خستهام کرده خستگیهایم... . . . در اینستاگرام: instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
اما فقط بدان
گاهی نمیشود!
.
.
.
به خاطر طولانی شدن استوریهای هایلایت #شعر_واقعی۱
این شاهکار #بهروز_رضایی رو در هایلایت #شعر_واقعی۲ بخونید و کیف کنید!
آدرس:
instagram.com/amir.shekofteh
جنسِ دیگر شدی ای دل! ز تو این چشمْ نبود
که گُمان داشت که مومی چو تو آهن گردد...؟!!
#طالب_آملی
+درد دارم
-استامینافون بخور
+خیلیه
-استامینافون کدئین بخور
+نه خیلی بیشتره
-پروفن بخور
+خیلییی خیلییی بیشتره
-ژلوفن بخور
+بیشتر از ایناست که میگی
-بیا بغلم پس
》Fardin.khosravi《
@OfficialPersianTwitter
.
.
.
در خانه اگر کس است؛ یک حرف بس است!
.
.
.
اینستاگرام من
شاعر ِ سبزه هی گِره میخورد!
آرزو کرده است: در به دری!
سالتحویل هم بهاری نیست؛
مثل اسفند: باز خونجگری!
(صورتم #سبزه و دلم مات است!)
مثل اسفند: شعله مینوشید
او خودش آخرِ زمستان است!!
زندگی را نفس نفس...خفه شد!
در گلو بغض کهنه پنهان است!
( #سمنو میخورم... شدیدآ تلخ!)
سیزده را به در! ولی حالا...
همهی سررسید، نحسی شد!
کل تقویم، مانده در ماتم
شب ِ هرلحظهاش که شمسی شد؛
(بر کباب دلم #سماق آمد!)
کل منظومه بر مدار غم و...
نصف ِ شام و نَهار، زاری بود!
تکتک هفت سین: سکوت من و...
ماهی از تُنگ من فراری بود!
(سر ِ هر سفره از خودم #سیر م!)
ماهی از تُنگ و من که از تَن خود...
میروم! رفته رفته از دنیا
سال تحویلتان بهاری! من...
خسته از روز و هفته... از دنیا!
( #سیب ممنوعه را بخور! و بمیر!)
همه ی سیزده، به در؛ اما!
"من" به خود رفته و نمی آید
مثل یک زن پُر ست از گفتن...
در سکوتش ولی نمیزاید!
( #سکه هایم بدون ارزش ماند!)
سَرِ این سفره غصه پیدا شد...
تکتک هفت سین من را بُرد!
تَهِ نوروز، بر لب یک جوی...
شاعر ِ سبزه هی گِره میخورد!
(هفتمین سین سفره: #سنگ مزار!)
@morakkabeharakat
#امیر_شکفته
۱۳/فروردین/۹۶_ ۲۰:۰۹
.
.
.
آی مترسک!
سر و صدا کن!
که کلاغا رسیدن...
.
.
.
instagram.com/amir.shekofteh
" زندگی چیست؟ مادر خوبم! "
خواهرم بغض کرد و میپرسید
خانه قندیل بود و بابا یخ...
که فقط فحش داد و میکُرسید!
مادرم آنطرف تشک انداخت...
روو به دیوار بود و میقُرصید!
رد یک مشت، روی دیوار و ...
" زندگی قسط اول ماه است؟
یا همین قرصهای بیاعصاب...
کدئین اسم یک شکولات است؟
پس چرا قورت میدهی با آب؟ "
رخت چرکی درون مادر بود....
تووی سینه کف است و خون و فاب!
گوش بابا به زنگ اخبار و ...
آخرین پیت نفت در والور...
" زندگی بوی این بتادین است؟ "
دم عید است! سبزهها زردند!
وَ سکوتی که هفتمین سین است!
مادرم بغض میکند، هرشب...
در سرش ازدحامی از مین است!
مثل یک ارگ، زیر آوار و...
مادرم بعد ِ گفتن یک آخ...
خواهرم را کنار خود لم داد!
شکمش گنده بود و یک بچه...
نطفهی درد بود و ماتم داد!
دور کرسی برای او جا نیست...
چشم مادر به سقفمان نم داد!
تووی گچ... مادرم خدا را دید!
آخرش روز میشود این شب؟
خانه قندیل بود و بابا یخ...
بدترین جا مگر جهنم نیست؟
ما چرا زندهایم و در برزخ؟!
سوزن زندگی نمیدوزد...
تا نباشد نشانی از یک نخ...!
مادرم روو به پنجره بُغضید:
آرزو!
عشق!
اندکی شادی...!
پس شماها چرا نمیآیید؟!
در گلو بغض کهنه لم داده...
روی دندان جگر فقط سایید!
.
.
.
سال هفتاد و دو... اواخر بغض
مادرم خسته شد! مرا زایید...
#امیر_شکفته
آخرین دقایق سال نود و هشت
instagram.com/amir.shekofteh
حافظیه
https://www.panoman.ir/vt/shiraz/hafezieh/
آرامگاه #سعدی
https://www.panoman.ir/vt/shiraz/sadieh/
.
.
.
فقط همین که خیلی دستتنهام...
.
.
.
instagram.com/amir.shekofteh
#بهمن ۱۴۰۰
...
بازم از اون آهنگها که من نمیفهمم چی میگه؛
ولی اون میفهمه من چی میگم...
...
.
.
.
من با خودم مشغول صحبت... ناگهان گریه!
.
.
.
اینستاگرام/ هایلایت "من!"⬇️
instagram.com/amir.shekofteh
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشورهی ما بود، دل آرام جھان شد!
در اوّلِ آسایشمان؛ سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود، خزان شد!
زخمے به گل کھنهی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم، همان کورهی کوچک
شد قلّهی یک آه، مسیر فوران شد
با ما که نمکگیرِ غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد!
ما حسرت دلتنگے و تنھایے عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد!
جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت
گفتم: بِسِتان، بوسه بده، گفت: گران شد!
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم، رمضان شد!
یک حافظِ کھنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همهی دلخوشےام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداقِ همان "وای به حال دگران" شد . . .
#حامد_عسکری
#شعر_خوب
instagram.com/amir.shekofteh
آخرین بار که به خودم آمدم
دیر بود
و حوصلهی چیزی جز خواب را نداشتم.
هر از گاهی
شاید یک ماه و شاید چند سال
به خودم میآیم و میبینم چقدر همهچیز تغییر کرده است!
که دیگر هیچ چرخوفلکی
بند دلم را پاره نمیکند!
مثل یک زندانیِ آزاد شده بعد از حبسِ سیساله!
که از طاقچهی اتاق نشیمن تا میدانِ آزادی
از کودکانِ بازیگوش ِ محلهی قدیمی
_که روزی خودش بوده و نیست_
تا پیرمردهای لمداده به هیچِ خیابان
همه برایش جدید و غمآلود است!
من
دیر به خودم میآیم و خستهام!
دیگر خودم را قدم نمیزنم!
دیگر خودم را گوشهی یک کافهی خلوت پشت انبوه تهسیگار خفت نمیکنم و نمیپرسم "چه شده؟" !
حوصلهاش را ندارم.
دیگر خودم را به گزیدهی شعر قیصر و فریدون مهمان نمیکنم.
و دیر خواهد شد...
آن روزی که از خودم خواهم رفت؛
آن روزی که صدایم خواهند زد...
بیجواب!
و سرد...
آنجا دیگر هیچوقت به خودم نخواهم آمد!
این حبس سیساله
یا به آزادی میرسد
یا به اعدام!
#امیر_شکفته
مرداد ۱۴۰۱
instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
بیخیالِ همهچی...
.
.
.
instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
بت من شد! خودش مسلمان بود...
.
.
.
اینستاگرام
.
.
.
رفتم از شهر کسی پشت سرم آب نریخت!
شب به شب سوختم و بر مُژهام خواب نریخت!
در دل ظلمت این خانه که مهتاب نریخت...
عکس من میرسد اینجا و به زیرش خبرم!
.
.
.
#امیر_شکفته
.
instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
سال تحویل میشود اما
اشک میریزی و خبر داری
پیش چشمان این همه کفتار
اشک آهوی لنگ یعنی مرگ...
.
.
.
هایلایت #شعر_واقعی با شاهکار #حسین_غیاثی به روز شد.
👇
.
.
instagram.com/amir.shekofteh
از زمين و زمان گرفته دلم
از تمامِ جهانيان سيرم
اوّل قصه گفته باشم كه
آخرين بند شعر، میميرم!
هيچ حرفی نزن از اين كابوس
هيچ چيزی نگو از اين فرياد
نفرِ سوّمی ست آنورِ خط
كه به اين گريه گوش خواهد داد
مثلاً از ستاره شعر بخوان
يا كه از خاطراتِ خوبِ شمال!!
به سكوت تو گوش خواهد داد
يك نفر پشتِ گوشیِ اِشغال
يا كه از گيسوانِ يار بگو!
يا كه از هجر و از غم دوری!
با صداي ترقّهها خفه شو
توی اين چارشنبهی زوری
به تو چه حبس ماه، آنورِ ابر
به تو چه برگِ سبزِ رفته به باد؟!
اساماس كن به دوست و دشمن:
عيد بر عاشقان مبارك باد!!
.
به تو چه از گرسنگی مردن
به تو چه روزنامه تعطيل است
عيدیات را بگير با لبخند
وقت زيبای سالتحويل است!
به خودت ياد هيچ چيز نيُفت
پرت كن از جهان حواسش را
جلوی دوربينِ مخفیِ شب
بو نكن آخرين لباسش را
يك نفر توی كوچه پشت سرت
يك نفر پشتِ گوشیِ تلفن
با خودت توی خواب حرف نزن
با صدای بلند گريه نكن
تن بده... تن بده به بازیِ تن
كه از اين روزها گريزی نيست
آخرِ قصّه، آخر قصّه ست!
آخرِ قصّه هيچ چيزی نيست
اسم يك ناشناس روی لبم
تكّهای از لباس تو در مشت
تا كه در روزنامه بنويسند:
مهدیِ موسوی خودش را کشت!
سید مهدی موسوی
instagram.com/amir.shekofteh
شعر خوب #سید_مهدی_موسوی
و زمزمهی من!
به مناسبت
۲۱/اسفند/۱۴۰۰
و
#بیست_و_هشت_سالگی
.
.
.
نیمهشب بپرّی تو از کابوس
جسدی روی دامنت باشد....
.
.
.
اینستاگرام من👇
insragram.com/amir.shekofteh
پدر از در نیامده، جان داد!
مادرم سوزن غمی نخ کرد...
خواهرم رفت آنطرف خوابید
خواهرم رفت و اُملتش یخ کرد!
(وسط هال... سفرهی بیحال!)
گوشهی هال... والوری روشن!
کُنده هم آرزوی گرما بود!
ما همه نفت خورده بودیم و...
خانه تا سقف پُر تَرَک پُر دود!
(ما که انگار غصهخوارانیم!)
شنبهها املت و کمی سیگار
ظهر یکشنبه خون و خاگینه!
دو، سه، تا ... چارشنبه هرشب: ماست!
پنجمین شنبه بغض دیرینه!
(وای از آن عصرهای پُر جمعه!!)
پدر از در نیامده، دق کرد!
رفت... یک گوشه پای اخبارش
بیست و سی گفت اول این برج...
خسته از برج و حجم آوارش!
(خواهرم رفت خانهی شوهر!)
شوهرش رفت گوشهی زندان!
خواهرم زیر بار غم زایید...
قدم تولهها... مبارک نیست!
زیر دندان جگر فقط سایید!
(کمرم درد میکند مادر!)
روز و شبهای پُرشماری رفت
پدرم مُرد... مادرم پیر است!
ساعتِ خواب رفته بر دیوار...
ضجه هی میزند؛ کمی دیر است!
(خستهام! هیچکس نمیفهمد!)
خسته از زندگی معمولی
خسته از روزهای تکراری
از سحر تا غروب هی بغض و...
چشم من خسته از شبادراری!
(پدرم سکته... سکته هم من را...)
@amirshekofteh
#امیر_شکفته
۹/دی/۹۷
دل من گرم به بودن، دل تو سرد به من!
مثل یک شیشه ترک خوردم از این سرد شدن!
نخ به نخ سوختم و دود شد این پیراهن!
ترمز هیچ قطاری نشدم! دهقان سوخت....
#امیر_شکفته
اندر آن روز که پرسش رَوَد از هرچه گذشت
کاش با ما سخن از حسرتِ ما نیز کنند...
#غالب_دهلوی
.
.
.
تو که رفتی همهی مزرعهها خشکیدند...
باغ من بعدِ تو صد جعبه زمستان داده!
.
.
.
#امیر_شکفته
اینستاگرام⬇️
instagram.com/amir.shekofteh
.
.
.
به نظر من؛ توی زندگی هرکسی یه تانک بوده یا هست؛ یا خواهد بود!
شاید هم خودش...
.
.
.
instagram.com/amir.shekofteh⬇️
هایلایت #هذیان