
جسارت نمیکنم ادعا کنم تاثیری، اما جادوی قلم "صدرالدینِ" روزنامهنگاری ایران، زندهیاد "الهی" را میستایم. از نثر تکنگاریهای دوران میانسالی داریوش آشوری و آیدین آغداشلو لذت میبرم و یاد میگیرم.اما الگوی ایدهآلام در روزنامهنگاری آلبرکاموست با این جمله: روزنامهنگار باید جهتگیری کند بیآنکه جانبداری کند؛ فشردهترین مانیفست روزنامهنگاری در نشانِ مرز پرواز و سقوط روزنامهنگار. و با عمل به همین یک دستور؛ اوست که برایم تا همیشه چراغیست والگویی از شرف روزنامهنگاری.
آیا به آنجایی که مدنظرتان بود، رسیدهاید؟
با مغناطیس بهار مطبوعات پس از دومخرداد معماری را رها کردم و عاشق روزنامهنگاری شدم. ازآن بعدتر هرچه بیشتر دویدیم، دورتر شدیم. ما استحقاق تیراژهای بالاتر، سرمایهگذاریهای بسی جذاب، و رقم خوردن فصلینو در روزنامهنگاریمان را داشتیم اما تقدیرمان شد ادامه دادن به ادامه دادن.به قول استاد شفیعی کدکنی: فراخای جهان سرشار از آزادی و شادیست/اگر این دیو و این دیوار بگذارد. بهرغم اینها، در اینجای جهان که به قول زندهیاد بورقانی، قدت را با اشعه لیزر رد میزنند و چون بالا گرفت، خوششانس باشی پایت را میزنند و بدشانس اگر، سرت میرود، ما از بختیاران بودیم که روی سرمان راه میرویم؛ شکرگزار نباید بود؟
آیا در کار روزنامهنگاری، فلسفه خاصی را دنبال میکنید؟
در محتوا: خلاف جریان باش، نترس و فکر روشن را جایگزین روشنفکری کن.
در فرم: کیفیت را فدای کمیت نکن و در تجربهی فرمهای نوشتن و خلق محتوا همواره نوجو باش.
آیا باعث پیشرفت جامعهای که در آن زندگی میکنید، شدهاید؟
اگر پیشرفت فقط آرزو و رویا نبود و در بیداری لمسش میشد کرد، آنوقت دیگر مهم نبود باعثش هر آنکه باشد.
الان چه کتابی میخوانید؟ قبلش چه کتابی میخواندید و بعدا چه کتابی قرار است بخوانید و چرا این سه کتاب را خواندید؟
الان: مسئولیت و داوریِ هانا آرنت. قبلش: آثار کولاکوفسکی به فارسی و انگلیسی(به واسطه کار مجله، که چه فرصت بینظیری شد). بعدتر: اگر عزمی باشد، ترجمهنشدههای رمون آرون. چرا؟ تا اطلاع ثانوی هرآنچه ما را به عبور از روشنفکری رومانتیسمزدهمان و بازگشت به عقل سلیم فرابخواند.
بهترین فیلم و سریالی که در یک سال اخیر دیدید چه بود و چه تاثیری بر شما داشت؟
فیلم روی علفهای خشکِ بیگله جیران: که چارهای نیست از رواقی زیستن، اگرچه ناممکن. سریال وراثت: که قدرت، فساد،استبداد.
بهترین موسیقیای که در یک سال اخیر گوش کردید یا کنسرتی که رفتید چه بود؟
شرمنده حنجره خسته علیرضا قربانی اگر نمیشدم، برای لمس صدای دوستداشتنیاش در ایستگاهی از کارناوال کنسرتهایش حاضر میشدم.
بارها و بارها: سرو چمان استاد شجریان، در اجرای کالسروهه(چه اجرای روحگشایی).
اگر روزنامهنگار نمیشدید چه حرفه دیگری را دنبال میکردید؟
قاعدتا معماری که درسش را خواندهام،چون قدرت خلق زیبایی دارد.
اگر الان این حرفه را کنار بگذارید، دنبال چه شغلی می روید؟
اگراستحقاق و حق برخورداری از مجوز انتشارات بود، حتما تا امروز کار نشر و تولید کتاب را آغاز کرده بودم.والبته وقتی کار دوست روزنامهنگار بیکار به ردصلاحیت در رانندگی اسنپ رسیده،چه جای این شکوههای سانتیمانتال. این در اگر بسته شود؟ فعلن که پا لای در است. اما بهفرض که قلم پا شکست؟شاید معماری، یا هرکار کوچکی که با آن بتوان زیبایی ومعنا آفرید؛فرقی نمیکند.
چه چیزی شما را خوشحال میکند؟
لحظههای خوب؛ از غذای خوب تامعاشرت خوب.به قول محمد فاضلی:همین موفقیتهای کوچک.
سرگرمی خاصی به غیر کتاب و فیلم دیدن دارید؟
زمانی سفر بود.دورهای دویدن و پناه به طبیعت.و اکنون:جنگی تنبهتن، پرشور و جذاب با دلمردگی.
هنرمند محبوب شما کیست؟
محمدرضا شجریان:جادوی صدا.
اینگمار برگمان:جادوی تصویر. عبدالله کوثری:جادوی ترجمه به زبان فارسی.
آیا سانسور خبرها و گزارشها ضروری است؟
ناچاریم. از مارکس فقط این گفتهاش را خادمم که:این سانسورچیها با چنین ادعاهایی و نبوغی چرا ما را از استعدادشان در خلق آثار محروم کردهاند!(نقل به مضمون)
بزرگترین دارایی شما چیست؟
امید در شورهزار یاس.
بزرگترین ترس شما چیست؟
بستهشدن پنجرههای توسعه کشور/پیروزی نومیدی بر امید.
رویای شما چیست؟
عبور ازمدل استثنایی در حکمرانی/یک روزگار عادی.
چه چیزی را دوست دارید دور بریزید؟
وای از این حلقه بسته مدیران و سیاستمداران ایرانی.
حلقه مفقوده جامعه ما چیست؟
اعراض از عقل سلیم.
مزایا و معایب تنوع در جامعه چیست؟
اگر مزایایش را تجربه میکردیم، آنوقت بهای معایبش را هم میپرداختیم؛ چهباک.
@JournalistsClub1
📍در ستایش تبعید
✍️لشک کولاکوفسکی، ترجمهی عبدالله کوثری
«روشنفکر تبعیدی»، این سیمای آشنای قرن بیستم، سزاست اگر به تبارنامهی معنویِ گرانبارِخود بنازد، تبارنامهای که از آناکساگوراس و امپدوکلس و اووید آغاز میشود و به دانته و اوکام و هابز و سپس به شوپن و میکیهویچ و هرتسن و ویکتور هوگو میرسد. اما در عصر جدید این غربتنشینان، اغلب تبعیدی به معنای دقیق کلمه نبودند، یعنی عملاً از وطن رانده نشده یا به حکم قانون نفی بلد نشده بودند. اینان گریختگان از آزار سیاسی، زندان، مرگ، یا سادهتر از اینها، آزردگان از سانسور بودند. تمایزی که یاد کردیم از آن روی اهمیت مییابد که تأثیر روانی دارد. بسیاری از تبعیدیانی که به میل خود از رژیمهای خودکامه گریختهاند، نمیتوانند خود را از نوعی احساس شرمساری رها کنند. اینان در موقعیت فعلی دیگر در معرض انواع مهلکهها و محرومیتها نیستند، حالآنکه این سهمیهی روزانهی دوستانشان یا سرتاسر کشوری است که احساس تعلق به آن دارند. بنابراین نوعی سردرگمی یا ابهام در این موقعیت گریزناپذیرمی شود و ترسیم خطی قاطع که تبعید خودخواستهی توجیهپذیر را از توجیهناپذیر جدا کند میسر نیست. ما به آسانی میتوانیم دید که اگر آینشتاین یا توماس مان در آلمان هیتلری مانده بودند هیچچیز حاصل نمیشد. از سوی دیگر، بسیار کسان در اتحاد شوروی یا لهستان ماندهاند و هرچند حاکمان کشور خوش داشتند ایشان را به خاک بیگانه روانه کنند، سرسختانه در جای خود ماندند و زندان و آزار و مسکنت را برگزیدند. کیست که بگوید این کار خطا بوده است؟ سولژنیتسین و بوکوفسکی را ناچارشدند دستبسته، با تیپا از کشور بیرون کنند و بدینسان اینان به همان راه مصیبتباری افتادند که کموبیش دویست روشنفکر سرشناس روس کمی بعد از انقلاب به حکم حاکمان شوروی طی کرده بودند. بسیاری از رهبران جنبش همبستگی حاضر نشدند که به قیمت مهاجرت از وطن آزاد شوند. میلان کوندرا چکوسلواکی را ترک کرد و چسلاو میلوش از لهستان برون رفت و هردو این تجربه را دستمایهای کردند تا آثاری گرانقدر در ادبیات مدرن پدید آرند. واسلاو هاول در میهن خود ماند، و ما بسیار چیزها را وامدار این گونه آدمهاییم. دکتر فاستوس و رمانهای نابوکوف ثمر مهاجرت هستند، همچنانکه نوشتههای کوندرا، یونسکو و کوستلر. اما نوشتن کتابی چون مجمعالجزایر گولاگ از هیچ تبعیدی ساخته نبود. ما هیچ معیار جهانشمولی نداریم تا بگوییم در چه وضعیتی تبعید خودخواسته، اگر اصولاً میسر باشد، بر ماندن در وطن ترجیح دارد.
✍️متن کامل در کتابچهی نوروزی اندیشهپویای ۸۹ (ویژهی نوروز ۱۴۰۳)
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍روشنفکران، آفرینندگان کلمه
✍️لشک کولاکوفسکی، ترجمهی رضا خجسته رحیمی
روشنفکران اربابان و فرمانروایان کلمهاند، و نه خادمان آن. به همین دلیل، آنها حتا اگر با نیت خیر سعی در نگهبانی از سنت داشته باشند، ویرانگران سنت از کار درمیآیند، زیرا پاسداری از سنت بهخودی خود مساویِ زیر سؤال بردن آن است. حتا آنانی که سنت را پاس میدارند، وقتی در مقام روشنفکر ظاهر شوند، خطرناک خواهند بود. چه کسی وفادارتر از گئورگ لوکاچ در همپیمانی با کمونیسم سراغ دارید؟ او اما بهرغم تمامیِ مجاهدتها و ایمانش به کمونیسم، در همهی عمر هرگز نتوانست با حزب کنار بیاید و بارها و بارها با انواع برچسبها انگ مرتد بر پیشانیاش زده شد. ذهن روشنفکری او به اینکه شخصیتی مؤمن باشد رضا نمیداد. او آرزو داشت آموزههای کمونیستی را تعالی بخشد و حتا با جسارت بیشتری نسبت به سران حزب از آن آموزهها دفاع کند، و همین هم او را بهسوی اشتباهات متنابهی سوق داد. بهرغم نقش بسزایی که روشنفکران در گسترش و قوام جهان کمونیستی داشتهاند، بیراه نیست اگر تصور کنیم که آنها در افول کمونیسم نیز از سهم عمدهای برخوردار بودهاند. دیر یا زود وقتی ثابت شد که سرسپردگی، از تحمل خارج و با ادعاهای روشنفکرانه آشتیناپذیر است، آن دسته از روشنفکران که از اطاعتِ کامل دست نشستند و در برابر حملاتِ از خارج به آموزههای مارکسیستی، در صددِ اصلاحات از داخل برآمدند، ویرانگرتر از بقیه ظاهر شدند. امروز که دیگر تقریباً هیچ روشنفکر کمونیستی باقی نمانده و کلید تعلیمات حزبی عمدتاً به دست مقامات پخمه اما معتمدِ حزبی است، چهبسا صندوقِ کمونیسم امنتر از هرزمانی باشد: دیگر خطری از جانب آن موجودات پرمدعا و همواره ناراضی کمونیسم را تهدید نمیکند. اما این صرفاً نیمی از حقیقت است: مصونیتِ ایدئولوژیک اهمیت دارد، اما قابلیتِ واکنش به چالشهای ایدئولوژیک جدید نیز مهم است، و بیاعتنایی به این قابلیت، بهایی است که در ازای آن مصونیتِ آرامشبخش باید پرداخت. بنابراین، اینکه کمونیسم در مقام جنبشی روشنفکری و بهطور اعم، در مقام مسئلهای روشنفکری، خوشبختانه به پایان راه رسیده است، در نگاه اول چهبسا برای نهضت کمونیسم سودمند باشد، اما از سوی دیگر نشانهای از سقوط کمونیسم نیز در آن میتوان دید. در فرایند زوال یک نهاد ایدئولوژیک، وجود روشنفکران مسلماً اسباب دردسر است. اما درعینحال، بودنِ آنها گواهی میدهد که این نهاد هنوز زنده است و میتوان انتظار داشت که تاحدی با چالشهای فکری جدید مقابله کنند. به این معنا میتوان گفت که مسیحیت پیوسته زنده میماند، اما کمونیسم نه.
اصیلترین الگوی روشنفکرِ تاریخ مدرن، بیشک اراسموسِ روتردامی بود: صلحطلبِ آتشافروز، لغتشناس، و اخلاقگرایی عموماً شکاک؛ کسی که در دل سختترین معرکههای عصر خود حاضر بود، و در عینحال انزواطلبی محتاط بود و به جانب افراط کشیده نمیشد؛ او که از بزرگترین مروجان حرکت اصلاحی در زندگیِ دینی بود اما هرگز به نهضت اصلاحات پروتستانی نپیوست؛ جنگجویی آرام و دانشمندی طناز. تا همین امروز، نقش تاریخی اراسموس همچنان محل بحث است: آیا او در نهایت مشغول مرمت مسیحیت بود یا نابودی آن؟
✍️کتابچهی نوروزی اندیشهپویای ۸۹ (ویژهی نوروز ۱۴۰۳)
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
مهاجرت کَندن است؛ یا دستکم اینطور گفتهاند که دل بُریدن است؛ که رفتن است؛ که دور ایستادن است و جای تازهای ساختن است، اگر مهاجر بهراستی سودای ساختن آینده را در سر پرورانده باشد. اما کدام کار دنیا بهقاعده است که قاعدهای را بشود برای مهاجرت در نظر گرفت؟ یکجور مهاجر که نداریم؛ هر آدمی در هر زمانهای مهاجرت را به شیوهی خود تعریف میکند؛ یکی با گذر از هر آنچه پشتسر گذاشته و یکی با ایستادن و از فاصلهای معیّن پشتسر را دیدن؛ یکی با به یاد نیاوردن و یکی با از یاد نبردن. اولی جوزف برودسکیِ شاعر است که سالها بعدِ آنکه از شوروی گریخت و هرگز فرصتی برای دیدن دوبارهی پدر و مادری اسیرِ آن سرزمین پیدا نکرد، روزهای رفته و حسرتهای ازیادنرفته را در جُستار در یک اتاق و نصفی به انگلیسی نوشت تا پدر و مادرش در «چارچوب فرهنگی دیگری» رنگ واقعیت به خود بگیرند و «فعلهای حرکتی انگلیسی» حرکاتشان را وصف کنند، چرا که بر این باور بود که «به روسی نوشتن از آنان به اسارتشان تداوم میبخشد، آنان را چنان تحلیل میبرد که چیزی ازشان نمانَد... پس بگذارید انگلیسی منزلگه مردگانم باشد.» دومی شاهرخ مسکوبِ جُستارنویس است که چندسالی بعدِ مهاجرتش به فرانسه، در سفری به بُستنِ امریکا، گفت که «رابطهی من با ایران رابطهی آدمی است که از مادرش دلخور است. نمیتواند از مادرش بِبُرد. چون شدیداً وابسته است به او و درضمن ازش دلخور است دیگر. حالا چیز بیشتری نگویم. شاید بد نباشد یادآوری بکنم حرف توماس مان را، مثل اینکه مربوط به دورهی تبعیدش از آلمان است. وقتی ازش میپرسند که وطن تو کجاست؟ میگوید وطن من زبان آلمانی است. بله، وطن من این است، این فرهنگ است، فرهنگ ایران است، اگرچه خیلی از جنبههایش را نمیپسندم. ولی در آن زندگی میکنم. و در دورهای که در فرنگ هستم بیشتر از دورهای که در ایران بودم در فرهنگ ایران به سر میبرم.»
مسکوب مهاجری دور از وطن و درون وطن است؛ مهاجری که در سفرهای گاهوبیگاهِ دههی هفتاد به ایران، سرزمین مادری را طور دیگری میبیند و تلقیاش از میهن حتماً همان نیست که سی سال قبل در روزنوشتهای دههی چهل نوشته؛ سی سال قبل زندگیاش در وطن بوده، در وطن خانهای داشته. سی سال بعد وطن جای دیگری است: «در ایران همهچیز عوض شده. هوشنگ و خیلیها دیگر نیستند... قبرهای کسانم را پیدا نکردم. همهچیز عوض شده. مرده و زنده از جایشان برکنده شدهاند...»
✍️از متن جستاری به قلم محسن آزرم. اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya