r_kordbacheh | Unsorted

Telegram-канал r_kordbacheh - ✏اندیشه های رضاکردبچه

-

"اندیشه هایی پیرامون جامعه شناسی، هنر و ادبیات..." 📚 🎬 🎭 🔸️دانشجو دکتری جامعه شناسی؛مسائل اجتماعی ایران 🔸️شاعر، نویسنده و کارگردان- مستندساز اجتماعی (ارسال نظر و نقد): @Reza_Kordbacheh

Subscribe to a channel

✏اندیشه های رضاکردبچه

‍ ‍🔸️سقف و کفِ دانشجویی!(به بهانه ۱۶ آذر؛روز دانشجو)

✍رضا کردبچه

@R_kordbacheh

🔹نگاه به دانشجو درجامعه ما؛ نگاه به کف جامعه و همچنین نگاه به کف مطالبات اجتماعی و سیاسی ست.عبارات وواژگان مستعمل چون: "دانشجویی حساب کن؛ دانشجویی ازدواج کن؛دانشجویی زندگی کن"استعاره ای از همین زندگی حداقلی و تخفیف یافته بهمین ته مانده ها ست ونشان میدهدکه نگاه جامعه به این قشری که بایدنگاهی آوانگارد و پیشرو درسطوح مختلف باشد؛نگاهی تقلیل گرا، دلسوزانه وفروکاهنده به قشرحاشیه رانده شده جامعه ست..حاشیه نشینی صرفاحاشیه نشینی درحومه های شهرها بدلایل اقتصادی یا معیشتی نیست..دردناک ترین حاشیه نشینی وقتی اتفاق میفتدکه مغزیک جامعه بمثابه یک ارگانیسم زنده ازکاربیفتد وبدن دچار مرگ مغزی وبرتخت بیمارستان متوسل به دستگاههای مختلف پزشکی بحاشیه رانده شود..دراینحالت جامعه بمثابه اندام واره ای بیتفاوت وبه کُما رفته فقط درحیات است ولی به حیات خود ادامه نمیدهد..فقط دَم وبازدمش موجب حیاتش میشود ولی نفس نمیکشد و پویایی اندام واره های بخواب رفته ش به صفرو کف نشانه های حیاتی میرسد.دانشجوبمانند مغز ازکار افتاده دربدن نه دیگر فرمان ایست میدهدبه جامعه ی شتاب گرفته درسراشیبی سقوط معضلات سیاسی،اجتماعی..ونه دیگر انگیزه ای برای کشیدن ترمز آن دارد!
.
🔹 شاید بتوان گفت همانطور که دیگردوران پیامبرهای معصوم برای رهایی بشریت از گناه و معصیت به پایان رسیده باشد ؛پایان پیامبرهای دانشجویی چون"هربرت مارکوزه"در دوران جنبش های دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه و اروپا که باعث دگرگونیهای عظیم ساختارهای فاسد پساجنگ آن زمان گردید؛فرا رسیده باشد..نسلی که پس از پایان جنگ جهانی دوم درصلح بدنیا آمد،در دوران صنعت فرهنگ و تکنولوژی و رستورانها وحوزه های ارتباطی عمومی قد کشید و درادامه جنگ سرد وورود به دوران پسامدرنیته مطالبات بیشتری را مطرح نمود..پایان روایتهای کلان و ایدئولوژیک وآغاز عصرپسامدرنیته بدلایل مختلفی چون بحران مشروعیت خِرداز منظرفیلسوفانی چون لیوتار؛ مطالبات اجتماعی رادرسطوح خُرددیگر و درخرده روایت ها درسطح عموم ومردم تسری داده است..نگاهی به جنبشهای سال‌های گذشته در خاورمیانه و جهان بندرت دیگر "خواستهای دانشجویی" در آن به چشم میخورد...مطالبات درسطح گسترده تری ازطیف های مختلف جامعه (کارگران بیکار ، بیکارهای تحصیلکرده، اقشار کم در آمد و...) به شیوه های مختلف مدنی عرضه می‌شود...به جرات میتوان گفت که نقش دانشجو و حرکت های دانشجویی دیگر به افول گراییده و نقش دانشجو صرفا مانند ناظری منفعل و درگذر ازخانه به دانشگاه و از محل کار به خانه تقلیل و به اخذ مدرکی برای کسب موقعیت بهتر واستفاده ازت خفیفات رایگان امکانات رفاهی چون بلیط وپارک و شهربازی بسنده میشود!



@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅نوشتن از فقر براستی به اندازه نادیده گرفتن آن آسان نیست...نوشتن از فقر در جهانی که مسئولیت انسان در برابر انسان؛ کر است و کور براستی دردآورست و ابتر...اما جهان ِآغشته به فقر، در نداری های به دوش کشیده شده تاریخ خود ؛ بار سنگین تری را با خود خواهد کشید؛ اگر نتوان باری از دوشش برداشت ...حتی با اندک سخن گفتنی از انسان و مسئولیتی که باید بی اختیار اختیار کند..
براستی کتمان حقیقت تلخ؛ تنها بر تلخی آن خواهد افزود و تنها مزه کام نیازمندان بی کام را تلختر میکند...
نیازمندانی که همانند پوسته پوسته های مرده و کنده شده از عمق بافت زنده جامعه به سطح آمده و به بی اعتباری سطحی و سختی در زندگی رسیدند..!خیلی چیزهابه دشواری شان اعتبار می گیرند، و اعتبار ناچیز فقر به همین ادامه دادنی ست در دشواری زیستنی اینچنین که پشیزی نخواهد ارزید.
.
من غمگینم و می دانم در این اندوه ضرورت و وجود فقر و رنج است که آگاهی بخش من خواهد بود...حضور فقر است که مسئولیت مرا سنگین تر میکند...اگر چه در حواس پرتی، مسئولیت گریزی‌ و سرگردانی حاکمان مردمان و مردمان جامعه ام؛ سر در گریبانم...از اینرو به کلمات پناه خواهم آورد و فقر را در کلمات خویش مایوس خواهم ساخت؛ حتی اگر نتوانم لقمه ای نان بر دهان گرسنه جهان بگذارم!



🎬✍ #رضا_کردبچه

@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

‍ 🔹عِرق ملی یا عَرق فردی!

✍ رضا کردبچه
@R_Kordbacheh


‌ ۱)‌بغض و ناراحتی علیرضا فیروزجا (قهرمان شطرنج ایرانی) که پس از پناهندگی به کشور فرانسه و شرکت در مسابقات بین المللی با پرچم این کشور به مقام قهرمانی رسید و البته غرور ملی اش آنطور که مشهود است به زیر سوال رفت!

۲)شوپنهاور دراثر مشهور خود،در باب حکمت زندگی میگوید :"مبتذل‌ترین نوع غرور،غرور ملی است، زیرا کسی که به ملیت خود افتخار کند در خود کیفیت با ارزشی برای افتخار ندارد، وگرنه به چیزی متوسل نمی‌شد که باهزاران‌ هزار نفر در آن مشترک است.برعکس،کسی که امتیازات فردی مهمی درشخصیت خود داشته باشد، کمبودها و خطاهای ملت خود را واضح‌تر از دیگران می‌بیند، زیرا مدام بااینها برخورد می‌کند.اما هرنادان فرومایه ای که هیچ افتخاری در جهان ندارد، به‌مثابهٔ آخرین دستاویز به ملتی متوسل می‌شود که خود جزئی از آن است...چنین کسی آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملتش دارد، با چنگ و دندان دفاع کند"

۳)شخصا معتقدم شکل گیری مفهوم ملیت درنهاد افراد یک جامعه تنها و تنها در فردیت تک تک آنها صورت میگیرد و خلاصه می‌شود و نه بیشتر ..در فردیتی گوناگون، مستقل و تنها...بعبارتی دیگر فرد است که به ملیت خود هویت می‌دهد و نه بالعکس..از اینرو عناوینی چون غرور ملی ،عرق ملی و غیره متکثر است و تعریف ناپذیر و نامفهوم!
از طرفی در ساختارهای جوامع نابهنجار، بسته و فاسدی مانند ایران شکل گیری معنای فردیت به چیزی جز واژگون سازی هویت انسان به عنصری خنثی، پوچ وبی هدف منجر نخواهد شد که بالطبع در مقیاس بزرگتر هدفی جز زیر سوال بردن کلیت ملیت خود نخواهد داشت..از اینرو تمام قابلیت های برجسته و نخبگی که فرد در چنین جوامع بدست می آورد، دلیلی جز تلاش و عَرق ریختن مستمر برای پرورش و سامان دادن پتانسیل های نهفته درخشان در شرایط بسیار نابسامان ندارد که نمی‌توان آن را تحت تاثیر حیات جمعی ناآگاه یک جامعه فروپاشیده تسری داد...از اینرو غرور ملی برای ما؛ عِرق ملی برای شما چیزی جز یک نام‌ و پوششی بدقواره ، زشت و بد بو برای کتمان ساختارهای پوسیده ملی و رفتارهای فردی نخواهد بود.


@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

"من به تمام بادهای آشفته اینجا
آغشته ام...
و تنها قادرم
به چند زبان زنده دنیا
برای تنهایی خودم
سوت بزنم.."






شعر وسازدهنی:
#رضا_کردبچه


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅آنچه که می کِشد ما را باخود و آنچه که ما میکُشیمش درخود ؛زمان است و ثانیه های بی بازگشتِ بی زبان..ثانیه هایی که حاصل تلفات لحظات بی‌قیدی و بی رحمی ماهستند نسبت به کُشتن بی امان و گرفتن سکوتِ جان زمان..انکار تمام و کمال آن و گذر بیهوده اش."یونگ"می گوید: آنچه که انکار میکنی تو را شکست میدهدو آنچه را که قبول میکنی تو را تغییر!
تغییر سرنوشت تک تک ما، تغییرِ تقدیر جمعی همه ما؛ در پذیرش ارزش زمان است و ساختن لحظات باشکوهش همچون عمارتی از دانش و آگاهی وتخریب بناهای پوسیده حاصل ازجهل و نادانی واتلاف فرصتها..که به گفته احمد کسروی جهل نرم ترین بالشی ست که انسان می‌تواند زیر سر بگذارد و بخوابد(آنهم گوشی بدست نه کتاب در دست!)
ما درجامعه ای بسرمی بریم که در آن زمان را درغفلت واستمرار بیهوده ش براحتی سرمی بُریم..جامعه زمان کُش؛جامعه بی رحمی ست که نسبت به بی جان کردن ارزش‌های زندگی و زیباییهای بی پایانش بدون کسری از آگاهی هیچ ابایی ندارد..براستی مابردگان به زنجیر شدگانیم و افسار تلف در پیشانی عمر نشان

هان! ای بردگان اتلاف هرز زمان؛
به پیش..
پیش بسوی ابتذال وفروختن تن و زمانِ هرزه گی تان!



✍ #رضا_کردبچه

@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅ عمومی کردن تن، درمعرض دیدگذاشتن بدن از درونی ترین اعضا تا بیرونی ترین نظاره ها، فاش شدگی وچوبِ حراج زدن برپاره پاره های تن بر انظار،بر دیوار ،درگوشه های شهر فقر را تا فاحشگی حیات جمعی جامعه می کشاند،که اینگونه بنی آدم اعضا همدیگر را به یکدیگر پیوند نمیزنند اما؛ که درد آورد روزی روزگار ؛دگر عضوها را بیخیال..!
پیوند در اینجا گسستنی دردناک است بجای پیوستنی لذتناک..کندن تکه هاوحراج به قیمت بالاتر او، او محتاج است و غایب؛ اما بدنش حاضرست و بیمناک..او خود را به دیگری پیوند نمیزند،او درحقیقت با خویشتن فروکاسته خویش، پیونددرد میخورد و کنده میشود از خود برای بقا درحقارتِ زیستنی ناچیز...در زیستن از خود به دیگری شدن به قیمتی ناچیز.
جامعه در دیوارهای بلندوکشیده خوداز اینگونه برچسبهای نیاز بر خود بسیار دارد.چسب های زخمی برپوسته خراشیده خط خطی شهر،با حروف درشت،خوانا وناخوانا گروه خونی را در الفبای زیستن دیکته میکنند، بر دیوارهای کشیده شده بین عابرین بی تفاوت راه..
آنکه میفروشد عضوش را،جای خالی اش در روح زخمی کالبدِ تک تک انسانهای آن جامعه تهی می ماند،تهی درقلبها وچشمها و دیگراعضا خالی!



✍🎬 #رضا_کردبچه


@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🔹️پایانی شکوهمند- آغازی متعالی

✍رضا کردبچه

@R_kordbacheh

۱) پایان بندی هر اثر سینمایی شکوهمند ، آغازیست متعالی برای تفکر و گیرانداختن مخاطب در دایره زندگی ذهنی اش در خصوص آن اثر... من به پایان بندی رها و پایانی باز در سینما شخصا اعتقادی ندارم ، پایان باز، بازی با زمان آزاد و ول شده ایست که کارگردان نمی‌تواند در خدمت اثر قرار دهد تا به شکلی کوبنده و غافلگیر کننده آنرا به رخ تماشاگر بکشاند..پایان رها و ول؛ بی قیدی خالق است در تولد جنینی ناقص الخلقه با سری عیان و پاهایی پنهان!
هر فیلم پس از عریانی اش در پس زمان نمایش اندام بصری خود، در پیش چشمان تماشاچیان هوس آلود ؛ به زندگی‌ زیبا و شهوت آلود خود پایان می دهد، و پس از آن در دنیای تاریک ذهن مخاطب، عشقبازی با آن تن شروع و نفس زدن از لذتهای متصور دیدنش در خیال به شماره می افتد...

۲) طول مدت فیلم، زمان واقعی زندگی خیالی مجسم شده ایست که قبل و بعد آن جزئی از مالکیت مخاطب محسوب میشود.. قبل بدان جهت که کارگردان آنرا برای مخاطبش میسازد، و بعد بدان جهت که مخاطب در تکمیل اثر نقش اساسی را ایفا می‌کند... بنا به تئوری مرگ مولف "رولان بارت" ،خالق اثر پس از خلق می‌میرد و اثر بعنوان موجودی زنده به حیات خودش ادامه دهد و مخاطب بدون پیش داوری نسبت به مولف ، تنها اثر را مورد مداقه خود قرار می‌دهد...از اینرو مخاطب پس از پایان فیلم در فضای محسوس اثر و با اثر زندگی میکند و سرشار میشود از تأویل های گوناگون و غوطه ور در عناصر زیباشناسانه ش، اما نمی‌تواند آنطور که میلش می‌کشد شکل زندگی اثر را تغییر دهد و دوباره بسازد در ذهن و به تعبیری به سپید خوانی اثر بپردازد..زیرا که خالقش شخص کارگردان است و به اذن او اثر حیاتش به پایان می‌رسد نه دم‌ مسیحیایی مخاطب!

۳)قیصر از آن دست فیلم هایی ست که شاید پایان بندی آن بی نظیرترین باشد در تاریخ سینما ایران...
قهرمان آن پس از تسویه حساب با بی رحمی زندگی و آدم بدهای همیشگی، درکافه لاشه ی قطار از کار افتاده و خالی از هرنوع انسان و جنبنده ای منتظر سرو غذای نیمروز تقدیرش است...او از آدمهای جامعه به بیزاری رضایت بخشی رسیده است وتلخی لبخندش برآن چهره کاریزمای مغموم اما پیروزی بخش بر هستی خود، کلوز آپی ست تمام کننده و کامل کننده را ترسیم میکند..مسعود کیمیایی در قیصر تکلیف فیلم و شخصیت‌های آن را مشخص می‌کند و داستان را تمام و کمال به اتمام می رساند و رها نمیکند؛ اگرچه بهروز وثوقی با تنی زخمی به انتظار تقدیرش می ماند و اگرچه رسم داستان‌ ناجوانمردی چرک قیصر گونه به اشکال مختلف در طول زمان در جامعه ادامه دار باشد...اما آن پایان ،آغازیست در ذهن مخاطب در همان جامعه برای خلق یک تأویل و کشف معنای تازه.



@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🔹گفتمانهای خفگی - گفتمانهای چند صدایی

✍🎬 رضا کردبچه


@R_Kordbacheh

۱) همزمانی دو اتفاق به ظاهر یکسان در کنش، اما نایکسان در واکنش در روزهای آتی؛ این سوال اساسی را پیش می‌کشد که چگونه می‌توان تفاوت های فاحش نتایج غیر معمول دو امر معمولِ شبیه بهم را ، در دو نقطه جغرافیایی را تبیین جامعه شناختی کرد؟ اینکه چرا صدای رپری داخلی به ضربِ زور حبس می‌شود و خفه گی میگیرد در زیرزمینِ بند ؛ اما از طرفی صدای هنرمندهای دیگر در آنطرف مرزها در صحن سازمان ملل به صورت متکثر به گوشِ زمین می‌رسد..؟‌ چرا هرگونه متن یا اثر انتقادی( هنری یا غیر هنری) که در متن بافت اجتماعی خود، برملا کننده سو استفاده عناصر قدرت و استیلا در جوامع بسته و دگم اندیش است، بلافاصله باید از حنجره ریشه کن شود؟ و چرا در جوامع دیگر اندیش این صداها به شدت تکثیر و کارساز می‌شود در ایجاد جهانی بهتر و آینده ای روشنتر..؟!

۲) "نورمن فرکلاف" در نظریه تحلیل گفتمان انتقادی خود ( CDA) اشاره می‌کند که هرمتن معطوف به جامعه، در ذات و بافت خود به بررسی تغییرات اجتماعی و سیاسی می پردازد که در آن شکل گرفته و در نزاعی همیشگی است علیه سلطه ،استثمار و همچنین فاش کنندگی نابرابری های اجتماعی و سیاسی...وی در طرح نظریه خود الگوی سه سطحی( متن، گفتمان، عمل اجتماعی) را مطرح می‌کند که متن یا هر اثر هنر انتقادی را در بافت و محتوای خود با گفتمان های مسلط جامعه مانند قدرت، کنترل و سرکوب پیوند و تحلیل کرده و نتایج حاصل را با عوامل و عملهای اجتماعی بیرونی تشکیل دهنده این گفتمان های غالب در جوامع بسته مرتبط می‌سازد....به تعبیر ساده با تحلیل گفتمان متن یا ترانه و اجرای انفرادی اعتراضی رپر ایرانی و همچنین لوکیشن های سیاه و سفید و مردمان در خود فرورفته در قطعه "بله بله قربان" ما به این حقایق تلخ روابط عیان اما خموش در بطن جامعه ستمدیده می رسیم که فاش سازی آن بر طبق مرسوم در این حکومت مصادف است با حبس و بند و زنجیر..
به فاش سازی گفتمان های فاسد روابط قدرت و تبعیض در واژگان ترانه دقت کنیم:

"بله بله قربان زندگی نرماله...یک سال کار کارگر....یک شب شام کفاره/ یکی تو گور خوابه...یکی دو تا برج داره/ سبد خرید خالی...تو سفره نفت هم نداریم...مرده هایی که باید تو فکر مرگ هم نباشیم...حتی پول سنگ قبر و کفن و دفن هم نداریم/ من آژیر خطر رو زدم که گوشها بسوزه...گرسنه هایی که حتی فرصت‌شون یکروزه/ اینجا چپ و راست نداره همه یک جناحند...میگیم گیر باتلاقیم، میگن فکر اصلاحند


۳) از طرفی آنچه از تحلیل گفتمانی اجرای گروه موسیقی BTS در قطعه موسیقی ( permission to dance) از کشور کره جنوبی میتوان استنتاج کرد در متن سخنرانی اعضای آن به وضوح مشهود است:

"امید وتوازن بقا وآنچه که تاریکی ست باید زدوده شود"
(گفتمان امید و زدودن تاریکی و زندگی برابر در توازن بدون تبعیض...)

"امیدواریم آینده را یک تاریکی تلخ در نظر نگیریم. افرادی در این جهان هستند که نگران دنیا و به دنبال پاسخ هستند. هنوز صفحات زیادی در این داستان درباره ما باقی مانده است"
( گفتمان های آینده روشن ، احساس مسئولیت‌ و پاسخگویی و احساس به خواست و اراده عمومی توسط حاکمیت ها )

۴) پلی فونی و یا همان اجرای چند صدایی و مشترک گروه هفت نفره کره ای در ویدئویی در صحن علنی سازمان ملل، نشانی صریح از باطل شدن کلام قاطع تصمیم یک نفر برای همه است...آنجا که باید همه صداهای رسا شنیده شود ودر هم پوشانی هم به صلابتی که نماینده تمام افراد یک جامعه هست مبدل شود..انتشار این پیام مشترک آن گروه موسیقی که جوامع در تعاملی متقابل و گسترده و بدون خط و نشان کشیدن برای یکدیگر می‌توانند به جهانی جایگزینِ این جهان مضمحل از گفتمان های قدرت و استیلا برسند...
چیزی که در طول تاریخ جوامع توتالیته آن را نه تجربه کرده است و نه بر تابیده است... تجربه های حکومت‌های استالینستی، فاشیستی و دیکتاتوری های قرون اخیر شاهدی ست بر این حقیقت خموش...تک صدایی و قبضه کردن سرنوشت همه جامعه در دستان یک نفر و خفه گی صداهای دیگر در سرکوب توسط حنجره قدرت...




@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

"در آفريقا شاعران و رقاصان جزئی ازطبقه‌ جداگانه جامعه بودند كه موجوداتى ملعون حساب مى‌شدند و كسى حق نداشت دفنشان كند، بلكه جسدشان در شكاف درخت‌هاى بزرگ جا داده مى‌شد...همچنین افلاطون، اين فيلسوف بزرگ يونان، مى‌گفت شاعران را بايد از مدينهٔ فاضله بيرون كرد....دست‌اندرکاران «كلام» احساسات غريبى در مردم بر می‌انگيزند؛ زمامداران از كسى كه میتواند سخن بگويد وحشت دارند!"

✍🏽 کاترین_کلمان

-----‐------

امروز ۲۷ شهریور روز ملی شعر است ؛ و شعر واژه ای مهجور در دل جامعه ای که مهجورتر است در اندیشه و کلام خود..
------------

تصویر؛ متعلق به سنگ قبر شاعر و رمان‌نویس متولد بلژیک،"ژرژ رودنباخ" است که در پرلاشز آرمیده ست..وی بر جنبش رنسانس ادبی بلژیک تأثیر گذاشت.از آثار مشهور این نویسنده می‌توان به رمان‌های بروژ، شهر مرده و ناقوس بان اشاره کرد.آرامگاه رودنباخ به سرعت چشم را به خود جذب می‌کند،..همانند سبک نوشتاری دراماتیک وی، قبرش نیز پیکر مردی را به نمایش می‌گذارد که گفته می‌شود خود نویسنده است که از قبر برخاسته وگل رزی در دست دارد!


#روز_ملی_شعر


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

من مردگان بیشماری دیده ام
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و در مرگ خود می گریستند
مردن
برایشان راه ساده شده مرگ است
اما زندگی شان
مرگی هروزه و سخت..!




🎬✍ #رضا_کردبچه



@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🎬"میکیس تئودوراکیس" آهنگساز شهیر یونانی خالق موسیقی های نابی برای فیلم‌هایی چون زد(z)، حکومت نظامی و زوربای یونانی روز گذشته ( پنجشنبه ۱۱ شهریور) در سن ۹۶ سالگی در گذشت...جدا از اندیشه های چپ و مبارزات سیاسی وی در طول زندگی ، شکست تنها رابطه عاشقانه این آهنگساز بزرگ با دختری به نام " پائولا" که پس از جریانات کودتا سیاسی پینوشه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ اعدام گردید؛ منجر شد که وی پس از این ضربه سهمگین روحی به خلق اثری باشکوه به همین نام که بعدها موسیقی فیلم حکومت نظامی( state of siege) شد دست بزند...او در رابطه با این عشق میگوید:

[هفت ماه قبل از کودتای نظامی دیکتاتور معروفِ کشور شیلی ” اگوستو پینوشه”؛ با دختری به نام “پائولا ” آشنا شدم؛ پائولا اصلا خوشگل نبود حتی سبزه بود و لهجه داشت، ولی هنگام حرف زدن تمام احساسات وعواطفش درحرکات وخطوط چهره اش جوری به نمایش درمی‌آمد که حتی اگر حرف هم نمی زد متوجه مقصود و منظورش میشدم ...مملو ازعواطف واحساسات انسانی بود که این آشنایی به عشقی عمیق وسوزان بین من و او انجامید. یک هفته قبل از کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ می‌خواستم از پائولا تقاضای ازدواج کنم ولی هربار موضوعی پیش می‌آمد که این مسئله را به تعویق می‌انداخت...تا روز ۱۱سپتامبر که دفتر خاطراتِ این عشق برای همیشه بسته شد؛ زیرا پائولا به همراه ” ویکتور خارا ” و چندصد نفر دیگر از انقلابیون توسط مزدوران پینوشه دستگیر و به ورزشگاه سانتیاگو منتقل شده و همگی اعدام شدند... بعد ازمرگ پائولا احساس کردم که همه زندگی من مرده و به یغما رفته است باتلاش فراوان و به کمک افسری که برخی از آهنگ‌هایم را گوش میکرد جسد پائولا را درسردخانه یافتم.

در خطوط چهره اش خداحافظی و نگرانی برای من موج میزد... جسد سردش را مدت‌ها در بغل گرفتم و بوسیدم تا سربازها به زور مرا ازپائولا جدا کردند و من زندگیم را درسردخانه سرد تنها گذاشتم....پیاده و باحال خراب به خانه رسیدم و درحالیکه ازخود بیخود بودم قطعه ای بیاد پائولا ساختم که این قطعه با شکوه بعدها موسیقی متن فیلم (حکومت نظامی) شد. بعد ازپائولا ده‌ها دختر زیبا وفوق العاده درزندگیم پیدا شدن ولی هیچکدوم نتوانستند جای خالی پائولا را برایم پرکنند ومن همچنان تنها ودرحاشیه زندگی هستم وقتی که غمگین وتنها میشوم بیاد پائولا می‌افتم و در پهنای صورتم اشک‌هایم سرازیر میشوند قطعه پائولا را گوش میدهم و شب پائولا به خوابم می‌آیدحرف نمیزند، اما من از خطوط چهره اش میفهمم که می‌گوید “تئودور عزیزم درسته که زندگی کوتاه بود ولی چند ماه با تو بودن زندگی کوتاهم را بسیار طولانی کرد وحتی هنگامی جسم سوزان تو در سردخانه جسم سردم را درآغوش گرفت من زنده شدم و همواره درکنار تو هستم ولی این را بدان وقتی که ناراحت و غمگین میشوی من هم ناراحت وغمگینم و زمانی که تو شادی من باتمام وجودم شادم”! ]




✅پی نوشت:
فیلم حکومت نظامی درست هفت سال قبل از انقلاب ایران ساخته شده‌ و تئودوراکیس در زمان انقلاب بین دانشجویان و روشنفکران ایرانی بسیار محبوب بوده‌ است


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅چشمهایی که چشمهای دیگر را نظاره میکنند؛ اما بر تلخی حقایقش چشم نمی بندند...و ایمانِ ناظر به حقیقت بالاخدامرتبه گی به دون مایه گی ته نشین شده ای بدل گردیده و درحد موعظه پلاسیده کشیشان باقی مانده.!



🎬✍ #رضا_کردبچه


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🎬نگاهی به فیلم " افسانه ۱۹۰۰" شاهکار جوزپه تورناتوره

✍ #رضا_کردبچه





*[ وقتی به چیزی که انتهایی داره فکر می کنی، لذت می بری و نمیخوای از اون فراتر بری... میخوای همونجا ساکن بمونی بدون هیچ تکونی...این نهایت خوشبختیه]


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🔹مرگهای ارزان؛ گورهای رایگان

✍🎬رضا کردبچه

@R_kordbacheh
✅قعر مرگ، حفرِ حفره های عمیق در بی انتهایی حیات به بن بست رسیده و پر کردن آن با تنهای بی جان خود توامان..با خطوطِ فاصله های کوتاه که تو را جدا میکند وجدا از حیات خویش بر خاکت می افکند..حفره های تنگ و خشک در رحم خاکی زمین اگر چه شباهتی با لزج چسبناک آغازین رحم مادر ندارد؛ اما به همان اندازه تاریک است و غوطه ور در نافِ بند خاک....
و حال به هر ایرانی یک حفره رایگان به سفره خالی اش بخشیده اند در انتهای مشقت زیستن تاریکش، در دلِ تو در تو های سیاه تنش که رازهای مگوی دردناک خود را مدفون کرده است در آن...یک قبر رایگان اما هزاران آرزو گران که زندگی به او نبخشید، هرچند که او آنرا به لقایش بخشید همه را در خاک سرد و پذیرنده رها.
"هراسش همه مردن در سرزمینی بود که مزد گورکنش از آزادی آدمی بیشتر بود، شاملوی بزرگ را می گویم؛ اما حال هراس ما مردن در سرزمینی ست که شاید ننگ زندگانی خیالی خود را در گوری خالی، مفت ببخشیم و چشم ببندیم بر این همه منزلت و کرامت فرو افتاده بر خاک...!
ما مرگ های بسیار دیده ایم، مرگ جنگ، مرگ فقر، مرگ حق، مرگ عدل، مرگ شرف و انسانیت... و مرگ بر های بسیار سرداده ایم برسر این و آن دشمن هوار کرده ایم و خود را در آن چالهای عمیق و غمین مدفون ساخته ایم اینچنین...
براستی کسب و کارمان همه مرگ است؛ سر فرو برده مرگیده در خویشتن بی جانمان که جز این سودی عاید حاکمانِ بر تاخ و نشسته اجساد لهیده بر تاریخ شوم اکنون سرنوشتی نیست!

@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🔸 بی مرزهای تن و خودزنی های وطن

✍ رضا کردبچه

@R_kordbacheh

🔹مارسل موس از بنیانگذاران جامعه شناسی ورزش درکتاب"فنون بدن" اشاره دارد که هر حرکت بدنی در همبستگی تنگاتنگ با بستر اجتماعی خود یک حرکت فرهنگی ست و نشانه های تاثیرگذار خود را دارد..
"باختن‌ از بردن"شاید یکی ازتاثیرگذارترین و فیگوراتیوترین حرکات نمادینی المپیکی باشد که در چهره مغموم کیمیا علیزاده در مسابقه تکواندو امروز در برابر نماینده ای از ج. ا. ایران پدیدار بود...برنده ای به سان بازنده ای مغموم، سرافکنده ای که سرافرازی اش دیده نمیشد در سایه کوتاه سیاست..! مانند جامعه ای سرخورده و سرافکنده اینروزها که به همه چی باخته است...به فساد، فقر، گرانی، بی آبی و از همه مهمتر به آرمانهای واهی خود....هرچند که وی مسابقه را در آنسوی مرزهای وطن بُرد اما در این بردن به کشتن تن خویش برخاست تا آنطور که می خواهد در بی مرزی های تنش زندگی کند، نفس بکشد و ورزش کند...به قول شاملو بزرگ : "هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست، که من به زندگی نشستم!"
از منظر میشل فوکو شاید بتوان گفت که بدن وی بیش از حد مکان غایی کنترل سیاسی، ایدئولوژیک نظام مند و قاعده مندی شده بود که وی بهمراه چهار پناهنده ورزشی کشور از آن‌‌ها فراروی نمودند و مرزهایی نو بر آن گشودند.

🔹آنچه که حکومتها را وادار میکند بدن‌ها را کنترل کنند،از هم جدا سازند و مراقبت شدید نمایند ایده اتمیزه کردن و جداسازی جامعه برای سلب یکپارچگی و تمامیت خواهی ، مطیع کردن‌جسم ها و در برابر هم قراردادن آنهاست.
دوئالیته های دروغین جداساز ، رو در رو قرار دادن‌ها نخ نما شده "وطن پرست- تجزیه طلب"، " مطالبه گر- اغتشاشگر" ، "خودی- غیر خودی"، " دوست و دشمن" تا آنجا پیش می‌رود که حکومت بناچار به خودزنی های گسترده خود و مردمان خود( بدلیل هم پوشانی آحاد مردم و جداسازی دروغین و تفکیک واهی) چه در مطالبات بحق زیستی مانند خواستِ آب، هوا و حق حیات ابتدایی متوسل می‌شود و یا به بهای حق آزادی در عرصه های ورزشی مانند حق انتخاب پوشش ،حق انتخاب حریف ورزشی و غیره ؛ آنرا سیاسی کرده و جوانان ارزنده و مهره های گرانقدر خود را یکی یکی از رده خارج کنند و یا بسوزانند.




@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🔹"پاچه خاران و تخَرخُران"

(تحلیلی انتقادی در باب چاپلوسی و‌ پاچه خاری در جامعه )


"چاپلوسان تنها در صورت شبیه دوست هستند
همانند گرگهای درنده شبیه سگهای وفادار!"


۱) ریشه شناسی پاچه خاری( اسم مصدر خاراندن)که به غلط به نگارش پاچه خواری ( اسم مصدر خوراندن)در ادبیات محاوره ای متداول شده است به عمل یا گفتار خوشایندی گفته می‌شود که معمولا پاچه خاران(اشخاص زیر دست)به مقام بالا دستی خود ابراز می نمایند که اغلب وجه زبانی وگفتاری داشته و در بازی‌های زبانی ادا می‌شود و کمتر در رفتار نمود پیدا می‌کند و شخص پاچه خار اغلب شخصی متملق، چاپلوس وچرب زبانی ست که درحیطه های مختلف عام جامعه چه در محیط های اداری چه غیراداری، بازاری و غیره دیده می‌شود.
کاسه لیس زدن از نزدیکترین مترادف های این واژه بحساب می آید..سبقه نزدیک تاریخی پاچه خاری بر اساس مستندات و عکسهای بجا مانده از دوران قاجار را می‌توان به درباریان و ملازمان قاجار نسبت داد که از قدر ترین پاچه خاران تاریخ منحوس ایران بحساب می آیند.

۲) اماریشه شناسی اصطلاح "تخَرخُر" که مشتق از "خر" فارسی به معنای خود را به عمد به نادانی و خریت زدن و نا آگاه فرض کردن است...تخرخر یک مرحله بالاتر امادر ذات خود سخیف تر از پاچه خاری ست که اغلب در محیط های حامل قدرت و حوزه سیاست نمودبیشتر پیدا می‌کند که جابجایی های قدرت می بایست با احتیاط و اطمینان بیشتری صورت پذیرد و یا به تعبیری به زیر دستان تفویض شود..به زبان دیگر حاملان قدرت بالادستی بایداطمینان حاصل نمایند که زیردستان به‌ قدرت رسیده هیچ خطری برای آنها ایجاد نکرده و مطیع هستندو همچنین افسار تمام و کمال جاه و منصب در اختیار شخص مرکَب نشین(خرسوار) است..از اینرو به قدرت رسیدگان بطور سمبولیک دست به رفتارهایی اینچنینی می زنند..مانند مالیدن حکم ریاست بر سر و صورت خود مانند تنفیذ رئیس سازمان بهزیستی و یا کولی و سواری دادن به رئیس محیط زیست منطقه ای توسط یکی از زیر دستان برای عبور ازمسیر صعب العبور آبی!

۳) جرج زیمل یکی از اندیشمندان و جامعه شناسان اوایل قرن بیستم که آرا و نظریاتش در زمان خود به مانند اکثر اندیشمندان مهم نادیده انگاشته شده ولی هم اکنون در قرائت های جدید معاصر مورد اهمیت قرار گرفته است؛معتقد بود که علم جامعه شناسی چطور می تواند حلقه ای متصل با روابط و موضوعات ناچیز و ظاهرا بی اهمیت انسانی و زندگی که منحصر به فرد در اشخاص هست ارتباط برقرار کرده و آنها را تحلیل نماید..موضوعاتی همانند حسادت، پول، عشق، چاپلوسی و دیگر مسائلی که ما توجهی به آن‌ها در زندگی روزمره نمی‌کنیم ولی مانند تار و پودهای تنیده شده؛ تمام کنش های انسانی ما را تحت کنترل قرار داده و ما تحت تاثیر آن عمل می‌کنیم...وی همچنین معتقد بود که هر پدیده اجتماعی بطور مستقل و یکه نمی‌تواند مورد تحلیل قرار بگیرد و می بایست با پدیده های دیگری که درارتباط است و زمینه ساز آن یا‌ معلول آن می باشد..بطور مثال خرده فرهنگ‌هایی مانند پاچه خاری و یا تخرخر را می‌توان با الگوهای بدنمندی شده افرادزیر دست که تحت سیطره سیاست و قدرت به انقیاد در آمده اند وبهتر بگوییم تحت آموزش قرار گرفته اند تببین کرد.

۴)مارسل موس در مقاله ای تحت عنوان "تکنیک های بدن" (۱۹۳۶) که در خصوص جامعه شناسی بدن است اشاره دارد که چیزی بنام رفتارطبیعی در فرد وجود ندارد ودر هر رفتاری ردپایی از آموزش و تربیت اجتماعی دیده میشود...به نظر موس هر رفتار و هر حرکتی در بدن در جایی از زندگی آموخته میشود...از همین منظر وجه زبانی پاچه خاری یا رفتاری تخرخر گونه دقیقا آنچیزی ست که لزومش توسط جامعه متزلزل و بیمار به فرد مجیزگو یا مجیز خار آموزش داده می‌شود تاآن رفتاری را انجام دهد که از او انتظار می‌رود و خوش خوشانِ فرد صاحب قدرت و منصب باشد؛ که به‌جز آن از گردونه بازی هاي کثیف خارج می‌شود..! جامعه ای که بالا رفتن از پله های ترقی آن نه تنها بر اساس شایستگی حقیقی فردی پله ب پله طی میشود ، بلکه شایستگان و فرهیختگان راستین آن که تن به بازی هاي چرب قدرت نمی دهند از بالا به پایین کشیده شده وبا سر بر زمین کوبیده میشوند.
در این خصوص میشل فوکو معتقد بود که بدنها در بازه های زمانی مختلف در طول تاریخ تحت تاثیر قدرت و تاثیرات ناشی از آن همچون خشونت یا تنبیه قرار میگیرد که بر اساس آن فرد در برابر آن کنش های متقابلی را انجام می دهد...گاه در برابرقدرت سر خم میکند تا باقی بمانند ، گاه کمر خم میکند تا به آن سواری دهد تا به ارتقا دست یابند وگاه مانند برده یا کارمند یا شهروندی زیر دست اما راست قامت تحت بدترین شکنجه های روانی و بدنی قرار میگیرند تا مقاومتشان شکسته شود!




✍🎬#رضا_کردبچه


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅در همین لحظه که من در حال نوشتنم، درگوشه‌ی دیگری از جهان، انسان‌های زیادی گرسنه‌اند و در رنج... اگر «ژان پل سارتر» بود می‌گفت: من در برابر این گرسنگی مسئولم... البته من اعتراض می‌کردم و می گفتم:" من نمی‌دانم آنجا چه خبر است و برای تغییر وضع اسفبار موجود، کار چندانی از دستم برنمی‌آید". ولی سارتر می‌گفت این منم که انتخاب کرده‌ام بی‌خبر بمانم و به جای آنکه خود را درگیر این وضع اسفبار کنم و فقط بنویسم؛ می‌توانستم فراخوانی بدهم و اعانه جمع کنم یا از طریق ارتباطاتی که در اصحاب رسانه دارم، توجه همگان را به وضع موجود جذب کنم، ولی انتخاب کرده‌ام آن را نادیده بگیرم. من در برابر آنچه می‌کنم و آنچه انتخاب می‌کنم که نادیده بگیرم، مسئولم...مسئول!




🎬 #رضا_کردبچه
✍ #اروین_یالوم


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🔹عِرق ملی یا عَرق فردی!

✍رضا کردبچه

‌ 🎬بغض و ناراحتی علیرضا فیروزجا (قهرمان شطرنج ایرانی) که پس از پناهندگی به کشور فرانسه و شرکت در مسابقات بین المللی با پرچم این کشور به مقام قهرمانی رسید و البته غرور ملی اش آنطور که مشهود است به زیر سوال رفت!

✅شکل گیری مفهوم ملیت درنهاد افراد یک جامعه تنها و تنها در فردیت تک تک آنها صورت میگیرد و خلاصه می‌شود و نه بیشتر ..در فردیتی گوناگون، مستقل و تنها...بعبارتی دیگر فرد است که به ملیت خود هویت می‌دهد و نه بالعکس..از اینرو عناوینی چون غرور ملی ،عِرق ملی و غیره متکثر است و تعریف ناپذیر و نامفهوم!


@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅نوشتن برای من همانند رها کردن تیری ست در تاریکی؛مثل قلب سیاهی را نشانه گرفتن حتی وقتی همه جا تاریک است وکور؛ به امیدعبور تیرهایت ازحد روشنی و بینایی..هرچند تقدیرت استحاله درسیاهی باشد و برق چشمهایت در آن سیاهی بدرخشد ومحیط را برایت اندکی روشن سازد..مانند درنده ای وحشی که درکمین ایستاده تا کلمات را به دندان گیردو بگریزد از تاریکی.
نوشتن حادبیماری دست بیقراریست درخزیدن مدام بر خطوط کج ومعوج کاغذ..مانندخزنده ای سرگردان وجوهرین که برسپیدی های کاغذ واژگان را می بلعد وسطر ب سطر پیش میرود..نوشتن یک هوس بیقرارِ ناتمام است و زایش مجددش در واژن لزج واژگان!
نوشتن تورا از زندگی خلع میکند ودر جان بخشیدن به کلمات،حیاتی مجدد اما باشکوه می‌بخشد..مثل خدایی که مرده است قبل از زایش هستی؛اما آنرازنده می آفریند!
نویسندگان اغلب عمرهای کوتاهی دارند و تقدیرهای بلند؛چون زندگانی های بیشماری را زیسته اند در خیال و می مانند در کلام و نام

و تو ای انسان بی هنر؛حال اگرمیخواهی بامردنت زودفراموش نشوی،یاچیزهایی بنویس که ارزش خواندن داشته باشند،یا کارهایی کن که ارزش نوشتن و یادآوری ازنیک نامی ات در پیوست زمان!



✍#رضا_کردبچه


@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

من با تن تو
چون قایقی برافراشته از هماغوشی بادبانهای بیقرار
خود را به تمام آبهای آزاد و گرم اقیانوسهای دور زده ام.
از پستی بلندی های بسیاری از تنت عبور کرده ام
ازکوههایی باقله های برجسته ازهوس آتشفشانهای مذاب
یا دره هایی با شیارهای عمیق و باز
که مرا سخت در آغوشت گم می کند
از تمام جنگلهایی از رد نشانه های حضورت روی درختان
می توانستم دست بکشم و تو را لمس کنم.
جغرافیای عجیبی ست تن تو
جغرافیای عجیبی...
پر از طوفانهای نابهنگام کویری که بی آب و غذا
در آن روزهای متمادی رهایم می کرد
یا چاله های هوایی سحرآمیز چشمهایی
که مرا مدام در خود فرو میبرد و هوایی می کرد..
هیچ میدانی
سفر با تن تو
همانند داستانهایی با پایانی باز
هیچگاه تمامی ندارد..





شعر: #رضا_کردبچه



@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅ عشق در وصل است که به اصل خود باز میگردد یا در هجر خود؟!
بوردیو درجایی میگوید:"همیشه نوعی ابهام و هاله پوشی در روابط عاشقانه وجود داردو این ابهام لازمه استمرار این روابط است"آنچه مبهم است و در وهم، مکاشفه ایست سخت در تاری راه...نوعی پیش رفتن درهاله اگرچه آرام است و سخت دیدنی،اما در هم پوشانی آن خود را محو خواهی یافت..همواره در اتمسفر آن حائلی ست که فاصله می اندازد بین تو و اوی غایب.
به تعبیر"جرج زیمل"همیشه عنصرسومی بین افراد در داستان های عاشقانه فاصله انداخته ست..مثل عرف،فرهنگ،ایدئولوژی،طبقه اجتماعی یاخیانت که همگی محوندو مبهم!
فروید نظرجالبی ارائه میکند، ازمنظراو انسانهای دوران سنت معتقد بودندعشق(Eros)و روابط اروتيك،تمدن وپیشرفت راباخطر مواجه میکنند،یعنی در دنیای سنتی همیشه به عشق بعنوان مانع پیشرفت وتمدن نگریسته شده است؛زیرا عقلانیت وحساب وکتاب را از بین می برده است.از اينرو،تمدن درطول تاريخ براي حفظ خود،دوشكل سنتي روابط جنسي،يعني ازدواج و فحشا راحفظ كرده است..عشق حرکت دربین این دوحدّخطرناک ست..حدازدواج و فحشا..زیرا که تن دادن به هر یک از این دو، تورا از پای درخواهد آورد!



✍ #رضا_کردبچه


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🎬پایانی شکوهمند- آغازی متعالی

✍ رضا کردبچه


✅مسعود کیمیایی در قیصر تکلیف فیلم و شخصیت‌های آن را مشخص می‌کند و داستان را تمام و کمال به اتمام می رساند و رها نمیکند؛ اگرچه بهروز وثوقی با تنی زخمی به انتظار تقدیرش می ماند و اگرچه رسم داستان‌ ناجوانمردی چرک قیصر گونه به اشکال مختلف در طول زمان در جامعه ادامه دار باشد...اما آن پایان ،آغازیست در ذهن مخاطب در همان جامعه برای خلق یک تأویل و کشف معنای تازه.



@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🔸"گفتمانهای خفگی- گفتمانهای چند صدایی"

🎬✍ رضا کردبچه


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅تجربه خودخواسته گی مرگ ؛ تجربه بی نهایتی نزیستنِ یگانه زندگانی که از دست دادنش تفاوت چندانی با داشتن بی رمقش ندارد...زندگی بی رمق و بی مقدار جان...از جان گذشتن و رها کردنش برای نداشتن یک حیات ساده و روزی بی ارزش یک روزه ...
چه مردمان طلبکار و بیزاری شده ایم از زنده گی نکرده مان و اینگونه بدهکار به مرده گی های هروزه...مرگی که از گردنِ رگ هم به پوست و استخوانمان نزدیکتر رسوب کرده است...ما مردگان هزاران ساله را زیسته ایم خسته و در خود دفن کرده ایم پیوسته...درسکوت و لب نگشاییدن به رنج؛ ما در سکوت رنج را معنا میکنیم هر لحظه... تنها با یک قلب متراکم درد ،با یک ریه درگیر شده مسری و یک تن رام شده آرام در قعر قبر با هزاران آرزوهای محالِ حال... ویا به سادگی باخته به یک سیم کارت سوخته!
ما در پیوند با هیچی ،همه چیز را باخته ایم...ما زندگی را از باختن از ریشه های پوسیده آغاز کرده ایم و ادامه دارش می کنیم به هوس تمام کردنی زود هنگام.
ما بر مرگ تدریجی خود آگاهیم و این آگاهی، زیستن را خفیف تر اما شریف تر میکند هرچند اندک در این جهان ناآگاه از فجایع خویش که فراهم می آورد برخویشتنمان..
ما در شکست های مدام رستگار می‌شویم و در زیستن های اندکمان در برابر مرگ های بی شمار به زانو در می آییم اینچنین...



"من مردگان بیشماری دیده ام
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و در مرگ خود می گریستند
مردن
برایشان راه ساده شده مرگ است
اما زندگی شان
مرگی هروزه و سخت..!"






✍🎬 #رضا_کردبچه


@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🎶 Paola

By Mikis Theodorakis

🎬state of siege


🎼 "میکیس تئودوراکیس" آهنگساز شهیر یونانی خالق موسیقی های نابی برای فیلم‌هایی چون زد(z)، حکومت نظامی و زوربای یونانی روز گذشته ( پنجشنبه ۱۱ شهریور) در سن ۹۶ سالگی در گذشت...جدا از اندیشه های چپ و مبارزات سیاسی وی در طول زندگی ، شکست تنها رابطه عاشقانه این آهنگساز بزرگ با دختری به نام " پائولا" که پس از جریانات کودتا سیاسی پینوشه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ اعدام گردید؛ منجر شد که وی پس از این ضربه سهمگین روحی به خلق اثری باشکوهی بنام پائولا( Paola) دست بزند که بعدهابه همین نام موسیقی فیلم حکومت نظامی( state of siege) شد.

@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🔹چشمهایی که چشمهای دیگر را نظاره می کنند!

🎬✍رضا کردبچه

@R_kordbacheh

۱)تاریخ نگاری زندان در حافظه بشری همواره با جرم و آزادی پیوند تنگاتنگی داشته است..آنکه جرمی مرتکب می شود آزادی اش از او سلب؛ و همین سلب آزادی او را به اجبار از لحاظ فیزیکی تحت کنترل و انقیاد قرار داده و درموقعیتی پایین دست و کنترل شونده قرار می دهد توسط حاکمیتی ناظر و بالا دست که قوانینش نقض گردیده است..در ریشه شناسی فارسی به واژه زندان "بندی خانه" هم گفته می‌ شد...دربندی که در سکون آن خانه سکنی گزیده است ، در آن چهاردیواری خالی محبوس... اما مفهوم زندان در معنای مدرن تر آن از قرن هجدهم با سبک معماری پن اپتیکان( panoticon) یا "ساختار سراسر بین" توسط شخصی بنام "جرمی پنتام" انگلیسی ابداع شد که در آن به زندانبانان اجازه می‌داد با قرار گرفتن در برج های مرکزی تمام زندانیان را تحت نظارت داشته باشند؛ بدون اینکه زندانیان بدانند در کدام لحظه و کدام مکان تحت نظارت هستند..پیش از آن ؛ آنچه که فوکو در کتاب "تاریخ جنون" نقل کرده است جذامخانه هایی که در قرون وسطی محل نگهداری جذامی ها بوده بعدها پس از ریشه کن شدن جذام و هنگامی که جذام جای خود را به جنون قرون بعدی داد؛ آن جذامخانه ها تبدیل به محل‌های نگهداری افراد مجنون و افراد خاطی شد که به صلاح بود از مردمان عادی جامعه دور نگهداشته شوند تا به آنها آسیبی نرسانند..

۲) میشل فوکو در کتاب تاریخ جنون از شکل گیری پدیده زندان با مفهوم درونی "ساختار سراسر بین" به مفهوم گسترده تر اجتماعی بیرونی رسید که در آن اشاره داشت که این نظارت سخت توسط حاکمیت( به مثابه زندانبان) برای کنترل تمام افراد جامعه ( به مثابه زندانیان) توسط ابزار هایی مانند دوربین های مداربسته شکل تازه ای گرفته بطوریکه در خصوصی ترین اشکال زندگی انسانها رخنه کرده است.. در واقع اعمال قدرت نوین به سبب تکنولوژی از طریق نظارت شدید برای کنترل هرچه بیشتر و مطیع کردن افراد تحت نظر به مثابه بردگانی چشم و گوش بسته بکار می رود.. یعنی افراد جامعه در هر لحظه و در هر مکان احساس کنند که مانند افراد در بند و پایین دستی تحت نظارت توسط ناظر بالا دستی قرار دارند و باید مو به مو قوانین دیکته شده را رعایت نمایند

۳) آنچه در "هک کردن" و یا به تعبیری در به دام انداختن دوربین های ناظر مخوفگاه اوین اخیرا اتفاق افتاد؛ تمام معادلات این فرضیه فوکویی را در هم پیچید...بعبارتی دیگر با فاش شدن حقایق تلخ خفته ای چون شکنجه، ضرب و شتم زندانیان دریند، قانون شکنی های ماموران ضدقانون، اجحاف و تجاوز به حقوق بدن‌های ضعیف و شکننده زندانیان که در ذیل "ساختار سراسر بین" دوربین های مدار بسته اوین اتفاق و ثبت گردید ؛ حال با هک شدن و فاش سازی آن تبدیل به "ساختار همه کس بین" در سطح کلان جامعه شد... در واقع در فرایندی معکوس ناظر بالادستی حاکمیت به زیرترین سطح مشروعیت پایین دستی خود کشیده شده و ناظر خود بر نظر افکنده می‌شود! براستی چشمهای خفته ناظری که باید نظاره گر کنترل نظم و رعایت حقوق افراد جامعه باشد ، بر ضد غیر انسانی ترین تجاوزهای ممکن بر بدن‌هایی بی دفاع و بی سلاح زندانیان چشم می بندد و دستهایی که در دفاع از حقوق انسانی باید مانند چتری بر سر ستمدیده ای باز شود بر سر و صورت آن می کوبند... این حقایق دهشتناک و شرم آور به کمک تکنولوژی بر چشم میلیونها ناظر بیدار عیان گردید...حالا نگاه از زاویه دید پایین دست جامعه به قدرت پوسیده و تحریف شده صاحبان قدرت بالانشین تغییر جهت می‌ دهد!

۴)‌چشمهایی که چشمهای دیگر را نظاره میکنند؛اما بر حقایق تلخش چشم نمی بندند...و ایمانِ ناظر به حقیقت بالا خدامرتبه گی به دون مایه گی ته نشین شده ای بدل گردیده و در حد موعظه پلاسیده کشیشان باقی می ماند.!



@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

🎬نگاهی به فیلم " افسانه ۱۹۰۰" شاهکار جوزپه تورناتوره

✍#رضا_کردبچه


@R_kordbacheh

✅افسانه ۱۹۰۰ ( The Legend of 1900) شاهکار دیگری از جوزپه تورناتوره اگر چه شاید در نگاه اول روایتی در ستایش موسیقی باشد به مانند "سینما پارادیزو" اثر دیگر این کارگردان که در ستایش سینما است؛ اما با تعمق بیشتر می‌شود به کُنه نگاه فلسفی کارگردان به زندگی معلق و پر تعلیق انسانها رسید .داستان فیلم روایت زندگی کودکی تا جوانی شخصی بنام ۱۹۰۰ است که در یک کشتی در دهه اول قرن بیستم به‌ دنیا آمده و در آنجا رها شده است که کارگران کشتی پس از یافتن اتفاقی او، نامش را ۱۹۰۰ می گذارند و او از ابتدا تا انتهای زندگی خود را در کشتی گذرانده و هیچگاه پا بر خشکی و زمین نمی گذارد؛حتی وقتی که عشقی را بروی عرشه کشتی تجربه می کند و حاضر نیست حتی بخاطر آن عشق کشتی را ترک کند که درنهایت در همان کشتی بدلیل انهدام آن در سال‌های بعد جان خود را از دست می دهد..
کاراکتر اصلی فیلم با بازی "تیم راث" ( در نقش ۱۹۰۰) قهرمانی ضد زمینی و ضد خاک است که از تمام متعلقات و وابستگی هایی که انسان برای خودش روی زمین ساخته بیزار است و هیچگاه تا زمان مرگ خود خواسته تن به آن نمی‌دهد...او در کشتی حاملان مهاجرینی پیانو می نوازد که برای زندگی بهتر و خوشبختی به هر طریق خود را به سرزمین رویاهایشان- آمریکا- میخواهند برسانند، اما وی آن خوشبختی را تنها از همان دور دست و از عرشه کشتی می‌خواهد و تماشا می کند و پا بر خشکی خوشبختی نمی گذارد..او در بی تعلقی تمام، زندگی حقیقی معلق خود را بروی امواج سپری می کند و وقتی تنها یکبار تصمیم می‌گیرد که بخاطر عشقی که بروی همان امواج تجربه کرده پا بر زمین بگذارد و در پی آن عشق برود در میانه راه وقتی به جهان واقعی و مشمئز کننده بر می‌خورد و به آن می نگرد؛ مردد گشته و باز می‌گردد و می گوید: " من بخاطر چیزی که دیدم برنگشتم ؛ من بخاطر چیزی که ندیدم برگشتم!" یعنی دنیای حقیقی خیلی خالی تر،پوچ تر و کثیف تر است از آنچه به نظر می آید و او ترجیح می‌دهد در همان دنیای کوچک کشتی و ذهن معلق خود، زندگی در حرکت خیال را به یکجا ماندن و به گند کشیده شدنش دنبال کند.
بنظر می رسد " افسانه ۱۹۰۰" حتی در نام و عنوان خود نیز طعنه تکان دهنده ای به زندگی ایده آلی و امید واهی که آدمی در قرن بیستم منتظرش است می زند و بیان می دارد که آن ایده آل زندگی که انسانها در جستجوی آن و تلاش برای بدست آوردنش هستند شاید افسانه ای بیش نباشد...زندگی در تلاطم ، درخشونت، در جنگ، در بی قراری ها و بی ثباتی های مدام ، در عشق های نافرجام که در نهایت میدانیم ما به انتهای دردناکش خواهیم رسید اما آن افسانه ها به انتهای خیالی خود نخواهند رسید!




*[ وقتی به چیزی که انتهایی داره فکر می کنی، لذت می بری و نمیخوای از اون فراتر بری... میخوای همونجا ساکن بمونی بدون هیچ تکونی...این نهایت خوشبختیه]

( از دیالوگهای فیلم)




@R_kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

"شام غریبان"

🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی


✅کاری از : #رضا_کردبچه


*سیر کردن گرسنگان از برجسته ترین اعمالِ صالحین است! (قرآن کریم-سوره هل آتی)


@R_Kordbacheh

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅ صفحه رسمی من در شبکه اجتماعی اینستاگرام:

Https://www.instagram.com/Reza.Kordbacheh_official

Читать полностью…

✏اندیشه های رضاکردبچه

✅‍ "بازی کردن" عنصر مشترک کلیدی که اینگونه سینما و فوتبال را بهم سخت گره می زند و در جایی نزدیک بهم پیوند می دهد...آیا بجز اینست که همان نقش هایی که هنرپیشه گان و بازیگران بر پرده نقره قام سینما بازی می‌کنند از جنس بازی بازیکنان فوتبال بر مستطیل سبز نیست؟ آیا این دو از الگو مشترک "فریب دادن و گمراه کردن" دیگری استفاده نمی‌کنند؟ فریب آنکه در روبروست بعنوان رقیب در مستطیل سبز برای رسیدن به دروازه و پیروزی ،‌ و یا بازیهای هنرپیشه گان در برابر چشمهای مخاطب برای باور یک دروغ دلفریب؟
با این مقدمه به سراغ کسی می روم که دیگر الان در بین مان نیست اما در زمان حضورش با دانش و علم فراگستر و تفسیرها و تحلیل های جامعه شناختی زیبایش ؛ زیبایی های فریبنده سینما، فوتبال و حتی زندگی و مرگ را برای من مخاطب مانند یک تئوریسین با دانش تئوریزه می‌کرد ،‌اما به مانند بسیاری از مربیان فوتبال، کارگردانان و حتی مجریان و کارشناسان رسانه کشور، مردم فریب و فریبکار نبود...حمید رضا صدر با آن صلابت بیانی که واژگان برای ادای حق مطلبش قدرت کافی نداشتند و کم می آوردند در برابرش و آن حرکات دستانی که هنگام صحبت پرشورش به مثابه کارگردان یا سرمربی فوتبال تاکتیک های گفتاری خود را در زمینِ ذهن مخاطب پیاده می‌کرد برای من به مثابه یک انسان کامل و عمیق بود..او بسیار نوشت و بسیار اندیشید، اما اندیشه مرگ که همواره جلوتر از او بود ، او را بازنده خط پایان زندگی نمود..
او دیگر در میان ما نیست اما غیابش و دانشی که در این چندسال به جامعه ما ارزانی کرد از سقف آگاهی بسیاری از مدعیان هنر و ورزش این مرز و بوم بالاتر است..

روحش شاد🖤



#حمید_رضا_صدر

@R_kordbacheh

Читать полностью…
Subscribe to a channel