rwayatsudan | Unsorted

Telegram-канал rwayatsudan - رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

48093

🌐 الموقع الرسمي 🌐 http://rwayatsudan.blogspot.com طريقك نحو حب القراءة 🍂 • PDF @PDFSD •للتواصل | •فريق العمل | @RwayatSdbot 📨 •قناتي الثانية | @pllli 💋 •قناتي المفضلة | @pandasd 💟 •كباشية | @pllii💌 •فهرس الروايات | @uiiiio 📙

Subscribe to a channel

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

وحاليا هو هناك ٠، بقيت اشوف طشاش طشاش وصدا صوت محمود ف اضاني لسه ، رديت ليو بعبارات مليانة خوف وقلت ليو و هديل، ؟ قال لي حاليا هي وخالتي فاطمه ف ضواحي كسلا قاعدين مع خالتي إيمان ، ألمهم قومي ح نمشي مركز الشرطه هناك عشان تشوفي سفيان ، اتخلغت شديد، وقلت ليو سفيان ح يعملوا ليو شنو ، قال لي ح يحولو الخرطوم هناك ويستأنفو القضية هناك ، طبعآ م قدرت احبس دموعي اكتر من كدا وبقيت ابكي شديد معقولة سفيان ويوسف افقدهم ف يوم واحد ، قال لي ابتلاء من الله اصبري ويلا قومي ارح قمت من مكاني وكل لوحات اليأس مسيطرة علي اتحركنا علي العربية ركبنا واتحركنا كُنت م قادرة افتح عيوني من شدة البكاء والوقت كلو محمود كان بيصبر فيني ويطمني، عرفت نعمة وجودو، معاي م عارفة كُنت ح اعمل شنو لو مكان موجود ٠٠اتلفت عليو وكان هو سايق وقلت ليو محمود بجد شكرآ، قال لي هبلة انتي شكرآ علي شنو وبعدين زعلان منك شديد اسي لو م عاندي وقويتي راسك كان زي الوقت دا انا وانتي ف بيت واحد وما كان ف مسافة قدر دي بيناتنا بس نقول ايه غير الحمدلله وأول ما الوضع يهدأ شوية حنعرس طوالي رضيتي ولا ابيتي ، ٠٠ابتمست وقلت ليو ان شاءالله، عاين لي وقال دقيقة دقيقه وين عائشة الما بتسمع الكلام، ؟ ٠ حمرت ليو زين ٠، قال لي طيب آسف آسف ، وصلنا مركز الشرطه وانا نزلت أول وحدة وطوالي جريت علي مكان سفيان قاعد و من بعيد شفت ابوي ووليد واقفين مع العسكري اول ماجيت ، ابوي انفعل فيني وقال لي، دا شنو وامك شغاله علكيفه يعني ؟ وهديل بتعمل دا كلو وماتوروني ، معقولة مهزلة زي دي حاصله ؟ محمود وقف قُصادي وقال ليو عمي الكلام دا كلو م بينفع حاليآ و عائشة ماليها اي ذنب وشوف حالتها كيف ؟ قبل وشو مننا وقال لينا تمام نتفاهم بعدين ونخُت حد لي اي شي ، وليد قال لي عائشة انا حيوان انا صنم ؟ معقولة لا انتي لا امي مافي زول يوريني ؟، لو كُنت عارف بحركاته دي من بدري كان كسرت ليها رجولها وخليتها تلتزم البيت غصبن عنها بس تمام زي م قال ابوي نتفاهم بعدين ، كُنت ساكته بس وماقلت اي حرف لأنو كُل طاقتي خلصت ، لحظات بس وجو سايقين سفيان اول م شفتو دموعي جرو ، ابوي اتكلم معاو شوية ووقف عاين لي ، وقال لي عائشة شفتي امك وصلتنا ل وين ، هزيت ليو راسي بيئس ووجهة نظري ف الارض ، العساكر ساقو وفاتو وليد قال ح يسافر طوالي معاو وابوي قال ينزل محامي ويلحقهم وانا ومحمود مشينا ل خالتي ، وبعدو محمود رجع المستشفي لأنو جاو إتصال إنو عمر تعبان شديد ، وانا فضلت مع خالتي وهي الوقت كلو بتواسي فيني كانت حنينه شديد معاي، قالت لي م تخافي الأوضاع ح تتصلح ان شاءالله وترجع المياه ل مجاريها، قلت ليها ي خالتي شفتي غلطة وحدة عملت فينا شنو ، لو أمي كان اتصرفت صاح من البداية وابوي ووليد م لعبو بمشاعر يوسف واحترمو الرابط الأُسرى البينا كان اسي عايشين ف امان الله بس نقول شنو غير الحمدلله ، قالت لي دي كلها ابتلاءت وان شاءالله حتكون الأوضاع احسن من اول ، قلت ليها ان شاءالله يارب٠٠ وبقيت سارحه ف المجهول٠٠٠

علي بعدً آخر ٠٠

دخلنا الصحراء وكُنا ماشين بسرعة كبيرة في واحد اسمو سمؤل، حسيت بيو م كويس ، قلت ليو اسمع ي صحبي مالك انت ؟، قال لي عيان عندي وجع كلاوين والقعاد أثر معاي شديد ، قلت ليو انت عندك مرض زي دا مافي حاجة تخليك تخاطر كدا قال لي الحمدلله الظروف جبرتني ، طلعت ليو موية صحه من شنطتي واديتو شرب ، سرحت ف السماء مسافة وبقيت اتأمل ف منظر النجوم شويه شوية القمر بدا يختفي، غمض عيوني وصحيت لقيت الواطه صبحت خلاص ، لاحظت ل سمؤل لسه تعبان ، دقيت العربية علشان يقيفو شويه ونشوف الحاصل شنو بس أيوب قال لي ما ح يقيفو عندهم نقطه معينة يقيفو فيها اصبرو شوية بس ، رجعت وقعدت تاني وانا بعاين ليو وكُل مرة بيتعب أكتر ، اتذكرت عم بلال ومرضو جات صورتو ف بالي ابتسامتو وضحكتو، إتذكرت بتو أيه وضحكتها ونبرة صوتها المُميزة وصوتها وهي بتقرا قرآن، حسيت بطعنة ف قلبي ، حاولت أطرد الأفكار دي من بالي وإنو م لازم افكر فيها ، بقيت اخاطب ف نفسي ٠٠٠يوسف انت غبي بجد ، م كان لازم تسافر كان تصبر كان تقيف مع عم بلال وتساعدو ، كان٠٠٠ هنا سكت مسافة ورجعت كررتها تاني كان تطلب منو بتو أيه علي سنة الله ورسوله انت م مُلاحظ لنفسك إنو بقيت تفكر فيها كتير ، مسكت راسي بقوة ودنقرت تحت وانا مُغمض عيوني ٠ لحظات بس وسمعت العربية وقفت ، نزلنا كلنا وكل زول طلع أكلو عاينت ل سمؤل لقيتو شبه واعي ، وعلي حظنا صادف بوكسي جاي من ليبيا راجع الخرطوم بتاع العربيه وقف سلم علينا ، جيت ووقفت ليو ف الشباك وقلت ليو اسمع راجعين معاك ، قال لي تدفعو بس قلت ليو تمام ، مسكت سمؤل وسندتو علي و شلت شنطتي وشنطتو وعايزين نركب جاني أيوب وقال لي ح تتخلي عن طموحك ؟ ، قلت ليو والله ي صحبي بنسبه لي دا م طموح بالعكس انا كُنت بعاقب ف نفسي لكن داب ماشي أحقق طموحي ، قال لي خير ربنا ما جعل ليك تواصل معانا

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

*#شِتاء_دِيسمبّر 13🖤🦋*
*#بقلم_حميده_عبدالحميد*
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

بعتذر ع التأخير.
وبعدين تاني حرفع تلاتة.

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎
قُلت ليها معليش ياخ كُنت بفكر في حاجة قالت لي ما مشكلة إتفضل قُلت ليها لالا مستعجل عم بلال جوا؟ ٠٠٠ ضحكت وقالت لي انت اال24ساعة مُستعجل ،هنا اول مرة أسمع ضحكتها بصراحة كدا البت دي كُل حاجة مميزة فيها ضحكتها كانت كفيلة جدا إنو تقطف قلبي ♡ ٠٠ رجعت لوعي وقلت ف سري يوسف ، بت زي دي ولا ف أحلامك م تحلم بيها كفاية إسراء ٠٠قُلت ليها طيب لو هو ف الديوان ح ادخل اشوفو ل اخر مرة٠٠ ردت لي بنبرة صوت حزينه وقالت لي كيف يعني ل اخر مرة ؟ قلت ليها مسافر ٠٠٠ م اتكلمت معاي وطوالي دخلت جوا وانا دخلت لي عم بلال لقيتو بقرا ف أحاديث البخاري قفل الكتاب وختاو تحت سريرو وطلع نظارتو وقال لي اهلين يا يوسف ٠٠إبتسمت وجيت سلمت عليو ف يدو وقلت ليو كيف حالك قال لي طيب الحمدلله انت كيف؟٠٠قلت ليو نحمد الله دنقرت راسي تحت، وشبكت يديني مع بعض وقُلت ليو عم بلال انا مُسافر والساعة وحدة بليل ح اطلع و ح نتحرك الأذان الأول ٠٠سكت مسافة وقال لي مسافر وين ؟ قُلت ليو ليبيا ومن ليبيا الله كريم قال لي ي ولدي دي إسمها مُخاطرة م تلعب بروحك كدا وانا بعرف الطريق ل ليبيا خطير كيف قُلت ليو عم بلال وقت الله في الحمدلله قال لي مُصر يعني؟ قلت ليو شديد قال لي نقول شنو غير ربنا يكتب سلامتك وقشا دمعتو ٠٠قلت ليو عم بلال انت بتبكي ؟؟ ٠٠ قال لي والله ي يوسف للحظه حسيت بيك زي ولدي والفُراق حار جدا ونتلاقه ساعة خير ان شاءالله ٠٠٠كلام عم بلال هزا فيني وتر حساس وماقدرت ما أحزن، عم بلال انسان طيب شديد بجد ٠٠قلت ليو امين ودعواتك بس وبخصوص موضوع المقابلة وصيت صحبي مبشر وح يمشي معاك ان شاءالله ، قال لي شكرا ليك م قصرت، قلت ليو دا الواجب وقمت طوالي ،وقفت جمب باب الديوان وقُلت لي ناس ايه معاكم سلامه جات ام ايه ودعتني واختها برضو بس ما شفت أيه حسيت ف حاجة ناقصه وماقادر احدد دي شنو، طلعت طوالي و مشيت البيت عملت لي أكل وصادف إبراهيم جا قال لي خلاص قُلت ليو شويه كدا وبطلع قال لي عديله ٠٠٠ قلت ليو اها ح تبطل حركاتك دي متين قال لي لمن تخلي السفر بخلي اي شي ي يوسف ،ضحكت وقلت ليو بطل حنكك دا، ضحك وقال لي قريب ان شاءالله ٠٠لو داير بديك سجاير تشيلو معاك؟ ، قلت ليو الشلتهم منك اليوم داك ندمان عليهم انت ي صحبي داير توديني م وراء الشمس ولا شنو ؟، ضحك وقال لي اي عارف نفسي صديق سوء ضربتو ف كتفو وقلت ليو بالعكس انت إنسان كويس بس أخلص ل ربك قال لي ان شاءالله عملت لينا الأكل وصادف العِشاء بآذن قُلت ليو معقولة دا العِشاا قال لي اي لأنو الشتاء عشان كدا والزمن بيجري سريع ٠٠قلت ليو شهر ديسمبر دا عندي معاو حكاوي كتير، قال لي ظاهر والله طلع منك نسخه تانيه ٠٠قلت ليو م علينا ، أكلنا سريع و باقي الشباب كلهم شرفو عشان يودوعوني، اتونسنا لي الساعه وحدة منتصف الليل وبعدو شلت شنطتي وطلعت إتصلت لي أيوب جاني ف الظلط بالموتر واتحركنا مكان باقي الشباب موجودين ٠٠٠ بعد ساعة حتي وصلنا بيت كدا معزول دخلنا انا وايوب، لقيت أربعة انفار قاعدين ف الكراسي سلمت عليهم وجريت لي كُرسي وقعدت، كُنت لافي وشي ب شال لأنو الجو كان بارد شديد ٠٠٠ أثناء ماقعدين سمعنا عربية دبُل قبين ،وقفت لحظات بس وجو اتنين راجل كُبار كدا ،طبعا نحنا ح ندخل

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

تزوّجوا المُلتزِمات بدينهنّ وثيابهنّ
فَهُنّّ أقومُ للبيوت وأحفظُ لغيرة الرجال ...🌸♥️ *☆☆••••••••••••••••••••••••••••••• *يتبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع*••••••••••••••• *TABO*•••••••••••••••••• *☆☆*

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎
جيت جاريه وقعدت جمبها٠٠٠ كانت قاعدة ف طرف السرير ومُغطيه وشها بيدينها الإتنين وبتبكي بطريقه م طبيعية حاولت افتح وشها وأفهم الحصل معاها شنو بس كانت بترجع تقفلوا بقوة اكتر ٠٠لاحظت للتلفون الكان مختوت جمبها ودققت فيو زين وظاهر عليو جديد قُلت ليها هديل دا جبتي من وين ؟ بس حلفت لو تتكلم ٠٠ شلتو من السرير وكان مفتوح ومافيو نمط وبقيت أمرر نظري فيو واثناء م انا بعاين ليو نزلت رسالة من الواتس عاينت للإسم وكانت دي صحبتها شهد ٠٠ وهي خريجة وحاليا دكتورة و هديل اتخرجت برضو تقنية معلومات ٠٠٠ كان في حاجة بتقول لي أفتحي الرسالة دي واقريها ٠٠٠قلت ليها ، هديل ف شنو احسن توريني ؟ كالعاده رفضت برضو طوالي دخلت الواتس ودخلت ف الشات حق شهد وكانت مُرسله ليها اوع توري زول حاولي تعالي لي ف العيادة هناك وانا بتصرف ،كان ف الف إستفهام ف راسي ؟ ،ماتوري زول وهي ح تتصرف ؟ ٠٠٠هديل إنتبهت إنو انا ماسكة تلفونها كشفت عن وشها ومدت يدها عشان تشيلو مني بس انا قمت طوالي وماخليتها تشيلوا ٠٠إنفعلت فيني وقالت لي عائشة جيبي الزفت دا بصوت مخلوط بالبكاء ٠٠ قُلت ليها تمام بعد أعرف الحاصل شنو اول، ورجعت الواتس تاني وبقيت اقرأ ف باقي الدردشه البينها هي وشهد لحدي مالقيت صورة فحص وكانت شهد مُرسلاهو ل هديل هنا حسيت بضربات قلبي زادت ٠٠٠ وانا بين اقرأ التقرير دا او لا كُنت خايفه شديد إنو الفي بالي يطلع صح ٠٠٠ استغفرت وفتحت الصورة ،هديل خلاص اتجننت وبقت تبكي ب هستيريا ٠٠٠ وانا لسه مُواصله فتحت الصورة وكان خبر زي الصاعقه ونزلت ف قلبي ٠٠ بسم الله الرحمن الرحيم أكيد الشي دا كذب رجعت وعاينت ل هديل وقلت ليها دا م صح موش ؟هديل انتي مستحيل توصلي ل مرحلة زي دي ؟ ٠٠ مسكت راسها بقوة واتكرفست ف السرير وكان الجواب واضح ٠٠٠ والصورة كانت عبارة عن فحص حمل وحسب إنو صحبتها دكتورة وكدا ف طلبت منها الفحص دا ٠٠٠ قريت اسمها رباعي هديل ٠٠٠٠الخ.. ونتيجة الفحص طلعت إيجابية وهي حامل بطفل ليو شهر ٠٠٠ حسيت نفسي ماقادرة اتحرك كُل اطرافي اتجمدت كان في حاجة واقفه لي ف قلبي حاجة كدا ماقادرة اوصفها ، حسيت بزول واقف ف الباب وصوت نفس حاد ، إتلفت ل ورا عشان اشوف دا منو، كانت دي أمي وهي بتحاول تسند نفسها ف الباب ونفسها قايم شديد وظاهر عليها سمعت كلامنا جات جاريه وخطفت مني التلفون وبكل غضب شالتو و ضربت بيو الحيطه ومشت علي هديل وقطعت فيها اتنين كف وراا بعض وقالت ليها اريتني لو خليت سفيان قتلك اليوم داك ي صايعه ي مُربيه ٠٠هنا لقيت نفسي بضحك بطريقه مجنونة شديد ،اتقدمت كم خطوة ل قدام وانا بصفق ماعارفه كُنت مالي ف اللحظه دي كُل مشاعر الحنيه العندي اتلاشت كُنت انسانه قاسيه جدا وقفت قُصاد امي وانا بعاين ل هديل ،رجعت و عاينت ل امي وقلت ليها شنو ي امي ؟ ياريت لو خليتي سفيان كان قتلها و أشرت علي هديل وقلت ليها من البداية انتي م اديتي موضوعها دا أهمية كبيرة وشفتيو حاجه عاديه جدا وانا ي امي كُل مرة بحنسك تحنيس يا امي يا امي الله يرضي عليك خلي ابوي ف الصورة وخلي يعرف أي حاجة بتحصل ما كل حاجة انتي بتقدري عليها لحظات الأبو بكون ليو دور ف التربيه بس وين ي امي دي هديل روح الروح بتك المُدلعه يُمه انتي

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

نصهم ودخلت جوا لقيت هديل بتبكي ٠٠٠


• " .. أعِي جَيداً مَا مَعنى أنْ يَنظر المَرءُ ..
بِخيبةٍ لذَات الأمُور التِي حَدّق فِيها بِأمل گَبير...!| ."🖤 *☆☆••••••••••••••••••••••••••••••• *يتبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع*••••••••••••••• *TABO*•••••••••••••••••• *☆☆*

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎
قال ليها كيف يعني البينا إنتهي يا عائشة إنتي واعيه ف نفسك بتقولي ف شنو ؟ دا م لعب عشان تنهي اي حاجه بكيفك ؟٠٠٠ شالت نفس عميق وقالت ليو يمكن الليلة اكتر يوم اكون فيو واعية وعارفة نفسي بقول ف شنو وانا عايزة أقول ليك ٠الحب م كافي جدا إنو ينشأ علاقة مُتماسكة وانت ي محمود فيك ذرة من الشك وعدم الثقه والحاجة دي لا يُمكن تخلينا نتفق ٠٠٠ وهو الزواج كُلو مبني علي الثقه والتفاهم والإحترام و والثقه. بذات تعتبر بند اساسي ف كل علاقة ٠٠٠ وانا م بقدر اتحمل دا كلو وانت م قادر تفهمني والوقت كلو عايز تفرُض سيطرتك وتمشي كلمتك علي ٠٠ وانا شايفه الكلام دا مُمكن يكون عقبة كبيره ٠٠٠ولو إستمرينا علي المنوال دا لقدام ما حنكون أسرة مُترابطة دا لو اتزوجنا طبعآ ف انا بشوف من أسي ننهي اي شي وقبل ما الموضوع دا يتطور. ويمشي بعيد وربنا يديك الاحسن مني ٠٠سكت مسافة حتي ردا ليها وقال ليها عائشة انا ما عايز الأحسن منك ولا عايز غيرك ويمكن كلامك صح الثقه تعُتبر بند اساسي ف كل شي وانا وحات الله واثق فيكي ثقه عمياء ومستحيل يجي يوم واشك فيكي بس انتي مُطلعة عيني بعنادك دا ٠٠قالت ليو أبدا ي محمود انت م واثق فيني لو واثق فيني م كان كُل مرة تسألني كنتي وين وبتعملي فشنو ٠٠قال ليها طيب آسف دي حاجة لا إراديآ بتجي مني ونهائي ماليها علاقة بالشك أو غيرو وبعدين انتي فاكره إنو ح اخليك مثلآ او أشوف وحدة غيرك بعد كلامك دا كلو ؟ غبيه إنتي ي بت ؟ اخليك لواحد غيري ؟ دي حاجة مستحيل تحصل وخليكي عارفه النقطه دي ٠٠٠ إبتسمت وقالت ليو اصلاا الكلام دا قلتو ليك ساي وحبيت أرجع ليك عقلك ٠٠ وياريت ي محمود م تصعبا علينا أكتر من ماهي صعبه وخليك فاهم ياخ٠٠٠ قال ليها حاضر ي قلبي من عيوني يلا اقطعي وشك عايز أنوم وتاني م تورجغي ساي لأنو بجيك هناك ف البيت وبكسر ليك راسك الكبير دا٠٠ردت ليو بضحكة وقالت ليو راسي دا شكه وبكا منك ٠٠٠قال ليها اي علشان م بيسمع الكلام ٠٠قالت ليو طيب طيب تاني ح يسمع. الكلام ويلا. نوم ووووانت من اهل الخير ٠٠قفلت الخط وجدعت التلفون ف السرير ورجعت قعدت ف الكُرسي وابتدت تشرب ف القهوة ٠٠٠

ف الخرطوم ٠٠٠
ف صباح اليوم التاني ٠٠٠

صحيت أول واحد طبعآ من سهر امس ما سمعت آذان الفجر وصحيت مُتأخر شويه والموضوع دا ماكل معاي جمبه ٠٠ حليل عبدالعزيز كان هو بصحيني لو شالتني نومه فقدتو بالجد الإنسان دا ٠٠ طلعت من البيت مباشر دا بعد م صليت واستحميت ٠٠وسبحان الله بقت مافي حاجة فارقه معاي و مشاعري كُلها اتلاشت وقلبي اتحجر يمكن الضغوطات والحاجات المريت بيها دي كُلها طلعت مني نُسخة قاسيه ٠٠٠ مشيت بيت عم بلال دقيت الباب بعد دقيقه حتي فتحو لي وكان دا هو زاتو الفتحو لي عم بلال ٠٠ فرحت شديد لمن شفتو واقف على حيلوا وصحتو كويسه وسبحان الله فيو قبول كدا عجيب ودايما بشوفو مُبتسم ٠٠ سلمت عليه وسألتو من صحتو قال لي الحمدلله اتحسنت بكتير قلت ليو بعد يومين حتكون المُقابله ٠٠٠قال لي ان شاءالله أسي اتفضل م تقيف ف الباب كدا قلت ليو والله مُستعجل ماشي الشغل وتاني ماشي اشتري تلفون قال لي وين تلفونك قلت ليو اتكسر والله قال لي ربنا يعوضك قلت ليو امين قال لي بس أدخل اشرب الشاي قلت ليو بشرب قدام ٠٠٠ قال لي

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

انا لو صدقت حرف من كلام كيكل د نادوني حسن.

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

اللهُم خيّر الأمور ، خيَر الأشخاص ، خّير الأيّام .

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

أنت مش كينج الشغلانة .. أنت ربنا ألهمك الفكرة ، ورزقك خيرها وستر عيوبها.

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

كل مرة تعاين ل تلفونها ٠٠ وتمشي وتجي يا الله ي عمر ح تتصل متين الساعه وحدة جات قبل تتم كلامها التلفون رنّ جرت بلهفة وشالتو وفتحت الخط ٠٠ وفاجأتو بكم هائل من الاسئلة انت وين ؟ وتلفونك كان مشغول مع منو بتخوني صح ؟ لي ساعة بتصل ليك بقول لي مشغول؟ قال ليها خلاص خلصتي ؟ قالت ليو لا لسه ٠٠قال ليها اها أرقي طيب ٠٠زعلت وقالت ليو قصدك انا كلامي كتير ي عمر ٠٠ قال ليها م هو انتي من قبيل بتتكلمي م اديتيني مجال زاتو عشان أشرح ليك ٠٠قالت ليو اها اشرح لي قال ليها كُنت بتكلم مع صحبي وعندنا موضوع ضروري كدا بنحاول نخلصوا واحتمال اسافر الخرطوم الاسبوع الجاي ٠٠قالت ليو شنو شنو علفكرة انا اتصلت ليك عشان تجي تقابل اهلي قال ليها انا حاليا م مُستعد ولا جاهز اصبري علي شوية قالت ليو بس انت تعال وري وشك ساي وامشي وعلفكرة قبيل امي شافتك قال ليها اي عارف شفتها من بعيد بمراية العربية ٠٠قالت ليو شفتها وعملت نايم ؟ طوالي قفلت الخط حاول يرجع ليها بس أبت ترفع ٠٠٠

جانب تاني ٠٠٠

كانت قاعدة ف الكُرسي وهي بتعاين ف الفراغ نسبة لي حُزنها الشديد علي يوسف كان إحساس إنو ما ح تشوفو تاني م عايز يفارقها هزت راسها بعدم تصديق وحاولت تستخدم كُل الأساليب الممكن تخليها تطرد الأفكار الما كويسه دي. من راسها قامت من الكُرسي وطلعت من الغرفة بخطوات هادئه إتجهت علي المطبخ فتحت الخِزانة وطلعت بُن وسكر وعملت ليها قهوة علي أمل ترتاح شوية من ضجيج أفكارها ٠٠٠شالت القهوة ورجعت الغرفة سمعت تلفونها بيرن جرت بلهفة وشوق وقالت اكيد دا يوسف بس كان دا محمود فتحت الخط وسلم عليها ٠٠كان منفعل شديد وقال ليها كُنتي وين المفروض من الجرس الأول تردي قالت ليو مُتصل لي رئيس الأمم المتحدة مثلآ وبعدين انا كُنت بعيده من التلفون قال ليها بس انا مية مرة قلت ليك م تجدعي ف اي مكان خليك قريب منو لأنو ف اي لحظه ممكن بتصل ليكي ٠٠شالت نفس عميق وبنبرة صوت باهته قالت ليو محمود البينا إنتهي ٠٠٠
*☆☆••••••••••••••••••••••••••••••• *يتبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع*••••••••••••••• *TABO*•••••••••••••••••• *☆☆*

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎
دخلت أول دُكان صادف طريقي بس م كان عندهم لبن٠٠٠ ف اضطريت أمشي ل قدام ٠٠ مشيت أكتر من محل ونُص المِحلات قفلت يمكن أكتر من نص ساعة وأنا بفتش٠٠ وف النهايه إتذكرت مكان قريب للسوق ف اضطريت إنو أمشي هناك والعربات كانت مُكرشه كُلها وماشغاله ونسبة ل إنو الجوو كان بارد شديد ف كانو نادرآ م يشتغلو بالليل ٠٠٠مسكت الظلط وبقيت ماشي وأنا مُدخل يديني ف جيوب البنطلون لأنو كُنت بردان شديد ٠٠٠٠قطعت نص المسافه جاا واحد ب الموتر وقف وسلم علي وقال لي ماشي وين قُلت ليو السوق قال لي تمام أركب بوصلك ف طريقي قُلت ليو تسلم ي ابو الشباب ركبت معاو واتحركنا وأثناء م نحنا ماشين٠٠٠ بقينا نتونس قال لي والله م عارف بس فيك شبه من ناس كسلا٠٠٠ضحكت وقلت ليو هو الناس بقت تشبه ولاياتهم ولا ايه٠٠ردا لي بضحكة وقال لي والله م عارف بس ف حاجة غريبه سبحان بتميز الناس من بعض وبتخليك تعرف إنو الزول دا جاي من الولايه الفلانيه ٠٠ قلت ليو والله كلامك صح قال لي يعني انت من كسلا قلت ليو اي ٠٠٠إبتسم وقال لي ولاية ظابطه شديد وناسها طيبين قُلت ليو يعني زُرتها قبل كدا قال لي اي كُنت ماشي ارتريا وجيت ماري بيها وقعدت فيها شهر قُلت ليو ايو لالا كويس قال لي وحاليا جيت الخرطوم عشان عندي موضوع كدا عايز اخلصوا وبعدو ماشي ليبيا ومع كلمتو دي وصلنا السوق نزلت من الموتر وقلت ليو ثواني ي ابو الشباب انت ماشي ليبيا يعني؟قال لي اي و انت عارف انا لو ماسافرت م برتاح خمسه سنة ياخ و لافي ساي٠٠٠ قُلت ليو و ح تتحرك متين؟قال لي اسبوعين بالكتير ؟قلت ليو ماشي براك ولا معاك زول؟ قال لي عندي اصحابي تلاته ح نتحرك مع بعض قلت ليو شكلكم مُفكرين ف السمبك؟٠٠ردا لي بضحكة وهو بمرر يدو ف عمود انفو وقال لي السمبك فكرة والفكرة لا تموت ٠٠ابتسمت وقلت ليو قدام ي صحبي بيناتنا تلفون انا زاتي مُكبرا قال لي ابشر ياخ حبابك الف يمكن زاتو ل خير اتقابلنا قلت ليو اها طيب أديني رقمك عايز اطلع تلفوني بس إتذكرت إنو كسرتو ٠٠٠ وهو طلع تلفونو وقال لي اها سجل قلت ليو معليش ياخ حاليا ما معاي تلفون قال لي مامشكلة طلع دفتر صغير وقلم من جيب القميص اللابسو وكتب لي رقمو واداني ليو قُلت تسلم يا اخوي وان شاءالله ح اتصل ليك ف اقرب فرصه ٠٠قال لي تمام دور موترو وفات وانا دخلت السوق الحمدلله كان ف محلات كتيرة شغاله ٠٠اول حاجة مشيت البوتيك لقيت حسن شغال ودا بتاع البوتيك الشغالين معاو قال لي شنو ي زول من قبيل حارسك ما جيت قلت ليو ظروف منعتني قال لي ان شاءالله خير؟ قلت ليو خير وحاليا م جيت عشان استلم منك ح انزل بكرة ان شاءالله قال لي م مشكلة قلت ليو شكرا علي تفهُمك٠٠ واثناء حديثنا ضرب راسو بيدو ضربه خفيفه وكأنو كان ناسي حاجة واتذكرها قلت ليو ف شنو قال لي طبعا قبيل النور جا وما لقاك ضحكت وقلت ليو النور الحرامي ولا غيرو؟ قال لي هو زاتو وشكلو الدنيا اتقفلت ف وشو ٠٠قلت ليو كيف م تتقفل ليو و هو شغلو كلو نصب واحتيال وياكل ف حق المساكين ٠٠قال لي طبعا جاب ليك قروشك ؟ قُلت ليو لحظة لحظة انت جادي ؟قال لي سُبحان الله شكلو ضميرو أنبو ٠٠المهم دي مليار ونص حقت تلاته شهر قُلت ليو بس هي كانت مليار قال لي الباقي قال ك إعتذار علي الشي العملوا ونسبة لي إنو آخرها ليك سنة

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

لي اا زول بُكره ح
تنساها ٠٠٠ قلت ليو بس انت عارف ي هيما انا مستحيل أحب تاني أو اعرس ماعايز اعمل اي حاجة للمستقبل انا خلاص لغيت فكرة الزواج من عقلي ولغيت اي حاجة كُنت مخطط ليها ومفكر امشي ليبيا قال لي بس م تكون مفكر ف السمبك ؟قلت ليو والله حاليآ مُفكر كدا قال لي خليك ف الخرطوم دي يا صحبي أسرح وامرح زي ماداير ٠٠٠عاينت ليو بس وما اتكلمت عاينت ل ساعتي ولقيت آذان العِشا اذن ليو ساعه قُلت لي إبراهيم اذن متين ؟قال لي قبيل قلت ليو م سمعت٠٠ ضحك وقال لي هو انت سمعت شنو الليله قُلت ليو م علينا ارح نصلي قال لي بصلي قدام انا ٠٠ وكان ف زول مُتصل ليو ردا عليو وطوالي قام قلت ليو ماشي وين قال لي دا صحبي الهادي قلت ليو دا ال 24ساعه سكران ؟قال لي ياخ دا ريح ضميرو من الدنيا القاسية دي قلت ليو إبراهيم انت ليك يومين ماقعد تجي تبيت ف البيت بس م يكون باريت الانسان دا قال لي حاليا هو صحبي المُقرب وبنشرب سوا تجي تشرب معانا قلت ليو والله ي إبراهيم الله يعوض اهلك بس قال لي أهلي م مقصر معاهم تاني ف شنو قلت ليو لالا تمام الله معاك ركب موترو وفات وانا مشيت المسجد صليت وطلعت م كان عندي مزاج امشي السوق ف لفيت بشارع البيت طوالي جيت ماري بجمب بيت عم بلال ٠٠وقفت مسافه ورجعت واصلت طريقي كان ف حجر كبير كدا جمب باب البيت قعدت فيو وسندت راسي ف الحيطه ووجهت نظري إتجاه بيت عم بلال أثناء م انا بعاين فيو شفت حاجة طلعت منو ومع الضلام كان الزول الطلع دا ما واضح قُلت في نفسي اكيد دا عم بلال كدي امشي اسلم عليو إتحركت من مكاني ومشيت إتجاه بيتو بس لمن وصلت كان دا ماهو كانت دي بتو أيه كانت بتتلفت يمين وشمال ٠٠٠ومن شافتني حسيتها اطمنت شوية قلت ليها ما شه وين زي الوقت دا ؟؟٠٠قالت لي ماشه اجيب لي ابوي لبن من الدكان قلت ليها وعم بلال اكيد م عارف انو طلعتي زي الوقت دا صح؟قالت لي اي حاليا هو نايم قلت ليها طيب ارجعي جوا بجيبو انا قالت لي مافي داعي قلت ليها ادخلي جوا من دون اي نقاش قالت لي طيب هاك القروش م اشتغلت بيها ومشيت الدكان طوالي٠٠٠٠

ورفيقٍ صالح، نأمنُ معهُ على الدين والدُّنيا معًا 💜🤎 *☆☆••••••••••••••••••••••••••••••• *يتبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع*••••••••••••••• *TABO*•••••••••••••••••• *☆☆*

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎
دخلت غُرفتها من دون م تقول ليهم اي حاجة ٠٠هديل وأمها فضلوا واقفين ف الهول بس وهم بفكرو مالها و الحصل ليها شنو؟ ٠٠هديل قالت لي أُمها ٠٠اكيد يا أمي بتكون إتشاكلت مع محمود ردت ليها بعدم تصديق وقالت ليها لالا محمود مستحيل يزعلها قدر دا ٠٠٠يازولة وقت مزاجه يهدأ بتجي تحكي لينا براها ٠٠وأثناء حديثهم كان ف زول بيضرب ف الباب هديل مشت وفتحتو وكان دا وليد ومرتو مروة ٠٠ سلمت عليهم وفضلتهم جوا٠٠٠ وقفلت الباب وراها ٠٠ دخلوا جوا وامو سلمتو سلام حار نسبة ل إنو دا ولدها الكبير والبكر ف عشان كدا بتحبو حب م طبيعي ومستعده تعمل ليو أي شي في سبيل سعادتو طبع قُبله ف جبينها وقال ليها اشتقت ليكم يا امي واشتقت لي بيتنا ٠٠ضحكت وضربتو برفق ف كتفو وقالت ليو داب ليك شهر من عرست بديت تتجرس خلاص ٠٠ضحك وقال ليها بهظر ساي ي امي هو أسي لو مامروة حنستني م كان جيت ٠٠عاينت ليو بنظرات حادة وقالت ليو ايوا بعتنا بالرخيص يعني ورجعت عاينت لي مروة بنظره كُلها طمأنينة وقالت ليها تسلمي ي بتي إبتسمت وقالت ليها كيف صحتك إن شاءالله طيبه ٠٠قالت ليها الحمدلله بس شوية كُنت عيانة ٠٠٠هديل قالت ليها اووومي متين بقيتي عيانه ؟ حمرت ليها وقالت ليها اسكتي انتي بتعرفي لي شنو٠٠وليد ضحك وقال ليها شكلو امي عايزانا نبيت الليله ٠٠ بحلقت عيونها وقالت ليو اي عليك الله بيتو معانا ٠٠إبتسم وقال ليها حاضر وسأل من عائشة قالت ليو جوا ف غرفتها واثناء حديثهم جا ابوهم كمال ٠٠بعد غياب دام إسبوع من البيت نسبة ل شُغلو البيفرض كدا ٠٠ جا ودخل عليهم سلمهم سلام حار ونسبة ل حبو الشديد ل وليد سلمو بالاحضان وسألو من أحوالو. وبعدو كلهم دخلوا جوا وقعدو ف الكراسي وابتدو يتونسو عم كمال سأل من عائشة وسفيان٠٠ ردت خاله فاطمه أو أُمهم وقالت ليو سفيان دا مشي عرس صحبو ف ود شريفي وعائشة ف غُرفتها قال ليها ماجايه تسلم علي ول ٠٠٠ وقبل يتم كلامو جات نازلة بس وشها كان مُنور شوية لكن نظراتها كانت حاده شديد وكأنو قلبها كان بحترق من جوا وجواتها في كم هائل من الكلام عايزة تقولو سلمت عم كمال سلام حار وقالت ليو اشتقنا ي ابوي قال ليها وانا بالكتر ي بتي ٠٠إتلفتت علي وليد وسلمتو وسلمت مرتو وقعدت جمب هديل ٠٠لحظات بس وجا سفيان داخل ٠٠ وقف مسافة وابتسم وقال ليهم ماشاء الله البيت عمران الليله دخل وسلم وليد ومن بعيد سلم مرتو ومشي ناحية أبو وقال ليو شنو يا حاج طولت كدا افتكرتك عرست ب هناك ٠٠خالة فاطمه قالت ليو اتأدب ي ولد ٠٠عم كمال ضحك وقال ليو كلامك دا م تقولو ف اي مكان وانت قايلني م بعرس يعني بس خلي اموري تظبط ٠٠خالة فاطمة جرت فيو نور قوي وقالت ليو هو انت فطرت لكن ي كمال ٠٠٠وكلهم بقوو يضحكوو ٠٠٠ عائشة عاينت للساعة وقالت ليهم العِشا اذن ليو ساعة ٠٠كُلهم قامو يصلو وقبل م يتحركوا عائشة قالت ليهم عايزة اتكلم معاكم بعدين هديل قالت ليها هو حتقولي شنو مثلآ م ردت عليها ومشت طوالي وكلهم استغربو من حركتها دي ٠٠٠بعد نص ساعة جو كلهم واتجمعوا ف نقطه وحدة ٠٠عائشة شالت نفس عميق وقالت ليهم لو مُلاحظين إنو ألمه الحلوة الظريفه دي فاقدة حاجة وحدة وتكتمل؟٠٠نطت هديل وقالت ليها فاقدة جَبنه ظابطة ومعاها بخور وكيكة ٠٠عاينت ليها بيئس وقالت ليها لا ٠٠٠٠

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎
رفعت رأسي وعاينت ليو ،شفت كمية الدم الكانت ف ملابسو ٠٠٠ بحلقت عيوني والفي رأسي طار بسم الله دا شنو جا ، وقعد جمبي ،وقال لي عائشة انا أصلا كُنت جاي عشان اسوقك معاي ، بس م لي امي ، مكان تاني ،حسيت بضيق ف التنفس وانا لسه بعاين ل كمية الدم الكانت ف ملابسو، إنتبه علي وقال لي عارفك حاليآ بتفكري دا شنو ويمكن تفكيرك مشي بعيد ، عائشة خليك قوية والكلام ال ح اقولو دا يمكن يكون صعب شديد بنسبة ليك بس انا واثق فيك وعارفك بطلة وشجاعة ،٠٠٠ فضلت ساكته بس لأنو كُنت م قادرة اتكلم كُنت شبه مصدومة، شال نفس عميق وقال لي انا حاليآ جاي من المستشفي، قُلت ليو بصوت مُتقطع ش، شنو شنو مستشفى منو مات، قال لي قولي بسم الله مافي زول مات، وانا حاليآ ماسك أعصابي بالحيل ي عائشة من الشي العملتوا هديل معقولة أنا ال 24ساعة بتذاوق هنا ماف زول منكم يقول لي البت دي بتطلع بكيفها ساي؟ وقبل اي شي انا ود خالتها يعني أخوها بس تمام حصل خير ، إتلفت عليو وقلت يعني عرفت؟ ٠٠ ضحك بقهر وقال لي هو فضل فيها زول وما عرف ؟ ، هنا طوالي قمت من الأرض وبقيت أبكي شديد لأنو قبل شويه قال لي هو جاي من المستشفي إذن ف مُصيبه حصلت ، قال لي عائشة انا م بتحمل إنو اشوفك كدا ياريت تبطلي بكاء وشكلي كدا م ح اوريك حاجة ، شلت نفس عميق وقلت ليو طيب طيب ح اتمالك نفسي انا قويه انا ضد الظروف اها احكي ، قال لي مُتاكدة قلت ليو اي ، أصلا ماظنيت ح اتصدم اكتر من كدا بعد صدمت يوسف ، قام ع حليوا وقال لي يوسف مالو ، وكل لوحات الخوف اترسمت ف وشو ونسبة ل إنو هو ويوسف اصحاب شديد ، ردا لي بصوت عالي وقال لي عائشة إتكلمي يوسف مالو ؟، بقيت أبكي وقلت ليو ماشي ليبيا وقال مامعروف ح يرجع او لا او اذا ح يعيش أو يموت ، مسك راسو ودار حوالين نفسو وقال لي يوسف دا عملتو ليو شي انا مُتأكد، بس بطمنك م ح تجيو عوجه و خليك قويه وم تخافي ، عاينت ليو بشفقه وقلت ليو بجد م اخاف يعني حيكون كويس ي محمود صح ،٠٠ قال لي اي ان شاءالله، هدئت شوية وقلت ليو طيب حصل شنو وانت جاي من المستشفى لي والدم الفي ملابسك دا شنو ٠، قال لي تعالي اقعدي اول مشيت وقعدت ف عتبة الباب حقت الشارع وهو قعد قُصادي ف الارض وقال لي عائشة سفيان حاليآ ف السجن ومعاو عم كمال ووليد ، عايزة ابكي قال لي اهدي م تبكي نحنا أتفقنا علي شنو؟ ، حاولت اتماسك نفسي وانا برجع ف دموعي علشان م تنزل وقلت ليو طيب ، قال لي البت الاسمها شهد العملت الفحص ل هديل عرفتيها صح ،قلت ليو اي قال هي دكتورة طبعا م فحيصه وعلشان الفحص يطلع كلفت صحبتها الشغاله ف المعمل وسبحان الله البت دي طلعت بتعرفنا كُلنا وهي ف الحلة ساكنه هنا ، ف قامت رسلت التقرير ل سفيان وللأسف الشديد هي طلعت بتعرف ابو الطفل برضو بس م عارف الحكاية دي حصلت كيف وعرفت من وين ودي كُلها تفاصيل مُبهمة وفيها ألف إستفهام، المهم انا وسفيان كُنا شغالين ف الورشه وبعد م شاف الرساله جن جنونو ، وإنتي عارفة سفيان دا انسان مُتهور للنهاية وغبيان بجد ، وهو بيعرف الولد دا وطلع صاحب وليد ، فهو مشي ليو ف مكانو وطعنو طعنه خطيرة والحمدلله كُنت هناك وقدرنا نمسك سفيان منو وحاليا الولد ف المستشفي ودمو كلو اتصفا أدعي إنو يعيش بس، وسفيان ساقتو الشرطه

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

دَعيني لِلغِنى أَسعى فَإني
رَأَيتُ الناسَ شَرُّهُمُ الفَقيرُ
وأَبعَدُهُم وأَهوَنُهُم عَلَيهِم
وإِن أَمسى لَهُ حَسَبٌ وَخيرُ

ويُقصيهِ النَديُّ وتَزدَريهِ
حَليلَتُهُ ويَنهَرُهُ الصَغيرُ
ويُلفى ذو الغِنى ولَهُ جَلالٌ
يَكادُ فُؤادُ صاحِبُهُ يَطيرُ

قَليلٌ ذَنبُهُ والذَنبُ جَمٌّ
وَلَكِن لِلغِنى رَبٌّ غَفورُ

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

ليبيا عن طريق الحدو بالصحراء و الكلام دا كلو كان عام 2015 ٠٠٠ سلمو علينا وقالو لينا كُلكم جيتو صح ،؟ أيوب قال ليو اي، قالو لينا تمام ح نتحرك أسي خلينا مشي الصباح ، الشباب قامو من مكانهم وإتوجهو علي الشارع وانا قمت برضو، وقبل أركب البوكسي او الدبُل قبين ،قعدت ف الأرض سندت راسي ف الكفر حق العربية ٠٠٠ وطلعت تلفوني وبقيت اكتب رساله ل عائشة ، طبعا انا حافظ رقمها ، رسلت ليها الرسالة وركبنا البوكسي وإتحركنا ٠٠٠

بلسان آيه ٠٠٠

يوسف إنسان كويس شديد ومُحترم واخلاقو عالية وراجل بجد ،زعلت شديد لمن عرفت إنو مسافر صح اتعرف علي ابوي ف فترة قصيرة شديد بس شال جُزء كبير من إسرتنا ،اتمنيت لو ربنا يرزقني زوج صالح زيو أو يكون هو زاتو٠٠٠

=بخطوات هادئه جدآ، تسير نحو غُرفتها تُغلق الباب برفق ومن ثم تفترش تلك المُصلاة التي شهدت كُل دعواتها ، تُصلي ركعتي الليل ثم تزيد وتزيد عليها إلا أن اكملت ثمانيه ركعات، ترفع يدها للذي قال أدعوني أستجب لكم ٠٠٠تبكي بشّده وتسأل الله عز وجل أن يجعل ذاك الفتى الذي تعلق قلبها بِه أن يجعلهُ من نصيبها فهي إحتفظت بحُبها له داخل قلبها والآن تطلُبه من ربها ، دعوات الليل هي سهام لا تُخطي أبدآ هي فقد تصيب ٠٠♡
جعلت نفسها تردد هذه العبارة، اللهم ما في قلبي اللهم هو وما دون ذلك هين ٠٠٠ ♡

علي بعدٍ اخر ٠٠٠
كُنت قاعدة ف مكاني ومافي زول ظهر لا امي لا هديل لا سفيان لاوليد لا مرتو الناس دي كُلها فاتت وين ، كُنت قاعده بين أربعة حيطان حسيت نفسي مُضايقه طلعت من الغرفة ولقيت الزمن اتأخر شديد معقولة انا كم ساعة قاعدة جوا مشيت صليت وفتشت تلفوني لقيت رسالة من رقم غريب بس م اشتغلت بيها وما فتحتها لبست لي توب ومشيت قعدت جمب الباب كانت الساعة حوالين وحدة ونص كدا وسفيان لي اسي ما جا وامي بتكون ساقت هديل وين يا الله، اتصلت لي محمود عشان يجي يوديني لي خالتي لأنو انا بخاف اقعد براي قال لي اسي بجيك وقفل الخط ٠٠انتبهت ل الرسالة تاني ، هزيت راسي بيئس وفتحتها بدون نفس ٠٠٠ وأول كلمة صادفتني فيها ٠٠خلت كُل أفكاري تشتت ،طوالي قمت علي حيلي

"محتوي الرسالة كان "
=عيوش أُختي السمحه البتشبهني شديد كيفك يا غلاي ان شاءالله طيبه ♡وانا عارف انو إنتي حاليآ شايلة همي ، والوقت كلو بتفكري فيني بحب اطمنك انا كويس ٠٠ إنتي عارفة ي عيوش انا مُستحيل ازعل منك انتي وردة بيتنا، وانا بحبكم كلكم سفيان وامي وابوي ووليد وهديل و سلمي عليهم كتير وقولو ليهم انا م زعلان منهم انا بس مُكسور شديد، انا الحياة غيرتني كتير وطلعت مني نُسخة تانيه ٠٠٠ وخليك عارفه ي عيوش مُستحيل اقطع علاقتي معاكم واعفي لي ي ضلعي و أختي الحنينه و خلي بالك من نفسك ومن امي وابوي واخواني ، لحدي م نتلاقه تاني ولو م ظهرت كمان خليك عارفه إنو انا بحبكم شديد وم زعلان منكم وحاليا انا طالع ليبيا ومن ليبيا ماشي قدام ما معروف ح نستغرق كم سنة ودا لو ربنا ماشال أمانتو، وانا مُتأكد الان انتي بتبكي يلا ابتسمي سريع ، ابتسمت ورجعت تبكي تاني وواصلت ف الرساله ، عيوش انتي بس ادعي لي كتير لانو دعواتك انتي وامي هي ال ح توفقني وف رعاية الله وحفظه ٠٠٠

=تضع الجوال ف الأرض ومن ثم تجلس بالقرب منُه ،تنظر إليه بشفقه ،تبكي تارة وتضحك تارة أُخرى ٠٠تقف الكلمات ف المنتصف كان كُل شيء يدعو للبكاء ٠٠ ترفع رأسها عاليا ثم تردد ٠٠٠ بعبارات يغزوها البُكاء العليل٠٠٠

يا الله ي يوسف حتسافر وتخلينا ي رب انا ماقادرة اتحمل. اكتر من كدا الحمدلله بس
،رساله يوسف كانت زي السكين ف قلبي م عرفت اعمل شنو حتي البكاء م كان كفيل انو يسعفني ، بقيت ارجف شديد والخوف خلاص دخل فيني ضميت نفسي علي وانا حاسه انو ح اموت خلاص كُنت متعلقه ب يوسف لدرجة بعيدة ، لحظات بس وشفت محمود واقف قدامي ٠٠


‏عوض اللّٰه آت ♥ *☆☆••••••••••••••••••••••••••••••• *يتبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع*••••••••••••••• *TABO*•••••••••••••••••• *☆☆*

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

*#شِتاء_دِيسمبّر 12🖤🦋*
*#بقلم_حميده_عبدالحميد*
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

أديتي سفيان كف ؟ وهو كان عايز مصلحتها يُمه مافي اخو بيرضي يشوف اختو كدا لانو دي حاجة بتمس حنان حنانو بس لا نرجع ونقول دي هديل المُدلعه ، كدي أسي نخلي دا كلو علي طرف ،ي امي حتي انتي لبسها الشاذ م كُنتي بتتكلمي فيو ، وكأنو ي امي انتي اديتيها الحُرية المُطلقه وقلتي ليها يلا اسرحي وامرحي زي ما عايزة يا بتي ٠٠٠ورجعت عاينت لي هديل بكُل غضب الدنيا وقلت ليها ممتاز ي اختي الغاليه ممتاز جدا ،لحظه اصفق ليكي لأنو انتي حاليآ بتعيشي ف شبابك ودا هو شبابك صح ؟ ٠٠بقت تصرخ وزادت ف البكاء ودفنت راسها تحت المخدة وقالت لي الله يرضي عليك ي عائشة خليني ف حالي ٠٠٠ ضحكت ضحكة وجع وقلت ليها لا معليش الليله ح تسمعي الحقيقه المُرة الطول عمرك ماسمعتيها ٠٠انتي ي هديل بكُل بساطه خُنتي الله إنتي خُنتي الرسول و خُنتي الدين إنتي مشيتي ورا الدنيا ي اختي انتي خُنتي ثقة أهلك خُنتينا كُلنا خُنتي ابوي وماشفتي تعبو نزلتي برأس اخوانك الأرض إنتي م بتشبهي أمهات المؤمنين. نهائي ولا شلتي ذرة وحدة من صفاتهم إنتي نزلتي من مستواكي وسط المجمتع انتي بكُل بساطه شلتي بكرامتنا وضربتي بيها أقرب حيطه ٠٠و يلا ارح قومي وامشي احكي للناس برا عن حياتك الحلوة دي ٠٠ صرخت وقلت ليها ارح قومي ما انتي بتعيشي حياتك الان و بحب اقول ليكي انتي نجحتي ف إنو تعيشي حياتك بس بطريقة مقرفه شديد ،٠٠٠ جات امي ومسكتها من يدها وقالت ليها قومي سريع أرح نمشي ٠٠قلت ليها ماشين وين يا امي ٠٠اتلفتت علي بنظرات حادة وقالت لي السماء الأحمر ٠٠قلت ليها امي انتو كدا ح تغلطو تاني و الغلط م بتصلح بغلط زيو وري ابوي م تتصرفي براك قالت لي انتي مجنونة مسطوله مثلا أوري ابوكي ؟ ابوكي الاخلاقو ضيقه دا ولا غيرو؟ وهو الحمدلله سافر. ول حكمة زاتو رجع سنار ٠٠قومت هديل وفتشت ليها عباية ولبستها ومعاها طرحه وعايزين يطلعوا بس وقفت ليهم ف الباب وقلت ليها الله يرضي عليك ي امي م تعمليها وانا عارفه ماشين تنزلو، امي دي روح بريئه ماليها ذنب وكدا ح يبقو ليها اتنين زنا وقتل امي م تعملي كدا حاولي اتصرفي بحكمة ٠٠ردت لي بنبرة صوت حادة وقالت لي قصدك نخليها كدا لمن تلدي والناس تعرف بالفضيحه؟ اتنهدت وقلت ليها امي انتو خايفين من الناس يعني ؟ امي خافو من رب الناس حتقولو لي الله شنو بعدين يا امي ٠٠٠دفرتني من الباب وطلعت طوالي وهي جارة هديل من يدها ٠٠٠ قعدت ف الأرض وضميت نفسي علي وبقيت أبكي شديد م عارفه بس إحساس الخوف لسه م عايز يفارقني ٠٠ حاسه ب مُصيبه كبيرة ح تحصل خايفه اُسرتنا تتشتت خايفاها تتلاشى
وتكون مجرد سراب٠٠٠

في الخرطوم٠٠٠

بعد ما أيوب فات إتصلت لي حسن طوالي وقلت ليو ح أخلي الشغل أول حرج كدا وسألني من السبب حكيت ليو بموضوع سفري قال لي م بنصحك بالسفر دا ي يوسف قلت ليو والله ي حسن انا لو ماسافرت بجن عديل قال لي دا قارب النجاة ولا غيرو ي يوسف ؟ دي إسمها رحلة الموت قلت ليو حبابه والله ولو ربنا كاتب لي اموت هناك بموت اصلا دي حاجة مصيريه والموت دا مصير اي انسان قال لي تمام شكلي م ح اقدر اقنعك المهم درب السلامه وربنا يوفقك ف رحلتك قلت ليو امين قال لي اها ح تتطلع متين قلت ليو العصر ح اطلع من البوتيك قال لي تمام خلي مُبشر يديك حساباتك كُلها قلت ليو تسلم ي أبو الشباب وشكلو كدا م ح نتلاقه قال لي لو لقيت طريقه بجي العشاء بودعك ولو مالقيت درب السلامه قلت ليو تمام، ودعتو وقفلت الخط ٠٠٠ حكيت ل مبشر بموضوع القروش قال لي تمام دخل جوا وابتدا يحسب لي ف قروشي كُلها ٠٠وانا طلعت مشيت اشتريت لي شنطة ضهر وشال كبير وجيت راجع لقيت مبشر مُجهز القروش وصادف الضهر بأذن طلعت و صليت ف الجامع الكبير حق السوق وقعدت مسافة فيو وبعدو رجعت البوتيك ٠٠لحظات بس وشفت حسن واقف قدامي ٠٠ابتسم وقال لي باقي لي حار ي يوسف ياخ وما اشوفك لي اخر مرة ٠٠ضحكته وقلت ليو الاقدار لمتنا وهي ال ح تفرقنا بجد ح افقدكم شديد وافقد الخرطوم وشوارعها ٠٠قال لي الخرطوم هي ال ح تفقدك ٠٠٠ اتونسنا كتير لين م العصر أذن صليت وطلعت طوالي ودعتهم ومشيت الموقف ركبت اول عربية طالعة، واتحركنا بعد نص ساعه وصلت محطتي ومشيت البيت طوالي ستفت شنطتي وشلت أوراقي ومستنداتي كُلها ،خليت الشنطه ف مكانها وطلعت بيت عم بلال ٠٠ وقفت ف الباب مسافة قبل أطرقو ، م عارف بس كان فيني إحساس غريب كأنو ف حاجة كبيرة هنا بتخصني هزيت راسي ورجعت ضربت الباب ٠٠بعد دقيقه حتي اتفتح كانت دي أيه م عارف بس البت دي من اشوفها برتاح نفسيآ بحس بيها إنسانه جايه من كوكب تاني ،نقاوة قلبها وطيبتها والتزامها كانت كُل الصفات الحميده موجوده فيها حتي كُنت مستبعد فكرة إنو يجي يوم وربنا يديني انسانه زي دي ٠٠قطع سرحاني وهي بتقول لي سرحت وين ٠٠

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

*#شِتاء_دِيسمبّر11🖤🦋*
*#بقلم_حميده_عبدالحميد*
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

تمام ٠٠ ودعتو وطلعت طوالي وعلي حظي لقيت مواصلات وقفتها وركبت طوالي بعد نص ساعة وصلت السوق خشت مكان التلفونات اول شي اشتريت لي تلفون ومشيت أقرب مركز ل ناس زين والحمدلله كُنت شايل معاي رقمي الوطني اشتريت شريحة جديده وبعدو خشيت الصالون خففت شعري شويه لأنو بقي كتير وقبيل لاحظت ل عم بلال يعاين ليو ساي وكأنو عايز يقول لي خففو ي ولدي المهم مشيت البوتيك ولقيت حسن قاعد سلمت عليه ٠٠ و طوالي طلع وانا استلمت منو وتاني جا مُبشر واستلمنا الوردية سوا وصادف زمن الفطور خلاص جا مبشر طلع يجيب لينا أكل وانا طلعت تلفوني ودخلت الشريحة الجديده حبشت جيوبي عشان اطلع الرقم الاداني ليو امس الشاب بس إتذكرت إنو انا بدلت ملابسي لكن حفظتو ف راسي لانو أمس بالليل الوقت كلو كُنت بعاين فيو ٠٠٠طوالي سجلتو وحولت رصيد من اقرب كُشك واتصلت ليو طبعآ م كنت عارف اسمو ٠٠طوالي فتح الخط قال لي والله ود حلال و حاليا انا قاعد مع صحبي وقلت ليو امس ف شاب من كسلا اتعرفت عليو ٠٠٠قلت ليو اسمي يوسف قال لي بس ظابط ي يوسف المهم اتصالك دا جا ف زمنو وكُنت متمني تتصل لي الليلة قبل بكرة ٠ رديت ليو ب إستفهام وقلت ليو شكلو ف تطورات حاصله؟٠٠قال لي اي والله انت عارف ي يوسف امس ب ليل بعد رجعت منك جاني اتصال من صحبي ال ح نسافر معاو وقال لي بكرة ح نطلع قلت ليو كيف يعني موش كانو اسبوعين؟ قال لي اسي بقو يوم واحد و لو لسه عندك نية اجهز تب قلت ليو ابشر ي صحبي جاهز ف اي زمن انا البلد دي قلبي أباها ياخ قال لي قدام ي زول اسي المطلوب منك. 500الف بس عشان مُتطلبات السفر قلت ليو تمام ٠٠قال لي عديله ح اجيك ف السوق قلت ليو طيب قفلت الخط وصادف مبشر جاا قال لي معقوله ي يوسف مسافر ولا شنو قلت ليو اي قال لي وين قُلت ليو ليبيا هزا راسو بمعني فهمت من ليبيا ح تركب السمبك ٠٠٠قال لي اها اهلك عارفين؟ قلت ليو م عارفين وما ح يعرفو قال لي حاسي سفرك دا ليو علاقه بيهم قلت ليو م علينا لانو م عايز أوجع راسي قال لي تمام ختينا الأكل واكلنا وبعدو مشيت عملت شاي بالسخان
واثناء م انا بعمل فيو كان الشاب داك بيتصل لي ٠٠طبعا للأن م عرفت إسمو ٠٠فتحت الخط وقال لي انا ف السوق انت وين وصفت ليو مكان البوتيك ف اقل من عشرة دقيقه شفتو واقف قدامي سلمت عليه وجبت ليو كُرسي قعد وجبت طربيزة وجبت ل نفسي كرسي وقعدنا قُصاد بعض والطربيزة ف نصنا وفيها الشاي ٠٠قلت ليو انت إسمك منو قال أيوب قلت ليو تمام ي أيوب اها بكره بالضبط ح نتحرك ؟ قال لي ان شاءالله قلت ليو تمام قال لي قروشك جاهزة قلت ليو اي قمت من مكاني ومشيت دخلت جوا البوتيك حسبت. 500الف وجيت اديتوا ليها قال لي بيناتنا تلفون قلت ليو عديله شال القروش وفات ٠٠

ف جانب اخر
بلسان عائشة ٠٠

يمكن اصعب فترة تمر علي الانسان انو يكون ماف زول حاسي بيك ماف زول حاسي بتعبك وجهدك والحاجه البتعملها ٠٠٠٠طلعت من غرفتي بعد لليلة عصيبه من البكاء الكتير ويمكن اصعب لليله مرت علي وقد تكون أسوأ ليله ٠٠٠مشيت المطبخ وبديت اجهز ف الشاي كانو كلهم نايمين والغريبه إنو امي بتصحي بدري بس الليله م صحت حسيت بيها اتأثرت شديد بموضوع يوسف ٠٠٠٠هزيت راسي بيئس وطلعت حاجات الشاي من الدولاب سرحت مسافه وانا ماسكة الكبابي ف يدي وبفكر يارب حاليا يوسف بيعمل ف شنو رجعت ختيتهم ف الدُرج وشلت الجك عشان أجيب موية لقيت سفيان طالع صبحت عليو وقلت ليو اصبر اشرب الشاي قال لي مستعجل قلت ليو اليشوفك يقول مستشار ف حقوق الإنسان ٠٠ ردا لي بضحكة وقال لي انا زاتي م بتشرف اشتغل شغل زي دا ٠٠ضحكت وقلت ليو هو انت لاقي لكن ٠٠٠حمر لي وقال لي عيوش بطلي ٠٠٠ سرحت مسافة في كلمة عيوش دي ٠٠ طقطق اصابعينو وقال لي سرحتي وين قلت ليو الليله جبت اسم عيوش دا من وين قال لي يعني انتي مُفتكرة يوسف براو بدلعك كدا ٠٠إبتسمت وقلت ليو بس متعودة أسمعها منو اكتر شي ٠٠قال لي ف تفرقه شديد حاصله انتي لي بتحبي يوسف اكتر مني ٠٠ضحكت وقلت ليو عشان هو حنين شديد ٠٠ عاين لي بطرف عينو وقال لي وانا شرير صح ٠٠٠ ضربتو ف كتفو وقلت ليو انت زاتك بحبك ي اخوي انتو مكانتكم وين ياخ ربنا يحفظكم لي ٠٠ ردا لي بضحكة وقال لي ويحفظك لينا ي غلا ويلا سلام فتح الباب وطلع وانا شلت الموية ورجعت المطبخ بعد نص ساعة صحو كُلهم امي كانت شبه عيانه قلت ليها مالك قالت لي موضوع يوسف دا م نومني نهائي حسيت ف اللحظة دي لازم اطمنها قلت ليها امس اتصل انتو كنتو نايمين وسلم عليكم كلكم فرحت شديد وقالت لي الحمدلله الله يسلمو وصادف ابوي واقف وقال لينا انا م قلت ليكم ح يرجع قلت ليو اي اي الحمدلله ٠٠٠ اتلمينا كُلنا ف نقطة وحده وشربنا الشاي لحظات بس وسمعنا صوت زول بيضرب ف الباب مشيت فتحتو وكانت دي أُخت إسراء الصغيرة فضلتها جوا دخلت وسلمت عليهم كُلهم وعاينت لي امي وقالت ليها خالتو فاطمه امي قالت ليكم الجمعة الجاية عرس إسراء ٠٠امي عاينت ليها بيئس وقالت ليها الله يحيينا و البت طلعت ٠٠ وانا طوالي قمت من

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

*#شِتاء_دِيسمبّر 10🖤🦋*
*#بقلم_حميده_عبدالحميد*
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

▪️قائد درع السودان كيكل : حميدتي ظل متواجداً بالخرطوم (2) وكان يجتمع بنا في فترات متباعدة وغادرها نهائياً عند عبور الجيش كوبري سوبا في فبراير الماضي.

¬ انظمة التشويش حول حميدتي تغطي دائرة (100) كيلومتر ومعه قوة حماية تتكون من (150) عربة بها مدافع ثنائي.

¬ حميدتي يتحدث معي وكل القادة عبر تلفون خاص وكان يشدد علي استخدامه فقط في التواصل ويرسل عبره أيضا رسائل نصية.

¬ لم نجتمع مع حميدتي الا ليلاً وكان يشدد على عقد الاجتماعات في الليل.

¬ حميدتي يدير الحرب بنفسه واحيانا يتصل بي (15) مرة في اليوم وكل النواقص من الامدادات كان يتابعها بنفسه.

¬ لم يصاب حميدتي في الحرب والنحافة بسبب الصيام، لأنه ظل صائما منذ اندلاع الحرب كما انه مريض بمشاكل في البطن منذ سنوات ، وغادر مرة للعلاج بالخارج وامضى اسبوعين.

¬ آخر مرة التقيت حميدتي وجها لوجه قبل انضمامي الى القوات المسلحة بـ (12) يوم.(انضم كيكل الي الجيش في 20 اكتوبر 2024).

¬ عندما كنا نتحدث عن ارتكاب عناصر الدعم السريع للجرائم والاغتصابات والانتهاكات، كانت "دموع حميدتي بتجري" وكان يصمت عن التعليق.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

‏وحشتني نفسي وأنا عندي شغف للحياة ومافيش حاجة متقلاني

يا ربّ..
نَفس وأيام خفيفة."))

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

لو عاش الإنسان مائتي عام ، لجُنَّ من فرطِ الحنين ، إلى أشياءَ لم يعد لها مَكان.

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

كاملة قال هدية منو ساي قلت ليو طبعا انت عارف ي حسن اول جيه لي من كسلا انا اشتغلت معاو وكرهني اي شي قال لي لي خير ي صحبي قلت ليو المهم خليها معاك حاليآ م محتاج ليها لأنو معاي قروش قال لي تمام ح اجيب بيها بُضاعة عشان م تقعد ساي قلت ليو ظابط ٠٠خلصت حديثي معاو وطلعت طوالي مشيت اشتريت اللبن وكان ف مطعم فاتح مشيت واتعشيت عندو بعدو مسكت شارعي عديل وفضلت ماشي ف الظلط٠٠ الجوو زاد برودة أكتر وكان ف هواء شديد ٠٠ كُنت سرحان ف الماضي وف الأحداث الحصلت دي كُلها كُنت بس مفكر ف السفر ومافي اي حاجة شاغلة بالي غيرو هو ٠٠٠

=الحياة قد تكون قاسية معاك شديد وربنا عايز يشوفك ح تصبر أو لا ويمكن حياتك تجوط عشان تترتب ودي كُلها حاجات لا يعلمها إلا الله يمكن انت تفقد حاجة بتحبها شديد وربنا كاتب ليك الاحسن منها دايما العوض ح يكون مُعجزة ٠٠٠ بس دا لمن انت تصبر وتتوكل علي الله وترضي بالحاجة القسمها ليك
لحظات بكون عندك هدف وحلم =يمكن انت تستخدم كُل الأساليب عشان تحقق أهدافك بس م بتتحق ويمكن ل خير بيعلموا ربنا برضو ودا ما بيعني انو انت لازم تستسلم لا بالعكس انت لازم تحاول لازم تغير وجهتك تغير هدفك حلمك طموحك غير الطريق كلو ابدا وجهة جديده حلم جديد طموح جديد أهداف جديده ٠٠٠ ٠٠♡ وخلي ربنا الوجهه الاولي ف كُل شي ٠٠٠

= رياح شديده لليله مُظلمة طريق خالي من الماره صوت الرياح وهي تعصف ب أوراق الشجر ٠٠٠أحلام لا تتحق واقع مرير أرض جرفاء اليأس ف كل مكان لا شئ يتحقق لا أحد يعبث أو يكترس لأمر احد الجميع يقول نفسي نفسي ٠٠٠٠٠ هو فقط يسير وحدهُ حاملآ معه نفسه ٠٠٠ ونفسه لم تعُّد أن تقوي أن تحملهُ ٠٠هو فقط يطلب الإعانة من ربه ٠٠
يقف لحظة يعود إلى الحاضر يرفع رأسهُ آناء السماء ثم يُخاطب نفسه قائلآ٠٠٠٠

يوسف أوع تستسلم انت اقوي من الظروف انت اقوي من اي حاجة. ودي كلها اختبارات وانت قدرها ها يوسف اصحي علي نفسك يا زول غير طريقك غير ألف وِجها مانفعت معاك انت م يوسف حق أمس كل يوم حتكون يوسف جديد لحدي م تصل ل يوسف الأنت عايزو ٠٠٠

ثم يعود ليكمل طريقه بعد انا أفرغ كل غضبهُ ٠٠ ♡ ومن ثم يتحدث بلسانه ٠٠٠

=بعد م خاطبت نفسي ارتحت شديد مرات م ينفع انو نحكي لي اي زول وما اي زول بكون مستعد يسمعك أو يساعدك ٠٠٠٠نفسك دي هي زاتها ال ح تسمعك ربنا ح يسمعك بس البشر م ح يسمعوك ولا ح ينفعوك الا من رحم ربي ٠٠٠ لقيت نفسي وصلت بيت عم بلال خلاص دقيت الباب بس ماف زول فتح لي ويمكن نامو نسبة ل إنو انا اتأخرت شديد لفيت وعايز ارجع البيت سمعت حركة ف الباب رجعت ووقفت تاني لحظات بس والباب اتفتح كانت دي أيه وهي بتحاول تفتح ف عيونها ٠٠ردت لي بصوت نعسان وقالت لي اتأخرت قلت ليها بعتذر اضطريت انو امشي السوق لانو هنا مافي قالت لي عذبناك معانا قلت ليها مافي اي عذاب وياريت م تحاولي تاني تطلعي بليل قالت لي طيب مديت ليها اللبن شالتو مني وقلت ليها عم بلال هو كيف أسي قالت لي لسه نايم قلت ليها تمام ح اجي الصباح اشوفو قالت لي طيب دخلت جوا وقفلت الباب وانا إتجهت علي البيت العايش فيو وصلت ولقيت الباب مفتوح دخلت جوا لقيت مصطفى مٌفرش فرشة ف نص الحوش وعامل جَبنه جات ف وقتها والله جيت وقعدت معاو لحظات بس وجا عبدالله ودا برضو عايش معانا سلم علينا ودخل جواا بدل ملابسو وجا قعد ٠٠٠مصطفي كب لي فٌنجان جَبنه شلتو منو وبقينا نتونس وهو بهناك يهبب ف النار لانو الجو بارد شديد دخلت جوا لبست سيوتري وجيت راجع قعدت تاني ٠٠وبقينا نحكي عن أهدافنا واحلامنا قلت ليهم انا مسافر ليبيا ٠٠عبدالله قال لي ي زول ليبيا شنو ؟انت موش ناوي تعرس والشهر الجاي ترجع كسلا ؟قلت ليو ما كل حاجة بتمشي علي كيف الزول ٠٠٠ قال لي والله ي يوسف م بنصحك قلت ليو والله حاليآ الفكرة دي شاغله كُل عقلي وانا نويت خلاص دعواتكم بس ٠٠مصطفي قال لي ارمي قدام ي صبحي ويمكن بلحقكم فيما بعد قلت ليو ربنا يسهل بس ٠٠وفضلنا نتونس للساعة وحده ونص منتصف الليل٠٠٠

علي بُعدٍ آخر ٠٠٠

كُل زول فات غرفتو بعد م إنتهت اللمه العائلية ٠٠سفيان و وليد وعم كمال فاتو الديوان وعم كمال نام طوالي ووليد وسفيان كانو بيتونسو بخصوص يوسف ٠٠٠ خالة فاطمة دخلت غُرفتها وقعدت ف طرف السرير كانت متوتره شديد واتذكرت آخر كلمة قال ليها يوسف ٠٠امي ادعي لي بقولو دعوة الوالد م بتخطئ وخليك عارفه ي امي انا بحبك شديد ومستحيل يجي يوم واخليكي تزعلي انتي بس كيف تكوني راضيه مني٠٠٠ واعفي لي ي غاليه وإن شاءالله اول بت لي ح اسميها فاطمة ٠٠٠رجعت للحاضر وقشت دمعتها واتذكرت ابتسامتو وهو طالع من البيت٠٠ ٠٠قامت من مكانها وفتحت الدُرج طلعت ليها مسكن وبلعت رقدت ف السريع وحاولت تنوم ٠٠٠٠

ف الغُرفه ألمُجاورة٠٠٠

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

*#شِتاء_دِيسمبّر 9🖤🦋*
*#بقلم_حميده_عبدالحميد*
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

مررت نظرها فيهم كلهم وقالت ليهم ف زول عارف وعاينت ل اُمها وقالت ليها يُمه اكيد عارفه قالت ليها بري والله حاسه انو ماشاء الله المة مُكتمله وماناقصه اي شي ف اللحظة دي م قدرت تحبس دمعتها وقالت لله درك ي اخوي ٠٠هنا وليد نطه وقال ليها اها قصدها يوسف ٠٠٠حتي كُلهم انتبهو وكل زول ب كلامو عم كمال قال ليهم اي صحي يوسف أخبارو شنو والله طولت منو ٠٠ادخلت عائشة وقالت ليو ي ابوي يوسف تلفونو قافل وانت عارف السبب شنو ؟كُل علامات الاستغراب اترسمت ف وشوشم وقال ليها بسبب شنو ؟ قالت ليو بسببكم انتو ي ابوي وإسراء خطبوها نطت هديل وقالت ليها احسن زاتو وبعدين م بتستاهل يوسف ٠٠قالت ليها هو طلع همك دا بس ؟٠٠٠ اتكلم ابوها وقال ليها يزعل يومين تلاته وح يرجع طبيعي وبعدين هو مستعجل للعرس كدا لي خلى يصبر شوية٠٠٠ وليد وسفيان كانو ساكتين بس ٠٠مروة مرت وليد قالت ليهم يوسف الفي الخرطوم ؟قالو ليها اي ٠٠ عائشة قالت ليهم انتو شايفين الموضوع عادي يعني ؟ يا أبوي ويا امي يوسف اداكم أمانة صح ؟ خالة فاطمة قالت ليها نحن اهلو واكيد اي شي بنعملو لي مصلحتو واكيد بنتمني ليو الأفضل وبعدين مستحيل يزعل مننا ٠٠ويمكن هنا حست بتأنيب الضمير شويه ٠٠ قالت لي سفيان كدي اتصل لي عليو بتكلم معاو ٠٠طلع تلفونو ودخل جهات الاتصال لين م وصل رقمو اتصل ليو بس أداو مُغلق قال ليها تلفونو مقفول يا امي ٠٠ هنا شبه اتوترت و قالت لي عائشة اتصلي انتي لانو بحبك شديد اكيد ح يرفع قالت ليها جدا طلعت تلفونها وطلع نفس الشي مقفول عم كمال قال ليهم اكيد بكون شحنو خلص ٠٠٠عائشة قالت ليو ي ابوي انت عارف يوسف مستحيل يخلي تلفونو يصل مرحلة زي دي لأنو بينتظر اتصالنا بفارق الصبر خالة فاطمة قالت ليها اي صح يمكن يكون قفلوا براو٠٠٠٠

ف الخرطوم ٠٠٠

ف تلك الغُرفه التي أُغلقت جميع أبوابِها
وأصبح الظلام فيها دامس ٠٠و ما بين تلك الليلة الباردة قد تبدو بأنها أصعب لليلة ف ديسمبر ٠٠ كانت أصوات الكلاب الجائعة ف كُل مكان ٠٠ ٠٠ تجلس ف غُرفتها وهي تنظر ف الفراغ أو ذالك الظلام الذي يُحيط بها ف كل مكان أغمضت عيناها ومن ثم بدأت تقرأ سورة الطور٠٠٠ تلك السورة التي جعلت سيدنا عُمر بن الخطاب يسقط أرضا ويُرفع منها مريضا حينما سمع قارئ يقرأ هذه الآية و لِما فيها من الوعيد الشديد من الله عز وجل ٠٠ بسم الله الرحمن الرحيم " إن عذاب ربك لواقع ماله من دافع" ٠٠٠ كانت تقرأ بصوت عذب جدا ولكن عند وصلوها هذه الآية لم تستطع أن تُكمل كانت ثقيلة علي قلبها أزرفت عليها الدموع بغزارة ٠٠ وجعلت نفسها تُنجاي الله وتتذللُ له تطلب منه الرحمة والمغفرة والنجاة من ذالك العذاب الذي لا مفر منه لمن عصي الله وتكبر ٠٠٠ ومن ثم جعلت تفتح عيناها ببطء و تنهض من المُصلاة التي كانت تفترشُها علي الأرض أخذت تتقدم حتي خرجت من الغُرفه ومن ثم إتجهت حيث يمكُث والِدُها تقدمت ببطء نحوهُ وجعلت تنظر إليه بكل حُب ومن ثم تُطبع قُبله دافئة ف جبِينه وجعلت يدها تتخلل خُصيلات شعرِه كان نائمآ ك طفل صغير ف الرابعة من عُمره ٠٠٠ومن ثم تنهدت و قالت ٠٠٠٠

ربنا يشفيك لينا ي أبوي وتقوم بالسلامة وانت عارف ي غالي الليلة دعيت ليك كتير دعيت ربُ السموات والارض ربُ كُل شئ ٠٠إنو يشفيك وربنا ح يشفيك إن شاءالله فتح عيونو وابتسم قالت ليو انت صاحي ي ابوي قال ليها اي ومن قبيل حارسك عشان تجي تمسحي لي شعري برفق كدا ضحكت وقالت ليو ابوي قال ليها اها ي السمحه قالت ليو الدكتور قال المفروض تنوم من الساعه ٦ قال ليها ماجاني نوم اعمل شنو قالت ليو كان تناديني اقرأ ليك قرآن قال ليها كُنت ناوي اعمل كدا بس قلت يمكن تكوني تعبانه قالت ليو معقولة ي ابوي كُل شي ف سبيلك انت بهون ي غالي وطبعت ليو قُبلة ف جبينو تاني ٠٠٠ ابتسم ورفع يدينو فوق وقال بشكرك يارب علي النعمه الأديتني ليها ٠٠٠ابتسمت وقالت ليو نحن بدونك ولاشي يا ابوي قال ليها حتي انا م بسوي حاجة بدونكم قالت ليو شكرا ي ابوي علشان ربيتنا وكبرتنا وعلمتنا وحفظتنا القران شكرا ي ابوي علي كُل حاجة عملتها لينا قال ليها دا كلو من فضل الله ٠٠ويلا ارح اقري لي بصوتك الحلو الهادئ ٠٠ابتسمت وقالت ليو حاضر قال ليها اقري لي سورة مريم مُشتاق اسمع قصة زكريا ومريم قالت ليو سمح ٠٠غمضت عيونها ومررت يدها برفق ف شعرو وبقت تقراا ليو ف سورة مريم بصوت اللهم بارك بس٠٠٠٠

ف جانب آخر٠٠٠٠

شلت منو الولاعة عشان اولع السجارة بس كُنت ف صراع بين قلبي وعقلي واحد بقول لي اشرب وواحد بقول لي م تعملها لأنو ما ح تفيدك ف شي إبراهيم كُل مرة يقول لي والله ي يوسف انت إنسان م مفهوم نهائي ٠٠٠٠ف النهاية قررت ادخنها ف اللحظة دي كُنت غضبان شديد وماقادر اسيطر علي نفسي ولعتها وشربت الاولي والتانيه والتالتة وإبراهيم كان بيديني بس قال لي اها احكي لي قلت ليو خطبوها ي إبراهيم قال لي خيرها ف غيرها ي صحبي حواء والدة ألف بت بتتمناك قُلت ليو بس انا كُنت بتمناها هي ٠٠٠قال

Читать полностью…

رِوايات سُودانية🪐🤎!)"

*#شِتاء_دِيسمبّر 8🖤🦋*
*#بقلم_حميده_عبدالحميد*
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

Читать полностью…
Subscribe to a channel