من مدینهی خود را، با تو ساختم آری ای به یُمنت #آلونک،خانهی فلاطونی! حسین منزوی بهترین اشعار #ایران و #ترجمه_های_شعر_جهان رو با ما بخونید💐 ارتباط با ادمین: 🆔️ @faridfarrokhzad 🆔 @farrokhzad_farid
به سعی پیرهن او شدم، دریغ که عمر
نداد فرصتِ آنم که بوی او گیرم
#طالب_آملی @aloonaksher
کی از محبت او، رنجی رسید ما را
رنگی پرید ما... را نبضی تپید ما را...
#شوکت_بخارایی @aloonaksher
گفتم که در دیارِ تو مردم ز رشک، گفت:
راه وطن نبسته کسی بر غریبِ ما!
#صیدی_تهرانی @aloonaksher
ندانم ای کمر این سلطنت چه لایق توست
که با چنین صنمی دست در میان داری!
#سعدی @aloonaksher
#آلونک_شعر
مادیان من! پس کی، میبری سوارت را؟
میکشی به چشمانش، سرمهی غبارت را؟
میشناسمت آری، تاختن در آزادیست
آنچه میدهد تسکین، روح بیقرارت را
آسمان بارانی، با کمان رنگینش
در خوشآمدت طاقی، بسته رهگذارت را
کاکل بلندت را باد میزند شانه
صبحدم که میگیری، دوش آبشارت را
زآفتاب میپیچد، حولهای بر اندامت
آسمان که مِهتروار، دارد انتظارت را
دشت پیش روی تو، سفرهایست گسترده
میچری در آرامش، قوت سبزهزارت را
تا تو آب از آن نوشی، اندکی بمان تا گل
بُگذراند از صافی، آبِ چشمهسارت را
چارپرترین شبدر، با تو هست و هر سویی
میروی و همراهت، میبری بهارت را
مژدهی سفر دارد، چون به اهتزاز آرد
در نسیمها یالت، بیرق بشارت را
آسمان نمازش را، رو به خاک میخواند
ماه نو که میبوسد، نعلِ نقرهکارت را
شاعر توام چون باد ــ شاعری که در شعرش ــ
دشت و درهّ میبوسند، پای راهوارت را
#حسین_منزوی @aloonaksher
شد چشم ما سفید و شب وصل او ندید
تا صبح انتظار کشیدیم و شب نشد...
#نجیب_کاشانی @aloonaksher
دل عشوه میفروخت که من مرغ زیرکم
اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست...
#سعدی @aloonaksher
در دیاری که تویی، بودنم آنجا کافیست
آرزوهای دگر غایتِ بیانصافیست!
#وقوعی_تبریزی @aloonaksher
نریزم خون دل را، پاس چشم توست منظورم
که این یک شیشه شربت حقّ بیمار است، میدانم
#واقف_لاهوری @aloonaksher
داغ سودای تو را در دل سیپارهی خود
چون شب قدر، نهان در رمضان ساختهایم
#صائب_تبریزی @aloonaksher
چو قطرهها که ز مژگانِ سرمهناک افتد
کشم چو آه، کواکب چنان به خاک افتد
چه احتیاج به ناخن، که از تپیدن دل
به عضوعضوِ تنم پنجهپنجه چاک افتد
#ناظم_هروی @aloonaksher
چو دل به دست ز کویت گذر کنم گویی
یکی ز شیشهفروشانِ دورهگرد گذشت
#واصف_باختری @aloonaksher
بس که زآمدشدِ پیغام چکد خونِ نیاز
از دلم تا به دل یار خیابان گل است
#میرزا_مقیم_کتابدار @aloonaksher
بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد، عید کنند
#ایمای_اصفهانی @aloonaksher
دل را غم وداعِ تو در خون نشانده بود
حال خوشی نداشت که گویم چه حال داشت
#بيدل_دهلوى @aloonaksher
عجب نبْود کز آهم قامتش در پیچوتاب افتد
که گردد شاخ گل از باد، گاهی راست گاهی کج
#هاتف_اصفهانی @aloonaksher
#آلونک_شعر
به رفتن فکر کردم این من بیدستوپا هم پا درآوردم
شراب انداختم از اشکهایم روضهی گیرا درآوردم!
چه بود این زندگی؟ یک کوشش بیخود میان ماندن و رفتن؟
خودم را با دوتا شعر و امید و آرزو از پا درآوردم؟!
منم آن یاغی خیل مطیع سر در آخور بردهی جلاد
طنابْ افسارگون در گردنم بود و سر از بالا درآوردم
من آنم که گلستانم جهنم شد صلیب از شرّ من کم شد
برای آنکه بشکافم عصا را از وسط، دریا درآوردم!
شبیه سنگ بومیهای ناراضی به واگنهای جنگلکُش
که با یک شعر کفر هم قطاران سیاست را درآوردم
که پرسیدم: چه کردی با امید و آرزو ای کورسوی شعر؟
نوشتم: دست کم مهتاب را از نیمهی تنها درآوردم!
#محمدرضا_میرزازاده @aloonaksher
بنجشک چگونه لرزد از باران؟
چون یاد کنم تو را چنان لرزم!
#ابوالعباس_فضلبنعباس @aloonaksher
چو برگ یاس نورسی، که دیده چشم من بسی
سپیدی گلوی تو بوی بهار میدهد
#رحیم_معینی_کرمانشاهی @aloonaksher
بر گریههایِ زارِ من ای سنگدل مخند
عشق از قدیم آمده است، اختراع نیست
#فیضی_دکنی @aloonaksher
سر زلفش ز دستم رفت، اشکم ریخت از مژگان
که چون شب بگذرد، ریزد ز چشم آسمان انجم
#بیدل_دهلوی @aloonaksher
ترسم رود ز یاد تو یکباره نام ما
از کینِ ما مکن دلِ نامهربان تهی
#حزین_لاهیجی @aloonaksher
شادم که از رقیبان، دامنکشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد...
#حزین_لاهیجی @aloonaksher
خیالِ زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کزاین شکار، فراوان به دام ما افتد
#حافظ @aloonaksher
ﻣﻦ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﻏﻠﺘﯿﺪﻥ، ﺗﻮ ﻭ ﺣﺎﻟﻢ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪﻥ
ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺁنچناﻥ ﺯﯾﺒﺪ، ﺑﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭ اینچنین ﺑﺎﯾﺪ
#بیدل_دهلوی @aloonaksher
شتاب کردم
که آفتاب بیاید
نیامد!
دویدم از پی دیوانهای که گیسوان بلوطش را به سِحر گرم مرمر لُمبرهایش میریخت
که آفتاب بیاید
نیامد!
به روی کاغذ و دیوار و سنگ نوشتم
که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد!
چو گرگ زوزه کشیدم
چو پوزه در شکم روزگار خویش دویدم
دریدم
که آفتاب بیاید
نیامد!
چه عهد شوم غریبی!
زمانه صاحب سگ؛
من سگش
چو راندم از در خانه ،
ز پشت بام وفاداری
درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید
نیامد!
کشیدهها به رخانم زدم به خلوت پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چنان گدازهی پولاد سوی خلق گرفتم
که آفتاب بیاید
نیامد!
اگرچه هقهقم از خواب،
خواب تلخ برآشفت
خوابِ خسته و شیرین بچههای جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیش دوست
نه در حضور غریبه
نه کنج خلوت خود
گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید
نیامد!
شعر و صدا: #رضا_براهنی @aloonaksher
بیدل چنانکه سایه به خورشید میرسد
من نیز رفتهرفته به دلدار میرسم
#بيدل_دهلوى @aloonaksher
ازبسکه چاکم بر جگر، آن غمزه بیرحمانه زد
یکنیمه زخمم کهنه شد، یکنیمه را تا دوختم!
#طالب_آملی @aloonaksher
اشک ریای زاهدان ریخت به خانهی خدا
قحبه به مسجد آورد طفلِ حرامزاده را
#شیخ_ملا_عبدالکریمبنعبدالرزاق_سودایی @aloonaksher
نگاه کرد به حالم، نگاه کرد به می
به گریه گفتمش آری طبیب من، آری...
#قادر_طهماسبی(فرید) @aloonaksher