aloonaksher | Unsorted

Telegram-канал aloonaksher - آلونک

1197

من مدینه‌ی خود را، با تو ساختم آری ای به یُمنت #آلونک،خانه‌ی فلاطونی! حسین منزوی بهترین اشعار #ایران و #ترجمه_های_شعر_جهان رو با ما بخونید💐 ارتباط با ادمین: 🆔️ @faridfarrokhzad 🆔 @farrokhzad_farid

Subscribe to a channel

آلونک

‍ 29آبان، به مناسبت سالروز تولد #محمد_علی_سپانلو 🌹💐

@aloonaksher

تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی
چگونه می توانم
که غایبت بدانم
مگر که خفته باشی در اندوه هایت،

تو واژه ای تو کلامی تو بوسه ای تو
سلامی
چگونه می توانم که غایبت بدانم
مگر که مرده باشی در نامه هایت،

تو یادگاری تو وسوسه ای تو گفت و گوی درونی
چگونه می توانی که غایبم بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظه ات.

بهانه ها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده
رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زنده ای
به سرنوشت رضایت دادم...

#محمد_علی_سپانلو

@aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

در کالبد مرده دمد جان، چو مسيحا
آن لب،كه زمين بوسی درگاهِ #رضا كرد

#حزین_لاهیجی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

‍ «أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی»

شهادت امام رضا (ع) بر تمامی مسلمین جهان تسلیت باد.

@aloonaksher

بخوانیم شعر بسیار زیبایی از #صالح_سجادی:


اولین حبّه را كه می‌خوردی، كفر می‌رفت تا اذان بدهد
دست شیطان به تیغِ زهرآگین، فرق خورشید را نشان بدهد

اولین حبّه را كه می‌خوردی، «ابن‌ملجم» به قصر وارد شد
دست بر شانه ی خلیفه نهاد، تا به بازوی او توان بدهد

دومین حبّه زیر دندانت، له شد و قطره‌قطره پایین رفت
كه از آن میزبان بعید نبود، شهد اگر طعم شوكران بدهد

دومین حبّه را كه می‌خوردی، «جَعده» هم در كنار «مأمون» بود
جگری تكه‌تكه می‌شد تا، طشتی از خون به قصه جان بدهد

سومین حبّه بود كه انگار، جگرت داشت مشتعل می‌شد
تشنه‌ات بود و این عطش می‌خواست، پرده ی دیگری نشان بدهد

قصر در لحظه‌ای بیابان شد، ماه افتاد و نیزه‌باران شد
پدرت نیزه‌ای به گردن كرد، تا سرش را به آسمان بدهد...

سومین حبّه را فرو بردی، از ندیمان یكی به «مأمون» گفت:
«شمر» اذن دخول می‌طلب،د تا به تو نامۀ امان بدهد

چارمین حبّه خم شدی از درد، سر به تعظیم دوست زانو زد
مردِ تسلیم را همان بِهْ كه،كمرش را رضا كمان بدهد

دیدی از پشت پرده جدّت را، كه سر از سجده برنمی‌دارد
بعد از در «هشام» وارد شد، تا سلامی به دیگران بدهد

پنجمین حبّه پرده‌هایی كه، حائل مرگ و زندگی بودند
پیش چشمت كنار می‌رفتند،تا حقیقت خودی نشان بدهد

سینه سرشار علم یافته شد، ذره‌ذره جهان شكافته شد
پنجمین قاتل از در آمد تا، رنگ دیگر به داستان بدهد

آه از این داستان حزن‌انگیز، مرگ این كهنه‌راویِ صادق
قصه‌ای تازه با تو خواهد گفت، زهر اگر اندكی زمان بدهد

توی آن پنجه ی سبک بارت، خوشه از بار زهر سنگین بود
مثل بار رسالت جدّت، كه بنا بود یادمان بدهد_

_كه حقیقت چگونه باطل شد، اصل‌مان را چه‌سان بدل كردند
پای‌مان را در این سرابستان، دست یک پای راه‌دان بدهد
@aloonaksher

بعد «منصور» نیز وارد شد...
هفتمین حبّه را فرو بردی، ناگهان با اشاره ی پدرت
سقف زندان شكست تا سرداب، جای خود را به كهكشان بدهد

قفل و زنجیر و دست و گردن و پا، اوج پرواز را طلب می‌كرد
آسمان نیل بود و او «موسی»، زهر فرعون اگر امان بدهد

هفتمین حبّه هفتمین خان بود، قصر دور سرت به رقص آمد
سقف تسلیم شد، كنار كشید، تا به پروازت آسمان بدهد

تو پریدی به پیشواز خطر، مثل «مأمون» به پیشواز پدر
بعد «هارون» به قصر وارد شد، تا پسر نزدش امتحان بدهد

هشتمین حبّه، نه، نمی‌دانم...،مرگ با چند قطره جرأت كرد
درد با چند بوسه راضی شد،تا به معراج نردبان بدهد

تو قفس را شكستی و در عرش، پدرت هشت حبه ی انگور
در دهانت نهاد تا خبر از، خلوت روضه‌الجنان بدهد

در كنار شكسته ی قفست، چند سگ توی قصر زوزه‌كشان
چكمه‌های خلیفه لیسیدند، تا به آن جمع استخوان بدهد

قاتلان تو و نیاكانت، جسدت را نظاره می‌كردند
باز هم در سپیده‌ای تاریک، كفر می‌رفت تا اذان بدهد...
********
قرن‌ها بعد، بعد از آن قصه، در غروبی غریب و خون‌آلود
از تبِ زخم، بچه‌آهویی، بی‌صدا بر درِ حرم جان داد...


#سید_صالح_سجادی @aloonaksher


آلونک تخصصی شعر و ترجمه:
https://telegram.me/joinchat/BS53LT5hH8jiLIX3lJ8kqA

Читать полностью…

آلونک

#معرفی_کتاب

#بانوی_فتنه،بیست و پنجمین اثر داستانی (تاریخی،عاشقانه) اعظم فرخ_زاد(آخوندزاده) از #انتشارات_پرسمان منتشر شد.

@aazamfarokhzad

#معرفی_رمان:

« #شهربانو » یکی از همسران فتنه انگیز «ناصرالدین شاه قاجار» می‌باشد که برای رضایت دل شاه و مخفی نگه داشتن برخی از اسرار دست به ماجراجویی‌های عجیبی می‌زند و بسیاری از اهالی کاخ‌های شاهی را دچار دردسر می‌کند. ماجراهای فتنه‌انگیزی که شاه از رخدادهای آن بی‌خبر است و بعد از دریافت برخی از فتنه‌های این زن، حکم عجیبی صادر می‌کند. کین و نفرت شهربانو بر اساس احساس‌های عاشقانه‌ای است که برای در ابهام نگه داشتن برخی مسائل احساسی خویش، بی‌اختیار وارد ماجراهای دردسرسازی می‌شود که باطناً مایل به انجامش نبود.
رمان «بانوی فتنه» اثر شیرینی است که خواننده را به دنبال ماجراهای پرکشش‌ داستان می‌کشاند و جذابیت رمان را تا پایان حفظ می‌کند...

#بانوی_فتنه
#اعظم_فرخ_زاد


دوستانی که تمایل داشته باشند می‌توانند از طریق تماس با انتشارات و همچنین کتابفروشی‌های سرتاسر کشور،اقدام به تهیه‌ی کتاب کنند.


💠کانال شخصی اعظم
فرخ زاد(آخوندزاده)💠
💢نویسنده و فعال در حوزه ادبیات داستانی
https://telegram.me/joinchat/BqrjmD2WBfU3hoYSrCVjzw

Читать полностью…

آلونک

خراب لیلی و شیرین و ویس و عذرایی
تو را چه ای دل عاشق نهاد باید نام؟

درون سینه‌ی مایی و در سرِ دگران
شکستن تو حلال است ای نمک به حرام!

#امیر_حسین_اللهیاری @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

‍ ‍ ‍ رحلت رسول اکرم (ص) و امام حسن مجتبی، بر مسلمین جهان تسلیت باد.

@aloonaksher

والا پیامدار!
محمد!

گفتی که یک دیار
هرگز به ظلم و جور
نمی ماند استوار

آنگاه
تمثیل وار کشیدی
عبای وحدت
بر سر پاکان روزگار.

در تنگ پر تبرک آن نازنین عبا
دیرینه ای محمد !
جاهست بیش و کم
آزاده را که تیغ کشیده است بر ستم !؟

#سیاوش_کسرایی / 1356

@aloonaksher

بشنویم با صدای زنده یاد #فرهاد
👇👇👇👇

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

شکست کلبه از این برف‌های آب شده
بگو چه کار کنم من در این خراب شده؟

درون میکده دیگر حساب من پاک است
که یاد توست درین لحظه‌ی حساب شده

مپوش روی خود از چشم‌های عاشق من
که خوش نشسته در این جام پر شراب شده

خیال روی تو، ای روی تو خیال همه
میان دیده‌ی من چیست؟ عکس قاب شده

به روی دوش تو مجموع گیسوان تو چیست؟
نوشته‌های پراکنده‌ی کتاب شده

#عمران_صلاحی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

🎼 پیش از آن که
واپسین نفس را برآرم...

شعر #مارگوت_بیگل
برگردان و دکلمه #احمد_شاملو
موسیقی #بابک_بیات

@aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

ابتدای عشق چنان بوَد که عاشق معشوق را از بهر خود خواهد. و این کس عاشقِ خود است بواسطه‌ی معشوق ولیکن نداند، که می‌خواهد که او را در راهِ ارادتِ خود بکار برد.

کمال عشق چون بتابد کمترینش آن بوَد که خود را برای او خواهد و در راهِ رضای او جان دادن بازی داند.
عشق این بوَد، باقی هذیان بوَد و علت...


#رساله‌ی_سوانح_العشاق
#امام_محمد_غزالی

@aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

مُلکی است بیکسی ،که در آنجا غريبِ يأس
گر می شود شهید،ستمکُش نمی شود

#بیدل_دهلوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

#پيامبر_اكرم (ص):

"اگر مامور نبودم که با مردم بیامیزم و در میان خلق زندگی کنم، دو چشم را به این آسمان می دوختم، و چندان به نگاه کردن ادامه می دادم ، تا خداوند جانم را بستاند."

@aloonaksher

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی
هنوز می‌پرد از شوق چشم کوکب‌ها...

#صائب_تبریزی


#شفق_قطبی بسیار زیبا و دیدنی بر فراز اسکاتلند:
👇👇👇👇👇👇

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

۲۱ آبان،به بهانه‌ی زادروز #علی_اسفندیاری( #نیما_یوشیج ) 🌹💐

@aloonaksher

#داستانی_نه_تازه :

شامگاهان که رؤیتِ دريا
نقش در نقش می‌نهفت کبود
داستانی نه تازه کرد به‌کار
رشته‌ای بست و رشته‌ای بگشود

‌‌رشته‌های دگر بر آب ببرد.

اندر آن جايگه که فندقِ پير
سايه در سايه بر زمين گسترد
چون بمانْد آبِ جوی از رفتار
شاخه‌ای خشک کرد و برگی زرد

‌‌آمدش باد و با شتاب ببرد.

همچنين در گشاد و شمع افروخت
آن نگارينِ چرب‌دستْ استاد
گوشمالی به چنگ داد، نشست
پس چراغی نهاد بر دمِ باد

هرچه از ما به يک عتاب ببرد.

داستانی نه تازه کرد، آری
آن ز يغمایِ ما به ره شادان،
رفت و ديگر نه بر قفاش نگاه
وز خرابیِ ماش آبادان

دلی از ما ولی خراب ببرد...

#نیما_یوشیج / فروردين ۱۳۲۵

@aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

از آن سوی فلق آمد زن ستاره به دست
کنار من،منِ تاریک بی ستاره نشست

چگونه شاکر آن چشم مهربان باشم
اگر نباشم از این پس همه ستاره پرست؟

ز آسمان و زمینم،امید بیمی نیست
که با تو گمشده اندیشه‌ی بلندم و پست

جهان دو پاره شد از نیک و بد به شاخص تو
وگر خلاصه کنم جز تو هر چه هست بد است

#حسین_منزوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

#نزار_قبانی
(قسمتی از شعر)
برگردان: #رضا_عامری
کتاب #از_من_نپرس_چرا_دوستت_دارم


چشمانت آخرين كرانه‌ی بنفشه‌اند
و طوفان‌ها در من بيداد كرده‌اند.
فكر می‌كردم شعر نجاتم می‌دهد
اما غرقم كرد،
فكر كردم عشق وحدتم می‌بخشد
اما زنان شقه‌شقه‌ام كردند.

الهه‌ام
دهشت بار است كه در اين شبانه زنی بيابم
كه حاضر به همراهی‌ام باشد
و مرا با باران‌های اشتياقش شستشو دهد.

عجيب است كه شاعران در چنين زمانه‌ای می‌نويسند.
عجيب است كه شعر هنوز از پس ديوارها و سنگرها و شكست‌ها
چونان اسبی پا برجاست.
شگفت است كه نوشتن
به‌ رغم بوياییِ سگ‌ها
به ‌رغم گشتِ بازپرس ها
مصدر جوانی است...


#نزار_قبانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

ﭼﻮ ﮔﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻟﺐ ﻏﻨﭽﻪ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺑﺴﺖ
ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﯾﺎﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺷﺖ...

#ﺍﻣﯿﺮ_ﺣﺴﯿﻦ_ﺍﻟﻠﻬﯿﺎﺭﯼ @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

«لا تُراهِن عَلی بَقاء أحَد»
نَصیحَة مِن شَخص قَد خَسِر الرِهان...

«روی ماندن هیچ‌کس شرط‌بندی نکن»
نصیحتی از کسی که شرطش را باخته است!

#محمود_درویش @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

نهی بر جان من منّت که خواهم داشت تیمارت
دلم خون شد ز تیمارت،نکو تیمار می داری!

#فخرالدین_عراقى @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

دلم به سوی تو پرواز می‌کند از شوق
که گفته است که مرغ کباب را پر نیست

فغان که از پی مکتوب خود به دام‌ ِ امید
هزار مرغ گرفتم یکی کبوتر نیست

#سلیم_تهرانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

شعر #بگذارید_این_وطن_دوباره_وطن_بشود
شاعر: #جیمز_لنگستون_هیوز/ آمریکا

(از کتاب: #همچون_کوچه‌ای‌بی‌انتها، اشعار ۲۰ شاعر بزرگ جهان، ترجمه‌ی #احمد_شاملو)


@aloonakshet

بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویش‌داشته‌اند.ـ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسباب‌چینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج ِ گل ِ ساخته‌گی ِ وطن‌پرستی نمی‌آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زند‌گی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می‌کنیم.

(در این «سرزمین ِ آزاد‌گان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)


بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می‌کنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستارگان فراگستر می‌شود؟

سفیدپوستی بینوایم که فریبم داده به دورم افکنده‌اند،
سیاهپوستی هستم که داغ برد‌گی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بسته‌ام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبرده‌ام
که سگ سگ را می‌درد و توانا ناتوان را لگدمال می‌کند.

من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمده‌ام
در زنجیره‌ی بی‌پایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوه‌های برآوردن نیاز،
کار ِ انسان‌ها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.

من کشاورزم ــ بنده‌ی خاک ــ
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.

هنوز امروز درمانده‌ام. ــ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سال‌هاست دست به دست می‌گردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادی‌ترین آرزومان را در رویای خود پروردم،
رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود می‌خواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.

آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جست‌وجوی آنچه می‌خواستم خانه‌ام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانه‌های تاریک ایرلند و
دشت‌های لهستان
و جلگه‌های سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزاد‌گان» را بنیان بگذارم.

آزادگان؟
یک رویا ــ
رویایی که فرامی‌خواندم هنوز امّا.

آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
ــ سرزمینی که هنوز آن‌چه می‌بایست بشود نشده است
و باید بشود! ــ
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است.
ــ از آن ِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبین‌شان، درد و ایمان‌شان،
در ریخته‌گری‌های دست‌هاشان، و در زیر باران خیش‌هاشان
بار دیگر باید رویای پُرتوان ما را بازگرداند.

آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیده‌اند
ما می‌باید سرزمین‌مان را آمریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.
آه، آری
آشکارا می‌گویم،‌
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این سوگند یاد می‌کنم که وطن من، خواهد بود!
رویای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.

ما مردم می‌باید
سرزمین‌مان، معادن‌مان، گیاهان‌مان، رودخانه‌هامان،
کوهستان‌ها و دشت‌های بی‌پایان‌مان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گستره‌ی این ایالات سرسبز بزرگ را ــ
و بار دیگر وطن را بسازیم!

#لنگستون_هیوز
ترجمه:#احمد_شاملو


آلونک اشعار ایران و جهان

https://t.me/joinchat/AAAAAD5hH8iIMm0ohdwCoQ

Читать полностью…

آلونک

سخت دير آیی و زود از چشم گريانم روی
آنقدر آرام نپْذیری كه با جانم روی

#طالب_آملى @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

نه شانه دست نوازش به زلف یار کشید
که ارّه بر سر دل‌های بی قرار کشید

#محمد_عظیم_نزهت_دامغانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

24آبان ماه، زادروز #بیژن_نجدی عزیز گرامی🌹💐
@aloonaksher

درخت
شعرش را روی پاییز می نویسد
پاییز
شعرش را روی درخت
من بر پاییز نوشته ام
بر درختان افتاده.
دریغا من،
دریغا پاییز،
دریغا درخت...

#بیژن_نجدی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

معذور دارمت که مرا برده‌ای ز یاد
کبر و غرور حسن فراموشی آورد

#محیط_قمی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

ﻛﻞ ﻭﺟﻮﻩِ ﺍﻟﻨﺎﺱِ ﺗﺬﻛّﺮﻧُﻲ ﺑِﻚَ ،ﻭ ﻭﺟﻬُﻚَ ﻳﺬﻛّﺮُﻧﻲ ﺑِﻜُﻞّ ﺷﻲﺀ...

صورت تمام مردمان،مرا یاد تو می‌اندازد
و صورت تو
یاد تمام جهانم...

#محمود_درویش @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

گور شد گهواره،آری بنگرید اینک زمین را
این دهان وا کرده غرّان اژدهای سهمگین را

قریه خواب و کوه بیدار است و هنگامه شبیخون
تا بکوبد بر بساطش، صخره‌های خشم و کین را

مرگ من یا توست بی‌شک، آن ستون، آن سقف، آنک!
کاینچنین از ظلمت شب، بهره می‌گیرد کمین را

مادری آنک به سجده در نماز وحشت خود
خسته می‌ساید به خاک کودکان خود جبین را

دخترک خاموش ، بهتش برده از تنهایی خود
می‌کشد بر چشم‌های بی‌نگاهی آستین را

نوعروسی، خیره در آفاق خون‌آلوده، در چنگ
می‌فشارد جامه‌ی خونین جفت نازنین را

«باز می‌پرسی که‌ها مردند؟ می‌گویم: که زنده‌ست؟!»
پیرمرد انگار با خود، زیر لب، می‌موید این را

دیگری سر می‌دهد غم‌ناله‌ی شکر و شکایت:
#تا_کجا_می‌آزمایی_ای_خدا_این_سرزمین_را؟

کودکان، از خواب این افسانه، بیداری ندارند
با که خواهد گفت مادر، قصه‌های دل‌نشین را؟

از تمام قریه، یک تن مانده و دیگر کسی نیست
تا کشد دست تسلا بر سر، آن تنهاترین را

مرده چوپان و نی‌اش افتاده، خون آلود، جایی
خسته در وی می‌نوازد باد آهنگی حزین را...

#حسین_منزوی @aloonaksher

#تسلیت

Читать полностью…

آلونک

پیچیده‌تر ز طرّه‌ی او، دودِ آهِ ماست
برگشته‌تر از آن مژه، بخت سیاه ماست

#کلیم_کاشانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

تو از طریقه‌ی یاری همیشه فارغ و من
نشسته‌ام به امیدی که یار خواهی شد...

#هلالی_جغتایی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

گفتی چه کام داشت دلت تا کنم روا
کامی نداشت غیرِ تو،تفتیش کردمش!

#طالب_آملی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

بر سر کوی تو گر خوی تو این خواهد بود
دل نهادم به جفاهای فراوان دیدن

#سعدی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر


#نزار_قبانی
(قسمتی از شعر)
برگردان: #رضا_عامری
کتاب #از_من_نپرس_چرا_دوستت_دارم


چشمانت
آخرين بازمانده‌ی ميراث عشق
و آخرين كتاب‌های عاشقانه‌اند،
و دستانت
آخرين طاقه‌های حرير
كه بر آن‌ها زيباترين نامه‌های خود را نوشته‌ام.

عشق می‌سوزانَدَم
چون سوزش توتيا
و ذوب نمی‌شوم،
و شعر با خنجرش طعنه می‌زندَم
اما توبه نمی‌كنم!

دوستت دارم
ای كه چشمانت درياچه‌های جنوب را در خود ذخيره دارد.

با من بمان
تا دريا از آبی‌ات خودش محافظت كند
و چهره‌اش چون «فاطمه» بماند
همانند كبوتری پروازكنان در سايه‌سار غروب،

همراهم بمان
شايد «حسين» بيايد
و در عبايش كبوترها،كشتي‌ها،و دانه‌های خوشبو را بياورد
و در پشت سرش گلدسته‌ها و تپه‌ها را
و همه‌ی انقلابيون جنوب بيايند...


#نزار_قبانی @aloonaksher

Читать полностью…
Subscribe to a channel