من مدینهی خود را، با تو ساختم آری ای به یُمنت #آلونک،خانهی فلاطونی! حسین منزوی بهترین اشعار #ایران و #ترجمه_های_شعر_جهان رو با ما بخونید💐 ارتباط با ادمین: 🆔️ @faridfarrokhzad 🆔 @farrokhzad_farid
شناسنامهام صادره از
اقلیم سپیدهدم است،
محل تولدم حلول ترانه در توفانهاست.
از مادر به ماه میرسم
از پدر به پروانههای پاییزی.
من از این جهان چارهناپذیر
هیچ بهرهای نبردهام جز کلمات روشنی
که عشق را دوست میدارند.
#سیدعلی_صالحی @aloonaksher
به وصلش تا رسم، صدبار بر خاک افکند شوقم
که نوپروازم و شاخ بلندی آشیان دارم
#نظیری_نیشابوری @aloonaksher
تو با من كردى از جور آنچه كردى
من از شرمِ تو گفتم: "آسمان كرد"
#هاتف_اصفهانى @aloonaksher
من از نزاع «دلم» با «خودم» خبر دارم
چگونه با دو «ستم پیشه» مهربان باشم؟
#فاضل_نظری @aloonaksher
یار با غیر، مست میگذرد
نیک و بد هرچه هست میگذرد
#خواجهزادهیکابلی @aloonaksher
«النَحِیط»:
گریهای که ظاهر نمیشود، اما در سینه جریان دارد...
عزتی داریم در شهر جنون کز راه دور
سنگ میآید به استقبال ما از هرطرف
#غنی_کشمیری @aloonaksher
#آلونک_شعر
زمانهوار اگر میپسندیام کر و لال
به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال
مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جانِ کلام من است در همهحال
قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژهها که مرا بردهاند زیر سؤال
تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
به شوق توست که تکرار میشود هر سال
تو را ز دفتر حافظ گرفتهام یعنی
که تا همیشه ز چشمت نمینهم ای فال
مرا ز دست تو این جانِ برلبآمده نیز
نهایتیست که آسان نمیدهم به زوال
خوشا هرآنچه که تو باغ باغ میخواهی
بگو رسیده بیفتم به دامنت، یا کال؟
اگرچه نیستم آری بلور، با رفتن
مرا ولی مشکن گاه قیمتیست سفال
بیا عبور کن از این پل تماشایی
ببین چگونه گذر کردهام ز هرچه محال
ببین به جز تو که پامال درهات شدهام
کدام قلهنشین را نکردهام پامال!
تو کیستی؟ که سفرکردن از هوایت را
نمیتوانم حتی به بالهای خیال...
#محمدعلی_بهمنی @aloonaksher
از ضعف زدم تکیه به دیوار و نگفتی
کاین صورت بیجان که به دیوار کشیده؟
#کوثر_علیشاه @aloonaksher
عشقی که از خاکسترِ ققنوس من سر زد
اینبار پروازِ زنی با نام آتش بود...
#حسین_منزوی @aloonaksher
برای من به جز او هیچ زن کمال نداشت
نسیمِ وسوسه از آن تمامزن چهخبر؟
#حسین_منزوی @aloonaksher
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن... ز آمدن چهخبر؟
#حسین_منزوی @aloonaksher
از بس که انتظار تو دارم، خوابم ز سر پریده و رفته
پهلو به بستر از چه گذارم؟ وقتی که میل خواب ندارم...
#محمد_قهرمان @aloonaksher
مرنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنت
چراغ دیده نَمی داشت، دیر روشن شد
#نظیری_نیشابوری @aloonaksher
ترسیدهای؟
از که؟
از جهان؟ من جهانت!
از گرسنگی؟ من گندمت
از بیابان؟ من بارانت
از زمان؟ من کودکیات
از سرنوشت؟
من هم از سرنوشت میترسم...
#محمد_ماغوط
ترجمهی #نجمه_حسینیان
@aloonaksher
به عِدّهی تو نشستم پریوشی زادم
که خاطرم به عطای تو بود آبستن
#نظیری_نیشابوری @aloonaksher
تو در کنار من آ تا من از میان بروم
که هرکجا که برآمد یقین، گمان برخاست!
#فخرالدین_عراقی @aloonaksher
ما کجا، عیش کجا، وقت بلا خوش که هنوز
نامِ راحت به زبان نامده در کشور ما
#خسروی_قاینی @aloonaksher
من اندوهگین نیستم
خود اندوهِ عالمم،
و سرزمینی در سینهام گریه میکند...
#غادة_السمان
ترجمهی #اسماء_خواجهزاده
@aloonaksher
تو با خنجری از میان استخوانهایم میگذری،
و فکر میکنی که تسکینم میدهی...
#شهرام_شیدایی @aloonaksher
روزی که آهِ من به هواخواهیِ تو خاست
در خواب ناز بود نسیم سحر، هنوز!
#صائب_تبریزی @aloonaksher
اشکت کلیم نگذاشت در نامهها سیاهی
بهرِِ که میفرستی مکتوبهای شسته؟
#کلیم_کاشانی @aloonaksher
مرا ز قيد زمان و مكان رها میکرد
اگرچه خود به زمان و مكان مقيد بود
زنی که آمدنش مثلِ «آ»ی آمدنش
رهاییِ نفس از حبسهای ممتد بود
به خنده گفت: «ولی هیچ خوب، مطلق نیست»
زنی که آمدنش خوب و رفتنش بد بود...
#حسین_منزوی @aloonaksher
جدا از آن بر و آن دوش، سردی ای آغوش
از آن بلورِ گدازان به نام تن چهخبر...
ای دل، نگفتمت که به چشمش نظر مکن
کز غم، چنان شوی که نبینی به خواب، خواب؟
#خواجوی_کرمانی @aloonaksher
#آلونک_شعر
به هایوهوی تو دل بستم، به آرزوی تو تن دادم، که در سراسرِ من باشی
تو شوقِ هر نفسم بودی، شدی خودم که خودت باشم، که قلبِ دیگرِ من باشی
شکسته پای سگانت باد! که استخوان مرا خوردند، که روح و جان مرا خوردند،
نشد شکارچیات باشم، که جای وقوقِ غمهایت، تو شامِ آخرِ من باشی
دلم به دلبریات خوش نیست؛ در این نمایش تکراری به نقشِ تازهتری رو کن!
فرار؟ نه! که خودم با میل، به چاه میپرم از دستت، اگر برادرِ من باشی!
بهلطفِ خندهی اندوهت، هوای گریهشدن دارم، که ابر میوزد از چشمم
بخند بردنِ پیدرپی! که در کشاکش هر بازی، خودت برابرِ من باشی
از اختیار بگو با من! دوباره فلسفهبافی کن؛ اگرچه در شبِ تصمیمت_
به لطفِ "جبر" که "قسمت" بود، نشد که همسفرت باشم،نشد که همسرِ من باشی...
قسم به عطرِ گلِ نامت، که بوی روشنِ مرداب است، که مثلِ عطرِ تو کمیاب است
محال نیست که فرداها، اگر ثمر بدهم خود را، تو نامِ دخترِ من باشی!
#محمدرضا_طباطبایی @aloonaksher
ناصح زبان گشود که تسکین دهد مرا
نامِ تو برد و باعثِ صد اضطراب شد
#هلالی_جغتایی @aloonaksher