مرزبندی سالم
تعیین و حفظ مرزهای سالم میتواند برای هر کسی چالش برانگیز باشد، اما برای برخی افراد بسیار ضروری است.
بفهمید که کیستید و به چه چیزهایی نیاز دارید، نیازهای خود را با تعیین خطوط مرزی مشخص کنید و سپس برای هر که از آنها بگذرد عواقبی تعیین کنید.
سعی نکنید دیگران را تغییر دهید.
التماس کردن به شخصی فقط برای اینکه با شما خوش رفتارتر باشد، فایدهای نخواهد داشت.
آنچه مفید خواهد بود تغییر پاسخ شما به آنهاست.
به آنها واضح بگویید که دیگر رفتار بد آنها را تحمل نخواهید کرد و در صورت ادامه این رفتار، شما آنها و یا آن محل را ترک خواهید کرد.
مرزهای شما برای محافظت از شما وجود دارد.
شما به محافظت احتیاج دارید و سزاوار آن هستید.
یادتان باشد که یک رابطه سالم و خوب به شما و شریکتان اجازه میدهد تا مرزها و نیازهای یکدیگر را حفظ کرده و به آنها احترام بگذارید
و اگر سوتفاهمی اتفاق افتاد، به طور واضح راجب آن و مرزهایتان با یکدیگر صحبت کنید.
دبورا _وارد
@andisheh_naab12
بزرگترین قدرت اینه که توی آینه نگاه کنی و ببینی که زنجیرهای چندین سالهی درد نسلها رو شکستی.
اگه الگوهایی که قرنها توی خانوادت جریان داشتن—ترس، درد، شرم—با تو متوقف بشن چی؟
نه چون آسون بود، بلکه چون تو انتخاب کردی که با چیزی روبهرو بشی که بقیه ازش فرار کردن.
تو انتخاب کردی که زخمی رو خوب کنی که اونا نادیده گرفتن، برای چیزی غصه بخوری که اونا تو خودشون خفه کردن، و جایی حرف بزنی که اونا مجبور شدن ساکت بمونن.
و با این کار، فقط خودتو درمان نکردی.
بلکه فضای اطرافت رو تغییر دادی، امید دادی به اونایی که زیر بار گذشته گیر کردن.
نسلهای بعدی رو از بار سنگینی که مجبور بودن به دوش بکشن، رها کردی.
✨ اگه میخوای یه میراث واقعی از خودت به جا بذاری، کسی باش که زخمهای نسلهای قبل رو درمان کرده🫧
@andisheh_naab12
هرکسی میتواند با رنجهای دیگران همدردی کند، اما خشنود شدن از موفقیتهای دیگران سرشت بسیار پاکی میخواهد.
اسکار وایلد
@andisheh_naab12
چرا هر سوالی رو نباید بپرسیم و به قدر ضرورت حرف بزنیم
خیلی از اتفاقاتی که در زندگی برایت می افتد
جواب سوالاتی است که قبلا ناخوداگاه از خودت پرسیده بودی
پ.ن:
مثلا:
بچه ی همسایه مریضی سختی داره، با خودت مدام میگی وای مادرش چی میکشه حالا( شرایط بعدا تورو تو اون وضعیت قرار میده تا بفهمی مادرش چی میکشه)
دونفر جدا میشن
از خودت میپرسی: یعنی زنه از این به بعد می خواد چجوری زندگی کنه(شرایط ممکنه بعدا تورو توی همون وضعیت مشابه قرار بده)
در نتیجه هر سوالی رو از خودتون و دیگران نپرسید
مراقب انتخاب تک تک کلماتی که به زبون میاری و یا مدام از ذهنت میگذره باش. چون ناخوادگاهِ ما قدرت خلق داره
@andisheh_naab12
امروز پشت ماشین جلویی نوشته بود :
“عزیزم همیشه که همینجوری نمیمونه”
یک آن به خودم اومدم دیدم دارم لبخند میزنم
و حالا خیلی از اون ماشین دور تر شدم اما خب برق چشمام از خوندن این جمله تمومی نداشت و همچنان لبخند میزد. خواستم حالا من بهت بگم:
اگه غمگینی، اگه دلتنگی، اگه خسته ای، اگه کلافه ای، اگه قلبت شکسته، اگه تنهایی؛
عزیزم همیشه همینجوری نمیمونه…
👤حاتمه ابراهیم زاده
@andisheh_naab12
دیشب یه کلمه گفتم فردا بیبی چک میگیرم ببینم چه خبره. از صبح انواع و اقسام مراقبتای پزشکی، اتلیههای مادر فرزندی و تخفیف سیسمونی داره برام میاد. اینا دیگه با ما دارن زندگی میکنن. قضیه یه شنود ثابت نیس.
@andisheh_naab12
مجوز اقامت ۱۴,۶۰۰ پناهجوی افغان در آمریکا باطل شد. باید ظرف دو ماه آمریکا رو ترک کنند.
کشوری که ۳۲۰ میلیون آدم مسلح داره
وسعتش ۶ برابر ایرانه و در مورد اقتصادش هم بهتره حرفی نزنیم پونزده هزارتا افغان رو گردن نگرفت
یادمون بمونه چه کسایی پنج تا شهر اصلی ایران رو تقدیم افغانها کردن…
@andisheh_naab12
دوستان عزیزم سلام
با آرزوی ایامی خوش
قرار بر این است که در این کانال 👇 @alice_book
فعالیت بیشتری در زمینه نمایش رادیویی؛ فیلم؛ کارتون؛ تله تئاتر؛ کتاب صوتی؛ پادکست و پی دی اف و داستان کوتاه داشته باشیم.
ممنون میشم این کانال دنبال کنید و از اینکه همواره همراه من هستید سپاسگزارم ❤️
@alice_book
کتابهایی با موضوع خودشناسی:
🔹 کتاب جرات داشته باش
🔸 کتاب هنر شفاف اندیشیدن
🔹 کتاب دفترچه ملاقات با خودم
🔸کتاب مهربانی با خود
🔹 کتاب دوباره فکر کن
🔸 کتاب من مضطرب
🔹 کتاب زیاد بهش فکر نکن
🔸کتاب وضعیت آخر
@andisheh_naab12
۵ نشانه که به شما میگویند به «فرسودگی ذهنی» دچار شدهاید
به گزارش Psychology Today، فرسودگی ذهنی زمانی رخ میدهد که مغز شما دیگر توان پردازش فشارهای مداوم را ندارد و این امر میتواند بر سلامت روان و عملکرد روزانهتان تأثیر بگذارد. کارشناسان معتقدند که این پنج نشانه میتوانند هشداری برای فرسودگی ذهنی باشند:
۱- فراموشیهای مکرر و عدم تمرکز
آیا احساس میکنید مرتباً کارهای مهم را از یاد میبرید؟ نمیتوانید روی یک موضوع تمرکز کنید و حواسپرتی مدام شما را از مسیر خارج میکند؟ این یکی از اولین علائم خستگی ذهنی است.
۲- بیانگیزگی و احساس پوچی
دیگر کارهایی که قبلاً برایتان لذتبخش بودند، هیجانی در شما ایجاد نمیکنند؟ ممکن است احساس کنید که دیگر هیچ چیزی ارزش تلاش ندارد و روزمرگی بر شما غلبه کرده است.
۳- خستگی مداوم حتی بعد از استراحت
فرقی نمیکند چقدر بخوابید یا استراحت کنید، همچنان احساس خستگی میکنید. این نشانهای از این است که ذهن شما تحت فشار زیادی قرار دارد و استراحت فیزیکی به تنهایی کافی نیست.
۴- بیحوصلگی و تحریکپذیری شدید
مسائلی که قبلاً برایتان عادی بودند، حالا بهشدت شما را آزار میدهند؟ ممکن است متوجه شوید که سریعتر از حد معمول عصبانی میشوید یا کنترل احساساتتان سختتر شده است.
۵- احساس بیکفایتی و کاهش اعتمادبهنفس
ممکن است بدون دلیل خاصی احساس کنید که دیگر تواناییهای سابق را ندارید، حتی در کارهایی که قبلاً در آنها مهارت داشتید. این حس میتواند ناشی از خستگی ذهنی و کاهش ظرفیت روانی باشد.
اگر این نشانهها را در خود مشاهده میکنید، وقت آن است که به سلامت ذهنی خود اهمیت بیشتری بدهید و از روشهایی مانند مدیتیشن، کاهش فشارهای کاری و مشاوره استفاده کنید.
@andisheh_naab12
پوچ ترین و مسخره ترین مراسم ها در همه جا با عبارت " ولی رسم است " توجیه میشود.
این دقیقا همان عبارتی است که قوم خوی خوی در جواب اروپایی هایی که از آنها میپرسیدند...
چرا شپش بدنشان را با ولع میخوردند، گفتند: " رسم است."
از کتاب اضطراب منزلت
آلن دو باتن
چند روز پیش داشتم به همین موضوع فکر میکردم، خیلی وقت ها رسم های عجیب و واقعا پوچی دیدم و وقتی سوال پرسیدم از کسانی که وفادار هستند به اینجور رسم ها، که چرا؟ این چه کاریه فلانی؟ اکثرا جواب همین هاست : رسم است، عرف است، قرض است و...
اگر اشتباه باشد چه؟
جالب است نه کسی اعتراضی دارد نه کسی میلی به تغییر دارد و اکثرا خیال میکنند که ما چقدر آدم های خوبی هستیم که وفاداریم به این سنت، به این رسم دیرینه....
@andisheh_naab12
یکبار رفتم یه کافهای، منو رو باز کردم دیدم قیمتا به بودجم نمیخوره.
پاشدم که بیام بیرون، ویتر گفت منو رو دوست نداشتین؟ گفتم چرا فقط به بودجم نمیخورد.
و خیلی محترمانه خداحافظی کردم و اونم بدرقم کرد.
هیچوقت سر خرج کردن پولی که براش زحمت کشیدین، رودروایسی نداشته باشین.
@andisheh_naab12
ملا نصرالدین وارد روستایی شد یکی از اهالی با لحنی تحقیرآمیز گفت: ای ملا من تو را از طریق الاغت میشناسم ٬ ملا پاسخ داد: ملالی نیست زیرا الاغها یکدیگر را خوب می شناسند.
@andisheh_naab12
روانشناسی ذهن
1. مغز عاشق “چرا”هاست
وقتی چیزی رو نمیفهمی، مغزت وارد حالت «جستوجو» میشه و ناخودآگاه دنبال جواب میگرده. بههمینخاطر کنجکاوی یکی از بزرگترین موتورهای یادگیریه.
2. “تصمیم گرفتن” انرژی زیادی مصرف میکنه
به همین خاطره که آدمها بعد از تصمیمهای زیاد، دچار «خستگی تصمیم» میشن. برای همین صبحها بهتره تصمیمهای مهم رو بگیری.
@andisheh_naab12
اگر متوجه شدم که شخصی صادق نیست
به او اطلاع نمی دهم
من تماشا خواهم کرد که چقدر می تواند در چشمان من کوچکتر شود
تی. اس. الیوت
@andisheh_naab12
طرحی پرمعنا از پاول کوژینسکی کارتونیست بزرگ لهستانی
نشان میدهد آدم گرسنه هدفی جز سیر شدن ندارد و غم نان نمیگذارد که آدمی به تماشای جهان بنشیند، در زندگی عمیق شود، کتاب بخواند، یاد بگیرد و آگاهی اش را بالا ببرد.
شاید برای همین است که حکومتهای دیکتاتور ملتشان را گرسنه نگه میدارند
@andisheh_naab12
فردريک باستيا اقتصاد دان فرانسوی میگه :
وقتی دزدی و چپاول به راه و رسم زندگی ِگروهی از افراد قدرتمند جامعه بدل ميشود آنان با گذر زمان نوعی سیستم حقوقی وضع میکنند که در آن دزدها محقند و قوانينی را به وجود میآورند که راههای دزدی را توجیه و هموار ميکند .. در چنین سیستمی ضررها و سختیها سهم عموم مردم خواهد شد درحالی که سود و ثروت نصیب افرادی معدود میشود و کدهای اخلاقی نیز آنان را ستایش میکنند.
@andisheh_naab12
نسبت قد و وزن ایده آل درافراد:
آقایان
قد : 157 سانتيمتر وزن : بين 56 تا 60 كيلوگرم
قد : 160 سانتيمتر وزن : بين 57 تا 61 كيلوگرم
قد : 162.5 سانتيمتر وزن : بين 59 تا 62 كيلوگرم
قد : 165 سانتيمتر وزن : بين 61 تا 65 كيلوگرم
قد : 167.5 سانتيمتر وزن : بين 62 تا 67 كيلوگرم
قد : 170 سانتيمتر وزن : بين 64 تا 69 كيلوگرم
قد : 172.5 سانتيمتر وزن : بين 66 تا 71 كيلوگرم
قد : 175 سانتيمتر وزن : بين 68 تا 73 کیلوگرم
قد : 177.5 سانتيمتر وزن : بين 70 تا 75 كيلوگرم
قد : 180 سانتيمتر وزن : بين 71 تا 77 كيلوگرم
قد : 183 سانتيمتر وزن : بين 73 تا 79 كيلوگرم
قد : 185.5 سانتيمتر وزن : بين 76 تا 81 كيلوگرم
قد : 188 سانتيمتر وزن : بين 78 تا 83 كيلوگرم
قد : 190 سانتيمتر وزن : بين 81 تا 85كيلوگرم
خانمها
قد : 150 سانتيمتر وزن : بين 50 تا 53.5 كيلوگرم
قد : 152.5 سانتيمتر وزن : بين 51 تا 54.5 كيلوگرم
قد : 155 سانتيمتر وزن : بين 52 تا 55 كيلوگرم
قد : 157.5 سانتيمتر وزن : بين 53 تا 57 كيلوگرم
قد : 160 سانتيمتر وزن : بين 55 تا 58 كيلوگرم
قد : 162.5 سانتيمتر وزن : بين 57 تا 60 كيلوگرم
قد : 165 سانتيمتر وزن : بين 58 تا 62 كيلوگرم
قد : 167.5 سانتيمتر وزن : بين 60 تا 64 كيلوگرم
قد : 170 سانتيمتر وزن : بين 62 تا 66 كيلوگرم
قد : 172.5 سانتيمتر وزن : بين 63 تا 66 كيلوگرم
قد : 175 سانتيمتر وزن : بين 65 تا 68 كيلوگرم
قد : 177.5 سانتيمتر وزن : بين 67 تا 70 كيلوگرم
قد : 180 سانتيمتر وزن : بين 69 تا 70 كيلوگرم
@andisheh_naab12
آدمهایی که در رابطه با آنها حسی از گیجی و سردرگمی به من دست میدهد؛ برایم ناامن و کنارگذاشتنی هستند
آنهایی که اصلا نمیدانی چه زمانی فرصت میکنند پیام تو را ببینید، حتی اگر روزها و هفتهها بگذرد!
یا اینکه وسط چت طولانی، بلند میشوند و میروند و گفتوگو را ناتمام رها میکنند
آنهایی که به نظر میرسد همیشه خیلی سرشان شلوغ است و وسط این همه مشغله تنها میتوانند وقتهای مردهشان را به تو اختصاص بدهند.
آنهایی که حرفهایشان از یادشان میرود و اگر احیانا با مشکلی مواجه شدی، ابدا نمیتوانی روی حضور و کمکشان حساب باز کنی.
با خودم میگویم آدمها در رابطه با هم چه حسی را باید بیشتر از همه تجربه کنند؟
چیزی به جز "امنیت" به ذهنم نمیرسد. این آدمهایی که همیشه دورند، دیرند و همواره در حال رفتن هستند زیر پایم را خالی میکنند! دلم میخواهد آنها را بگذارم همانجایی که هستند بمانند، در همان اتاق شیشهای که برای خودشان ساختهاند!
مریم علیپور
@andisheh_naab12
تمام جنگ ها به صلح ختم میشه،
اما...
به چه قیمتی ...؟
@andisheh_naab12
دموکراسی وقتی معنا دارد که مردم حق پرسیدن داشته باشند، و حکومتها جرات پاسخدادن.
وگرنه فقط یک بازیست: یک نمایش با نقاب رأی و صدای مردم، که پشت صحنهاش سکوت است و سانسور.
✍ الهام از جان لاک و هابرماس
@andisheh_naab12
۸ نکته مهم برای دعوای کمتر سر پول!
اگه شما هم سر پول خیلی بحثتون میشه و بعد از هر بحث به جای نزدیک شدن به هم، از هم دور میشید، یه چند دقیقه دل به من بدید
میخوام ۸ تا نکته در مورد اینکه "چطور بحث مالی بهتری تو رابطه داشته باشیم؟!" رو براتون خلاصه کنم.
نکته اول؛ "شفافیت مالی" داشته باشید، پنهانکاری دردسرسازه.
+ هرچی درباره درآمدها، هزینهها و بدهیها روراستتر باشید، "حس ما شدن" تون بیشتر میشه و هرچی پنهانکاری کنید "حس به من چه!" بیشتر میشه.
در نتیجه؛ حس "ما بودن" دعوا رو کمتر میکنه و "حس به من چه!"، دعوا رو بیشتر
۲. گفتوگوهای منظم و برنامهریزی مالی داشته باشید؛
دست کم ماهی یه بار بساط چایی رو پهن کنید و در مورد خرج و بَرج، برنامهها، مخارج پیش رو و نگرانیهای احتمالی صحبت کنید که سوتفاهم "و به من نگفتی!، این قرارمون نبود! و روی تو اصلا نمیشه حساب باز کرد!" تا حد ممکن پیش نیاد!…
۳. هرچی زودتر الگوی خودتون رو کشف کنید!
+ یکی تصمیم میگیره حساب مشترک بسازه!، یکی میگه نه کارتها جدا باشه و یه کارت مشترک داشته باشیم. یکی میگه؛ جیب من و جیب تو نداره!، دیگری میگه؛ همه پولها رو یه جا جمع کنیم و مدیریت با یکی باشه من راحتترم.
نسخه یکسانی نداریم!
۴. پول خیلی بیرحمه!، همیشه دربارهش با یک لحن نرم و کنجکاوانهای صحبت کنید، نه حمله و سرزنشوار!
مثلا؛
«خیلی وضعمون خوبه!، پا شدی رفتی واسه من .... سفارش دادی؟»
«من نگران هزینههامونم، به نظرم باید بشینیم در موردش صحبت کنیم».
۵. تو بحث در مورد پول به جای "تکیه روی مدل خرج کردن" فرد مقابل، روی "نگرانیهای خودتون" تمرکز کنید.
مثلا؛
«یه ذره فکر اقتصادی نداری!، تو این اوضاع قمر در عقرب به جای اینکه فکر پس انداز باشی...»
«من احساس نگرانی میکنم خرجمون اصلا به دخلمون نمیخونه و...».
۶. بحث پول برنده خاصی نداره!، یا هردو میبرید!، یا هر دو میبازید. پس؛
+به دنبال حل مشکل بگردید، نه سرزنش طرف مقابل!.
تقصیر توئه دیگه!، کمتر خرج میکردی الان تا گردن تو قرض نبودیم!
کاریه که شده!، بیا ببینیم چیکار میشه کرد و چیکار کنیم دیگه این مدلی داستان نشه برامون!.
۷. وقتی حس میکنی خراب کردی!، بپذیر که خراب کردی. با ادامه بحث فقط شرایط رو پیچیدهتر میکنی.
پول خودمه!، اونم داداشمه، خوب کردم دادم. بازم بخواد بهش میدم، به کسی هم ربطی نداره!
نباید بدون مشورت تو این کار رو میکردم. قبول دارم که یک طرفه تصمیم گرفتم.
و ۸. به جای عوض کردن طرف مقابل، به دنبال حد وسط بگردید.
بحث پول ریشه تربیتی و خانوادگی داره و سبک مالی هرکسی متفاوته. یکی پساندازگراست و دیگری دست به خرجش ملسه. اینکه زور بزنم طرفم رو عوض کنم فقط به ناکامی یبشتر منجر میشه، ببین چطور میشه به حد وسط و سازگاری رسید!؟
و در نهایت اینکه؛
پول من مال منه!، پول تو هم مال منه!؛ یا جیب من و جیب تو! از یه ذهن بیاعتماد میاد بیرون. بنای رابطه شما یا اعتماد و هدف مشترکه!، یا ترس. اگر دومیه، ببین چی باعث شده که بترسی! و چرا ستون اعتماد اینقدر سست و لرزانه!.
دکتر امانی
@andisheh_naab12
فکر میکنم زیباترین و البته ضروریترین آرزوی جمعی ما ایرانیان برای سال نو میتواند این شعر علی صالحی باشد که میگوید:
آرزو کن آن اتفاقِ قشنگ رُخ بدهد
رویا ببارد
دختران برقصند
قند باشد
بوسه باشد
خدا بخندد به خاطرِ ما!
ما که کاری نکردهایم
#نوروزتان_پیروز 🕊️🕊️
خب، هر جور كه حساب كنى عوض شدن يك فصل اتفاق مهمى نيست.
به حكم چرخش زمين به دور خورشيد و طى يك فرايند تكرارى، زمستان مىرود و بهار مىآيد.
تازه اين «زمستان» و «بهار» هم چندان ربطى به معنايى كه براىشان درست كردهايم ندارند.
چه بسا زمستانهايى كه هنوز به اسفندشان نرسيده هوا گرم شده و درختها جوانه زدهاند، و چه بسا بهارهايى كه بعد از ارديبهشتشان هم برف باريده و شال و كلاهها را بيرون كشيده است.
تعطيلات چندروزه را هم هر وقت ديگر سال مىشود به راه انداخت.
چه بسا تعطيلات تابستانى يا مسافرت زمستانى بيشتر هم خوش بگذرد.
كار و بار قبل و بعد از لحظهى تحويل سال كمابيش همان است كه بود.
درآمدها همان، هزينهها حتى بيشتر.
بعد از آمدن بهار، شيرهاى آب باز هم چكه مىكنند، اتومبيلها در جادهها خراب مىشوند، غدههاى سرطانى به پيش مىروند و آدمها در خواب مىميرند.
راستش را اگر بخواهيد، هيچ معجزهاى در ساعت و دقيقه و ثانيهى لحظهى تحويل سال وجود ندارد.
پس چيست كه ما را در آستانهى اين اتفاق معمولى به جنب و جوش مىاندازد و به تكاپو وامىدارد؟
به گمانم ما - خودمان، نه فصل و تقويم و هوا - دوست داريم كه اين اتفاق، «اتفاق» باشد.
اينجورى بگويم: ما «نياز» داريم كه يك روز و ساعت معمولى را«خاص» قلمداد كنيم و آن را نشانه بگذاريم.
مثل تمام «از همين شنبه»ها و «از همين هفته»ها كه هيچ معناى خاصى ندارند - چون براى گرفتن يك تصميم يا شروع يك كار تازه، شنبه با روزهاى ديگر هفته هيچ فرقى ندارد - اما بهانهى ما هستند براى تغيير.
چون فرزند آدم براى تغيير بهانه مىخواهد، تا بتواند بر سنگينىِ سربگون روزمرگى خود غلبه كند. بهانههايى مثل ديدار يك روز تازه، فصل تازه، آدم تازه، عشق تازه. و اين بهانه براى تازه شدن را بهار، بهتر از هر چيزى به دستش مىدهد، انگار.
پس بيا بخنديم به سلامتى نوروز، بهانهى هرساله - شايد آخرين بهانه - براى نو شدن روزگارمان. كه جز اين، ديگر اميدى نيست، انگار.
❤️
حسین وحدانی
@andisheh_naab12
بخشی از کتاب قلب کوانتومی
💌 نامه بیست و ششم
📩 از آلبرت به میلوا - 4 آوریل 1901
✍ با تمام قلبم تو را میبوسم
و میخواهم بدانی که فداکاری تو
آنقدر من را خوشحال میکند که
بدون آن زندگیام به شدت تاریک میشود.
اینکه به کنسرت میروی خیلی خوب است،
به ویژه وقتی که اجرای فوقالعاده
آثار باشکوهی از موسیقی کالسیک
مانند باخ باشد.
برایم تعریف کن که چطور بود؟!
حالا باید به کتابخانه بروم وگرنه دیر میشود.
میبوسمت و
همیشه در آغوشم جا داری 😘
از طرف آلبرت تو ❤️
👈 اطلاعات بیشتر و مطالعه نمونه 👉
📖 قلب کوانتومی: مجموعه نامههای عاشقانه آلبرت اینشتین و همسرش میلوا
415 صفحه | قطع رقعی | کاغذ بالکی
به قلم: دکتر علیایی | نشر: نسل روشن
📎 تهیه کتاب از:
📚 https://ali110co.ir/product/quantom-heart-book/
🎁 کدتخفیف ارسال رایگان: BOOK
👇
📎 خريد مستقیم از زرینپال
📩 ارتباط با ادمین فروش کتاب:
📩 @ERP_SUPPORT
❓سوالی داری از ادمین بپرس
#معرفی_کتاب #کتاب_خوب #عاشقانه
گفت: دیشب بین خواب و بیداری یه چیزی رو تجربه کردم که خیلی عجیب بود. اصلا دوست ندارم دربارهاش حرف بزنم ولی مجبورم بهت بگم.
گفتم: خیره ایشالا.
منم گاهی بین خواب و بیداری یهچیزایی تجربه میکنم که عجیب نیستن ولی واقعا در این سن خجالتآور هستن!
گفت: مسخرهبازی درنیار. واقعا چیز جدی و مهمیه.
گفتم: ببخشید. خب چی تجربه کردی؟
گفت: چشمام داشت کمکم گرم میشد که انگار یکدفعه سبک شدم و توی یه اتاق سفید قرار گرفتم که بجز یه شیءِ بیربط هیچی توش نبود.
یه چیزی شنیدم. خیلی واضح. صدا نبود ولی میفهمیدمش. انگار توی سَرَم بود. کلمه بود. نمیشه توضیحش داد.
گفتم: فارسی حرف میزد؟
گفت: آره.
گفتم: خب چی میگفت؟
گفت: صدا یا کلمه یا هرچی که بود بهم گفت "بپرس". ناخودآگاه و بیتصمیم، بلافاصله گفتم "چرا به هیچکدوم از آرزوهام نمیرسم؟".
بعد تمام آرزوهایی که از ابتدای زندگیم داشتم یکییکی جلوی چشمام ظاهر شد.
بعضیاشون رو سالها بود فراموش کرده بودم. بعد در کسری از ثانیه، یکییکی محقق شدن و آیندهای که میتونستم با برآورده شدنِ اون آرزوها داشته باشم رو دیدم. چندسال رو در لحظهای میدیدم. تمامشون بهطرز وحشتناکی منجر به مرگهای فجیعم میشدن.
گفتم: ببخشید، واقعا قصد تمسخر ندارم. اگه ناراحت نمیشی میتونم بپرسم طی ساعات یا روزهای قبل از این تجربه، چیزی مصرف کرده بودی یا نه؟
گفت: اگه منظورت مخدر یا روانگردان هست، تا حالا حتی یکبار هم مصرف نکردم.
گفتم: دمت گرم... ببین اگه بخوام صادقانه نظرم رو بگم، احتمالا چنین تجربههایی جزو مکانیسمهای دفاعیِ روانمون هستن.
شاید بخاطرِ برآورده نشدنِ آرزوهات تحت فشار هستی و ذهنت چنین داستانی درست کرده که با نشدنشون راحتتر کنار بیای... حالا چرا اولش گفتی مجبوری اینارو به من بگی؟
گفت: میدونم عجیبه ولی بهم گفت اینارو برای تو تعریف کنم تا به گوش یکی برسونی.
گفتم: به گوش کی برسونم!؟ بعدش اصلا چرا باید تو تجربه کنی که به من بگی که به گوش یکی که نمیدونم کی هست برسونم!؟ خب مستقیم توی خوابِ همون آدمه میرفت دیگه!
گفت: نمیدونم واقعا.
گفتم: خب الان من چیکار کنم!؟ بعد از چندسال زنگ زدی، واسه منی که همینجوریش وسواسفکری دارم یه داستان عجیب تعریف کردی، تهشم هم یه وظیفهای روی دوشم گذاشتی!
میخوای بلندگو دست بگیرم توی خیابونا بچرخم یه چیزی که یه دوستی بینِ خواب و بیداری دیده رو واسه ملت تعریف کنم!؟
گفت: آره میدونم قضیه کلا با عقل جور درنمیاد ولی باید میگفتم. تو هم هر کاری صلاح میدونی انجام بده.
گفتم: ببین من ترسی ندارم دیوانه به نظر برسم! ولی واقعا با کسی در ارتباط نیستم که اینارو براش تعریف کنم.
تنها کاری که میتونم بکنم اینه که یهجایی هست اونجا تعریف کنم و همین چندنفری که به عقلم شک ندارن هم شک کنن!
مخاطبش زیاد نیست ولی از هیچی بهتره.
اگه اون آدمه توشون باشه که به گوشش میرسه، الباقی هم میتونن به چشمِ یه گفتگوی خیالی بخونن و رد بشن.
گفت: خوبه. اینجایی که میگی ربطی به رادیو داره؟
گفتم: نه ربطی به رادیو نداره، ولی یه کانال تلگرامیه که توی اسمش رادیو داره. چطور؟
گفت: چقدر عجیب. اون شیءِ بیربطی که توی اون اتاقِ سفید بود یه رادیوی قدیمیِ کرمرنگ بود. یه چیزی شبیه عینک هم وسطش بود.
گفتم: لوگویی که سالهاست روی کانالمه دقیقا همینشکلیه... ممکنه تصادفا جایی دیده باشیش؟
گفت: نه، من اصلا اهل فضای مجازی و اینچیزا نیستم. غیرممکنه دیده باشمش...
ببین بهنظرم قضیه جدیه و توی آدمهایی که باهاشون در ارتباطی یکی هست که باید این به گوشش برسه.
گفتم: نمیدونم. راستش هم کمی گیج شدم و هم کمی ترسیدم. بههرحال امروز مینویسمش.
@andisheh_naab12