taravat_iman | Unsorted

Telegram-канал taravat_iman - ✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

3484

●•❁﷽❁•● Velcom 🤍تفسیر قرآن کریم 🖊متن‌هاودلنوشته‌های‌زیبا 🤍نابترین‌پروفایلهاواستوری‌های‌اسلامی🕋⭐ 💌داستان های کوتاه وآموزنده♡♡♡ #تکست وبیوهای مذهبی🪴 سال تاسیس/2024میلادی 💫

Subscribe to a channel

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۵١ - سلامِ موجودات به او

درحالی که مکه با پرتوهای خورشید روشن میشد؛ محمد ﷺ از غار بیرون آمد. لرزشی شیرین سراسر وجودش را فرا گرفته بود. از هیجان، ترس و شادی می‌لرزید. وقتی از کوه به سمتِ مکه پایین می‌آمد، موجودات به او سلام دادند. کوه سنگ، درخت و چوب همگی در آن روز به سخن
آمده بودند:
"سلام خدا بر پیامبر! سلام بر تو ای فرستاده الله!"
این دیگر چه بود؟! همه موجودات حرف می‌زدند، و پیامبریِ او را تبریک می‌گفتند.  پیامبرمان ﷺ در مقابل دیده‌ها و شنیده هایش حیرت زده بود. ناگهان، صدایی از آسمان شنید. سرش را بلند کرد و به آن سمت نگاه کرد. این بار جبرئیل در شمایل فرشته بر او ظاهر شده بود. درخشش و زیباییِ فرشته وحی افق را پُر کرده بود، پیامبرمان ﷺ را صدا کرد:
"محمد ﷺ! تو پیامبرِ الله هستی، و من جبرئیل - فرشته وحی - هستم."
محمد ﷺ با گام‌های بلند و سریع از کوه پایین آمد. بی‌درنگ، به خانه رفت. خدیجه در آن ساعت منتظرِ همسرش نبود. وقتی او را چنان نگران و ترسان دید، خیلی تعجب کرد. خواست دلیلش را بداند؛ اما محمد ﷺ توانِ حرف زدن نداشت. پیوسته می‌لرزید. نخواست با پرسیدن سؤالات او را اذیت کند. پیامبر محبوبمان ﷺ به تکرار می‌کرد:
"مرا بپوشانید! مرا بپوشانید!"
حضرت خدیجه او را در بستر خواباند. چیزی رویش انداخت. پیامبرمان ﷺ مدتی استراحت کرد. به خودش که آمد؛ از جایش بلند شد. همه ماجرا را برای خدیجه تعریف کرد. سپس، گفت:
"خدیجه میترسم! میترسم که بلایی سرم آمده باشد!"
خدیجه، آن بانوی مهربان به پیامبرمان ﷺ آرامش داد:
"چه دلیلی برای ترس وجود دارد؟ این قدر خودت را ناراحت نکن. الله هرگز بنده‌ای چون تو را شرمنده و خوار نخواهد کرد."
محمد ﷺ وظیفه بسیار مهمی را عهده دار شده بود. برای همین، چنین ترسی طبیعی بود. خدیجه که نگرانیِ او را می‌دید، این طور سخنش را ادامه داد:
"تو همیشه سخن راست می‌گویی. به اقوام و خویشاوندانت توجه و محبت داری. همه به تو اعتماد دارند. با همسایگانت به ادب و احترام رفتار می‌کنی. فقرا را یاری می‌دهی. از یتیمان مراقبت می‌نمایی. به همه نیکی می‌کنی. امید دارم که تو همان پیامبر موعود باشی."
سرور دو گیتی، با شنیدن سخنان خدیجه آرام یافت. با حمایتی که از همسرش دریافت می‌نمود، خودش و مسئولیت جدیدش را بهتر حس می‌کرد.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۵۰ - خورشیدِ برآمده در شبِ تاریک


محمد ﷺ حالا چهل ساله بود. خیلی چیزها دیده و تجربه کرده بود. حال و روزِ مردم او را بسیار نگران می‌کرد. بی‌عدالتی ها، باورهای غلط و دشمنی ها او را رنج می‌داد. از همه چیز دست کشیده و ترجیح می‌داد در انزوا باشد. به کوهِ نور می‌رفت و در غارِ حرا به فکر عمیق فرو می‌رفت. فکرِ کردن به الله و با او بودن. راحتی و آرامشش بود. همسرش، خدیجه، گاهی نزد او می‌رفت و برایش خوراکی و نوشیدنی می‌برد.
چند روز بود که محمد ﷺ در غار می‌ماند. به تنهایی و در آرامش الله را عبادت می‌کرد. آن شب با شب‌های دیگر فرق داشت. همه جا ساکت بود. پرنده ها و همه موجودات نفسهایشان را حبس کرده بودند. حتی باد نمی‌وزید و گیاهان تکان نمی‌خوردند. گویی همه آنچه که قرار بود رخ دهد حس کرده بودند. روز دوشنبه حوالیِ صبح بود.
یک‌باره، نوری در غار پدیدار شد. نوری همچون برق. همه جای غار با آن نور روشن شد. همه جا بویِ خوشِ مشک پراکنده بود. درست در همان لحظه، فرشته‌ای در شمایل انسان ظاهر گردید. او جبرئیل بود؛ یکی از چهار فرشته بزرگ. در درخششی خیره‌کننده به محمد ﷺ گفت:
"بخوان."
محمد ﷺ نمی‌دانست با چه روبرو شده است. شگفت زده بود. حیرت... ترس...لرز... و سراسیمگی وجودش را فرا گرفته بود. فقط توانست بگوید:
"من خواندن نمی‌دانم."
فرشته با تمامِ توانش محمد ﷺ را در آغوش گرفت، او را به خود فشرد و رها کرد. دوباره گفت:
"بخوان!"
محمد ﷺ گفت:
"من خواندن نمی‌دانم."
فرشته دیگر بار با عشق و محبت او را در آغوش گرفت، به خود فشرد و رها کرد. دوباره گفت:
"بخوان!"
محمد ﷺ گفت:
"من خواندن نمی‌دانم. بگو چه بخوانم؟"

جیرئیل آیاتی را که از جانب الله آورده بود، بر او خواند:
[ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ۝١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ۝٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ ۝٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ۝٤]
(العلق_۴-۱)
"بخوان به نام پروردگارت. او که انسان را از خونی لخته آفرید. بخوان که پروردگارت صاحب گرم و بخشش فراوان است. اوست که با قلم به انسان علم آموزد."
محمد ﷺ غرقِ لرز و هیجان بود. آیات قرآن بر او نازل می‌شد. هر چه فرشته می‌گفت، او عیناً تکرار می‌کرد. آیات را در ذهن و ضمیر و زبانش جای می‌داد. اینک، مأموریت دشوار پیامبری به او سپرده شده بود.
پیشوایی که مردم منتظرش بودند، مأموریتش را دریافت کرد. از این پس بی‌عدالتی‌ها پایان می‌یافت. او راهِ شادمانیِ بی‌پایان را به انسان‌ها نشان می‌داد.
حالا محمد ﷺ یک پیامبر بود. همه نشانه‌ها تا آن روز به واقعیت پیوسته بود. در آن لحظات، همه هستی لبریز از شادمانی و طراوت بود. انگار هر موجودی به زبان خود می‌گفت:
"سلام بر تو ای محمد ﷺ! سلام بر تو ای جبرئیل! سلام بر آیاتِ قرآن."

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۹ - سنگ بهشتی

هیجانِ فراوانی در مکه حاکم بود. تعمیراتِ کعبه داشت به اتمام می‌رسید. نوبتِ جایگذاری حجر الأسود - سنگی که می‌گفتند از بهشت فرو افتاده است - بود. هر قبیله‌ای می‌خواست رئیس خودشان این کار را انجام دهد؛ تا افتخار آن نصیب آنان شود. در این موضوع به توافق نمی‌رسیدند. یک باره دعوای بزرگی در گرفت. دعوا بر سرِ اینکه کدام گروه این کار را بکند.
پیرمردی خردمند که دانست فرجامِ این دعوا تلخ خواهد شد، به افرادِ حاضر در کعبه گفت:
"گوش کنید! بیائید برای حلِ این موضوع از میان خود حَکَمی را برگزینیم. هر کس را که او انتخاب کرد، سنگ را در جایش بگذارد. به نظرِ من اولین کسی را که وارد مسجد الحرام شد حَکَم قرار دهیم."
همه این پیشنهاد را پذیرفتند. هیجان به اوج خود رسیده بود. با نزدیک شدنِ حَکَم لبخندی بر لب ها نقش بست؛ چون آن فرد، محمد امین بود، که همه بسیار دوستش داشتند. الله او را فرستاده بود. همه خوشحال شدند، و یک صدا فریاد زدند:
"محمد امین می‌آيد. او امین‌ترین فرد است، هر تصمیمی بگیرد همه بدان عمل خواهیم کرد."
محمد ﷺ آمد و با چهره‌ای خندان به آنها سلام داد. چون چند روزی در سفر بود و تازه به مکه رسیده بود. از اوضاع خبر نداشت. ماجرا را برایش بازگو کردند. محمد ﷺ به آنها گفت:
"برای من چادری بیاورید."
فوراً چادری آوردند. آن را پهن کرد. همه با کنجکاوی او را تماشا می‌کردند.
محمد ﷺ گفت:
"حالا هر کدام از رؤسایِ قبایل گوشه‌ای از چادر را بگیرند."
سرانِ قبایل گوشه‌های چادر را گرفتند. همه با هم سنگ را بلند کردند. بعد محمد ﷺ، خودش آن را در جایش قرار داد. به این ترتیب همه با هم سنگ مقدس را در جایش نهادند. مشکل حل شد، و همه راضی بودند.
از آن روز به بعد، حجر الأسود، آن سنگ بهشتی در همان جایی است که پیامبرمان ﷺ قرار داده بود. کسانی که آن را بوییده و بوسیده اند، می‌گویند هنوز بوی خیلی خوشی از آن به مشام می‌رسد.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس نوزدهم  : [ تفسیر آیات 10 _ 16 سوره بقره ]


▶️ مشاهده در یوتوب

🕰 مدت ارائه 43:44 دقیقه

🔸حجم 10 MB

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۸ - عقابی که مار را ربود

کعبه برای مردم خیلی مهم بود. از حضرت آدم به بعد، تمامِ پیامبران در آنجا عبادت کرده بودند. همه دعاها در کعبه قبول می‌شد. مردم از این بنای مقدس مثلِ چشمانشان مراقبت می‌کردند و هر وقت لازم می‌شد آن را مرمت و بازسازی می‌کردند.
باز کعبه نیاز به تعمیر داشت. سیل به داخلش نفوذ کرده بود. سقف نداشت.
دیوارها تَرَک برداشته بود، و در اثر آتش‌سوزی پرده‌اش سوخته بود.
آن روزها یک کشتی یونانی در نزدیکی‌های جده به گِل نشسته بود. بارِ کشتی مصالح ساختمانی بود. مکیان تصمیم گرفتند با این مصالح، کعبه را بازسازی کنند. مصالح را خریدند و با معماران خیلی خوبی قرارداد بستند؛ اما جرأتِ آغاز این تعمیرات را نداشتند؛ زیرا زیرِ دیوارِ کعبه ماری لانه کرده بود. با دیدنِ کسانی که به قصدِ تعمیرِ کعبه می‌آمدند، عصبانی می‌شد و سرش را بلند می‌کرد و زبانش را برای زهر پاشیدن بیرون می‌آورد. همه از آن مار می‌ترسیدند. مردم چاره ای نداشتند و مدت‌ها مانده بودند که چه باید بکنند.
البته که الله این بنای مقدس را از مار و هر دشمنی محافظت می‌کرد. روزی مار بیرون آمده و آفتاب می‌گرفت. یکباره، بر بالای کعبه عقاب چالاکی پیدا شد. عقاب با بالهای بزرگ و بلندش بالای کعبه پرسه میزد. ناگهان به سرعت پایین آمده و مار را برداشت و با خود به آسمان برد. به این ترتیب، به فرمان الله مار از کعبه دور شد. مردم خوشحال و متحیر بودند و می‌گفتند:
"الله ما را از مار نجات داد. حالا به راحتی می‌توانیم به تعمیر و بازسازیِ کعبه بپردازیم. معماران هم که آماده اند، چرا معطلیم؟ زود باشید کار را شروع و کعبه را به بهترین شکل تعمیر کنیم."
اهل مکه با اشتیاق آستین بالا زدند و با خوشحالی کار را آغاز کردند.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

🌹✨🌹
🌸🍃و چــون از سختی و مصیبــتی نجات یافــتی...

✘نبایــد بگویی این نجــات به سبب نماز و صــدقه و پایبنــدی بر اذکار و نیتــ پاک و خالصم بــوده است...

☑️ بلکــــــه باید چنیــــــن بگویی؛
✨ پروردگــارم مرا با #رحمتش نجــات داد

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس هفده ام  : [ تفسیر آیات 4 _7 سوره بقره ]

00:00 وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)
18:45 أُو۟لَـٰٓئِكَ عَلَىٰ هُدًۭى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُو۟لَـٰٓئِكَ هُمْ ٱلْمُفْلِحُونَ (5)
20:40 إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ سَوَآءٌۭ عَلَيْهِمْ أَأُنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (6)
31:46 خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌۭ وَلَهُمْ عَذَابٌۭ عَظِيمٌۭ (7)

▶️ مشاهده در یوتوب

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس شانزدهم  : [ تفسیر آیه 2 , 3 سوره بقره ]


00:00 ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ (2)
25:52 الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (3)


▶️ مشاهده در یوتوب

🕰 مدت ارائه 40:24 دقیقه

🔸 حجم 9 MB

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

یاالله نگاه کردن به ذات بخشنده ات را در باغهای پرنعمت بهشت نصیب ما وپدرومادرمان واهل بیتمان  وهمه امواتمان بگردان 🤲🏻

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۵ - کودکِ گم‌شده، پیدا می‌شود

زید در خانه خدیجه و محمد ﷺ در آرامش زندگی می‌کرد. خانواده‌اش خیلی نگرانش بودند. نمی‌دانستند فرزندشان کجاست. همه جا دنبالش می‌گشتند و از همه سراغش را می‌گرفتند.
روزی افرادی خارجی به مکه آمدند. این افراد از قبیله زید بودند. هنگامِ زیارتِ کعبه، زید را دیدند. او را شناختند و بدونِ فوتِ وقت رفتند و به خانواده‌اش خبر دادند.
پدر و مادرش از پیدا شدنِ فرزندشان بسیار خوشحال بودند. پدرش با عمویش به مکه آمدند.
متوجه شدند که زید در خانه محمد ﷺ است. پدر زید، محمد ﷺ را یافت و به او گفت:
""شنیده‌ام که پسرم در خانه شماست. هر چه بخواهید می‌دهم که پسرم را به من برگردانید."
محمد ﷺ پرسید:
"پسر شما کیست؟"
پدرش گفت:
"زید، او پسرِ من است."
محمد ﷺ گفت:
"پس زید را صدا کنیم و از او بپرسیم که خودش دوست دارد کجا باشد؟ اگر دلش خواست با شما بیاید چیزی نخواهم خواست، می‌توانید او را ببرید؛ اما اگر بخواهد نزدِ من بماند، اجازه دهید همین جا نزدِ ما بماند."
پدرِ زید این پیشنهاد را پذیرفت. زید را صدا کردند. محمد ﷺ پرسید:
"زید! این آقایان را میشناسی؟"
زید گفت:
"آاری، می‌شناسم."
"که هستند؟"
زید پاسخ داد:
"این پدرم است، این هم عمویم."
محمد ﷺ ادامه داد:
"من را می‌شناسی و می‌دانی که چقدر دوستت دارم. ایشان هم پدر و عمویت هستند. می‌خواهی با من بمان یا با آنها برو. کاملاً مختاری!"
زید گفت:
"می‌خواهم با تو بمانم. تو به اندازه پدر و مادرم برایم ارزشمند هستی. نمی‌توانم از تو جدا شوم."
پدرش از این حرفهای او خیلی تعجب کرد. زید که متوجه این موضوع شد، رو به پدرش کرد و گفت:
"بابا جان! من چنان نیکی‌های از او دیده ام که او را با هیچ کس عوض نخواهم کرد. شما را هم خیلی دوست دارم؛ اما خواهش میکنم اجازه بدهید نزدِ او بمانم."
پس از حرفهای زید، پدرش فکر کرد که
بهتر است زید جایی باشد که خشنودتر است و به ماندنش رضایت داد. البته آنان هر وقت دوست داشتند می‌توانستند همدیگر را ببینند.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۴ - زید؛ کودکی بَرده

روزی کودکی هشت ساله به نامِ زید، مثلِ سیل، اشک از چشمانش سرازیر بود. مادرش به خانه دایی‌اش رفته، شبانه اوباش به خانه حمله کرده و زید را دزدیده بودند. آن‌ها قصد داشتند او را به عنوانِ برده به ثروتمندان بفروشند. کودکِ بیچاره خیلی غمگین و نگران بود. کسی چه می‌دانست چه بلایی سرش خواهد آمد و زیر دست کدام آدمِ ظالم مجبور به بردگی خواهد شد؟ این فکرها را می‌کرد و های‌های می‌گریست.
اوباش، زید را در بازارِ برده‌‌ها فروختند. خریدار، زید را برداشت و سمتِ مکه به راه افتاد. او برادرزاده خدیجه، حاکم، بود. حالا زید در مکه و در خانه‌ای که نمی‌شناخت، بردگی می‌کرد. روزی مهمانی به خانه آمد. آن مهمان، خدیجه بود. زید خیلی به او علاقه‌مند شد. خدیجه هم برای زید چنین بود. حاکم، زید را به عمه‌اش، خدیجه، هدیه داد. خدیجه خوش‌قلب، زید را با خود به خانه‌اش برد.
زید به محضِ رسیدن به خانه خدیجه، انگار با دریایی از نور مواجه شد. انسانی خنده‌رو، شیرین‌زبان و اهلِ فهم و تفاهم موهای زید را نوازش می‌کرد. او محمد ﷺ
بود.
محمد ﷺ خیلی از زید خوشش آمد. او را نه به عنوانِ برده بلکه به عنوانِ فرزند در خانه‌اش پذیرفت. حالا زید در خانه‌ای گرم و صمیمی زندگی می‌کرد‌ سرِحال بود و آسایش داشت. او اکنون پدری مثل محمد ﷺ و مادری چون خدیجه داشت.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

کتابفروشی آنلاین | دنیایی از کتاب‌های متنوع.
کتاب بخرید، کتاب بخوانید، لذت ببرید.
انتخاب کتاب با شما، ارسال با ما.
کتاب‌های جدید و پرفروش در راه است.
بهترین کتاب‌ها با بهترین قیمت.
/channel/Selmas_Book_Store

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۳ - بازی‌های زینب و رقیه


از همه احوالاتِ آنها پیدا بود که فرزندانِ پیامبر هستند. خیلی شیرین بودند. در کارهای خانه، مادرشان را کمک میکردند و اصلاً اذیتش نمی‌کردند. سنِ زینب و رقیه خیلی به هم نزدیک بود. تفاهمِ خوبی با هم داشتند. هرگز دعوا نمی‌کردند و بگومگوهای کوچک را سریع فراموش می‌کردند.
خیلی خوب از خواهرِ کوچکشان، ام‌کلثوم، مراقبت می‌کردند. وقتی مادر مشغولِ کار بود، آنها با هم بازی می‌کردند. و با بازی کردن او را می‌خنداندن و برایش لالایی می‌خواندند که بخوابد. پس از تمام شدنِ کارِ مادر، چیزی که زینب و رقیه بسیار دوست داشتند این بود که بیرون بروند و با دوستانشان بازی کنند.
یک روز زینب و رقیه خرما در دست، پیش دوستانشان رفتند. خرماها را با آنها تقسیم کردند. بچه ها با خوشحالی خرماها را خوردند. دختر کوچولوای خرمایش را نخورد و گفت:
"من خرمایم را میبرم و به بت میدهم که بخورد."
دوان سمتِ خانه‌اش رفت. رقیه چیزی از حرفِ این دختر نفهمید؛ زیرا او اصلاً نمی‌دانست بت چیست؟!
دختر کوچولو کمی بعد خرما در دست برگشت. گفت: "نمیخورد!"
سپس گفت: "مگر خودم دهان ندارم؟!" و خرما را خودش خورد.
زینب و رقیه خیلی تعجب کرده بودند. رقیه از خواهرش پرسید:
"خواهر! بت یعنی چه؟"
زینب گفت:
"پدرم می‌گوید آنها با سنگ‌های کوی و برزن تفاوتی ندارند."
و بعد این طور به خواهرش گفت:
"مردم از سنگ و چوب چیزهایی می‌سازند و آنها را می‌پرستند. به آنها بت می‌گویند. تمامِ روز در مقابلِ این بت‌ها زانو زده و دعا می‌کنند. در هر خانه‌ای بتی وجود دارد."
رقیه با چشمانِ دوست داشتنی‌اش خواهرش را نگاه می‌کرد و چیزی از حرف‌هایش نمی‌فهمید. مگر ممکن است دعا کردن در برابرِ سنگ و چوب؟!
فرزندان عزیزِ پیامبر ﷺ تحتِ تربیتِ پدر و مادر و زیر آسمانی از عشق بزرگ می‌شدند. مشتی از این عشق هم در قلبِ ایشان نشسته بود. اسمش «محبت به الله» بود. چه زیباست با محبتِ الله زندگی کردن!

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

/channel/+4Sl9I_q3u7w3ZGZk
لینک گروه تبادلات فولدری همه امار بدون هزینه ثبت میشن مخصوص کانال های اهل سنت

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس چهاردهم  : [ تفسیر آیات 5_7 سوره فاتحه]


▶️ مشاهده در یوتوب

🕰 زمانبندی های درس
:

00:38 ادامه آیه [ 5 ]
16:05 آیه  [ 6 ]
29:05 آیه  [ 7 ]



🕑 مدت ارائه 43:03 دقیقه

🔸 حجم 9 MB

#سوره‌‌فاتحه
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

🌷نور دلِ مؤمنین بُوَد در صلوات🌸
🌷اندوخته ی یقین بُوَد در صلوات🌸

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس بیستم  : [ تفسیر آیات 17 _ 20 سوره بقره ]


▶️ مشاهده در یوتوب

🕑 مدت ارائه 54:15 دقیقه

🔸 حجم 13 MB

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

ایمانی که با عمل نباشد ؛
ایمان نیست وِرد زبان است!📿

#تکست
🎍🌺

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

قال رسول اللهﷺ :
« احفظَ اللَّهَ تَجِدْهُ أَمَامَک، تَعَرَّفْ إِلَی اللَّهِ فی الرَّخَاءِ یعرِفْکَ فی الشِّدةِ ، واعْلَمْ أَنّ مَا أَخْطَأَکَ لَمْ یَکُنْ لِیُصیبَک، وَمَا أَصَابَکَ لمْ یَکُن لِیُخْطِئَکَ واعْلَمْ أنّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْر، وأَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْب، وأَنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسْراً »

" بیاد خدا باش، او را در برابر خود می یابی، در هنگام فراخی خدا را بشناس تا در سختی ها ترا بشناسد، و بدان آنچه که باید بتو نرسد، نمی رسد و آنچه که باید بتو برسد حتماً رسیدنی است، و بدان که یاری و مدد با صبر و پایداری، گشادگی با سختی و دشواری با آسانی است ".
(روایت ترمذی)

#بدر_المشاري 🎤

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

هشت فایده از فواید سوره‌ی بقره که اگر آن را بدانید تلاوت روزانه‌‌ی این سوره را هرگز ترک نخواهید کرد.

سلام و درود خدا بر رسولش و بر خاندان و یارانش و کسانی که از ایشان پیروی کردند.

خدایا! به ما بیاموز آنچه را که برایمان سودمند است و ما را از آنچه آموخته‌ای بهره‌مند ساز و بر دانش و تقوای ما نیز بیفزا. آمین

عزیزانم! به خدا قسم، سخنانی که خواهم گفت از مهم‌ترین سخنانی است که از زمانی وارد دنیای رقیه‌ی شرعی شده‌ام به آن می‌پردازم. اهمیت این سخن نیز بخاطر بزرگی و فضلیت سوره‌ی مبارکه‌ی بقره است که می‌خواهم در مورد آن صحبت کنم.

چند دقیقه‌ مرا همراهی کنید تا هشت فایده از فواید سوره‌ی بقره را برای کسی که به تلاوت آن پایبند است و بر خواندنش مداومت دارد بیان کنم. تمام فوایدی که اکنون ذکر خواهم کرد، به خواست خدا از جمله‌ی فوایدی است که از تجربه با بیماران بدست آورده‌ام و من چیزی را در کانالم نشر نمی‌کنم مگر این‌که آن را تجربه کرده باشم.

اولین فایده از فواید سوره‌ی بقره این است که این سوره قوی‌ترین سلاح در برابر شیطان ساکن بدن است و قوی‌ترین سلاح برای کسی است که می‌خواهد با شیطانی که در بدن ساکن‌شده مبارزه کند و او را عذاب دهد.

چه بسیار شیاطینی که خود را در بدن پنهان کرده و یا از بدن خارج نمی‌شدند که با مداومت بر سوره‌ی بقره ظاهر شدند، گریه‌کنان و فریادزنان از مخفیگاهی که در آن ساکن شده بودند خارج شدند. پس بر خواندن این سوره پایبند باشید و توجه داشته باشید که در هنگام تلاوت سوره‌ی بقره نیت خود را حاضر کنید که برای چه چیزی و به چه نیتی می‌خواهید آن را بخوانید.

فایده‌ی دوم از فواید سوره‌ی بقره این است که اسحار و اخلاط فاسد از معده را خارج می‌کند. بسیاری از بیماران بعد از مداومت بر تلاوت سوره‌ی بقره اذعان کرده‌اند که استفراغ کرده‌اند و اخلاط، اسحار عین و حسد از معده چه به‌صورت استفراغ و چه اسهال خارج شده است، هرچند شیطان ساکن در بدن قوی‌تر شده باشد یا مدت زیادی در بدن باقی مانده باشد، لذا برای تصدیق آنچه را که ذکر کردیم توصیه می‌کنم حتماً مداومت بر خواندن سوره‌ی بقره را تجربه کنید.

فایده‌ی سوم از فواید سوره‌ی بقره این است که گره‌های قدیمی و قوی شیاطین و نیز قلعه‌ها و حصارهایشان را به لرزه درمی‌آورد.‌ این گره‌ها به هر دلیلی در بدن ایجاد شده باشند و هرچقدر هم قدیمی و محکم باشند، سوره‌ی بقره بر همه‌ی آن‌ها تاثیرگذار است و از آن در امان نمی‌مانند.

بسیاری از مردم احساس می‌کنند مصاب هستند ولی به رقیه واکنشی ندارند یا واکنش‌شان بسیار کم است، اما من به شما توصیه می‌کنم  که این سوره را بخوانید، به خدا قسم از فوایدش این است که گره‌های قدیمی قوی و محکم را به لرزه درمی‌آورد و شیاطین به‌ویژه شیطان حسد را از مخفی‌گاهایشان خارج می‌کند.

برخی افراد از عوارض وجود شیطان در بدن سالیان سال رنج برده‌‌اند و هر کاری هم کرده‌اند از بدن خارج نمی‌شد و حتی راقیان ماهر و متبحر نیز برای تشخیص آن به وقت و دراست زیادی نیاز داشتند، اما سوره‌ی بقره خودش به تنهایی همه‌ی این مشکلات را حل می‌کند، لذا توصیه‌ی من به همه‌ی شما این است که به خواندن سوره‌ی بقره پایبند باشید و مداوم آن را بخوانید.

فایده‌ی چهارم از فواید سوره‌ی بقره این است که به خواست خدای متعال، سحر تعطیل را بطور کامل از بین می‌برد بخصوص سحر تعطیل ازدواج، سحر نزدیکی با همسر و سحر تعطیل رزق‌ که بیشتر افراد از آن رنج می‌برند.

چه بسیاری افرادی که پس از پایبندی به تلاوت سوره‌ی بقره ازدواج کردند، و به خواست خداوند کسی که به آن پایبند باشد به خیر و برکت آن در مسائل مربوط به سحر تعطیلات بالأخص سحر تعطیل ازدواج که یکی از انواع مهم سحر تعطیل می‌باشد دست خواهد یافت.

فایده‌ی پنجم از فواید سوره‌ی بقره این است که پس از سستی، تنبلی و خستگی، در بدن نیرو، نشاط و قوت ایجاد می‌کند.

شاید جوانان سالم بسیاری را ببینید که به لحاظ قدرت جسمی و بدنی هیچ مشکلی ندارند اما وقتی می‌خواهند کاری انجام دهند دچار ضعف و تنبلی می‌شوند، زیاد دراز می‌کشند و می‌خوابند، اگر چند قدم بردارند زود خسته می‌شوند و در بدن احساس سنگینی می‌کنند.

پس به شما توصیه می‌کنم به تلاوت سوره‌ی بقره پایبند باشید که به خدا قسم، قدرت و نشاط شگفت‌انگیزی پس از سستی و تنبلی به شما دست خواهد داد.

فایده‌ی ششم از فواید سوره‌ی بقره این است که به زمان و عمر شما برکت می‌‌بخشد. این عصر، عصر سرعت است، روزها زمان به سرعت می‌گذرد و این هم از نشانه‌های قیامت است، اما کسی که پایبند به تلاوت سوره‌ی بقره است، به خدا قسم مال، وقت، عمر، عمل و زندگی‌اش مالامال از برکت می‌شود.

و از خداوند متعال خواستارم که در گفته‌هایم توفیق و سداد قرار دهد، و مرا نیز از دعای خیر خود فراموش نکنید.

❀ راقی غریب الموصلی

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس هجده ام   : [ تفسیر آیات 8 _ 9 سوره بقره ]

00:00 بحث تفصیلی در مورد منافقین و شرح آیه = وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ 8
38:45 يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا۟ وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ 9

▶️ مشاهده در یوتوب

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۷ - علی در خانه‌ شادمانی

محمد ﷺ خیلی به فکرِ اقوامش بود. به ویژه عمویش، ابو طالب را بسیار دوست داشت. در سال‌هایی که نزدِ او زندگی می‌کرد، نیکی‌های بسیاری از او دیده بود.
مدتی بود که ابو طالب در فقر و تنگدستی به سر می‌برد. محمد ﷺ دوست داشت به او کمک کند. تعدادِ فرزندان ابوطالب زیاد بود. نمی‌توانست چنان که می‌خواهد از آنها مراقبت کند. فرزندانش گاه سیر و گاهی گرسنه می‌خوابیدند. محمد ﷺ متوجهِ همه چیز بود. فکر کرد چگونه میتواند به عمویش کمک کند. سرانجام به تصمیمی رسید: پذیرفتنِ سرپرستیِ یکی از فرزندانِ او. با این کار، از بارِ عمویش کاسته می‌شد.
محمد ﷺ فکرش را با عمویش در میان گذاشت. عمو چون او را خیلی دوست داشت رویش را زمین نزد و پذیرفت که فرزندش، علی (رض)، با ایشان زندگی کند.
علی (رض) بسیار دانا و دوست داشتنی بود. به اندازه یک انسانِ بالغ و رشید افکارش پخته بود. محمد ﷺ را نیز بسیار دوست داشت. او هم از این تصمیم راضی و خشنود بود.
علی (رض) کودکی باهوش، نیرومند و قوی بود. بچه‌هایی که در کوچه دعوا می‌کردند، با دیدنِ او از ترس می‌لرزید. از انسان‌های خوب طرفداری و محافظت می‌کرد و انسان‌های بد را می‌ترساند. بسیار زیبا و به جا حرف می‌زد. درس خواندن را خیلی دوست داشت و به یادگیری چیزهای نیکو خیلی علاقه‌مند بود
حالا او هم در خانه محمد ﷺ زندگی می‌کرد؛ با شش فرزند زیبای دیگر، و زید، و از همه مهمتر نزد محمد ﷺ.
محمد ﷺ علاقه و محبت زیادی به علی (رض) داشت. همیشه با او به نیکی رفتار می‌کرد و هرگز دلش را نمی‌نشست. علی (رض) با خود عهد کرده بود که هرگز از محمد ﷺ جدا نشود. خیلی چیزها بود که از او بیاموزد. با این افکار زندگی تازه‌اش را آغاز کرد. در چشم و دل و زبانش محمد ﷺ بود. همه کارهای او را بسیار دوست داشت؛ زیرا در هر کارِ او زیبایی متفاوتی می‌یافت.
از آسمان عشق بارید. یک توده از آن عشق در آن خانه زیبای مکه افتاد. کودکان خوشحال شدند. همه با این لبخند زیبا شدند. در چشم ها نور و در دلها عشق موج می‌زد.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۶ - خوشحالیِ بزرگِ زید

زید به پدرش گفت که می‌خواهد نزد محمد ﷺ بماند و پدرش هم به نظر پسرش احترام گذاشت. در حالی که پدر و عمو آماده بازگشت به دیارشان بودند،  محمد ﷺ دستِ زید را گرفت و با محبت نگاهش کرد. با هم به سمتِ میدان مکه به راه افتادند. محمد ﷺ دستِ زید را بالا گرفت و به کسانی که آنجا بودند چنین گفت:
"همه بشنوند و بدانند که زید پسرِ من است. اموالِ من متعلق به اوست و اموالِ او نیز به من تعلق دارد. او فرزندِ من است."
محمد ﷺ با اعلانش زید را به فرزند خواندگی قبول می‌کرد. حالا زید پسرِ محمد ﷺ بود. چه شادمانیِ دست نیافتنی‌ای است فرزندِ محمد ﷺ بودن.
پدرِ زید هم که آنجا بود با حیرت زید و محمد ﷺ را نگاه می‌کرد. هرگز پسرش را تا این حد خوشحال ندیده بود. دیگر،  ناراحت نبود. با رضایتِ قلبی به دیارِ خود برمی‌گشت. وقتی به منزل رسید، همه ماجرا را برای مادرِ زید تعریف کرد. مادر خشنود بود که فرزندش نزد انسان‌هایی امین است و در سلامت و خوشحالی به سر می‌برد. به علاوه، هر وقت می‌خواست می‌توانست به دیدنش برود.
حالا دیگر او زید پسرِ محمد ﷺ بود. مردم هم او را با این عنوان پذیرفتند و با محبت با او رفتار کردند.
خوشحالیِ زید دهان به دهان می‌گشت. این شادمانی سالها بر سرِ زبانها بود و هرگز فراموش نشد.

اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس پانزدهم  : [ مقدمه ی سوره بقره ]


▶️ مشاهده در یوتوب

🕰 زمانبندی های درس
:

00:00 مقدمه
02:20 تعداد آیات سوره بقره
02:55 مکی مدنی بودن سوره
05:08 خلاصه ی سوره بقره
11:15 چرا این سوره بنام بقره یاد شده است؟
14:30 فضائل سوره مبارکه بقره
23:23 اولین آیه سوره بقره _ بحث زیبای در رابطه به حروف مقطعات


🕑 مدت ارائه 43:07 دقیقه

🔸 حجم 10 MB

#سوره‌‌فاتحه
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

بازی فوتبال 90دقیقه‌اس!
هر فیلم سینمایی تقریبا 100دقیقه!
استفاده از گوشی 3_4 ساعت!
اما نماز 5 تا 10 دقیقه!
و بهشت همیشگی! ☘

#استوری

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

وجودتون برکت کانال ماست باحضورتون ازممون حمایت کنین عضو بشین
#کاناله_ادمین

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

از دیدگاه زیست‌شناختی، بقای انسان به محصولات دارویی (و شرکت‌ها) وابسته نیست.

اما بقای شرکت‌های دارویی از نظر مالی به انسان‌ها وابسته است.:)

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

#تلنگر

"زمانی بر مردم می‌آید که دل‌هایشان از قرآن خالی می‌شود و همانند خرابه می‌گردد و فرسوده می‌شود همانطور که لباس‌هایشان فرسوده می‌شود
و
از درون فرومی‌پاشند طوری که هیچ شیرینی و لذتی در آن نمی‌یابند و هرگاه از دستورات دین کوتاهی می‌کنند می‌گویند: "خداوند، بخشنده و مهربان است"
و اگر آنچه از آن نهی شده‌اند را انجام دهند می‌گویند: "خداوند ما را می‌بخشد چون ما که به خدا، شرک نورزیده‌ایم".

حرص و طمع بر تمام کار و بارشان حکمفرما می‌شود و ترسی از خدا نخواهند داشت.
آن هنگام پوست سوسمار و دل گرگ دارند و بهترین‌شان کسیست که خودش را فریب می‌دهد".

منبع: أبو العالیة، العقوبات از ابن أبی الدنیا

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۲ - قاسم و عبدالله به بهشت پرواز میکنند

فرزندان محمد ﷺ و خدیجه فرشته‌روی بودند؛ زیرا آنان فرزندانِ پیامبر ﷺ بودند. مردم از تماشای ایشان سیر نمی‌شدند. همه کودکان دوست داشتند با آنها بازی کنند. همه حیران و شیفته تربیت ایشان بودند. این شش فرزند در آن خانهِ گرم شادمانه می‌زیستند و شُکرگزار الله بودند؛ زیرا از پدرشان چنین آموخته بودند. محمد ﷺ همیشه الله را شکر می‌کرد. او گناه نکردن و بردباری را از همان سنینِ کودکی آموخته بود. شُکرِ او بی پایان بود. البته که او هم مثلِ همه انسان‌ها تلخی‌ها و شیرینی‌های زندگی را تجربه می‌کرد.
او قاسم و عبدالله را که مثل چشمش دوست می‌داشت، از دست داد و آن دو به بهشت پرواز کردند. محمد ﷺ مثلِ همیشه صبر و شکیبایی از خود نشان داد. خدیجه هم گرچه داغِ از دست دادنِ فرزند داشت؛ اما صبوری می‌کرد. آن دو، خیلی دلتنگِ قاسم و عبدالله می‌شدند و می‌گریستند؛ اما هرگز عصیان نکردند؛ زیرا می‌دانستند که فرزندانشان در بهشت هستند و الله را به خاطر آن شکر می‌کردند. محمد ﷺ و خدیجه جایِ خالی قاسم و عبدالله را با عشق به دیگر فرزندانشان پُر می‌کردند. آنها را مثلِ گُل می‌بوییدند و دوست می‌داشتند، و همواره تلاش می‌کردند که ایشان با‌تربیت و فهمیده باشند.
این کودکانِ تربیت شده زیرِ نظرِ دو انسانِ زیبا و خوش اخلاق، هر کجا می‌رفتند؛ شادی و نشاط را نیز با خود می‌بردند.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه دارد ان شاءالله...

  

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۱ - شش فرزند در خانه‌ای شاد

هوای خانه محمد ﷺ و خدیجه آکنده از شادی، ادب و احترام، عشق و درستی بود. این دو انسانِ زیبا همواره رابطه ای لبریز از عشق و احترام داشتند. از این رو، شادیِ خانه شان هرگز کم نمی‌شد.
روزهای زیبا از پی هم می‌گذشتند. الله متعال، در طولِ سالیان شش فرزندِ یکی از دیگری زیباتر به آنان عطا فرمود. اوّل قاسم به دنیا آمد و سپس زینب، رقیه، ام‌كلثوم، فاطمه و عبدالله. فرزندانی یکی از دیگری شیرین‌تر، ماه‌رویانی ستاره‌چشم، عزیز و دوست داشتنی. در سایه حضور آن‌ها، بر شادمانیِ خانه محمد ﷺ و خدیجه روز به روز افزوده می‌شد.
همه، این کودکانِ با تربیت و فهمیده را دوست داشتند. آنان مثلِ مادرشان، خدیجه، پاک بودند، و همچون پدرشان محمد ﷺ لبریز از عشق و راستگویی. به کسی بدی نمی‌کردند. همواره خنده بر لب داشتند. در جامعه انگشت نمای نیکی بودند و با دیدن آنها می‌گفتند:
"اینان باید فرزندان خدیجه و محمد ﷺ باشند."
حالا محمد ﷺ مردی تاجر بود. اموالِ خدیجه را به بیرون از شهر برده و به فروش می‌رساند و با سودهای فراوان به مکه بر می‌گشت. خدیجه در سایه کار و تلاش محمد ﷺ ثروتمندتر شد. با هم به فقرا کمک می‌کردند و از افتاده‌ها دستگیری می‌نمودند. آن دو با وجود ثروت فراوان، زندگیِ ساده را دوست داشتند و آن را برگزیدند.
ظاهر خانه خدیجه و محمد ﷺ، اگرچه همچون سایر خانه‌های مکه بود؛ اما با بقیه فرق داشت. خانه‌ای گرم، صمیمی و پاکیزه، که در زمین مردم به آن رشک می‌بردند و در آسمان مَلایک به آن غبطه می‌خوردند.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב•

ادامه‌ دارد ان شاءالله...


  

Читать полностью…
Subscribe to a channel