wahshi_bafghi | Unsorted

Telegram-канал wahshi_bafghi - وحشی بافقی

7504

﷽ ★. ★. ★. وحشی بافقی مَرد سوز و درد، عشق و تنهایی... شاعر شماره یک ترکیب بند پارسی و غزلسرای بزرگ غزلهای عاشقانه ★. دل و طبعی که من دارم اگر دریا و کان باشد یکی جوهر نثار آید یکی گوهر فشان باشد #وحشی‌بافقی @P_A_R_Si

Subscribe to a channel

وحشی بافقی

من آن مرغم که افکندم به دامِ سد بلا خود را
به یک پروازِ بی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سر نه پایی داشتم در گِل
به دست خویش کردم اینچنین بی‌دست و پا خود را

چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را

چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه میداری
نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گِل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

با فَراقَت چند سازم برگِ تنهاییم نیست؟
دستگاهِ صبر و پایابِ شکیباییم نیست !

ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترسِ تنهاییست ور نه بیمِ رسواییم نیست

مردِ گستاخی نیَم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست

بر گُلت آشفته‌ام بگذار تا در باغ وصل
زاغ بانگی میکنم چون بلبل آواییم نیست

تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست

درد دوری میکشم گر چه خراب افتاده‌ام
بار جورت می‌برم گر چه تواناییم نیست

طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من کرا جویم که چون تو طبع هرجاییم نیست

سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست

#سعدی‌شیرین‌سخن
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

ای مرغِ سحر حسرتِ بوستانِ که داری؟
این ناله به اندازه‌ی حرمانِ که داری؟

ای خشک لب بادیه این سوز جگر تاب
در آرزوی چشمه‌ی حیوان که داری؟

ای پای طلب این همه خون بسته جراحت
از زخم مغیلان بیابان که داری؟

پژمرده شد ای زرد گیاه برگ امیدت
امید نم از چشمه‌ی حیوان که داری؟

ای شعله‌ی افروخته این جان پر آتش
تیز از اثر جنبش دامان که داری؟

ما خود همه دانند که از تیر که نالیم
این ناله‌ی تو از تیزی مژگان که داری؟

وحشی سخنان تو عجب سینه گداز است
این گرمی طبع از تَفِ پنهان که داری؟

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

دلی دارم که هر چندش بیازاری ، نیازارد
نه دل سنگست پنداری که آزردن نمیداند


#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی

@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

بُکُش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی؟
تو خود آزارِ من کن از چه با اغیار می‌گویی!؟

رقیبان سد سخن گویند و یک یک را کنی تحسین
چو من یک حرف گویم گوییَم بسیار می‌گویی!

تغافل میزنی گر یک سخن سدبار میگویم
و گر گویی جوابی روی بر دیوار می‌گویی

حدیث غیر گویی تا ز غیرت زودتر میرم
پس از عمری که حرفی با من بیمار می‌گویی

نگفتی حال خود تا بود یارای سخن وحشی
مگر وقتی که نبوَد قوَتِ گفتار می‌گویی

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

بیا، که بی‌رخِ زیبات دل به جان آمد
بیا، که بی‌تو همه سود من زیان آمد

بیا، که بهرِ تو جان از جهان کرانه گرفت
بیا، که بی‌تو دلم جمله در میان آمد

بیا، که خانه‌ی دل گرچه تنگ و تاریک‌ست
دمی برای دلِ ما درون توان آمد

بیا، که غیرِ تو در چشم من نیامد هیچ
جز آب دیده که بر چشم من روان آمد

نگر هر آنچه که بر هیچکس نیامده بود
بر این شکسته دلم از غم تو آن آمد

دل شکسته‌ام آن لحظه دل ز جان برداشت
که رسم جور و جفای تو در جهان آمد

ز جور یار چه نالم؟ که طالع دل من
چنان که بخت عراقی‌ست همچنان آمد

#فخرالدین_عراقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

آتشی در جانِ ما افروختی
رفتی و ما را ز حسرت سوختی

بی‌ وداعِ دوستان کردی سفر !
از که این راه و روش آموختی؟

گر نه از یاران بدی دیدی چرا؟
دیده از دیدار یاران دوختی !

بی‌ رُخِ او طرح صبر انداختی
ای دل این صبر از کجا آموختی؟

وحشی از جانت علم زد آتشی
خانمانِ عالمی را سوختی

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

من و از دور تماشای گلستانِ کسی
به نسیمی شده خرسند ز بوستانِ کسی

در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران
دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی

زیر بار سرم این دست بفرساید به
ز آنکه دستی‌ست که دورست ز دامان کسی

پادشاهان و نکویان دو گروه عجبند
که نبودند و نباشند به فرمان کسی

وحشی از هجر تو جان داد تو باشی زنده
زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

دلم جز مهرِ مه‌رویان طریقی بر نمی‌گیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد

#خواجه_حافظ
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌دیدی
جفاهای چنین از خوی او هرگز نمی‌دیدی

سخن‌هایی که در حقِ تو سرزد از رقیبِ من
گرت می‌بود دردی سوی او هرگز نمی‌دیدی

بدین بدحالی افکندی مرا ای چشم تر آخر
چه بودی گر رخ نیکوی او هرگز نمی‌دیدی

ز اشک ناامیدی کاش ای دل کور میگشتی
که زینسان غیر را پهلوی او هرگز نمی‌دیدی

ترا سد کوه محنت کاشکی پیش آمدی وحشی
که میمردی و راه کوی او هرگز نمی‌دیدی

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست

سروِ زیبا و به زیبایی بالای تو نه
شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست

خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست

کس ندیدست تو را یک نظر اندر همه عمر
که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست

آدمی نیست مگر کالبدی بی‌جان است
آنکه گوید که مرا میل به دیدار تو نیست

ای که شمشیر جفا بر سرِ ما آخته‌ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست

جور تلخ هست ولیکن چه کنم گر نبرم؟
چون گریز از لب شیرین شکربار تو نیست

من سری دارم و در پای تو خواهم بازید
خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست

به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست

سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری
سرِ خود گیر که صاحب‌نظری کار تو نیست

#سعدی‌شیرین‌سخن
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

خواهد دگر به دامگه‌ای بال بسته‌ای !
مرغ قفس شکسته‌ای از دام جَسته‌ای

صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش؟
غیر از سر بریده و بال شکسته‌ای!

صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان
در گردنش هنوز کمند گسسته‌ای

کو جرگه‌ای که باز نماند نشان از او
جز جان زخم خورده‌ی خونابه بسته‌ای

قیدیست قید عشق که ذوقش کسی که یافت
هرگز طلب نکرد دل باز رسته‌ای

عشرت در آن سر است که آید برون از او
هر بامداد چهره به خونابه شسته‌ای

وحشی خموش باش که آتش زبان نشد
الا دلی چو شعله بر آتش نشسته‌ای

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

🍁🍁🍁

💎برترین کانال‌های تلگرام:

🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd

Читать полностью…

وحشی بافقی

خبرت هست که بی‌روی تو آرامم نیست؟
طاقتِ بارِ فراق این همه ایامم نیست

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی:
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

#سعدی‌شیرین‌سخن
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه؟
به من کم میکنی لطفی که داری این زمان یا نه؟

گمان دارند خلقی کز تو خواری‌ها کشم آخر!
عزیز من یقین خواهد شد آخر این گمان یا نه؟

سخن باشد بسی کز غیر باید داشت پوشیده
نمیدانم که شد حرف منت خاطرنشان یا نه؟

بود هر آستانی را سگی ای من سگ کویت
تو میخواهی که من باشم سگ این آستان یا نه؟

نهانی چند حرفی با تو از احوال خود دارم
در این اندیشه‌ام کز غیر میماند نهان یا نه؟

اگر زین سان تماشای جمال او کنی وحشی
تماشا کن که خواهی گشت رسوای جهان یا نه؟

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

آه ، تا کی ز سفر باز نیایی !؟ بازآ
اشتیاقِ تو مرا سوخت کجایی؟ بازآ

شده نزدیک که هجران تو ما را بُکشد
گر همان بر سر خونریزی مایی؟ بازآ

کرده‌ای عهد که باز آیی و ما را بُکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی‌تو به جان
جان من این همه بی‌رحم چرایی؟ بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مُستوجِب صد گونه جفایی! بازآ

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد
از یک نگهش دل به بلایی سیه افتاد

من بنده‌ی آن خواجه که با مژده‌ی عفوش
هر بنده که بر خواست به فکر گنه افتاد

گردید امید دلم از ذوق فراموش
هر گه که مرا دیده به امیدگه افتاد

صد بار دل افتاد در آن چاه زنخدان
یک بار اگر یوسف کنعان به چه افتاد

از دست جفای تو شکایت نتوان کرد
مسکین چه کند کار چو با پادشه افتاد

دل از صف مژگان تو بیرون نبرد جان
مانند شکاری که بر جرگ سپه افتاد

در مرحله‌ی عشق تو ای سرو قباپوش
چندان بدویدیم که از سر کله افتاد

ز امید نگاهی که به حالش نفکندی
دردا که مریض تو به حال تبه افتاد

آنجا که فروغ مه من یافت فروغی
خورشید فروغیست که بر خاک ره افتاد

#فروغی_بسطامی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

ای آنکه عرضِ حالِ من زار کرده‌ای
با او کدام دردِ من اظهار کرده ای؟

آزاد کن ز راهِ کَرم گر نمی‌کُشی
ما را چه بی‌گناه گرفتار کرده‌ای؟

تا من خجل شوم که بد غیر گفته‌ام
دایم سخن ز نیکی اغیار کرده‌ای

تا جان دهم ز شوق چو این مژده بشنوم
آهنگ پرسش من بیمار کرده‌ای

وحشی به کار غیر اگر شهره‌ای چه شد
نقد حیات صرف در این کار کرده‌ای

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

به تنگ آمد دلم یک خنجرِ کاری طمع دارد
از آن مژگانِ قتال اینقَدر یاری طمع دارد

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی

@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

از برای خاطرِ اغیار خوارم می‌کنی !
من چه کردم کاینچنین بی‌اعتبارم می‌کنی؟

روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو
گر بگویم گریه‌ها بر روزگارم می‌کنی

گر نمی‌آیم به سوی بزمت از شرمندگیست
زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم می‌کنی

گر بدانی حال من گریان شوی بی‌اختیار
ای که منع گریه بی‌اختیارم می‌کنی

گفته‌ای تدبیر کارت میکنم وحشی منال
رفت کار از دست کی تدبیر کارم میکنی

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

مرا زد راهِ عشق خُردسالی
از این نو رَس گُلی نازک نهالی

فروزان عارضی مانند لاله
ز مشکین هر طرف بر لاله خالی

شکرخا طوطیی دلکش حکایت
زبان دان دلبری شیرین مقالی

به قدش سرو را نسبت توان کرد
اگر در سرو باشد اعتدالی

توان خورشید خواندن عارضش را
اگر خورشید را نبود زوالی

غزال ما نگردد رام وحشی
ندیدم این چنین وحشی غزالی

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

♥️✨

در باره‌ی هیچ چیز
از روی ظاهر قضاوت نکن..
مار هر چقدر زیباتر،
نیش آن کُشنده تر…!

#گوته
@Sokhane_Andishmandaneh

Читать полностью…

وحشی بافقی

چه دیدی ای که هرگز بد نبینی
که سوی مبتلای خود نبینی !؟

عفاک‌الله مرا کشتی و رفتی
نکو رفتی الاهی بد نبینی

مجو پایان دریای محبت
که گردی غرق و آن را حد نبینی

ز مقصودم بر آوردی رقیبا
الاهی ره سوی مقصد نبینی

چه طور بد ز من دیدی که سویم
به آن طوری که می‌باید نبینی

منم وحشی همین مردود بزمش
به پیشش دیگران را بد نبینی


#عاشق_جگرسوخته
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

دلم از خاطــرم خراب‌تر است
جگــرم از دلم کباب‌تر است

به چنین دل چگونه باشم شاد؟
وز چنین خاطری چه آرم یاد !؟


#حکیم_نظامی‌
#جادو_سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

وحشی بافقی

منِ اندوهگین را قصدِ جان کردی، نکو کردی
رقیبان را به قتلم شادمان کردی، نکو کردی

به کنج کلبه‌ی ویران غم نومیدم افکندی
مرا با جغد محنت همزبان کردی، نکو کردی

ز کوی خویشتن راندی مرا از سنگ محرومی
ز دستت آنچه می‌آمد چنان کردی، نکو کردی

شدی از مهربانی دوست با اغیار و بد با من
مرا آخر به کام دشمنان کردی، نکو کردی

چو وحشی رانده‌ای از کوی خویشم آفرین برتو
من سرگشته را بی‌خان و مان کردی، نکو کردی

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

جایی رَوم که جنسِ وفا را خَرَد کسی
نامِ مَتاعِ من به زبان آوَرَد کسی

یاری که دستگیری یاری کند کجاست؟
گر سینه‌ای خراشد و جیبی دَرَد کسی

یاریست هرچه هست و ز یاری غرض وفاست
یاری که بی‌وفاست کجا می‌برد کسی؟

دهقان چه خوب گفت چو می‌کَند خاربُن
شاخی کِش این بر است چرا پرورد کسی؟

وحشی برای صحبتِ یارانِ بی‌ وفا :
خاطر چرا حزین کند و غم خورد کسی؟


#عاشق_جگرسوخته
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ای
تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده‌ای

چون بسوی کس توانم دید باز از انفعال
اینچنین کز روی مردم شرمسارم کرده‌ای

ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریز
چون به لطف خویشتن امیدوارم کرده‌ای

تو همان یاری که با من داشتی سد التفات
کاین زمان با سد غم و اندوه یارم کرده‌ای

ای که میپرسی بدینسان کیستی زار و نزار
وحشیم من کاینچنین زار و نزارم کرده‌ای

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

آخر ای بیگانه‌خو ناآشنایی این همه !؟
تا به این غایت مُروت، بیوفایی این همه؟

جسم و جانم را ز هم پیوند بگسستی بس است
با ضعیفی همچو من زور آزمایی این همه

استخوانم سوده شد از روی خویشم شرم باد
بر زمین از آرزو رخساره سایی این همه

هر که بود از وصل شد دلگیر و هجر ما همان
نیست ما را طاقت و تاب جدایی این همه

وحشی این دریوزه‌ی دیدار دولت تا به کی
عرض خود بردی چه وضعست این گدایی این همه

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

قلب سپه ماست به یک حمله شکسته
با غمزه بگو تا نزند تیغ دو دسته

پیکان ز جگر جَسته و زخمی شده جان هم
وین طُرفه که تیرت ز کمانخانه نجَسته

امید من از طایر وصل تو بُریده‌ست
نتوان پر او بست به این تار گُسسته

از دور من و دست و دعایی اگرم تو
بر خوان ثنایی در دریوزه نبسته

نگذاشت کسادی که غباری بنشانیم
زین جنس محبت که بر او گرد نشسته

هرگز نرهد آنکه تواش بند نهادی
میرد به قفس مرغ پر و بال شکسته

وحشی نتوان خرمن امید نهادن
زین تخم تمنا که تو کشتی و نرسته

#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌_بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…

وحشی بافقی

به سبزی سرِ خوانِ کسی نیارم دست
کنم قناعت و راضی شوم به برگِ گیاه

دلِ چو آیینه‌ام تیره شد در این پستی
بس است چند نشینم چو آب در تکِ چاه؟


#عاشق_جگرسوخته
#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

Читать полностью…
Subscribe to a channel