در من دختريست که ماه هاست خودش و خاطراتش را بالا مياورد...:)
من دارم سعی میکنم برگردم به زندگی عادی ولی زندگی عادی به من برنمیگرده.
Читать полностью…بیا زندگی کنیم، خورشید روزی دو بار طلوع نمیکند، ما هم دو بار به دنیا نمیآییم، هر چه زودتر به آنچه از زندگیات باقی مانده بچسب.
Читать полностью…من توی ذهنم مکالمات بیشتری دارم تا توی زندگی واقعیم.
Читать полностью…شما که غریبه نیستین
آدم یه وقتایی میخنده،
راه میره، حرف میزنه
اما انگار فقط داره خودش رو از یه روز به روز دیگهای میکشونه
هیچ چیزی تغییر نمیکنه
فقط روزها تکرار میشن
یه جور حس غریب توی روزهای سادهای که
اصلاً ساده نیستن...
یه جوری میگن اوکی باش انگار کلید دستمه نمیخوام درو باز کنم. نمیشه عزیزم میفهمی؟
Читать полностью…احساس میکنم مدتی است که با چیزی بیش از توانم درگیر بودهام...
Читать полностью…گاهی وقتها کاری که باید بکنی اینه که دست برداری از نگران بودن برای چیزایی که اختیارش رو نداری...
Читать полностью…بچه ها ولی جدی اگه به بهونه ی جنگ هم بهتون پیام نداد که آشتی کنه دیگه مووآن کنید توروخدا.
Читать полностью…با تمام وجودم هر روز دارم این جمله رو زندگی میکنم: زندگی اصلاً قابل پیشبینی نیست.
Читать полностью…دارم دوران عجیبی از زندگیم رو سپری میکنم، همه چیز اوکیه ولی اصلا حالم خوب نیست و هیچی بهم حال نمیده.
Читать полностью…من دیگه به کم قانع نمیشم. بقیه تلاش کنن زیاد شن. ممنون.
Читать полностью…وقتی کسی موقع تعریف کردن چیزی اشک میریزه یعنی بابت اون چیز آسیب زیادی دیده و این دردناکترین درجه از غمه که هر آدمی میتونه تجربه کنه.
Читать полностью…کسی در تاریکی با ما نیست، هنگام طلوع هم به او نیازی نیست.
Читать полностью…