خستهام کرده خستگیهایم... . . . در اینستاگرام: instagram.com/amir.shekofteh
لم بده به هیچ!
حوصلهی هیچچیو نداشته باش...
@amirshekofteh
.
.
.
خیلی از روزها تَر و تازه...
.
.
.
#امیر_شکفته
instagram.com/amir.shekofteh
کسی که رفته، بر میگردد!
کسی که نرفته
اما نیست!
هرگز بر نمیگردد!
دلجان! کوتاه بیا...
که این قصه سر دراز دارد!
مگر کم دیدی "نمیشود"هایی که شد...
"نمیروم"هایی که رفت!
چارهای نیست!
بیا گریه کنیم...
#امیر_شکفته
۱۶/اردیبهشت/۴۰۰
instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
فدای ناز شستت!
.
.
.
instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
من به درک ولی...
.
.
.
instagram.com/amir.shekofteh
سالهاست تلفنی در جمجمهام
زنگ میزند!
وَ من نمیتوانم گوشی را بردارم
سالهاست روز و شب ندارم
اما بدبختتر از من هم هست...
او همان کسیست که به من زنگ میزند!
#رسول_یونان
instagram.com/amir.shekofteh
چشم من غرقِ تماشای کسی هست که نیست!
گوش من پُر شده! نجوای کسی هست که نیست!
نی ِ شاکی شدهام! نای کسی هست که نیست!
هرشب اینجا بغلم جای کسی هست که نیست!
وَ به روی دل من پای کسی هست که نیست!
.
چشم من آب... دلم آب... تو هاون داری!
قامتت روح ندارد که فقط تن داری...
پای بسیار برای گذر از من داری!
گفته بودی که فقط میل به رفتن داری!
در سرم شاید و امای کسی هست که نیست!
.
کنج اسطبل جهان مُردم و هی سُم خوردم!
صبح و شب غصه در این دور تداوم خوردم!
فحش بسیار من از دامن مَردم خوردم...!
به امیدت دو بغل سیب وَ گندم خوردم
منِ دوزخزده حوّای کسی هست که نیست!
.
یوسف از چاه درآمد که بیفتد زندان...؟!
زوزهها سختتر از گریهی بیتالاحزان!
بغض ِ من تلختر از فال درون فنجان!
قند خوش باوریام رفته به زیر دندان...
در دل قوری شب چای کسی هست که نیست!
.
موی تو دست نوازش به سر باد کشید!
طرح شیرین تو را تیشهی فرهاد کشید!
کار گنجشک سر آخر که به صیاد کشید...
دفترم خسته شد امشب وَ سرم داد کشید!
کنج ماتمکده بلوای کسی هست که نیست...
.
آینه پشت سر آینه در خانه شکست....
رشتهی خاطرم از خالی دنیات... گسست!
وَ سکوتی درِ این خانهی پُر همهمه بست!
بعد ِ آن رفتن ِ تو شهر... به قندیل نشست!
کوچهها یخ زده، سرمای کسی هست که نیست!
.
رفتی و خون جگر مانده درون هر ظرف...
گوش من پُر شده از طعنهی قوم پُرحرف!
خانهام چاه قشنگیست! قشنگ... اما ژرف!
پشت هر پنجره برف است! فقط برف وَ برف...
روی این شیشه ولی های کسی هست که نیست!
.
.
.
"من" سکوتی شده در همهمهی این دنیا!
خسته از باید و شاید، ولی... یا... اما!
بعد از این حادثه مادر نکند دق! بابا!
کفنم را به تنم کردم و رفتم، اینجا...
مشتی از خاک وَ خرمای کسی هست که نیست...
.
.
.
#امیر_شکفته
۲۵/دی/۹۵
instagram.com/amir.shekofteh
🖤
بابا کجاش عیده؟
عید یعنی یک ماه منتظر باشی لباس نوها رو از کمد بزرگه دراری و بپوشی بری پُز بدی!
عید باید با هزاریِ تانخوردهی جیبِ پیرهنسفیدهی بابابزرگ شروع بشه! عید یعنی وسط جادهی شمال واستی تنماهی بخری؛ از تلوزیونِ سوپری، مردان آهنین پخش بشه و آقای خودنگار در حال رکوردگیری باشه!
عید یعنی اطراف حرم امامرضا یا حضرت معصومه دلت کُلت پلاستیکی بخواد و انقدر چادر مامانو بکشی تا صداش دربیاد و با تَشَر بابات بُغ کنی راهتو بکشی و بری....
عید یعنی سیزدهبدر هشتتایی بریزیم توو پیکان شوهرخاله و تو به زور بشینی روی پای بابات؛ تازه سبد استکانها رو هم بِدن دستت!
بغل رودخونه وسطی بازی کنیم و تهِ نگرانیت نصفهنیمهبودن پیک نوروزی باشه!
بخدا این عید نیست...
یه جای کار داره میلنگه!
🖤
#امیر_شکفته
instagram.com/amir.shekofteh
از فردا دیگه نشد از یادش منفک بشیم!
هی نگاش کردیم، نشستیم رو به روش، هعی از دور پاییدیم، واسش زیر لبی دوبیتی گفتیم، رفتُ اومد کردیم!...
اما...
هیچی...
میگم: سیگار داری؟!
@Radio_chehraziii
.
.
.
توو دلم قطار کردی...
.
.
@amirshekofteh
پ.ن:
آقای چاوشی عزیز! ببین وقتی خودت نمینویسی چقدر کارات خوب میشه!
.
.
.
داشتم فکر میکردم؛ الان اولین دقیقههای سال ۴۰۰ شده و من دارم مینویسم!
سال بعد این دقایق (شاید) بنویسم اولین دقایق سال ۴۰۱...
سال بعدش و سالهای بعدش هم...
از یه جایی به بعد دیگه نیستم که بنویسم! در عین ناراحتی شاید خیلی هم شیرین باشه!
مثل قطاری که میدونی از یه ایستگاهی به بعد دیگه پیاده میشی...
با این تفاوت که این پیاده شدن، مبهمتره! خیلی مبهم!
نمیدونم که بعد از پیاده شدن چی میشه...
هستم یا نیستم؟
این جسمی که انقدر مراقبشم چند خروار خاک روش میشینه و تمام!
این شخصیت و غروری که توو شیشه نگهش داشتیم، به معنی واقعی کلمه با خاک یکسان میشه!
نمیدونم حواسم هست یا نه!
نمیدونم حواسمون هست یا نه!
از یه جایی به بعد دیگه نیستیم....
یه ساعتی از همین بیست و چهار ساعت... یه روز هفته رو ببین؛ یه ماه از تقویم رو نشون کن؛ یا یه سالی احتمالا با پیشوند هزار و چهارصد!
از اون ساعت و دقیقه و ثانیه به بعد دیگه نیستیم!
دیگه وجود نداریم!
دیگه سرد میشیم...
از یه چندشنبهای به بعد، از یه ماهی توو تقویم به بعد!
ببین
این "بعد"ی که میگم رو دقت کن!
شاید تو هم مثل من مو به تنت سیخ شد!
اون "بعد" برای "بقیه"ست!
"من" دیگه نیست...
یه روزی میشه سالگردت و چندسال بعدش غصهتو میخورن و بعدش هم هیچی...
همونقدری که تو برای پدربزرگ ِ پدربزرگت غصه میخوری، یه عده هم غصهی تو رو میخورن!
وَ اونجاست که شاعر میگه
"خاک خواهی شد! از رخ آیینهها هم پاک خواهی شد"
یا فروغ ضجه میزنه "مرگ من روزی فرا خواهد رسید..."
ولی...
اینها رو نگفتم که چارزانو بزنی به غم! نه! فقط لذت ببر... مهربونی کن! ولش کن هرچی کینه داری رو....
تهش رو یادت باشه! اونوقت دیگه انقدر به این کوپهی لعنتی دل نمیبندی...
یه ایستگاهی باید پیاده شی...
یه ساعتی از یه روزی از هفته! یه ماهی از یه سالی...
از اونجا به "بعد" ....
بخند رفیق!
همهچی خیلی کوتاهه...
مثل خوندن همین چند خط من!
اول خودتو... بعد همه رو دوست داشته باش!
و به قول حسین پناهی
"برای زمین هشتاد کیلو گوشت با هشتاد کیلو سنگ، هیچ فرقی ندارد! هیچکس مسئول دلتنگیهای من نیست..."
ولش کن!
.
.
.
#امیر_شکفته
اولین دقایق هزار و چهارصد
instagram.com/amir.shekofteh
هر دم دردی از پی دردی ای سال!
با این تن ناتوان چه کردی ای سال؟
رفتی و گذشتنِ تو یک عمر گذشت
صد سالِ سیاه برنگردی ای سال!
#قیصر_امین_پور
@amirshekofteh
بعد هر شام، سحر بود، ولی دیگر نیست
درد ما زود گذر بود، ولی دیگر نیست
مثل کبریت تری در وسط گندمزار
در سرم فکر خطر بود، ولی دیگر نیست
شیر پیر قفسم، بی خبر از لانهی خویش
چشم من خیره به در بود، ولی دیگر نیست
شاه قاجارم و در کافهی تهران دلگیر...
قهوه تلخ قجر بود، ولی دیگر نیست
"عشق آموخت مرا طور دگر خندیدن"
عشق هم طور دگر بود، ولی دیگر نیست
جنگلی بودم و خشکی جگرم را سوزاند
ترسم از تیغ و تبر بود، ولی دیگر نیست
خواستم پر بزنم، سنگ مرا پرپر کرد
اندکی شوق سفر بود، ولی دیگر نیست
آه از این درد که هر بار زمین می خوردم
دست پر مهر پدر بود، ولی دیگر نیست...
#صابر_قدیمی
@amirshekofteh
.
.
.
بعد از هزار دور که نوبت به ما رسید...
.
.
.
#صائب
instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
دور میدانِ پُر از هیچ! فقط پوچ شدیم!
.
.
.
#امیر_شکفته
احساس میکنم که کمی دیر است!
دیگر نمیتوانم هروقت خواستم
در بیستسالگی متولد شوم...
#جرئت_دیوانگی
شعر #قیصر_امین_پور و زمزمهی من
@amirshekofteh
مراقب ِ من باش!
از من
فقط تو ماندهای...
.
.
.
#افشین_صالحی
.
.
.
تووی سطل زباله، قلب من است....
.
.
.
#کالبدشکافی
instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
مرسی آقای عصار!
بعضی وقتها بد، خوب میخونی...
instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
مثل اقرار ِ آخر مجرم...
مثل یک کُلت ِ خسته از تهدید
خسته بودم کسی نمیدانست!
خسته بودم! کسی نمیفهمید!
.
.
.
#امیر_شکفته
(بندی از اولین نوشتهی سال نو)
@amirshekofteh
.
.
.
بیهوده میکوشی کسی ما را نمیفهمد!
.
.
.
instagram.com/amir.shekofteh
بهار آمد،
پریشانباغ من،
افسرده بود اما ...
به جو باز آمد آب رفته،
ماهی،
مرده بود اما ...
#مهدی_اخوان_ثالث
instagram.com/amir.shekofteh
شاعر ِ سبزه هی گِره میخورد!
آرزو کرده است: در به دری!
سالتحویل هم بهاری نیست؛
مثل اسفند: باز خونجگری!
(صورتم #سبزه و دلم مات است!)
مثل اسفند: شعله مینوشید
او خودش آخرِ زمستان است!!
زندگی را نفس نفس...خفه شد!
در گلو بغض کهنه پنهان است!
( #سمنو میخورم... شدیدآ تلخ!)
سیزده را به در! ولی حالا...
همهی سررسید، نحسی شد!
کل تقویم، مانده در ماتم
شب ِ هرلحظهاش که شمسی شد؛
(بر کباب دلم #سماق آمد!)
کل منظومه بر مدار غم و...
نصف ِ شام و نَهار، زاری بود!
تکتک هفت سین: سکوت من و...
ماهی از تُنگ من فراری بود!
(سر ِ هر سفره از خودم #سیر م!)
ماهی از تُنگ و من که از تَن خود...
میروم! رفته رفته از دنیا
سال تحویلتان بهاری! من...
خسته از روز و هفته... از دنیا!
( #سیب ممنوعه را بخور! و بمیر!)
همه ی سیزده، به در؛ اما!
"من" به خود رفته و نمی آید
مثل یک زن پُر ست از گفتن...
در سکوتش ولی نمیزاید!
( #سکه هایم بدون ارزش ماند!)
سَرِ این سفره غصه پیدا شد...
تکتک هفت سین من را بُرد!
تَهِ نوروز، بر لب یک جوی...
شاعر ِ سبزه هی گِره میخورد!
(هفتمین سین سفره: #سنگ مزار!)
@morakkabeharakat
#امیر_شکفته
۱۳/فروردین/۹۶_ ۲۰:۰۹
وقتی میخوام کتاب بخونم این آهنگ روی تکراره...
#موسیقی #بیکلام #خلوت #آخر_شب
@amirshekofteh