﷽ 📚📚کتابخانه ای همراه؛ همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹 خرید کتاب: ⬇️⬇️⬇️⬇️ www.sayehsokhan.com 📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام: 👇👇👇👇 https://b2n.ir/s05391 آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف تلفن:66496410
هفت پیکر
نظامی این منظومه را، که بهرامنامه و هفت گنبد نیز نامیدهاندش، در سالهای میان نظم شرفنامه و اقبالنامه سروده و در سال ۵۹۳ق به پایان رسانده و آن را به نام امیر مراغه علاءالدّین کرپارسلان آقسنقری کرده است. شاعر بُنمایۀ بخش آغازین و تاریخی این داستان را از شاهنامۀ فردوسی و آثار دیگر گرفته، ولی ما از مأخذ بخش میانی و اصلی آن، یعنی هفت گنبد، آگاهی چندانی نداریم. البته محتمل است که شاعر بُنمایۀ برخی از حکایتهای این بخش را نیز از مآخذ دیگر یا از قصههای جاری گرفته و آنها را به روش همیشگی خود پرورانیده باشد. چکیدۀ بخش میانی داستان چنین است: روزی که در بزم بهرام گور از هر دری سخن میرود، مردی شیده نام که هم ستارهشناس است و هم معمار و در ساختنِ کاخِ خوَرنَق شاگردیِ سِمنار را کرده بود، به بهرام پیشنهاد میکند که برای او هفت گنبد بسازد، هر گنبدی برابر با مزاج یکی از اختران و به رنگی دیگر، تا پادشاه هریک از هفت بانوی خود را، که هریک دختر پادشاه یکی از هفت اقلیم است، در یکی از هفت گنبد نشاند و خود در هر روز هفته به گنبدی که با اختر آن روز مناسبت دارد برود و جامهای به رنگ همان گنبد بپوشد و با بانوی آن گنبد به بزم نشیند. به باور شیده تا زمانی که بهرام در آن گنبدها به سر میبرد، از آسیب آسمانی در امان خواهد بود. بهرام چند روزی دراینباره میاندیشد و سرانجام موافقت میکند و هزینۀ کار را در اختیار شیده میگذارد و شیده نیز در ظرف دو سال ساخت هفت گنبد را به پایان میبرد. هفت گنبد عبارتاند از:
۱. گنبد سیاه منسوب به کیوان (زحل)، جای شاهدخت هند، برای بزم شنبه؛
۲. گنبد زرد منسوب به خورشید، جای شاهدخت روم، برای بزم یکشنبه؛
۳. گنبد سبز منسوب به ماه، جای شاهدخت اقلیم سوم، برای بزم دوشنبه؛
۴. گنبد سرخ منسوب به مریخ (بهرام)، جای شاهدخت سَقلاب (روس)، برای بزم سهشنبه؛
۵. گنبد پیروزه منسوب به عطارد (تیر)، جای شاهدخت اقلیم چهارم، برای بزم چهارشنبه؛
۶. گنبد صندلی منسوب به مشتری (هرمزد)، جای شاهدخت چین، برای بزم پنجشنبه؛
۷. گنبد سپید منسوب به زهره (ناهید)، جای شاهدخت اقلیم هفتم، برای بزم آدینه.
شاعر نام اقلیمهای سوم و پنجم و هفتم را تعیین نکرده است که باید ایران و عرب و ترک باشد. ضمناً در تعیین هفت اقلیم و رنگ سیّارات میان قدما اتفاق نظر نیست. باری، بهرام هر روز هفته جامهای به رنگ گنبد آن روز میپوشد و به آن گنبد رفته و با شاهبانوی آن گنبد به بزم مینشیند و سپس با رسیدن شب، بانوی آن گنبد برای بهرام حکایتی نقل میکند و چون حکایت پایان میگیرد، بهرام بانو را در آغوش میکشد، شاعر چند بیتی در توصیف رنگ آن گنبد میسراید و بدین ترتیب داستان آن روز به پایان میرسد.
نظامی گنجهای - جلال خالقی مطلق
🆔 @Sayehsokhan
✍ #دمی_با_رضا_بابایی
🖊 معنای عبرتگیری از عاشورا
بر فرض که یادآوری تاریخ و وقایعی مانند عاشورا، برای این است که من به آن بنگرم و تکلیف امروزم را بدانم، کدامیک از دو شیوۀ زیر درستتر است و مصداق عبرتگیری است؟
1️⃣ خودم را در هر نزاعی، در جایگاه امام حسین و یاران او بدانم و دیگران را به مثابۀ شمر و یزید.
2️⃣ پیوسته خود را با یزید و ابن زیاد مقایسه کنم و بر خود نهیب بزنم که اگر تو هم مانند آنان باشی، عاقبتی شوم در دنیا و آخرت خواهی داشت.
✅ عبرتگیری از عاشورا، این است که من خودم را با شمر و یزید مقایسه کنم و بترسم از اینکه مبادا در جبهۀ آنان باشم؛ نه اینکه چون برای حسین عزاداری میکنم، خودم را ادامه و تکرار حسین بدانم و جبهۀ مقابلم را ارتش اشقیا. بر شیوۀ نخست، هر نامی میتوان نهاد، جز عبرتگیری از عاشورا.
به قول سنایی بزرگ:
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری
🏴فرا رسیدن عاشورای حسینی تسلیت باد.
🆔 @Sayehsokhan
🔊فایل صوتی
گفتوگو با صدیقه وسمقی
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @DrVasmaghi
غزل شمارهٔ ۱۰۴ سعدی
مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم
که یاد مینکُند عهد آشیان ای دوست
گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت؟
به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست؟
دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست
بگو «بیار» که گویم «بگیر هان ای دوست»
تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود
هنوز مِهر تو باشد در استخوان ای دوست
جفا مکن که بزرگان به خردهای ز رهی
چنین سبک ننشینند و سر گران ای دوست
به لطف اگر بخوری خون من روا باشد
به قهرم از نظر خویشتن مران ای دوست
مناسب لب لعلت حدیث بایستی
جواب تلخ بدیع است از آن دهان ای دوست
مرا رضای تو باید نه زندگانی خویش
اگر مراد تو قتل ست وا رهان ای دوست
که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد؟
به دوستی که غلط میبَرد گمان ای دوست
که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار
ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست
🆔 @Sayehsokhan
✍️ علیرضا معینی
🖊در ستایش خردورزی و معنویت:
سپاس نامهای به مناسبت زادروز استاد مصطفی ملکیان
در آستانهٔ شکفتن گلهای خرداد، زمانی که زمین گرمای نخستین تابشهای خورشید را در سینه میپروراند، ستارهای در آسمان فلسفهٔ ایران درخشیدن گرفت که نورش نه از آتشِ زودگذر که از فروغِ جاودانهٔ خرد و معرفت ساطع میشد. مصطفی ملکیان، آن مرد فرزانه که نامش با تاروپود اندیشهٔ معاصر ایران آمیخته است، در چنین روزی پا به عرصهٔ وجود نهاد تا پیوندی ناگسستنی میان عقلانیت و معنویت برقرار کند. وی که همواره چون سروی استوار در برابر تندبادهای جمود فکری ایستاده است، نه تنها میراثدار حکمت شرق است، بلکه پلی زده است به سوی افقهای گستردهٔ فلسفهٔ غرب، تا نشان دهد که حقیقت، زبانی جهانی دارد و مرزی نمیشناسد.
زندگینامه: از مهندسی مکانیک تا افقهای نامتناهی فلسفه
سرگذشت این اندیشمند، روایتی است از جستوجوی ناآرامِ حقیقت در گذرگاههای پرپیچوخمِ وجود. تولدش در شهرضا، شهری با ریشههای عمیق عرفانی، گویی نویدبخش مسیری بود که میبایست در آن گام نهد. اگرچه در جوانی، همچون بسیاری از همنسلانش، به سفارش خانواده به دنبال رشتههای فنی رفت، اما آتش درونیِ اشتیاق به پرسشهای بنیادین، او را از کلاسهای مهندسی مکانیک در تبریز به حجرههای فلسفهٔ اسلامی در تهران کشاند. این کوچِ وجودی، نه تغییر مسیر که کشفِ سرنوشت بود؛ همانگونه که رودی خروشان ناگزیر به سوی دریا میرود، او نیز ناچار بود ندای وجدان خویش را پیروی کند.
حضورش در حوزهٔ علمیهٔ قم و سپس تدریس در دانشگاههای معتبر کشور، نشان از عمقِ نگاهِ او به حکمت داشت. اما آنچه وی را از دیگران متمایز میساخت، جسارتِ پرسشگری بود؛
عقلانیت و معنویت: پیوندی ناگسستنی
مهمترین دستاورد فکری این استاد برجسته، طرحِ نوآورانهٔ «عقلانیت و معنویت» است که همچون نگینی درخشان بر تارکِ فلسفهٔ معاصر ایران میدرخشد. او با ژرفنگریِ کمنظیرش دریافت که بحرانِ انسانِ امروز، نه از کمبودِ دانش که از گسستِ میانِ سر و دل نشأت میگیرد. از این رو، کوشید تا پلی بزند میانِ استدلالِ خردگرا و اشتیاقِ معنوی، تا نشان دهد که این دو نه رقیب که مکمّل یکدیگرند.
در نگاهِ او، عقلانیتِ راستین آن است که انسان را از گردابِ نسبیگراییِ مدرن نجات دهد و معنویتِ اصیل، آن که اسیرِ خرافهپرستیهای کهنه نشود. این نگرش، پاسخِ هوشمندانهای بود به چالشهای دوگانهای که حوزه و دانشگاه با آن روبرو بود؛ چرا که از سویی میکوشید اخلاق را با معیارهای عقلانی سازگار کند و از سوی دیگر، در دامِ تعصّباتِ کور گرفتار میآمد. ملکیان با ظرافتی تحسینبرانگیز نشان داد که میتوان همزمان هم خردمند بود و هم عارف، هم منتقد و هم متعهد، هم زمینی و هم آسمانی.و به نظر خاص این نگارنده : هم روشن اندیش بود هم دلبرده ی معنویت دینی !
آموزههایی برای زمانهٔ پرآشوب
در روزگاری که «رنج» جزئی لاینفک از زیستِ بشری شده است، سخنانِ امیدبخشِ این فیلسوفِ فرزانه چون مرهمی بر زخمهای جان مینشیند. او با صدایی آرام اما استوار یادآور میشود که زندگی در دورانِ ما بیش از حدّ معمول «محنتزا و مشقتآور» شده است، اما همین دشواریهاست که مجالِ رشدِ اخلاقی را فراهم میآورد. توصیهٔ او به «موضع نقادانه» داشتن در برابر همهٔ نهادها و اشخاص، نه نشانهٔ بدبینی که نمودِ خردمندیِ عمیق است؛ زیرا تنها از رهگذرِ نقدِ مستمر میتوان به حقیقتِ متکثّر نزدیک شد.
تأکیدش بر «عشق به مردم» به مثابهٔ محورِ اخلاق، درسی بزرگ برای جامعهٔ امروز ماست. او میآموزد که خدمتِ واقعی، نه در پذیرشِ مسئولیتهای ناشدنی که در انجامِ دقیقِ همان کاری است که از عهدهمان برمیآید. این نگاهِ واقعبینانه اما امیدوارانه، همچون چراغی فروزان راهِ نسلِ جوان را روشن میسازد.
میراث ماندگار: از ترجمه تا تدریس
خدماتِ علمیِ استاد ملکیان تنها به حیطهٔ نظریهپردازی محدود نمیشود. ترجمههای دقیق او از آثار فیلسوفانِ غربی چون ویتگنشتاین، توماس نیگل و ویلیام جیمز، پنجرهای به سوی جهاناندیشهٔ جهانی گشوده است. انتخابِ این آثار نشان از درکِ عمیقِ او از نیازهای فکریِ جامعه دارد؛ آثاری که نه برای تفنّن که برای پاسخگویی به پرسشهای بنیادینِ انسانِ معاصر برگزیده شدهاند.
.
امروز که بر بلندای ششمین دههٔ زندگیات ایستادهای، نهالهایی که کاشتهای به درختانی تنومند بدل شدهاند. باشد که سایهات همچنان بر سرِ این دیار بماند و نسیمِ اندیشههایت مشامِ جانهای تشنه را نوازش دهد. از ایزدِ دانا سلامتِ روزافزون و فرصتی بیشتر میطلبیم تا از دریای بیکرانِ دانشات گوهری دیگر برگیریم.
باشد که راهت همواره پررهرو باد!
تنش به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکش آزرده ی گزند مباد
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Sayehsokhan
در ستايش آموختن
يادبگير، سادهترين چيزها را
برای آنان كه بخواهند يادبگيرند
هرگز دير نيست.
الفبا را يادبگير، كافی نيست، اما
آن را ياد بگير، مگذار دلسردت كنند
دست به كار شو، تو همهچيز را بايد بدانی
تو بايد رهبری را بدست گيري.
ای آنكه در تبعيدی، يادبگير
ای آن كه در زندانی، يادبگير
ای زنی كه در خانه نشستهيی، يادبگير
ای انسان شصت ساله يادبگير
تو بايد رهبری را بدست گيری.
ای آنكه بیخانمانی، در پی درس و مدرسه باش
ای آنكه از سرما میلرزی، چيزی بياموز
ای آنكه گرسنگی ميكشی، كتابی بدست گير
اين، خود سلاحیست
تو بايد رهبری را بدستگيری.
ای دوست، از پرسيدن شرم مكن
مگذار كه با زور، پذيرندهات كنند
خود به دنبالش بگرد
آنچه را كه خود نياموختهاي
انگار كن كه نمیدانی.
صورت حسابت را خودت جمع بزن
اين تويی كه بايد بپردازیاش
روی هر رقمی انگشت بگذار
و بپرس، اين، برای چيست؟
تو بايد رهبری را بدست گيری.
«برتولت برشت»
🆔 @Sayehsokhan
جرعه پانزدهم: آداب ِفلسفهخوانی
نزدیک به سه ماه از آغاز خوانش ِکتاب در باب حکمت زندگی گذشته و ما هنوز در چند سطر آغازین پیشگفتار هستیم! آیا این شیوه خوانش صحیح است؟ اصلاً متن فلسفی را باید چگونه خواند؟ از خوانش ِفلسفه چه انتظاری باید داشته باشیم؟
کارکرد پیشگفتار چیست و اما مهمتر از همه، اصل حرف ِشوپنهاور در پیشگفتار کتاب درباب حکمت زندگی چیست؟ این سوالاتی است که در جرعه پانزدهم به آن پرداختم
منابع استفادهشده:
- متعقات و ملحقات صفحه 180 و 181
- پدیدارشناسی روح هگل – صفحه 38
- کتاب در باب حکمت زندگی – صفحه 17
● تقدیم از: حسام ایپکچی
◦ خُم اول: حکمت زندگی - آرتور شوپنهاور
• تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۰
@Mey_podcast | ©️ @Ensanak
🆔 @Sayehsokhan
مسير بهبود پس از فقدان، سفری پیچیده و چند لایه است، که نیازمند تركيبى از تحول ذهنى، تحمل احساسات و بازسازی معنای زندگیست.
پس از فقدان، افراد معمولاً میان دو قطب در نوساناند: گاهی مستقیم با غم و اندوه مواجه میشوند و گاهی با پناه بردن به فعالیتهای روزمره یا تجربههای تازه، تلاش میکنند نظم از دسترفته زندگی را بازیابند. این رفتوآمد بين سوگواری و بازسازی، بخش جداییناپذیر روند التیام است.
برای عبور از این مسیر سخت، راههایی مثل مهربانی با خود، تمرینِ حضور در لحظه حال، كه فرصتی به ذهن میدهد تا آرام بگیرد، و بازنگری در داستان شخصی زندگی، میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. این روشها کمک میکنند تا فرد احساسات خود را عمیقتر بشناسد، با درد خود همنشین شود و از دل رنج، معنا استخراج کند.
آغاز رابطههای تازه یا ترمیم پیوندهای قدیمی هم میتواند مغز را در ساخت مسیرهای عصبی جدید و رسیدن به تعادل احساسی یاری دهد. هرچند عشق گاه زخم میزند، اما در دل خود یکی از ژرفترین درمانها را نیز پنهان دارد.
🆔 @Sayehsokhan
#زندگی
سیاست و زندگی
سه روز مهمانِ خویشاوندانِ همسرم بودم. از لطفِ چهارخانواده بهرهمند شدم. اما وضعیتی که مرا رنج داد این بود که دیدم پس از سالها دوری، به جای حرفزدن با من، بیشترِ زمان، به تماشای کانالهای سیاسیِ ماهوارهای گذشت و از این که چه خواهد شد و چه نخواهد شد؟ پرسیدم: پس شما کی زندگی میکنید؟ شکایت زنانِ خانواده بلندشد که: واقعاً اعصابمان به هم ریختهاست بس که صحنههای دلخراش میبینیم و خبرهای بَد میشنویم.
از من خواستند برایشان غزل حافظ بخوانم. گفتم: اول تلویزیون را خاموش کنید. چنین کردند. یکی دوساعتی با هم به فرهنگ و ادب پرداختیم. برداشت من این بود که همه لذّت بردند. حسابی حرف زدند. گفتند: خیلی وقت بود حرف نزدهبودیم. از زندگی سخن به میان آمد. از شادی و خاطرهها و خیالهای آرامشبخش.
به گمانم جامعهی سیاستزده، بیمار و ناخوش است. باید برای آدمیان، خوشی فراهمکرد.
تا آنجا که به یاد میآورم، از نوجوانی به سیاست علاقه نداشتم و آن را مانعِ احساس زیبایی و اِدراکِ حقیقت میپنداشتم. درحالی که همواره تشنهی دیدنِ زیبایی و چشیدنِ دانایی بودهام. بزرگتر که شدم، دریافتم گروههای سیاسی، که همگی عقیده و باورِ خود را اصلِ جهان و اساسِ زندگی میدانستند، به هنر و زیبایی و انسان و طبیعت و خدا ارزشی قائل نیستند و بسیار ساده، اینهمه را برای سودِ سیاسی، زیرِ پا میگذارند و جز سودای سیاست و کسبِ قدرت، در سر چیزی ندارند. سرشان را تُهی یافتم.
برای من، سَر، جای سِرِّ خدایی و دقیقهی زیبایی است. از همان آغاز جوانی، گروههایی چون«مجاهدین خلق» و «چریکهای فدایی خلق» و همانندانِ آنها را شرّی دیدم که شعارِ خیر میدهند و آموزههایشان، دیوارهای احساس و ادراکم را میخراشند. پس، از حریمِ حس و فهمِ خویش راندمشان و فاتحهای برای تمامشان خواندم.
از منتقدانی که با عینکِ سیاست و معیار«تعهّد و مسؤولیت» آثارِ هنری و ادبی دیگران را اندازه میگرفتند و بزرگانی چون«سهراب سپهری» را به گناهِ دست نیالودن به سیاست، قربانی میکردند و از ذهن و جانِ جوانان میراندند، نَفور بودم. به یک اصلِ اساسی باور داشتم:
هیچکس، حقِ حکومت بر ذهنِ دیگری و شایستگی تعیین تکلیف برای دیگر نویسندگان و شاعران و هنرمندان را ندارد.
جهانِ هرکس، خانهی اوست. ورودِ ناخواسته به آن، بسیار ناگوار است. من سیاست را دوست ندارم و به بانگِ بلند میگویم و ازگفتهی خود دلشادم. اگر کسی جز این برای من بخواهد و مرا بدان وادار سازد، از او میپرسم: چنین حقّی را از کجا به دست آوردهاست؟ آیا به من نیز همین حق را میدهد که بخواهم به زور و تحمیل و تحقیر، او را به رنگِ خویش درآوَرَم؟ اگرنه، پس به من توضیح دهد او از کجا صاحبِ صلاحیتِ سَروَری و ساختنِ جهانِ ذهن و زبان و جانم شدهاست؟
من دوستدارِ زیباییام. ستایشگرِ داناییام. برای همین ، بینش و بینایی برایم ارجمندترین موهبتِ الهی است.
چشم را فایده آن است که دلبر بیند
وَر نبیند، چه بُود فایده بینایی را؟
بنده با اجازه از سعدی فقط با کمی تغییر در شعرش فریاد میزنم:
چشم را فایده آن است که«زیبا» بیند. زیباییها را بجوییم. چندان درنگمان نخواهند داد که بیشتر بمانیم و پشیمانی خوریم که: چرا زیبایی را ندیدیم؟
/channel/ezzatiparvar
🆔 @Sayehsokhan
🌀 برخورد با اخبار
(از وبینار "مدیریت خویش در بحران")
یکی از دغدغههای مهمی که این روزها با آن درگیریم، مسئله اخبار است. این روزها ما توسط اخبار، بمباران میشویم و بهخصوص در شرایط فعلی، خبرهای متعددی از کشته شدن، آسیب دیدن و ظلم و ستم به آدمها را میشنویم.
در چنین شرایطی، سوال این است که با این اخبار چه کنیم؟ این اخبار ممکن است به ما آسیب بزند و گاه ما را به شدت تحت تاثیر قرار دهد.
🔹 جواب این است که باید با اخبار هم مانند سایر مسائل، به شکل درست و هدفمند برخورد کرد. وقتی برای خواندن یا شنیدن اخبار، سراغ رسانه ها میروید، اول روشن کنید که با چه هدفی این کار را انجام میدهید؟ به دنبال چه اطلاعات خاصی هستید و میخواهید با این دانستهها چه کنید؟
🔹 اینکه خود را در معرض همهجور اخبار مختلف در همه حیطهها قرار بدهیم، یک رفتار غلط و آسیبرسان است؛ نوعی خودآزاری و خودتخریبی است، چه در شرایط فعلی، چه در هر زمانی.
خیلی از ما متاسفانه عادت کردهایم که از صبح، رسانههای مختلف را باز کنیم، تلویزیون یا رادیو را روشن کنیم و دائم بدون هدف و اینکه حتی خودمان بدانیم که دنبال چه چیزی هستیم، خود را در معرض خبرهای جوراجور قرار بدهیم و با دیدن یا شنیدن هر کدام از آنها دچار احساسات و حالات مختلفی بشویم.
🔹سه سطح مواجهه با اخبار
بطور کلی میتوان گفت ما سه سطح برخورد با اخبار داریم: سطح اول، مشاهده صفحه اول یا تیتر یک خبر است که کلیت خبر را اعلام میکند، مثل اینکه در فلان مرکز، اعتصاب شده، یا در فلان جا حمله اتفاق افتاده یا کسی دستگیر شده است.
سطح دوم، بررسی جزئیات این خبر است. مثلا نشان داده میشود که در فلانمحل، تیراندازی شده و ما فیلم را میبینیم و تمام جزئیات آن واقعه را مشاهده میکنیم.
خیلی وقتها تحلیلی هم برای آن خبر گذاشته میشود یا افرادی دعوت میشوند و آن خبر را مورد شرح و بررسی قرار میدهند، که این سطح دیگری از درگیر شدن با اخبار است، یعنی سطح سوم.
اکنون سوالی که باید از خود بپرسیم این است که: من به چند سطحی از این خبرها واقعا نیاز دارم؟ فرض کنید من متوجه شدم که در فلانجا تیراندازی شد. آیا لازم است که همه جزئیات واقعه را بدانم؟ اگر لازم نیست، چرا باید وارد درگیری فکری و احساسی بشوم؟
🔹 هدفمندی
ملاک دیگر هدفمندی است. سوال این است که هدف من از دریافت این اخبار چیست؟ میخواهم با این اطلاعات چه کنم؟ مثلا آیا میخواهم در مورد آن واقعه، مقالهای بنویسیم؟ یا گزارشی تهیه کنم؟ یا در مورد آن، فیلم بسازم یا قرار است جزئیات اتفاق را با دقت، به کسی منتقل کنم؟ و چه مقدار دریافت جزییات برای هدف من ضروری است؟
🔹 توجه به ظرفیتهای روحی
معیار مهم دیگر، ظرفیتهای عاطفی و روانی است. باید توجه داشت که ذهن و روان ما یک ارگانیسم و یک سیستم است و مثل هر سیستم دیگری، باید با آن، به شکل درست رفتار کرد. باید ظرفیت آن را شناخت و بهاندازه بر او بار کرد و از آن در حد ظرفیتهایش انتظار داشت. قبل از مواجهه با اخبار، از خود بپرسیم: آیا این کار، در حدود ظرفیت روانی من هست؟ آیا میتوانم آن را تاب بیاورم؟ آیا در معرض این جزییات قرار گرفتن به روان من آسیب نخواهد رساند؟
🔹 توجه به این اصول یعنی نگرش فعال، هدفمندی و رعایت ظرفیت روانی خود، ضرورتی بسیار مهم است. اگر آن اطلاعات برای ما لازم و قابل تحمل است، به سراغ آن برویم و وقت و انرژیای را که میتواند صرف کارهای مفیدتری شود برای فعالیتهای غیرضروری هدر ندهیم. و این کاری است که باید بطور کلی در زندگی و در هر ارتباطی انجام بدهیم.
(فایل کامل وبینار را در اینجا بشنوید.)
t.me/sasanhabibvand
🎥 ۳ اصل اول برای ساختن یک ازدواج موفق | از زبان جان گاتمن
همهی ما دوست داریم یه رابطهی آروم، عاشقانه و بادوام داشته باشیم—
اما واقعیت اینه که هیچ رابطهای بدون چالش نیست.
توی این اپیزود از «مدرسهی شادمانی»، بر اساس پژوهشهای جان گاتمن، با سه اصل اول ازدواج موفق آشنا میشیم:
💡 چطور نقشهی عشق بسازیم و همسرمون رو واقعاً بشناسیم
💡 چرا علاقه و تحسین توی روزمرهها از دعواهای بزرگ جلوگیری میکنه
💡 و چطور لحظههای سادهی روزمره میتونن رابطهمون رو نجات بدن
اگه توی رابطهای هستی—چه تازه، چه چندساله—شنیدن این اپیزود میتونه نگاهت رو به خیلی چیزا تغییر بده.
و خبر خوب اینکه این فقط قسمت اوله!
توی اپیزود بعدی، چهار اصل دیگه رو مرور میکنیم؛ از مقابله با تعارضها تا ساختن معنای مشترک.
✨ هیچکدام از اسامیای که توی اپیزود عنوان شدن، به دلیل حفظ حریم شخصی افراد، اسامی واقعی نیستن.
🎧 بشنوید، فکر کنید، و اگه دوست داشتین، با کسی که براتون مهمه به اشتراک بذارین.
https://youtu.be/dntU0vPmdWs
بیا باهم معتاد بشیم🤝🏻
روزهای تاریک و اضطرابآور جنگ را پشت سر گذاشتی و حالا وقتش است که نفس تازه کنی، آرامش پیدا کنی و دوباره زندگی را به دست بگیری. میدانیم که این راه آسان نیست، اما میخواهیم در کنار هم، قدم اول را برداریم.کتاب «اعتیاد مثبت» کلیدیست برای بازسازی ذهن و روح و نوریست که به ما کمک میکند به جای تسلیم شدن به فشارهای زندگی، قدرت و انگیزه پیدا کنیم.این کتاب درباره چگونگی کنترل وابستگیها،پیدا کردن مسیر سالمتر و ساختن زندگی بهتر است،یعنی همان زندگیای که لایقش هستی📖🌱
ما تو را دعوت میکنیم به مراسم معارفه این کتاب؛جایی که میتوانی با دنیایی جدید از امید،آگاهی و انرژی مثبت آشنا شوی.اگر آمادهای از اضطراب رها شوی و قدمی محکم به سمت زندگی بهتر برداری،همراه ما باش.
منتظر دیدارت هستیم،برای شروعی که تو شایستهاش هستی.✨️
لینک ثبت نام👇🏻
https://survey.porsline.ir/s/4TYjsaVG
🆔 @Sayehsokhan
دکتر محمود سریعالقلم:
کلمه سرمایهداری در ایران بار منفی دارد.
ریشه دموکراسی در سرمایهداریست.
🆔 @Sayehsokhan
🕊️ راهنمایی برای مراقبت روانی در روزهای پس از بحران
به احترام جان انسان، به امید فردایی روشنتر...
وقتی صدای انفجار جای صدای زندگی را میگیرد، روان انسان یکی از نخستین قربانیان خاموش جنگ است. در این روزهای تلخ بعد از جنگ، مراقبت از سلامت روان خود و اطرافیانمان، یک ضرورت حیاتی است.
جنگ و بحران ما را با موجی از ترس، اندوه، بیپناهی، و خشم روبهرو کرده بود. این احساسات طبیعیاند، اما بیپاسخ گذاشتنشان، و بیتوجهی به آن، به زخمهای عمیقتری میانجامد.
📘 این راهنمای مختصر، بر پایهی منابع جهانی مانند سازمان بهداشت جهانی (WHO) و برنامههای بینالمللی حمایت رواناجتماعی تدوین شده؛ با هدف تقویت تابآوری روانی فردی و جمعی در زمانهای دشوار.
چندتوصیه کاربردی برای عبور روانی از شرایط بعد از بحران:
🔹 احساساتتان را انکار نکنید.
ترس و اضطراب را بپذیرید. آنچه احساس میکنید، واقعیست و حق شماست. اولین گامِ التیام، همین پذیرش است.
🔹 اخبار را محدود و گزینشی دنبال کنید.
بمباران خبری، ذهن را فرسوده میکند. تنها از منابع معتبر استفاده کنید و برای پیگیری اخبار، زمان مشخصی در نظر بگیرید.
🔹 ارتباط انسانی را حفظ کنید.
تنهایی، ترس را چندبرابر میکند. حتی یک تماس کوتاه با دوست یا فامیل میتواند مأمنی برای دل باشد.
🔹 برنامهی روزانهای ساده برای خود بسازید.
داشتن روال در زندگی احساس کنترل و ثبات میآورد.
🔹 تمرینهای ذهنآگاهی را جدی بگیرید.
چند نفس عمیق، یک مدیتیشن کوتاه یا حرکات کششی ساده میتوانند ذهن شما را آرام کنند. این تمرینها را روزانه انجام دهید.
🔹 به کودکان و سالمندان بیشتر توجه کنیم.
با کودکان با زبان ساده و مهرآمیز حرف بزنید. برایشان فضای امن بسازید. سالمندان را تنها نگذاریم.
🔹 اگر نیاز دارید، کمک تخصصی بگیرید.
نشانههایی مانند بیخوابی مزمن، حملههای اضطرابی یا افکار آسیبزننده را جدی بگیرید. کمک گرفتن نشانهی ضعف نیست، نشانهی آگاهی و مسئولیتپذیری است.
در روزهایی که زخمهای بیرونی پیداست، زخمهای روانی بیشتر از همیشه به مراقبت نیاز دارند.
انتشار آگاهی، گامی کوچک اما حیاتی در ساختن نوری در دل تاریکیست.
مراقب روانمان باشیم.
مراقب هم باشیم.
با امید، و با هم.
🆔 @Sayehsokhan
خانم دکتر نوروزی
استاد دانشگاه کنکوردیا
🆔 @Sayehsokhan
یک روز گوش باشیم!
کلّا که زیاد پرگویی نمیکنم و آدم حرّافی نیستم. ولی خب چرا اهل تعریف کردن؟ اره. هستم. ولی امروز تصمیم گرفتم زبانم کمتر بچرخد و بیشتر گوشهایم را تیز کنم که هم امنترست و هم شاید چشمهی نوشتنم را بیشتر بجوشاند.
بعضیوقتها مات آدمهایی میشوم که دقیقهای از فک زدن نمی افتند. در مورد همهچیز نظری دارند و همهکس را به راحتی نقد و بررسی میکنند. انگار جواز قضاوت کردنِ آدمها را برایشان صادر کردهاند. خب، کاری است که از دستشان برمیآید! من اما از این پرتگاه میترسم. قرار گرفتن روی سرازیری شیبدار، که با گفتن کلامی تو را تا قعر بیاخلاقی پرتاب میکند. مثل سنگریزههای بالای کوه، با ضربه ی کوچک پایت با سرعتی وحشتناک تمام سراشیبی را میدوند.
اینجور به نظر میرسد زبان در کام گرفتن، حالمان را بهتر میکند. حداقل برای من که صادق است. وقتی سکوت میکنم دنیا برایم حرف میزند. حتی دیوارهای اتاقم. در کوچه، جوی آب. در خیابان تابلوها، چراغهای راهنما، حتی نگاههای آدمهایی که نمیشناسمشان ،همه برایم قصه میگویند. مثل آدمی که بغض دارد و دنبال یک جفت گوش شنوا میگردد، تمام آسمان و زمین با هر نگاهِ من لب باز میکنند و ماجرا میگویند. و من چه خوب میشنوم زنگ صدایشان را. گاهی اما فریادهایشان گنگست. زمانی آرام. خیلیهایشان شعر میگویند. بعضی خواب دیدهاند و از رویاهایشان میگویند.
باور نمیکنی؟ باور کن. تمام جهان مالامال از دردست و چه حرفها که ندارد تا بگوید اما در انبوه صداهایمان لال ماندهست.
دنیا، خودش و تمام آدمهایش خسته از تهاجم قضاوتهاست. تشنهی سکوت است. میخواهم تمامم گوش باشد. امروز در دادگاه درونم، قاضی شدهام. بر پیشانی زبانم مُهری کوبیدم از جنس بیکلامیهای بیمنظور. و اما چشمهایم؟ آنها هم محکومند به خوب دیدن. اگر بخواهند میتوانند گریه کنند و ببارند. اما قضاوت نه. آخر چشمها دریچهی سرزنشهای خاموشند. منعشان کردهام تا دور بمانند و خیال کنند گوشند. گوش بودن را دوست دارم. میخواهم امروز را گوش بمانم. میتوانم؟
✍مانسه
🆔 @Sayehsokhan
❓ در این شرایط دشوار، چه میتوان کرد؟
در روزهایی که بسیاری از ما دلنگرانیم، خستهایم یا دچار سردرگمی، این سؤال ساده بارها در ذهنمان میچرخد:
«پس در این شرایط چه میتوان کرد؟»
شاید جواب روشنی نداشته باشیم، اما میتوانیم گامهای کوچکی برای حفظ سلامت روان، پیوندهای انسانی، و امید جمعی برداریم.
در ادامه، چند پیشنهاد ساده اما عمیق را با شما به اشتراک میگذاریم؛ نه برای حل کامل بحران، بلکه برای آنکه انسان بمانیم، با هم بمانیم، و به سوی آینده حرکت کنیم.
✅ دیدارهای صلحآمیز در فضاهای شهری مفیدند، اما کافی نیستند. اگر میخواهیم درون خود نیز به صلح برسیم، پیشنهاد میشود این چند نکته را جدی بگیریم:
🔹 ۱. ابهامپذیر باشیم.
زندگی در شرایط بحرانی، یعنی پذیرش پیچیدگی و ابهام. باید تابآور شویم و بپذیریم که ممکن است آرامش به این زودیها بازنگردد.
🔹 ۲. کنار هم بمانیم.
دیدارهای حضوری، گفتوگوهای صمیمی، جمعهای کوچک و واقعی… از انزوا و غرق شدن در فضای مجازی بپرهیزیم. انسان، در بودن با انسان دیگر، زنده میماند.
🔹 ۳. کنشگری کنیم.
به گروههای داوطلبانه بپیوندیم: محیط زیست، میراث فرهنگی، خیریه، کتابخوانی… در هر زمینهای که برایمان مهم است، فعال شویم.
🔹 ۴. رژیم رسانهای بگیریم.
قرار نیست کارشناس سیاست و اقتصاد باشیم. با فاصله گرفتن از بمباران خبری و رسانهای، ذهنمان را نجات دهیم و وقتمان را صرف روابط انسانی کنیم.
🔹 ۵. کتاب بخوانیم.
خواندن در این روزها سخت است، اما چند صفحه در روز میتواند نجاتبخش باشد. کتاب، صدای آرام و مطمئنی است در طوفان اخبار.
🔹 ۶. مراقبت کنیم.
از همدیگر، از خودمان، از زمین. احوال اطرافیان را بپرسیم، به سالمندان، فقرا و محیطزیست توجه بیشتری نشان دهیم. مهربانی، یک انتخاب است.
🔹 ۷. سکوت کنیم.
ذهن شلوغمان را با لحظاتی سکوت، تنفس دهیم. درنگ کنیم، آرام بگیریم. خیاموار دم را دریابیم و شادیهای کوچک را از یاد نبریم.
🔹 ۸. مدارا کنیم.
ما متفاوتیم—در باور، سبک زندگی، سیاست. اما چارهای جز مدارا نداریم. همهمان زیر یک سقف، به نام میهن زندگی میکنیم. هیچ سالاری جای میهنسالاری را نمیگیرد.
🔹 ۹. خلاق باشیم.
در بحران، فرصت هست. در گفتگو، راهی برای عبور. اگر به ظرفیتهای خودمان و همدیگر باور داشته باشیم، امید زنده میماند.
🔹 ۱۰. میهنسالاری را خط قرمز کنیم.
هیچ تحلیلی، هیچ شعاری، اگر به تخریب ایران یا کشتار هممیهن ختم شود، قابل دفاع نیست. فریب نخوریم، حتی اگر استدلالها قوی بهنظر برسند.
شاد و مانا باشید
🆔 @Sayehsokhan
🟩⬜️🟥 @film_in_Iran
🟩⬜️🟥 #فیلم #مستند
نسخه کامل مستند و کنسرت صدای ایران: محمدرضا شجریان
#از_شما
روزی از دنیا همه غمگین شدم
از جهان و خلق دل چرکین شدم
ذکر لعن کودک و پیر و جوان
پشت هم بر این زبان میشد روان
از خدا شاکی شدم از خلقتش
از زمین و از زمان و حکمتش
گفتمش یارب مگر من دشمنم
که کمر بستی چنین بر کُشتنم
لحظه لحظه حال من بد میکنی
زین پیامدها که بر خط میکنی
من همه حالم نَزار از جمله خلق
مردمان تیزنیش و تیزحلق
گشتمام محزون ازین رفتارها
حال و روزم بد ازین کردارها
ناگهان آمد به جانم این ندا
بس نما ای دائمُالشکوه به ما
اختیار و انتخابت دست توست
هوشیاری و خوابت دست توست
با تو باشد حال خوب و حال زشت
انتخابش کن تو ای نیکو سرشت
حال خوبت از تو میگیرد خروش
دم به دم از بهر خوشنودی بجوش
کسب خشنودی به حالت بس بجاست
لیک کسبش از به غیرِ خود خطاست
خیز و بر درکِ غلط آتش بپاش
همچو ققنوس تازهتر، پیکر تراش
این همه حال بد از ادراک توست
حال، خوش باشد ز ادراک درست
از درون، خود را دوباره پِی بریز
از فِسردن نیست راهی جزگریز
گاه باید چون طبیبی چیره دست
بر همه درک غلط اندیشه بست
تا که زخم و جرح آن ادراکها
نشکند ما را دراین پیکارها
چاره دردت همه در جان توست
درک تو هم درد و هم درمان توست
هر زمان از درک بد گشتی رها
نه گله از خلق داری نَز خدا
خیز و بهر حال خوش آغاز کن
آنگه در آرامشت پرواز کن
با سپاس از سرکار خانم ملیحه رسولی دانشآموختهی تئوری انتخاب و واقعیت درمانی از استان مازندران
🆔 @Sayehsokhan
⚫️ من این آش را نمیخورم
قرنهاست که سرم را در دستانم گرفتهام و میدوم، از خورشخانه ضحاک گریختهام.
هرگز نخواستم که ماران، مغز سرم را بخورند، هرگز نخواستم که از تنم، از جان و روح و اندیشهام، شوربای شوربختی بپزند؛ اما نمیشود از هر طرف که میروم دیگی بَر بار است، هیزم جهل زیر آن روشن است؛ آشپزانی خبیث ملاقههایی بلند دارند به درازنای تاریخ. سرنوشت ما آشی است خونین که مدام آن را هم میزنند، ما را به زور میگیرند و در دیگ میاندازند.
من هرگز آش جنگ را نمیخورم، آش هیچ جنگی را.
آش جنگ را هر کجا که بپزند و هر اسمی داشته باشد، مزه خون میدهد. مذاق هیچ خردمندی به آش آدم و جگر انسان خوش نمیشود.
آتش جهل را نمیتوانم که خاموش کنم، آشپزان بد طینت را نمیتوانم که مهربان کنم؛ گوشت تن آدمها و استخوانهای کشتگان را نمیتوانم که از دیگ بیرون بکشم و زندهشان کنم.
سهم من اما از همه توانستنها فقط یک «نه» است.
نه به آشپزان جنگ و هیزم کِشان و آتش افروزان.
نه به خورندگان و کاسه لیسان.
نه به همه آنهایی که از سرانگشتشان خون میچکد و از دهانشان نفرت.
این «نه» را بر این آش خونین بپاشید،
این تنها دارایی مرا…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#من_از_جنگ_بیزارم_شما_را_نمی_دانم
#تدبیر_به_جای_جنگ
🆔 @Sayehsokhan
✍ زبان زندگی
وقتی گلولهها خاموش شدند، کلمات هنوز شلیک میکردند...
آتشبس اعلام شد.
صدای انفجارها خوابید.
اما در دلِ خانهها، سکوتی سنگین نشست؛
سکوتی پر از خشم،
پر از «نگفتهها»،
پر از زخمهایی که زبان نداشتند.
هر کسی، زبانی برای ادامه داشت؛
یکی زبانِ طعنه،
یکی زبانِ گلایه،
یکی زبانِ فرار.
و بعضیها...
دنبال زبانی تازه بودند.
زبانی که نه برای دفاع بود، نه برای حمله.
زبانی برای فهمیدن. برای پیوند. برای محبت.
آنهایی که دلشان جرأت کرد سکوت را بشکند،
آرام گفتند:
«میترسیدم…
دلم امنیت میخواست…
دلم کسی را میخواست که فقط بشنودم.»
و درست همانجا،
وقتی یکی شنید،
نه برای پاسخ دادن،
نه برای قضاوت کردن،
فقط برای دیدن انسان پشت کلمهها —
آنجا بود که محبت، دوباره ممکن شد.
این همان زبانیست که مارشال روزنبرگ آن را «زبان زندگی» نامید.
زبانی که بهجای خشونت،
بهجای برنده شدن،
به زنده ماندن رابطه فکر میکند.
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان_زندگی
🆔 @Sayehsokhan