aloonaksher | Unsorted

Telegram-канал aloonaksher - آلونک

1197

من مدینه‌ی خود را، با تو ساختم آری ای به یُمنت #آلونک،خانه‌ی فلاطونی! حسین منزوی بهترین اشعار #ایران و #ترجمه_های_شعر_جهان رو با ما بخونید💐 ارتباط با ادمین: 🆔️ @faridfarrokhzad 🆔 @farrokhzad_farid

Subscribe to a channel

آلونک

به سعی پیرهن او شدم، دریغ که عمر
نداد فرصتِ آنم که بوی او گیرم

#طالب_آملی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

کی از محبت او، رنجی رسید ما را
رنگی پرید ما... را نبضی تپید ما را...

#شوکت_بخارایی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

گفتم که در دیارِ تو مردم ز رشک، گفت:
راه وطن نبسته کسی بر غریبِ ما!

#صیدی_تهرانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

ندانم ای کمر این سلطنت چه لایق توست
که با چنین صنمی دست در میان داری!

#سعدی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

مادیان من! پس کی، می‌بری سوارت را؟
می‌کشی به چشمانش، سرمه‌ی غبارت را؟

می‌شناسمت آری، تاختن در آزادی‌ست
آن‌چه می‌دهد تسکین، روح بی‌قرارت را

آسمان بارانی، با کمان رنگینش
در خوش‌آمدت طاقی، بسته رهگذارت را

کاکل بلندت را باد می‌زند شانه
صبح‌دم که می‌گیری، دوش آبشارت را

زآفتاب می‌پیچد، حوله‌ای بر اندامت
آسمان که مِهتروار، دارد انتظارت را

دشت پیش روی تو، سفره‌ای‌ست گسترده
می‌چری در آرامش، قوت سبزه‌زارت را

تا تو آب از آن نوشی، اندکی بمان تا گل
بُگذراند از صافی، آبِ چشمه‌سارت را

چارپرترین شبدر، با تو هست و هر سویی
می‌روی و همراهت، می‌بری بهارت را

مژده‌ی سفر دارد، چون به اهتزاز آرد
در نسیم‌ها یالت، بیرق بشارت را

آسمان نمازش را، رو به خاک می‌خواند
ماه نو که می‌بوسد، نعلِ نقره‌کارت را

شاعر توام چون باد ــ شاعری که در شعرش ــ
دشت و درهّ می‌بوسند، پای راهوارت را
 

#حسین_منزوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

شد چشم ما سفید و شب وصل او ندید
تا صبح انتظار کشیدیم و شب نشد...

#نجیب_کاشانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

دل عشوه می‌فروخت که من مرغ زیرکم
اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست...

#سعدی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

در دیاری که تویی، بودنم آن‌جا کافی‌ست
آرزوهای دگر غایتِ بی‌انصافی‌ست!

#وقوعی_تبریزی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

نریزم خون دل را، پاس چشم توست منظورم
که این یک شیشه شربت حقّ بیمار است، می‌دانم

#واقف_لاهوری @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

داغ سودای تو را در دل سی‌پاره‌ی خود
چون شب قدر، نهان در رمضان ساخته‌ایم

#صائب_تبریزی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

چو قطره‌ها که ز مژگانِ سرمه‌ناک افتد
کشم چو آه، کواکب چنان به خاک افتد
چه احتیاج به ناخن، که از تپیدن دل
به عضوعضوِ تنم پنجه‌پنجه چاک افتد

#ناظم_هروی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

چو دل به دست ز کویت گذر کنم گویی
یکی ز شیشه‌فروشانِ دوره‌گرد گذشت

#واصف_باختری @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

بس که زآمدشدِ پیغام چکد خونِ نیاز 
 از دلم تا به دل یار خیابان گل است

#میرزا_مقیم_کتابدار @aloonaksher
 

Читать полностью…

آلونک

بس که بد می‌گذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد، عید کنند

#ایمای_اصفهانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

دل را غم وداعِ تو در خون نشانده بود
حال خوشی نداشت که گویم چه حال داشت

#بيدل_دهلوى @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

عجب نبْود کز آهم قامتش در پیچ‌وتاب افتد
که گردد شاخ گل از باد، گاهی راست گاهی کج

#هاتف_اصفهانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

به رفتن فکر کردم این من بی‌دست‌و‌پا هم پا درآوردم
شراب انداختم از اشک‌هایم روضه‌ی گیرا درآوردم!

چه بود این زندگی؟ یک کوشش بیخود میان ماندن و رفتن؟
خودم را با دوتا شعر و امید و آرزو از پا درآوردم؟!

منم آن یاغی خیل مطیع سر در آخور برده‌ی جلاد
طنابْ افسارگون در گردنم بود و سر از بالا درآوردم

من آنم که گلستانم جهنم شد صلیب از شرّ من کم شد
برای آنکه بشکافم عصا را از وسط، دریا درآوردم!

شبیه سنگ بومی‌های ناراضی به واگن‌های جنگل‌کُش
که با یک شعر کفر هم قطاران سیاست را درآوردم

که پرسیدم: چه کردی با امید و آرزو ای کورسوی شعر؟
نوشتم: دست کم مهتاب را از نیمه‌ی تنها درآوردم!


#محمدرضا_میرزازاده @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

بنجشک چگونه لرزد از باران؟
چون یاد کنم تو را چنان لرزم!

#ابوالعباس_فضل‌بن‌عباس @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

چو برگ یاس نورسی، که دیده چشم من بسی
سپیدی گلوی تو بوی بهار می‌دهد

#رحیم_معینی_کرمانشاهی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

بر گریه‌هایِ زارِ من ای سنگدل مخند
عشق از قدیم آمده است، اختراع نیست

#فیضی_دکنی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

سر زلفش ز دستم رفت، اشکم ریخت از مژگان
که چون شب بگذرد، ریزد ز چشم آسمان انجم

#بیدل_دهلوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

ترسم رود ز یاد تو یک‌باره نام ما
از کینِ ما مکن دلِ نامهربان تهی

#حزین_لاهیجی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

شادم که از رقیبان، دامن‌کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد...

#حزین_لاهیجی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

خیالِ زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کزاین شکار، فراوان به دام ما افتد

#حافظ @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

ﻣﻦ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﻏﻠﺘﯿﺪﻥ، ﺗﻮ ﻭ ﺣﺎﻟﻢ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪﻥ
ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺁن‌چناﻥ ﺯﯾﺒﺪ، ﺑﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭ این‌چنین ﺑﺎﯾﺪ

#بیدل_دهلوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

شتاب کردم
که آفتاب بیاید
نیامد!

دویدم از پی دیوانه‌ای که گیسوان بلوطش را به سِحر گرم مرمر لُمبرهایش می‌ریخت
که آفتاب بیاید
نیامد!

به روی کاغذ و دیوار و سنگ نوشتم
که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد!

چو گرگ زوزه کشیدم
چو پوزه در شکم روزگار خویش دویدم
دریدم
که آفتاب بیاید
نیامد!

چه عهد شوم غریبی!
زمانه صاحب سگ؛
من سگش
چو راندم از در خانه ،
ز پشت بام وفاداری
درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید
نیامد!

کشیده‌ها به رخانم زدم به خلوت پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چنان گدازه‌ی پولاد سوی خلق گرفتم
که آفتاب بیاید
نیامد!

اگرچه هق‌هقم از خواب،
خواب تلخ برآشفت
خوابِ خسته و شیرین بچه‌های جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیش دوست
نه در حضور غریبه
نه کنج خلوت خود
گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید
نیامد!

شعر و صدا: #رضا_براهنی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

بیدل چنان‌که سایه به خورشید می‌رسد
من نیز رفته‌رفته به دلدار می‌رسم

#بيدل_دهلوى @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

ازبس‌که چاکم بر جگر، آن غمزه بی‌رحمانه زد
یک‌نیمه زخمم کهنه شد، یک‌نیمه را تا دوختم!

#طالب_آملی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

اشک ریای زاهدان ریخت به خانه‌ی خدا
قحبه به مسجد آورد طفلِ حرام‌زاده را

#شیخ_ملا_عبدالکریم‌بن‌عبدالرزاق_سودایی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

نگاه کرد به حالم، نگاه کرد به می
به گریه گفتمش آری طبیب من، آری...

#قادر_طهماسبی(فرید) @aloonaksher

Читать полностью…
Subscribe to a channel