يادداشت هاي توسعه ایران امیرحسین خالقی تماس: t.me/AmirHosseinKHQ و twitter.com/amirkhaleqi و joinclubhouse.com/@amirkhaleqi و instagram.com/amirhosseinkhqi حمایت از راهبرد: http://hamibash.com/rahbordchannel
بسیار مهم: اثر تغییرات اقلیمی روی محصولات کشاورزی
برنج، زیتون و سویا بیشترین آسیب را از تغییرات اقلیمی و کمبود بارش و خشکسالی دیدهاند؛ بدی کار اینجاست که سویا قلم اصلی در خوراک دام و طیور است و کمبود آن قیمت گوشت و مواد لبنی و فرآوردههای دامی را هم متاثر خواهد کرد، والله اعلم.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
در باب ما و برج و دایره و ایرلاین عربها
《فاصلۀ آبادان و بندرعباس، از نظر تجدد و مدنیـّت، با كيش، و فاصلۀ كيش با جنوب خليج فارس زيادتر میشود و روحيۀ ملی ما از اين بابت خراب است. عربها پروژههای سیسالۀ ما را سهساله به نتيجه میرسانند زيرا میدانند كه نمیدانند و يكی را استخدام میكنند كه بداند. ما حتی قادر نيستيم تهران را قدری شبيه كيش كنيم زيرا جزيره نيست و بیدروپيكر است.
حق آدميزاد است كه از كسانی خوشش نيايد اما مدام طعنهزدن به مساحت خاك ديگران خبر از پختگی فكر نمیدهد و سعی (بیحاصل) در تحقير ديگران، آن هم صرفاً از روی رشك، درمان درد ما نيست. نه همسايههای معاصر، هرچه هستند يا نيستند، حقمان را خوردهاند و نه از نظر تغذيه فرقی میكند كه قيمه را با غين بنويسيم يا با قاف. ”درگذر از نام و بنگر در صفات.“ قدری لپه و گوشت و همت بايد》
https://bit.ly/3KytgLs
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
با پول نمیتوانی ارزش اقتصادی چیزها را اندازه بگیری!
این واقعیت که پول ارزش را اندازه گیری نمیکند یک جنبه اساسی نظریه پولی میزس است ممکن است تمثیل زیر کمک کند تا این استدلال را روشن تر کنیم:
زن میپرسد: «مرا دوست داری؟» شوهرش با وظیفه شناسی پاسخ میدهد: «البته که دوستت دارم». زن با سماجت ادامه میدهد «چقدر دوستم داری؟».
مرد جواب میدهد «خیلی». زن ول کن معامله نیست: «من را بیشتر دوست داری یا دوست دختر سابقت را؟». مرد سعی میکند غائله را بخواباند: «تو را». تاکنون ما در قلمرو ارزش ذهنی هستیم.
زن باز هم ادامه میدهد: «رفتار تو با او تند بود اما با من آنقدرها تند نیستی آیا حالا مرا از آنچه آن وقت ها او را دوست داشتی، بیشتر دوست داری؟» این پرسش بحث ثبات مقیاسهای ارزش در طول زمان را پیش میکشد. مشکل اینجاست که این مقیاسها در طول زمان تغییر میکنند. همچنین ما فراموش میکنیم که این مقیاسها چگونه بودند و با چه شدتی توسط ما ثبت میشدند.
یک شوهر راستگو ممکن است پاسخ دهد: «دقیقا یادم نیست یا ممکن است بگوید: «حالا تو را بیشتر از آن دوست دارم که آن وقتها او را دوست داشتم». اگر دوست داشتن را ذهنی بدانیم این جمله صحیح است. اما او چطور میتواند مطمئن باشد که قبلا زن سابقش را چقدر دوست داشته است؟ حافظه و خاطره او هم به همراه عشق و احساسش کم رنگ شده است. این معضل فلسفی ارزش گذاری ذهنی در طول زمان است. هیچ کس یک مقیاس ارزش ذهنی ثابت در اختیار ندارد تا بتوان با آن تغییرات مقیاس ذهنی ارزش گذاری در طول زمان را اندازه گرفت.
در مرحله بعد زن سراغ ارزش عینی میرود: «مرا دقیقا چقدر بیشتر دوست داری؟». حالا مرد با یک دوراهی مواجه میشود که هم شخصی است و هممعرفت شناختی زن ابتدا مقیاس ذهنی ارزش را در نظر داشت اما حالا به سنجش عینی ارزش ذهنی رسیده است معضل معرفت شناختی این جاست که هیچ ابزار سنجش عینی برای ارزش ذهنی وجود ندارد یک مقیاس ارزش ذهنی رتبه ای است (اولین دومین سومین ....) و نه شمارشی؛ یعنی نمیتوان پاسخ داد دقیقا فلان مقدار ارزشهای ذهنی رده بندی میشوند اندازه گیری نمی شوند اگر مرد با کتاب مقدس آشنا باشد میتواند با این جمله به بحث خاتمه دهد: «من تو را بیشتر از یاقوتهای گرانبها دوست دارم» سلیمان چیزی شبیه به این گفت: «چه کسی میتواند زنی پاکدامن بیابد که ارزش او بسی بیش از یاقوتهای گران بهاست؟» اما حتی سلیمان هم نگفت ارزش آن زن دقیقا چقدر بیشتر ازیاقوتهای گران بهاست. ابزار سنجش عینی برای ارزشهای ذهنی وجود ندارد یک الماس ممکن است جاودانه باشد اما نمی تواند ارزش ذهنی را اندازه بگیرد؛ هیچ چیز نمی تواند.
https://bit.ly/47eWZCS
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
ابوالبانک!
《 اگر بهره به صفر رسانده شد انجام آن فعالیتها که غالبا هم نیازهای اساسی انسانها را تامین می کند ممکن میشود. مثلا شما میخواهید در یک کشور کم آب و دیمزار در تولید گندم سرمایهگذاری کنید. با نرخ بهره بانکی بیست درصد و سی درصد که این سرمایه گذاری سود نمیدهد. پس نرخ بهره بانکی برای فعالیتهای تولیدی باید صفر بشود.
آن طرحی که با نظر من تهیه شد و به شورای انقلاب جهت تصویب دادیم و در نظام بانکی به اجرا گذاشته شد این بود که نرخ بهره برای فعالیتهای تولیدی صفر باشد. برای فعالیتهای بازرگانی تا زمانی که میزان سود فعالیت در ایـــن بخش زیاده از حد نباشد و به یک حد معقولی کاهش پیدا کند.
سود بانکی سر جایش باقی ماند. سود بانکی از بخش تولید حذف شد. از وام گیرنده ای که مثلا میخواست خانه بخرد یا چیزهایی از این قبیل کارمزد بانک وصول میشد ولی وام گیرنده دیگر چیزی به عنوان بهره پرداخت نمی کرد.
چون هزینههای بانکها بیشتر بود و بانکها به این دلیل زیان میدیدند و نرخ بهره هم نبود قرار شد آنچه به عنوان بهره از سپرده های ایران در بانکهای خارجی وصول میشود برای جبران و پوشش آن زیان به نظام بانکی پرداخت بشود. آن طرحی که ما به اجرا گذاشتیم این طرح بود》.
مرد اقتصاددان گویی هیچ از ساختار مشوقها، ریسک، بوروکراسی و رجحان زمانی نمی داند و فقط میخواهد کشور مستقل! شود و البته مینالید که نگذاشتند کار کنم. بماند که جانشینان وی هم تخم دوزرده نکردند ولی بعید بود از این ایدههای غریب چیز مفیدی در می آمد. شاید ابوالحسن خوش اقبال بود که دولتش دیری نپایید، فاتحه مع الصلوات!
متن کامل را اینجا بخوانید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
هفت مصیبت بوروکراسی وطنی!
فون میزس بزرگ، اقتصاددان نامدار مکتب اتریش، زمانی گفته بود: «تز اصلی دولتگرایی این است که اهالی دولت هوشمندتر از مردم هستند و بهتر از خود آنها میتوانند صلاحشان را تشخیص دهند و البته این چرند محض است!» مرد اتریشی نقدهایی جدی به دولتگرایی و مداخله دولت در اقتصاد داشت؛ ولی در عین حال معتقد بود دولت در حوزههایی نظیر تامین امنیت و حفظ حقوق مالکیت باید نقشآفرینی کند. امروزه میبینیم حتی بسیاری از هواداران دولت کوچک هم بر این باورند که وظایفی نظیر تامین دفاع ملی، امنیت داخلی، قانون و قضا، کالاهای عمومی و زیرساختها برعهده دولت است.
از این سو کسانی نظیر هانس هرمان هوپه هم هستند که معتقدند حتی همین وظایف حداقلی را هم لازم نیست به دولت بسپریم و استدلالهای تاملبرانگیزی هم دارند. اما در مقابل دیدگاههای دولت حداقلی میشنویم که بسیاری از تجربه توسعه شرق آسیا (سنگاپور، مالزی، تایوان، چین و کرهجنوبی) و مدل موسوم به دولت توسعهگرا سخن میگویند که به نقش فعال دولت در فرآیند توسعه و مداخلهگرایی معتقدند. باری، بحث همچنان بین دیدگاههای مختلف داغ است و در ظاهر قرار هم نیست توافقی حاصل شود. شاید پرسش مهمتر این باشد که به طور خاص در ایران چطور میتوان قضیه را صورتبندی کرد؟
۱. بوروکراسی فربه که بناست در همه حوزههای اجتماعی فعال باشد نمیتواند اثربخش باشد. بوروکراسی بزرگ دولتی معنایی جز اتلاف گسترده منابع ندارد. بماند که امثال نگارنده و دیگر معتقدان اقتصاد اتریشی به طور کلی با بدگمانی به دولت مینگرند و بر این باورند که بسیاری از وظایف (اگر نگوییم همه آنها) را میتوان به بخش خصوصی و شهروندان واگذار کرد.
۲. اندازه بوروکراسی فقط با تعداد کارکنان یا وزارتخانههای آن سنجیده نمیشود، بلکه به طور عمده تابعی از میزان حضور و نقشآفرینی آن در اقتصاد و دیگر حوزههاست. دولتی که به بهانه «تنظیمگری» میخواهد کموبیش در همه جا حاضر باشد طبیعی است که بار تصمیمگیری زیادی داشته باشد و بوروکراسی بزرگی به حساب آید؛ حتی اگر تعداد کارکنانش کمتر از گذشته باشد.
۳. بوروکراسی با توجه به توان کارشناسی و درگیری در اجرا یک منبع بزرگ قدرت است و میتواند مستقل از نظر اهالی سیاست عمل کند. سیاسیون وطنی از بوروکراسی میترسند (فوبیای بوروکراسی) و سعی میکنند با یارگیری آن را مهار کرده و شبکههای وابسته در آن ایجاد کنند. پیششرط کارآمدی بوروکراسی اصلاح پهنه سیاسی است.
۴. بوروکراسی بیش از آنکه یک ساختار باشد، نوعی منطق است؛ منطق قاعدهروی. برخلاف بنگاههای اقتصادی، در بوروکراسیهای دولتی سود و زیانی در کار نیست که بتوان همچون چراغ راهنما برای بازنگری و اصطلاح از آن بهره گرفت؛ اصل بر پیروی از قواعد تعیینشده است. اندازهگیری عینی عملکرد آن هم دشواری زیادی دارد، با این حال به نظر میرسد برای هرگونه بهبود در نظام اداری کشور باید در این مسیر گام برداشت.
۵. بوروکراسیها به طور ذاتی دچار بحران دانش و انگیزه هستند. به بیانی دیگر، بوروکراسیها خیلی چیزها را نمیدانند و البته نمیخواهند بدانند! با تمام بهاصطلاح موفقیتهای دولتهای توسعهگرای شرق آسیا در مراحل اولیه توسعه، شوخی است فکر کنیم میتوانند نقش مرشد بخش خصوصی را بازی کنند و به اهالی آن راه نشان دهند.
۶. بوروکراسیهای دولتی سیاستورزی درونی خاص خود را دارند و نباید ساکنان آنها را بهعنوان مجموعهای از کارشناسان-فرشتگان دید که فقط به دنبال تحقق منافع عمومی از طریق روشهای علمی هستند.
۷. استخدام و نظام انگیزش از چالشهای همواره حاضر در بوروکراسیها، کموبیش در همه جای جهان هستند. حساسیتهای موجود در جامعه درباره جبران خدمات و پرداخت حقوق و مزایای کارکنان بوروکراسیهای دولتی زیاد است و استفاده از این اهرمها برای انگیزهبخشی با محدودیت روبهروست. دغدغههای شهروندان هم در این مورد البته رواست و شاید کوچکسازی دولت و شفافشدن عملکرد واقعی آن بتواند قضیه را تعدیل کند. والله اعلم.
یاداشت کامل را اینجا بخوانید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
ایده ایرانراه
با آرش رئیسینژاد و مرتضی کاظمی در باب ایده ایرانراه گپ زدیم؛ تا یار چه پسندد.
اینجا ببینید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
در باب خوره دولتزدگی!
در توییتر نوشتم: 《بدیهیات؛ شما حق دارید معامله کنید، بخرید و بفروشید و دولت هم خبر نداشته باشد》. دیدم یک بچه مزلفی پاسخ داد: 《احسنت، حقوق مالکیت را هم عمه تان تضمین می کند》.
دیگر طاقت از کف برفت! تنها راه حفظ حقوق مالکیت دولت نیست! می شود سراغ حکمرانی خصوصی و قضای خصوصی رفت و برای قراردادها به صورت توافقی از نظام های حل اختلاف متفاوت استفاده کرد (مصداق تاریخی هم هست که در این کتاب به آن پرداخته شده است). در خود بازارنهادهای رگولاتور خصوصی نظیر Underwriters' Laboratory امکان ظهور دارند و البته در مورد پتانسيل قراردادهای هوشمند هم باید اهل فن اظهار نظر کنند. اینکه در اروپا یا امریکا دولت می خواهد جیبت را بزند، معنایش این نیست که من جعفر خان از فرنگ برگشته! هم باید تاییدش کنم. دولت آمریکا هم می تواند به همان اندازه دولتی در خاورمیانه دزد! باشد؛ کافی است آن ماجرای طلاها و دولت روزولت را به یاد بیاورید. دولت اساسا بر پایه افسانههایی که در موردش می سازند پایدار می ماند و ذهن دولتزده بهترین موهبت برای اوباش سیاسی است.
ماجرا را چنین ببینید؛ چقدر با این گزاره موافقید: آیا من《حق》ندارم معاملهای انجام دهم که دولت از آن بیخبر باشد؟ اینکه انتخاب میکنی به دولت پناه ببری هم البته حق توست. اما آدم عاقل سندرم استکهلم خودش را درمان می کند! حتی اگر راهی غیردولتی وجود نداشت هم باید اختراع می کردیم.
عبدی کلانتری زمانی نوشته بود:
آدمهای ندید بدید، دوباره جلوی ویترین بوتیک غربی، زل زده به اجناس شیک و آب دهان جاری! متوجه نیستند که پروژهء روشنگری هنوز در دستور کار جامعهء ما است. ما در ایران هرگز نه فلسفهء لیبرال داشتهایم، نه بورژوازی و نه اقتصاد لیبرالی. همهء اینها هیچ ارتباطی به سرمایهء گلوبال، آمریکا، و نئولیبرالیسم ندارد." و حرفی که باید آن را چند بار خواند: "نقد لیبرالیسم تنها با اکتساب و فراتر رفتن از آن میسر است نه با میانبر زدن آن، نه با عرض اندام پهلوان پنبهای در مقابله با آن. این درس مارکس است برای آدمی مثل من."
حالا هم ژست خر دانا کمکی به بهبود اوضاع نمیکند؛ پروژه شما باید مهار دولت باشد نه کمک به فربه کردن آن؛ ابزار سیاسی هم ندارید فعلا، این را نفهمید سیس عملگرایی کمکتان نمی کند. ر.ک کنید به تئوری گله گاو از اریک، والله اعلم.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
توهمی به نام سیاست صنعتی
فرانسیس فوکویاما، متفکر محافظهکار آمریکایی، در کتاب «پایان تاریخ و انسان واپسین» گفته بود؛ علت موفقیت سیاست صنعتی در تایوان این بود که دولت توانسته بود بوروکراتهای برنامهریز را از فشارهای سیاسی مصون نگه دارد تا بتوانند فقط بر مبنای کارآیی اقتصادی تصمیم بگیرند؛ به عبارتی سیاست صنعتی تایوان به این دلیل موفق بود که این کشور خیلی دموکراتیک اداره نمی شد!
فرانسیس کبیر معتقد بود که به همین دلیل بعید است این بهاصطلاح سیاست صنعتی در ایالات متحده کاری از پیش ببرد و بر رقابت پذیری این کشور بیفزاید. آمریکا نسبت به تایوان و کشورهایی نظیر آن دموکراتیکتر اداره می شود و همین باعث فشار سیاسی از سوی کنگره بر روی برنامهریزان صنعتی خواهد شد که منطق اقتصادی کار را به هم میزند. کنگره به دلایل سیاسی یحتمل یا سراغ حمایت از بنگاههای ناکارآمد میرود یا به دنبال پیشبرد منافع گروههای ذینفع خاص است. در هر صورت منطق اقتصادی قربانی منطق سیاسی اهالی سیاست می شود.
دنی رودریک، اقتصاددان مشهور هارواردی، نیز به بیان دیگری همین مضمون را مورد تاکید قرار داده بود که در سیاست صنعتی، انتخاب برندگان (صنایع مزیتآفرین و موثر بر صنایع دیگر) آنقدرها مهم نیست که راحت شدن از شر بازندگان! حرف وی هم این بود که باید به طریقی منطق اقتصادی و کارآیی را حاکم بر کار کرد تا بازندگان به بهانه های مختلف باقی نمانند و بتوان اثر فشارهای سیاسی بر فرآیند برنامهریزی را کاهش داد.
چنین برمیآید که سیاست صنعتی به معنای حمایت دولت از صنایع مهم و حیاتی و تغییر ساختار مشوقها در اقتصاد ملی در همان گام نخست با یک چالش اساسی روبهروست؛ یعنی سیاستزدگی. به بیان دیگر هرچقدر یک سیستم سیاسی متکثرتر و فضای سیاسی غیریکدستتر باشد، بیشتر احتمال سیاستزدگی استراتژیهای توسعه صنعتی وجود دارد. از این روست که دولتهای توسعهگرا (Developmental States) را که الگوی موفق اجرای سیاستهای صنعتی به حساب می آیند بیشتر باید پدیدهای شرق آسیایی به حساب آورد که با مختصات فرهنگی و سیاسی آن جغرافیا سازگاری دارد.
برای رویارویی با این چالشهای سیاسی، هواداران سیاست صنعتی از لزوم برخی اصلاحات ساختاری به عنوان پیشنیاز اجرای موفق آن یاد میکنند که ایجاد آژانس راهبر (Pilot Agency) و نهادهای سیاستگذار بالادستی قدرتمند مشابه را میتوان مثال زد.
باری، اجازه دهید از منظر اقتصاد اتریشی و نگرش بازار آزادی ناب به ماجرا بنگریم و ادعا کنیم که فارغ از ملاحظات اجرایی، سیاست صنعتی جهدی است بیحاصل که بهاصطلاح موفقیت برخی کشورها آسیایی در اجرای آن دلیل کافی برای جدی گرفتنش نیست. نقد را از چهار منظر اصلی می توان مطرح کرد.
نخست آنکه سیاست صنعتی بنا به تعریف از اساس نمیتواند غیرسیاسی باشد؛ چیزی که از نام آن هم مشخص است! نمی توانیم انتظار داشته باشیم خروجی بوروکراسیهای دولت، هر دولتی، فارغ از سیاست باشد و تنها ملاحظات اقتصادی و کارآیی را در نظر بگیرد. بوروکراسیهای دولت نهادهایی سیاسی (به مفهوم عام آن) هستند که رقابت ها و مناسبات قدرت خاص خود را دارند.
دوم، سیاست صنعتی گرفتار مشکل دانش (Knowledge problem) است. چرا باید تصور کنیم بوروکراتهای دولتی واقعیتهای کف زمین را بهتر از صنعتگران و اهالی کسب وکار میشناسند؟
سوم، سیاست صنعتی با مشکل مشوقها (Incentive problem) روبهروست. یک انتروپرونر و اهل صنعت با سرمایه خودش ریسک میکند و سود و زیان کارهایش هم به خودش بر میگردد پس انگیزه زیادی برای تصمیمهای درست دارد که سود اقتصادی واقعی فراهم میآورند. در مورد بوروکراتهای دولتی بهدشواری بتوان چنین گفت.
چهارم، پیامد سیاست صنعتی تقسیم صنایع و زنجیرههای تامین آنها به حمایتشدهها و حمایتنشدههاست و این هم به معنای توزیع رانت از سوی دولت و زمینهسازی برای فساد است. برای ما ایرانیها که فساد حمایتگرایی جزو خاطرات است و همه مثالهایی در ذهن داریم؛ والله اعلم.
پ.ن: این خلاصه از یادداشت بنده مخلص در جریده وزین دنیای اقتصاد است؛ متن کامل را اینجا بخوانید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
گور پدر عدالت اجتماعی!
یک توییت بنده مخلص سوالهایی را برانگیخت و دوستان چراز یک ویدئو عالی بابت مسئله عدالت اجتماعی ساختهاند که واقعا لذت بردم، از دست ندهید.
عدالت یا عدالت اجتماعی؟
مسئله از اونجا شروع شد که امیرحسین خالقی، پژوهشگر اقتصادی و مترجم چند کتاب توییت کرد که
"شخصا مسئله ام آزادیست و و تولید ثروت. گور پدر دموکراسی و عدالت اجتماعی.
بزرگواران صریح باشید، مسئله شما چیست؟"
مشخص شد که خیلیها دوست داشتند مسئلهشونو رو کنند و جواب ایشون رو بدن...
"مسئله عدالت"
در نظر بگیرید لکلکی که مسئول انداختن شمای نوزاد در یکی از حوزههای استحفاظی محل پروازش بود، با شما که آخرین محموله پرتابی روزانهاش بودید پارتیبازی میکرد و این مسئله را مطرح میکرد که دوست داری در کدام کشور پرتابت کنم پایین؟
در کشور الف ثروت شخصی ۱۰ درصد بالا، ۵۰ برابر نیمه پایین جمعیت است و در کشور ب، همین نسبت ۲۳۵ برابر است. بنابراین کشور ب بسیار نابرابرتر از کشور الف است و شکاف طبقاتی در آن فیالواقع دیگر شکاف نیست و کاملا تبدیل به پارگی شده است.
اما در کشور الف قدرت خرید نیمه پایین جمعیت بطور متوسط معادل ۴۸۰۰ واحد ارز PPP و در کشور ب قدرت خرید همین نیمه معادل ۱۰۵۰۰ واحد ارز PPP است.
شما را مخیر میسازم که کشور محل سقوط خودت را انتخاب کنی و این آپشنیست که به هر کسی داده نمیشود فلذا قدرش را بدان و درست انتخاب کن!
راستش ما تو چراز این مسئله رو با هر کسی مطرح کردیم جوابش یکسان بود. ولی الان جوابش رو نمیگم تا آخرای ویدئو که کشورهای الف و ب رو براتون معرفی کنم.
بیایید انواع عدالت رو بازش کنیم:
سه جور عدالت در حوزه مسائل غیر شخصی داریم:
اول عدالت قضایی یا برابری در مقابل قانون
دوم برابری در بهرهمندی از فرصتها
و سوم عدالت اجتماعی
والتر ویلیامز اقتصاددان میگه:
"هیتلر، استالین و مائو با همین اسب تروآ توانستند قدرت را به دست گیرند. ویلیامز در ادامه اذعان میدارد که آنها صد البته با وعده نسلکشی به میدان نیامدند بلکه عدالت اجتماعی را به ابزاری تبدیل کردند که نتیجه آن وحشتناک بود و آلمانیها، روسها و چینیها اجازه دادند اسب تروآ عدالت اجتماعی وارد قلعه شود. انقلاب اکتبر که در ادبیات سیاسی شوروی با نام انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر شناخته میشود، نتیجه ورود این اسب تروآ به قلعه است"
فردریش فون هایک میگه:
"ایده عدالت اجتماعی اینه که حکومت باید با آدمهای مختلف نابرابر تا کنه به این منظور که اونا رو برابر کنه!"
فرآیند چهل ساله رشد در چین کمونیستی نشون میده که ثروتمندها خیلی ثروتمندترتر شدهاند ولی فقرا هم خیلی ثروتمندتر شدهاند! که مجددا نشون میده رشد اقتصاد به انباشت ثروت و تشکیل سرمایههای بزرگ نیاز داره که اونم در دست ثروتمندانه اما نفعش به همه از جمله فقیرترینها هم میرسه
حالا نابرابری مهمتره یا فقر؟
برابر شدن مهمتره یا ثروتمند شدن؟
عدالت اجتماعی مهمتره یا رشد؟
و متاسفانه ایرانیها همواره نابرابری بیشتر در چشمشون اومده تا فقر و بیشتر دنبال عدالت اجتماعی و کندن از ثروتمندها هستند تا بکارگیری ثروت اونا برای خلق ثروت همگانی در کشور. سرمایه دارها و کارآفرینان زخمهای زیادی در ایران خوردهاند: قبل از انقلاب با انقلاب سفید زمیندارهایی که زمینهاشون به زور توسط شاه خریده شد سرمایهشون رو برداشتند و رفتند. بعد انقلاب هم سال ۵۸ سرمایه و دارایی ۵۱ کارآفرین بزرگ بدون جبران مصادره شد و بیشترشون گذاشتند و رفتند و خیلیهاشون مثل ایروانیها و خسروشاهیها از صفر در کشورهای اجنبی ثروتهای افسانهای ساختند و حالا کارخونههاشون یکی یکی تعطیل شده و بعضا به طویله گوسفندان تبدیل شده.
به قول توماس ساول اقتصاددان:
"هنگامی که یک فرد مخفیانه به پولی دستبرد میزند آن را چه مینامید؟ دزدی. هنگامی که یک فرد با زور پولی را میگیرد آن را چه مینامید؟ راهزنی. هنگامی که یک سیاستمدار پول یکی را میگیرد و به کسی میدهد که احتمال میدهد به او رأی میدهد، آن را چه مینامید؟ عدالت اجتماعی."
استفاده فریبکاران و اصحاب سیاست از عبارت عدالت اجتماعی، بیشتر اوقات حکم اسب تروایی رو داره که مردم اونا رو به داخل دروازههای قدرت راه بدن و نتیجه راهیابی اسب تروا تقریبا همیشه فلاکت و بیچارگی و استبداد بوده...
اگر روی این لینک بزنید و ویدئو را از یوتوب ببینید ما را خوشحالتر میکنید!
این ویدئو با همکاری رسانه اکوایران ساخته شده است.
📺@Ecoiran_webtv
📱@choraz
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
خاطرهبازی: معیار بازاری بودن یک اقتصاد
موری روتبارد مینویسد: 《یک بار در یکی از سمینارهای میزس در دانشگاه نیویورک از او پرسیدم که اگر بخواهد در طیف گسترده اقتصادهای موجود، از اقتصادهای آزاد آزاد تا اقتصادهای دستوری دستوری، فقط یک معیار را برای تعیین «سوسیالیستی» یا بازاری بودن یک اقتصاد برگزیند آن معیار چه خواهد بود؟
میزس بدون فوت وقت پاسخ داد: 《خب، اصل مطلب اینست که که آیا آن اقتصاد بازار سهام دارد یا خیر》. پاسخ وی که البته با تعجب من همراه بود در واقع به این معناست که زمانی میتوان یک اقتصاد را بازاری تلقی کرد که یک بازار تمام عیار و گسترده برای خرید و فروش اسناد مالکیت زمین و کالاهای سرمایه ای در آن وجود داشته باشد. خلاصه کنم جان کلام اینست که آیا تخصیص سرمایهها را دولت انجام میدهد یا مالکان خصوصی؟》.
https://amzn.to/3MNJTTB
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
هایکلوژی! و مکتب اتریش
《جامعه ما تشنه آزادی است. شما جنبش اعتراضی ماههای گذشته را در نظر بگیرید که جزو معدود خیزشهایی است که مطالبه و خواسته بازتوزیعی از دولت نداشت و صرفاً میخواست که دولت رهایش کند و آزادش بگذارد و در مثلاً نوع پوشش فردیاش دخالت و اعمال نظر نکند. در حالی که اغلب اعتراضها زمینه مطالبهگری برای بازتوزیع دارند و از دولت میخواهند که وضع آنها را به هر شیوهای که میتواند بهتر کند. اما در جنبش اخیر مطالبه آزادی جدی بود و طبیعی است وقتی در جامعه آزادیخواهی زیاد میشود به قول آن دوستمان اهالی مکتب اتریش از خود اتریش بیشتر میشوند.
جامعه ما تشنه آزادی است، صد سال است که در حال تلاش برای برپایی کامل حاکمیت قانون و آزادی است. اکنون که در اقتصاد شرایط بد و بحرانی شده، رشد اقتصادی بسیار اندک است و چشمانداز روشنی وجود ندارد، به نظرم آزادی اهمیتی دوچندان پیدا میکند. اهمیت آزادی برای پایدار ماندن هر جامعه انسانی باید به رسمیت شناخته شود، آن موقع میتوان پنجرهای باز کرد برای حرفها و هوای تازه》.
گفتگوی کامل بنده مخلص با دکتر سرزعیم را اینجا بخوانید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
در باب تولید ثروت و فساد خوب
داگلاس نورث، اقتصاددان نهادگرای مشهور، در کتاب معروف خودش «در سایه خشونت» به مفهوم جالبی می پردازد که در نظر داشتن آن به ویژه برای ما ایرانی ها از نان شب هم واجبتر است! در آن کتاب ارزشمند به این اشاره می شود که درست است که راه رسیدن به ثروت از دموکراسی و رقابت و به اصطلاح اقتصاد آزاد می گذرد ولی این مسیر به هیچ رو هموار نیست. یکشبه نمی توان به ثروت و رفاه رسید و اوضاع در واقعیت و کف زمین هم مهم است. گروه های سیاسی ذینفع در کشورهای فقیر و در حال توسعه از دست زدن به خشونت ابایی ندارند؛ آنها به این آسانی نمی گذارند رشته کار از دستشان خارج شود.
در چنین کشورهایی اقتصاد خرج سیاست را می دهد و نمی توان دست گروه های ذینفع را یکشبه از همه منافع قدرت و ثروت کوتاه کرد. رقابت، شفافیت، حاکمیت قانون و آزادی اقتصادی البته عالی هستند و در تحلیل نهایی هم بدون آنها نمی توان به پیشرفت و ثروت رسید ولی تحقق آنها ساده نیست و زمان می برد. حتی اگر نیت اجرای آنها را داشته باشیم گروه های ذینفع مقاومت می کنند و جامعه به سمت خشونت می رود و با «جنگ همه علیه همه» روبه رو خواهیم شد.
پس چه باید کرد؟ پاسخ ساده نیست ولی باید تصویری واقع گرایانه از دشواری های کار داشت. یادمان نرود در کشورهای فقیر مسیرهای انتخاب و پیشرفت هم زیاد نیستند، ثروت چندانی وجود ندارد و همه بر سر کیکی کوچک رقابت می کنند. مهمترین چالش در چنین اوضاعی همان تولید حداکثری ثروت است؛ وقتی انباشت به حد کافی صورت گرفت و استانداردهای زندگی بالاتر رفت می توان به تفنن هایی! مثل دموکراسی هم فکر کرد. البته که دموکراسی، شفافیت و سلامت همگی عالی و حتی ضروری هستند ولی در واقع باید آنها را کالای لوکس تلقی کرد: کالاهایی که بعد از رسیدن به حدی از درآمد تقاضا برایشان پیدا می شود.
شوخی است فکر کنیم می توانیم در کشوری فقیر که افراد بر سر منابع محدود موجود همدیگر را می درند سراغ ساختار چندحزبی، انتخابات سالم و روزنامه های آزاد رفت. برای شهروندی معمولی که در جایی مثل سوییس زندگی می کند البته تجربه فساد علنی و گسترده چیزی غریب است ولی در بسیاری از کشورهای فقیرتر در واقع باید فساد را نوعی سبک زندگی به حساب آورد! در چنین کشورهایی می بینیم که کارکنان دولت را نه فرشتگانی برای خدمت به شهروندان بلکه بیشتر باید دزدان سر گردنه تصور کرد که در پی خالی کردن جیب بقیه هستند. تجار و صاحبان مال هم بسیاری از اوقات بیش از تولید و نوآوری به دنبال زدوبند و بستن با «از ما بهتران» هستند تا از مزایای انحصار و رفاقت استفاده کنند. این اوضاع را کم و بیش و به درجات مختلف در کشورهای فقیر و در حال توسعه می توان مشاهده کرد؛ این چیزی غریبی نیست و خیلی ها می دانند اما نکته اساسی اینست که این مصیبت ها را نمی توان یکشبه و به شکل سیاسی و با به اصطلاح «عزم ملی» درست کرد.
خام اندیشی است اگر تصور کنیم در چنین اوضاعی اگر آدم های فاسد قبلی را بیرون بریزیم و افراد پاکدست جدید (به فرض پیدا کردن آنها) را بیاوریم مشکل برای همیشه حل شده است. فقر و فساد همزاد یکدیگرند.
رویکرد مناسب شاید تلاش برای پیشرفت تدریجی و گشودن مسائل عملی پیش رو باشد؛ باید هرچه بیشتر موانع تولید ثروت را کم کرد. رانت ها را نمی توان یکباره حذف کرد ولی دستکم رانت های غیرمولد را شاید بتوان کاهش داد. اولویت اصلی چیزی جز ثروت آفرینی نیست و وقتی با فساد در کلیت آن نمی توان مبارزه موثر کرد فقط می توان روی فسادهای بد متمرکز شد (فسادهایی بد آنهایی هستند که تولید ثروت را در پی ندارند و فسادهای خوب با آنکه مطابق قانون و شفاف نیستند دستکم بر ثروت جامعه می افزایند).
نمی توان شب سیاه را یکباره روز کرد ولی دستکم می توان شمعی برافروخت. به تدریج باید نهادها به جای آدم ها بنشینند و مناسبات شخصی و غیررسمی به ساختارهای رسمی و سازمانی تبدیل شوند؛ ساختارهایی که در مورد آنها مفاهیمی نظیر شفافیت و منافع جمعی موضوعیت داشته باشد. با بیشتر شدن امکان های پیش روی انسان ها می توان امید به نزدیک شدن به جامعه سالم تر و پیشرفته تر داشت. وقتی آدم ها مسیرهای بیشتری برای دنبال کردن منافعشان داشته باشند کمتر به همدیگر آسیب می زنند و این امر جز در یک جامعه رو به رشد میسر نیست؛ جامعه ای که در حال تولید ثروت است. والله اعلم
https://bit.ly/41UYnqb
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
به مناسبت این روزها
به پیشنهاد دوست ارجمند دکتر سرزعیم بنا شد برخی از کتابهای سنت اقتصاد اتریشی را خدمت دوستان معرفی کنم؛ امیدوارم بپسندید، والله اعلم.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
در باب دغدغه مهندس
پدیده انتخابات سال ۱۳۹۲ مهندس سید محمد غرضی بود؛ خاطرم هست مرد شوخ طبع در پاسخ به هر سوالی درباره اقتصاد پای تورم را وسط می کشید و کل سیاست اقتصادی وی در دو کلمه خلاصه می شد: مهار تورم. تورم البته مسئله مهمی بوده و هست ولی آن روزها به نظرم می رسید مهندس دارد زیاده روی می کند. بعدها به این نتیجه رسیدم که شاید تاکید بر تورم آنقدرها هم بیراه نباشد؛ وقتی به اثرات سوء آن در مختل کردن محاسبه اقتصادی، سوءتخصیص منابع و البته ترک برداشتن اقتدار اخلاقی جامعه توجه کنیم شاید وزن بیشتری به آن بدهیم.
از اینها که بگذریم بحث های بی پایان نظری در مورد درون زایی و برون زایی پول هم با شور بسیار در جریان است؛ یک طرف اعتقاد دارد که افزایش نقدینگی محرک اصلی در افزایش قیمت هاست و طرف دیگر افزایش قیمت ها به دلیل جهش قیمت ارز را علت خلق نقدینگی بیشتر تلقی می کند. یکی به طور عمده کنترل نقدینگی را از مسیر کاهش هزینه های دولت و تدبیر کردن ناترازی نظام بانکی پیش می برد و دیگر از دلارزدایی از اقتصاد و تثبیت دستوری نرخ ارز و مدیریت تقاضا سخن می گوید. البته می دانیم که اختلاف نظر در میان اهالی اقتصاد نمک کار است و مکاتب اقتصادی رقیب نگاه یکسانی به پدیده ها ندارند ولی در حال حاضر در ایران می بینیم که این بحث ها به شدت متاثر از رقابت های سیاسی نیز هست.
در چنین اوضاعی که انگار حتی بر سر تعریف تورم هم اجماعی وجود ندارد به نظر می رسد روشن کردن برخی پیش فرض ها بتواند به پیشبرد بحث ها کمک کند. نگارنده این سطور که خود را متاثر از مکتب اتریشی اقتصاد (یا همان اقتصاد اتریشی) می داند بنا دارد نگاه خود نسب به تورم و راه های مهار آن را در قالب 5 گزاره شاید بدیهی! شرح دهد.
۱. افزایش قیمت ها تعریف تورم نیست بلکه نشانه آن است. شاید دقیق ترین تعریف از تورم (چنانکه از نام آن هم بر می آید) افزایش حجم پول در اقتصاد است. پیامد تورم در بسیاری اوقات افزایش قیمت ها (سطح عمومی قیمت ها) است ولی همیشه چنین نیست. از این منظر و با این تعریف می توان تورم داشت ولی حتی قیمت ها به طور متوسط کاهش پیدا کنند! از دشواری تعریف دقیق خود پول که بگذریم در بحث های وطنی نیز گاهی اوقات این ابهام در تعریف تورم خود را نشان می دهد؛ روشن نیست بحث بر سر به اصطلاح تورم مصرفی (نرخ تغییر شاخص بهای مصرف کننده که سبدی از کالاهای منتخب با وزن های مشخص است) است یا داریم از تورم تولیدکننده سخن می گوییم یا تورم دارایی ها یا همین تورم پولی با تعریفی که آمد. بحث تفاوت «تغییر قیمت های نسبی» و «افزایش مستمر متوسط قیمت ها» هم که همیشه داغ بوده است.
۲. در استاندارد پول دستوری (پول دولتی یا همان فیات) گریزی از تورم نیست. واقعیت اینست در سیستم پولی کنونی رایج در جهان که انحصار انتشار پول در دستان دولت ها (به طور مستقیم و غیرمستقیم) است و امکان تبدیل پول به پشتوانه آن وجود ندارد تورم های مکرر نیز اجتناب ناپذیر است.
۳. تورم بالا با تورم بالای مزمن متفاوت است. به دلایلی متعددی مانند بحران های اجتماعی و طبیعی یا شوک های عرضه در هرجایی از دنیا شاید تورم رخ دهد ولی اگر در یک اقتصاد برای دوره ای طولانی شاهد تورم های بالا و رشد مستمر نقدینگی باشیم یعنی با یک مشکل ساختاری روبه رو هستیم. در چنین وضعیتی به نظر حتی قرارداد اجتماعی دولت و شهروندان باید بازنگری شود که البته به طور عمده راه حلی است که باید سیاستمداران (و نه اقتصاددانان) پی بگیرند.
۴. با کنترل قیمت ها و مالیات بیشتر نمی توان تورم را مهار کرد. تورم مسئله ای مرتبط با پول است و تثبیت دستوری قیمت ها پیامدهای مشخصی دارد که هر دانشجوی سال اول اقتصاد هم با آنها آشناست. کنترل قیمت راه حلی سیاسی (و نه اقتصادی) و البته موقت است. در مورد مالیات بیشتر هم قضیه متفاوت نیست. مالیات بیشتر را کسانی به اصطلاح جمع کردن پول از اقتصاد می دانند ولی پیامد آن مخدوش کردن ساختار مشوق ها در اقتصاد و دستوری کردن آن است. اگر بازی با ارقام را مهار تورم بدانیم شاید مالیات گرفتن گاهی موثر باشد ولی دوای تورم به معنای کاهش ثروت بالقوه و بالفعل افراد از مسیر پول سالم می گذرد.
۵. یک اقتصاد باز و در تعامل با دیگر کشورها بهتر می تواند تورم بالا را مهار کند. افزایش بدهی های خارجی را کسانی از دلایل بروز ابرتورم ها می دانند ولی به طور کلی اقتصادهای بازار و در شرایط غیرتحریمی بهتر می توانند از پس مهار تورم های بالا بربیایند. برای کشوری مثل ایران که بخش قابل توجهی از درآمد آن ناشی از فروش نفت است طبیعی است که سهولت دسترسی به ارز می تواند در مدیریت هزینه های دولت و کاهش ناترازی های مالی (بودجه ای) بسیار موثر باشد. والله اعلم.
متن کامل را اینجا در تجارت فردا بخوانید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
بزرگواران این برنامه پخش نخواهد شد. توضیحات تکمیلی را به زودی عرض خواهم کرد.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
بزرگترین دشمن اقتصاد: پول ناسالم
«با یکپارچه تر شدن و جهانگیری اقتصاد دنیا می بینیم که نقش محوری دلار ایالات متحده و سیستم فدرال رزرو پررنگ و پررنگتر می شود. کم و بیش همه اقتصادهای جهان یا از دلار امریکا استفاده می کنند یا ارزهایی که بانک های مرکزی ناشر آنها ذخایر دلاری دارند. اکثر قریب به اتفاق نظام های بانکی ملی جهان از دلار امریکا و سیستم تصفیه (پایاپای) بین المللی فدرال رزرو استفاده می کنند. این هم بدان معناست که اکثریت غالب کنشگران بازار در سطح جهان می بینند که ارزش پولشان افت می کند تا دولت امریکا و البته کارتل بانکداری دستوری آن بتوانند بیشتر خرج کند!
این سیستم ناکاراست، منابع زیادی را هدر می دهد و البته آشکارا مجرمانه است ولی چرا تا کنون دوام آورده است؟ علت اینست که دشمنان آن نتوانسته اند اقتصاد بازاری مشابه به وجود آورند که از نظر اندازه با آن برابری کند. سیستم پول دستوری با تمام ایرادهایش همچنان بهتر از خودکفایی و انزوا از اقتصاد جهانی است. انحصار عرضه پول این امکان را برای دولت ها فراهم می کند که عمده عواید حاصل از بازارهای آزاد سرمایه داری را از آن خود کنند. به این ترتیب دولت ها از مواهب و امکانات تولیدی برتر سرمایه داری منتفع می شوند و افسار کنترل خود را بر همه جنبه های زندگی اقتصادی شهروندان می اندازند که البته در نهایت نفس خود تمدن سرمایه داری را هم می گیرد. سرمایه داری نشان داده است که از پس دشمنان خارجی بر می آید ولی چطور باید با انگل های داخلی مبارزه کرد؟».
این بخشی از کتاب اصول علم اقتصاد نوشته سیف الدین عموص است که تا پایان امسال منتشر می شود. شاید تنها کتاب درسی اقتصادی با رویکرد اقتصاد اتریشی که به زبان ساده برای مخاطبان مفید خواهد بود. می بینید که در نقد دولت ها با کسی تعارف ندارد اینجا می گوید که اقتصاد بدون تحول در پایه ای ترین تکنولوژی آن یعنی پول نمی تواند بهبود یابد؛ پول سالم پیش نیاز اقتصاد شکوفاست، والله اعلم.
وبگاه کتاب سیف الدین عموص، اصول علم اقتصاد
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
در باب مبارزه با سرمایهداری
«مشکل مخالفان سرمایه داری این است که حتی برای مبارزه با آن هم گریزی از سرمایه داری ندارند. آنها هر کاری بکنند با سرمایه داری روبهرو میشوند و یحتمل جز پرتاب خروجی رودههایشان! بعید است بتوانند سلاح غیرسرمایهدارانهای برای مقابله با آن پیدا کنند. هر سلاحی جز این (خروجی روده!) نیازمند به تعویق انداختن لذت و انباشت سرمایه است.
از سلاح های دستساز که بگذریم اگر دنبال سلاحهای پیچیدهتر هستیم باید در تقسیم کار جهانی مشارکت کنیم. مخالفان «واقعی» سرمایهداری در واقع خود را تحلیل میبرند و از تولید، تخصصی شدن و نوآوری محروم میسازند؛ آنها ضعیفتر و کماثرتر میشوند.
تمدن سرمایهداری همچنان بازی را میبرد زیرا دست مخالفان آن خیلی باز نیست. آنها دو راه بیشتر ندارند با کثافت! خود با سرمایه داری مبارزه کنند یا برای مقابله با سرمایهداری وارد نظم سرمایهدارنه شوند که در عمل به معنای حفظ و توسعه آن است».
این بخشی از کتاب اصول علم اقتصاد از سیف الدین عموص است که امسال پاییز یا زمستان به بازار خواهد آمد، والله اعلم.
https://bit.ly/3YplIk0
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
یک شاخص اقتصادی مردانه
کمتر مردی فکر میکند از تمایل او به خرید لباس زیر هم بشود نتایج اقتصادی گرفت؛ شاخص لباس زیر مردان بر این فرض استوار است که وقتی مردان در دوران رکود خرید لباس زیر برای خود را به تاخیر می اندازند و افزایش فروش این قبیل اجناس می تواند شاخصی برای آغاز احیاء اقتصاد باشد، والله اعلم.
https://bit.ly/3DwkvNZ
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
اینک ابوالحسن!
《اقتصاد سرمایه داری ویرانگرترین نظام اقتصادی است که بشر تا کنون به خود دیده است. این امری است که امروز دیگر طرفداران نظام سرمایه داری نمیتوانند انکار کنند به تخریب محیط زیست توسط اقتصاد سرمایه داری .بنگرید به حجم سرمایه گذاریهایی که در قمار و قمارخانه ها انجام میشود توجه کنید به منابع طبیعی و معدنی کره زمین نگاه کنید که در حال ته کشیدن است به این نابرابری شگرف و بی سابقه در تاریخ بشری توجه کنید. یک درصد انسانها به اندازه ۹۹ درصد انسانها ثروت اندوخته اند. اگر شما اینها را رشد میدانید و از کشورهایی نام میبرید و می گوید این کشورها با توسل به شیوه های سرمایه داری به رشد دست پیدا کرده اند خب من با این گونه رشد موافق نیستم اگر می گویید این چیزها رشـد اسـت، مـن بـا ایـن موافقـم نیســتم.
این موضع اصولی من راجع به سرمایه داری است، البته چین اقتصادی است که سربرآورده و همین الان آقای ترامپ زور میزند که از زیر بار سلطه مالی چین برهد. الان آمریکا بیشترین بدهی را به چین دارد چین بیشترین مطالبات را از آمریکا دارد.
اگر تمام مردم کره زمین نه به اندازه افراد طبقه متوسط آمریکا بلکـه بـه انـدازه طبقه متوسط شهروندان اروپایی مصرف کنند مثلا مانند فرانسویها یا آلمانیها زندگی و مصرف کنند به منابعی ۵ برابر کره زمین نیاز است. تخریب کامل محیط زیست هم از پیامدهای چنین مصرفی است. یعنی توسعه با الگوی سرمایه داری عملا ناممکن است》.
این بخشی از مصاحبه جناب الیاسی با ابوالحسن بنیصدر است؛ در بخشی از مصاحبه میگوید من مارکسیستها را هم راست میدانستم ولی خودم را چپ! اقتصاددان ما هنوز از مفهوم منبع و ذخایر طبیعی خبر نداشت ولی میخواست طرحی نو در اندازد. نقل از بازرگان است که درباره قائم مقام رهبری در آن روزها میگفت کاش عمر امام آنقدر طولانی باشد که نوبت به رهبری ایشان نرسد. احتمالا باید خوشحال باشیم که ریاست جمهوری این بزرگوار هم ادامه پیدا نکرد؛ وقتی دکتر غنینژاد میگفت ابتدای انقلاب تعدادی متاثر از اندیشه چپ میخواستند کشور را یک لقمه کنند به برخی برخورد. والله اعلم.
متن کامل را اینجا بخوانید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
آیا سلاح هستهای برای شما امنیت میخرد؟
《پارک جهت مقابله با سیاستهای ایالاتمتحده صنعتیسازی نظامی کره و بهویژه توسعه توان هستهای را در اولویت قرار داد. او و مشاوران تکنوکراتش معتقد بودند که کره باید بتواند استقلال و بقایش را چه با تعهدات امنیتی ایالاتمتحده و چه بدون آن حفظ کند. شاید گفته شود که پارک با دنبال کردن برنامه هستهایاش بدون رایزنی با ایالاتمتحده مرتکب اشتباه شد.
دارا بودن تعداد اندکی تسلیحات هستهای لزوما امنیت کره را تضمین نمیکرد، ولی در عوض این کشور را در معرض تهدید همسایگانش همچون ژاپن، چین و روسیه قرار میداد که مطمئن نبودند رهبران کره منطقی و عقلانی رفتار خواهند کرد》.
جان کلام اینکه اگر شما را به عنوان بازیگر عقلایی نشناسند سلاح هسته کمکتان نخواهد کرد. مجهز شدن به سلاح هستهای پایان بازی نیست؛ شروع بازی بسیار پیچیدهتری است و شاید سیبل حملات پیچیدهتری بشوید. بازیگر عقلایی هم بازیگری است که به منطق هزینه و فایده و درس گرفتن از گذشته و تاریخ پایبند باشد. خداوند عاقبت همه ما را به خیر کند. والله اعلم.
https://ketabrah.ir/go/b37312
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
مداخله دولت: به چه شرطی؟
مداخله دولت در اقتصاد و جامعه، موافقان و مخالفان بسیار دارد. امیرحسین خالقی از منتقدان مداخله دولت در اقتصاد و از طرفداران بازار است. او در اپیزود ۸۸ پادکست دغدغه ایران، دلایلش و دلایل متفکران اقتصاد اتریشی برای ضرورت مداخله نکردن دولت در اقتصاد را تشریح میکند.
اینجا بشنوید
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
ده قاعده جنگ های جدید
۱. دوره جنگ های متعارف تمام شده است.
۲. تکنولوژی کمکی به ما نخواهد کرد.
۳. جنگ یا صلح نداریم؛ همواره این دو در کنار هم وجود دارند.
۴. در سطح تاکتیکی و عملیاتی باید بی خیال غلبه بر ذهن ها و قلب ها شد.
۵. بهترین سلاح ها هیچ گلوله ای شلیک نمی کنند.
۶. جنگاوران مزدور دوباره پا به میدان گذاشته اند و نقش پررنگی در سرنوشت جنگ دارند.
۷. قدرت های جدیدی حاکم جهان خواهند بود.
۸. جنگ های بدون حضور دولت ها زیاد رخ خواهد داد.
۹. جنگ های سایه ای شکل غالب جنگ خواهند بود.
۱۰. پیروزی یک تعریف ندارد و به اشکال مختلف می توان به آن رسید.
این قواعد برگرفته از کتاب «قواعد جنگ های جدید» نوشته شان مک فیت است؛ او بر این باور است که این قواعد را روسیه و چین بهتر از امریکا بلدند و به کار می گیرند و یک جمله مهم از او که خیلی پسندیدم: «مهم نیست شمشیر رقیب چقدر تیز باشد تا وقتی دستان او در کنترل توست!». والله اعلم.
https://amzn.to/3pmdWKt
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
کدام آزادی، کدام عدالت/ هایک چه فکر می کند؟
دو مناظره اخیر در صداو سیما که با حضور موسی غنینژاد برگزار شد سبب شد تا مجددا نام فردریش فون هایک، برنده جایزه نوبل اقتصاد، و مکتب اقتصاد اتریش به کلیدواژههایی داغ تبدیل شوند.
نسبت آراء او و مکتب اتریش با وضعیت کنونی اقتصاد ایران چیست؟ آیا آموزههای آنها به کار اقتصاد بحرانزده ایران میآید؟
علی سرزعیم، اقتصاددان و بنده مخلص در میزگردی به این سوالات پاسخ دادهایم. ببینید بزرگواران، والله اعلم.
📺 @ecoiran_webtv
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
خصوصیسازی و فساد خوب و باقی ماجرا
امیرحسین خالقی، کارشناس اقتصادی، در
گفتوگو با «دنیای اقتصاد» با بیان اینکه در اقتصادی با این حجم از مداخله دولت و وضع بد حقوق مالکیت بنا بر شاخص بینالمللی مثل(International Property Rights Index) ، طبیعی است نمیتوان انتظار خصوصیسازی بینقص را داشت، معتقد است در مواردی از خصوصیسازی مانند هفتتپه یا کشت و صنعت مغان، موضوع حقوق مالکیت بیشتر زیر سوال میرود. او میگوید در این شرایط اطمینانی برای خریدار وجود ندارد که بلافاصله بعد از انجام معامله و قرارداد رسمی به بهانههای مختلف از او سلب مالکیت نشود. خالقی به وضعیت نهادی کشور اشاره میکند و معتقد است وقتی در کشوری با اقتصادی زندگی میکنیم که حضور دولت در اقتصاد بسیار پررنگ است و وضعیت نهادها از جمله حقوق مالکیت مناسب نیست، در این شرایط نمیتوان انتظار یک کار بدون عیب و نقص را داشت.
امیرحسین خالقی با بیان اینکه نباید فراموش کنیم ما یک فضای اقتصاد سیاسی خاصی داریم که فساد در آن اجتنابناپذیر است، ادامه میدهد: وضعیت تاریخی، سیاسی، نهادی و اقتصادی کشور ما درجاتی از فساد را به همراه دارد؛ اگرچه بهتر است این فساد نباشد اما در واقعیت باید این موضوع را بپذیریم و جایی برای آن در نظر بگیریم، چرا که گریزی از فساد در کشور ما نیست.
به اعتقاد او در این شرایط میتوان به سبک داگلاس نورث حرف از رانت مولد و رانت غیرمولد زد. به عبارتی وقتی گریزی از فساد نداریم، رانتهایی را که در یک اقتصاد شفاف و سالم از آنها خبری نیست مجبوریم به درجاتی تحمل کنیم، ولی مشروط بر اینکه حداقل مولد باشند. یعنی مجبوریم با حداقلی از فساد کار را پیش ببریم. این کارشناس اقتصادی معتقد است موضوع اهلیتسنجی برای واگذاریها نیز چندان نمیتواند دقیق و موثر باشد، چرا که اهالی دولت یا هیات واگذاری نمیتوانند از قبل تشخیص دهند چه کسی صلاحیت کار برای بهبود وضعیت داراییهای واگذارشده دولت را دارد. به گفته او میتوان در این شرایط لیست آماده کرد و سوابق افراد را بررسی کرد اما اینکه بتوان فرد مناسبی که توانایی احیا و مولد کردن بنگاههای ورشکسته دولت را داشته باشد، از پیش شناسایی کنیم، بسیار دشوار است. به گفته او، اساسا اگر چنین روندی امکان داشت، نیازی به واگذاری نبود و میشد از همان افراد در قالب پیمان مدیریت و قرارداد حقوقی مشابه استفاده کرد و با حفظ مالکیت دولتی، بنگاه را انتقال داد. او معتقد است در این شرایط تنها به فردی میتوان اعتماد کرد که با پول و ریسک خود، دارایی غیرمولد دولتی را به امید اینکه آن را بهبود ببخشد، میخرد.
امیرحسین خالقی همچنین بر اهمیت شفافیت حداکثری در فرآیند واگذاریها تاکید میکند و معتقد است آنچه پیشتر اتفاق افتاد و جامعه را نسبت به خصوصیسازی بسیار بدگمان کرد، در نبود و فقر اطلاعات بود. به اعتقاد او طبیعی است که اگر فرد با نگاه بیطرف به سوابق دولت در این زمینه نگاه کند، بهحق نسبت به رفتار دولت در واگذاریها بدبین شود. او میگوید: در صورتی که بخش خصوصی جرات کند و وارد فرآیند خصوصیسازی شود، شفافیت حداکثری باید صورت بگیرد و درب سازمان خصوصیسازی به روی اهالی رسانه باز شود تا گروههای مردمی بتوانند از آنچه در واگذاریها در حال انجام است با جزئیات آگاه شوند.
این روند اگرچه هزینهها را بالا خواهد برد و حرفوحدیث پیرامون آن کم نخواهد بود، اما حاصل کار در بلندمدت بسیار مطلوبتر خواهد بود. به گفته او در سازمان ریاست آقای پورحسینی در خصوصیسازی این روند شروع شد اما کافی نیست. خالقی تاکید دارد؛ در فرآیند خصوصیسازی برای افزایش رقابت و بهبود کیفیت واگذاریها باید اجازه حضور خارجیها و شرکتهایی که با توجه به شرایط قانونی میتوانند وارد این فرآیند شود، داده شود. به گفته او موضوع بااهمیت دیگر این است که دقیقا مشخص شود پول حاصل از واگذاریها کجا قرار است خرج شود.
این کارشناس اقتصادی در پایان با بیان اینکه دولت از پس اداره این بنگاهها برنمیآید و باید آن را به افراد کاربلد واگذار کند، بر این موضوع تاکید کرد که عایدی حاصل از این واگذاریها باید به جیب عموم مردم برگردد. به گفته او این موضوعی است که اهمیت بالایی دارد اما کمتر به آن پرداخته شده است. به فرض اینکه یک صحت و سلامت حداقلی بر روند واگذاریها حاکم باشد، جامعه این پرسش را مطرح میکند که عایدی حاصل از این واگذاریها چه شد و این موضوع به اندازه اهمیت واگذاریهای سالم اهمیت دارد.
گزارش کامل را اینجا بخوانید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
تنظیم گری، لباس جدید فاشیسم ایرانی
دکتر موسی غنی نژاد که عمرش دراز باد در حدود 15 سال پیش در مصاحبه ای جنجالی با عنوان «نهادگرایی لباس جدید چپ ایرانی» گفته بود که در ایران بسیاری از اقتصاددانان موسوم به نهادگرا در واقع همان فعالان سیاسی چپ زده سابق هستند که حالا با هیئت و شمایل جدید سعی می کنند همان مسیر قدیمی را پی بگیرند؛ آنها با این نام جدید می خواهند همان اندیشه های کهنه را با روکشی تازه تحویل مخاطب دهند.
حرف استاد البته این نبود که سنت قدرتمند نهادگرایی در دانشگاه های جهان را نادیده بگیریم و بینش ارزشمند امثال وبلن، کوز و نورث را دور بیندازیم. اما نباید از یاد ببریم که نسخه وطنی آن شباهت چندانی به نهادگرایی رایج در جهان ندارد. به نظر می رسید بسیاری از اهالی فرقه نهادگرایی وطنی بعید است کتاب های جدی این سنت را مطالعه کرده باشند؛ آنها فقط با گلچین کردن برخی مضمون ها می خواهمد با اندیشه اقتصاد بازار به مبارزه برخیزند و توجیهی برای مداخله دولت باز کنند. ترجیع بند بسیاری از پیشنهادهای آنان عبارت «اصطلاحات نهادی» است؛ این هم مفهومی کلی با ابهامی دل آزار است که روشن نیست برای تحقق آن به طور دقیق چه باید کرد.
باری، به نظر می رسد که در سال های دیگر روندی مشابه در مورد واژه تنظیم گری (regulation) را در کشورمان شاهد هستیم؛ تنظیم گری در کاربرد رایج به معنای مداخله دولت و سامان دادن به روابط میان کنشگران مختلف برای تحقق منافع عمومی تعریف شده است. تنظیم گری در آغاز به طور عمده ایده ای اقتصادی تلقی می شد ولی اکنون در حوزه های دیگر هم به وفور مورد استفاده است؛ در اقتصاد برای مقابله با شکست بازار از ابزارهای تنظیم گری بهره گرفته می شود؛ هواداران به تنظیم گری به چشم سپری در برابر بحران ها و پیامدهای ناخواسته بازار می نگرند که آسیب ها را به حداقل می رساند. آنها بر این باورند که نمی توان اقتصاد و اجتماع را به دست نیروهای وحشی! بازار سپرد و نیازمند دولت و نهادهای تنظیم گری هستیم که در جهت تحقق منفعت عمومی گام بردارد.
اجازه بدهید این طور خلاصه کنیم که تنظیم گری ابزار حکمرانی دولت است تا انسجام جامعه حفظ شود و رفتارهای افراد و گروه ها بهنجارتر شود. یک نمونه از این نهادهای تنظیم گر که سروصدای زیادی هم به پا کرده است همین شورای رقابت است که ماموریت خود را مبارزه با انحصار تعریف کرده است. نباید یادمان برود در هر جامعه ای مجموعه ای هنجارها برای انجام کارها و سامان دادن به امور وجود دارد که به صورت خودجوش در طی زمان به وجود آمده اند؛ برخی قواعد و اصول در طی زمان نشان می دهند که در تسهیل کارها و امور اجتماعی کارآمد عمل می کنند و تثبیت می شوند. اما منظور از تنظیم گری اینست که دولت با حضور و مداخله فعالانه خود این قواعد و اصول را وضع کند و خیر عمومی را تامین کند. تنظیم گری شکلی از مداخله دولت به حساب می آید که ناظر بر وضع قواعد رفتار و چگونگی مناسبات بین افراد وگروه ها است.
اما صبر کنید؛ ماجرا جنبه دیگری هم دارد؛ تنظیم گری هم سرنوشتی نظیر نهادگرایی پیدا کرده ولی این بار باب دل فاشیسم ایرانی شده است. منظورمان از فاشیسم کیش پرستش دولت است؛ فاشیسم یک ایده جمعگرایانه است؛ مالکیت خصوصی از بین نمیرود ولی دولت اقتصاد را برنامهریزی میکند. در فاشیسم، دولت کنشگر اصلی عرصه اقتصاد تلقی میشود، نخبگان حاکم مایههای ناسیونالیسم (ملی باوری) افراطی را تبلیغ میکنند و میخواهند اقتصاد کشور را با رویکردی حمایتی به خودکفایی برسانند. فعالیت آزاد و سودمحور شرکتها نیز جایی ندارد و آنها باید در خدمت ارتقای قدرت ملی باشند. باید با وضع مقررات سفت و سخت و دخالت گسترده در اقتصاد جلوی انحرافها را گرفت.
وقتی تصدی گری مستقیم دولت دیگر خریدار ندارد می شود به اصطلاح سراغ تنظیم گری! رفت؛ در این جا البته مالکیت دولتی نیست ولی با قاعده گذاری های سفت و سخت دولتی (بخوانید تنظیم گری) در واقع دولت همه کاره است و رفتارها را جهت می دهد. شبیه پدری که خودرویی برای فرزندش می خرد اما چنان شرط های سفت و سختی برای استفاده از آن وضع می کند که در واقع خودرو بیشتر متعلق به خود اوست تا فرزندش! مهم نیست در نوشتهجات علمی «تنظیم گری» به طور دقیق به چه معناست و چه محدودیت هایی دارد بلکه جنبه ای مهمتر در میان است: می توان به بهانه «تنظیم گری» جای پای دولت را محکمتر کرد و بر مداخله موثر آن افزود. می شود همانطور که چپ ایرانی خیلی کاری نداشت نهادگرایی چیست ولی زیر لوای آن همان حرف های سابق را تکرار می کرد به نظر می رسد فاشیسم ایرانی هم از تنظیم گری همین بهره را می برد.
متن کامل این یادداشت را در دنیای اقتصاد بخوانید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
جباریت 《پسامدرن》: دیکتاتورهای قرن بیست و یکمی چه فرقی با قرن بیستمیها دارند؟
۱. از یونیفرم نظامی خبری نیست و لباس رسمی غیرنظامی میپوشند.
۲. به جای هراسافکنی بیشتر بر روی قابلیتهای مدیریتی و توانمندی خود تاکید میکنند.
۳. به جای تاکید بر یک ایدئولوژی خاص روی ترکیبی از ایدههای جذاب برای گروههای مختلف مخاطبان تمرکز میکنند.
۴. به جای نمایش فردی با کیش شخصیت سعی می کنند شبیه سلبریتیها رفتار کنند.
۵. به جای ایینهای رسمی از برنامههای سرگرمی و تفریح به عنوان سلاح برای جلب محبوبیت و کوبیدن مخالفان استفاده می کنند و از استخدام گسترده ترولهای فضای مجازی هم غافل نیستند.
۶. سانسور گسترده را کمتر استفاده میکنند و بیشتر به دنبال فریمینگ و تفسیر اخبار و رویدادها هستند. (مصادره به مطلوب بخشهای سودمند اخبار و تمرکز روی آنها؛ اخبار خوب و بد وجود دارند ولی شما فقط خوبها یا تفسیر خوب از آنها را می بینید و میشنوید و روی انها متمرکز میشوید).
کتاب جالبی است و در حال خواندن هستم، از دست ندهید، والله اعلم.
https://bit.ly/439ZN1B
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
در تجارت فردا
در حال حاضر مساله ای که اتریشیها نسبت به آن هشدار میدهند مساله رمزریال است. بسیار گفته میشود که دولت باید وارد شود و چه معنی دارد که هر کس هر کاری دلش میخواهد بکند اما از هم اکنون باید هشدار داد چون رمزریال یا ابزاری شبیه به این به معنای کنترل بیشتر مبادلات در اقتصاد از سوی دولت است دولت است که میگوید از اینجا بخر این مقدار بخر این کیفیت بخر اگر هم پول نگه داشتی مالیات میگیرم تا بیشتر خرج کنی دولتها با در دست گرفتن پول که مضمون مهمی در اقتصاد اتریشی است آزادی را خفه کرده اند. تقریباً نیمی از معیشت جامعه با پول دستوری دولت کنترل می شود و در اختیار کارتل بانکهای مرکزی است که روی آن اثر گذاری دارند. ما اگر پول سالم نداشته باشیم آزادی نداریم من میگویم اگر در کشور ما قرار است واقعاً تغییر قانونی در سطح بالا اتفاق بیفتد این است که دولت حق نداشته باشد دائم موارد تازه ای برای اخذ مالیات وضع کند؛ اتفاقی که این روزها دائم میافتد و من میگویم باید بسیار مراقب باشیم چون خطر جدی است؛ از اینجا تا کره شمالی راه درازی نیست.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
در باب فساد
کلیتون کریستینسن فقید، استاد نوآوری در هاروارد، در کتاب «معمای پیشرفت» خود خاطره بامزهای از کرهجنوبی چند دهه پیش نقل میکند که فساد زیادی در آن شیوع داشته است. تا جایی که حافظهام یاری میکند ماجرا مربوط به یک فروشنده بیمهنامه بود. وی برای فروش بیمه منزل به سراغ کریستینسن رفته و البته معامله هم سر گرفته بود. بعدها به استاد نوآوری گفته بودند خوب شد قبول کردی و بیمه را خریدی؛ اگر با زبان خوش بیمه نمیکردی چند روز بعد خانهات را دزد میزد. به عبارتی باید زورکی بیمه شوی؛ والا برایت تبعات دارد!
وی سپس اشاره میکند که الان وضعیت کرهجنوبی خیلی متفاوت است و دیگر از این نوع جیببریها خبری نیست. همچنین اشاره میکند که اوضاع آمریکا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم هم تفاوت زیادی نداشته است؛ ولی بعدها توانستهاند فساد را تا حد زیادی مهار کنند. استدلال وی این است که وقتی کشورها ثروتمند نیستند راهها و ابزارهای رسیدن به هدف زیاد نیست و افراد به دلیل محدودیتهای موجود انگیزه زیادی برای شکستن قواعد و دور زدن موانع دارند تا به هدف خود برسند. با ثروتمندتر شدن جامعه و بیشتر شدن امکانها میتوان امیدوار بود که آن قاعدهشکنیهای قبلی مهار شود و جامعه بتواند به این تعاملات نظم دهد و آنها را به شکل مناسب نهادینه کند.
شاید نزدیکترین مثالی که در اینباره به ذهنم میرسد لابیکردن برای دنبال کردن منافع صنفی و گروهی است. لابی کردن شاید در ابتدا مترادف با زد و بندهای غیرقانونی تلقی میشد؛ ولی اکنون یک صنعت قدرتمند است که فعالیتها و هزینههای آن تا اندازه زیادی برای عموم مردم در دسترس است. در کشورهای توسعهیافتهتر همچنان میشود از فساد شنید؛ ولی فسادهای بزرگ و آشکار بهندرت رخ میدهند. در چنین مواردی اهل فساد باید ظرافت بیشتری به خرج دهند و تلاش بیشتری کنند. خرده فسادهای روزمره کمتر دیده میشود و شفافیت کم و بیش مناسبی برقرار است.
باری، گفته میشود چرا سیاستهای ضدفساد در کشور ما موفق نبوده است؟ نگارنده این سطور معتقد است اگر جز این بود باید تعجب میکردیم! طبیعی است در کشوری در حال تحریم که اقتصاد آن طی دهه گذشته در عمل رشدی نداشته است چنین باشد. وقتی امکانهای پیشروی شهروندان ایرانی هر روز کمتر میشود و تورم بالای مزمن نیز اقتدار اخلاقی جامعه را سست کرده است خیلیها تمکین به قانون و زندگی سالم را جدی نمیگیرند. در چنین شرایطی آدمها نزدیکبینتر میشوند و «چوب درختان میوه را برای گرمکردن خود میسوزانند» که البته این رفتارها چیز غریبی نیست و شاید حتی عاقلانهترین کار باشد. در تورمهای بالا و عدمقطعیتهای شدید میتوان دید که قانون به امری تفننی تبدیل میشود و کسی آن را جدی نمیگیرد. وقتی به فردای خود مطمئن نیستیم، بعید است قانونمداری خیلی گزینه جذابی به حساب آید.
خلاصه کنم در ایران ما بدون رشد اقتصادی مستمر و مهار عدمقطعیتهای آتی نظیر تحریم و شوکهای سیاسی و اقتصادی، مبارزه با فساد به جایی نمیرسد. والله اعلم.
متن کامل این یادداشت بنده مخلص در دنیای اقتصاد را اینجا بخوانید
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
دوستان بزرگوار توضیح دستاندکاران برنامه شیوه که البته تمام سعی خود را برای برگزاری کردند.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
تجارت کبوتر صلح است!
صحبتهای بنده مخلص را با بزرگواران فرهیخته آقایان بهکیش، رئیسینژاد، میرزاخانی، شریعتی و رازافزون بشنوید تا یار چه پسندد. والله اعلم.
فیلم کامل را اینجا ببینید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY