shear | Unsorted

Telegram-канал shear - شعر و غزل

2029

برای ارتباط با مدیر کانال ب آیدی زیر مراجعه کنید . . . . . . . . ایدی ادمین👇. @Aminoptical1923

Subscribe to a channel

شعر و غزل

شب✨👋⭐️
بهانه ی قشنگی ست⭐️
برای سکوت🫢
شب، طبیعت هم ساکت است✨🌳
و به صدای خدا گوش می دهد
سکوت کنیم🫡
تا صدای خدا را بشنویم✨

شبتون زیبا✨🌳✨

Читать полностью…

شعر و غزل

🌾

به دیدارم نمی‌آیی چرا؟ دلتنگ دیدارم
همین بود اینکه می گفتی وفادارم وفادارم؟

تو آن لیلا که لیلا هم بیابانگرد عشقت شد
من آن مجنون که مجنون نیز حیران مانده در کارم

برای هر طبیبی قصه‌ام را شرح دادم گفت:
چه می‌خواهی؟ که من خود عاشقم، من خود گرفتارم !

از آن گیسو که در دست رقیبان رایگان می گشت
اگر یک تار مو هم می فروشی، من خریدارم !

زمانی سایه‌ام بر خاک و حالا سایبانم خاک !
مرا در آسمان می‌جویی و من زیر آوارم


#سجاد_سامانی

Читать полностью…

شعر و غزل

.
سر و سامـان بدهے‌ یا سر و سامـان ببرے
‌قلب من سوے‌ شمـا میل تپیدن دارد

حُسِین‌جان♥️


#سلام_صبحتون_حسینی

Читать полностью…

شعر و غزل

تلخ است روزگار، مگر با  بهانه‌ای
پیدا کنیم دلخوشی کودکانه‌ای

ای عشق! سر بزن به دل سنگ من که گاه
روید ز سنگ‌فرش خیابان جوانه‌ای

گر چشم دوختم به تماشای این و آن
می‌خواستم که از تو بیابم نشانه‌ای

هر جا که خیره می‌شوم انگار عکس توست
ماراکشانده‌ای به چه تاریک خانه‌ای

از جور روزگار کسی بی‌نصیب نیست
دیوانه‌ای گرفته به کف تازیانه‌ای

#فاضل_نظری
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

☃️

ای فصل غیر منتظر داستان من!
معشوق ناگهانی دور از گمان من

ای مطلع امید من ای چشم روشنت
زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من

ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من

با من بمان و سایه ی مِهر از سرم مگیر
من زنده ام به مهر تو ای مهربان من!

کی می رسد زمان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من


#حسین_منزوی
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

🍁

كج مي كنم از راه تو هر بار راهم را
تا ديدنت يادم نيارد اشتباهم را

هرچند طوفان ديده ام ، وقت نسيم صبح
محكم نگه مى دارم از ترست كلاهم را

تو انعكاس ماه بودى بر دل بركه
گم كردم از هول تماشاى تو ماهم را

با رفتنت هم خواب را از چشم من بردى
هم از لبم لبخند هاى گاه گاهم را

مردم گمان بر زلف تو بردند هر جا من
توصيف كردم قامت بخت سياهم را

از غصه مى گردد مكدّر خاطرش وقتى
با آينه گـــــويم اگر يك لـــــحظه آهم را

طبع لطيفم را مپندار از سر ضعف است
پشـــت غزل هايم نــمى بينى سلاحــــم را

خونخواه من كارش به چشمان تو مى افتد
دنبال اگر گيرد شبى رد نگاهم را


#محمد_شیخی
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

🍁

"دوستت دارم"
در زبان مردان
شکل های مختلفی دارد!
بعضی ها با یک شاخه گل
بعضی ها با یک چشمک در یک مهمانی شلوغ
برخی با بوسه ای آتشین در نیمه های شب
عده ای با گفتنِ "خانم، آستینم را تا میزنی؟"
اما فقط تعداد اندکی از آنها
به جای گفتن "دوستت دارم"
برای معشوقه شان شعر میسرایند...
با این تفاوت که میخواهند تمام دنیا
از این دوست داشتن باخبر شوند...!


#فریبرز_پورشفیع
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

اول صبح لبت هست عسل یعنی چه؟

تن من پیش تو فهمید بغل یعنی چه!

میدهی بوسه پس از بوسه پس از بوسه چه خوب

به من آموخته ای رد و بدل یعنی چه!

#آرش_دارایی

@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

🍁

برکه بودم در خیالم شوق ماندن داشتم
بر تنم تصویر ماهش را نگه می داشتم

رفت و بی او مرگ هم جویای حال ما نشد
زنده بودن را چنین مشکل نمی پنداشتم

گفت بعد از من به دنبال کسی دیگر بگرد
کاش بعد از رفتن او پای گشتن داشتم

با تمام شهر اگر ناسازگاری کرده ام
جای او را در دلم خالی نگه می داشتم

دوست ها را حذف کردم تک تک از تنهایی ام
جا برای هیچ کس جز یاد او نگذاشتم

وصل او را از خدا می خواستم تا قبل از این!
کودکش را دیدم و
دست از دعا برداشتم


#علی_صفری
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

  مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد
مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می برد

می شمارد لحظه ها را ؛ گاه اما جای او
ساعت دیواری از تکرار خوابش می برد

در میان بسترش تا صبح می پیچد به خویش
عاقبت از خستگی ناچار خوابش می برد

جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ
در دژ فرماندهی سردار خوابش می برد

دردناک است اینکه می‌گویم ولی هنگام جنگ
شهر بیدار است و فرماندار خوابش می برد

بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است
مست هم در قصر و هم در غار خوابش می برد

تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب
پیش چشم مردم بیدار خوابش می برد

من کی ام !؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای !
تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش می برد

در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب
رهروی در جاده ی هموار خوابش می برد

سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب
سر به روی پیشخوان بار خوابش می برد

یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی
لای انگشتان او سیگار خوابش می برد

من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام
اینکه موج از شدت انکار خوابش می‌برد

وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج
می پرد از خواب تا هر بار خوابش می برد

من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش
کودکی با گونه ی تبدار خوابش می‌برد

"دوستت دارم" که آمد بر زبان خوابم گرفت
متهم اغلب پس از اقرار خوابش می‌برد

#اصغر_عظیمی_مهر
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

ســــــلام
صـبح زیبای تـان آکنده از
شـادی هـای بـی پایان

امیـــدوارم زیبـاترین
لبخـنـدهـا بـر لبان تان 
بالاترین دست ها نگهبان تان
قشنگ ترین چشم هابدرقه راه تان
صبـح تـون بـخیر و نیـکی

Читать полностью…

شعر و غزل

از بس که خدا عاشق نقاشی بود
هر فصل به روی بوم، یک چیز کشید

یک بار ولی گمان کنم شاعر شد...
یک گوشه ی دنج رفت و پاییز کشید!

@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

🌾

هرچه رفتم نرسیدم به قراری که نبود
من پیِ تو، تو پیِ راه فراری که نبود

ایستگاهی پُر از آغوشِ رسیدن بودم
خسته از دلهره‌ی سوت قطاری که نبود

مانده در خاطر من صوتِ سکوتی سنگین
عشق ما ضبط شده روی نواری که نبود

همه‌ی عمر در اندیشه‌ی دیدار تو گشت
بخت من پرسه‌زنان دورِ مداری که نبود

گشتم آواره چنان تشنه به دنبالِ سراب
در‌به‌در در عطش یار و دیاری که نبود

آه از این دشت، از این جاده، به خود برگشتم
در تماشای سواری و غباری که نبود

خشکم امروز اگر از سر بیعاری نیست
بارها سبز شدم پای بهاری که نبود

حکم دادی که بگیرد نفسم را این عشق
مانده روحم به سرِ چوبه‌ی داری که نبود

#الهه_سلطانی
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

🌾

#کوردا تو اوج ناراحتیِ کسی که
دوستش دارن بهش میگن:

دردِ قلبت وَه دَردِیلم!
یعنی: "درد قلبت به دردام"
یعنی انقدر دوستت دارم !
که با وجود همه‌ی دردای خودم،
دردای‌ تورو هم به جون میخرم

@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

هیچ دختری به کسی زیبایی و بدن صاف و صوف و بی مو و هیکل فوق العاده بدهکار نیست،
هیچ پسری ام به کسی سیکس پک و قد بلند و جیب پر پول بدهکار نیست
تنها چیزی که ماها به همدیگه بدهکاریم خوش رفتاری و مهر و محبته
لازمه که هممون اینارو بفهمیم ..
👍
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

🌾

اردیبهشت یعنی مانند بهشت...
یعنی چیزی شبیه آغوشت!


#طاهره_اباذری_هریس

Читать полностью…

شعر و غزل

من گم شده‌ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست

هر جا نکنی باز، سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست

ای كاش که مى گفت نگاه تو، بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آنگونه که انگار دری نیست

ای كاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید «خبری نیست»

یا در وسط حالت تردید بگوید
دستان من اینجاست ببین دردسری نیست

#مهدی_فرجی
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

بسم الله الرحمن الرحیم

آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه
حرم برای تو شه کرم می سازه

آخر یه روز مهدی برات ضریح می سازه
مثل ضریح شش گوشه بهش می نازه.

هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام بر تمامی شیعیان تسلیت باد.

Читать полностью…

شعر و غزل

می‌خواستم ببوسمت، ايمان نمی‌گذاشت
ترس از فرشته‌های نگهبان نمی‌گذاشت!

می‌خواستم بغل کُنَمَت تنگ و تنگ‌تر
اما لهیبِ شعلهٔ سوزان نمی‌گذاشت!

باید خدا که عاقل و خوب است، اینقَدَر
اعجاز توی طرز نگاهَت نمی‌گذاشت!

یا سیبِ گونه‌های تو را کال می‌کشید
یا در دهانم این‌همه دندان نمی‌گذاشت!

مثلِ نمازهای قضایی شدم که تو
می‌خواستی بخوانی و شیطان نمی‌گذاشت!

می‌خواستم ببوسم و می‌خواستی، اگر
تردید توی دامنِ انسان نمی‌گذاشت!

#عذرا_هندالی
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

☃️

نسیمی بافه های گیسوانم را رها کرده
خدا با بی قراری سرنوشتم را بنا کرده

همیشه معتقد بودم که عشق افسانه ای واهی است
ولی انگار حالا در دلم آتش به پا کرده

پشیمان است هرکس عشق را پنهان نگه دارد
پشیمان تر کسیکه عشق خودرا برملا کرده

مگو با هیچ کس راز دلت را ...زود می میرد
گل سرخی که مشتش را برای خلق وا کرده

زمین هم دوست دارد درکنار آسمان باشد
ولی تنها به یک دیدار از دور اکتفا کرده

تو روز آخر اسفند ، من آغاز فروردین
خدا ما را به همدیگر رسانده یا جدا کرده..؟



#طیبه_عباسی

Читать полностью…

شعر و غزل

هر لحظه بی تو بودن من، سالها گذشت

من از تمام مردم دنیا مسن ترم

#حسین_زحمتکش
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

لبخند زدی فکر انار از سرم افتاد
لرزیدم و از شانه ی من ارگ بم افتاد

تا چشم گشودم دلم از شوق تو سر رفت
تا پلک زدی حادثه ها پشت هم افتاد

تا بافه ی گیسوی تو در باد رها شد
در کار گره خورده ی ما پیچ و خم افتاد

با سر نخ یک بوسه به دنبال تو آمد
این کودک یک ساله که در هر قدم افتاد

بعد از تو که طنازترین فاتح قرنی
این قلعه ی ویران شده در دست غم افتاد

بر سنگ مزارم بنویسید فقط «عشق»
ای عشق! بیین نام خودم از قلم افتاد

#عبدالحسین_انصاری

@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

کمالِ زور ما در گریه زاری می شود پیدا
که سرسبزی پس از ابر بهاری می شود پیدا

چنان طفلی که بعد از جنبش گهواره می خوابد
قرار ای دوست بعد از بی قراری می شود پیدا

دو روزی صبر کن چون غوره تا گردی شراب ناب
که بُرد آخر به شرط بُردباری می شود پیدا

اگر‌ که جام خالی داشتی پُر می‌کند ساقی
ببین دارایی اینجا در نداری می شود پیدا

حجابی نیست سالک را در اینجا بدتر از "هستی"
اگر رستی ز هستی، رستگاری می شود پیدا

جهان کوچک تر است از آن‌ که عصیان را بپوشانی
همان جا که گمانش را نداری می شود پیدا

#عاصی_خراسانی
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

با فلسطین نسبتی دیرینه دارد قلب من

چون ازآن روزی که یادم هست در اشغال توست

#علی_فردوسی

Читать полностью…

شعر و غزل

مهر تو در دل و جانم، منتت بر سر من
سایه‌ات کم نشود، نیمه‌ی زیباتر من

از ازل آتش اگر شد به نصیبم چه غمی؟
بحر گل شد به ابد از نفست یاور من

همچو خس مرده بدم پیک بهارین چمن
آمدی تا برسد زندگی دیگر من

در زمستانه مرا شعله شدی تا بدهد
خون انگور سیه تاک چو نی بی بر من

آنقدر در رگ و پی حل شده‌ای ظن نبرم
که به صد چله رود خمر تو از پیکر من

سجده کن بر قدمی کز همه کس سوی تو شد
سجده دارد به خدا ای دل ناباور من

عشق یعنی که محبت به غنیمت شمری
به سرت مهر تو زر باشد و نقره سر من

از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود
به درک، گر تو شوی عاقبت و آخر من

#عرفان_پاکزاد
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

🍂

پاییز را باید حس کرد..
باید فهمید..
پاییز را باید سفر کرد..
خودتان را پرت کنید در پاییز!
جایی که دور است از غم و غصه..
مثل برگی که می افتد و خودش را از اسارت درخت می رهاند
خودش را به دست باد میسپارد و پاییزی می شود..
مهر را عاشقی کنید
آبان را ببارید و
آذر را قدم بزنید..

#محسن_صفری
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

تعریف تو از عقل همان بود که باید
عقلی که نمی خواست سر عقل بیاید

یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی
آهی که از آیینه غباری بزداید

از گریه بر خویشتن و خنده دشمن
جانکاه تر، آهی ست که از دوست برآید

کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم
در فکر چراغیست که از من برباید

با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید

#فاضل_نظری
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

🌷 امیری حسین و نعم‌الامیر 🍃

ای سر‌به‌زیرِ محضرِ تو سربلندها!
داروندارِ زندگی مستمندها!

از آسمانِ خاکِ قدومِ تو آفتاب
می‌ریزد آنچنان که غبار از سَرَندها

باید به پای لشکرِ مویت سپر شکست
ای خاکسارِ تو سرِ قَدّاره‌بندها!

چادرْسیاه مادرتان خیمه‌ی عزاست
دوریم زیر سایه‌ی او از گزندها

ای چای تلخِ روضه‌ات أحلیٰ‌مِنَ‌العَسل!
بخشیده‌ شد حلاوتی از آن به قندها

شادند در هوای غمت کودکانِ اشک
حکمِ جنونِ ما شده این اشکْ‌خندها

از ریشه‌های پرچمِ تو عشق می‌چکد
ما را چه احتیاج به گیسوکمندها؟!

#السلام_علی_ساکن_کربلا
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
#یا_رفیق_من_لا_رفیق_له
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

🌾

عاري از صبرم و طاقت نفسم بند آمد
زير اندوه فراقت نفسم بند آمد

ايستادي لبه ي زندگيم، از اين روست
هر كسي رفت سراغت نفسم بند آمد

مو زدي شانه و ناخواسته عطري برخاست
مثل گل هاي اتاقت نفسم بند آمد

ساعت تازه ي خود را كه نشان مي دادي
چشم افتاد به ساقت نفسم بند آمد

موقع گفتن ِ اين شعر كمي ترسيدم
خوش نيايد به مذاقت ؛ نفسم...


#کاظم_بهمنی
@shear

Читать полностью…

شعر و غزل

نه بدهکار و نه  بودیم طلبکار کسی
بخت آن خوش که نشد باعث آزار کسی

گر چه ما سرو قدان را ثمری نیست ولی
تکیه چون تاک ندادیم به دیوار کسی

بار هرکس به زمین ماند به دوش آوردم
بار غم بردم و هرگز نشدم بار کسی

به قیامت دل آبی صفتم هست گواه
که بجز عشق نبودیم طرفدار کسی

راز آرامش و آسایشم این بود که من
دل سپردم به کم خود نه به بسیار کسی

از دل ساده خود گفتم اگر حرفی بود
دست دزدی نزدم هیچ به آثار کسی

به مزارم بنویسید که این خسته جگر
می توانست و نشد باعث آزار کسی

#احمد_جم
@shear

Читать полностью…
Subscribe to a channel