من مدینهی خود را، با تو ساختم آری ای به یُمنت #آلونک،خانهی فلاطونی! حسین منزوی بهترین اشعار #ایران و #ترجمه_های_شعر_جهان رو با ما بخونید💐 ارتباط با ادمین: 🆔️ @faridfarrokhzad 🆔 @farrokhzad_farid
میزد به شمشیرِ جفا، میرفت و میگفت از قفا:
سعدی بنالیدی ز ما؟ مردان ننالند از اَلم!
#سعدی @aloonaksher
محل و قیمت خویش آنزمان بدانستم
که برگذشتی و ما را به هیچ نخْریدی...
#سعدی @aloonaksher
عالم تمام خون شد و از چشم ما چکید
خوبان هنوز منکرِ دلهای خستهاند...
#بيدل_دهلوی @aloonaksher
یک موی بر تنِ تو کدورتپذیر نیست
صبحِ دمیدهای، همهجایِ تو روشن است
#ناظم_هروی @aloonaksher
#آلونک_شعر
ﭼﻬﺎﺭﻣﯿﻦﻃﺒﻘﻪ، ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺳﺎﻟﻦ، ﻣﻦ
ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﮐﻪ_
ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ، ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻧﯽ، ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﻢ ﮐﻪ_
ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻤﺖ
ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺳﺘﻪﮔﻠﯽ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﻣﯽﺧﻨﺪﯼ
ﺍﺯ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺟﻨﻮﻥﺁﻭﺭﯼ ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﺎﺧﻪﮔﻠﯽ ﺧﻢ ﺷﻮﻡ ﺑﭽﯿﻨﻢ ﮐﻪ_
ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻫﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺗﺎ
ﺩﻫﻦکجی ﺑﮑﻨﻢ ﭘﻠﻪﻫﺎﯼ ﺳﺎﻟﻦ ﺭﺍ
ﻭ ﺣﺎﻝ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺎﺑﯽ ﻋﻤﻮﺩ ﻣﯽﺁﯾﻢ
ﻭ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺣﻞِ ﺳﺨﺖ ﭘﺲﺍﺯ ﮐﻤﯿﻨﻢ ﮐﻪ_
ﺑﻪ ﺳﻮﻣﯿﻦﻃﺒﻘﻪ ﻣﯽﺭﺳﻢ، ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ
ﮐﺠﺎﯼ ﺷﻌﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﺳﯿﻢ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮏ
ﻓﻘﻂ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﺘﺮﺑﺎﺯِ ﺑﯽﭼﺘﺮﻡ
ﻭ ﯾﺎ ﻧﻪ، ﺣﺎﻝ ﺷﺒﯿﻪِ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﻨﯿﻨﻢ ﮐﻪ_
ﭘﺮﯾﺪﻩ ﺍﺯ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ
ﺗﻘﺎﺹِ ﺯﺍﺩﻩﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﻫﻮﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ
ﭼﻪ ﺯﻭﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﻣﻌﮑﻮﺱ:
ﭼﻬﺎﺭ، ﺳﻪ، ﺩﻭ... ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺩﻭﻣﯿﻨﻢ ﮐﻪ_
ﻫﻨﻮﺯ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﻭﻝ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ
ﺑﺒﯿﻦ ﺳﻘﻮﻁ ﻣﺮﺍ: ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ
ﺳﭙﺲ ﺳﮑﻮﺕ، ﺳﺮﻡ ﻣﺜﻞ ﺳﻨﮓﻫﺎ ﺳﺮﺩ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡِ ﻫﻔﺖﺳﯿﻨﻢ ﮐﻪ_
ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﺴﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﺳﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ؟!
ﺩﻫﺎنِ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺗﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ
ﻭ ﻣﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻨﻢ ﮐﻪ...
#جاوید_سیفی @aloonaksher
من از آینده برگشتم
به روز اولین دیدار
به طعم اولین گریه
به ترس اولین سیگار
منو اسم تو برگردوند
به عطر اولین نامه
به همسایگیمون باهم
به کوچهای که دنیامه
دوتا تیلهی تو چشمات
منو از درسومشق انداخت
یه کوچه، کل تابستون
واسه تو بادبادک میساخت
من عکس تورو میبردم
به جشنِ نیمکت آخر
منو خرداد میترسوند
منو میکشت شهریور
به جای مدرسه رفتن
تورو تا مدرسهت بردم
نگاه تو قبولم کرد
اگه تجدید آوردم
تو عشق اولم بودی
با تو دیوونگی کردم
تو که رفتی از این کوچه
با عشقت زندگی کردم
دوتا تیلهی تو چشمات
منو از درسومشق انداخت
یه کوچه، کل تابستون
واسه تو بادبادک میساخت
من عکس تورو میبردم
به جشن نیمکت آخر
منو خرداد میترسوند
منو میکشت شهریور...
.
#مهدی_ایوبی @aloonaksher
#آلونک_شعر
چون سنگها صدای مرا گوش میکنی
سنگی و ناشنیده فراموش میکنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربههای وسوسه مغشوش میکنی
دستِ مرا که ساقهی سبز نوازش است
با برگهای مرده همآغوش میکنی
گمراهتر ز روح شرابی و دیده را
در شعله مینشانی و مدهوش میکنی
ای ماهیِ طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیات که مرا نوش میکنی!
تو درهی بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیهپوش میکنی؟
#فروغ_فرخزاد @aloonaksher
#آلونک_شعر
در طالعم رسیدن اگر بود، خوب بود
صبح مرا دمیدن اگر بود، خوب بود
رازی بزرگ در دل تنگم نهفته است
با او دلِ شنیدن اگر بود، خوب بود
با دستهای او شبی از آسمان من
شوق ستاره چیدن اگر بود، خوب بود
تصویر خوابهام سیاه است بعد او
خوابی برای دیدن اگر بود، خوب بود
این دل که گاه میزند آتش به هستیام
کارش فقط تپیدن اگر بود، خوب بود
راحت نمیشود دل بیدستوپای من
او را سر بریدن اگر بود، خوب بود...
#سیدمهدی_ابوالقاسمی
دلیل یأس دلم از تو اینقدَر کافیست
که با رقیب، تو را دید و اضطراب نکرد
#تأثیر_تبریزی @aloonaksher
چهعجب گر دل من روز ندید
زلف تو صدشبِ یلدا دارد
#فیض_کاشانی @aloonaksher
به قلبِ آنکه سوا کرده بود، چاقو زد
مرا به یاد تو انداخت هندوانهفروش!
#زهرا_شعبانی @aloonaksher
چندان دلم به پرسشِ چشم تو، شاد نیست
دانم که بر تواضعِ مست اعتماد نیست
#علینقی_کمرهای @aloonaksher
ﮔﺎهی ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺨﻨﺪ ﻟﺒﺖ ﺭﺍ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﻦ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ، ﺻﺎﺣﺐِ ﻋﻤﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻛﻦ...
#فروغی_بسطامی @aloonaksher
شاید تو وصلهی تن من نیستی، چهقدر
جای تو روی پیکر من درد میکند
#نجمه_زارع @aloonaksher
خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال
از دل نیایدَش که نویسد گناه تو
#حافظ @aloonaksher
پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو...
#سعدی @aloonaksher
چه غم نداشته باشم تو را که در نظر من
سعادتی به جهان مثل دوستداشتنت نیست...
#حسین_منزوی @aloonaksher
من شما را بیاینکه امیدی داشته باشم، دوست میدارم...
#فئودور_داستایوفسکی / قمار باز
@aloonaksher
نریزم خونِ دل را، پاسِ چشم توست منظورم
که این یک شیشهشربت، حقّ بیمار است، میدانم
#واقف_لاهوری @aloonaksher
من از لجاجت این روزگار میترسم
به لب نمیبرم آن را که آرزو دارم...
#حسین_دهلوی @aloonaksher
پریشانم شبیه زلف لیلی
مثالِ بختِ مجنون واژگونم...
#طغرل_احراری @aloonaksher
کبوتری به قفس بود، شب به ناله درآمد
دل اسیر به یاد آمدم، ببین چه کشیدم!
#میرزا_ابوالحسن_تمنا @aloonaksher
#آلونک_شعر
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمههایت
به قصهی تو هم امشب، درون بسترِ سینه
هوای خواب ندارد، دلی که کرده هوایت
تهیست دستم اگرنه، برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه میطلبی هوشیاری از من سرمست
که رفتهایم ز خود پیش چشم هوشربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمیکنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمیدارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
#حسین_منزوی @aloonaksher
شرح صحیفهی غم ما گر مطوّل است
معذور دار! در شب یلدا نوشتهایم...
#شکیبی_اصفهانی @aloonaksher
#آلونک_شعر
و روبهروی تو بازَندهاند حالا هم
قماربازترین مردهای دنیا هم!
زمین زدم ورقی را شروع شد بازی
ولی به قصدِ فقط روبهروشدن با هم
اگرچه میدانستی، اگرچه میدیدم
در این مقابله جز باختن نمیخواهم
طنین قهقههات در تبسمم میریخت
هجوم زلزلهات در غرورِ گهگاهم
سیاه و سرخ، گره خورده بود و پیدا بود
جنون دست تو در تکتکِ ورقها هم
در این نبرد، فقط بیبیِ دلت بس بود
برای کشتن پنجاهویک ورق با هم
بهدست داشتی آنقدر دل که میلرزید
دلِ سیاهترین برگهای بالا هم
مرا به باخت کشاندی ولی نیفتادم
به این امید که روز خداست فردا هم
شروع میشود این بازیِ تمامشده
اگر زمین بزنی برگ آخِرَت را هم
#مهدی_فرجی @aloonaksher
ملاقاتِ تنی پیراهنم را داده جان امشب
سزد کاین پیرهن را تا قیامت واژگون پوشم!
#طالب_آملی @aloonaksher
دیدارها کوتاه و دیربهدیر،
در شعر من فقط صدای توست که میخواند،
در شعر تو روح من است که سرگردان است،
آتشی برپاست که نه فراموشی
و نه وحشت میتواند بر آن چیره شود،
و ایکاش میدانستی در اینلحظه
لبهای خشک و صورتی رنگت را چهقدر دوست دارم....
#آنا_آخماتوا
برگردان: #احمد_پوری
@aloonaksher
نومیدیام ببین که رقیبآشناییات
رشکم نمیفزاید و تابم نمیبرد!
#میلی_مشهدی @aloonaksher
#آلونک_شعر
بهسان گرگها در فصلهای خشک
همهجا میروییدم
باران را دوست میداشتیم
پاییز را میپرستیدیم
و حتا روزی هم
به فکر آن افتادیم
نامهی تشکرآمیزی به آسمان بفرستیم
و جای تمبر را
به جای آن برگپاییزی بچسبانیم.
ما باور داشتیم که کوهها فناپذیرند
دریاها فناپذیرند
تمدنها فناپذیرند
عشق، اما میماند
و ناگه جدا شدیم
او کاناپههای بلند را دوست داشت
و من کشتیهای بلند را
او شیفتهی نجوا و آه کشیدنها در قهوهخانهها بود
و من عاشق پریدن و فریاد کشیدن در خیابانها
با اینحال
بازوانم در امتداد هستی
در انتظار اوست...
#محمد_الماغوط | سوریه
ترجمهی #غسان_حمدان
@aloonaksher
وزیدنِ نفسِ عشق و لرزههای طلب
به پرّههای هوسناکِ بینیات، زیباست
#حسین_منزوی @aloonaksher