ღ
نام تو
رازی نوشته بر پر پروانههاست
گلها همه به نام تو مشهورند
آیینهها
از انعکاس نام تو میخندند
در کوچههای خاطره باران
وقتی که خوشههای اقاقی
از نردههای حوصلهی دیوار
سر ریز میکنند
و در مشام باد
عطر بنفش نام تو میپیچد
نامات
طِلسمِ به اسمِ اقاقیها است...
✍ قیصر_امینپور | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️
اصلا مهم نیست
چقدر دوستم داری
چقدر بی من و با او
به خواب می روی
دیگر هیچ چیز مهم نیست،
من چند ماهی می شود
به خاطر همین چیزهای بی ارزش
در قبرستان
خانه ای خریده ام . . .
✍ نيما_معماريان | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
ıl💚lı
مانده ام...
این "دیوانه" گفتن های تو
چه داشت..
که حتی..
"دوستت دارم" های هیچ کسی..
شبیهش نیست...
✍ حسین_شفیع_زاده | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
♡
هزار سال هم بگذرد
نگاهت غافلگیرم می کند ...
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی ...
مگر می شود تو را دید
و به معجزه ایمان نداشت ؟!
✍ نیلوفر_لاری_پور | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
🌸🍃
اشک ها
حرف های نگفته ی منند
که هر شب
روی کاغذِ گونه ها
می نویسم و پاک می کنم...
وَ تو هرگز نمی فهمی
چه دوستت دارم هایی
که مچاله نکرده ام...
✍ مینا_آقازاده | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️
یک نفر آمد ...
کتابهای مرا برد
روی سرم سقفی از تناسب گلها کشید
عصر مرا با دریچههای مکرر وسیع کرد
میز مرا زیر معنویت باران نهاد !...
✍سهراب_سپهری | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
.
حتی
رودخانه ای
که خیال بازگشت را
زیر سنگریزه ها دفن می کند
بی وقفه می رود
تا با گریه های ابر برگردد
تو
چگونه میتوانی
سیل اشکِ اشتیاقم را
به آمدنت نادیده بگیری؟
👤مریم_امینی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️
كفايت میكرد مرا حرمت آويشن
مرا مهتاب
مرا لبخند
و آويشن، حرمت چشمان تو بود.
نبود؟
پس دل گره زدم به ضريح انديشهای
كه آويشن را میسرود
آری گلم!
دلم!
حرمت نگه دار
كه اين اشکها
خونبهای عمر رفتهی من است
سرگذشت كسی كه هيچكس نبود
و هميشه گريه میكرد
بیمجال انديشه به بغضهای خود...
تا کی مرا گريه كند؟
تا كِی؟
و به كدام مرام بميرد؟
✍ حسین_پناهی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️
تمامِ ترس من این است
یک شب بخوابم و
صبح
رخسارِ تو را به یاد نیاورم.
تا می توانم تماشا خواهم کرد
هر چیزی را تماشا خواهم کرد.
چشم هایم
رو به شب می روند.
ترسم بیهوده نیست
من می ترسم
از احتمالِ ندیدن تو می ترسم.
✍ سیدعلی_صالحی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
🔗⃟
مىگويند كه درد
آدمها را بههم نزديک مىكند؛
به من بگو
كداممان شاد هستيم
كه اين همه از هم دور ماندهايم...؟
#اعوز_آتای | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️࿐
خدا کند امروز خشنودی ببارد!
همان کلمات قدیمی خودم ببارند
ستاره
دریا
خواب
تبسم و باران...
✍ سیدعلی _ صالحی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
برای من
باز بگذار
درهای شهری را
که در آن
زندگی میکنی
آن چیزها که
برای تو خواهم گفت
تنها با سخن گفتن از آنها
به اتمام نمیرسند
سال هاست
از زندگی من
لحظههایی را دزدیدهای
که تمام این لحظهها
با نام تو یکی شدهاند
#ازدمیر_آصف
#شعر_جهان
@SheereSepiid
🔗⃟🌵
الان دقیقا کیستم؟
ته مانده ای از خودم
یا تمام تو؟
✍ یغما_گلرویی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️࿐
دوستت داشتم
با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدهام
و تو را همیشه نمیبینم،
دوستت داشتم چون برایت نوشتم
و برایت خواندم
و بخاطرت خندیدم
و بخاطر تو تغییر کردم
و تو را دوست داشتم در حالی که دور بودی...
✍ محمود_درویش | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
🔗⃟🌵
گفته بودی
هر وقت که شعر می نویسی
دوستم بدار
نمی دانم
از این همه شعر نوشتن است
که دیوانه وار دوستت دارم
یا از این همه دوست داشتن
که دیوانه وار شعر می نویسم
✍ واهه_ آرمن | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
ıl🧡lı
هر لبخند تو
هر بوسهی تو
به من آن قدرت را عنایت میکند
که کوهی را بر سر کوهی بگذارم.
کافی است که زیر بازوی مرا بگیری
و از من بخواهی.
به تو ثابت خواهم کرد..
که عشق، تواناترین خدایان است.
شور زندگی در من بیداد میکند.
امروز بیش از هر وقت دیگر زندهام
و نفسی که خون مرا تازه میکند تویی...!
✍ احمد_شاملو | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️
چگونه فکر میکنی پنهانی و به چشم نمیآیی؟
تو که قطرهی بارانی بر پیراهنم،
دکمهی طلایی بر آستینم،
کتابی کوچکی در دستانم
و زخم کهنهای بر گوشهی لبم.
مردم از عطر لباسم میفهمند که معشوقم تویی،
از عطر تنم میفهمند که با من بودهای،
از بازوی به خواب رفتهام میفهمند که زیر سر تو بوده است...
✍ نزار قبانی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️࿐
حتی اگر هرگز
بار دیگر تو را نبینم
احتیاج دارم بدانم
جایی در این شهر کثیف ترسناک
در گوشهای از این جهنم سیاه
تو هستی
و مرا دوست داری.
✍ ارنستو_ساباتو | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
.
خسته ام ؛
پلک هات را ببند
می خواهم کمی بخوابم.…
✍ رضا_کاظمی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟🌱
دیدار تو کشتزار نور است
آهویى بیقرار
که از لب تشنهاش
آفتابِ سحر فرو میریزد،
دیدارت سکوت است
آبشار پرندگانى که راه سپیده را میجویند،
لیوانى عسل
در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ میدهد،
چایى دم کشیده
(درست لحظهای که از تمام دغدغهها فارغ میشوى)
دیدار تو کشتزار نور است
با بُزهایى از بلور
که بهسوى صخره چرا میکنند
بى آنکه بدانند میشکنند
و غبار بلور
در روحم فرو میپاشند.
✍ شمس_لنگرودی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
.
مدت هاست بیدار خوابیده ایم ..
یک بیهوشی مطلق در میان جمعیـت بی احساس !
نیازمند خوابی عمیق از جنس پنج دقیقه های سر كلاس هستيم ..
از آنهايی که دیگر باز نگرديم !
دنیا عجیب صفت بی رحمی به خود گرفته است ،
انگار نه انگار در این حوالی ساده دلانی هستند که بیم هر لحظه چمبره زدن خیانت ها را دارند ..
👤 سید_طه_صداقت | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️
چه سخت است
برای آدمی كه دلش می خواهد به اندازه
تمام خداحافظی های دنيا برود
و جايی برای رفتن نداشته باشد ...
✍امير_وجود | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
🔗⃟
ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوانتر زآنکه بیرونید از سینه
راویان قصههای رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکه هامان را
گویی از شاهی ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار میخواهیم شد زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غار،
چشم میمالیم و میگوییم: آنک، طرفه قصر زرنگار
صبح شیرینکار
لیک بی مرگ است دقیانوس
وای، وای، افسوس
✍ مهدی_اخوان_ثالث | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️
روزها رفتند
و ما به هم نرسیدیم
تو آن سوی مرزهای رویایی
در افقی که ناشناختهها را در آغوش گرفته
و من قدم میزنم، میبینم، میخوابم
و به فرداهای روشنی دل خوش میکنم
که با شتاب
به گذشته برباد رفتهام میپیوندند
روزهایم طعمه افسوسها شدند
کی خواهی آمد؟
✍ نازک_ الملائکه | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️࿐
می دانم...
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد
نمیرسد
حالا همه میدانند که همهی ما یکطوری غریب
یکطوری ساده و دور
وابستهی دیرسالِ بوسه و لبخند و علاقهایم.
آن روز
همانروز که آفتاب بالا آمده بود
دفتر مشق ما
هنوز خوابِ عصر جمعه را میدید.
ما از اول کتاب و کبوتر
تا ترانهی دلنشین پریا
ریرا و دریا را دوست میداشتیم.
دیگر سراغت را از نارنج رها شده در پیالهی آب
نخواهم گرفت
دیگر سراغت را از ماه، ماه درشت و گلگون
نخواهم گرفت
دیگر سراغت را از گلدان شکسته بر ایوان آذرماه
نخواهم گرفت
دیگر نه خواب گریه تا سحر،
نه ترسِ گمشدن از نشانی ماه،
دیگر نه بن بست باد و
نه بلندای دیوار بیسؤال...!
من، همین منِ ساده باور کن
برای یکبار برخاستن
هزار هزار بار فرو افتادهام.
دیگر میدانم
نشانیها همه درست!
کوچه همان کوچهی قدیمی و
کاشی همان کاشیِ شب شکستهی هفتم،
خانه همان خانه و باد که بیراه و
بستر که تهی!
ها... ری را! میدانم
حالا میدانم همهی ما
جوری غریب ادامهی دریا و نشانی
آن شوق پر گریهایم.
گریه در گریه، خنده به شوق،
نوش! نوش... لاجرعهی لیالی!
در جمع من و این بغض بیقرار،
جای تو خالی...!
✍ سیدعلی _ صالحی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
🔗
تو که برگشتی
دیوارها آرام عقب رفتند
اخمِ پنجره باز شد و
آسمان هرچه کبوتر داشت
رها کرد...
✍ رسول _ ادهمی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️࿐
تو بزرگترین فتح در میان فتوحات منی،
تو آخرین وطنی که در آن زاده شدم،
و در آن دفن خواهم شد...!
✍ نزار_قبانی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
🔗⃟🌵
و دیگر جوان نمیشوم
نه به وعده ی عشق و
نه به وعده ی چشمان تو
و دیگر به شوق نمی آیم
نه در بازی باد و
نه در رقص گیسوان تو
چه نامرادی تلخی
ودریغا
چه تلخِ تلخ فرو میریزم
با سنگینی این غربت عمیق
در سرزمین اجدادی خویش...
✍ محمدرضا_عبدالملكيان | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
◍⃟❤️࿐
تو را بانو نامیدهام
بسیارند از تو بلندتر، بلندتر
بسیارند از تو زلالتر، زلالتر
اما بانو تویی
از خیابان که میگذری
نگاه کسی را به دنبال نمیکشانی
کسی تاج بلورینت را نمیبیند
کسی بر فرش سرخ ِ زیر پایت
نگاهی نمیافکند.
و زمانی که پدیدار میشوی
تمامی رودخانهها به نغمه درمیآیند
در تن من
زنگها آسمان را میلرزانند
تنها تو و من
تنها تو و من، عشق ِمن
به آن گوش میسپریم.
✍ پابلو نرودا | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll
ღ
سرد است هوا
بیرون اگر می روی
دست های مرا
با خودت ببر
✍ رضا_کاظمی | ıllıllı شِعِـر ِنـو ıllıll