"اندیشه هایی پیرامون جامعه شناسی، هنر و ادبیات..." 📚 🎬 🎭 🔸️دانشجو دکتری جامعه شناسی؛مسائل اجتماعی ایران 🔸️شاعر، نویسنده و کارگردان- مستندساز اجتماعی (ارسال نظر و نقد): @Reza_Kordbacheh
🔹کوکِ آبی عشق
✅تحلیلی بر فیلم " خفتان آبی" اثر مریم توزانی نماینده کشور مراکش در اسکار ۲۰۲۳
"همانطور که آرام به هم چشم می دوزند،
عشق را در تن رام هم کوک می دوختند..."
۱) شاهکار "خفتان آبی" ( The blue caftan) را نمی توان بی ملاحظه دید و بی ملاحظه تر از آن عبور کرد و به فراموشی دیده بی حافظه ی این روزگاران بی خاطر سپرد..! برخی آثار سینمایی چنان با ظرافت و ملاحت ساخته و پرداخته و در واقع بند بند تصاویرش، هنرمندانه دوخته می شوند که گویی به نهایت شکوهمندی و هیبت یک لباس فاخر زنانه همچون خفتان( نوعی لباس بلند و گشاد زنانه ) درمی آیند که تنها باید آنرا هر بار در تن زنانه زیبایی دید و از تماشای آن در هر فرصتی لذت برد...بله این فیلم برگرفته از نام حریر آبی لباس زنانه ایست که حلقه وصل مثلث عشقی و ممنوعه یک زوج خیاط میانسال( مینا و حلیم) و شاگردی بنام یوسف است که بین آنها دست به دست می شود و برخلاف تصور ،عشقی تابو و همجنسگرایانه را بین حلیم و یوسف احضار و منصه ظهور می رساند. حریر زنانه ای که دستان و چشمهای مردانه و عشق طلب اما، آنرا کوک می زنند و توامان عشق را در چشم هم آرام آرام دوخت می زنند!
۲) شکوهمندترین مشخصه این فیلم ،علاوه بر سناریو درخشانش که توسط "مریم توزانی" کارگردان مراکشی این فیلم به رشته تحریر درآمده، نقش آفرینی های بی بدیل بازیگران این فیلم است که کارگردانش به مثابه خیاطی زبردست آنرا به غایت به ظرافت هرچه تمامتر نقش دوزی بر تن بازیگران خود کرده است..نقش های نقش دوزی شده در جای جای این فیلم، همچون نقشهای آراسته بر تن پارچه مخملی و نازک آرای آبی رنگ خفتان..! گویی بازیگران این فیلم در نماهای اینسرت و کلوز، هرچقدر با وسواس ،دقت و ظرافت بیشتر، کوک های سوزن را بر پارچه می زنند، در نقش های خود بیشتر و عمیقتر فرو می روند و با هر کوک، تارو پودهای نامرئی عشقی را بین خود محکمتر دوخت می زنند..
۳) ناب ترین و تاثیرگذارترین سکانس این فیلم، در فروپاشی و عوض شدن اتمسفر غمبار اثر(حاصل عشق تلخ حلیم و یوسف) و همچنین ناخوشی سخت مینا(بدلیل سرطان)آنجایی اتفاق می افتد که ناگهان با موسیقی شاد پیچیده در فضای خیابان ، هرسه آنها کنار پنجره شروع به رقصیدن نابهنگام می کنند: چشم در چشم اشک آلود وآشکارکننده رازهای هم، و لبخند در لبخندهای تلخ و جدا شونده از هم...
"اروین یالوم" در بخشی از کتاب وقتی نیچه گریست می گوید: "برای زایش ِ ستارهایی رقصنده، باید آشفتگی و شوریدگی های ناب در درون خویش داشت..." پارادوکس التقاطی غمبار حاصل از عشق حلیم و یوسف وهمچنین آگاهی از مرگ پیش رونده مینا، منجر به رقصان شورانگیزی می شود که تمامی شوریدگی ها و آشفتگی های دیوانه وار، اما آرام و رام این اثر را باخود به همراه دارد و مثل ستاره ای درخشان چشم ها را به خود خیره می کند.
۴)"بازیگردانی چشم ها" تعبیری که شخصا من برای ایفا نقش های این فیلم توسط بازیگرانش به کار می برم.."خفتان آبی" فیلمی کم دیالوگ در کلام گفتاری و پر دیالوگ در کلام دیداریست! به عبارتی کارگردان این فیلم بسیارماهرانه و شهودی، چشم ها را به جای زبان به خدمت می گیرد تا از توضیحات بیجا که تضییع کننده روایت احساس روان بازیگرانش هست جلوگیری کند..زبانِ چشمها آنچنان در سکون و سکوت حاصل از عشق و جدایی در سراسر اثر باهم دیالوگ برقرار کرده و عشقبازی می کنند که لحظه ای غفلت و مکث بی توجهی مخاطب را برنمی تابد، بطوریکه چشمهای مخاطب را خیرگانِ قابهای مسحور کننده و صمیمیت بلافصل دوربینی می کند که بدلیل نزدیکی شهودی و متافیزیکی به شخصیت ها و همچنین مجاورت و نزدیکی فیزیکی در نماهای کلوز و اینسرت در میزانسن ها، آنرا را به ناظری مستقیم بدل میکند که بخشی از عضو خانواده در درون فیلم می شود که تمام روند عشق و جدایی جاری در فضای داستان را با پوست و استخوان حس و با چشمانی خیس دنبال می کند!
۵)"خفتان باید گشاد و راحت باشه تا در تن زن زیبایی بیافرینه" این جمله حلیم(مرد خیاط) به زن مشتری است که برای سفارش لباس به مغازه خیاطی آمده بود... دقیقا آنجا که به هنگام مرگ نیز ،نباید کفنِ تنگ و چسبیده بر تن مرده نمود که زیبایی تنِ تنگیده و به تنگ آمده از زندگی خویش را در پوشش مرگ رهایی بخش از بین خواهد برد...این توضیح انتهایی در این یادداشت به سکانسهای آخرین فیلم مربوط می شود که پس از مرگ مینا ، حلیم و یوسف خفتان را به جای کفن بر تن مرگ وی نموده و تابوت را دو نفره تا گورستان همراهی می کنند...استعاره ای از استمرار و حمل تابوی تابوت عشق خویش و کشیدن بار تنهایی آن بر دوش در آرامشی بدون حضور دیگران...
✍ رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
🎙فایل صوتی مصاحبه با رادیو گفتگو پیرامون "اعتیاد زنان" و بررسی عوامل موثر بر شکل گیری آن در جامعه..
@R_Kordbacheh
🔹انحراف از معیار و جامعه فالش!
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) فالش بودگی در علم موسیقی یعنی انحراف داشتن، یعنی به اشتباه خواندن نت موسیقی در گامی بالاتر یا پایینتر و یا در گامی خارج خواندن و نواختن آن با آلت موسیقیایی... وقتی یک خواننده یا موزیسین در حین خواندن لحن و فواصل موسیقایی را به درستی ادا نکند و یا یک یا چند نت را خارج از گام اصلی آهنگ بخواند به گونهای که لحن آهنگ تغییر کند، گفته میشود که خواننده فالش میخواند.
کلید واژه "انحراف از معیار" در تعریف ذکر شده از آنچه فالش بودگی ست، در گستره ای کلی تر و عمومی قابل تسری به جامعه های نابسامد و نابهنجار یست که در چهچه های ناکوک هنرمند نماهایش ، همهمه های بی ربط و بی پایه متخصصانش و زمامداری پر سر و صدا و پوچ حاکمانش کاملا نمود یافته که با هیچ معیار و استانداردهای پذیرفته شده عقلانی، تطابق و هارمونی نداشته و بعبارتی هر کس درهر جایگاه نامرتبطش، ساز ناکوک خویش را می نوازد و از آب گل آلودِ جامعه ته نشین شده در لجنزار هنر و تخصص و آگاهی، ماهی های مرده خود را صید می کند!
۲)اصطلاح چندصدایی یاپلی فونی ( Polyphony ) را "باختین" زبانشناس روسی از موسیقی وام گرفته و آنرا در تقابل با تک صدایی قرار می دهد و بطور مختصر اشاره به این موضوع دارد که همانطور که سازها و نواهای مختلف در یک ارکستراسیون باید با هماهنگی یکدست به وحدتی باشکوه و همنوایی زیبا برای شنیدن تمام صداها برسند، در هر جامعه ای نیز انسانها به مثابه ابژه هایی متکلم و دارای آگاهی می توانند از طریق زبان و گفتگومندی و تکثر آرا مختلف به وحدتی چند صدایی و پلی فونی برسند که این باعث می شود علاوه بر پذیرش و شنیدن نظرات یکدیگر، در قبال تک گویی های سوژه محورانه و حاکم مآبانه هرنهاد قدرتی مقاومت نمایند و اگراین گفتگومندی و تفاهم بین صداهای مختلف که هابرماس از آن به "پراگماتیک عام" یاد می نماید صورت نپذیرد و تعامل در بستر اجتماعی خود شکل نگیرد ، خودگویی ها و خودکامگی ها در بستر تک گویی خود محورانه نهاد مسلط قدرت جایگزین آن خواهد شد که جامعه را از فضای دموکراتیک خود دورتر و شکاف بین اقشار مختلف در جامعه را بیشتر وبیشتر می کند؛ بطوریکه هیچکس صدای دیگری را نمی شنود، تحمل صدا و ابراز نظردیگری را ندارد و گویی همه در ساز ناکوک خویش در حال نواختنی فالش و نابهنجارند
۳) اتفاقات و تحولات بسیار مهم اخیر در حوزه اجتماعی وسیاسی ایران بعد از مرگ مهسا امینی را می توان نمونه بارزی از شکل گیری و هموانی طیف گسترده ای از یکدست شدن صداهای مختلف جامعه در خصوص طلب و در ادامه ایجاب آزادی های مشروع مدنی در بطن شعارهای " زن -زندگی- آزادی" دانست...امر مهمی که برای گوشهای جناح اقلیت مخالف، این وحدت و همنوایی شکل گرفته غیر قابل تحمل و غیر شنیداری است و به هر نحوی تلاش حداکثری برای انحراف کردن از معیار آن همترازی صداها و خواسته های یکدست را در دستور کار خود قرار داده اند ..از حملات بیولوژیکی به مدارس گرفته تا پلمب دسته جمعی مراکز تجاری و یا بازداشت فعالین و کنشگران مدنی و اجتماعی. بدیهی ست در هرکدام از این موارداگر تقابل ضدخواستهای اقلیت مخالف، به گفتگو و تعامل با خواستهای اکثریت موافق نیانجامد و به گفتگومندی و اجماع واحد نرسند ، نتیجه اش جامعه ای فالش تر و نابهنجارتر از تعارض عقایدی خواهد شد که سودش به نفع حاکمان قدرت تک گو و خودمحوری تمام می شود که هدفشان همین شکاف بین طیف های مختلف و اتمیزه کردن بیشتر جامعه خواهد بود.
@R_kordbacheh
✅" آزادی من برای حرکت دادن مشتم در هوا آنجایی به پایان میرسد که صورت شما آغاز میشود. یگانه دلیل موجه برای آنکه مرا از عملی کردن خواستهام باز دارند، یا وادارم کنند که برخلاف خواستهام عمل کنم، این است که شخص دیگری از اعمال من آسیب ببیند.
زندگی خصوصی من به خودم مربوط است. مادامی که عملا با کردار خود به شخص دیگری آسیب نمیرسانم قدرت و جامعه حق دخالت در آن را ندارد...هر کس که بالغ شده باشد و بتواند تصمیمهای آگاهانه بگیرد باید از آزادی روش زندگی برخوردار باشد،
حتی اگر من با اعمالم به خودم آسیب برسانم، این دلیل کافی برای مداخلهی قدرت و جامعه در زندگی شخصی من نخواهد بود.
پدر مآبی یعنی کنترل اعمال افراد با این استدلال که خیر آنها را بهتر از خودشان تشخیص میدهند و این تنها در حق کودکان، بیماران روانی و افراد غیر متمدن صادق است نه افراد بالغ، آگاه و تحصیل کرده"
✍ #جان_استوارت_میل
@R_Kordbacheh
🔹سم الفبا و کلاسهای گاز !
✅واکاوی جامعه شناختی حملات سمی بیولوژیکی به مدارس دختران ایران زمین
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) میشل فوکو در تحلیل تبارشناسی خود از سیر تحول نظم و انضباط در نهادهایی چون مدرسه، زندانها، پادگانهای نظامی و دیگر نهادهایی که بدنمندی انسانها به بند دستگاه نظم ونظارت، آموزش و تربیت و یا درمان کشیده می شود ،به این نتیجه نهایی می رسد که بدنها در سازو کارهای این نهادها بدلیل انقیاد و سرکوب، تنبیه و مجازاتِ هر لحظه ی دستگاه قدرت نه تنها رشد و اعتلا نیافته ، بلکه در نتیجه ای معکوس دچار خمودگی، انقیاد و از هم پاشیدگی هویتی خواهند شد. به تعبیر دیگر نهاد انضباطی همچون مدرسه با نگاه میکروسکوپی و با زیر نظر داشتن تمام جزئیات و رفتارهای دانش آموزان از طریق معماری دیده بانی ساختمانی(نگاه سراسر بین) و داشتن ساختار سلسه مراتبی قدرت: مدیر، ناظم، معلم پرورشی و اخلاق و....تنبیهاتی چون جرائم آزاردهنده مشق شب ، توبیخ و اخراج و یا حتی تنبیه بدنی با ابزارهایی چون خط کش، ترکه، چوب و توهین و خشونت کلامی و همچنین در بروزترین شیوه تنبیهی این اتفاقات اخیر در مدارس دختران یعنی تدریس سم الفبا در کلاسهای گاز سعی در خرد کردن و فروپاشیدن مقاومت بدنهای غیرمطیع، سرکش و نافرمان و ساختن بدنهایی قاعده مند، مطیع و یکپارچه تحت قوانین خود را دارد..پوشیدن یونیفرم های یکسان و یکپارچه همچون لباسهای زندانیان و یا بیماران بیمارستان و یا تراشیدن موهای سر همچون مجرمان و تبهکاران و احتمالا استفاده از ماسک های ضد گاز شیمیایی در سر کلاسهای درس، در راستای همین شبیه سازی و القای سوژه های مجرم - دانش آموز، تبهکار- دانش اندوز خواهد بود!
۲) "هرجا قدرت هست، مقاومت هم هست" شاید این گزاره فوکویی به چگونگی درک ایده تبدیل شدن ماهیت دانش آموزان و دانش آموختگان نظام آموزشی حاضر جامعه به عناصر قانون شکن، تبهکار و مجرم خطرناک برای حکومت کمک شایانی نماید...اتفاقات و اعتراضات اخیر در جامعه تحت "شعار زن - زندگی - آزادی" بلافاصله پس از فروکش کردن در سطوح و طبقات مختلف جامعه، بدنه سیستم آموزشی جامعه ایران را مورد هدف و تحت سیطره خود قرار داد و اعتراضات مدنی دانش آموزی با جسارت و مقاومت بیشتری و طرح شعارهای تابوشکنانه ادامه پیدا نمود. بدیهی ست آنجا که قدرت است، مقاومت هم هست،اما هرچقدر مقاومت بیشتر شود،قدرت بیشتری برای برشکستن بدنه آن مقاومت فشار خواهد آورد..از اینرو اگر حملات بیولوژیکی شیمیایی و سمی به مدارس دخترانه در سطح کشور را نوعی ساز و کار تنبیهی فراساختی و بالا دستی قدرت، بر علیه مقاومت بدنهای نافرمان مدنی و حرکات اعتراضی دختران- تبهکاران به زعم حکومت بدانیم، باید بپذیریم که فروپاشی ساختارهای آموزشی آن نظام در پی فروپاشی و به بن بست رسیدن ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن آغاز شده است و این یعنی تخریب و اضمحلال چهار ستون بدنه بیمار و فرتوت یک نظام... نظامی بی ساختار و عاری از کارکردهای صحیح اقتصاد، سیاست،فرهنگ و اجتماع ، که هر آن خطر فروریختن و اضمحلالش وجود خواهد داشت.
۳) نمود گسست از گذشته مذموم زن ایرانی درتوالی چهار دهه گذرحکومت ایدئولوژیک که زن را تنها هویتی دربستر و همبستر با قواعد جزم اندیش مولد نسل طلب می کرد؛ در پیوند و آشتی نسل حاضر و نوین دختران ایران زمین با بدنهای خود و جوانه زدن خواسته های تنانه شان درفضا و مکانهای حقیقی و عیان متبلور گردید..درحقیقت نسل راسخ دختران ایران بانو اندک اندک آموخته اند که در بدنهای خود زندگی کنند، با آن به وحدت وجودی و آشتی برسند و از رهایی و عیان ساختن زیبایی ها و تابوهایی که سالها در خفا بود نهراسند...اگرچه حکومت سعی در سمی کردن اندیشه های آنان دارد، اما ریشه ها و بذر وجودی این تنانِ عصیانگر در خاک رهایی دیگری جوانه زده است...خاکی عاری از آفت ارتجاع !
"آلفرد وایت هد" فیلسوف انگلیسی در جایی می گوید که هرحادثه ای که پیش می آید در خود گذشته ای و جوانه ای از آینده دارد
مادران گذشته توسری خور، اکنون نسل دختران و زنان عاصی توسری زن حاکمان قدرت را در دامان خود پرورش داده اند که فرا از هر آموزش و پرورش مسموم و نامعلوم، راه خود را پیدا نموده و روسری و توسری را توامان باهم بر نمی تابتد، اگرچه سم را بجای الفبای درس در کلاسهای گاز به خوردشان دهند.اما آنها نفس خواهند کشید، جوانه خواهند زد و درخفگی این هوای مسموم حتی ثمر خواهند داد...دخترانی که بی شک آبستن کینه و نفرت وامید در نطفه های نسلهای عاصی آتی خواهند بود!
@R_Kordbacheh
🔸️قلبهای قرمز یکبار مصرف!
(واکاوی درباب احوالاتِ عشق وناپایداری های حاصل آن)
✍🎬رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
"ناف ما بر مهر او ببریده اند
عشق او در جان ما کاریده اند"
🔹️ریشه ی واژگانی عشق در زبان ادبیات فارسی را از "عشقه" دانسته اند، عشقه نام گیاهی است که در زبان فارسی به آن "پیچک"می گویند. این گیاه به دور گیاهان می پیچد و آنها را زرد و خشک می کند...عشق نیز وجود عاشق راچنین می کند! آنچه شدت میبخشد جان را و میپیجد در روح جدا از خود آنرا از ریشه بر می کند.
اولین ریشه ی مهم بحث از عشق در فرهنگ غرب نیز به رساله ی مهمانی (ضیافت=سمپزیوم) افلاطون و رساله ی اخلاق نیکو ماخوسی ارسطو می رسد و تقسیم عشق به مجازی- حقیقی یا شهوی- روحانی هم از آن ریشه می گیرد.
کلمه عشق پیش از اسلام در ادبیات عرب وجود نداشته است و پس از اسلام وارد ادبیات عرب شده و به تبع آن در ادبیات فارسی راه یافته است...ظاهرا نخستین بار شهید بلخی (وفات ۳۲۵ ه.ق) از این واژه در شعر استفاده کرده است:
"عشق عنکبوت را ماند بتنیدست تفته گرد دلم"
هرچند دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه میگیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš) به معنی "خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستوجو کردن"پیوند دارد.
🔹️زیگموند باومن، جامعهشناس عصر حاضر در کتاب "عشق سیال" معتقد است که جهان مدرن، جهانی ناپایدار ، محاسبهگر و افسونزدای شده است که در آن روابط عاشقانه به شکلی سست، موقتی، غیرقابل اعتماد و کالایی شده تعریف میشوند و نوعی ناپایداری در عشق، تحت پیامدهای مخرب مدرنیته بر انسان مصرفی در جامعه کنونی مستولی است...آنچه را که مصرفی ست تا زمانی مورد استعمال قرار میگیرد که لذت به ما بخشد..و مصرف بدون لذت سریعا جای خود را با لذت دیگری جایگزین خواهد شد...انسان ،انسان را مصرف میکند و تنها تفاله های به نام عشق به کام عاشق بجا مانده از وی باقی می ماند!..هرچند بنظر می رسد که اصطلاح "عشق فرّار" جانشینی مناسبتری بر عشق های سریع فراموش شدنی با کمترین خاصیت اثرپذیری و اثر گذاری باشد..چیزی که نه دیگر به یاد می ماند ؛ و نه دیگر به یاد می آرد!
🔹️عشق در عصر حاضر با تسهیل در ارتباطات مجازی و تکنولوژی های ارتباط جمعی به امری حاد واقعی( باز نمود غیر واقعی عشق از تصویر آن بروی نمایشگرها و نمایش های بدنی ) بدل شده است...عشق از متن به حاشیه ( حاشیه ذهن- حاشیه خیابان) و از عمق به سطح رانده شده است..عشق های رنگ آمیزی شده سطحی و دم دستی..عشق های تزئینی ربان زده شده دستفروشان..بادکنک های عاشقِ دست به دست شده خیابانی...شکلات های قلب تلخ دهن زده... هرکه قلب بادکنکی اش بزرگتر ؛ عشق اش لاکچری تر و عیان تر ! اگرچه در گذشته های نه چندان دور دفاتر ، دلنوشته ها و حتی عکسهای عاشقانه امر قدسی و شخصی برای فرد عاشق محسوب میشد و در امن ترین و نهان ترین مکانها دور از دسترس همگان نگه داری میشدند؛ اما امروزه آن امر نهان و والا در ذهن به ابژه ای عیان و آشکار در عین بدل شده و و اساسا ماهیتش دیگر در معرض همگان گذاشتن و با دیده شدن بیشتر تعریفمیشود...عشق به عنصری نمایشی و عاشق و معشوق بازیگران صحنه نمایش آن با زننده ترین و فیگوراتیو ترین شکل ممکن در فضاهای مجازی و واقعی؛ روزمره گی های عشق را بازی می کنند و یکدیگر را همینطور بازی می دهند!
@R_Kordbacheh
🔹رنج بدن نما...
✍رضا کردبچه
✅برای فرهاد میثمی و رنج بدن نما و عمق اندوه بی پایانش...
۱) میشل فوکو در کتاب "تنبیه و مراقبت" به واکاوی رابطه اصلاح مندی بدنِ مجرم و انضباط حاکم در نهادهایی مانند زندان می پردازد که باعث میشود بدنِ دربند ،تحت آموزش و مراقبت و همچنین نظارت حاصل از قدرت در زندان ،نظم به خود بگیرد و به اصطلاح اصلاح شود...در واقع قدرت، بدن افراد را از طریق آموزش و نظم دادن به محیط زندگی ، تحت تاثیر قرار میدهد و به همین دلیل میتوان از زیست - قدرتی حرف زد که میخواهد بر بدن اعمال شود و آنرا در نظم مورد نظر خود سازمان دهد. اما، فوکو در نهایت میگوید که قصد اصلی او، بررسی قدرت نبوده و میخواسته مسالهٔ سوژه را بررسی کند. یعنی چگونگی شکل گیری فرد به عنوان کسی که میشناسد و البته، به نظر فوکو همزمان خود را تحت انقیاد قرار میدهد.
۲) بدن مجرم در حال حاضر دیگر به مانند دوره پیشا مدرن به منزله آماج اصلی سرکوب کیفری، مورد تعذیب، مثله شدن، داغ خوردن، تکه تکه شدن، ریختن مواد مذاب در معرض دید عموم قرار گرفتن قرار نمیگیرد.. از اوایل قرن نوزدهم نمایش تعذیب و درد حذف شد، تکنسین جای جلاد و روح جای بدن را گرفت و هدف از حذف مجرم به اصلاح آن تغییر کرد..
بعبارتی درد آنی از مرگ مجرم بطور مثال از طریق گیوتین، به رنج مستمر و کشنده وی در چارچوب بسته زندان منتهی شد.دیگر رنج جسمى و درد بدن هدف و عنصر اصلى کیفر نیست و بدن به منزلهی واسطه و وسیله نقش ایفا میکند که با انواع محرومیت از آزادى و حبس مواجه میشود. در واقع تقلیل اعدام صرف به مرگ هزار باره ی حبس و بند!
۳) از طرفی با حذف شدن حذف فیزیکی مجرم و امکان اصلاح و نگهداری وی در حبس ، دامنه خطاهایی که دستگاههای قانونگذار می توانستند فرد مجرم را به واسطه آن خطاکار بشناسند و دربند کشند، گسترده تر گردید...انقیاد هر گونه آزادی بیان و اندیشه ورزی مردان و زنان آزاد اندیش نیز ثمره همین تغییر رویه دستگاههای حاکم بود که توانست هرگونه مخالفت ایدئولوژیکی در زبان و ذهن را در زمره اعمال مجرمانه بداند و زندانهای خود را مملو از اندیشمندان و هنرمندان و آزاداندیش نماید.
۴)فوکو اشاره دارد به این موضوع که بدن مجرم( از دیدگاه نهاد قدرت) به مثابه سوژه به زیر کشیده شده تحت انقیاد دستگاه قدرت در زندان قرار دارد، ولی ذهن و البته تن وی میتواند سلطه پذیر نباشد و از سرخم کردن در قبال آمران خود سرپیچی کند .اما وی به ساز و کار این سرپیچی اشاره نکرده است...بنظر می رسد کنش"اعتصاب غذا" ( Hunger Strike) یکی از بدیهی ترین و فردی ترین پادتن های اعتراضی باشد که شخص محبوس می تواند از آن برای اعلام سلطه ناپذیری خود استفاده نماید... بعبارتی فرد ، تن خود را تا مرز فروپاشی می کشاند تا مرزهای جدیدی برای مطالبات اجتماعی جمعی باز نماید..برخلاف اعتصابات جمعی کارگری که یکی از خصیصه های انقلاب صنعتی و ستاندن حق کارگران در قبال کارفرماها برای زندگی و زیستنی به حق محسوب می شود، "اعتصاب غدا"در فردی تربن شکل ممکن باز پس دادن همان حداقل حق زیست ممکن است از طرف اعتصاب کننده به آمر خود و باز ستاندن حقوق دیگری چون آزادی بیان، مطالبات مدنی و اجتماعی دیگر در قبال معامله جان خود با آن!
۵) رنجِ بدن نمی گنجد در عکس، رنج ،خود بدن می شود ، رنج بدن نما..! قفسه سینه ات در پشت میله های زندان ، قلب آزادی را گروگان گرفته است و تو در جان کندنی جانفرسا از زندگی سختترت طعام را حبس و زهر را آب می نوشی و ما همچنان با نگاه خیره، شرمساری را جای لقمه های نان فرو میدهیم...بدن تو وطن تحلیل رفته ماست... وطن ما،حقیقت کشنده و دردناک تن نحیف توست که آن را با چشمهای اندوه نشانمان می دهی..با عمق چشمهای اندوه ،اندوه ، اندوه...
@R_Kordbacheh
🔹سهم فرشتگانِ مست
✅ نگاهی به فیلم "سهم فرشتگان"( The Angels' Share ) اثر کن لوچ
✍ رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) "سهم فرشتگان" اصطلاحی در صنعت ویسکی سازی است که کنایه به آن مقدار اندک از ویسکی دارد( ۲٪ الی ۵٪) که هنگام جابجایی و مصرف تبخیر شده ، بالا رفته و سهم فرشتگان آسمانی میشود! و این فیلم بر اساس این نام ساخته شده است... سهم بخار شده ای که گویی فرشتگان با استنشاق آن، مست و نشئه سرنوشت انسانها و تقدیر نوشته شده جهان را، بطور فاجعه باری ناهمگون و مصیبت باری رقم می زنند..و این خود شاید دلیلی است بر تمام نابسامانی های بشری و هرج مرج های جهان که از همین حال خراب فرشتگان معصوم و دائم الخمر خداوند و عدم تعادلشان در رقم زدن سرشت درست هستی نشات گرفته است!
۲) اگر بخواهیم یکی از اساتید مسلم مدیوم سینما در بازنمایی رئالیسم اجتماعی و به چالش کشیدن ناهنجاری هایی مانند فقر و زندگی مستمندان جامعه را نام ببریم قطعا "کن لوچ" گزینه بی چون و چرا این انتخاب است..کارگردان فهیم انگلیسی که تقریبا در اغلب کارهایش داستان زندگی های مشقت بار طبقه ای از جامعه( به خصوص طبقه کارگر) در قلب اروپای مدرن سرمایه داری را به سادگی و باور پذیر به تصویر میکشد که شرافتمندانه با تقدیر بدشان در ستیزند و سعی در بقا و فرو نرفتن در منجلاب سرنوشت شومشان را دارند و اگر هم زندگی آنها درگیر و دار مسائل غیر اخلاقی مانند دروغ ،سرقت، دائم الخمر بودن و دیگر مسائل پیچیده شده ، مقصر اصلی آن ساختارهای جامعه ایست هست که قهرمانان مبارز اگزیستانسیالیستی را به پلیدی و سرشت نادرست سوق می دهد .بعبارتی اگر بستری مناسب برای کار شرافتمندانه ، امرار معاش آبرومندانه یا تقسیم ثروت عادلانه در جامعه فراهم بود شاید قصه تقدیر زندگی آنها طور دیگری رقم خورده و بالطبع فیلم زندگی آنها طور دیگری فصل بندی و ساخته می شد.
۲) تم اصلی این فیلم طرح نقشه سرقت ویسکی بسیار گرانبهایی ست از یک حراجی مشهور در انگلستان که توسط جمع دوستانه ای از بزهکاران بی بضاعتی که در یک کمپ بازپروری بطور اتفاقی با هم آشنا و دور هم جمع شده اند،کشیده میشود..هر کدام از آنها به پول حاصل از این سرقت برای نجات زندگی خود و خانواده خود نیازمندند...اینکه به نمایش کشیدن سرقت دقیق و گروهی جمعی تبهکار برای فرار از فقر و گرفتاری ،داستان نخ نما شده سینماست بحثی در آن نیست؛ اما سرقت ویسکی ارزشمندی که فرشتگان تقدیرنویس از نوشیدن آن مست می شوند و قصه زندگی آدمها را اشتباه و جابجا می نویسند ، جای تامل و بحث دارد! هم پوشانی سهم اندک پولی که قهرمانان مستمند این فیلم از تمام دارایی یک جامعه سرمایه داری( به اندازه چند بطری ویسکی) بدست می آورند، به اندازه همان اندک سهم فرشتگانی ست که از بخار آن سرمست می شوند...خرده ای نان در برابر جرعه ای شراب..خرده نانهای ریخته شده از دهانهای گشاد و همیشه نشخوار بورژواهای سرمست جامعه و جمع کردن خرده نانهای ناچیز توسط دست های تنگ پرولتاریای همان جامعه..
@R_Kordbacheh
✅"زیبایی مصرفی- زیبایی سیال"
* "وقتی زنی بطور کامل با بدنش زندگی نکند، آن بدن برایش به صورت دشمن درمیآید"
(میلان کوندرا)
@R_Kordbacheh
۱) "ژان بودریار" در بخشی از کتاب جامعه مصرفی خود به این موضوع اشاره دارد که دگرگونی های جوامع در عصر مدرنیته و پیشرفتهای مابعد انقلاب صنعتی و توجه آنان به مسائلی چون اهمیت بهداشت ، تقسیم کار ، رفاه و اوقات فراغت و همچنین سایر موارد ، باعث بوجود آمدن نهادهایی چون وزارت بهداشت و درمان، وزارت کار و تامین اجتماعی و سایر نهادهای مرتبط با حقوق اجتماعی افراد گردید...بعبارتی با توسعه جوامع و تخصصی شدن خدمات و پیچیدگی های نقش های اجتماعی، هر نهاد بصورت تخصصی در جامعه در راستای آن بوجود آمد....وی همچنین جای خالی " وزارت زیبایی" را با توجه به اهمیت بدن و میل به زیبایی را خالی می داند و پیشنهاد تاسیس این نهاد اجتماعی را با توجه به اینکه بدن به ابژه ای مصرفی و نمایشی بدل شده است ، می دهد
۲) از منظر ژان بودریار همانطورکه داشتن حق مالکیت انسان بر مایملک خود از هنگامی بوجود آمد که زمین به اندازه کافی برای همگان موجود نبود و افراد بخشی از زمین را با سند به نام خود می زدند و شغل به معنای کار فروخته شده بدنی از هنگامی بوجود آمد که در ازای انجام آن ، افراد دستمزد برای زنده ماندن و بقا دریافت می کردند و در اصل مالکیت کار به طبقه کارگر تعلق نداشت و صاحبان صنایع مالک اصلی آن بودند ، می توان نتیجه گرفت که بدن و دست بردن به آن برای نمایش زیبایی های اغراق شده فرمیک آن نیز در عصر حاضر بدان جهت اهمیت پیدا کرد که بدن به کالایی داد و ستدی مبدل گردیده که باعث ایجاد ارزش افزوده خود برتر پنداری و کسب سرمایه اجتماعی- بدنی برای شخص در بازار رقابت شدید عرضه و تقاضای بدن نمایشی با دیگر افراد شده است.
۳) آمارها نشان می دهد که ایران از لحاظ جراحی بینی( رینوپلاستی) در رتبه اول و در خصوص جراحی های دیگر اعضا مانند پیکر تراشی و یا تغییر فرم سایزهای اعضا تناسلی و دیگر موارد در رتبه بیستم قرار دارد.. تفاوت این رتبه بندی در عملهای بینی و سایر اعضا به خصوص در زنان را شاید بتوان با این فرضیه جامعه شناختی تحلیل نمود که نوع پوشش خاص در جامعه ایرانی یا همان لزوم حجاب کامل باعث شده تا این قشر تنها بر چهره و اعضای آن که بی پرده نمایان است تمرکز بیشتری نماید و از عملهای جراحی مختلفی مانند فانتزی کردن بینی تا زاویه دار کردن چانه و انواع بوتاکس ها و تزریق ژل استفاده کنند. به عبارتی بزک کردن آنچه که پیداست و پنهان کردن آنچه که در خفاست! البته چرایی این پیش فرض نیاز به تحلیل جامعه شناختی دقیق دارد که موضوع بسیار مناسبی برای تحقیق دانشجویان جامعه شناسی خواهد بود.
۴) زیگموند باومن جامعه شناس معاصر در کتاب "عشق سیال" خود( Liquid Love) به این اشاره دارد که چطور روابط عاطفی و عاشقانه در عصر مدرن به پیوندهای سست و شکننده بدل شده اند و فرد بجای ایجاد روابط بلندمدت و ماندگار به روابط بریده بریده و کوتاه تن می دهد.بعبارتی روابط از فرم های ناپایدار به فرم های ناپایدار دیگر تغییر شکل می دهند .یک نوع سیالیت عشق و احساس زودگذر برای پاسخ دادن به نیازهای کوتاه وآنی جسمی و عاطفی طرفین در یک رابطه..در واقع رضایتی موقتی و فوری برای بر طرف کردن نیازهای جسمی و روانی..باومن اشاره دارد که تنهایی مضاعف، افسردگی، نگرانی و عدم لذت از برقراری روابط عاطفی از عمده ترین نتایج اینگونه روابط است..از همین منظر شاید بتوان دست زدن به انواع جراحی های زیبایی برای رسیدن به یک رضایتمندی موقتی را تحت عنوان "زیبایی سیال" طبقه بندی کرد ..زیبایی های سست و شکننده ای که از یک عضو به عضو دیگر سرایت میکند ، شکل عوض می کند اما آرام نمی گیرد و به مرور زمان مثل خوره شاید تمام اعضای برخی زنان را درگیر کند و تغییر فرم دهد...فرم های فروریختی ، فرم های ذهنی -مصرفی اندک زنانی که شاید اینروزها شعار"زن جراحی زیبایی" را در کلینیک های مختلف زیبایی ، بجای شعار "زن زندگی آزادی"در کف خیابانها نمایش می دهند!
🎬✍ رضا کردبچه
@R_kordbacheh
✅ سمتِ درست زمین بازی !
* (تحلیل جامعه شناختی در باب فرم های اعتراضی در زمین های ورزشی)
🎬✍ رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) مارادونا اسطوره فوتبال در کتاب"ال دیاگو" خود می گوید : مثل هر چيز ديگرى در زندگىام، نهايت لذت را از جام جهانى بردم، ولى فكر مىكنم زيادى بزرگش كردند. درست است كه دستاورد بزرگى براى فوتبال آرژانتين بود و بعد از آن، متاسفانه ديگر رخ نداده است، ولى نبايد اينقدر اغراق مىشد. با قهرمانى در مكزيک در سال ۱۹۸۶، ما دنيا را تغيير نداديم يا قيمت نان را پايين نياورديم. اينكه بازيكنان بتوانند با فوتبال، مشكلات مردم را حل كنند، روياى زيبايى است. كاش مىتوانستيم. در اينصورت، همه زندگى بهترى داشتيم.
۲) هنگامی که مطالبه کمترین حقوق انسانی به زبان اعتراض درگفتار یا نوشتار،به محاقِ دهان و شکستن دستانِ قلم ازطرف حاکمان کشیده شودو هر احقاق حقی به ناحق به زیر و غرق به خون شود، بناچار بدن به زبان خود درسکوت به سخن در می آید و زبانِ بدن و نشانگان رفتاری به المان های اعتراضی نمادینِ ایستا مبدل میشوند...نمادهای بدون صدا اما به مانند رساترین فریادها و واگویه ها در خفقان..از ابداع اولین علائم نمادین پیروزی "V"( وی) توسط چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان در جنگ جهانی دوم گرفته که در اکثرمناسبات مبارزات سیاسی-اجتماعی معاصر در سطح جهانی بکار میرود، تا نمادهای جنبش زنانه ایرانیزه شده اخیر، همچون نشانگانِ بریدن مو درمسابقه فوتبال مردانه ، شادی نکردنهای پس از گل، نخواندن سرودملی کشور و یا حتی زانو زدن تیم رقیب برای ادای احترام و همچنین دیگرحرکتهای فرماتیک اعتراضی..به تعبیری بنابه گفته"مارسل موس"جامعه شناس، هر حرکت بدنی در زمین ورزشی بازمینه اجتماعی- سیاسی خود که در بستر آن شکل گرفته است گفتمان درونی دارد وحاوی روایتهای حقیقتِ نهفته است...در واقع میادین ورزشی درخفقان، سرکوب وسانسور شدید، عرصه فرم های جایگزین مبارزاتی و میانجی های اعتراضی می شوند برای تقابل نابرابر قدرت، تقابل نابرابر گلوله و گلو..دریدن و فریاد کشیدن!
۳) هم پوشانی و انتقال نقشها از زمینه سیاسی- اجتماعی جامعه به میدانهای رقابت ورزشی عامل مهمی دراین خصوص می باشد.به تعبیری دیگر در واقع بازیکن در زمین ورزشی به بازیگری در صحنه نمایش مبدل میشود که با ژست ها،میمیک بدن و صورت ودیگر فرم های استعاری بدن نما، فراتر از بردن و باختن ، به تساوی و برابری در پایان بازی فکر میکند! به تساوی حقوق انسانی ، برابری حق و احقاق آن در رقابتی آزادی خواهانه برای تمام آحاد جامعه...به برگرداندن بازی به نفع ستمدیدگانِ باخته جامعه وحلقه زدن اشک شوق و آه در چشمانشان..به قرار گرفتن در سمت درست زمین بازی!
آنان برای شادی تماشاگرانی که دیگرچیزی برای از دست دادن ندارند، نیازی به دریبل زدن و به لرزه درآوردن تورهای دروازه رقیب ندارند..آنها باید سیاستمداران دروغ را با فرم های اعتراضی خود در زمین بازی به بازی بگیرند و آنها را پشت سر بگذارند..به گفته "امیل دورکیم" ورزش در اینجا امر مقدسی میشود که در ورای باخت و پیروزی ها بعنوان یک نهاد اجتماعی پیامهای قدرتمندی به تمام جامعه دارد و این همان قدرت ورزش است که بر هر قدرت دیگری سایه می اندازد و پرچم های آغشته به خونِ افتخار را که با وزش استبداد وستم به اهتزاز درآمده اند ،به پایین می کشد!
@R_Kordbacheh
🔹روح جمعی زن ایرانی و مسئولیت پذیری در برابر مرگ دیگری
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) اگرچه موج نوی مانیفست فمینیستی ایرانیزه شده یا همان کنش اعتراضی "گیسو بران" که بطور حیرت انگیزی در سطح بین المللی همراهی اکثریت زنان پیشرو را در بریدن موهای خود در تمام عرصه های اجتماعی به همراه داشت و یکی از پیامدهای مهم کشته شدن "مهسا امینی" بود؛ اما جدا از آن می توان به حرکت های اعتراضی و همراهی های مهمی اشاره کرد همچون: به رنگ خون درآوردن حوضچه های آب شهری، تلالو سه رنگ پرچم ایران در آبشار نیاگارا، برگزاری کنسرت های موسیقی به حمایت از کشته شدن مهسا امینی، نمادها و تندیس های ساخته شده هنری گوناگون در سرتاسر جهان ، نامگذاری خیابانهایی در سرتاسر جهان به نام مهسا امینی و یا حتی اعطای شهروند افتخاری پاریس به وی که از پر چالش ترین و بحث برانگیزترین حرکت های نمادینی بحساب می آید که به یک فردی که حیات مادی ندارد اعطا شد..سوال اصلی این یادداشت این است:تمام این حرکت های حمایتی و کنش های نمادینی که به یکباره به مانند موجهایی متکثر و موازی که از پرتاب سنگی ( به مثابه کشته شدن مهسا) بر برکه نا آرام جامعه حاصل شد از لحاظ جامعه شناختی چگونه می توان تحلیل نمود؟ "روح جمعی زن ایرانی" و دیالکتیک آن با "مسئولیت پذیری در برابر مرگ دیگری" کلید واژگان پاسخ به این پرسش است.
۲) برای درک مفهوم روح جمعی باید گفت که در فیزیک کوانتوم تمام ذرات عالم توسط شبکه نامتناهی بهم پیوسته ای بهم متصل اند که هر انرژی ساطع شده از هر کدام از ذرات بر تمام پیکره ذرات دیگر اثر گذار هست. دومینوی انرژی که حلقه اتصالش آگاهی جمعی حاصل از عواطف ، آلام و احساسهای بشری مشترک است. از منظر امیل دورکیم :آگاهی جمعی یا روح جمعی (conscience collective) نظامی اخلاقی و اجتماعی شامل احساسات ،باورها و ارزشهای مشترک میان افراد جامعه که خارج از اختیار فرد و همچون نیرویی مستقل بر آنها تأثیر میگذارد. آگاهی جمعی اصطلاحی است که بر واقعیت جامعه ورای افراد دلالت دارد..دنیای بین الاذهانی و زیست جهانِ ذهنی مشترک انسانها حاصل از تعامل تمام عواطف، آلام واحساسهایشان که فارغ از بعد زمانی و مکانی شان در گوشه گوشه جهان یکدیگر را پیدا کرده، بهم می پیوندند و به همبستگی تنگاننگ با یکدیگر می رسند.
۳)آن چیزی که حواس پرتِ جهان را به یکباره معطوف حالِ پریشان و غمناک ایران زمین نمود ،نه به سبب کشته شدن یک انسان و از دست دادن فرزند دیگر این مرزو بوم ، بلکه به دلیل خون ریخته شده تمام انسانیت و احضار روح جمعی زخم خورده تمام دختران سرزمینی بود که در یک آگاهی جمعی با تار موهای انسانی در زنجیره خود به دیگر زنان جهان وصل شدند و به یکباره آگاهی خفته و منفعل بشریت را که در عادتش به جنگ، مصیبت و هزاران تراژدی دیگر در خود فرو رفته بود بیدار نمود، بیدار با تلنگری برای به خود آمدن و مصیبت دیگری را دیدن، زخم دیگری را لمس کردن و درد دیگری را فریاد زدن..
۴) امانوئل لویناس یکی از جامعه شتاسان و فلاسفه شهیر عصر حاضر ، مفهوم فلسفی "دیگری" را بسط اخلاقی میدهد و بدین منظور عدم مسئولیت پذیری شخص در برابر دیگری را از مهمترین علل انحطاط هستی انسانی می داند..از نظر وی درک انسان از هستی و هستن خود ، تنها در برابر آگاهی از مرگ و نیستی دیگری و مسئولیت پذیری در قبال آن پدیدار می شود..به تعبیری ما انسانیم چون در قبال انسانهای دیگر مسئولیم و غایت وجودی دیگری ، علت هستی و بودن ماست..همانطور که گفته شد آنچه در تراژدی نیستی مهسا امینی بوقوع پیوست ، بیداری باشکوه هستی انسانها در برابر مرگ دیگر انسان بود و مسئولیت پذیری یکپارچه جهانی در برابر مرگ وی... براستی آنچه ما را می کشد، متحد تر مان نیز می سازد ، دست در دست هم، چشم در چشم هم، تنها نبودن در مرگ خود و دیگری، آغوش در آغوش هم..
@R_Kordbacheh
✅کنش جمعی "بریدن مو" پیش از آنکه یک حرکت اعتراضی زنانه در داخل ایران در مقابله با حجاب اجبار باشد ؛ به یک مانیفست فمینیستی ایرانیزه شده در مقیاس جهانی مبدل گردید که بنا به منحصر به فرد بودن و تکراری نبودنش در ادوار تاریخ و همچنین بدلیل خشم تلنبار شده و مطالبات پیشین شنیده نشده به صورت حیرت انگیزی نه تنها تمام نگاههای جهان را متوجه حصار زن ایرانی و موهای شرقی زیبای در بندش کرد، بلکه آن را به یک پویش و کارزار اعتراضی همگانی مبدل ساخت که همگامی و همدردی دیگر زنان در اقصی نقاط دنیا را باد خود به همراه داشت....گویی تمام جهان با زنجیره موی انسانی به یکدیگر متصل شده اند، اگرچه زنجیره ای از موهای بریده بریده شده ،اما نشان می دهد که انسان هنوز از انسان و انسانیت بریده نشده و چیزی فراتر از رنگ و نژاد و مرزها ،انسانها را به یکدیگر متصل می کند ،حتی به اندازه یک تار مو که همان موجی عظیمی می تواند به راه می اندازد.
یک موج فمینیستی نوین که به گفته "اسلاوی ژیژک" فیلسوف و جامعه شناس معاصر، بدلیل همراهی مردان ایرانی و همقدم بودن آنان با زنان در این بیان اعتراضی ، از جنبش های اخیر فمینیستی مرد ستیزانه غرب، نظیر "Me too" پیشی گرفته است..به تعبیری می توان گفت سرآغاز موج نوی مطالبات فمینیستی در تقابل با ایدئولوژی عقیم دینی و هراس از تسری یافتن آن به دیگر کشورها از هم اکنون شکل گرفته است. بدیهی ست اگر بطور مثال زنان با برهنه شدن در جنبش هایی نظیر "می تو" اروتیک عیان را نمادی از تقابل با خشونت جنسی مردانه و عدم سو استفاده جنسی و کالایی شدن خود بحساب می آوردند، در ایران و سراسر جهان "بریدن مو " نماد این جنبش و تقابل با سلب آزادی فردی انسانی بحساب می آید و نمایانگر این حقیقت است که: " من زنم یا مرا بپذیر با تمام اعضا و جوارح بدن یا تن من ، بدن من ، زیبایی من بدون آن مو هستی و تعریفی برایم نخواهد داشت... بجز آن من تمام خودم را از جامعه م سلب و آنرا نفی میکنم در واقع از این طریق جامعه بدون حق انتخاب و بدون حق آزادی را نفی و با قیچی در دست به اختگی خواهم کشاند و رابطه ام را با آن خواهم برید
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹قدرت تکثیر شده یک عکس
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) سیاهچاله مکنده متحرک یا ون کِشت بی رحمانه کُشتار ، طعمه های بلعیده شده اش را تکه تکه دارد در خود فرو می برد، تارهای تنیده شده منحوس دور تکه پاره های تن نازک آرای دخترکان زیبا، زیبایی های سوگوار ،اسیر شده که چهره شان از چهره زشت شهر در حال جدا شدن و فاصله گرفتن است...ارابه های جدا کننده ،خرد کننده و حالا نعش کننده امر زیبا... زینت بخش های مسری و مسلول برای امر کنندگان منکر و نهی کنندگان زیبایی...
ضجه ها و التماس های آخر برای بلعیده نشدن،مقاومت دست دختر بر لبه دهان مکنده و دندانهای تیزش ، دستی کشنده از پشت، دستهای موازی ارشاد که طعمه ها را هدایتگری به سوی عاقبت بهتر در وعده های بهشت دوزخین می کنند.
۲)رولان بارت در کتاب اطاق تاریک می گوید:"عکس آنچه را که تنها یک بار به وقوع پیوسته تا بی نهایت بازآفرینی میکند و با این کار بیننده را قادر میسازد تا به کرات لحظهای واقعی را بنگرد که به لحاظ وجودی هرگز نمیتواند تکرار شود"..براستی آنچه در این عکس می توان به کرات دیده شود چیست؟ چیزی آیا نیست جز پیوند دهنده زجر ناتمام درونی عکس که تسری یافته به ما به ازای بیرونی اش؟! تکثیر به بیرون عکس به تماشاگرانش! به ما به خشم ناظران خروشان که اینک در کف خیابانها هستند.
مهسا امینی هم قبل از این که یک تنِ عکس کشته شده باشد، تصویر یک تنه ی قدرت تکثیر شده و بی مهابای انقلابِ عکس زنده اش است، ماندگار و تکرار شونده در کالبد زخم خورده تاریخ حاضر و خیزنده...
۳)این عکس را "یلدا معیری" عکاس جوان کشور در سال ۸۶ در میدان ونک گرفته ؛ عکس از بازداشت و هراس دو زن در داخل ون گشت ارشاد...دیشب خود یلدا معیری همین تجریه را پشت سر گذرانده وبه داخل همین سیاهچاله مکنده متحرک کشیده شده و به مکان نامعلومی منتقل شده است... او دیشب در خیابان حجاب بازداشت شده است...عکاسی که به محل عکس خود باز میگردد و دستگیر میشود( و برای این حکومت به مثابه قاتلی که به محل جرم خود باز میگردد اما گرفتار میشود! ) عکاس با متن عکس یکی می شود، در آن می شود اما به روئیت نمی رسد، عکسی از عکاس هنگام فعل گرفتن، گرفته نمی شود و عکسِ عمل عکس گرفتن ثبت نمیشود..!و در این غیاب با شکوه، می تواند در هزاران هزار تصویر ذهنمان مجسم شود و آزادی اش را بدست آورد.
#یلدا_معیری
✅(* لطفاباز نشر و اطلاع رسانی شود،برای آزادی او)
@R_Kordbacheh
✅ صدا در آزادی و صدا به آزادی می پیچد در گوش، فرو می خورد، بغض می شود در گلو...گره می خورد چشم های ترسان و آوازگانِ رها، اما لرزان و سرگردان دخترکان بی باک و باکیده...
میگویند هنگام مواجه شدن با ترس خویش باید به دلِ ترس زد ، فریاد زد و آواز سر داد و هنگام روبه رو شدن با تاریکی، باید به سیاهی دل زد و غرید تا هراس به جا مانده، جاخالی کند از ظلمت وامانده خویش تا کشیده شود به روشنی..در اینجا آزادی از هر جهت به صدا پیچ می خورد همانند پیچش نسیمی به گیسوان خرامان ،که رهایی ظریف و زنانه اما پریشان حالی به آن بخشیده است.. اگرچه ایستا ، در خفا، آرام و یواشکی...اما تکثیر شده در تک تک گوشی های همراه و گوش هایی که منکوب شده اند از شنیدن صدای زیبا....زیبا نام دیگر زن است و به زیبایی کشیده شده نیز زاده از تبار آن ، اما نه در خفگی و نه به پوشیدگی اجبار... و میلِ زیبا همانند چهره و سیرت زیبا ، زینتِ زن است که به او طراوت زنده و صد چندان می بخشد که این میل باید دیده شود و به شنیده شدن درآید به وضوح به خصوص در نسل نو...نسلی رویان و روی برگردان!
نسلی رویان که همچون چمن سبز بر زمینِ داغ آزادی، خیره به آفتاب رشد می کنند، فراگیر میشوند و از سایه اسارت خود روی برمی گردانند..! اگرچه زیر پاهای ارتجاع له شوند اما هیچگاه خشکیده نمیشوند... آنها پا پس نمی کشند، آنها پای آزادی نشسته اند !
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
"شام غریبان"
🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی
✅کاری از : #رضا_کردبچه
*سیر کردن گرسنگان از برجسته ترین اعمالِ صالحین است! (قرآن کریم-سوره هل آتی)
@R_Kordbacheh
✅اتفاقات و تحولات بسیار مهم اخیر در حوزه اجتماعی وسیاسی ایران بعد از مرگ مهسا امینی را می توان نمونه بارزی از شکل گیری و هموانی طیف گسترده ای از یکدست شدن صداهای مختلف و متکثر جامعه در خصوص درخواستهای مدنی و در ادامه ایجاب آزادی های مشروع مدنی در بطن شعارهای " زن -زندگی- آزادی" دانست...
همخوانی دسته جمعی خیابانی با حضور چشمگیر زنان در بطن اصلی آن، فراگیری موج های ورزشی زنان بدون محدودیت های جنسی و جسمی در سطح جامعه در کنار مردان ( همانند دو ماراتن اخیر در روز شیراز) ، انتخاب پوشش های اختیاری رها، زیبا و متکثر و تمام نمونه های مهم دیگر که برای گوشها و چشمهای جناح اقلیت مخالف، این وحدت و همنوایی شکل گرفته غیر قابل تحمل و غیر شنیدار- دیداری ست و به هر نحوی تلاش حداکثری برای انحراف کردن از معیار آن همترازی صداها و خواسته های یکدست را در دستور کار خود قرار داده اند... از برهم زدن تجمعات شادی خیابانی تا پلمب دسته جمعی مراکز تجاری و یا بازداشت فعالین و کنشگران مدنی و اجتماعی. بدیهی ست در هرکدام از این موارداگر تقابل ضدخواستهای اقلیت مخالف، به گفتگو و تعامل با خواستهای اکثریت موافق نیانجامد و به گفتگومندی و اجماع واحد نرسند ، نتیجه اش جامعه ای فالش تر و نابهنجارتر از تعارض عقایدی خواهد شد که سودش به نفع حاکمان قدرت تک گو و خودمحوری تمام می شود که هدفشان همین شکاف بین طیف های مختلف و اتمیزه کردن بیشتر جامعه خواهد بود.
@R_Kordbacheh
🔹خودنمایی در برابر مرگ
✍رضا کردبچه
✅"ماتنها زمانی به خود واقعی خود میرسیم که اگرزندگیمان انتخابی نیست،مرگمان اما باشد"! ( جین آمری)
@R_Kordbacheh
۱)خودکشی خودنمایی باشکوه در برابر مرگ است برای شخصی که در زیستن خویش مقهور و به زیر کشیده است...کوتاه آمدن از زندگی خویش و به رخ کشیدن پایان خود خواسته آن در تقابل با اجبار زیستن نامرغوب و مضطربش...مرعوب زندگی خویش شدن ، پیش از مرگ را به فکر فرو بردن..خودکشی دهن کجی به مرگ است یا به تعبیری پیش دستی بر مرگ، پیش از آنکه فرد از زندگی خود دست بکشد در پایانی خواهنده و امضایی در پای پایان صفحات چروکیده زیستن نامربوط خویش..ترجیح شروع دیگری در خاک پذیرنده و یکی شدن با آن.
۲) ژان پل سارتر در کتاب "هستی و نیستی" خود می گوید: وقتی انسان به خود فرو رفت و به دنیای نیستی قدم گذاشت، آنزمان حقیقت نیستی را چنان که باید شناخته است.. حالت انسان طوری است که همیشه خود را با مسئله زمان مربوط می داند ، حال را می بیند درباره آینده فکر میکند وانتظار دارد برای خلاصی از چنگال این همه اضطراب خود را به آینده برساند و این حالت اضطراب و ناهنجاری یک نوع ترس و بیم دائمی برای او به همراه می آورد "
حیطه مغموم هنر این مرز و بوم، هنرمندان بسیاری را به تعبیر سارتر به آینده موهوم و هراس آور زیستن و در نتیجه ورطه خودکشی کشاند که بیم ادامه دادن در لحظه لحظه اضطراب این سرزمین آدم کش و رنج پرور را برنتافتند: از صادق خان هدایت گرفته تا حسین پناهی، غزاله علیزاده ، ابراهیم منصفی زاده و دهها چهره و هنرمند شناخته شده دیگر که هریک امضا خاص خود را پای پایان زندگی خود زده اند..به گفته محمود دولت آبادی: " براستی همه ما از تاریکخانه هدایت بیرون آمده ایم"
۳)بی تردید کیومرث پوراحمد راوی صمیمانه ترین قصه های بازیگوشانه کودکی در سینمای ایران بوده است. معتقدم اگر انسان در کودکی اش به اندازه کافی قصه نشنیده یا نخوانده باشد ، راوی زندگی بی شکل و قصه در حیات خویش خواهد بود و زندگی بی روایت و داستان در فراموشی محض فرو خواهد رفت....قصه گویی و کودک راوی، از شاخصه های سینمای او بود آنهم زمانی که خونِ پاشیده شده جنگ بطور کامل از ذهنِ کوچه پس کوچه های بازی خاطرات کودکانه پاک نشده بود..حال سوال اصلی این یادداشت اینست که چطور یک جامعه همه چیز کُش می تواند هنرمندی پرشور و راوی قصه های پرنشاط زندگی را به عزلت نشینی غریب و فرو رفته در خود مبدل کند و او را با رنج مرگ خویش روبرو سازد تا خود را از پای درآورد؟! هر باشنده ای رنجکش، ادامه حیات در رنج بی پایان خود را میتواند برنتابد که او نیز برنتافت. شوپنهاور خودکشی برای پایان دادن به رنج را بهسان بیدار شدن از کابوسی دهشتناک دانست.بیداری در مردن و زندگی نکردن به هرقیمتی حتی به قیمت از دست دادن جان، و رسیدن به این واقعیت که از مرگ هم چیزی هراس انگیزتر وجود دارد..زندگی به هر قیمت!
@R_Kordbacheh
✅ در فقدان است که ما از دست می دهیم ، در نوروز فقدان اما آنچه را که از دست داده ایم، دوباره شکوفه می دهد بر تلخی شاخه های شکسته افتاده بر گذشته سال .. بر شکوفه های ریخته شده بر خاطرِ خاک ، بر شکوفه های داغ دیده شده در تیراس قلب.. شکوفه هایی که جوانه زد بر کاسه چشم ....به خاک سپردیم چه جوانانی اسماعیل، چه جوانانی که خون گرمشان بر خاک هیچ گاه سرد نخواهد شد...شکوفه های آغوشیده در خاطره خون ...اندوه را همچون پاره سنگ هایی بر گردنمان ، همچون سنگ ریزه های آشوب بر دلمان،سال به سال با خود می کشیم ...چه مادرانی که در زاری بر گورهای ناکام ، سنگ را به گریه می انداخت.. چه پدرانی که بر هق هق شانه های مردانه شان، شکستن را در خود فرو می ریخت و خُرد می کرد...هوا پر از بوی باروت بود و خونابه ها بر کف خیابان..چگونه می شود از سالی به سال دیگر گذر کرد اما خاطرات سوگواری را جای دیگر گذاشت و نهان کرد...براستی ما سال نو را آغاز نمی کنیم..ما داغ هایمان را جابجا می کنیم!
✍🎶 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
آنگاه که بر عمق جانهای به لب رسیده خون
می نشیند چسب روی چسب
زخم روی زخم
اندوه روی اندوه ...
هروز و هروز بر تن های پاره پاره مان
و برچسب قیمت بر جان و نان بی ارزشمان!
بر پیکره گسسته این وطن ِ دست به دست شده
بر اینهمه دست غارت خود فروخته های از هم پاشیده!
چه حراجی باشکوهی بر پاره های تنِ ستم دیدگان خود داری ای وطن..
که همه از یک زخمیم و همه ی تن، یک زخم.
اما قیمت چند؟!
قیمت چند در لامکانی اینهمه فشار ؟
بر استخوانهای خرد شده اینهمه انسان ؟
بر پوسیدگی های ذهن اینهمه ارتجاع؟
بر بی همه چیزی سیاست اینهمه فریب...؟
بر بی زبانی و ناتوانی این قلم
در بیان تلخی اینهمه کلام و حقیقت عیان
اما قیمت چند...؟
✍ #رضا_کردبچه
(طرح: محمد طحانی)
@R_Kordbacheh
✅ " امروز به جایی رسیدهایم که دیگر «تکهای آزادی» نه برای ما بهعنوان انسان و نه برای ملتی که ما بخشی از آنیم کافی نیست...تکههایی از آزادی را به ما دادهاند، ولی برخلاف نان که تکهای از آن گرسنگی را تسکین میدهد، تکهی آزادی دیگر کفایت نمیکند!
آزادی مانند زندگی است. زندگی را نمیتوان تکهتکه به کسی بخشید. نمیتوان نفس کشید، ولی بدن نداشت؛ یا قلب داشت، ولی از داشتن شریان محروم بود. آزادی یک مقولهی واحد است، اگر همهی آن را نداشته باشیم، نمیتوانیم خود را آزاد بنامیم"
✍ #مارتین_لوترکینگ
@R_Kordbacheh
"برف ببارد یا باران
اصلا چه فرقی دارد
برای باور زمستان
همین جای نبودنت کافیست..."
(تقدیم به شهیدان راه آزادی
و جای خالیشان در زمستان قلبهایمان)
@R_Kordbacheh
🎼Tombe La Neige
🎙️Salvatore Adamo
"برف می بارد
تو امشب نخواهی آمد
برف می بارد
و قلب من جامه ی سیاه بر تن کرده
این صفوف تشییع کنندگان
با لباسهای ابریشمی
غرق در اشکهایی سفید
و پرنده بر روی شاخه
مرثیه ای جادویی میخواند
تو امشب نخواهی آمد
و من از ناامیدی می گریم..."
@R_Kordbacheh
🔹"زیبایی مصرفی- زیبایی سیال"
* "وقتی زنی بطور کامل با بدنش زندگی نکند، آن بدن برایش به صورت دشمن درمیآید" (میلان کوندرا)
✅ شاید بتوان دست زدن به انواع جراحی های زیبایی برای رسیدن به یک رضایتمندی موقتی را تحت عنوان "زیبایی سیال" طبقه بندی کرد ..زیبایی های سست و شکننده ای که از یک عضو به عضو دیگر سرایت میکند ، شکل عوض می کند اما آرام نمی گیرد و به مرور زمان مثل خوره شاید تمام اعضای برخی زنان را درگیر کند و تغییر فرم دهد...فرم های فروریختی ، فرم های ذهنی -مصرفی اندک زنانی که شاید اینروزها شعار"زن جراحی زیبایی" را در کلینیک های مختلف زیبایی ، بجای شعار "زن زندگی آزادی"در کف خیابانها نمایش می دهند!
@R_Kordbacheh
✅ آغوش باز در رگبار، یا میلِ بر جای نشان دادن گلوله دارد بر جان ، یا دعوت به آغوش گرفتن دیگری برای پناه گرفتن زخم آن...زخمهای جمعی از یک تن به دو تن می رسند، سرایت می کنند اما از پای در نمی آوردند با هم... عبور می کنند زخم های مسری اما مسرور از به آغوش کشیدن بدنهای به هم گره زده و در هم پیچنده همچون نازک آرای شاخه های بالا رونده در پیوند تن به تن ...بهم می پیچند تن ها همچون پادتن یکدیگر، برای جوش خوردن قلب با قلب، سر باز نکردن زخم با زخم ، پیدا کردن آغوش در آغوش هم...
براستی آنچه ما را در آغوش نمی کِشد، تنها از پای در میاورد و سخت تر می کشد!
من در خود ، ما نمی شوم
تو با خود ، ما نمی شوی
ما در ما خود را در آغوش می کشیم
آغوش باز می کنیم
و اینگونه یکدیگر را باز پیدا می کنیم
🎬✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹روح جمعی زن ایرانی و مسئولیت پذیری در برابر مرگ دیگری
✍🎬 رضا کردبچه
✅آنچه درتراژدی نیستی مهسا امینی بوقوع پیوست ، بیداری باشکوه هستی انسانها در برابر مرگ دیگر انسان بود و مسئولیت پذیری یکپارچه جهانی در برابر مرگ وی... براستی آنچه ما را می کشد، متحد تر مان نیز می سازد ، دست در دست هم، چشم در چشم هم، تنها نبودن در مرگ خود و دیگری، آغوش در آغوش هم.
@R_Kordbacheh
✅ خوراک آزادی...خوراک لذید صبحِ زود آزادی...ولع سیری ناپذیر فرو بلعیدن خشم و اشک، طعم زهرآگین اندوه با چشم های سرخ و فلفل سیاه در چشم... خوردن ضربه های باتوم با نون... بدنهای کبود سرهای شکسته ،اما نه سر شکسته..سرهای سرباز، سرهای سرافراز از هر اجبار در به زیر کشیدن زن.. زنان بی زبان در مطبخ سرکوب در طول تاریخ منکوب...
زبانِ زنان اینچنین سرخورده اما نه تو سری خورده که حالا فریادهای سر داده در گلو و بغض های تنیده شده در لقمه ها را مزه مزه می کنند...مزه رهایی زیر دندان ، مزه خوش رهایی از هر پوشیدگی و سرخوردگی، چه عطر و بویی اینجا در عکس پراکنده است! اشتهای مملو از زنانگی و میل سرشار به زندگی... زنان، بودن در حاشیه را به فراموشی می سپارند و درست در وسط عکس می افتند در حافظه همیشگی ، می شورند و می خروشند در وسط میدان ، میدان دار می شوند با موهای بسته با موهای باز، همانند بودن در وسط معرکه آتش در برابر گلوله با مشت های بسته با مشت های باز..
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
موهای تو هنوز نفس میکشند اینجا
زنده اند و باز حاضر به شهادت نیستند
برای مرگِ به یک تار مو بسته ات
برای مرگ نازکتر از یک تار مو
موهای تو کوتاه نمی آیند
بلندند...
بلند، اما دیگر شانه نمی شوند!
مردن بهانه می خواهد
و مرگ به نام چند تار موی زیبا را
کجای این تاریخ آشفته حال
می توان شانه کرد؟
موهای تو دیگر شانه نمی شوند ژینا
اما نام تو ، موهای تو، مرگ به یک تار مو بسته تو
شانه به شانه ی ما رمز آزادیست
حتی آزادی در ابدیت و یک روز دیگر...
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
✅نگاه معنادار دوزن..نگاه به زمین.زمینی که بهانه حضورهردوی آنهاست درمسابقه ای که شاید رقابت و تقابل آن به خارج از مستطیل سبز و زمین فوتبال کشیده شده..در زمینه ی جامعه ومکانهای عموم، درگیر ودار متروها و اتوبوسها، در بگیرو ببندهای خیابانها به ارشاد و امر ناشناخته به معروف..اینجا تقابل طرفداری دو رنگ نیست،تقابل سیاهی و روشنی ست، شادی و یاس، سرباز و سربسته،حجاب و نا حجاب..درعکس آنچیزی که سنگینی میکند زیبایی ست و تنوع رنگ و زنانگی،و آنچیزی که گوشه گرفته،حاشیه پوشیده وسرافکنده سیاهی ست که هیچ شباهتی به امر زیبا زنانه ندارد..سیاه ناظر است وخشمگین و قرمز، منظور است و زیبنده مغموم! نگاه معنادار دوزن به زمین،گویی به دنبال گم شده یا شی مفقود شده ای بر زمین میگردند..گم شده ای چون"حق انتخاب"،که به شدت درغیاب است و خفادر سایه ی پوشش.
درسایه وحجاب چیزی شدت نمی یابد وضعف و قدرتش عیان نمیشود در سرپوشیدگی..تسلیم پذیری موقت واحترام نظامی زن به رژه دخترک رها و بی پروا، اوج شکوه عکس است وحرفی ناتمام. ناظر مغلوب ومنظور فاتح،اگرچه موقت دریک فریم ازعکس،اما ماندگار وشهادت دهنده لحظه تاریخی تلخ اکنون!
✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
✅ سیل مقدس
( واکاوی جامعه شناختی مدیریت بحران و بحران مدیریت در کشور ...)
@R_Kordbacheh
* " اومدید فقط عکس و فیلمتون رو بگیرید و نمایشتون رو اجرا کنید و برید؟!"
۱) این جمله پر از غضب و پر از کینه یکی از سیل زدگان منطقه امامزاده داوود بود که وقتی برای تهیه گزارش و ساخت مستندی روز گذشته در آنجا مستقر بودیم ؛ به یکی از مسئولین شیک و کت شلوار پوش، اما پا در گل مانده زده شد ! اولین سوالی که بعد از این اعتراض بغص آلود این شهروند مستاصل به ذهنم آمد ، این بود که این حجم سنگین از بی اعتمادی و جدایی مردم از مسئولین و دولتمردان این کشور از چه چیزی نشات میگیره؟ با اینکه برخی از ارگانهای حاضر در محل سیل واقعا در حال کمک و امداد رسانی به مردم گرفتار سیل بودند ،چرا حتی این اندک کمک هم برای مردم همیشه در بحران این جامعه، ریاکاری و نمایش های ساختگی بحساب می آید؟!
تبدیل زمان بحران و بحران زدگی مردم به لحظه فرصت و فرصت طلبی مسئولین که تنها در چند ساعت و یا چند روز آنهم با تبلیغات و پروپاگاندای رسانه ای، جاه طلبانه سعی در دغدغه مند نشان دادن خودشون دارند ، گویی برای مردمان ستمدیده فریب و حیله ای بیش نباشد..!
وقتی که صدای اعتراض مردمان همیشه در بحرانی چون بازنشستگان، معلمان، جانبازان ، پرستاران معترض به تضییع حقوق خود در همین پایتخت و یا ناله دردمند مردمان محروم و مستضف به خرده نانی در دورترین نقاط این مرز و بوم به گوش هیچ مسئولی نمی رسه، چطور میتوان دستان یاری پر از مکر آنان را با دستان پر از مهر اشتباه نگرفت و اعتماد نمود؟!
۲) شخصا سیل اخیر را "سیل مقدس" مینامم...بلایایی آسمانی همچون آیات و نشانه های رسیده بر زمین که شکاف بزرگ سو مدیریت های کلان در کشور را از حرف تا عمل عیان می سازد ..بحرانهای مقدسی که عیان کننده و فاش کننده فروپاشی ساختارهای عظیم مدیریتی غلط کشور را نشانمان می دهد و اینکه بحای مدیریت بحران، می بایست بحران مدیریت در کشور را اصلاح ساختاری نمود..پروژه های عظیم و غیر اصولی سد سازی، جنگل خواری های سیری ناپذیر، عدم مدیریت منابع طبیعی، زباله دانی محیط زیست و مواردی از این دست باعث بوجود آمدن مصیبت های فاجعه باری چون سیل های عظیم و زیر آب رفتن زندگی های مردم یا آلودگی های کشنده هوا در گوشه گوشه کشورمان شده اند..این بلایای آسمانی همانند آیه های الهی مقدسند و دارای پیام های قابل تامل اخلاقی و انسانی...اگر چه با خود ویرانی ها و قربانی هایی بسیار به همراه دارند ،ولی نشانه های ارزشمند و تقدس گونه ای هستند تا همه مسئولین و زمامداران با دیدن این آیات ،از خفتگی به بیداری و از نا آگاهی به هوشیاری برسند تا شاید جلوی فجایع و مصیبت های اینچنینی گرفته شود.
۳) سیل مقدس نه مکان مقدس میشناسد و نه تفاوتی در مردمان بالادست یا پایین دست و یا امامزادگان جامعه قائل است.. می شورد و زمینِ زمین گیر شده و آلوده بدست انسان بی کفایتِ مصرفی را با خود به زیر می کشد.... طغیان و شورش طبیعت است بر مردمان متجاوز به بکارت و سو استفاده کننده از منابع طبیعی و زایل کردن آن...طغیان و خشم طبیعت است بر بی مسئولیتی مسئولینی که بدون تدبیر بر دامن پاک آن دست برده اند..
این سیل مقدس ِ شورشی..سیل مقدس انتقام گیرنده ، پاککننده و تمام!
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh