بهاشتراک بگذار تا آفریده شود! در این کانال یادداشتهای من، امیر ناظمی، درباره توسعه و آینده به اشتراک گذارده میشود.
⚛️معرفی پادکست دغدغه ایران
پادکست دغدغه ایران یکی از پادکستهای پیشرو در زمینه اندیشه توسعه است
این پادکست به معرفی کتابهای مرجع در حوزه جامعهشناسی و نظریههای توسعه میپردازد و همراه با آن تحلیلهای اجتماعی ایران امروز را بر اساس دانش اجتماعی ارائه میدهد. این پادکست درباره مسائل و راهکارهای توسعه و مرتبط با ایران است.
پادکست دغدغه ایران روایت صوتی نوشتارهای محمد فاضلی عزیز، جامعهشناس شناختهشده ایرانی است.
این پادکست از طریق پلتفرمهای زیر قابل دسترسی است:
1️⃣ پلتفرم اپلپادکست (Apple Podcast) بر روی دستگاههای اپل (ios) و دارندگان آیفون، مک، آیپد
2️⃣پلتفرم اسپاتیفای (Spotify)
3️⃣پلتفرم پادبین (Podbean)
4️⃣پلتفرم کستباکس (Castbox)
5️⃣پلتفرم آمازون (Amazon Music)
6️⃣ پلتفرم iHeartRadio
7️⃣پلتفرم Player FM
8️⃣پلتفرم Podchaser
9️⃣پلتفرم Boomplay
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
دزدان دریاییِ خریدار نفت ایران!
یادداشت کوتاه تلگرامی دکتر امیر ناظمی با عنوان نفت، مصدق و هویت ملی! ، علیرغم اینکه نکته ی مهمی را گوشزد می کند، در مقدمه ی بحث، دست کم از دو زاوبه قابل نقد است. نخست از زاویه اطلاعات نادرست تاریخی و دو دیگر، تحلیل ناتمامی که از شکست دولت مصدق ارائه می دهد. ناظمی در همان آغاز یادداشت می نویسد:
در فاصله ی میان ملی شدن نفت ایران تا کودتای ۲۸ مرداد، مصدق در عمل جز یک کشتی نتوانست هیچ نفتی بفروشد. تنها یک کشتی نفت توسط شرکت ایده میتسوی ژاپن خریداری شد. یک شرکت کوچک جاه طلب که با نفت کش نیشومارو به ایران آمد.اما این درست نیست. تا اول مه ۱۹۵۳ ، هفت نفتکش، نفت ایران را به مقصد ایتالیا و ژاپن حمل کردند. شرکت ساپور ایتالیا با نفتکش های میریلا (۲ بار)، آلبا (۲ بار)، برتزا (۱ بار)، شرکت اپیم ایتالیا با نفتکش پکس (۱ بار) و شرکت ژاپنی ایدمیتسو با نفتکش نیشومارو (۱ بار). [ ماری آن هایس : تحریم نفت ایران و کودتای سال ۱۳۳۲ - این آمار البته با آماری که فواد روحانی بدست داده متفاوت است. روحانی می گوید نیشومارو (ژاپن) سه سفر به ایران داشته و هر بار ۱۸۰۰۰ تن بارگیری کرده است به علاوه ی کومی مارو که ۱۰۰۰۰ تن بارگیری کرده بود.]
...با این شرایط تنها آن خریداری می توانست ریسک تحریم را به جان بخرد و نفت ایران را بخرد که کم از دزدان دریایی نداشته باشد.اما تحریم ایران توسط انگلستان از یک پشتوانه ی حقوقی قابل دفاعی برخوردار نبود. در همه ی محاکم حقوقی ملی و بین المللی کمترین تردیدی وجود نداشت که ملی کردن صنایع و منابع، حق مشروع هر کشوری ست. آنچه که در ظاهر موضوع را در مورد نفت ایران - دست کم به لحاظ حقوقی - به یک مساله ی غامض بدل کرد، نه ملی کردن نفت که مساله ی غرامت بود.
دولت ایران در مورد پیشنهادهای ممالک اروپای شرقی به علت ملاحظه از دولت آمریکا، اصولا قصد جدی به انجام معامله با آنها نداشت ولی در عین حال، هم برای نرنجاندن آن دولت ها و ضمنا برای تهدید آمریکائی ها، ظاهر را حفظ می کرد. (زندگی سیاسی مصدق، ص ۴۱۳)@hamidrezaabedian
⚛️بحران۵۳ در ایران!
🖊امیر ناظمی
نظام حکمرانی فعلی ایران را میتوان با شاخصهای مختلفی، تحلیل کرد و نامهای مختلفی بر آن گذاشت. اما از دید تحلیلگران توسعه، نمونه یک «نظم دسترسی محدود» (LAO) است.
در حقیقت گروههای محدودی، قدرت سیاسی را در اختیار دارند و به ندرت و به سختی فردی خارج از آن فرادستان اجازه حضور در ساختار قدرت را مییابد. نامهای تکراری در کابینهها، جابهجایی افراد از دولت به بخشهای حاکمیتی و بالعکس، حضور بالای آقازادهها در مناصب میانی نشانههایی از این «دسترسی محدود» است.
این «گروههای محدود» که قدرت را در حوزههای مختلف در دست دارند، برآمده از دو رویداد هستند:
1️⃣انقلاب۵۷
2️⃣جنگ ۸ساله با عراق
قدرت در ایران امروز میان گروههایی است که در زمان انقلاب۵۷ یا در زمان جنگ، میان گروههایی از همرزمان و حامیان آنها شکل گرفته است.
تمام قریب به اتفاق وزراء، از زمان انقلاب۵۷ تا کنون، عضو یکی از ۲شبکه بودهاند و توسط آنان نیز پشتیبانی شدهاند.
⭕️چالش پیش روی «نظام دسترسی محدود» ایران
هر دو شبکه به لحاظ سنی در آخرین سالهای خود برای تشکیل نظام اداری هستند. متولدین ۱۳۵۳ به بعد عملا به لحاظ سنی در زمان انقلاب کمتر از ۴ سال داشتهاند، که این امکان برای آنان وجود نداشته است که داخل شبکهای انقلابی بوده باشند. در زمان اتمام جنگ نیز کمتر از ۱۴سال بودهاند که امکان حضور در شبکه همرزمان جبهه را از آنان گرفته است.
در سالهای پس از انقلاب، این شبکههای همرزمان و انقلابیها، هم با حذف گروههایی از خود، تقریبا همه دولتها را در اختیار داشتهاند. به همبن دلیل سن کابینه در دولت ۴م با ۳۹سال سن آغاز میشود، و تقریبا به اندازهی رشد سن آنها، هر دوره در حدود ۳ تا ۴ سال به سن کابینه افزوده میشود، تا در زمان پزشکیان به رکورد ۶۱سال میرسد. (نمودار)
در حقیقت مشکل این نظم دسترسی محدود، آن است که با معیارهایی شکل گرفته است، که افراد متولد بعد از ۵۳ به صورت طبیعی امکان حضور در آن شبکه را ندارند. اما پایههای این «نظم دسترسی محدود» که از ایدئولوژی (باورهای مشترک) و منافع مشترک تغذیه میکند، برای واگذاری قدرت، به مرور دچار بحران شده است.
اعتماد به نیروهای جدیدی که هم باورمند به ارزشهای آنان باشند و هم تضمینکننده منافع مشترک آنان، کار را برایشان سخت کرده است. به همین دلیل یکی از ۲ راه زیر را انتخاب کرده است:
1️⃣وابستگی خانوادگی: انبوهی از مدیرانی که فرزندان و دامادها و... خویشاوندان مدیران رده بالای پیشین
2️⃣وفاداری به شبکه منافع: که منجر به پیدایش مدیرانی منفعتجوشده است که اغلب ایده، استقلال و توانمندی لازم را نداشته و صرفا به دلیل وفاداری به شبکه، گزینش شدهاند. کسانی که در ادبیات شبکههای اجتماعی به نام «کیفکش» نامیده میشوند.
هر ۲ راه بالا منجر به کاهش توانمندی نظام اداری شده است و در ادامه به ناکارآمدی افزوده است. این ناکارآمدی اکنون تبدیل به بحرانی عظیم شده است.
⭕️چرا ۱۳۵۳ مهم است؟
1️⃣اکنون حدود ۸۳٪ از جامعه متولدین بعد از ۵۳ هستند، در حالی که هنوز حاکمیت تن به بازترکردن دسترسی محدود خود نداده است. وقتی بخش بزرگی از جامعه برای خود شانسی برای حضور در قدرت نبیند، موضعگیریاش در برابر آن افزایش مییابد.
2️⃣تغییرات سریع در جهان در ۵۰ سال گذشته منجر به تغییر فهم انسانها و تغییر ارزشها و نگرشهای آنان شده است. مطالعات ارزشها و نگرشهای ایرانیان به خوبی این تغییر را نشان میدهد (مقایسه موج۱ با۴). در حالی که قدرت در انحصار همان گروهی است که ارزشها و نگرشهایشان در بهترین حالت مربوط به موج۱ است ولی جامعه واقعی در دنیای موج۴ زندگی میکند. این امر شانس گفتوگو میان حاکمان با جامعه را از بین برده است.
3️⃣با معیارهای فعلی، به جز همان «وابستگان خانوادگی» و «وفاداران شبکه منافع» شانس اندکی برای ورود به قدرت وجود دارد. حتی اگر وقتی ۱ یا ۲٪ از افراد خارج از این شبکهها به قدرت دست مییابند، چنان غیرخودی نگریسته میشوند که تمام سیستم در برابر هر اقدام او میایستد.
4️⃣حتی با فرض ورود این افراد نوآمده به قدرت، جامعه نیز در شایستگی آن افراد تردید کرده و فرض میکند او نیز متعلق به یکی از دو شبکه است. در نتیجه به سرمایه اجتماعی لازم برای تغییر و بهبود، دست پیدا نمیکند.
5️⃣حتی شعار «دولت جوان انقلابی» در عمل منجر به جمعی از همان دو گروه «وابستگی خانوادگی» و «وفاداران به شبکه منافع» شد.
به این ترتیب نظام سیاسی ایران ناچار است تا دست به بازنگری در معیارهای تعریف خودی-غیرخودی بزند. و احتمالا بنا به قانون طبیعت دولت پزشکیان آخرین باری است که دو شبکه انقلابیون۵۷ و همرزمان جنگ، میتوانند همچنان کابینه را در انحصار خود بگیرند.
شما هر دو برنده شدید،
آن کسی که باخت، آن دیگری بود…
«موطن آدمی را بر هیج نقشهای
نشانی نیست.
موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که
دوستش میدارند.»
وطن هر دوی شما، قلب ماست، قلب مایی که هر دوی شما را دوست داریم.
همانطور که وطن تمام دختران این سرزمین است، و برای حقوقتان میایستیم.
#کیمیا_علیزاده
#ناهید_کیانی
شعری از مارگوت بیکل با ترجمه احمد شاملو
⚛️تحلیلی بر انتصابات پزشکیان(۱)
🖊امیر ناظمی
موفقیت مدیران در نظام اداری ایران را میتوان حاصل عوامل زیر دانست:
1️⃣تسلط بر نظام اداری و ارتباطات در این ساختار (تکنوبورکراسی)
2️⃣دانش و برخورداری از ایدههای راهگشا (ایده)
3️⃣ارتباطات با ساختارهای فرادولتی و حاکمیتی، اعم از نیروهای نظامی، نهادهای عمومی غیردولتی مانند ستاد اجرایی، روحانیون و .. (ارتباطات فرادولتی)
متاسفانه باید گفت که عامل دیگر یعنی «4️⃣مشروعیت در میان بازیگران غیرحاکمیتی و سرمایه اجتماعی در میان مردم» هنوز تبدیل به عامل مهمی نشده است. هرچند سازوکارهایی مانند کمیتههای انتخاب وزرا میتوانست برطرفکننده این ضعف باشد، اما در عمل در خدمت ۳عامل دیگر قرار گرفتند.
به این ترتیب ارزیابی انتخاب مدیران از دو جنبه انجام میشود:
1️⃣تحلیل هر فرد بر اساس ۴ عامل
2️⃣ترکیب تیم بر اساس همافزایی میان توانمندیها
تا کنون کابینه پیشنهادی معرفی نشده است و ارزیابی نوع۲ یعنی بر اساس ترکیب تیم اکنون امکانناپذیر است.
⭕️وضعیت تکنوبوروکراسی
محسن حاجیمیرزایی، رییس دفتر رییسجمهور، را میتوان یکی از مسلطترین افراد بر ساختار دولت دانست. او سالها سابقهی مدیریت در نظام اداری ایران، همچنین تجربه دبیری هیات دولت (دور اول روحانی) و وزارت (دور دوم روحانی) را نیز در کارنامه دارد.
به این ترتیب میتوان پیشبینی کرد که دفتر رییسجمهور با حضور حاجیمیرزایی فرصتی بیبدیل را برای تکنوکراتها و بوروکراتهای ایرانی فعال در نظام اداری ایران فراهم میکند تا ایدههای خود را پیش ببرند. در حقیقت او هم بسیار خوشامدگوی ایدههای جدید است و هم آشنا برای فراهمسازی منابع موجود برای پیشبرد آنها.
با انتخاب حاجیمیرزایی و فرصتسازی برای مدیران ارشد دولت، شاید انتظار آن است که در افراد پیشنهادی کابینه بیشتر افراد دارای ایده معرفی شوند، چراکه او میتواند مکمل خوبی برای دو عامل دیگر (۱و۳) شود.
نظام اداری ایران به شدت تشنهی مدیران جوانتر و ایدههای جدیدتر است. این امر را میتوان وظیفه تاریخی پزشکیان و دولتاش دانست. وگرنه بحران مدیران نوآمده، گریبانگیر ایران خواهد شد، و بحرانافرین برای ایران آینده. (صرفنظر از نوع حکومت در ایران آینده)
شاید بزرگترین انتظار از حاجیمیرزایی آن است که در همان ۲یا۳ سال نخست، بتواند یک نفر جوانتر را برای این صندلی پرورش دهد و حتی رییسجمهور فرصت کار به او را در همان دور نخست فراهم کند. حاجیمیرزایی هم رابطه خوبی با این جوانترها دارد و هم بینش لازم برای این کار را.
⭕️وضعیت روابط خارجی
با انتصاب ظریف به ریاست مرکز بررسیهای استراتژیک و عنوان معاون راهبردی که امکان شرکت او را در جلسات هیات دولت میدهد، میتوان گفت که اصلیترین اندیشگاه (Think-tank) دولت متمرکز بر روابط بینالملل خواهد بود.
این چینش کاملا برعکس دولت روحانی است: در دولت روحانی، واعظی به عنوان مدیری با پیشینه وزارت خارجه، در کنار حمید ابوطالبی در دفتر رییسجمهور متمرکز بر روابط بینالملل بودند. همچنین، آشنا در مرکز بررسیهای استراتژیک، پشتیبان تکنوبوروکراتها بود. نقشهایی که اکنون تغییر کردهاند.
به این ترتیب ظریف نمیتواند پیشبرندهی ایدههای کلیدی در ساختار بوروکراسی و تکنوکراسی باشد، و بیشتر بر همان حوزهی تخصصی خود یعنی روابط خارجه متمرکز است.
البته دفتر رییسجمهور، به واسطه مدیریت کمیسیونهای دولت و با استفاده از ساختار دبیرخانه دولت میتواند این نقش را ایفا کند. در چنین حالتی لازم است تا برای دبیری هیات دولت، یک نیروی جوانتر و دارای ایده انتخاب شود. این تغییر در ماموریتها اگر مورد توجه قرار نگیرد دولت را زمینگیر خواهد کرد.
⭕️سازمان برنامهی همیشگی
پورمحمدی از ۲۰ سال پیش تاکنون همواره در ردههای بالای مدیریتی بوده است. و در زمان نوبخت نیز نقشی بیش از معاون سازمان را داشت. به همین دلیل تقریبا ایدهی نویی ندارد.
او روابط خوبی با بانکها و نهادهای عمومی غیردولتی و حاکمیت دارد. شاید بیراهه نباشد اگر بگوییم پورمحمدی تنها فردی است که میتواند با هر مدیرعامل بانک تماس مستقیم بگیرد و تلفنی خواستهاش را جلو ببرد.
پورمحمدی قوت اصلیاش در عوامل ۱و۳ است. به همین دلیل برای معاونتهای کلیدیاش، ضرورت دارد تا از فردی جوان و دارای ایده کمک بگیرد. خصوصا برای «معاونت امور اقتصادی و هماهنگی».
⭕️نتیجهگیری
۱-این انتخابها میتواند خوب یا بد باشد، اما آنچیزی که خوب یا بد بودن را تعیین میکند، سایر انتخابها در خصوص کابینه و معاونین کلیدی این افراد است.
۲-هر ۳ به دلیل سالها سابقه، کموبیش ایدههای خود را در گذشته پیش بردهاند. هر سه نیازمند معاونینی متفاوت از خود هستند که ویزگی اصلی آنان نه ارتباطات دولتی یا حاکمیتی، بلکه برخورداری از دانش و ایده است.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️آخرش که چه؟
چارچوببندی مساله فلسطین-اسرائیل
🖋امیر ناظمی
مساله فلسطین-اسرائیل از منظرهای مختلفی میتواند مورد تحلیل قرار گیرد، و تا کنون نیز گفتمان سیاسی این مساله در ایران متکی بر منظرهای تاریخی و مذهبی بوده است.
سیاستمدار کسی است که به حل مساله میپردازد. داشتن راهحل برای یک مساله، نیازمند نگاه به گذشته هست، اما زیر بار آن دفن نمیشود.
نگاه درست سیاستگذاری یعنی نگاه به آینده. ارزش سیاستمداران نیز بر اساس توانایی آنان بر حل مساله است و نه پیچیدهتر کردن و حلناپذیرتر کردن مساله.
نگاه رویاگرایانه داشتن به یک مساله، به همان اندازه که به جنگ واقعیت میرود، در واقعیت نیز، از امکان حل مساله ما را دورتر میکند. رویاها و شعارها به این ترتیب فلجکننده میشود و هیچکس نمیتواند در مورد هیچ راهحلی سخن بگوید، چون هر راهحل واقعگرایانهای مجبور به فروکاست و تقلیل رویا است.
به این ترتیب رویافروشان نه تنها به مخالفت با هر راهحل عملی برمیخیزند، بلکه آن را تبدیل به هویتی میکنند، که هر کس متفاوت با آن رویا بیاندیشد، محکوم میشود.
مساله فلسطین بزرگترین دکان رویافروشی این قرن است، چراکه رویافروشان با هر راهحلی به جنگ برمیخیزند. آنان در حقیقت، آینده را در پیشگاه گذشته قربانی میکنند. رویافروش چارهای جز بیعملی و امروز را فردا کردن ندارد. او با رویایش هر روز قربانیها را بیشتر میکند. رویاهایی که همدست جنایت میشود.
⭕️واقعیت مساله
به هر حال، چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، مسالهی فلسطین تنها به یکی یا چند مورد از این گزینهها (سرنوشتها) ختم میشود. و هرچند توسط من یا شم،ا بسیاری از آنها مصداق جنایت است، اما با توجه به فضای شعارها، در مجموع این موارد به عنوان رویاها یا راهحلها عرضه میشود.
در هر صورت به غیر از این گزینهها، گزینهی دیگری وجود ندارد.
در جدول زیر همه حالتها نوشته شده است. در هر سناریو پیشنیازهای سیاسی آن نیز آمده است. همچنین میزان امکانپذیری در یک رتبهبندی ۷گانه (به سادگی امکانپذیر، تا حدی امکانپذیر، به سختی امکانپذیر، بدون شانس امکانپذیری، تا حدی امکانناپذیر، امکانناپذیر، بسیار امکانناپذیر) دستهبندی شدهاند. (بدیهی است این دستهبندی مورد تایید شما نباشد، که لطفا نظر خود را بنویسید)
بدیهی است که بسیاری از گزینههای موجود به سادگی امکانپذیر نباشد، اما پرسش آن است که برای امکانپذیر کردن هر راهحل/راهحل چه میزان شانس دارد و رسیدن به آن نیازمند چه میزانی از انرژی.
کشور یا سیاستمداری که ادعای آن را دارد که برایش مساله مهم است، به ناچار باید یکی از این گزینهها را انتخاب کند، چه این بازیگر گروهی مانند حماس یا فردی مانند اسماعیل هنیه باشد و چه کشوری مانند ایران. اگر بازیگری هیچ راهحلی برای آینده نداشته باشد، به معنای آن است که در جهت تقویت وضع موجود فعالیت دارد و علیرغم شعارهایشان از حافظان وضع موجود است.
⭕️ایران و شعارزدگی
این پرسش که چرا اصلا ایران باید تبدیل به بازیگر این مساله باشد، بارها مورد گفتوگو واقع شده است، هرچند شاید حداقل برای نیمی از مردم ایران نه دلایلش کافی است و نه مشروع، اما حتی اگر هم چنین تمایلی را حاکمیت فعلی ایران دارد، باز این واقعیت وجود دارد که سناریوی مطلوب ایران چیست؟
به نظر میرسد از یک سو مساله اسرائیل فلسطین تبدیل به مسالهای هویتی شده است که هرگونه مخالفتی با آن سیاست تحملناپذیر است. و در این مساله هویتی است که حماس معادل فلسطین دانسته میشود و عدم اعتقاد به هنیه، معادل کفر.
ایران تا زمانی که در مورد آینده و راهحلاش ابتکاری ندارد، بازیگری سازنده نیست، بلکه در بهترین حالت میتواند به صورت مداوم زیر میز بزند، آن هم با هزینههایی سنگین و بدون دستاورد.
کارنامه حماس و هنیه نیز از این حیث که او پس از اتفاقات ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، با مستقل کردن نوار غزه امکان هرگونه مذاکره و توافق را از بین بردند. و با مخالفتشان در خصوص قرارداد اسلو امکان بهرسمیت شناختن را از بین بردند. در حقیقت هنیه و حماس از میان ۸گزینه، ۶گزینه را به سمت امکانناپذیری پیش بردند.
هنیه در وضعیت فعلی مردم فلسطین از همین بابت تاثیرگذار است، چون او عملا امکانپذیری هر گزینهای را (به جز نابودی اسرائیل و حفظ شرایط موجودی که روزانه از فلسطینیها قربانی میگیرد)، را از بین برده است.
امیدوارم کسی یا کسانی بدون ناسزاگویی بتواند یک پاسخ مشخص و شفاف بدهد. بگوید گزینهی مطلوبش چیست و چرا هنیه و حماس در امتداد این سناریوی مطلوب حرکت کردهاند؟
خوشحال میشوم مواردی که من دچار اشتباه بودهام را تصحیح کنید و بر آن بیافزایید. این دستهبندی نیز بر اساس مشارکت کسانی است که در توییت پیشین همکاری داشتند.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️کهنسالاری
🖊امیر ناظمی
بر اساس آمار جمعیتی، در حدود ۸۰٪ از جمعیت ایران امروز، از زمان پیش از انقلاب خاطرهای ندارند، چون در زمان انقلاب ۵۷ کمتر از ۵ سال سن داشتهاند و امروز حدود ۵۰سالهاند!
نمودار هرم جمعیتی در زیر آمده است!
اما سیاست در انحصار پیرمردهایی مانده است، که در بهترین حالت تنها ۸٪ جمعیت ایران امروز را شامل میشوند!
به زبان دقیقتر و آمار موجود، سیاست در ایران در انحصار پیرمردهای شیعهای (بالای ۵۰سال) است، که سهمشان از جمعیت حدود ۵٪ است! البته اگر سن ۶۰سال را در نظر بگیریم که اقلیتی ۲.۵٪ خواهند شد! هیچ اقلیت سیاسی به این اندازه بر یک اکثریت ۹۵٪ حکمرانی نکرده است! نمونهای از یک نظام سیاسی ویژه که میتوان آن را #کهنسالاری نامید!
حکومت و دولت در ایران امروز در انحصار پیرمردهای کودکی مانده است، که شیفتگیشان به داشتن پست و صندلی چهرهی رقتبرانگیز و در عین حال تهوعآوری از آنان و نظام حکمرانی ایران ساخته است. دیدن کنارهگیری امثال بایدن شاید یک تلنگر دیگر باشد، برای دنیایی که به سمت جوانی میرود و ایرانی که هنوز سهرابکشی و پسرکشی تاریخ پرتکرار آن است.
نکته قابل توجه آن است که این پیرمردهای امروزی که اینچنین کودکوار برای قدرت میجنگند و زندگی یک ملت را قربانی بازیهای بچهگانهی خود میکنند، از ابتدا نیز سن قدرت را با سن خود افزایش دادهاند!
اگر تثبیت ج.ا. را از میانهی دهه ۶۰ در نظر بگیریم، جوانان حدود ۳۹سالهی آن روزها، هر دوره مطابق با رشد سنی خود میانگین سن کابینهها را نیز تغییر دادهاند. تا میرسیم به دولت روحانی که میشود ۵۷سال! و البته بعد از آن دیگر بنا به قانون طبیعت و مرگ گروهی از آنان، امکان افزایش میانگین سنی یک کابینه به بالای ۶۰ تقریبا کاری غیرممکن بوده است!
البته کابینه دوم احمدینژاد نیز حاصل یک انتقام درونگروهی پس از ۸۸ بود، نه حاصل بینش خاص این معجزه هزارهها!
روایت کهنسالاری در ایران امروز.
یادداشتی را که در سال ۹۶، وقتی از نزدیک شاهد این شیفتگی تهوعآور بودم منتشر کردم و اکنون دوباره بازنشر میکنم:
پیرشدهاید آقایان چرچیل!
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️از «کار خودشان بود!» تا «چقدر بدشانس/خوششانس بودیم!»
شاید بسیاری از ما وقتی با خبر ترور ناموفق ترامپ مواجه شدیم، انبوهی از ایدهها به سرمان آمد.
آن چیزی که به سراغ ذهن ما آمده است را میتوان مانند یک تصویر MRI از چارچوب ذهنیمان دانست.
⭕️فرضیه۱: کارخودشان است
مثلا اگر دیدن این خبر و عکسها، در همان لحظه نخست تداعیکنندهی «نمایشی بودن» و «صحنهسازی» باشد و آن چیزی که به سراغ ذهنمان آمده، یک صحنهسازی هالیوودی بوده باشد، یعنی ما بیش از آن چیزی که فکر میکنیم دربند «توهم توطئه» هستیم.
توجه داشته باشیم که کاملا ممکن است یک صحنهسازی باشد، اما اگر ما بدون مستندات و با اتکا به احساس خود نخست این احتمال به ذهنمان رسیده باشد، صرف نظر از آنکه درست بوده باشد یا نه، ما دچار توهم توطئه هستیم.
کسی که دچار توهم توطئه است، احتمالا در بسیاری موارد هم نظرش درست است، و خیلی از اتفاقات سیاسی، صحنهسازیهایی عامدانه هستند. اما اینکه هر رویداد یا اغلب رویدادها را با این نظریه تفسیر کنیم، میشود توهم توطئه. کسی که دچار توهم توطئه است، میتواند انبوهی از مثالهای واقعی بیاورد که به درستی، او از همان ابتدا توطئه را بو کشیده است. اما چیزی که این فرد به یاد نمیآورد، انبوهی از مثالهایی است که او اشتباه کرده است.
⭕️فرضیه۲: تاریخ تجمیع شانس است
نمونه دیگر سوگیری ذهنی، پر رنگ دیدن شانس در تاریخ و زندگی است. ممکن است در ذهن ما آمده باشد که اگر تنها چند سانتیمتر آن طرفتر خورده بود، سرنوشت جهان، آمریکا و حتی ایران میتوانست متفاوت رقم بخورد. در حقیقت این ذهنیت برآمده از این پیشفرض است که تاریخ بر اساس شانس و رویدادهای اتفاقی ساخته میشود.
دنیل بل، جامعهشناس و آیندهپژوه، به خوبی به ما نشان داده است که آینده امروز و تاریخ فرداها، بر اساس تعامل ۴ عامل ساخته میشود:
1️⃣روندها: پیوستگیهای تاریخی و جهتگیریهای کلی
2️⃣رویدادها: اتفاقات شانسی یا گسستهای تاریخی
3️⃣تصاویر: مطلوبها و ترسهای ما
4️⃣کنشها: با تاکید بر کنشگران
واقعیت تاریخی آن است که رویدادهایی مانند ترورها، اگرچه در کوتاهمدت تاثیرگذارند، اما اغلب در برابر روندها، تصاویر و کنشها تاثیرات بلندمدت اندکی دارند.
در حقیقت ترورهای سیاسی چندان مانعی بر سر راه مسیر روندهای کلان نبودهاند. این ترورها، چه موفق و چه ناموفق تاثیر اندکی بر آینده بلندمدت داشتهاند.
مفهوم «گذشتهانگاری» یا «تاریخ مجازی» (Counterfactual history/virtual history) تلاشی علمی است برای پرداختن به این مساله که چه میشد اگر فلان رویداد اتفاقی، رخ نمیداد. و اغلب پاسخ به صورت یک طرفهای نشان میدهد قدرت سه عامل دیگر در بلندمدت بیش از قدرت رویداد اتفاقی است.
⭕️چارچوبهای ذهنی ما
واکنش ناخودآگاه ما در برابر یک خبر درست به صورت استعاری مشابه با یک MRI از چارچوب ذهنی ماست. این فرضیهها بیشتر از آنکه تفسیرکننده حقیقت باشد، آشکارکنندهی سوگیریها و گرههای ذهنی ماست.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️امیدهایی که زود پژمرده خواهند شد
🖌️امیر ناظمی
علینقی عالیخانی را میتوان مهمترین تکنوکرات قرن ۲۰ ایران دانست. کسی که بیش از هر کس دیگری در توسعه صنعتی ایران در دهه ۱۳۴۰ نقش داشت و رهبری فکری بروکراتها و تکنوکراتهای ایرانی را بر عهده داشت. او در کنار رضا نیازمند، محمد یگانه، خداداد فرمانفرمائیان، صفی اصفیا، محمدمهدی سمیعی و انصاری توانست شگفتانگیزترین دوران رشد اقتصادی و صنعتی ایران را رقم بزند.
دکتر عالیخانی پس از انقلاب هم اموالش توقیف شد و در فهرست معروف ۵۳نفر در کنار صنعتگران برجستهای همچون برادران خیامی (مالک ایران ناسیونال قبلی و ایرانخودرو امروز)، برخوردار (مالک لوازم خانگی پارس)، ایروانیها (مالک صنایع ملی) و … قرار گرفت. (البته با آن فهرست ۵۳نفر حزب توده اشتباه گرفته نشود)
عالیخانی که همواره تا انتهای عمر نیز توسعه ایران را پیگیری و تحلیل میکرد، در میانه دوره دولت روحانی مصاحبه زیر را انجام داده است. دیدگاه عالیخانی را نمیتوان نادیده گرفت، او بیش از هر کس دیگری در توسعه سالهای ۱۳۴۰ به بعد ایران موثر بود و تسلطاش بر جنبههای اقتصادی و اجتماعی ایران غیرقابل صرف نظر کردن است. با این حساب، پرسش اصلی آن است که «چرا دولت روحانی که بیش از هر دولت دیگری در ج.ا. توانست تکنوکراتها را جذب کند، ناموفق ماند؟»
کافی است به نمونهی موردی کاوه مدنی توجه کنید. بسیاری دیگر مانند او بودند، که ماجرایشان رسانهای نشد، یا بعد از آن از دولت خارج شدند. و به سادگی قابل شناسایی هستند. کاوه مدنی به دولت آمد، با سابقه تحصیلاتی و کاری قابل توجه.
باید توجه داشت که نوع پوشش او و حتی کروات زدن او هم مانع از این ورود نشد، چون روحانی و تیماش آنقدری توان امنیتی داشتند که بتوانند تاییدیههای لازم را بگیرند.
اما چرا آنها نتوانستند کاری از پیش ببرند؟
پاسخ به این پرسش است که میتواند نشان دهد، چرا پزشکیان هم موفق نخواهد شد.
⭕️چرا تکنوکراتها کاری از پیش نبردند؟
در میان پاسخهای مختلف، دو مورد اهمیت بالایی دارند:
۱-فقدان سرمایه اجتماعی دولت
۲-امنیتیسازی امور
دولت سرمایه اجتماعی بالایی ندارد. هیچ برنامهی توسعهای نمیتواند بدون مشارکت اجتماعی موفق شود. حتی در نمونههای تاریخی «توسعه آمرانه» مانند نمونه ژنرال پارک در کرهجنوبی در دهه ۱۹۸۰ نیز سرمایه اجتماعی بالا در میان نخبگان یک الزام است. نمونه ایرانی رضاشاه نیز نشان میدهد که توسعه آمرانه او با حمایت و بیش از آن، به وسیله نخبگان و روشنفکران ایرانی شکل گرفت و تا حدود ۱۳۱۴ نیز با حمایت آنان پیش رفت.
اگر دارندگان سرمایههای فکر (روشنفکران)، سرمایههای اقتصادی (صنعتگران و بازرگانان)، سرمایه اجتماعی (رهبران و کنشگران اجتماعی و قومی)و سرمایه نمادین (چهرههای محبوب و شناختهشده) پشتیبان برنامههای توسعهی دولت نباشند، آن برنامهها، حتی اگر بهترین تیمها را در اختیار داشته باشند، موفق نخواهند بود. هیچ نمونهای در جهان نمییابیم که توسعهای بلندمدت و نسبتا پایداری بدون سرمایهی اجتماعی رقم خورده باشد.
دومین مساله امنیتیسازی امور است. آن چیزی که آقای جلیلی «دولت سایه» مینامد، چیزی جز لشکر بولتننویسی نیست. کافی است به بولتنهایی که پس از هک خبرگزاری فارس منتشر شد، نگاه کنید. بولتنها در برابر همین تکنوکراتها و بوروکراتهایی است که عالیخانی میگوید. انبوهی از خبرسازی در خصوص این اشخاص و پیشینه آنها و مخالفت با هر عملی که سر سوزنی توسعهگرایی در آن باشد. امثال جلیلیها هم قدرت دارند، و هم ضدتوسعه بودنشان را حتی پنهان هم نمیکنند. آنان به اتکا برچسبهای امنیتی، مانند نفوذی و جاسوس بودن، هر توسعهخواهی را از صحنه بازیگری حذف میکنند.
⭕️یک پرسش
پرسش امروز آن است: چرا وقتی شرایط بهبودی نیافته است، حتی بدتر هم شده است، باید به پزشکیان و دولت او امید داشته باشیم؟
پرسشی که خود پاسخ هم هست.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
انتخابات امروز را باید فراتر از انتخابات بازخوانی کرد، به عنوان نشانهای خطرناک برای پررنگتر شدن شکاف و درگیری در ایران آینده، چیزی که میتوان سناریوی ایران بالکانیشده (Iran Balkanization) نامید.
ایران امروز، ایرانی اتمیزه است، ایرانی تکهتکهشده که گروههای سیاسی-اجتماعی مختلف، اعم از داخلی ج.ا. و نیروهای اوپوزیسیون، گویا نتوانستهاند، صدای بخش قابل توجهی از مردم شوند. این یادداشت ادامهدار (اسلایدهای بالا)، تحلیلی است بر اینکه چه شده است که ما به این وضعیت رسیدهایم و در نهایت چه میتوان کرد.
یکی از نشانههای این ایران تکهتکهشده، دو انتخاباتی است که در حقیقت رقابت میان «هنوز امیدواران» و «ناامیدان قهرکرده» بوده است. «هنوز امیدواران» کسانی هستند که تلاش دارند تا وضع بدتر از این نشود و «ناامیدان قهرکرده»، شرکت در انتخابات را بیفایده، مشروعیتبخش و آلوده کردن دستان در خون میدانند.
اینکه چرا به وضعیت اکنون رسیدهایم، و اینکه چرا همهگروههای سیاسی و اجتماعی در ایران، توان خود را برای تحلیل از دست دادهاند، مسالهای فراتر از انتخابات است.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️یک صحنه از ابتذال و انبوهی از نتیجهگیریها برای مخاطب
🖊امیر ناظمی
یک صحنه از چیزی که مناظره فرهنگیاش مینامند!
1️⃣کارشناس برنامه به نام شهاب اسفندیاری از بورسیههای مسالهدار وزارت علوم است، در برابر محمد فاضلی که در همه دوران تحصیل خود، به اتکا توانمندیهایش رشد کرده است.
این صحنه درکیری میان فرومایگان رانتی در برابر توانمندان خودساخته است.
2️⃣صداوسیما اتهام را پخش میکند، اما برای پاسخ، صدا را قطع میکند.
این تصویر واقعی صداوسیمایی است که اتهامزن و دروغگو است، و حتی اجازه پاسخ را نمیدهد.
3️⃣میزگرد با نام فرهنگی است و به جای پرسش در خصوص سیاستهای فرهنگی، اتهامات فردی طرح میشود.
ابن تصویر افول فرهنگ در ایران امروز است، حاصل سالها تولید بازجوخبرنگاران.
4️⃣دکتر فاضلی صحنه را ترک میکند.
این تصویر این واقعیت است که شرافت راهی جز خروج از میدان ابتذال ندارد.
5️⃣دکتر فاضلی میکروفن را پرتاب میکند، در حقیقت او میکروفن نداشتهاش که حتی اجازه صحبت یک دقیقهای در یک ساعت برنامه هم به او داده نشده را کنار میگذارد.
این تصویر بازسازی حضور نخبگان فکری در قدرت است. از نخبگان انتظار میرود که تنها زینتی باشند بدون حق سخن گفتن.
در برابر این صحنهآرایی تنها میتوان صحنه بازی را ترک کرد تا امکان سواستفاده را از بین برد.
6️⃣پزشکیان از مشاورش دفاع نمیکند.
این تصویر کاندیدایی ضعیف است که توان دفاع از شهروندان را در فرداها هم نخواهد داشت.
اگر پزشکیان نتواند از حق او دفاع کند، چه کسی میتواند به او اعتماد کند؟
7️⃣حضور فردی مانند شهاب اسفندیاری در چنین میزگردی در یک ایران نرمال، حتی احتمال صفر هم نداشت.
این تصویر رشد افرادی است که با تهمت و دروغ رشد کردهاند. کسانی که با هر دروغ و فساد و اتهامی رشد میکنند و پلههای نردبانشان ابتذال سیستمی است.
این تصویر سیستم نخبهسازی در حکومت فعلی است. پاداش هر خوشخدمتی سریع نقد میشود تا فرد بر جایگاههایی تکیه بزند که شایسته آن نیست.
و در پایان:
8️⃣تصویر خروج فاضلی تصویر خشم و عصیانی است که در ایران امروز سرکوب شده است.
تصویر یک فریاد فروخفته که پیرمردهای فسیل توان دیدن آن را ندارند و جوانان منفعتگرا و فاسد اطرافشان نیز آن را عامدانه نادیده میگیرند
و روزی که دیر است، همه چیز را به آتش خواهد کشید، حتی ایران فردا را.
🔲⭕️ایران جامعه ای آونگی (حرکت پاندولوار)
امیر ناظمی
◻️ما و تکرار بیهوده تاریخ: سیزیف راز خدایان را فاش کرده و به همین دلیل، محکوم شده بود تا سنگی بزرگ را بر بالای قلهای ببرد. اما سنگ هر بار از بالای قله به پایین میغلتید و سیزیف دوباره آن را به بالا میبرد، اما سنگ دوباره به پایین میغلتید و دوباره و دوباره ...
سیزیف استعارهای است از تکرارِ تلاشی نافرجام. او محکوم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل بود. با وجود اینکه تاریخ، رویدادهای شکلدهنده به امروز ماست، ناآگاهی ما از آن میتواند تاریخ را به الگوهایی تکرارپذیر از تلاشهای نافرجام تبدیل کند؛ الگوهایی تکرارپذیر که تا زمانی که اسیر آنها باشیم، توان خروج از چرخههای تکراریشان را نداریم و گویی در اسطورهی سیزیف زندگی میکنیم. آلبر کامو پیروزی او را در آگاهی میداند، به همان شیوهای که رهایی از چرخههای تکرارپذیر تاریخ فقط با خودآگاهی جمعی است که پایان مییابد؛ در غیر این صورت، ما نیز محکوم میشویم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل.
◻️پاندولی میان استبداد و هرجومرج:
وقتی حکومتها فشارها را از حد گذارنده و از آستانه تحمل جامعه (یا همان حدِ نهایی قدرت حکومت) عبور میکنند، یک ضربهی سخت دریافت میکنند. ضربه سخت است که حکومتها را از ادامه دادن به قدرت بازمیدارد. در حقیقت ضربه سخت به حکومت است که منجر به تغییر حکمرانان در ایران میشود. به دنبال این ضربه سخت است که جامعه ایرانی به دنبال سهم خود از قدرت حرکت میکند، اما به دلیل آنکه ظرفیتهای نهادی لازم برای حکمرانی و مدیریت این قدرت را ندارد به سرعت در دام یک هرجومرج دستوپا میزند.
این هرج و مرج نیز به سرعت منجر به مقاومت حکومت شده و به این ترتیب، جامعه از آستانه تحمل حکومت رد میشود و حکومت (فارغ از آنکه در دست چه کسی باشد)، در واکنشی طبیعی، به دنبال بازپسگیری قدرت انحصاری خود برمیآید. بنابراین ضربه سختِ بعدی از دل این رد شدن از آستانه تحمل حکومت رنگ میگیرد.
ضربههای سخت پیدرپی و گیجیهای بامداد خمارِ پس از آنها الگوی تکرارشونده تاریخ ایران در ۲۵۰ سال اخیر بوده است. جامعه ایرانی با هر ضربه سخت بخشی از توانمندیهای خود را از دست داده و پس از هر ضربه سخت مجبور شده است زمان و انرژیاش را صرف بازسازی توانمندیِ ازدسترفته کند. محکومیت تکرار بیهوده گذشته فقط با یک خودآگاهی جمعی میتواند پایان یابد؛ جایی که خودآگاهی جمعی به ما یاد میدهد از دالان باریک به سرعت به بیرون پرتاب نشویم و بتوانیم با کنترل خود، توازن میان قدرت حکومت و قدرت جامعه را حفظ کنیم و در دالان باریک به حرکت ادامه دهیم.
الگوی این رفتار تکرارشونده در نمودار زیر آمده.
◻️جامعه آونگی
این حرکتهای زیگزاگی در میانهی دو دیوارهی صخرهای، تکرار اصلی در تاریخ ایران بوده. دورههای متعددی از هرجومرج و استبداد ایران را تبدیل به جامعهای آونگی (پاندولوار) کرده است. این تکرارها فرصت حرکت آرام در میان دالان باریک را از ما ربوده و با ضربههای متناوب سخت، ما را در میانه دو دیواره گروگان گرفتهاند. در این الگوی تکراری، حکومتها آنچنان به سرعت به سمت بیشترین حد قدرت حکومت حرکت میکنند و از تمامی سازوکارهای استبدادی برای تمرکز قدرت بهره میبرند که سرنوشت محتوم ایران ضربههای سختِ مکرر میشود.
حکومتهای شیفته استبداد، بیتوجه به آستانه تحمل جامعه، چنان بر جامعه سخت میگیرند که عصیان جامعه در قالب انقلابها و درگیریهای نظامی و گاهی نیز توسل به قدرتهای خارجی تنها راه بازگشت قدرت به جامعه دانسته میشود. حکومتهای استبدادی به صورت همزمان ظرفیتهای حکمرانی جامعه را نیز کاهش میدهند؛ ظرفیتهایی که میتوانند نظام حکمرانی را از طریق مشارکتورزی جامعه توانمندتر کنند.
به این ترتیب، حکومت استبدادی هم توانمندی حکومت و هم توانمندی جامعه را همزمان کاهش میدهد؛ در نتیجه، از یک سو، با یک ضربه سخت، حکومت تغییرات شدید میکند و ثبات جامعه تضعیف میشود و از سوی دیگر، زمانی که جامعه ایرانی پس از آن ضربه سخت به حکومت، قدرت جامعه را بازپس میگیرد، فاقد توانمندی لازم برای حکمرانی میشود و به سرعت به سوی هرجومرج میرود.
☑️⭕️ تجویز راهبردی
مهمترین پروژه توسعه در ایران ایجاد ظرفیتهای نهادی برای توانمندسازی جامعه است.
هر سازوکاری که بتواند جامعه را توانمند کند، بر هر پروژهای که قدرت دولت را افزایش دهد اولویت دارد.
تلاش برای کاهش قدرت حکومت، تا مادامی که همراه با ایجاد ظرفیتهایی برای توانمندسازی جامعه نباشد، در بهترین حالت منجر به هرجومرج میشود و چیزی جز تکرار یک تاریخ بیهوده نیست.
این متن برگرفته از کتاب تازه منتشرشده «ضربه سخت انتشارات شرق» (لینک اطلاعات بیشتر) است.
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔺 کتاب تازهای از انتشارات کتاب شرق
📌 ضربه سخت
🔹روایت توسعه: انقلاب مشروطه
📍نویسنده: امیر ناظمی
قیمت: ۲۳۰ هزار تومان
این پرسش که «چرا ایران به اندازه انتظار ما ایرانیان توسعه یافته نیست؟» از آغاز انقلاب صنعتی یکی از دغدغههای ایرانیان بوده است. دغدغهای که پاسخ آن نه در بهکارگیری فناوری و ماشینآلات و توسعهی زیرساختها (مدرنیزاسیون) بوده است و نه در نهادسازیهای سیاسی مانند تاسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی. جامعهی همچون گنگی خوابدیده بیش از هر چیزی در بهت و حیرت این عقبماندگی همچنان مانده است، حیرتی که گاه دل خوش میکند به پیشینهی تاریخیاش و گاه سادهانگارانه توسعه را در دسترس خویش میبیند و فکر میکند با تغییر حاکمان به سادگی به آن دست مییابد.
کتاب «ضربه سخت» تصویری است از پیچیدگیهای این مسیر. پیچیدگیهایی که تحولات ۱۵۰ سال اخیر نشاندهندهی دشواری راه توسعه است و گویی مسیر بسیار دشوارتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. این کتاب روایت مشروطه است، اما با عینک توسعه و توسعهگرایی
برای سفارش کتاب اینجا را کلیک کنید
https://podro.shop/sharghbook/SjfC1w5P?b=pr
مخاطبان عزیز کانال «آینده مشترک»
استفاده این کانال از قابلیتهای جدید ایجاد شده در تلگرام، مستلزم آن است که حداقل ۲۳ نفر از دارندگان اکانت پریمیوم تلگرام، آن را Boost کنند.
اگر مایل باشید میتوانید از طریق لینک زیر این کانال را Boost کنید:
/channel/boost/sharenovate
سپاس از همراهی شما
امیر ناظمی
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️پارداوکس عشق-تنفر به فناوری
🖊️امیر ناظمی
امروز سالروز برکناری عینالدوله از رییسالوزرایی مظفرالدینشاه است.
میرزا ملکم خان از رجال عصر قاجار نقل میکند:
🔸من برای آوردن تلگراف به ایران جنگیدم. در حالی که شهرها و قصبات اروپا دارای خطوط ارتباطی بودند عین الدوله، اجازه نمیداد در شهرهای ایران، خطوط تلگراف احداث کنم.
🔸عین الدوله معتقد بود: اگر رعایا دارای تلگراف شدند در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران، در جلوی تلگرافخانه تجمع میکنند و از احوال یک دیگر با خبر می شوند و علیه سلطنت آشوب میکنند. منبرای احداث تلگراف با عین الدوله جنگیدم....
از کتاب "فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت"نوشته فريدون آدميت. (نقل از صفحه سهند ایرانمهر عزیز)
پارادوکس فنشیفتگی-فنهراسی
هر فناوری منجر به تقویت #قدرت_حکومت از یک سو و تقویت #قدرت_جامعه از سوی دیگر میشود. به همین نسبت نیز رابطه فناوری با حکومت و جامعه ایران را میتوان در قالب الگویی تکراشونده مشاهده کرد. در حقیقت حکومتهای ایرانی در ۲۰۰ سال گذشته، اغلب یک الگوی تکرارشونده را در مواجهه با فناوری داشتهاند:
1️⃣فنشیفتگی (Technophilia): حکومتها اغلب خوشامدگو و شیفته فناوریهایی بودهاند که قدرت_حکومت را افزایش میدهد، مانند فناوریهای نظامی که از زمان عباسمیرزا تا اکنون مطلوب حکومتها بوده است.
2️⃣فنهراسی (Technophobia): حکومتها به همان اندازه نیز مخالف و هراسناک فناوریهایی بودهاند که قدرت_جامعه را افزایش میدهد.
مشکل و پارادوکس اصلی حکمرانان ایرانی در برابر فناوریهای دوگانه است، یعنی فناوریهایی که از یک سو قدرت_جامعه را افزایش میدهد و از سوی دیگر حاکمیت نیازمند آن است.
داستان ارتباطات (از تلگراف تا اینترنت) یا داستان راهآهن نمونه این فناوریها است.
پارادوکسی شبیه آنچه در دنیای رابطهها با نام «عشق-تنفر» (Hate-Love) شناخته میشود. رابطهای پیچیدهای که ترکیبی از دوگانهای متضاد در یک رابطه است. رابطهای که انگار حد وسط ندارد و همواره در نوسانی میان عشق و تنفر در حرکت است.
پ.ن.: در کتاب جدیدم «#گزیدهخوانی نظریههای تغییر» که با همکاری دوستان دیگر نگارش شد و در حال انتشار است، به برخی از ریشههای این مساله پرداختهام.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️مشارکتنجویی ما
🖊امیر ناظمی
⭕️کلاندادههایی برای خودآگاهی
استیون پینکر در مقدمه کتاب «همه دروغ میگویند» میگوید: «مردم در حریم خصوصی صفحه کلیدشان به عجیبترین چیزها اعتراف میکنند»،
اما واقعیت تنها به سطح فرد ختم نمیشود، بلکه این صفحه کلید است که میتواند بیش از هر پیمایش دیگری تفاوتهای میان ملتهای مختلف را نیز آشکار کند.
در حقیقت صفحه کلیدها آیینههای بزرگی را برای «ما»ی جمعیمان درست میکند تا خود را در آن بنگریم.
به عنوان نمونه این که مردم کشورهای مختلف در برابر شنیدن خبر بارداری همسر چه تفاوتی دارند، شاید بیش از هر پیمایشی در همین صفحه کلید آشکار میشود:
بررسی دادههای جستجو مردم در گوگل نشان میدهد که دغدغهی مکزیکیها این است که چه اشعار یا چه کلام عاشقانهای برای همسر باردار خود بیابند، در حالی که کاربران آمریکایی به دنبال آن هستند تا بدانند چه باید بکنند.
نوعی از رفتار احساسگرایانه (عاشقانه) در برابر رفتار عقلگرایانه (چه باید کرد) که در دو جامعه خود را نشان میدهد، و بررسی یافتههای گوگل آن را آشکار میسازد.
پلتفرمهای بزرگ، مانند دیجیکالا، بر اساس دادههای کلان خود امکان خودآگاهی و خودشناسی جمعی را فراهم میکنند. این امر از طریق مقایسه با پلتفرمهای مشابه در کشورهای دیگر تفاوتها را آشکار سازد.
⭕️یک مقایسه
گزارش سال ۱۴۰۲ دیجیکالا و مقایسه دادههای مربوط به آمازون در سال ۲۰۲۳ میتواند نمونهای قابل توجه در این خودآگاهی جمعی باشد. مقایسهای که میتواند لایههای عمیقتری از رفتار جامعهی ایرانی را آشکار سازد.
بر اساس گزارش دیجیکالا در سال ۱۴۰۲ در کل ۲۵.۸ میلیون سفارش در این پلتفرم ثبت شده است. در زمان مشابه در پلتفرم آمازون در حدود ۵۸۴ میلیون سفارش (۱.۶ میلیون در روز) ثبت شده است. این تفاوت با توجه به بازار جهانی این شرکت و اندازهی آن چندان دور از انتظار نیست و حتی با توجه به جمعیت مخاطب در کشورهای فعال، حتی قابل توجه و تحسینبرانگیز است.
به صورت موازی دیجیکالا در این سال در مجموع ۱۲ میلیون نقد و نظر (Review) بر روی کالاهای عرضهشده دریافت کرده است، در حالی که در زمان مشابه آمازون ۵۷۱.۵ میلیون نقدر و نظر دریافت کرده است. به عبارت دیگر به ازاء هر سفارش در دیجیکالا ۰.۳۸ و در آمازون ۰.۹۸ نقد و نظر ثبت شده است.
همین آمار به خوبی نشان میدهد که میزان بازخورد دادن کاربر ایرانی در مقایسه با کاربر جهانی به شدت پایینتر است و در حدود ۳۹٪ آن قرار دارد.
⭕️چرا نقد و نظر مهم است؟
⏺از منظر کسبوکار
از منظر کسبوکارهای پلتفرمی نقد و نظر اهمیت بالایی دارد چراکه با افزایش تنوع کالاها و همچنین متنوع شدن عرضهکنندگان، همین نقد و نظرها تبدیل به مهمترین راهنمای خرید میشوند.
میزان بازدید روزانه نسبت به کاربرانی که واقعا خرید میکنند، بسیار بالاتر است و دلیل عمدهی این تفاوت در این واقعیت است که بسیاری از کاربران دلیل بازدیدشان از آمازون، نوعی از تحقیقات بازار فردی است، یعنی آنکه پی ببرند تا چه اندازه کالایی که قصد خریدش را دارند، قابل اعتماد است و چه مزیتهایی دارد.
به این ترتیب کسبوکارهای پلتفرمی در مسیر بلوغ خود به شدت نیازمند دریافت نقد و نظر هستند، چرا که با افزایش تنوع کالاهایشان، اگر نقد و نظر عمومی نباشد، به مرور تفاوت میان کالاهای مختلف آشکار نشده و به همان اندازه میزان رضایت از خرید در بلندمدت کاهش مییابد.
⏺از منظر اجتماعی
اما اهمیت این نقد و نظر از منظر اجتماعی و از منظر خودآگاهی جمعی برای جامعهی ایرانی، بسیار بیشتر است. این داده به خوبی آشکار میکند که تمایل به مشارکت اجتماعی، در جامعه ایرانی در سطح پایینی قرار دارد.
اساسا شهروند ایرانی، چندان خود را به دادن بازخورد متعهد نمیداند. اینکه چرا این شهروند چنین رفتاری انجام میدهد میتواند پرسش بزرگی برای پژوهشگران اجتماعی باشد، هرچند هر کدام از ما ممکن است مجموعهای از دلایل را در ذهن خود فهرست کنیم.
بازخورد دادن به عنوان یک رفتار شهروندی، سرآغاز مشارکتجویی است.
در حقیقت گروههای مختلفی از شهروندان بازخورد دادن و مسوولیتپذیری اجتماعی را به دلایل متنوعی میتوانند از برنامه خود حذف کرده باشند؛ دلایلی که
1️⃣در یک سر طیف آن افرادی قرار دارند که هنوز مفاهیمی مانند زندگی جمعی و مسوولیتپذیری اجتماعی برایشان فاقد معنا باشد و
2️⃣در سر دیگر طیف شهروندانی که سرخورده از مشارکتجوییهای مختلف، دیگر توان و انگیزهای برای مشارکت ندارند. هر کدام از این دلایل باشد، میتوان گفت که بازخورد ندادن، نشانهی خوبی برای ایران آینده نیست.
شاید یکی از مسوولیت اجتماعی دیجیکالا زمینهسازی برای افزایش مشارکت کاربران در ثبت نقد و نظر باشد. هرچند این مساله در بلندمدت نیز برای رشد پایدار این کسبوکار اهمیت بالایی دارد.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️چرا انتقامجویی ضد توسعه است؟
🖊امیر ناظمی
مواجهه انسانها با هر مسالهای میتواند در دوگانهای میان گذشتهنگری و آیندهنگری تقسیمبندی گردد. گروههای انسانی نیز چنین هستند. نظریه گروهها نشان میدهد که هویت یک گروه میتواند ناشی از سرنوشت یا تجربه مشترکی باشد که برای آنها روی داده است، مثل گروه کهنهسربازان که پس از جنگها متداول است. یا میتواند ناشی از یک چشمانداز مشترک باشد، مانند گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی که بر اساس یک چشمانداز مشترک برای ساخت آیندهای شکل میگیرد. انتقامجویی را میتوان نتیجه گذشتهنگری دانست.
⭕️مفهوم انتقامجویی
انتقامجو همان کسی است که نگاهش به گذشته بیش از آینده است. انتقامجو همچنان در گذشته زندگی میکند و تمام آرزویش آن است که مساله را در چارچوبی صرفا تاریخی ببیند، گویی همه آرمان او بازگشت به گذشته و پیش از حادثه است. در حالی که آیندهنگر مواجههاش با مساله، ساخت یک راهحل برای آینده است.
انتقامجو به مرور فاقد چشمانداز یا راهحلی برای آینده میشود و به این ترتیب او در جهان فکریاش در حال زندگی کردن در گذشته است.
هر انسان، گروه یا جامعه جایی میان این دو سر طیف زندگی میکند. هرچه گذشتهنگرتر باشد، چشماندازش برای مواجهه با هر مسالهای بازگشت به نقطهای در گذشته است، همان نقطهای که او احساس میکند به او ظلم شده است و حالا خودش را برای انتقامگیریاش آماده میکند.
به این ترتیب هدف نهایی او چیزی جز بازگشتن به همان نقطه نیست. انتقامجو فاقد ایدهای خلاق است و میتوان انتقامجویی را نوعی از واکنش غیرخلاقانه دانست که هدفش بهبود شرایط نیست.
1️⃣توسعهیافتگی و مساله انتقام
توسعه را میتوان «ظرفیت حل مساله به صورت جمعی» تعریف کرد (میتوان به نوشتهها و پادکستهای محمد فاضلی رجوع کرد). به این ترتیب جامعه توسعهیافته بیش از آنکه در گذشته غرق شده باشد، نگاه به آینده دارد.
هرچند برای فهم مساله و یافتن راهحل ناگزیر به فهم گذشته است، اما در گذشته باقی نمیماند، بلکه برایش آینده است که اهمیت دارد.
انتقامجو به این ترتیب نخستین سد توسعه است، چرا که او حاضر است هر راهحلی را به دلیل آنکه انتقام گذشته را در خود ندارد، زیر سوال ببرد.
2️⃣پوپولیسم با بال انتقامجویی
نکته تلختر آن است که انتقامجویی ظرفیت پوپولیسم بیشتری نیز دارد، چرا که هم مساله را سادهتر میکند و هم ناخودآگاه بدوی انسانها را نشانه میگیرد. شاید آگاهی جمعی تنها راه مقابله با این پوپولیسم است.
3️⃣هزینهکرد آینده
زمانی که انتقامجویی تبدیل به یک راهبرد میشود، یعنی مدام حل مساله به تاخیر میافتد تا انتقامجو ابتدا انتقام خود را بگیرد. اما هر انتقامی، واکنش رقیب او را نیز برمیانگیزد و به این ترتیب جامعه در چرخهای از انتقامجویی چنان گرفتار میشود، که هیچگاه راهحلی ارائه نمیشود.
به عبارت دیگر انتقامجو شروع به هزینه کردن آینده میکند. او مدام حل مسالهها را به تاخیر میاندازد تا انتقامش را ابتدا بگیرد. زنجیرهای که مثل خوره روح او و جامعه را میخورد.
یک روز انتقام سخت، فردایش انتقام خیلی سخت و پس فردایش انتقام خیلی خیلی سخت و ...
4️⃣فردایش چه؟
پرسشی که انتقامجو تمایلی به پاسخ دادن آن ندارد، این است: فرض کن انتقامت را گرفتی، بعدش چه؟
در حقیقت بهترین چشماندازی که یک انتقامجو دارد یک «هیچ» بزرگ است. چراکه او با تلافی یا جبران گذشته، در نهایت به همان گذشتهی نامطلوب میرسد.
در حقیقت او منابع و زمان خود را صرف چیزی میکند، که در بهترین حالت میتواند خشم او را فروکش نکند، همین!
⭕️به سمت توسعه
هر رویدادی در گذشته به همان اندازه که میتواند تبدیل به انگیزهای برای انتقام شود، توسط یک جامعه توسعهیافته، میتواند ابزاری برای ساختن آینده یا راهحلی برای مسائل امروز باشد.
توسعهیافته کسی است که بیشتر بر راهحلهای مسالهها و آینده تمرکز دارد و نه بر فروکش کردن خشم شخصی و گروهیاش.
شاید در سطح فردی انتخاب میان انتقام گذشته یا ساختن آینده، قابل برچسبگذاری خوب یا بد نباشد، اما در جوامع و گروهها، انتقامجویی به دلایل بالا، نه امری شرافتمندانه است و نه به نتیجهای خواهد رسید.
ویژگی رهبران بزرگ همین صرفنظر کردن آنها از گذشته برای ساختن آینده بوده است، از ماندلایی که با شعار «میبخشم اما فراموش نمیکنم» تا گاندی تا حتی رهبرانی که تغییراتی بزرگ رقم زدند مانند دنگشیائوپینگ، همگی در یک نقطه مشترک بودند، آنان انتقامجو نبودند.
شاید وقت آن رسیده است که یا انتقامجویی را کنار بگذاریم، یا معنای انتقام را بازتعریف کنیم و انتقام را با ساختن راهحل آینده ترکیب کنیم. شاید بهترین انتقامها ساختن آیندهای مطلوب است.
⚛️بر شانههای من خداحافظی کن!
🖊امیر ناظمی
«جامعه ایرانی توسعهیافتهتر از حاکمیت ایرانی است» این گزاره در موقعیتهای مختلف، نمودهایی متفاوت مییابد.
در المپیک۲۰۲۴ این گزاره در صحنه خداحافظی صباح شریعتی کشتیگیر ایرانی که برای کشور آذربایجان کشتی میگرفت، به تصویر کشیده شده است.
حاکمیت ایرانی نه تنها آغوشی باز برای ورزشکاران و مردمانش نیست، بلکه مانند پیرمرد عبوسس و خودخواهی است که تغییرات و تفاوتهای فرزندانش را نمیپذیرد و هر روز به بهانهای بخشی از ایرانیان را، خواسته یا ناخواسته، مجبور به مهاجرت از ایران میکند.
به این ترتیب بسیاری از ورزشکاران مجبور میشوند تا زیر پرچمهای کشورهای دیگر به رقابت بپردازند. این تصویر نمادی از «نظم دسترسی محدود» است، اگر این مفهوم را فراتر از اقتصاد، به فرهنگ و اجتماع نیز تسری دهیم.
نظم دسترسی محدود یعنی حاکم کردن ارزشها و اصولی که تنها محدود به گروههای فرادستان است و دربرگیرندهی ارزشها و اصول کل جامعه نمیشود. در این نظم دسترسی محدود است، که بسیاری از ورزشکاران گاه به دلیل این تفاوتهای ارزشی (مانند حجاب یا دیدگاهشان حتی در مورد مسائلی ریز) یا تفاوتهای بهرهمندی اقتصادی (گذران زندگی و نه چیزی بیشتر) یا تفاوتهای زیرساختهای ورزشی (امکانات و تجهیزات تمرینی) مجبور به مهاجرت و تغییر ملیت میشوند.
از دید حاکمیت این افراد با برچسبهایی مانند بیغیرت بدرقه میشوند. نمونههای آن در رفتار حذفی صداوسیمای رسمی آشکار است.
اما جامعه ایرانی فراتر از حاکمیت خود، و توسعهیافتهتر از او، همدلی و همدردی انسانیاش را حفظ میکند. امروز آغوش جامعهی ایرانی بازتر از همیشه است.
در رده بندی کشتی المپیک صباح شریعتی (زیر پرچم آذربایجان) به امین میرزازاده (زیر پرچم ایران) باخت و از دنیای ورزش قهرمانی خداحافظیکرد.
اما در زمان بوسههای خداحافظی شریعتی بر تشک، و هنگامی که اثری از تیم آذربایجان بر روی تشک نیست، دو هموطن ایرانیاش، یعنی میرزازاده و حسن رنگرز به روی تشک میروند تا در زمان خداحافظی، در آخرین تصویر ورزش حرفهای، در کنارش باشند تا برای او یک خداحافظی باشکوهی را بسازند.
تفاوت جامعه ایرانی و حاکمیت ایرانی، همین تصویر است. آغوش باز یک جامعه برای پذیرش تنوعها و تفاوتها، و آغوش بستهی دیگری که جایی برای پذیرش هیچ تغییری ندارد.
همین تصاویر شاید نشانههایی باشد برای ایران آینده توسعهیافته.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
🎙 قسمت نود و یکم پادکست سکه
«توسعه؛ جامعه و حاکمیت»
عجم اوغلو، اقتصاددان نهادگرا در یکی از کتابهای خود به نام راه باریک آزادی، ایدهای جدید و مهمی را در امر توسعه مطرح میکند. این کتاب توضیح میدهد که آزادی چرا در برخی حکومتها شکوفا میشود و در بعضی دیگر به اقتدارگرایی یا آشوب میل میکند. او معتقد است تنها زمانی که دولت قانونمدار و جامعه قوی باشد، راه باریکی برای آزادی ایجاد میشود. در این قسمت به بررسی تقابل جامعه و حاکمیت و ارتباط آن با امر توسعه در ایران میپردازیم.
مهمان: امیر ناظمی
میزبان: مهدی ناجی
گوینده: علیرضا تقوی
تدوین و تنظیم: ایمان اسلامپناه
کارگردان: بهداد گیلزادکهن
حامی مالی:
ویپاد؛ ترابانک پاسارگاد | وبسایت
کوینکس | وبسایت
قسمت نود و یکم پادکست سکه را میتوانید از وبسایت سکه یا برنامه کستباکس بشنوید.
#قسمت_نود_و_یکم
#توسعه_جامعه_و_حاکمیت
#سکه
@Sekke_Podcast
⚛️سناریوهای دولت پزشکیان
🖊امیر ناظمی
زندگی پر است از اتفاقات و رویدادهایی که وضعیت ما را دچار تغییر میکنند. به این ترتیب آینده، بیش از آنکه پیشبینیپذیر باشد، پر است از عدمقطعیت.
برای قرنها بشر تلاش میکرد تا پیشبینی بهتری از آینده داشته باشد و به اتکاء آن پیشبینی بتواند، هم تصمیمهای بهتری بگیرد و هم منافع خود را افزایش دهد. اما این تلاشها به بشر نشان داد تا به جای پیشبینی، بهتر است خود را برای آیندههای باورپذیر آماده کند، به همین دلیل مفهوم «برنامهریزی پابرجا» شکل گرفت، یعنی آمادگی برای آینده.
برنامهریزی و سیاستگذاری در دنیای امروز یعنی آمادگی برای سناریوهایی که میتوانند شکل بگیرند، و هر یک از آن سناریوها میتواند وضعیت ما را متفاوت از امروز کنند.
به همین دلیل ابتدا باید سناریوهای مختلفی که ممکن است رخ دهند، شناسایی و چارچوببندی شوند.
⭕️سناریوهای آینده دولت پزشکیان
آینده این دولت و کارنامه آن را میتوان تابع دو عدمقطعیت کلیدی زیر دانست:
1️⃣همراهی یا تقابل داخلی: اینکه آیا دولت پزشکیان حمایت یا تقابل حاکمیت و به دنبال آن نیروهای سیاسی پرنفوذ در ساختار حاکمیت را داشته باشد یا نه، نقطه شروع شکلگیری یک همراهی یا تقابل خواهد بود. اگر دولت پزشکیان بتواند همراهی حاکمیت را کسب کند (برخلاف روحانی) میتواند نقطه شروع یک آشتی ملی باشد.
2️⃣انزوا یا تعامل خارجی: تحریمها و فشارهای خارجی دولت ایران را در نقطهای شکننده قرار داده است. شکلگیری یک توافق خارجی با بازیگران جهانی یا عدم آن، عدمقطعیت دیگر است.
به این ترتیب ۴سناریو ساخته میشود (تصویر زیر). فراموش نکنید که سناریوها وضعیتهایی از آینده هستند که تابع تصمیمهای شما نیستند، بلکه بر شما تحمیل میشوند.
✳️سناریوی دوباره برجام
در این سناریو مشابه با تجربه برجام، دولت یک توافق جهانی را پیش میبرد، اما فقدان همراهی حاکمیت و سنگاندازی در برابر آن، امکان بهرهبرداری از نتایج آن را نمییابد.
تجربه تلخ برجام منجر به تحریک سرمایهگذاری خارجی (FDI) در ایران نخواهد شد. به این ترتیب افزایش فشارهای اقتصادی منجر به شکست کامل دولت خواهد شد.
✳️سناریوی مرگ تدریجی
افزایش درگیریها و تقابل داخلی از یک سو و انزوای جهانی از سوی دیگر، منجر به وضعیت اقتصادی بحرانی و افزایش فقر میشود. همچنین گسترش ناکارآمدی منجر به نارضایتی عمومی میشود.
با توجه به تجربههای پس از ۸۸، سیاست سرکوب شدید در دستور کار دولت و حاکمیت قرار میگیرد. سرکوبهایی که ایران را وارد یک مرگ تدریجی میکند. در افراطیترین حالت تلاش برای سرنگونی دولت توسط سایر رقبای سیاسیاش (مانند آبان۹۸) روی میز این رقبا قرار میگیرد.
✳️سناریوی چپکوک
دولت پزشکیان علیرغم داشتن همراهی حاکمیت، به دلیل عدماستقبال آمریکا، اروپا و ژاپن از مذاکره، نمیتواند خود را از انزوا خارج کند. به این ترتیب ایران به مرور زمان تبدیل ایران به حیاط خلوت روسیه و بعد از آن چین خواهد شد.
دولت با مشکلات شدید اقتصادی، به سمت سیاستهای بازتوزیعی حرکت میکند. عدالتخواهی در یک فضای همدلی میان دولت و حاکمیت، به سمت تعارض با غرب و گسترش تفکرات چپگرایانه در ایران میشود. در چنین فضایی درونگراها در مقابل جهانگراها برتری مییابند.
نتیجه چنین وضعیتی، گسترش پوپولیسم برای ایران و در بازهای بلندمدت است.
✳️سناریوی گذار
حاکمیت که نتیجه انزوای جهانی و ناکارآمدی نیروهای افراطی را در سالهای اخیر دیده است، از دولت پزشکیان حمایت میکند تا به توافقی فراتر از برجام دست یابد.
این توافق غیر از بازیگران جهانی شامل مذاکرات منطقهای و حتی نزدیکی به هند نیز شده است.
اگرچه کابینه تبدیل به کابینه آشتی ملی شده است، اما منجر به شکلگیری نیروی محرکه سیاسی جدیدی شده است که شامل نیروهای جوان، توانمند و غیرایدئولوژیک ولی دارای خاستگاههای سیاسی مختلف هستند.
به منظور انجام این کار، نوعی از تمرکز امنیتی، بهخصوص در حوزه ضداطلاعات شده است، تا سنگاندازیها به کمترین میزان برسد.
⭕️کدام سناریو؟
هر ۴ سناریو امروزه باورپذیر هستند. برای هر کدام نیز نشانههایی در ماههای گذشته مشاهده شده است. اما شاید نشانههای کمسوی سناریوی گذار نیز در این روزها قابل توجه است و این سناریو را باورپذیر کرده است:
⏺محدود کردن گروههای خودسر یا آتش به اختیار (رائفیپورها)
⏺همسو کردن جریانهای مذهبی (هیاتهای مذهبی) با دولت
⏺همراهی نیروهای مسلح
اینکه کدام سناریو روی میدهد، در روزهای آینده مشخصتر خواهد شد. اما آنچه قطعی است این است:
دولت پزشکیان در ۳ سناریو شکست خواهد خورد و در یک سناریو (گذار) میتواند کارنامهای قابل توجه بگذارد. اما شکست پزشکیان یعنی شکست حاکمیت و یعنی آخرین شانس جمهوری اسلامی است.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️وقتی شترگاوپلنگ را به تصویر میکشیم!
🖊امیر ناظمی
ساختار را میتوان نماد و تجسم دیدگاه یک فرد یا گروه دانست. برای تحلیل بسیاری از مسائل کافی است تا به ساختار سازمانی یک دولت یا شرکت نگریست تا بتوان پیشفرضهای آن دولت یا شرکت را شناخت.
اینکه چگونه مسائل مختلف تقسیمبندی و چارچوببندی میشوند، نشانههایی آشکار برای ارزیابی و تحلیل امور هستند.
همین چارت اعلام شده توسط آقای ظریف، به نحو ناامیدکنندهای نشاندهندهی پیشفرضهای غلطی در فهم سیاستگذاری عمومی است. پیشفرضهایی که دو مورد از آن در ادامه بیان شدهاند.
⭕️نادیدهانگاری «علم، فناوری و نوآوری» و «محیط زیست»
زیستن در این دوره تاریخی که با نام عصر فناوری شناخته میشود، نیازمند نگاه ویژه به فناوری است. همانگونه که عصر کشاورزی، همه چیز بر مبنای کشاورزی بود، از ابزارها تا شیوهی تولید تا سبک زندگی و حتی ساختار قدرت مبتنی بر کشاورزی و زمین. زیستن در عصر فناوری یا عصر دیجیتال هم یعنی آنکه نمیتوان به هیچ مسالهای نگریست، اما فناوری را در آن نادیده گرفت.
مهمترین نمودِ ساختارها، دستهبندی مسائل مختلف است. این دستهبندی برآمده از نگاه یک سیستم به مسائل مختلف است. به همین دلیل نیز در دنیای امروزه انبوهی از تکنیکها مانند STEEP یا PESTEL به عنوان ابزارهایی برای تحلیلگران هستند که به آنان مدام یادآوری میکند وقتی میخواهند یک مساله را تحلیل یا حل کنند، لازم است تا آن را از جنبههای مختلف اجتماعی (S)، اقتصادی (E)، زیستمحیطی (E) و سیاسی (P) بنگرند. ابتدای این کلمهها هستند که کوتهواژهی STEEP را میسازند.
عامل «علم، فناوری و نوآوری» (STI) را به صورت تجمیعی در عامل فناوری (T) خلاصه میکنند، عامل بسیار مهم شکلدهنده به رقابتها، مزیتهای رقابتی و اقتصادی که حتی پویایی سیاسی را نیز تعیین میکند.
در چارت معرفیشده، نه فناوری و نه محیط زیست، مستقل نگاه نشدهاند. در حقیقت همین تقسیمبندی نشان میدهد که دولتمردان ایرانی هنوز ویژگیهای دوران امروز را در تحلیل خود وارد نکردهاند. به واسطهی همین نگاه است که «علم، فناوری و نوآوری»، تکهتکه میشود. بخشی از آن اقتصادی، بخشی از آن فرهنگی و بخشی دیگر گم میشود (معاونت علمی)!
محیطزیست البته موضوعی بسیار نوینتر است. نگاه به سیاست و اقتصاد از منظر محیطزیست را میتوان از زمان رشد احزاب سبز مورد توجه قرار داد. رشد حزب سبز در آلمان، زمانی آغاز شد که گروهی از سیاستمداران مسائل مختلف را از منظر محیط زیست مورد تحلیل قرار دادند. این اهمیت زمانی دوچندان میشود که سه سازمان اصلی محیط زیست ایران، یعنی سازمان محیط زیست، وزارت کشاورزی و وزارت نیرو (مدیریت آب) هر یک در بخشی مستقل بررسی میشوند، و همین کافی است تا بدانیم، اگرچه مشغول جان دادن در هوای بد و بیآبی و گرمایش هستیم، اما هنوز محیط زیست برایمان مسالهای جدی نیست. شاید در یک ایران توسعهیافته، حتی بررسی سیاستهای کلانِ سازمانی مانند سازمان انرژی اتمی نه از منظر فناوری، بلکه از منظر محیطزیستی اهمیت مییابد. و همین کافی است تا پی ببریم واقعا چقدر با خودِ توسعهیافتهیمان فاصله داریم.
⭕️تفکیک فرهنگی از اجتماعی
تفکیک امر فرهنگی از اجتماعی، اگرچه غیرمعمول نیست، اما بیشتر برآمده از نگاههای ایدئولوژیک و خصوصا نگاه کمونیستی با برنامهریزی مرکزی است.
در فهم ایدئولوژیک از جهان است که تفکیک امر فرهنگی از اجتماعی اجتنابناپذیر میشود. فرهنگ نماینده حوزههایی است که از طریق مهندسی آنها، قرار است تا آرمانشهر مد نظر حکومتها ساخته شود. اما امر اجتماعی بازمیگردد به واقعیت موجود. اولی جنبهی ذهنی است و دومی جنبهی عینی.
همانطور که در این جدول آموزش و ارشاد اموری قابل مهندسی برای ساخت آرمانشهر هستند، اما رفاه و بهداشت واقعیتهایی که ایدئولوژی آنان را پذیرفته است.
⭕️و یک افسوس!
مقایسهی میان مائو و استالین یکی از بهترین منابع شناخت عمیق تاریخ چپگرایی است. مارکس «شیوه تولید» را شکلدهنده به وضعیت جامعه، طبقات و حتی قدرت میدانست. استالین تلاش داشت تا با برنامهریزی مرکزی و از بین بردن بازار، و مائو تلاش داشت تا از طریق فرهنگ بتواند شیوه تولید را کنترل و به دنبال آن آرمانشهر خود را بسازد.
این دو به دو شیوهی مختلف انسانهای بسیاری را به مرگ کشاندند، تا دنیا بتواند از اشتباهات آنان یاد بگیرد. یاد بگیرد که دنیا امروز دنیایی خطی نیست، که یک عامل بتواند عوامل دیگر را تعیین تکلیف و کنترل کند. اما ما که دوست نداریم یاد بگیریم، ترکیبی یگانه از هر دو شدهایم! هم اقتصاد زیربنای فناوری است و هم فرهنگ زیربنای آن. به این ترتیب شترگاوپلنگی که در عرصهی ذهن داریم، خودش را در یک ساختار به رخ میکشد!
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️بلاچاو و فرهنگ خداحافظی
🖌امیر ناظمی
النای کوچک ما دیروز آخرین روز مدرسه مدرسهاش بود، و از سال دیگر به مدرسه دیگری میرود. محمد، پدرش، شب چند عکس از او پرینت گرفت، مریم هم مرخصی گرفت تا صبح با النا برود مدرسه.
النا برای اولین بار دارد دفترچه خاطرات همکلاسیهایش را خودش مینویسد. اینجا تقریبا همهی بچهها هر سال یک دفترچه خاطرات میگیرند و همکلاسیهایشان پر میکنند. از هر کتاب درسی بیشتر میشود همین دفترهای خاطرات را در کتابفروشیها دید.
ظهر که مریم از خداحافظی برگشت، از معلمها و همکلاسیهایش گفت. از چیزی که میشد ناماش را «فرهنگ خداحافظی» یا حتی فرهنگ خداحافظی باشکوه نامید.
حرف کشیده شد به خداحافظیها در محل کار. شیما و امیر از مراسم خداحافظیهای کاری میگفتند، از روزی که روز آخر کاری است، از خاطرهگوییها و آغوشهای خداحافظی و حتی از تلفنها و دیدارهایی که تا هنوز ادامه مییابد.
⭕️فرهنگ خداحافظی
این اصطلاح «خوشاستقبال و بدبدرقه» بسیار در ایران شنیده میشود، مسالهای که فراتر از فرهنگ کاری، در روابط دوستانه و حتی عاشقانه تبدیل به ویژگی ناپسندی شده است. احتمالا مشاهدهها و تجربیات من محدود است و غیرقابل تعمیم به یک جامعه و سطوح محتلف آن، اما شاید طرح آن و بهاشتراکگذاریاش بهانهای شود برای حساسیت به آن و بازاندیشی در خصوص آن.
هرچند در کشوری مانند آلمان نیز که مشاهدهگر آن هستم، توجه به خداحافظی و تبدیل آن به یک نوع ادب اجتماعی و کاری، امروزه در میان کودکان و نوجوانان بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
کودکان و نوجوانان نسل زد شاید مشغول خلق آیینها و نهادهای اجتماعی خاص خود هستند. آنان به برخی از مسائل متفاوت مینگرند و به همان نسبت نیز بیشتر توجه دارند.
انگار خداحافظی دیگر آن بعد احساسی غمانگیز و غیرطبیعی بودناش را از دست میدهد. آنان به همان اندازه که جابهجاییها و مهاجرتها را اجتنابناپذیر و طبیعی میدانند، و به همان اندازه که دوستیها و همکاریها را موقت میبینند، خداحافظی را نیز طبیعی و بخشی از هر تعامل اجتماعی میدانند.
شاید ازلی و ابدی دیدن امور، ریشهای باشد برای سر ناسازگاری داشتن ما با خداحافظی؛ اینکه خداحافظی را نامطلوب بشماریم.
⭕️بلاچاو؛ سرودی خاطرهانگیز
«بلا چاو» در ایتالیایی ترکیب پیشوند بلا (Bella) به معنای باشکوه با واژه خداحافظی یا بدرود (ciao) است و بهخاطر ترانهای با این نام شناخته میشود. نسخه اولیه آن در قرن ۱۹ و در اعتراض به وضعیت کار زنان در مزارع برنج شمال ایتالیا ساخته شد و برای مدتی نیز سرود جهانی معترضان سیاسی بود. اما امروز دیگر سرودی حماسی نیست، سرودی است نوستالژیک و اجتماعی.
به یاد این سرود و واژه که میافتم، انگار میخواهم بگویم، باید خداحافظیهایمان را به اندازه خاطرهها و دوستیهایمان باشکوه کنیم. باید خداحافظی را تبدیل به بخشی از هر فرآیند تعاملی و جمعی کنیم.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️کورسوی یک امید
{این تحلیل با فرض آن است که دولت پزشکیان به شدت ناکارآمد و ناامیدکننده خواهد بود، اما فراتر از انتخاب نشدن جلیلی، این انتخابات یک گام مهم در توسعه ایران خواهد بود}
اسکات پیچ در کتاب خود با نام «تفاوت» که در خصوص «نظریه آشوب» است، مینویسد امیدوارم روزی وقتی والدین بچهها مشغول حرف زدن با همدیگر هستند، به جای آنکه بگویند فرزند من بهتر و برتر از دیگران است، بگویند فرزند من در این مساله متفاوت از دیگران است. دیگر دوران اولشدن گذشته است. ما در دوران تفاوتها زندگی میکنیم.
⭕️توسعه بر پایه تنوع
انتخابات ۱۴۰۳ ایران، نشانهای کمسو است از ایرانی که شانس بالای توسعهیافتگی یافته است. توسعهیافتگی چیزی نیست جز توانمندنی حل مشارکتجویانهی یک مساله جمعی. جامعهای که بتواند مسائلاش را بشناسد، بپذیرد، و آن را حل کند، توسعه مییابد.
اما وقتی از جامعه حرف میزنیم، به معنای یک گروه یکدست و شبیه به هم که بر سر همه چیز توافق دارند نیست. اصلا با آن جامعهی یکدست و شبیه به هم، هیچ توسعهای امکانپذیر نیست.
بشر مدتهاست با رویای شبیه به هم شدن و یکیشدن خداحافظی کرده است. بشر دنیای امروز دریافته است که پیروزی در یکیشدن نیست. دنیای امروز دنیای تنوع است. شرکتی که از افراد متنوعتر تشکیل شده باشد، شانس بالاتری برای توسعه و بهرهوری دارد. و جامعهای که تنوع بیشتری داشته باشد، و علیرغم این تنوع بتواند با هم زندگی و کار کنند، شانس بالایی برای توسعه دارد. به زبان دیگر، هر سیستمی هرچقدر متنوعتر باشد، و با همین تنوع بتواند کارکردهای خودش را حفظ کند، سیستمی پایدارتر و بازدهتر است.
دو مفهوم تنوع و فراگیری (Diversity & Inclusion) که این روزها تبدیل به بخشی از دستورالعملی شرکتها و سازمانهای بزرگ نیز شده است، بر اساس همین واقعیت است. هر چه تنوع بیشتر باشد، یعنی یک مساله از زاویههای مختلف نگریسته شده است، و همزمان یعنی راهحلهای مختلفی نیز برای آن عرضه شده است. از سوی دیگر فراگیری یعنی سازوکارهای مناسب برای جلب مشارکت افراد و گروههای متنوع وجود داشته باشد.
به این ترتیب جامعهای که تنوع را بیشتر بپذیرد، به رسمیت بشناسد و سازوکارهای فراگیری برای مشارکت آنها فراهم کند، شانس ورود به مسیر توسعه را مییابد.
⭕️انتخابات۱۴۰۳ و تنوع
در انتخابات ۱۴۰۳ شاید برای نخستین بار در انتخاباتها تغییراتی روی داد، که نشاندهندهی زایش گروههای مختلفی از بازیگران است:
1️⃣تحریمکنندگان کامل: تحریم انتخابات در دور اول برنده قاطع بودی که دیده شد و به رسمیت شناخته شد. بسیاری از روشنفکران و کنشگران اجتماعی به صراحت از تحریم سخن گفتند. به این ترتیب تحریمکنندگان دارای یک هویت جمعی شدند که اکنون گفتمان خود و صدای خود را یافتهاند و دیدگاههایشان توسط روشنفکران و کنشگران داخلی این گروه نیز بیان میشود.
2️⃣عملگرایان: بخش عمدهای از کسانی که در دور نخست به پزشکیان رای دادند، شاید همان کسانی بودند که زمانی به خاتمی رای داده بودند، اما با تفاوتهای بسیار. مردمی که به پزشکیان رای دادند، نه به او علاقه دارند و نه حتی به او امیدی دارند. بلکه صرفا بر اساس یک نگاه کارکردگرایانه به او رای دادند. کارکرد پزشکیان آن است که وضعیت زندگی بدتر از این نشود و کشور دچار جنگ نشود. در این رای نه علاقهای بود ونه دوستداشتنی. اگر همیشه سیاستمدارها بودند که مردم را ابزارگرایانه میدیدند و از آنان استفاده میکردند، احتمالا این بار این مردم هستند که چنین ابزارگرایانه، سیاستمدار خود را میبینند.
3️⃣تحریمکنندگان رای منفی: گروهی از تحریمکنندگان که دور نخست حاضر به رای نشدند. احتمالا تفاوت میان قالیباف و پزشکیان را به حدی ناچیز در برابر واقعیت مسائل میدیدند که ترجیح میدانند در این ابتذالی که اسم رسمیاش انتخابات بود، شرکت نکنند. اما زمانی که خطر جنگ و فراتر رفتن بدبختی را دیدند، ترجیح دادند از رای منفی خود استفاده کنند. آنها اگرچه به اسم پزشکیان رای خود را نوشتند، اما در حقیقت به افکار و دیدگاههای جلیلی و پایداری نه گفتند. اینان نیز هویت مشخص یافتند و افکار و دیدگاههایی قابل دفاع.
این سه گروه، اکنون سه گروه مختلف، با دیدگاهها و هویت مستقل خود هستند. انتخابات ۱۴۰۳ زایش سه گروه متنوع، با راهحلهای مختلف و مشارکتجویی برای حل مساله جمعی را در بر داشت.
اگر این سه گروه بتوانند خشونت میان خود را کنار بگذارند، و همدیگر را بپذیرند، برداشتن گامهای بعدی بسیار سادهتر خواهد بود.
تنوع میان این سه گروه بود که منجر به ارسال حداقل ۳پیام همزمان شد:
1️⃣نارضایتی شدید
2️⃣عملگرایی محاسبهگرانه
3️⃣نه به خشونت، انزوا و تاریکاندیشی
در این انتخابات رییسجمهوری انتخاب نشد،. بلکه جمهور متنوع بود که انتخاب شد.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️مساله اصلا رای دادن یا رای ندادن نیست!
🖊امیر ناظمی
نگاه ایرانیان به مساله توسعه به شدت «دولتمحور» است. همین اشتباه جمعی، خود را در پرسش «رای دادن» یا «رای ندادن» نشان میدهد. رایدادن میتواند همانقدر خوب باشد که رایندادن. و هر دو میتوانند بسیار بد باشند. مهم آن است که آن را در کدام مسیر و با کدام اقدامات دیگر ببینیم.
توسعه نیازمند توازن قدرت میان جامعه و حکومت است. در وضعیت فعلی، قدرت حکومت به صورت فاصلهداری نسبت به قدرت جامعه افزایش یافته است. به این ترتیب جامعه امکان و فرصت پیش بردن خواستهها و آرزوهای خود را از دست داده است.
برای جبران این مشکل راه حل آن است که «قدرت جامعه» افزایش یابد، اما آیا رای دادن راه افزایش قدرت جامعه است؟
پیش از آن باید «قدرت» را تعریف کرد.
⭕️قدرت چیست؟
قدرت یعنی آنکه دیگری خواستهی ما را انجام دهد. مثلا اگر من تشنه باشم. خواستهی من میشود: یک لیوان آب خنک. و اگر کسی برایم آن لیوان آب را بیاورد یعنی من قدرت دارم. (خواستههایی مثل زندگی نرمال یا حجاب اختیاری):
⏺اگر به زور تفنگ آن فرد را مجبور کنم آب را بیاورد: «قدرت نظامی یا خشن»
⏺اگر با پول راضیاش کنم: «قدرت اقتصادی»
⏺اگر با قول بهشت باشد: «قدرت مذهبی»
⏺اگر کمک به دیگری ارزش شود برایش: «قدرت نرم یا روشنفکری»
و ...
قدرت خشن نظامی در انحصار حکومتهاست، اما سایر قدرتها میتواند توسط جامعه در دست گرفته شود، سایر قدرتها در جامعهی ایرانی چه بوده؟
⭕️نگاه تاریخی به قدرت جامعه
جامعه ایرانی این تجربههای تاریخی برای افزایش قدرت خود را داشته است:
1️⃣قدرت تکنوبوروکراسی: ایران بارها توسط حکومتهای غیرایرانی مورد هجوم قرار گرفته است (مغولها، اعراب، ترکان)، یا توسط حاکمان مستبدی به بند کشیده شده است. از حسنک وزیر، خوجه نظامالملک، خواجه نصیرالدین طوسی، قائممقام فراهانی، امیرکبیر، سپهسالار، مشیرالدوله، محمدعلی فروغی و ... افرادی بودهاند که در ساختار اداری ایران، و در همان حکومتهای مستبد، تبدیل به صدای جامعه شده و عامل تقویت قدرت جامعه بودهاند. این راهبرد منجر توانمندی «هضم فرهنگی ایرانیان» نیز شده است، که به مرور حاکمان وحشی را متمدن کردهاند.
2️⃣قدرت اقتصادی: بازرگانان و صنعتگران ایرانی نیز عامل قدرت جامعه بودهاند. مرور کوتاهی به تاریخ مشروطه نشان میدهد، افراد و بنگاههایی مانند تجارتخانه جهانیان و ارباب کیخسرو (زرتشتیان)، تجراتخانه تومانیان (ارمنیان)، امینالضرب، معینالتجار بوشهری و .. از حامیان قدرت جامعه، نهضت مشروطه و تامینکننده هزینه آن بودهاند.
3️⃣قدرت اندیشه: روشنفکران ایرانی از میرزا ملکمخان و طالبوف تا نسل بعدی (کسروی) و روزنامهنگارانی مانند جهانگیرخان صوراسرافیل ، تربیت، دهخدا و و حتی روشنفکران دولتی مانند فروغی، داور، تیمورتاش و صدیق، نه تنها بخشی از باورهای ایرانیان را شکل دادند، بلکه به صورت غیرمستقیم ذهن و رفتار حاکمان را به سمت مطالبات مردم تغییر دادهاند. هرچند تاثیرات آنان غیرمستقیم و زمانبر بوده است.
4️⃣قدرت اجتماعی: قدرتمندان محلی که نمونههای نامآشنای آنان در نهضت مشروطه ستارخان، باقرخان و سردار اسعد بختیاری بودند، بخش دیگری از قدرت مردم بودهاند. در دوران پهلوی و با مدرن شدن جامعه در قالب خانوادههای ذینفوذی مانند خاندان فرمانفرما، هدایت، امینی، غفاری و .. توانستند بازیگران بیبدیلی برای توسعه ایران شوند. هرچند حکومت هیچگاه دل خوشی از آنان نداشت.
5️⃣قدرت دینی: روحانیان در نهضت مشروطه بیش از سایرین قدرت بسیجکنندگی داشتند. در سطوح مختلف از آیات عظام سهگانه تا آیتالله نایینی، بهبهانی و طباطبایی و سخنورانی مانند صدرالواعظین نمونههای اعلای آن هستند. این قدرت امروز خود را در مرامهای دراویش و مرامهای عرفانی بازنمایی کرده است.
6️⃣قدرت خارجی: قدرت خارجی نیز میتواند در تغییر رفتار یک حکومت به نفع مردم مهم باشد، هرچند این ابزار به راحتی میتواند منجر به نفوذ خارجی و بهرهکشی منفعتطلبانهی آن منجر شود و تاریخ ایران خاطرات خوبی از این قدرت ندارد.
⭕️افزایش قدرت جامعه
هیچ کدام از قدرتها به تنهایی کارآمد نیست. اگرچه رایدادن میتواند منجر به افزایش قدرت تکنوبوروکراتها شود، اما حتی با فرض ورود تکنوبوروکراتهای خیرخواه به دولت، بدون وجود سایر قدرتهای پشتیبان و نظارتکننده، این تکنوبوروکراتهای خیرخواه به سرعت تبدیل به بخشی از ساختار قدرت و در خدمت خواستههای آن میشوند. به عبارت دیگر بدون برخورداری از سایر قدرتها نمیتوان امیدی به تغییر داشت. همانگونه که بنگاههای بزرگ و روشنفکران به تنهایی نمیتوانند.
جامعه ایرانی، فارغ از آنکه چه دولتی باشد، باید پیش از آن قدرت جامعه را تقویت کند. و پیشنیاز همهی آنها شکلگیری یک اتحاد و پیوند میان قدرتهای مختلف سمت جامعه است.
برگرفته از کتاب ضربه سخت
⚛️جیبهای چه کسی پر است؟
🖊امیر ناظمی
«انسان دشواری وظیفه است» و همین انتخاب از میان گزینههاست که انسان بودن را سخت کرده است.
در دنیای امروز، انتخاباتهای ریاستجمهوری و رفراندمها مهمترین انتخاب دستهجمعی انسانهاست. چه در انتخابات شرکت کنیم و چه در آن شرکت نکنیم، در هر صورت دست به انتخاب زدهایم، و این دشواری انسانِ اجتماعی بودن است.
اینکه کدامیک درست و کدام نادرست است، تبدیل میشود به درگیریهایی در جامعه. به همین دلیل است که همهجا پر است از طرفداری و مخالفت با کاندیداها، و البته فراتر از آن، پر است از مخالفان و موافقان شرکت کردن در انتخابات.
اگر «گزینه درست» مشخص بود، انسان بودن نیز سادهتر میشد. اما واقعیت تلخ آن است که این مساله هیچ پاسخ درستی ندارد؛ به دلایل متنوعی، که مهمترین دلیلاش چنین است:
«چیزی به نام انتخاب همهی مردم وجود ندارد!»
همانطور که هیچ فردی هم انتخاب همهی مردم نیست. در حقیقت هر کنشگر یا هر کاندیدایی نماینده و صدای بخشی از مردم است؛ و در بهترین حالت، صدای همان بخش از مردم است.
هر گروه از مردم مطلوبها و منافع خود را دارند که گاه در تعارض کامل با مطلوبیتها و منافع بخشهای دیگری از مردم است.
اینکه بپذیریم جامعه مجموعهای از انسانیهای متنوع و متفاوت، با مطلوبیتها و منافع مختلف است، اصل اولیه در دموکراسی است.
و توسعه از همین باور به تنوع و تکثر جامعه شروع میشود.
اساسا باید پذیرفت که در هر انتخاباتی، هیچ یک از کاندیداها، نماینده تمام خواستهها و انتظارات اغلب انسانها نیست؛ بلکه هر فردی سعی میکند تا بخشی از مهمترین مطلوبهایش، را قربانی کند، تا برخی دیگر از مطلوبهایش را به دست آورد.
هرچند این قربانیکردن مرزی دارد و سوال درستتر آن است که این مرز تا کجاست؟
ولی این مرز بسته به نگاه، افق زمانی، شرایط و اطلاعات هر انسانی متفاوت است.
برای شهروندی که کاندیداهای مختلف تفاوت معناداری ندارند، بدیهی است که عدممشارکت، انتخاب اصلی است.
اما در همان حال نیز برای شهروند دیگری که این تفاوت تاثیرگذار است. این تاثیرگذاری وابسته به داراییها و حتی پایگاه اجتماعی ما متفاوت است.
در حقیقت پاسخ به این مساله، یک مساله الزاما هویتی یا اخلاقی نیست. تبدیل این مساله به یک مسالهی هویتی و اخلاقی، به سرعت مجوز ناسزاگویی را صادر میکند.
این تعصبوار دیدن انتخابات، حتی بیش از این انتخاباتِ ناامیدکننده، ناامیدکننده است.
⭕️بهانه یک یادگیری جمعی
هیچکس انتخاب یا صدای همهی مردم نیست! هیچکس پاسخ درست را در جیبش ندارد، چون اساسا این مساله پاسخ درست یا نادرست ندارد.
اما بدون پاسخ بودن، هم به معنای رها کردن مساله نیست. «کار ما شاید آن است که پی آواز حقیقت بدویم»!
برای توسعهیافتن شاید باید هر رویداد جمعی را تبدیل به یک یادگیری جمعی کرد. اینکه جمعی یاد بگیریم
⏺چیزی به نام انتخاب همهی مردم، یا مناسب برای همهی مردم وجود ندارد
⏺هیچکس حقیقت را در جیبش ندارد
و مهمتر از هرچیزی:
⏺عقلانیت را جایگزین تعصب کنیم: گفتوگو کنیم، حتی اگر توان روحی برای گفتوگو نداریم، و آن را بدیهی میدانیم، حداقل ناسزا نگوییم.
چه آن کسی که شرکت در انتخابات را تکلیف الهی میداند، چه آنکسی که شرکت در انتخابات را وظیفهی ملی و نشانهی ایراندوستی و چه آنکسی که شرکت در انتخابات را کنشی ضدملی میداند یا دستان رایدهندگان را آلوده در خون دیگر شهروندان میداند، همگی ادعای دانستن حقیقت دارند.
همین خودحقپنداری است که امروز ایران مصیبتزده را ساخته است. کسی که در شبکههای اجتماعی به اتکاء این خودحقپنداریاش دیگران را به ناسزا میبندد، و دیگران را نادان و احمق حطاب میکند، جزیی است از چرخهی مطلقانگاری.
شاید تنها وظیفه ما دلیل شنیدن و دلیل آوردن است. دلیلهایی که بشود بر آن ساعتها فکر کرد. دلایلی که با شنیدنشان ما دچار تردید میشویم.
همین پایبندی به گفتوگو و ارايهی دلایل هستند که منجر به یادگیری جمعی میشوند و از ما، جامعهای منطقی و عقلانی میسازند.
⭕️پیشنهاد: یک گام به سمت توسعه
شاید برای توسعهیافتگی باید یاد بگیریم که
به هر چیزی شک کنیم؛
بعد از شک کردن لازم است تا عقلانی تحلیل کنیم و به همدیگر گوش کنیم، تا بتوانیم به تحمل همدیگر برسیم.
اگر جامعهای به شک احترام بگذارد، به تغییر احترام گذاشته است. به اینکه انتخاب انسان را تحمل کند.
شاید باید به ندانستن ایمان بیاوریم. ما نمیدانیم و به خاطر همین ندانستن است که بارها نظرمان برای هر چیزی تغییر میکند.
توسعه یعنی باور به اینکه نسخه همگانی برای هیچچیزی وجود ندارد، ما نمیدانیم، اما همدیگر را تحمل میکنیم
شاید باید فروتنانه یاد بگیریم که بگوییم: نمیدانم چه چیزی درست است! نظری هم نخواهم داد، اما نظر دیگران را تحمل میکنم
شاید این راه ما را به دموکراسی برساند
@ShareNovate
🔺 کتاب تازهای از انتشارات کتاب شرق
📌 ضربه سخت
🔹روایت توسعه: انقلاب مشروطه
📍نویسنده: امیر ناظمی
قیمت: ۲۳۰ هزار تومان
این پرسش که «چرا ایران به اندازه انتظار ما ایرانیان توسعه یافته نیست؟» از آغاز انقلاب صنعتی یکی از دغدغههای ایرانیان بوده است. دغدغهای که پاسخ آن نه در بهکارگیری فناوری و ماشینآلات و توسعهی زیرساختها (مدرنیزاسیون) بوده است و نه در نهادسازیهای سیاسی مانند تاسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی. جامعهی همچون گنگی خوابدیده بیش از هر چیزی در بهت و حیرت این عقبماندگی همچنان مانده است، حیرتی که گاه دل خوش میکند به پیشینهی تاریخیاش و گاه سادهانگارانه توسعه را در دسترس خویش میبیند و فکر میکند با تغییر حاکمان به سادگی به آن دست مییابد.
کتاب «ضربه سخت» تصویری است از پیچیدگیهای این مسیر. پیچیدگیهایی که تحولات ۱۵۰ سال اخیر نشاندهندهی دشواری راه توسعه است و گویی مسیر بسیار دشوارتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. این کتاب روایت مشروطه است، اما با عینک توسعه و توسعهگرایی
برای سفارش کتاب اینجا را کلیک کنید
https://podro.shop/sharghbook/SjfC1w5P?b=pr
⚛️حمله به خود
درباره خروج «ابر آروان» از تحریم اتحادیه اروپا
🖊امیر ناظمی
«خودایمنی» نام دستهای از بیماریهاست که در آن سیستم ایمنی بدن بهطور اشتباه به خود بدن حمله میکند، چراکه سیستم ایمنی نمیتواند تفاوت بین سلولهای مهاجم و سلولهای خودی را تشخیص دهد. این بیماری در سطح اجتماعی نیز میتواند شکل بگیرد، آنچه در این انیمشن به تصویر کشیده شده است، یک نمونه اجتماعی است، جایی که جامعهای به جای حمله به مهاجمان، به خود حمله میکند؛ در حقیقت به مرزنشینترین مدافعان خود!
⭕️مروری بر حوادث
پس از قطعی اینترنت ۹۸ که قطعا یک فاجعه غیرقابل توجیه سیاست و حکمرانی است، افراد یا گروههایی مورد حمله مردمی قرار گرفتند. شناختهشدهترین حملات به ابر آروان بود. آروان در ۵ سال گذشته بارها و بارها به عنوان عامل مهم قطعی اینترنت در رسانهها نام برده شد.
اما با طرح شکایت ابر آروان در دادگاه اتحادیه اروپا و بررسی مستندات، امروز آروان از فهرست تحریمهای اروپا خارج شد.
⭕️درسآموزیهایی از یک بیماری خودایمنی
1️⃣حساسیت اجتماعی: آروان بارها مورد خشم عمومی در شبکههای اجتماعی قرار گرفت. در این خشم، ترس و استیصالی که مردم را به حمله به آروان رسانده بود، میتوان نشانههای ملتی را دید که به سرنوشت جمعی خود اهمیت میدهد. اگرچه این ناسزاگویی گسترده وجوه منفی بسیاری داشت که در ادامه نیز اشاره میشود، اما در سویی دیگر مردمی را نشان میداد که به سرنوشت جمعی خود اهمیت میدهند، هرچند ممکن است دچار خودایمنی شده و به افرادی اشتباه خشم خود را خالی کنند. و این همان قسمتی است که نیاز به بازاندیشی جمعی ما دارد.
2️⃣ناتوانی در شناسایی عاملین: پیچیدگی تحلیل اتفاقات داخلی، اطلاعات نامتقارن و عدم دسترسی به عاملین، باعث شده است که این حساسیت عمومی و به دنبال آن خشم عمومی، به سادگی توسط برخی بازیگران مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
آروان ابتدا توسط ارتش سایبری داخلی ایران که وابسته به نهادهای امنیتی و نظامی بودند، مورد حمله قرار گرفت. در ادامه مردم خشمگین و نیروهای خشونتورز خارج از کشور نیز بر این موج ساختگی سوار شدند.
از یک طرف آنانکه میخواستند برای تصمیمهای خود قربانی پیدا کنند، موفق شده بودند و از طرف دیگر آنانکه میخواستند به مردم بگویند که «در ایران امروز همه شرکتها و افراد به حاکمیت وابسته هستند»، و از این طریق از هر کس غیر از خود سلب اعتبار کنند، سود میبردند.
آروان قربانی مشترک هر دو گروه بود، مانند بسیاری از قربانیهای دیگر این سالها! و مردم خشمگین و مستاصل نیز بازیچه هر دو گروه شده بودند.
3️⃣کاهش روزمره سرمایه اجتماعی: ایران امروز از خیلی جهات «فقر سرمایه» دارد، از فقدان سرمایه برای پروژههای زیرساختی تا فقر دانشی که به واسطه قطع ارتباطات بینالمللی به وجود آمده است. اما فقر اصلی در «سرمایه اجتماعی» است. ایران امروز نمونهای از یک جامعه اتمیزه است که در آن هیچ فرد و گروهی به هیچ فرد و گروه دیگری اعتماد ندارد و به همین دلیل نیز کارهای جمعی پیشاپیش ناکام میمانند، چه در یک استارتآپ باشد، چه در یک سمن (NGO) و چه در یک دولت.
ایرانی که سرمایه اجتماعی نداشته باشد، حتی فرصت بازسازی خود را هم نخواهد داشت. نمونه آروان باید هشداری برای همه ما باشد. اینکه چگونه حساسیت خود را حفظ کنیم، اما آن را تبدیل به خشمی اشتباه نکنیم.
4️⃣از بینرفتن کنشگران مرزی: هم امنیت و هم توسعه به کنشگران مرزی نیاز دارند. آروان تنها یک نمونه از قربانیکردن کنشگران مرزی در حوزه فناوری بود. کنشگر مرزی امروز به سادگی قربانی میشود، چرا که هر دو گروه به این جمعبندی رسیدهاند که مرزنشینان در تیررسترین مانع آنان برای تندروی هستند.
سرنوشت کنشگران مرزی امروز ایران چنین است: روزها مشغول بازجویی هستند و شبها در شبکههای اجتماعی، ناسزا دریافت میکنند. بسیاری از آنان در حال از دست دادن توان خود هستند!
5️⃣راهحلی به نام دادگاه: هر یک از ما در خصوص نقشآفرینی دیگران، قضاوتهایی داریم، اما باید بپذیریم که احساسات، دانش ناکامل و فشار اجتماعی میتواند رهزن ما باشد. ما بیش از هرچیزی به دادگاههایی با فرآیند شفاف و حفظ حقوق متهم نیاز داریم، نه بازتولید خلخالیها!
⭕️حرف آخر
شاید در راه ساخت ایران آینده، ما نیاز داریم تا مدام به خود هشدار دهیم: شاید کسانی که ناسزایشان میگوییم، آن هیولاهایی که ما در ذهن خود ساختهایم نباشند.
باید حساسیت عمومی را بالا برد، اما قضاوت و خشونت را از آن کاست. سختی رسیدن به توسعه همین راه رفتن روی مرزهای باریک است. باید همه ما بیش از ناسزاگوییهای یکخطی و توییتی، نیاز داریم به نوشتن و خواندن تحلیلها.
و یک ترس:
من از آن خستهشدنِ انتهای این انیمشین میترسم، از جایی که دیگر تیر خوردن از هر دو سو رمقی برای کنشگرانش نگذاشته باشد!
@ShareNovate
🔲⭕️کآرام جانم میرود! (حکایت تلخ مهاجرت در ابعاد گسترده)
امیر ناظمی
مواجهه با واقعیت: مواجهه با چالشها در ایران امروز، اغلب به انکار واقعیت میانجامد. چشم بستن بر مسالهها و پنهان کردن چالشها، اگرچه برای کوتاهمدت احساس آرامش میدهد، اما منافع بلندمدت را به همان اندازه تخریب میکند.
انکار واقعیت هم در میان سیاستگذاران و هم بنگاهها تبدیل به یک تیپ رفتاری شده است. گویی با حرف نزدن یا کاری نکردن، در خصوص مشکل میتوان مشکل را حل کرد. اما برای حل مساله، ابتدا باید واقعیت را، هرچند تلخ باشد، پذیرفت تا حل آن امکانپذیر شود.
یکی از چالشهای این روزهای بخش خصوصی و از جمله اکوسیستم استارتآپی ایران، موضوع مهاجرت است. مهاجرت در ایران ابعاد گستردهای یافته است و به نظر میرسد این چالش برای دههها گریبانگیر ایران خواهد بود، صرف نظر از اینکه نظام حکمرانی چه تغییراتی پیدا کند. به همین دلیل شرکتها باید این مساله را به عنوان یک پیشفرض بپذیرند و برای کاهش آسیبهای آن سازوکارهایی طراحی نمایند.
در ادامه دو سازوکار به بنگاهها در خصوص مهاجرت پیشنهاد شده است.
◻️مهاجرت آونگی
تجربه کشورهای بلوک شرق پس از فروپاشی شوروی و به طور خاص روسیه، نشان داد که مهاجرت میان نیروهای علمی و فناوری را باید به عنوان یک اصل پذیرفت و کمتر سیاستی میتواند مانع از آن شود. با پذیرش این واقعیت، راهحل اصلی بهرهگیری از منافع این واقعیت و کاهش آسیبهای آن است.
شرکتها و مراکز علمی، بر این اساس تلاش داشتند تا مهاجرت را تبدیل به «مهاجرت آونگی» کنند به نحوی که فرد مهاجر، تمایل به حفظ ارتباط با کشور و شرکت خود داشته باشد و تلاش کنند تا او را در «چرخه خدمت و تولید» کشور یا بنگاه خود حفظ کنند.
بر اساس این دیدگاه نیروی مهاجر هر استارتآپ میتواند به عنوان یک نیروی فریلنسر یا مشاور یا پارهوقت، نوعی از همکاری با داخل را تجربه کند. به این ترتیب سازوکارهایی برای شکلدهی به همکاری میتواند منافع زیر را ایجاد کند:
▪️انتقال تجربهها و دانش بهروز: شامل دانش فنی و مدیریتی
▪️پایش محیط: فرد مهاجر بیش از هر کسی به کسبوکار شما آشناست و میتواند بهتر از هر کسی در خصوص گسترش و بینالمللیشدن استارتآپ شما ارزیابی داشته باشد.
▪️بینالمللیشدن: نیروی مهاجر شما میتواند به ثبت و ایجاد شاخه بینالمللی شما کمک کند.
▪️کمک به سایر مهاجران: مهاجرت برای مهاجر نیز تجربه سختی است. ایجاد گروههای حمایتی (برای مهاجران کسانی که تمایل به مهاجرت دارند) خود یک کنش اجتماعی ارزشمند است. شرکت یا استارتآپ شما میتواند پشتیبان همان چیزی باشد که از آن میترسد!
باید در چشمان ترسهایتان زل برنید، تا موفق شوید. بپذیرید تصمیم دیگران برای مهاجرت، دست شما نیست.
◻️همزاد جهانی شما
شرکتها و استارتآپها اغلب این پیشفرض را دارند که ابتدا در جامعه خود موفق شوند و سپس به سمت بینالمللیشدن حرکت کنند. اما واقعیت آن است که آنها میتوانید از همان ابتدا نیز به صورت موازی نسخهی دیگری از خود را به صورت جهانی خلق کنند، که آن را «همزاد جهانی» مینامیم.
همزاد جهانی دقیقا مشابه با کسبوکاری نیست که در ایران ایجاد شده است، بلکه مدل کسبوکار (BM) همزاد جهانی، بر اساس ویژگیهای بازار هدفش، نیاز به تغییراتی دارد. البته این تغییرات و هزینهای که دارند، نسبت به ارزشی که ایجاد میکنند، بسیار اندک نیست. این که تا چه حد یک کسبوکار بتواند BM مناسبی برای «همزاد جهانی» خود تدوین کنند، میزان موفقیتاش را تعیین میکند. تدوین یک مدل کسبوکار مناسب که بتواند با کمترین تغییراتی نسبت به مدل فعلی کسبوکار، در بازاری بینالمللی موفق باشد، البته سخت است، و وابسته به خلاقیت. اما امکانپذیر نیز هست.
به این منظور لازم است تا در معماری محصولات و خدمات نیز ملاحظاتی در نظر گرفته شود، از جمله معماری مدولار. مدولار بودن استفاده از هر ماژول را در هر دو محصول اصلی و همزاد جهانی امکانپذیر میکند.
☑️⭕️تجویز راهبردی: چالشهای سخت، راهحلهای سخت
اینکه در برابر یک چالش هیچ کاری نکنیم و صرف به غرزدن بسنده کنیم، یعنی ما هم تبدیل به بخشی از انکار واقعیت شدهایم. به جای غر زدن و افسوس خوردن در برابر شرایط باید به دنبال راههایی برای رشد خود و توانمندسازی دیگران باشیم. هر دو راهحل پیشنهادشده سخت و پرزحمت است. اما اگر راهحل سادهتری برای این چالش بزرگ ندارید، پس باید دست به کار شوید. پس به جای نادیدهانگاری یا مرثیهسرایی بهتر است راهی بسازید، که ویژگی بنگاههای موفق، همین ساختنهاست.
شاید باید در پس هر سفر خداحافظی به فرودگاه، زیر لب خواند: ای کاروان آهسته ران/کآرام جانم میرود. هر مهاجری آرام جان این سرزمین است و شاید شعر ما، همین سازوکارهای حفظ پیوند باشد.
شبکه توسعه
/channel/I_D_Network
⚛️نوروز به مثابه نهاد توسعه
🖊امیر ناظمی
آداب و رسومی که پیوندخورده با رفتارها و شیوهی نگرش جوامع به جهان هستند، نهادهایی هستند که میتوانند کارکردهایی فراتر از بک آداب جمعی باشند و ظرفیتهایی برای حرکتهای جمعی جوامع ایجاد کنند.
از این منظر نوروز جایگاهی منحصر به فرد در فرهنگ ایرانی دارد که در «ایران آینده» به عنوان نهادی کلیدی نگریسته شود،
نوروز فراگیرترین نماد و نهاد ایرانشهری است و ظرفیت بالایی برای تبدیل شدن به اصلیترین نماد «ایران آینده» در جهان را دارد. دلایل این ادعا در ادامه مرور شدهاند.
1️⃣نگاه طبیعتمحور
نوروز دربردارنده عناصر فهم ایرانی از «توسعه پایدار» است.
تقویم ایرانی فارغ از ایدئولوژی است، برخلاف اغلب تقویمهای مشابه (مانند تقویم میلادی که کریسمس حاوی ریشههای مذهبی است)
نوروز بیانگر رابطه انسان با طبیعت است. رابطهای مبتنی بر اشتراکهای انسانی و فارغ از چارچوبهای ایدئولوژیکی که همواره گسستآفرین هستند. به همین دلیل ظرفیت بالای پذیرش دارد.
2️⃣دانشمحوری
مهمترین تفاوت جهان امروز با گذشته، اهمیت و جایگاه دانش، علم و فناوری است.
نوروز مبتنی بر محاسبات دقیق بوده است و همین امر آشکارکننده تمایز مدرن این رویداد با سایر تقویمهای مشابه است.
نوروز نه تنها بزرگداشت طبیعت است، بلکه پاسداشت فهم علمی بشر از جهان نیز هست.
3️⃣فراگیری و تنوع
نوروز اگرچه ویژگیهای مشترک و مشابهی دارد، اما در میان جوامع مختلف به گونههای متنوعی جشن گرفته میشود.
به عنوان مثال ارامنه نوروز را در کنار بزرگداشت کریسمس، به شیوه جامعه خود جشن میگیرند.
نوروز ظرفیت پذیرش تنوع بالایی دارد که از این نظر قابل توجه است
4️⃣بازآفرینی سیاسی
واقعیت تلخ آن است که در جهان امروز نام ایران نه خوشنام است و نه یادآور افتخاری در ذهن جهانیان
«ایران آینده» پیش از حرکت به سمت توسعه نیازمند بازتعریف و بازآفرینی نام و نقش ایران خواهد بود. در این مسیر نوروز پرظرفیتترین نماد برای این پیام خواهد بود.
«پایان زمستان و فرارسیدن بهاری دوباره» پیامی است که در بزرگداشت نوروز نهفته است.
پیامی استعاری برای بازتعریف ایران و نقش آن در جهان، که میتواند در این نماد خلق و یادآوری شود.
پاسداشت نوروز یعنی آغاز دورهای جدید
5️⃣در ستایش شادی
نوروز یادآور شادی است و رقص، موسیقی و شعر از عناصر اصلی آن.
این رویداد نه در گذشته باقی مانده است، نه سوگ دارد و نه انتقالدهندهی انتقام و شکاف به آینده است.
از این منظر نوروز تاریخ شادی در گسترهای وسیع از جهان است.
6️⃣امر اجتماعی
نوروز مبتنی بر مشارکت_جمعی است.
هیچ نهادی مسوولیت آن را بر عهده ندارد و پایداری آن هم در کشورهای مختلف به همین دلیل بوده است.
همچنین رویدادی غیرفردی است، و تنها متکی بر رابطه فرد با طبیعت یا خدا یا حقیقت نیست.
و نهادی برای خیرخواهی و «مسوولیت اجتماعی» نیز هست.
7️⃣نوروز پاسداشت لحظه و آن
تمامی جهان، در هر کشور و مکانی، در یک لحظه تغییر فصل را گرامی میدارند.
حتی برای ساکنان نیمکرهجنوبی نیز تغییر فصل، درست در همان لحظه (ورود به پاییز) معنادار است.
شاید بیهوده نیست که خیام هم تقویم ایرانی را تکمیل میکند و هم ستایشگر آن و دم است.
«این قافلهٔ عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد»
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate